عظمت غدیر
خطابهی غدیر بعنوان آینهی تمامنمای ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام بین تمام خطابههای اسلام ویژگیهایی دارد که آن را بصورت منحصر بفرد درآورده است. این اهمیت باز میگردد به متن خطبه و فضای خاصی که این سخنرانی در آن انجام شده است.
مهمترین مقاصد حضرت در خطبهی غدیر را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
1. نتیجهگیری از زحمات 23 سالهی رسالت با تعیین ادامه دهندگان این راه.
2. حفظ دائمی اسلام با جانشینانی که از عهدهی این مهم برآیند.
3. اقدام رسمی برای تعیین خلیفه که از نظر قوانین ملل سندیت دارد.
4. ترسیم خط مشی آیندهی مسلمین تا آخر دنیا.
5. اتمام حجت بر مخالفان اسلام اعم از مقصرین و معاندین.
این اهداف بلند در سایهی شرایطی انجام شد که شایستهی ابدیت غدیر بود، و آن را بعنوان یک واقعهی استثنایی در آورد. امام باقر علیهالسلام میفرماید:
لَمْیُنادِ بِشَیْءٍ مِثْلَ ما نُودِیَ بِالْوِلایَةِ یَوْمَ الْغَدیرِ. [1] هیچ حکمی مثل ولایت در غدیر اعلام نشده است!
عظمت خاص غدیر را در جهات زیر میتوان ترسیم کرد:
1. شرایطی که برای ابلاغ این اصل اعتقادی اسلام بر پا شد که آن اجتماع بزرگ و شیوهی خاص بیان و منبر، فقط در این ماجرا بوده است. بخصوص مسئلهی وداع پیامبر صلی اللَّه علیه و آله با مردم حاکی از این بود که با اعلام ولایت اسلام از نظر دشمنان خارجی نفوذ ناپذیر شده است.
2. مسئلهی امامت فقط بصورت یک خبر و پیام و خطابه اجرا نشد، بلکه بعنوان حکم و فرمان اجرا گردید، و با گرفتن بیعت از عموم مسلمانان و تعهد گرفتن از آنان اعلام شد.
3. شرایط جغرافیایی غدیر که قبل از تقاطع جادهها در جحفه و پیش از تفرق قبایل بوده است. همچنین توقف سه روزه در بیابانی داغ و شرایط زمانی حجة الوداع پس از ایام حج که عظیمترین اجتماع مسلمانان تا آن روز بود.
4. مقام مخاطِب خطبه، و نیز حالت خاص مخاطَبین یعنی
حاجیان، آن هم پس از اتمام حج و هنگام بازگشت، و نیز اعلام نزدیکی رحلت پیامبر صلی اللَّه علیه و آله، چه آنکه حضرت 70 روز پس از این سخنرانی از دنیا رحلت نمودند.
5. خطاب خداوند که: «ای پیامبر، ابلاغ کن آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده که اگر ابلاغ نکنی رسالت خود را نرساندهای»، که در هیچیک از فرامین الهی چنین مطلبی گفته نشد.
6. بیم پیامبر صلی اللَّه علیه و آله از کارشکنیهای منافقین، و دستور قاطع الهی بر لزوم ابلاغ حکم ولایت و امامت برای آیندهی مسلمین، از خصوصیات ابلاغ این حکم الهی بود.
7. ضمانت الهی بر حفظ پیامبر صلی اللَّه علیه و آله از شرّ دشمنان در خصوص این ابلاغ و رسالت که در هیچیک از احکام الهی چنین ترسی نبود و چنین ضمانتی انجام نشد.
8. مفاهیم بلند و حساسی که در تبیین مقام ولایت در متن خطبه فرمودند و معنای دقیق آن را به روشنترین وجهی بیان نمودند.
9. مراسم خاصی که قبل و بعد از خطبه واقع شد که بیعت و عمامهی «سحاب» و تهنیت از نمونههای آن است و دلالت بر اهمیت ویژهی این ماجرا مینماید.
10. خطاب خداوند که: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم»، که تا آن روز مشابه آن را هم نفرموده بود.
11. توجه خاصّ ائمهعلیهمالسلام به سخنان پیامبر صلی اللَّه علیه و آله در غدیر،و بخصوص کلام امیرالمؤمنین و حضرت زهراعلیهماالسلام که فرمودند:
«روز غدیر خم برای کسی عذری باقی نگذاشت». [2] همچنین اهتمام علما به تفصیل مباحث مربوط به غدیر به تبعیت از ائمه علیهمالسلام بعنوان ریشهی اصیل ولایت و امامت، بیانگر ارزش اعتقادی آن در طول تاریخ است.
12. سند و شیوهی نقل این حدیث از نظر حدیثی، تاریخی، کلامی و ادبی، و همچنین فراگیری و راهیابی آن به قلوب مردم، در میان روایات ولایت بیمانند است. محققان تواتر این حدیث را به اثبات رسانده، و همهی مسلمانان با هر فرقه و مسلکی که دارند به درستی این حدیث اعتراف کردهاند.
همهی اینها حاکی از اهمیت ویژهی غدیر در فرهنگ اسلام است، و به ما هشدار میدهد که این اصل اعتقادی شیعه را با تمام هستی خویش پاس بداریم.
پی نوشته ها :
[1] اصول کافی: ج 2 ص 21.
[2] بحارالانوار: ج 28 ص 186، ج 43 ص 161. دلائل الامامة: ص 38. خصال: ص 173. اثبات الهداة: ج 2 ص 115
برچسبها: عظمت غدیر, غدیر
از مدینه تا غدیر
>آغاز سفر
>از مدینه تا مکه
>حجاج یمن همراه امیرالمؤمنین
>اعمال حج
>تحویل میراث انبیاء به صاحب ولایت
>سلام به عنوان «امیرالمؤمنین»
>اعلان عمومیِ حضور در غدیر
>موقعیت جغرافیایی غدیر خم
آغاز سفر
عوالم العلوم: ج 15:3 ص 167 و 297. الغدیر: ج 1 ص 9 و 10. بحارالأنوار: ج 21 ص 360
و 383 و 384 و 390، ج 28 ص 95، ج 37 ص 201.
در سال دهم هجری پیامبر صلی اللَّه علیه و آله برای اولین بار بطور رسمی اعلان عمومی حج دادند تا همهی مردم در حد امکان حاضر شوند. آنحضرت این سفر را بعنوان «حجة الوداع» مطرح کردند، که به معنای تنها سفر پر خاطرهی آن حضرت در دلها جای گرفت.
هدف از این سفر بیان دو حکم مهم از قوانین اسلام بود که هنوز برای مردم بطور کامل و رسمی تبیین نشده بود: یکی حج، و دیگری مسئلهی خلافت و ولایت و جانشینی بعد از پیامبر صلی اللَّه علیه و آله.
پس از دستور الهی، پیامبر صلی اللَّه علیه و آله منادیانی را به مدینه و اطراف آن فرستادند و تصمیم این سفر را به اطلاع همه رساندند تا هرکس بخواهد خود را آمادهی این سفر و همراهی آن حضرت نماید.
پس از اعلان عمومی، عدهی بسیاری از اطراف مدینه به شهر آمدند تا همراه حضرت و مهاجرین و انصار در سفر مکه ملازم رکاب حضرت باشند.
با حرکت کاروان پیامبر صلی اللَّه علیه و آله در بین راه مدینه تا مکه افراد قبایل به جمعیت اضافه میشدند. با رسیدن این خبر مهم به مناطق دورتر، مردم اطراف مکه و شهرهای یمن و غیر آن نیز بسوی مکه سرازیر شدند تا جزئیات احکام حج را شخصاً از پیامبرشان بیاموزند و در این اولین سفر رسمیِ حضرت بعنوان حج شرکت داشته باشند.
اضافه بر آنکه حضرت اشاراتی فرموده بودند که امسال سال آخر عمر من است، و این میتوانست باعث شرکت همه جانبهی مردم باشد.
جمعیتی حدود یکصد و بیست هزار نفر در مراسم حج شرکت کردند، که فقط هفتاد هزار نفر آنان از مدینه بهمراه حضرت حرکت کرده بودند، و جمعیت لبیک گویان در جای جای جاده در حرکت بودند.
از مدینه تا مکه
الغدیر: ج 1 ص 9 و 10. بحارالأنوار: ج 21 ص 360 و 383 و 384 و 390، ج 28 ص 95، ج
37 ص 201. عوالم العلوم: ج 15:3 ص 167 و 168 و 297.
کاروان بزرگ پیامبر صلی اللَّه علیه و آله روز شنبه بیست و پنجم ماه ذی قعده از مدینه حرکت کردند. به دستور آن حضرت مردم لباس احرام همراه برداشته بودند، و خود حضرت نیز غسل کرده و دو لباس احرام همراه برداشتند؛ و برای احرام تا مسجد شجره در نزدیکی مدینه آمدند.
اهل بیت معظم پیامبر صلی اللَّه علیه و آله که فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین علیهمالسلام و سایر فرزندان آن حضرت بودند، و نیز همسران آن حضرت همگی سوار بر هودجهای شتران همراه حضرت بودند.
با رسیدن به «مسجد شجره» احرام بستند و مسیر ده روزه تا مکه را آغاز کردند، و قافلهای عظیم که شامل مردم سواره و پیاده بود همراه آن حضرت به حرکت در آمدند.
صبح روز یکشنبه را در منطقهای توقف کردند و تا شب همانجا ماندند، و پس از نماز مغرب و عشا حرکت کردند. صبح روز بعد به «عِرْق الظَبْیَة» رسیدند، و سپس در «رَوْحاء» توقف مختصری کردند. از آنجا برای نماز عصر به «مُنصرَف» رسیدند. هنگام نماز مغرب و عشا در «مُتَعَشّی» پیاده شدند و شام را همانجا صرف کردند. برای نماز صبح به «اثایة» رسیدند، و صبح روز سهشنبه در «عَرْج» بودند، و روز چهارشنبه به «سَقْیاء» رسیدند.
در بین راه، پیادهها سختیِ راه را مطرح کردند و از حضرت سواری درخواست نمودند. حضرت که سواری در اختیار نداشتند، دستور دادند تا برای آسانی سیر، کمرهای خود را ببندند و راه رفتنشان را بین تند رفتن و دویدن قرار دهند. با انجام این دستور راحتتر شدند.
روز پنجشنبه به «اَبْواء» رسیدند که قبر حضرت آمنه مادر پیامبر صلی اللَّه علیه و آله آنجا بود، و حضرت قبر مادر را زیارت کردند.
روز جمعه با عبور از «جُحفه» و «غدیر خم» عازم «قُدَیْد» شدند و شنبه آنجا بودند. روز یکشنبه تا «عُسفان» آمدند و روز دوشنبه به «مَرّ الظهران» رسیدند و تا شب آنجا ماندند.
شب به سوی «سَیْرَف» حرکت کردند و به آنجا رسیدند که منزل بعدی مکه معظمه بود. بعد از ده روز طی مسافت، در روز سه شنبه پنجم ذیحجة اولین کاروان حج اسلام با جلال و عظمتی بینظیر وارد شهر «مکه» شدند.
حجاج یمن همراه امیرالمؤمنین
بحارالأنوار: ج 21 ص 360، ج 37 ص 201. عوالم العلوم: ج 15:3 ص 297.
در ایامی که سفر حج اعلام شد، امیرالمؤمنین علیهالسلام با لشکری از طرف پیامبر صلی اللَّه علیه و آله به «نَجْران» و سپس «یمن» رفته بودند. هدف از این سفر دعوت به اسلام و جمعآوری خمس و زکات و جزیه بود و نیز حل اختلافی که بین اهل یمن پیش آمده بود.
پیامبر صلی اللَّه علیه و آله هنگام حرکت از مدینه برای امیرالمؤمنین علیهالسلام نامهای فرستادند، و طی آن دستور دادند آن حضرت نیز با لشکر و کسانی از اهل یمن که مایل به شرکت در مراسم حج هستند از آنجا به سوی مکه حرکت کنند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام پس از پایان کارهای محوله در نجران و یمن، با لشکر همراه و دوازده هزار نفر از اهل یمن عازم مکه شدند. با نزدیک شدن کاروان پیامبر صلی اللَّه علیه و آله به مکه از طرف مدینه، امیرالمؤمنین علیهالسلام هم از طرف یمن به این شهر نزدیک شدند و دستور دادند مردم در میقات اهل یمن احرام ببندند.
سپس حضرت جانشینی در لشکر تعیین کردند و خود پیشتر به ملاقات پیامبر صلی اللَّه علیه و آله شتافتند، و در نزدیکی مکه خدمت حضرت رسیدند و گزارش سفر را دادند. پیامبر صلی اللَّه علیه و آله بسیار مسرور شدند و دستور دادند هر چه زودتر لشکر همراه و حجاج یمنی را به مکه بیاورد. امیرالمؤمنین علیهالسلام به محل لشکر بازگشتند و همراه آنان- همزمان با قافلهی پیامبر صلی اللَّه علیه و آله- روز سه شنبه پنجم ذیحجه وارد مکه شدند.
اعمال حج
با رسیدن روز نهم ذیحجة مراسم حج آغاز شد. حضرت به موقف عرفات و سپس به مشعر رفتند، و روز دهم در مِنی قربانی و رمی جمرات و سایر اعمال را انجام دادند.
سپس طواف و سعی و بعد از آن اعمال دیگر حج را به ترتیب به انجام رساندند، و در هر مورد واجبات و مستحبات آن را برای مردم بیان فرمودند. بدینسان تا پایان روز دوازهم ذی حجة اعمال سه روزهی حج پایان یافت.
تحویل میراث انبیاء به صاحب ولایت
بحارالانوار: ج 28 ص 96، ج 37 ص 202، ج 40 ص 216.
پس از پایان مراسم حج دستور الهی بر پیامبر صلی اللَّه علیه و آله چنین نازل شد:
نبوت تو به پایان رسیده و روزگارت کامل شده است. اسم اعظم و آثار علم و میراث انبیاء را به علی بن ابیطالب بسپار که او اولین مؤمن است. من زمین را بدون عالمی که اطاعت من و ولایتم با او شناخته شود و حجت بعد از پیامبرم باشد رها نخواهم کرد».
یادگارهای انبیاء علیهمالسلام صُحُف آدم و نوح و ابراهیم علیهمالسلام و تورات و انجیل و عصای موسی علیهالسلام و انگشتر سلیمان علیهالسلام و سایر میراثهای ارجمندی است که فقط در دست حجج الهی است، و نزد انبیای گذشته و اوصیای ایشان دست به دست گشته تا آن روز که خاتم انبیاء صلی اللَّه علیه و آله حافظ آن بود، و اینک باید به اوصیای آن حضرت انتقال مییافت.
پیامبر صلی اللَّه علیه و آله، امیرالمؤمنین علیهالسلام را فراخواند و مجلس خصوصی تشکیل دادند و ودایع الهی را به آن حضرت تحویل داد، و بدینسان میراث ششهزار سالهی انبیاء علیهمالسلام به امیرالمؤمنین علیهالسلام سپرده شد. این ودایع از امیرالمؤمنین علیهالسلام به امامان بعد منتقل شده تاکنون که در دست مبارک آخرین حجت پروردگار حضرت بقیة اللَّه الاعظم علیهالسلام است.
سلام به عنوان «امیرالمؤمنین»
بحارالأنوار: ج 37 ص 111 و 120. عوالم: ج 15:3 ص 39. کتاب سلیم: ص 730.
پیش از حرکت به سوی غدیر، در مکه جبرئیل لقب «امیرالمؤمنین» را بعنوان اختصاص آن به علی بن ابیطالب علیهالسلام از جانب الهی آورد، اگر چه این لقب قبلاً نیز برای آن حضرت تعیین شده بود.
پیامبر صلی اللَّه علیه و آله دستور دادند تا بزرگان اصحاب جمع شوند و طی مراسم خاصی نزد علی علیهالسلام بروند و بعنوان «امیرالمؤمنین» بر او سلام کنند و «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» بگویند، و بدینوسیله در زمان حیات خود، از آنان اقرار بر امیر بودن علی علیهالسلام گرفت.
در اینجا ابوبکر و عمر بعنوان اعتراض به پیامبر صلی اللَّه علیه و آله گفتند: آیا این حقی از طرف خدا و رسولش است؟ حضرت غضبناک شد و فرمود: «حقی از طرف خدا و رسولش است. خداوند این دستور را به من داده است».
اعلان عمومیِ حضور در غدیر
بحارالأنوار: ج 21 ص 385، ج 37 ص 111 و 158. اثبات الهداة: ج 2 ص 136 ح 593.
الغدیر: ج 1 ص 10 و 268.
با اینکه انتظار میرفت پیامبر صلی اللَّه علیه و آله در این اولین و آخرین سفر حج خود مدتی در مکه بمانند، ولی بلافاصله پس از اتمام حج حضرت به منادیِ خود بلال دستور دادند تا به مردم اعلان کند:
فردا- روز چهاردهم ذی حجه- همه باید حرکت کنند تا در وقت معین در «غدیر خم» حاضر باشند و کسی جز معلولان نباید باقی بماند.
انتخاب منطقهی «غدیر» به امر خاص الهی از چند جهت قابل ملاحظه بود:
یکی اینکه در راه بازگشت از مکه، کمی قبل محل افتراق کاروانها و تقاطع مسیرها در جحفه است.
دوم اینکه در آیندههای اسلام که کاروانهای حج در راه رفت و برگشت از این مسیر عبور میکنند با رسیدن به وادی غدیر و نماز در مسجد پیامبر صلی اللَّه علیه و آله، تجدید خاطره و بیعتی با این زیربنای اعتقادی خود مینمایند و یاد آن در دلها احیا میگردد.
سوم اینکه «غدیر» محلی بسیار مناسب برای برنامهی سه روزه پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و ایراد خطبه برای آن جمعیت انبوه بود.
اینک پیامبر صلی اللَّه علیه و آله پس از دوری ده ساله از وطن خود مکه- بدون آنکه مدتی اقامت کنند تا مسلمانان به دیدارش بیایند و مسائل خود را مطرح کنند- با پایان مراسم حج فوراً از مکه خارج شدند و مردم را نیز به خروج از مکه و حضور در «غدیر» امر نمودند.
موقعیت جغرافیایی غدیر خم
معجم ما استعجم: ج 2 ص 368 و 492 و 510. لسان العرب: مادهی خمم و غدر. معجم
البلدان: ج 2 ص 350 و 389، ج 3 ص 159، ج 4 ص 188، ج 6 ماده غدیر. معجم معالم
الحجاز: ج 1 ص 156. تاج العروس: ماده خمم، غدر. النهایة (ابن اثیر): ماده خم. الروض
المعطار: ص 156. وفاء الوفاء: ج 2 ص 298. صفة جزیرة العرب: ص 259.
منطقهی غدیر خم بیابانی باز و وسیع در مسیر سیلاب وادی جحفه بود. این سیلاب از مشرق به مغرب جاری میشد و پس از عبور از غدیر به جحفه میرسید و سپس تا دریای سرخ ادامه پیدا میکرد و سیلهای سالیانه را به دریا میریخت.
در این مسیر آبگیرهایی طبیعی بوجود آمده بود که پس از عبور سیل، آبهای باقیمانده در آن جمع میشدند و در طول سال بعنوان ذخایر آبی شناخته میشدند و به آنها اصطلاحاً «غدیر» میگفتند.
در مناطق مختلف، غدیرهای زیادی در مسیر سیلها وجود داشت که با نامگذاری از یکدیگر شناخته میشدند. این غدیر هم برای شناخته شدن از غدیرهای دیگر بنام «غدیر خم» نامگذاری شده بود.
کنار این آبگیر پنج درخت سرسبز و کهنسال از نوع «سَمُر» شبیه درخت چنار وجود داشت، که درخت خاص صحراها است. این پنج درخت با شاخ و برگ انبوه و قامت بلند، سایبانی خوب برای مسافران خسته ایجاد کرده بود.
لذا در آن شرایط، این بیابان وسیع بعنوان بهترین مکان برای مراسم سه روزهی غدیر انتخاب شد، و جایگاه سخنرانی زیر همان درختان در نظر گرفته شد که هم مشرف بر بیابان و محل تجمع مخاطبین بود و هم سایبان مناسبی برای ایراد خطابه بنظر میآمد.
برچسبها: از مدینه تا غدیر, غدیر
آیه 18 سوره فتح و حقّانیت خلفاى سه گانه
- دسته: شبهات اهل تسنن
- منتشر شده در چهارشنبه, 07 اسفند 1392 02:32
- بازدید: 313
پرسش:
با توجّه به آیه 18 سوره فتح که در آن خدا از شرکت کنندگان در بیعت رضوان اعلام خشنودى مى کند، آیا این آیه مى تواند دلیل حقّانیت خلفاى سه گانه ـ که در بیعت حضور داشتند ـ باشد؟
پاسخ:
با سلام و عرض ادب و احترام
با دقّت در نکات زیر روشن خواهد شد که بیعت رضوان نمى تواند دلیلى بر حقّانیت خلفا باشد؛
1. در زمان بیعت، عثمان در مکّه بود؛ پس وى را نمى توانیم از بیعت کنندگان بدانیم.
2. عمر، پیش از بیعت، از فرمان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) سرپیچى کرد و حاضر نشد به عنوان نماینده آن حضرت، نزد کفار قریش برود. پس از بیعت و پس از صلح پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) هم به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)اعتراض کرد و به آن حضرت توهین کرد؛ چنان که اهل سنّت مشروح سخنان وى را نقل کرده و از قول او آورده اند: «من از ترس سخنانى که آن روز به پیغمبر گفتم، همیشه روزه مى گیرم و صدقه مى دهم و ...»[1]
3. آیه 18 سوره فتح، اعلام رضایت الهى نسبت به مؤمنانى است که در بیعت رضوان شرکت داشتند و به یقین نمى توان این رضایت عمومى را شامل حال منافقانى ـ هم چون عبدالله بن ابى ـ که در آن جا حضور داشتند نیز دانست. پس صرف حضور در بیعت رضوان، به تنهایى، خوب بودن و به ویژه عاقبت به خیرى کسى را ثابت نمى کند.
4. گرچه خدا در آیه 18 سوره فتح از بیعت کنندگان در بیعت رضوان اعلام رضایت مى کند، امّا بر اساس آیه 10 همان سوره، عهد بستن با رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) تا زمانى ارزش دارد که فرد بیعت کننده، به پیمان خود وفادار بماند و پیمان شکنى نکند. در این آیه مى خوانیم: (اِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ اِنَّما یُبایِعونَ اللّهَ یَدُ اللّهِ فَوقَ اَیدیهِم فَمَن نَکَثَ فَاِنَّما یَنکُثُ عَلى نَفسِهِ ومَن اَوفى بِما عاهَدَ عَلَیهُ اللّهَ فَسَیُؤتیهِ اَجرًا عَظیمـا؛ کسانى که با تو بیعت مى کنند (در حقیقت) تنها با خدا بیعت مى نمایند، و دست خدا بالاى دست آنهاست؛ پس هر کس پیمان شکنى کند، تنها به زیان خود پیمان شکسته است؛ و آن کس که نسبت به عهدى که با خدا بسته وفا کند، به زودى پاداش عظیمى به او خواهد داد.)
بنابراین رضایت الهى مذکور در آیه 18، شامل حال پیمان شکنان و آنان که در عمل، به پیمان خود وفا نکردند، نخواهد شد.[2]
5. با توجّه به این که برخى از صحابه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) حق جانشینى امام على(علیه السلام)را غصب کردند و به دستورهاى روشن رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در این زمینه پشت پا زدند، و با توجه به این که آنان حضرت فاطمه(علیها السلام) را آزار دادند و پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)هم فرمود: «هر که فاطمه را بیازارد مرا آزار داده است» و آیه 57 سوره احزاب آزاردهندگان پیامبر را لعنت مى کند و آنان را به عذابى خفت آور وعده مى دهد، آیا باز هم مى توان پذیرفت که رضایت یاد شده در آیه 18 سوره فتح شامل حال آنان مى شود.[3]
6. اگر بپذیریم که صحابه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)همه مؤمن بوده اند، باز هم به صرف این که در آیه 18 سوره فتح، به شکل عمومى از مؤمنان ستایش شده، نمى توان آن را دلیل
حقانیت آنان دانست؛ زیرا یکى از اصول مسلّم اسلام ـ که قرآن نیز بر آن تأکید کرده است ـ اصل «حبط عمل» است. یعنى برخى کارهاى ناپسند باعث نابودى کارهاى نیک آدمى مى گردد.[4] با توجّه به این که پس از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)خلفاى سه گانه، بسیارى از فرمان هاى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را نادیده گرفتند و دخترش را آزردند و احادیث رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)را آتش زدند و برخى یاران با ایمان حضرت را تبعید کردند و بى عدالتى را در جامعه اسلامى، رایج ساختند، اگر در گذشته کارهاى خوبى هم کرده بودند، با کارهایى که پس از آن انجام دادند، کارهاى نیک خود را در فتح مکّه نابود کردند.
[1]. اجتهاد در مقابل نص، سید عبد الحسین شرف الدین، ترجمه على دوانى، ص 188 ـ 191، نشر کتابخانه بزرگ اسلامى.
[2]. ر.ک: تفسیر التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 26، ص 157 ـ 160 ؛ تفسیر المیزان، علاّمه طباطبایى، ج 18، ص 292، انتشارات اسلامى.
[3]. براى آگاهى بیش تر رجوع کنید به کتاب «المراجعات» نوشته مرحوم شرف الدین و کتاب «شب هاى پیشاور» نوشته سلطان الواعظین شیرازى.
[4]. ر.ک: مائده/5 ؛ انعام/86 ؛ بقره/217 ؛ اعراف/147 ؛ زمر/65 ؛ و ... .
شجره نامه سادات جلیل القدرکرهرود.سادات کرهرود رقم بزرگی را از سادات را نشان می دهدمحله سادات کرهرود یکی از محله های بنام کرهرود که شمار کثیری از سادات را در خود جای داده است که نسب شان به سید محمد مکی معروف به بابا سید محمد سی ام نسل امام سجاد علیه السلام که قبر مطهرشان با یک باز سازی متبرک به یک گنبد طلایی در تخت سادات کرهرود در تخت سادات کرهرود مزین شده است که در قرن دهم هجری زندگی می کرده است .سید محمد مکی نیز از سادات حسینی آوه {نزدیک ساوه}است که سلسله النسب آنان در کتب معتبره ی انساب همچون سراج الانساب مذکور گردیده است . اینک به شرح نسب سیدمحمد مکی : سیدمحمد مکی معروف به باباسید محمد بن غیاث الدین بن معصوم بن تاج الدین بن رضی الدین بن علی بن ابومحمدرضاءالدین حسن ملقب به کمال الدین بن فخرالدین محمدبن محمدرضی الدین زاهد بن رضی الدین محمد بن زید بن داعی بنزید بن علی بن حشین بن حسن التج بن ابیالحسن العلی بن ابومحمدحسن الرئیس بن حسن الفطس بن علی الاصغر بن امام زین العابدین علیه السلام بن امام حسین شهید علیه السلام بن امام علی علیه السلام بن ابیطالب ابن عبدالمطلب ابن هاشم حسن افطس کوچکترین فرزند امام سجاد علیه السلام است از این رو به اصغر ملقب گردیده است در حدود سی سالگی وفات کرد وقبرش در ینبع است. حسن الافطس بن علی اصغر در زمان منصور دوانیقی نهضتی را تدارک بر علیه منصور ایجاد وبه زندان منصور منتقل مشود وتا زمان امام جعفرصادق علیه السلام زندانی که امام وساطت کرده که منصور هم حسن افطس را به امام همام می بخشد . علی الحوری بن حسن افطس معروف به الحریری یا حوری که در زمان هارون الرشید به دست آن زمامدارپلید مظلومانه شهید می شود بابا سید محمد مکی با یک هجرت از آوه ساوه به خطه کرهرود که خود داستانی داردو قدمت 2500 ساله را دارد که شواهد آن با سند بر می گردد. اقامت می گزیند و در حوزه علیمه ای که دایر بوده به تدریس واز این آقا پنج پسر از او باقی می ماند .به نام های:
1-میر کمال بن سید محمد مکی که جد سادات میر معینی ها است .
2-میرصفدر بن سیدمحمد مکی که جد سادات اخلاقی ومیرعلیاری ها میر علی اکبریها است.
3-میرهاسم جد میر آقاجانی ها و میر یونسی ها
4-مبر بهاالدین بن سید محمدمکی جد میر ناصری ها
5-سید حیدر بن سید محمد مکی اولاد بزرگ بابا سید محمد که از او میر علی محمد که در ضلع غربی ربقعه تخت سادات مدفون وسنگ قبرش بر فراز قبر بر روی دیوار نصب گردیده است به دنیا می آِید واز میر علی محمد چهار فرزند به نام های 1-سیدمحمد 2-سیداحمد 3-سید یحیی 4-سید هادی به دنیا می آیند. واز سید احمد فرزندی به نام آیت اله نورالدین عراقی محسنی ها از علمای اراک معروف می باشند . شرح زندگی سادات کرهرود در کتاب بنی فاطمه در استان مرکزی تالیف دانشمند معطم و محقق وپژوهشگر حجت السلام والمسلمین کمال الدین فراهانی واعظ معروف شهرمان سادات استان مرکزی را جمع آوری وبه چاپ رسیده که می توانید با مراجعه به کتاب از جزئیات کامل بر خور دار شوید .
شجره نامهمیرناصری های محل سادات کرهرود
میرناصری ها آقابابا دارای نخل محل سادات |
میرناصری ها سیدحسن آقا بانی نذری حسینه محل سادات |
میرناصری ها عموهدایت دارای علم غیبی محل سادات |
میرناصری ها آقامحمد متولی حسینه جا پا مرتضی علی تخت سادات |
1-آقاحسن 2-آقاحسین 3-آقامحمد 4-آقارمضان 5-آقامرتضی 1- حاج سیدمحمد آقا (همسر سیده صدیقه اجاقی)2-آغا فاطمه (همسر محمدمیرزا برخورداری) 1- سیدآقاابوالفضل
1-سیدهدایت 2- سیدابراهیم(همسرقمر میر اشرفی) 3- آقابابا
سیدرمضان
میرناصر
میربهاالدین
باباسیدمحمد
ابن غیاث الدین بن معصوم بن تاج الدین بن رضی الدین بن علی بن ابومحمدرضاءالدین حسن ملقب به کمال الدین بن فخرالدین محمدبن محمدرضی الدین زاهد بن رضی الدین محمد بن زید بن داعی بن زید بن علی بن حسین بن حسن التج بن ابوالحسن العلی بن ابومحمدحسین الرئیس بن حسن الفطس بن علی الاصغر
ابن امام زین العابدین علیه السلام
ابن امام حسین علیه السلام
ابن امام علی بن ابیطالب علیه السلام ابن عبدالمطلب ابن هاشم
اعتقادی/شبهه70
ش (کاشمر): ما (شیعیان) در اثبات حقانیت از کتب معتبر اهل سنت دلیل میآوریم. آنها که خود این اسناد را در اختیار دارند و حتی بسیاری از آنها به اهل بیت (ع) توسل هم دارند، پس چرا شیعه نمیشوند؟
بدیهی است که استناد اول تشیع به «عقل و وحی» است و در استناد روایی، به احادیث و روایاتی استناد میکنیم که در نزد هر دو مذهب (تشیع و تسنن) معتبر باشد، تا جایی برای اشکال باقی نماند.
به عنوان مثال در اثبات عقلی میگوییم: آیا پیامبر اکرم (ص) که از جانب خداوند تکلیف مردم تا روز قیامت را در مورد هر موضوعی معین کرده است، راجع به پس از خود و هدایت و ولایت جامعه نیز سخنی فرموده است یا خیر؟ اگر بگویند: خیر، هیچ نفرموده است! میگوییم: نه با عقل مطابقت ندارد و نه با وحی و نه با سنت (احادیث) و دین ناقص میشود. البته آنها نیز چنین ادعایی ندارند.
اگر بگویند: چرا فرموده است و امر را به مردم و شورا واگذار نموده است! میگوییم: یعنی نیمی از راه هدایت را خود بر عهده گرفته و نیم دیگر آن را به مردم و اکثریت واگذار کرده است؟! حالا اگر اکثریت به جاهل یا ظالمی که با تبلیغات نظرها را ربوده بود رأی دادند، تکلیف هدایت مردم چه میشود؟ وانگهی، ولیالله و امام باید عالم، عادل، فقیه، شجاع، خالص و برگزیدهی او باشد. مگر با رأی دادن در شورا، کسی عالم و عادل و ... ولیالله میشود؟! مضاف بر این که میگوییم این ادعا با عقل و وحی و سنت نیز سازگاری ندارد. پس فقط یک راه میماند که بگویند: خداوند خود تکلیف بندگان را معین کرده است. لذا میپرسیم: چگونه؟ پیامبر اکرم (ص) راجع به ولایت، امامت و هدایت پس از خود چه فرمود؟
ما در دلیل وحی و قرآنی میگوییم: اگر خداوند متعال فرمود که هر قومی را با امامش محشور میکنم، لابد باید برای هر قومی امامی باشد. چه امام حق و چه امام باطل. حال آن امام حق را چه کسی تعیین میکند؟ مردم یا خدا؟
«یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلاً» (الإسراء -71)
ترجمه: اى رسول بیاد آور روزى را که هر قومى را با کتاب و امامشان دعوت کنیم هر کس نامه دعوتش را به دست راستش دهند (رستگار است) آنان نامه خود قرائت کنند و کمترین ستمى به ایشان نخواهد رسید.
در دلیل دیگر قرآنی میگوییم: اگر خداوند متعال فرمود که اعمال، آثار اعمال و همه چیز را در امام آشکار جمع کرده است، لابد باید امام آشکاری باشد:
«إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ» (یس - 12)
ترجمه: ماییم که مردگان را زنده مىکنیم و آنچه کردهاند و آنچه از آثارشان بعد از مردن بروز مىکند همه را مىنویسیم و ما هر چیزى را در امامى مبین برشمردهایم.
و در دلیل «سنت» نیز به احادیثی چون غدیر خم که سندیت آن مشترک است استناد میکنیم.
اما این که با این همه چرا تشیع را نمیپذیرند، دال بر آن است که «علم» و دانستن به تنهایی برای هدایت کافی نیست. بلکه، باور و ایمان لازم است که با تقوا و اطاعت به دست میآید و نه با علم. و گرنه ابلیس بیش از همه نسبت به وجود خداوند متعال و حقانیت او علم داشت و دارد.
برای روشنتر شدن بحث در نقش علم، از موضوع شیعه و سنی بگذریم و به خودمان نگاه کنیم. آیا انسانی که ظلم میکند، نمیداند که ظلم بد است. آیا شیعهای که گناه میکند، نمیداند که خدا و معادی در کار است؟ آیا شیعهایی که به قرآن رجوع نمیکند و یا احیاناً در نماز خود کاهل است و یا مرتکب معاصی کبیره میشود، نمیداند که خدا و معادی هست؟ چرا میداند، اما باور نکرده و یقین نیاورده است. لذا وقتی عدهای از اعراب به پیامبر اکرم (ص) عرض میکنند که ما ایمان آوردیم، خداوند متعال وحی میفرستد که به آنها بگو، شما اسلام آوردید (یعنی تسلیم شدید) نه این که ایمان آوردید:
«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ» (الحجرات - 14)
ترجمه: اعراب بادیهنشین به تو گفتند ایمان آوردیم. بگو: نه، هنوز ایمان نیاوردهاید و باید بگویید اسلام آوردیم چون هنوز ایمان در دلهاى شما داخل نشده و اگر خدا و رسول را اطاعت کنید خدا از پاداش اعمالتان چیزى کم نمىکند که خدا آمرزگار رحیم است.
پس، دانستن تنها کافی نیست. علم چراغ است، اما اگر به دست عقل و ایمان باشد مفید است. لذا اگر «علم» قدم اول باشد، قدم بعد «تسلیم» شدن به آن علم است و مرحلهی بعد «ایمان» و یقین به آن حقیقت است.
در ضمن باید دانست که بسیاری از اهل سنت، اهل بیت (ع) را قبول دارند، به آنها توسل هم میکنند، اما یا تعصب دارند و یا اصلاً با مباحث «ولایت» و «امامت» آشنایی ندارند و فقط قبول دارند که آنان برگزیدگان و انسانهای والا و آل رسول خدا (ص) که به محبت و احترامشان تأکید شده است.
x-shobhe.com
اثبات حقانیت تشیع با کتب اهل سنت + اسناد اینترنتی)(پاسخ به9 شبهه)
آیا توسل شرک است؟! (جدید)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
در سال های اخیر به دلیل شبهه افکنی های گسترده ی وهابیون از طریق شبکه های ماهواره ای و سایت های اینترنتی و... و عدم موضع گیری مناسب علمای اهل سنت ، وهابیون موفق شده اند عقیده ی وهابیت را به نام اهل سنت ارائه دهند و اهل سنت را ناخواسته وهابی بکنند!
إن شاء الله قصد داریم در این مقاله به حول و قوه ی الهی به شبهات توحیدی وهابی ها پاسخ بدهیم.
فهرست
شبهه ی اول:
مذهبی به نام وهابیت وجود ندارد و شیعیان به خاطر فراری دادن مردم از خداپرستی ، این غول را تراشیده اند!
شبهه ی دوم:
صدا زدن غیر خدا ، درخواست از او و توسل به او ، شرک است به شهادت آیات قرآن !
شبهه ی سوم:
صدا زدن غیر خدا ، درخواست از او و توسل به او ، اگر شرک نباشد ، حداقل بدعت است چون نه آیه ای درباره ی مشروعیت آن وجود دارد و نه روایتی !
شبهه ی چهارم:
صدا زدن غیر خدای مرده ، درخواست از او و توسل به او ، شرک است زیرا کسی که چنین اعتقادی داشته باشد ، صفت الهی سماع کل اصوات را به من دون الله تعمیم داده است.
شبهه ی پنجم:
به شهادت قرآن ، مردگان نمی شوند فلذا توسل به آنها و مدد خواهی از آنها کاری عبث و بیهوده است و اگر کسی ادعا کند که مردگان می شنوند به قرآن کافر شده است.
شبهه ی ششم:
شیعیان می گویند اهل بیت علیهم السلام صداها را در سطح وسیعی به اذن الله می شنوند ، در حالی که خداوند چنین اذنی به کسی نداده است و شیعیان به خداوند دروغ می بندند.
شبهه ی هفتم:
توسل کردن به مرده ، بدعت است چون نه در قرآن آمده و نه در سیره ی پیامبر (ص) ، اصحاب ، تابعین ، اهل بیت و ائمه ی چهار گانه مشاهده شده است.
شبهه ی هشتم:
گیریم که درخواست از غیر خدا مطلقا جایز است ولی این محدودیت هایی دارد! در واقع درخواست های گنده ای که شیعیان از امامانشان میکنند مثل درخواست شفا ، شرک است.
شبهه ی نهم:
ساخت گنبد و بارگاه ، بدعت و شرک است ؛ چون نه قرآن ، نه سنت ، نه صحابه ، نه تابعین ، نه اهل بیت ، هیچ یک آن را جایز نشمرده اند.
&&&&&___________________________________________________________________&&&&&
شبهه ی اول:
مذهبی به نام وهابیت وجود ندارد و شیعیان به خاطر فراری دادن مردم از خداپرستی ، این غول را تراشیده اند!
قابل انکار نیست که بیشترین تعداد فریب خوردگان اهل سنت (وهابی زدگان) ، آنهایی هستند که به وجود وهابیت اعتقادی ندارند و این عقیده ی باطلی که توسط وهابیون به آنها رسیده است را عقیده ی اهل سنت میدانند! فلذا قبل از هرچیز واجب است که از زبان علمای اهل سنت و وهابیت ، وجود مذهب وهابیت را اثبات بکنیم که در مقاله ای جدا به آن پرداخته ایم:
http://www.alsonnat.blogfa.com/post/60
شبهه ی دوم:
صدا زدن غیر خدا ، درخواست از او و توسل به او ، شرک است به شهادت آیات قرآن !
توضیح شبهه: وهابیون می گویند خداوند خواندن من دون الله را در قرآن ، شرک دانسته است از جمله در غافر/60 - یونس/18 - زمر/3 - رعد/16 - احقاف/5و6 - نحل/20و21 - جن/18و20 - اسراء/56 - اعراف/194 - فاطر/13و14 - فاتحه/5 - بقره/186
در واقع این آیات از سه حال خارج نیستند:
1. یا در مورد عبادت غیر خدا هستند.
2. یا خواندن معبودانی غیر از خدا هستند.
3. یا اشاره به خواندن فقط خدا هستند.
وهابیون میگویند قرآن، مطلق دعوت و نداى غیر خدا را عبادت خوانده است، بنابراین هر کسى پیامبر و یا شخص صالحى را بخواند یا بگویـد: درباره ى حاجت من شفاعت کن و مانند این ها، در این صورت این شخص با این گفتار ، او را عبادت کرده است. و حقیقت پرستش جز خواندن چیزى نیست ، در نتیجه چنین دعوت گرى، غیر خدا را پرستیده و مشرک شده است!!
اینکه معنای دعوت در قرآن به طور مطلق عبادت باشد این از افترائات وهابیون بر قرآن است ، چون:
قرآن از زبان حضرت نوح (ع) میفرماید:
قالَ رَبِّ إِنِّى دَعَوتُ قَومى لَیْلاً وَنَهاراً نوح/5
گفت: پروردگارا! من شب و روز قوم خودم را (به سوى تو) دعوت کردم.
آیا میتوان گفت که حضرت نوح علیه السلام ، قومشان را می پرستیدند؟!
یا می فرماید:
إِذْ تُصْعِدُونَ وَلَا تَلْوُونَ عَلَى أَحَدٍ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ. آل عمران/ 153
[یاد کنید] هنگامى را که در حال گریز [از کوه] بالا مىرفتید و به هیچ کس توجه نمىکردید؛ و پیامبر،از پشت سرتان،شما را به فریاد مىخواند... .
آیا میتوان گفت که حضرت رسول (ص) ، صحابه را می پرستیدند؟!
یا از زبان شیطان چنین نقل می کند:
وَما کانَ لِى عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطان إِلاّ أَنْ دَعَوتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لى... ابراهیم/22
... من بر شما تسلطی نداشتم جز اینکه شما را دعوت کردم و شما هم مرا اجابت کردید ...
آیا میتوان گفت که شیطان ، پیروانش را میپرستد؟!
با این مقدمه ، به بررسی آیات فوق الذکر می پردازیم:
آیه ی 60 غافر:
وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ
اولا: معنای ادعونی در این آیه به معنای عبادت است به گواه ادامه ی آیه _ یستکبرون عن عبادتی
ثانیا: این آیه ربطی به شرک ندارد مگر اینکه کسی بخواهد مطلق خواندن را عبادت معنا کند که پیش تر بطلان آن را ثابت کردیم.
ثالثا: اثبات شیء نفی ما عدا نمی کند. بر فرض که معنای دعا در آیه ی فوق ، خواندن باشد باز هم دلالت بر شرک شیعه نمی کند ؛ زیرا آیه نگفته است که فقط خدا را بخوانید بلکه از ظاهر آیه چنین برداشت می شود که خطابش به کسانی است که به خدا توجهی ندارند.
آیه ی 18 یونس:
وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا یَعْلَمُ فِی السَّمَوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ
و به جاى خدا ، چیزهایى را مى پرستند که نه به آنان زیان مى رساند و نه به آنان سود مى دهد . و مى گویند : «اینها نزد خدا شفاعتگران ما هستند .» بگو : «آیا خدا را به چیزى که در آسمانها و در زمین نمى داند ، آگاه مى گردانید ؟» او پاک و برتر است از آنچه ] با وى ] شریک مى سازند.
این آیه ربطی به خواندن ندارد و به وضوح می گوید که در مورد عبادت است.
آیه ی 3 زمر:
أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ
این آیه نیز ربطی به خواندن ندارد و درباره ی عبادت است.
دقت کنید که مشرکان گفته اند ما نعبدهم یعنی آنها را نمی پرستیم سپس با آوردن الّا ، استثنا کرده اند و چیزی را داخل در پرستش کرده اند !
جهت اثبات ادعای خود ، ترجمه ی سه تن از مترجمان بزرگ را در اینجا می آوریم:
مکارم: ... و دلیلشان این بود که اینها را نمیپرستیم مگر به خاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند...
فولادوند: ... ما آنها را جز براى اینکه ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک گردانند نمىپرستیم...
خرمشاهی : ... آنان را جز براى این نمىپرستیم که ما را با تقربى به خداوند نزدیک گردانند ...
آیه ی 16 رعد:
قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ ? قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ لَا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا ? قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمَى? وَالْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ ? أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ ? قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ
مشرک تراشان با استدلال به عبارت من دونه أولیاء می گویند شیعه مشرک است!
حقیقت این است که منظور از أولیاء در این آیه ، خدایان است زیرا در ابتدای آیه می گوید خدای آسمان ها و زمین کیست؟ و سپس در سطر دوم می گوید أم جعلوا للّه شرکاء؟
جهت اطلاع وهابیان عرض میکنیم که خداوند در آیه ی 55 مائده می فرمایند:
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ
آیات 5 و 6 أحقاف:
وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن یَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَن لَّا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَى یَومِ الْقِیَامَةِ وَهُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ ?5? وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُوا لَهُمْ أَعْدَاء وَکَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ کَافِرِینَ ?6?
نکته ی اول:
در آیه ی فوق ، دعا به معنی عبادت میباشد چنانکه آیه ی 6 میگوید. بسیاری از مترجمانی هم که دعا در این آیه را خواندن معنی کرده اند ، من دون الله را معبود معنا کرده اند مثل حضرت آیت الله مکارم حفظه الله
نکته ی دوم:
آیه ی فوق میگوید ویژگی این من دون الله ها این است که:
لَّا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَى یَومِ الْقِیَامَةِ _ تا قیامت جواب نمی دهند.
در حالیکه پیامبر (ص) و امامان شفا میدهند به اقرار علمای اهل سنت و مدارکی که از پرونده ی شفا یافتگان در دست است !
آیات 20 و 21 نحل:
وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ لاَ یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ ?20? أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیَاء وَمَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ ?21?
این آیه نیز درباره ی عبادت است و یا درباره ی خواندن معبود می باشد زیرا :
آیه ی 191 اعراف میفرماید: أَیُشْرِکُونَ مَا لاَ یَخْلُقُ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُون
آیه ی 22 نحل می فرماید: إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُم مُّنکِرَةٌ وَهُم مُّسْتَکْبِرُونَ ?22?
به وضوح مشاهده می شود که خطاب آیه به مشرکان است.
آیات 18 و 20 جن:
وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا ?18?
قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّی وَلَا أُشْرِکُ بِهِ أَحَدًا ?20?
این آیات هم درباره ی عبادت است چون :
اولا: در مورد مسجد است و مسجد محل عبادت.
ثانیا: بسیار شبیه آیه ی 110 کهف است که می فرماید: وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا
آیه ی 56 اسراء:
قُلِ ادْعُواْ الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلًا ?56?
خطاب آیه به کسانی است که معبود خود را خدا می پنداشتند _ الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ...
آیه ی 194 اعراف:
إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ?194?
این آیه در حق مشرکان نازل شده است چنانچه آیه ی 191 میفرماید:
أَیُشْرِکُونَ مَا لاَ یَخْلُقُ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ ?191?
با نگاهی گذرا به آیات قبل و بعد آیه ی 194 ، این یقین به دست میآید که مراد از تدعون در تدعون من دون الله ، عبادت است اگر چه معنای دعای دوم یعنی فادعوهم صدا زدن و درخواست باشد.
آیات 13 و 14 فاطر:
یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُّسَمًّى ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِن قِطْمِیرٍ ?13? إِن تَدْعُوهُمْ لَا یَسْمَعُوا دُعَاءکُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَکُمْ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ وَلَا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ ?14?
در آیات فوق ، خداوند ، معبودهای مشرکان را با خود مقایسه می کند فلذا معنای تدعون من دونه در آیه ی 13 ، عبادت است اگرچه معنای تدعوهم و دعائکم در آیه ی 14 عبادت نباشد ولی خواندن معبود است.
آیه ی 5 فاتحه:
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
(خداوندا) فقط تو را می پرستیم و فقط از تو یاری می جوییم.
وهابیون با استدلال به این آیه ی شریفه ، میگویند از آنجایی که فقط باید از خدا یاری خواست فلذا یاری خواستن از غیر خدا شرک است!
قرآن می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ. بقره/153
آیا صبر و نماز غیر خدا هستند یا نه؟ اگر هستند ، پس آیا خداوند متعال ، نستجیر بالله به مومنان دستور شرک میدهد؟!
با توجه به آیه ی فوق میتوان فهمید که قضیه ، چیز دیگری است که آن را در آیه ی 14 لقمان میفهمیم:
أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ. لقمان/14
شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت به سوى من است.
در این آیه، خداوند «شکر والدین» را عِدلِ «شکر خود» قرار داده است و این به معناى شرک در شکرگزارى نیست، بلکه با جمله «إلَىَّ المَصیر» به ما مى فهماند که شکر والدین در جهت شکر خداست و در مقابل آن نیست همین طور وقتی ما از کسی درخواستی میکنیم ، او را در کنار خدا قرار نمیدهیم بلکه درخواست ما در جهت درخواست از خداوند میباشد و شرک زمانی حاصل میشود که چیزی را در عرض چیز دیگر بدانیم و قرار بدهیم.
آیه ی 186 بقره:
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ? أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ? فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مىکنم پس [آنان] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند.
وهابیون با استدلال به این آیه می گویند درخواست از غیر خدا جایز نیست و لزومی ندارد.
نکته ی اول: وهابیون تصور میکنند که خدا گفته است من نزدیکم پس من را بخوانید و نیازی به خواندن دیگری نیست! در حالی که حقیقت این است که این آیه زمانی نازل شد که بعضی از اعراب از پیامبر (ص) درباره ی خدا سوال کردند و گفتند آیا خدا نزدیک است تا آهسته با او مناجات کنیم یا دور است تا با صداى بلند او را بخوانیم؟!
تفسیر المنار محمد رشید رضا- در تفسیر آیه ی 186 سوره ی بقره
http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?idfrom=157&idto=...
نکته ی دوم: اثبات شیء نفی ما عدا نمی کند. آیه نگفته است که فقط خدا را بخوانید بلکه با توجه به آیات دیگر ، مشروعیت و مفید بودن خواندن من دون الله ثابت می شود از جمله آیات 97 و 98 یوسف و 64 نساء
شبهه ی سوم:
صدا زدن غیر خدا ، درخواست از او و توسل به او ، اگر شرک نباشد ، حداقل بدعت است چون نه آیه ای درباره ی مشروعیت آن وجود دارد و نه روایتی !
توسل فرزندان حضرت یعقوب (ع) به آن حضرت
یوسف/97 قالُوا یا أبانا اسْتَغْفِر لَنا ذُنُوبَنا اِنّا کُنّا خاطِئیْنَ
(فرزندان حضرت یعقوب ع) گفتند: ای پدر، از خدا بر تقصیرات ما طلب مغفرت کن که ما بر خطا بودیم.
یوسف/98 قالَ سَوْفَ أسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبّیْ إنَّهُ هُوَ الْغَفورُ الرَّحِیْمُ
گفت به زودی از درگاه خدا، برای شما مغفرت خواهم خواست، همانا او آمرزنده و مهربان است.
در آیات فوق ، به وضوح می بینیم که فرزندان حضرت یعقوب (ع) به آن حضرت متوسل می شوند و می گویند استغفر و نمی گویند اغفر و ایشان هم عمل آنها را تأیید میکنند و خداوند هم متذکر اشکالی نمیشود.
بخشش منافقین در گرو توسل به پیامبر (ص)
وَلَوْ أنَّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحیماً نساء/64
اگر ایشان وقتی به خودشان ظلم کردند نزد تو آیند پس از خداوند طلب بخشایش کنند ورسول خدا هم برای ایشان طلب بخشایش کند به تحقیق خداوند را توبه پذیر وبخشنده خواهند یافت.
آیه به وضوح می گوید که استغفار منافقین ، به تنهایی فایده ای ندارد بلکه بخشش زمانی صورت می پذیرد که رسول خدا (ص) هم برای آنها طلب بخشش کند (استغفر).
مدد خواهی حضرت عیسی (ع) از من دون الله
فَلَمَّا أَحَسَّ عیسى مِنْهُمُ الْکُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصاری إِلَى اللَّهِ. آل عمران/52
چون عیسی دریافت قوم ایمان نمی آورند گفت که کیست با من دین خدا را یاری کند.
مدد خواهی ذو القرنین از من دون الله
فَأَعینُونی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْما. کهف/95
شما با قوت بازو به من کمک کنید تا سدی محکم بین شما و آنها بسازم.
شفا یافتن صحابی نابینا در اثر توسل به پیامبر ص
شخص نابینایی نزد پیامبر (ص) آمد و گفت از خداوند بخواه تا مرا شفا دهد! پس پیامبر (ص) فرمودند آخرت بهتر است ولی آن مرد قبول نکرد تا اینکه پیامبر (ص) به وی امر فرمودند تا وضو گرفته و دو رکعت نماز بخواند و سپس این دعا را بخواند:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ نَبِیِّ الرَّحْمَةِ ، یَا مُحَمَّدُ ، إِنِّی قَدْ تَوَجَّهْتُ بِکَ إِلَى رَبِّی فِی حَاجَتِی هَذِهِ لِتُقْضَى اللَّهُمَّ شَفِّعْهُ فِیَّ
این روایت را تعدادی از علمای اهل سنت تصحیح کرده اند از جمله ابواسحاق ، ترمذی ، ابن خزیمه ، حاکم نیشابوری و... :
شرح سنن الترمذی - کتاب الدعوات - باب فی دعاء الضیف - ح 3578 http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?flag=1&bk_no=56&...
فعلا تا این حد در اثبات مشروعیت توسل کافی است.
شبهه ی چهارم:
صدا زدن غیر خدای مرده ، درخواست از او و توسل به او ، شرک است زیرا کسی که چنین اعتقادی داشته باشد ، صفت الهی سماع کل اصوات را به من دون الله تعمیم داده است.
در ابتدا باید برای آن کسانی که به شیعه نسبت شرک می دهند یاد آور شویم که قرآن کریم می فرماید:
لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً. نساء/94
به کسانی که اظهار اسلام می کنند نگویید که شما مومن نیستید!
و نیز از نبی مکرم (ص) روایت است که اگر کسی لا اله الا الله را گفت ، داخل در اسلام شده و حقوق مسلمانی را دارا خواهد بود و حساب باطنش بر خداست. صحیح بخاری ، صحیح مسلم و...
http://library.islamweb.net/hadith/hadithServices.php?type=2&cid=66&sid=...
بعضی ها می گویند درست است که با شهادت بر وحدانیت خدا ، وارد اسلام می شود ولی با گفتن یا علی ، از اسلام خارج می شود!!
می گویم همه ی مسلمین در سلام نمازشان می گویند السلام علیک ایها النبی ! آیا اینها همه مشرک شده و از اسلام خارج می شوند؟!
و داریم که ابو بکر در هنگام دیدن پیکر مطهر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گریه می کند و ایشان را می بوسد و می گوید : بِأَبِی أَنْتَ یَا نَبِیَّ اللَّهِ
صحیح البخاری - کتاب الجنائز - باب الدخول علی المیت بعد الموت.. - ح 1171
http://library.islamweb.net/hadith/display_hbook.php?hflag=1&bk_no=146&p...
از آنجایی که وهابیون سعی دارند هیچگاه تعریفی از شرک و توحید ارائه ندهند و آنجائی هم که بخواهند تعریفی از شرک و توحید بیان کنند به سراغ مصادیق شرک و توحید می روند تا مطلب مخدوش و منحرف گردد فلذا ناچاریم در این مجال ، مقداری به تعریف شرک بپردازیم.
شرک یعنی شریک شدن . انباز گشتن . همدست شدن در کاری . لغت نامه ی دهخدا
مشرکین پس از مشاهده ی عذاب الهی می گویند:
تَاللَّهِ إِن کُنَّا لَفِى ضَلَالٍ مُّبِینٍ إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبّ الْعَالَمِین. شعراء/98
سوگند به خدا که ما در گمراهی آشکاری بودیم هنگامی که بت ها را با پرودگار عالمیان برابر می گرفتیم!
در این آیه شریفه ، شرک یعنی برابر گرفتن کسی یا چیزی با رب العالمین ، هم چنان که مفهوم کلمه شریک نیز چنین حقیقتی را القا می کند.
در امر شراکت آنچه بین دو یا چند نفر بسیار مهم است ، این است که هر کس به مقدار سهمش مستقل از دیگریست. به عنوان مثال : شرکتی وجود دارد بنده یک سهم و شما نود و نه سهم دارید من و شما هر کدام در هر آنچه داریم مستقل از یکدیگر هستیم با این فرض کسی که غیری را با خدا شریک میگیرد ، در حقیقت در برابر خدا ، غیر را مستقل از خدا فرض کرده است و دیگر مقدار سهم تاثیری در اصل مسئله ندارد.
حال اگر فرض شود خداوند اختیار تمام دنیا را به کسی دهد ولی ممکن است هر لحظه آن را بگیرد آیا میتوان گفت چنین کسی شریک خداست ؟ و یا می توان ادعا نمود که ما برای چنین کسی استقلال قائل شدیم ؟
قطعا پاسخ منفی است چون برای چنین کسی اصلا سرمایه ای تعریف نشده تا شراکتی ایجاد شده باشد و همچنین هر لحظه خداوند ممکن است هر آنچه داده را بگیرد ، لذا استقلالی هم برای او تصور نشده است!
یا یک صاحب خانه استقلال دارد ولی هیچ مستأجری استقلال ندارد و نمی توان مستاجر را شریک صاحب خانه دانست.
شیعه معتقد است خداوند خیلی قدرت ها به معصومین علیهم السلام داده و هر لحظه هم ممکن است هر آنچه را که داده پس بگیرد . در این حالت هیچ شراکت و یا استقلالی برای معصومین علیهم السلام تصور نکرده ایم تا دچار اشکال شویم!
با قبول تعریف بالا اگر کسی ادعا کند چون شیعه برای معصومین علیه السلام قدرت قائل است پس معصومین علیهم السلام را شریکان خدا می دانند چنین ادعایی باطل است.
برای اینکه حرف های فوق مستند به مدارک قرآنی باشد ، نمونه هایی را ذکر می کنیم:
شفا و درمان از خداست: و اذا مرضت فهو یشفین. شعراء/80
امّا همین شفا را خداوند در عسل قرار داده است: فیه شفأ للنّاس. نحل/69
هر چند خداوند کارها را تدبیر می کند: یدبّر الامر. یونس/3
امّا فرشتگان واسطه تدبیر او هستند: فالمدبّرات امرا. نازعات/5
هر چند خداوند جان ها را می گیرد: اللّه یتوفّی الانفس. زمر/42
امّا ملک الموت جان ها را می گیرد: یتوفّاکم ملک الموت. سجده/11
هر چند خداوند مردگان را زنده می کند: وَ اللَّهُ یُحْیی وَ یُمیتُ. آل عمران/156
ولی حضرت عیسی (ع) هم به اذن خدا مرده زنده می کند: أُحْیِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ. آل عمران/49
با اینکه خداوند بادها را جابجا می کند: اللَّهُ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ. روم/48
ولی آن را به تسخیر حضرت سلیمان (ع) در می آورد: فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْری بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أَصابَ. ص/36
درست است که خداوند عالم الغیب است: عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى? غَیْبِهِ أَحَدًا. جن/26
ولی مقداری از آن را به فرستاده هایش می دهد: إِلَّا مَنِ ارْتَضَى? مِنْ رَسُولٍ. جن/27
اگر چه خداوند هدایت می کند: أَنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ. حج/16
ولی پیامبر هم هدایت می کند: إِنَّکَ لَتَهْدی إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ. شوری/52
و امامان هم هدایت می کنند: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا. انبیاء/73
اگر چه عزت کلا از آن خداست: فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا... فاطر/10
ولی برای رسول و مومنین نیز می باشد: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ... منافقون/8
اما اگر شیعه بگوید اهل بیت علیهم السلام به اذن خدا می شنوند و به اذن خدا می توانند حاجت بدهند ، مشرک می شود؟!
توضیحات بیشتر در:
http://islamtxt.ir/node/241
اثبات حقانیت تشیع با کتب اهل سنت + اسناد اینترنتی)(پاسخ به9 شبهه)
شبهه ی پنجم:
به شهادت قرآن ، مردگان نمی شوند فلذا توسل به آنها و مدد خواهی از آنها کاری عبث و بیهوده است و اگر کسی ادعا کند که مردگان می شنوند به قرآن کافر شده است.
وهابیان با استدلال به آیات زیر ، ادعا می کنند که مردگان نمی شنوند:
فَإِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ روم/52
تو نمىتوانى مردگان را شنوا سازى و آواز خود را به گوش کرانى که از تو روى مىگردانند برسانى.
وَما یَسْتَوِى الْأَحْیَآءُ وَلاَ الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللّهَ یُسْمِعُ مَن یَشَآءُ وَما أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَن فِی الْقُبُورِ فاطر/22
و زندگان و مردگان برابر نیستند.خداوند صدا را به (گوش) هر کس بخواهد می رساند ، و تو نیستی که صدای خود را به کسانی که در قبرند می رسانی.
در پاسخ باید بگویم که:
اولا: اهل بیت علیهم السلام و اکثر امامزاده ها شهید هستند و مشمول این آیات نیستند:
وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ ? بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَ?کِنْ لَا تَشْعُرُونَ بقره/154
و به کسانی که در راه خدا کشته میشوند ، مرده نگویید بلکه زنده هستند ولی شما نمی فهمید.
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ? بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ. آل عمران/169
شهدا نه تنها زنده اند، بلکه قرآن می فرماید: فرحین بما آتاهم اللّه من فضله. آل عمران/170
آنها به خاطر نعمت هایی که خداوند به آنها داده است ، خوشحالند.
قال الإمام السبکی حیاة الأنبیاء والشهداء کحیاتهم فی الدنیا
السیرة الحلبیة - ج 2 ص 432
http://shiaonlinelibrary.com/الکتب/3747_السیرة-الحلبیة-الحلبی-ج-2/الصفحة_430#top
ثانیا: در قرآن ، آیاتی دال بر توانایی شنیدن مردگان وجود دارد:
فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَةَ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ وَلَکِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ. أعراف/78 و 79
آنگاه زمینلرزه آنان را فرو گرفت و در خانه هایشان از پا درآمدند پس [صالح] از ایشان روى برتافت و گفت اى قوم من به راستى من پیام پروردگارم را به شما رساندم و خیر شما را خواستم ولى شما خیرخواهان و نصیحتگران را دوست نمىدارید.
وَسْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ. زخرف/45
از پیامبران ما که پیش از تو فرستادهایم بپرس: آیا جز خداى رحمان ، خدایان دیگرى را براى پرستش آنها قرار داده بودیم؟
وَلَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَلا تَکُنْ فی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ وَجَعَلْناهُ هُدىً لِبَنی إِسْرائیلَ سجده/23
هرآینه به موسى کتاب دادیم پس از دیدار کردن با او در تردید مباش . و آن کتاب را هدایتگر بنى اسرائیل قرار دادیم.
ادله ی قرآنی دیگری هم وجود دارد که آنها را در جواب شبهات بعدی بیان خواهیم کرد.
ثالثا: نبی مکرم (ص) درباره ی کشتگان بدر فرمودند:
ما أنتم أسمع لما أقول منهم!
شماها شنواتر از آنها به آنچه میگویم نیستید.
محمد امین شنقیطی در تفسیرش درباره ی روایت فوق ، مینویسد:
هو نص صحیح صریح فی سماع الموتى
این نص صحیح و صریحی است در شنیدن مردگان
أضواء البیان - ج 6 ص 129
http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?flag=1&bk_no=64&...
رابعا: مسلمین در هنگام خاکسپاری مرده ، به او چیزهایی تلقین میکنند!
قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم لَقِّنُوا مَوْتَاکُمْ لَا إِلَهَ إلا الله...
حضرت رسول (ص) فرمودند باید به مردگانتان لا اله الا الله را تلقین کنید.
صحیح مسلم - کتاب الجنائز - باب تلقین الموتی لااله الا الله - ح 916
http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?idfrom=2581&idto...
وقتی مرده را در قبر می گذارند نکیر و منکر به سراغ او آمده و درباره ی اعتقاداتش سؤال میکنند که زندگان جواب آنها را به مرده تلقین می کنند و او می شنود و پاسخ می دهد. ابن قیّم جوزیه شاگر ارشد ابن تیمیه هم در کتاب الروحش اقرار می کند که تلقین کردن کار عبثی نیست و مردگان می شنوند.
همچنین بسیاری از علمای اهل سنت و وهابیت از بخاری گرفته تا ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب ، قائل به سماع اموات بودند:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=180#_Toc3...
فلذا می توان گفت که مسلمین درباره ی سماع اموات ، اجماع دارند.
خامسا: در قرآن و سنت ، هیچ آیه و روایتی دال بر نشنیدن مردگان وجود ندارد:
محمد امین شنقیطی در تفسیرش مینویسد:
فی سماع الموتى لم یثبت فی الکتاب ولا فی السنة شیء یخالفها...
چیزی مخالف و مغایر با شنیدن مردگان در کتاب و سنت وجود ندارد!
أضواء البیان - ج 6 ص 129
http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?flag=1&bk_no=64&...
وی در ادامه با ادله ی محکم ، شنیدن مردگان را اثبات میکند.
پاسخ به شبهات آیات 52 روم و 22 فاطر در:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=180#_Toc3...
شبهه ی ششم:
شیعیان می گویند اهل بیت علیهم السلام صداها را در سطح وسیعی به اذن الله می شنوند ، در حالی که خداوند چنین اذنی به کسی نداده است و شیعیان به خداوند دروغ می بندند.
خداوند در آیه ی 41 سوره نسا (فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى? هَ?ؤُلَاءِ شَهِیدًا) می فرمایند که در روز قیامت خداوند از هر امتی فردی را به عنوان شاهد می آورد که این شاهد برای امت اسلام ، پیامبر اکرم معرفی شده است و حداقلِ شهادت ، گواهی بر ایمان و کفر افراد است و لازمه شهادت ، احاطه علمی بر انسانها و اعمال و گفتار آنان است. در آیه ی 69 سوره ی زمر هم داریم که پیامبر (ص) در قیامت در دادگاه عدل الهی حاضر می شود به عنوان یک میزان و یک شاهد:
وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاء وَقُضِیَ بَیْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ
قال رسول الله (ص) حیاتی خیر لکم تحدثون وتحدث لکم ووفاتی خیر لکم تعرض علی أعمالکم فما رأیت من خیر حمدت الله علیه وما رأیت من شر استغفرت الله لکم. رواه البزار ورجاله رجال الصحیح
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند : زنده بودن من برای شما سود دارد با من حرف میزنید من هم با شما حرف میزنم و وفاتم نیز برای شما سود دارد کردار شما بر من عرضه میشود پس هر وقت کار خیری از شما ببینم خدا را شکر میکنم و هر وقت کار شر از شما دیدم برای شما استغفار میکنم. بزار این را روایت کرده و راویان روایت همه راویان صحیح بخاری هستند.
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد - ج 9 ص 24
http://14mah.parsiblog.com/Posts/1013
و سیوطی هم می گوید: وأخرج البزار بسند صحیح من حدیث ابن مسعود مثله . الخصائص الکبری
طبق آیات سبا/23 ، طه/109 ، مریم/87 و... در قیامت شفیعانی وجود دارد که طبق مطالب فوق و روایات صحیحین ، یکی از شفیعان ، نبی مکرم (ص) می باشند:
نیل الأوطار شوکانی - ج 1 ص 366-367 ش 408 و 409
http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?flag=1&bk_no=47&...
فخر رازی عالم و مفسر بزرگ اهل سنت می گوید:
أجمعت الأمة على أن لمحمد صلى الله علیه وسلم شفاعة فی الآخرة وحمل على ذلک قوله تعالى (عسى أن یبعثک ربک مقاما محمودا) وقوله تعالى (ولسوف یعطیک ربک فترضى).
تفسیر الرازی - در تفسیر آیه ی 48 بقره
http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?idfrom=422&idto=...
ابن تیمیه شیخ الاسلام وهابیان هم شفاعت من دون الله را تأیید کرده و می گوید:
وهذه الشفاعة له ولسائر النبیین والصدیقین وغیرهم...
شرح العقیدة الواسطیة - ج 2 ص 177
http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?bk_no=113&ID=11&...
محمد بن عبدالوهاب نیز شفاعت من دون الله را قبول داشته و گفته است:
ونثبت الشفاعة لنبینا محمد صلى الله علیه وسلم یوم القیامة حسبما ورد، وکذا نثبتها لسائر الأنبیاء والملائکة والأولیاء والأطفال حسبما ورد أیضاً
دعوة الإمام محمد بن عبد الوهاب سلفیة لا وهابیة - ص 273
http://iucontent.iu.edu.sa/Shamela/Categoris/العقیدة/دعوة%20الإمام%20محمد%20بن%20عبد%20الوهاب%20سلفیة%20لا%20وهابیة/273.html
و شفیعان هم که به اعمال فردی که می خواهند شفاعتش کنند ، آگاهی دارند:
وَلَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ. زخرف/86
کسانی را که غیر از او میخوانند قادر بر شفاعت نیستند؛ مگر آنها که شهادت به حق دادهاند و آگاهند.
البته آیه ی فوق به گونه ی دیگری هم ترجمه شده است که مراد ما نیست! بهر حال طبق آیات قرآن ، آنهایی که مورد شفاعت قرار می گیرند باید شرایطش را داشته باشند فلذا شفیعان باید به اعمال مردم آگاهی داشته باشند تا بتوانند به حق شفاعت بکنند.
طبق روایات شیعی ، اهل بیت علیهم السلام هم شفیع هستند و نیز مشمول آیه ی 105 سوره ی توبه هستند که می فرماید:
وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. توبه/105
بگو: عمل کنید ، که خدا و پیامبرش و مؤمنان اعمال شما را خواهند دید و شما به نزد داناى نهان و آشکارا بازگردانده مىشوید و او از اعمالتان آگاهتان خواهد کرد.
تشریح آیه ی فوق در:
http://h-varjani.blogfa.com/post-116.aspx
پس اهل بیت علیهم السلام ناظر و شاهد بر اعمال هستند.
مدارک دیگر بر سماع اهل بیت علیهم السلام و توانایی حاجت دادن آنها را در پاسخ شبهات بعدی >
قابل توجه است که شیطان در آیات 16 و 17 سوره ی اعراف می گوید:
قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ (16) ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ ? وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ (17)
گفت: اکنون که مرا گمراه ساختی، من بر سر راه مستقیم تو، در برابر آنها کمین می کنم!
سپس از پیش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان میروم؛ و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهی یافت!
مسلّم است که کسی در پیشگاه الله متعال نمی تواند دروغ بگوید فلذا شیطان چنین توانایی دارد و توانایی سماع اصوات زمینیان ، اصلا قابل مقایسه با این توانایی نیست.
شبهه ی هفتم:
توسل کردن به مرده ، بدعت است چون نه در قرآن آمده و نه در سیره ی پیامبر (ص) ، اصحاب ، تابعین ، اهل بیت و ائمه ی چهار گانه مشاهده شده است.
دستور خداوند متعال به توسل ، در قرآن کریم!
یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ابْتَغُواْ إِلَیْهِ الْوَسِیلَة . مائده / 35
اى کسانى که ایمان آوردهاید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید ! و وسیلهاى براى تقرب به او بجوئید.
أُولَ?ئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَى? رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ اسراء/57
کسانی را که آنان میخوانند، خودشان وسیلهای (برای تقرب) به پروردگارشان میجویند، وسیلهای هر چه نزدیکتر؛ و به رحمت او امیدوارند؛ و از عذاب او میترسند؛ چرا که عذاب پروردگارت، همواره در خور پرهیز و وحشت است!
تفسیر علمای اهل سنت:
ابن قیّم جوزیه _ شاگرد ارشد ابن تیمیه _ ضمن بیان ویژگی های پیامبران میگوید:
فهم أقرب الخلق إلیه وسیلة
پس آنها نزدیکترین وسیله برای قرب به الله هستند!
طریق الهجرتین و باب السعادتین - ص 763
http://salafi-vahabi.blogfa.com/post/320
آلوسی می نویسد: فکل من عبد من دون الله تعالى من عیسى وعزیر والملائکة علیهم السلام وسیلتهم إلى الله تعالى نبینا صلّى الله علیه وسلّم بل هو علیه الصلاة والسلام وسیلة سائر الموجودات والواسطة بینهم وبین الله تعالى فی إفاضته سبحانه الوجود...
پس همه ی بندگان من دون الله تعالی از عیسی و عزیر و ملائکه علیهم السلام وسیله شان به سوی الله تعالی نبی ما صلی الله علیه (وآله) وسلم میباشد بلکه حضرت رسول (ص) وسیله ی سایر موجودات و واسطه ی بین آنها و بین الله تعالی در افاضه ی خداوند سبحان است...
تفسیر الآلوسی - ج 15 ص 126
http://shiaonlinelibrary.com/الکتب/2716_تفسیر-الآلوسی-الآلوسی-ج-15/الصفحة_125#top
امام سجاد علیه السلام ، اهل بیت علیهم السلام را وسیله ی تقرب به الله می دانند:
رب صل على أطائب أهل بیته الذین اخترتهم لأمرک ، وجعلتهم خزنة علمک ، وحفظة دینک ، وخلفاءک فی أرضک ، وحججک على عبادک ، وطهرتهم من الرجس والدنس تطهیرا بإرادتک ، وجعلتهم الوسیلة إلیک
الصحیفة السجادیة - الامام زین العابدین (ع) - ص 322
http://www.shiaonlinelibrary.com/الکتب/1111_الصحیفة-السجادیة-ابطحی-الإمام-زین-العابدین-ع/الصفحة_320#top
توسل به پیامبر (ص)، در قرآن کریم!
وَلَوْ أنَّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحیماً نساء/64
اگر ایشان وقتی به خودشان ظلم کردند نزد تو آیند پس از خداوند طلب بخشایش کنند ورسول خدا هم برای ایشان طلب بخشایش کند به تحقیق خداوند را توبه پذیر وبخشنده خواهند یافت .
تفسیر علمای اهل سنت:
علمای اهل سنت دلالت این آیه را همیشگی دانسته اند و توصیه کرده اند که زائران وقتی رفتند نزد قبر پیامبر (ص) این آیه را بخوانند و به ایشان متوسل شوند!
محیی الدین نووی شافعی می نویسد: ثم یرجع إلى موقفه الأول قبالة وجه رسول الله صلى الله علیه وسلم ویتوسل به فی حق نفسه ویستشفع به إلى ربه سبحانه وتعالى ومن أحسن ما یقول ما حکاه الماوردی والقاضی أبو الطیب وسائر أصحابنا عن العتبی مستحسنین له قال کنت جالسا عند قبر رسول الله صلى الله علیه وسلم فجاء أعرابی فقال السلام علیک یا رسول الله سمعت الله یقول ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما ) وقد جئتک مستغفرا من ذنبی مستشفعا بک إلى ربی ثم أنشأ یقول : یا خیر من دفنت بالقاع أعظمه فطاب من طیبهن القاع والاکم - نفسی الفداء لقبر أنت ساکنه فیه العفاف وفیه الجود والکرم. ثم انصرف فحملتنی عینای فرأیت النبی صلى الله علیه وسلم فی النوم فقال یا عتبى الحق الاعرابی فبشره بان الله تعالى قد غفر له
سپس به جایگاه اولیه در مقابل صورت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم باز گشته وبه وی توسل کند در حق خودش و از وی طلب شفاعت در نزد خدا بنماید.
از بهترین کلمات آنچه است که ماوردی وقاضی ابو الطیب ودیگر اصحاب ما از عتبی نقل کرده وآن را نیکو شمرده اندکه گفت : نزد قبر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بودم که بیابانگردی آمد وگفت سلام بر تو ای رسول خدا . از خداوند شنیدم( کلام خدا در قرآن) که اگر ایشان وقتی به خودشان ظلم کردند نزد تو آیند پس از خداوند طلب بخشایش کنند ورسول خدا هم برای ایشان طلب بخشایش کند به تحقیق خداوند را توبه پذیر وبخشنده خواهند یافت . ومن به نزد تو آمدم واز گناه خود طلب بخشش کرده و تو را شفیع نزد پروردگارم قرار می دهم .سپس این شعر را خواند:
ای بهترین کسی که دربهترین جایگاه دفن شده است که ازبوی خوش آنجاهمه جابوی خوش گرفته است
جانم فدای قبری که تو ساکن آن هستی که در آن اسوه کامل در عفت وجود وکرم مدفون است
سپس بازگشت . پس چشمانم سنگین شده در خواب رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم را دیدم پس فرمودند که ای عتبی به سراغ اعرابی برو و به او بشارت بده که خداوند گناهان او را آمرزید.
المجموع شرح المهذب- کتاب الحج - زیارة قبر رسول (ص) - فرع یستحب للحاج... - ج 8 ص 256
http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?flag=1&bk_no=14&...
بکری دمیاطی مینویسد: ثم بعد زیارة الشیخین یذهب للسلام على السیدة فاطمة رضی الله عنها فی بیتها الذی داخل المقصورة للقول بأنها مدفونة هناک ، والراجح أنها فی البقیع فیقول : السلام علیک یا بنت المصطفى ... ویتوسل بها إلى أبیها ( ص ) . ثم یرجع إلى موقفه الأول قبالة وجهه الشریف ، فیقول : الحمد لله رب العالمین . اللهم صل على سیدنا محمد ، وعلى آل سیدنا محمد . السلام علیک یا سیدی یا رسول الله . إن الله تعالى أنزل علیک کتابا صادقا ، قال فیه : ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما ) وقد جئتک مستغفرا من ذنبی مستشفعا بک إلى ربی.
بعد از زیارت ابو بکر و عمر برای سلام به فاطمه زهرا به بیت وی که در داخل ضریح است می روی چون بنا بر قولی در آنجا مدفون است ولی قول برتر آن است که در بقیع دفن است .پس می گویی سلام بر تو ای دختر رسول برگزیده ...پس به وسیله وی بر پدرش توسل می جویی سپس به همان جای اول
در روبروی صورت شریف- بازگشته می گویی الحمد لله رب العالمین خدایا بر سرور ما محمد وبر آل وی درود فرست . سلام بر تو ای رسول خدا. خداوند به درستی بر تو کتاب خود را نازل کرد که در آن گفت:
که اگر ایشان وقتی به خودشان ظلم کردند نزد تو آیند پس از خداوند طلب بخشایش کنند ورسول خدا هم برای ایشان طلب بخشایش کند به تحقیق خداوند را توبه پذیر وبخشنده خواهند یافت (آیه 64 نساء) پس من به نزد تو آمده ام در حالیکه از گناهانم طلب بخشایش می کنم واز تو طلب شفاعت به نزد خداوند می کنم.
إعانة الطالبین - البکری الدمیاطی - ج 2 - ص 357
http://shiaonlinelibrary.com/الکتب/892_إعانة-الطالبین-البکری-الدمیاطی-ج-2/الصفحة_355#top
ابن قدامه مقدسی مینویسد: ثم تأتى القبر فتولی ظهرک القبلة وتستقبل وسطه وتقول السلام علیک أیها النبی ورحمة الله وبرکاته ... اللهم انک قلت وقولک الحق ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما) وقد اتیتک مستغفرا من ذنوبی ، مستشفعا بک إلى ربی ..ثم یتقدم قلیلا ویقول السلام علیک یا أبابکر
سپس به نزد قبر رفته پس پشت خود را به سمت قبله می کنی ورو به سمت قبر ومی گویی سلام بر تو ای پیغمبر ورحمت خدا و برکات وی ....خداوندا تو گفته ای وکلامت درست است که اگر ایشان وقتی به خودشان ظلم کردند نزد تو آیند پس از خداوند طلب بخشایش کنند ورسول خدا هم برای ایشان طلب بخشایش کند به تحقیق خداوند را توبه پذیر وبخشنده خواهند یافت (آیه 64 نساء).بدرستیکه من به نزد تو آمده ام در حالیکه از گناهانم طلب بخشایش می کنم و از تو می خواهم که در نزد پروردگارم شفیع من باشی ...سپس کمی جلوتر رفته ومی گویی سلام بر تو ای ابو بکر...
المغنی - ج 3 ص 298
http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?flag=1&bk_no=15&...
قاضی عیاض می نویسد: ناظرا أبو جعفر أمیر المؤمنین مالکا فی مسجد رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال له مالک یا أمیر المؤمنین لا ترفع صوتک فی هذا المسجد فإن الله تعالى أدب قوما فقال (لا ترفعوا أصواتکم فوق صوت النبی...) ومدح قوما فقال (إن الذین یغضون أصواتهم عند رسول الله...) وذم قوما فقال (إن الذین ینادونک...) وإن حرمته میتا کحرمته حیا.
فاستکان لها أبو جعفر وقال یا أبا عبد الله أستقبل القبلة وأدعو أم أستقبل رسول الله صلى الله علیه وسلم ؟ فقال ولم تصرف وجهک عنه وهو وسیلتک ووسیلة أبیک آدم عیه السلام إلى الله تعالى یوم القیامة ؟ بل استقبله واستشفع به فیشفعه الله قال الله تعالى (ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم...).
ابوجعفر (منصور خلیفه عباسی) در مسجد النبی با امام مالک به گفتگو برخواست .امام مالک به او تذکر دادکه :ای امیر المومنین صدایت را دراین مسجد بلند مکن چرا که خداوندعده ای را تأدیب کرده است و فرموده است (صدای خود را بلندتر از صدای پیامبر نکنید...) وعده ای را مدح کرده است وگفته است(کسانی که صدای خود را در محضر پیامبر کوتاه می کنند...) وبعضی را نیز مذمت کرده است وفرموده (کسانی که با صدای بلند پیامبر را صدا می کنند...)وبه درستی که حرمت پیامبر(صلی الله علیه وسلم) پس از وفات همچون حرمتش در زمان حیات است.
ابوجعفر منصور، خلیفه عباسی، از امام مالک بن انس، پرسید: هنگام زیارت رو به قبله بایستم ودعا کنم یا رو به قبر پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)؟ امام مالک بن انس در پاسخ گفت: چرا چهره از او برمی گردانی؟ او وسیله تو و وسیله پدر تو آدم در روز رستاخیز است. رو به او کن و او را شفیع خود قرار بده. خدا شفاعت او را می پذیرد. خدا می فرماید:(اگر آنان به نفس خویشتن ستم کنند...).
الشفاء بتعریف حقوق المصطفی - ج 2 ص 595
http://salafi-vahabi.blogfa.com/post/354
دستور پیامبر (ص) بر توسل به من دون الله غایب!
عن نبی الله صلى الله علیه و سلم قال : ( اذا أضل أحدکم شیئا أو أراد أحدکم عونا و هو بأرض لیس بها أنیس فلیقل یا عباد الله أغیثونی یا عباد الله أغیثونی فان لله عبادا لا نراهم ) و قد جرب ذلک
هرگاه چیزی از شما گم شد ویا، یاوری خواستید و در سرزمینی بودید که هیچ کسی همراهتان نبود ، بگویید: ای بندگان خدا یاریم کنید ، ای بندگان خدا یاریم کنید .چرا که برای خداوند بندگانی هست که شما آنان را نمی بینید.
طبرانی در ادامه این روایت می گوید: این کار مورد تجربه قرار گرفته ومجرب است.
المعجم الکبیر - باب العین - من اسمه عتبة - ح 290
http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?bk_no=84&ID=2748...
شبیه همین روایت ، از ابن عباس رسیده است: فإذا أصاب أحدکم عرجة فی الأرض لا یقدر فیها على الأعوان فلیصح فلیقل : عباد الله أغیثونا أو أعینونا رحمکم الله فإنه سیعان.اسناده حسن
هرگاه برای شما در زمین مشکلی یا گرفتاری پیش آمد که نتوانستید آن را حل کنید و کسی هم نبود که به شما کمک کند پس بگویید:ای بندگان خدا،به فریاد ما برسید.
شعب الإیمان - ج10 ص 140
http://14mah.parsiblog.com/Posts/592
بزار از ابن عباس اینگونه روایت میکند: إن لله ملائکة فی الأرض سوى الحفظة یکتبون ما یسقط من ورق الشجر، فإذا أصابت أحدکم عرجة بأرض فلاة فلیناد: یا عباد الله أعینونی
حسن السقاف شافعی پس از نقل این روایت، مینویسد:
وحدیث البزار هذا حسنه الحافظ ابن حجر العسقلانی فی أمالی الأذکار کما فی شرح ابن علان على الأذکار (5 / 151).
وقال الحافظ الهیثمی عنه فی المجمع (10 / 32) رجاله ثقات
والعجب العجاب أن الألبانی اعترف بحسن حدیث البزار هذا فی ضعیفته (2 / 111).
الإغاثة - ص 22
http://shiaonlinelibrary.com/الکتب/2311_الإغاثة-حسن-بن-علی-السقاف/الصفحة_21#top
عَنْ أَبِی جُرَیٍّ جَابِرِ بْنِ سُلَیْمٍ قَالَ رَأَیْتُ رَجُلًا یَصْدُرُ النَّاسُ عَنْ رَأْیِهِ لَا یَقُولُ شَیْئًا إِلَّا صَدَرُوا عَنْهُ قُلْتُ مَنْ هَذَا قَالُوا هَذَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قُلْتُ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَرَّتَیْنِ قَالَ لَا تَقُلْ عَلَیْکَ السَّلَامُ فَإِنَّ عَلَیْکَ السَّلَامُ تَحِیَّةُ الْمَیِّتِ قُلْ السَّلَامُ عَلَیْکَ قَالَ قُلْتُ أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ قَالَ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ الَّذِی إِذَا أَصَابَکَ ضُرٌّ فَدَعَوْتَهُ کَشَفَهُ عَنْکَ وَإِنْ أَصَابَکَ عَامُ سَنَةٍ فَدَعَوْتَهُ أَنْبَتَهَا لَکَ وَإِذَا کُنْتَ بِأَرْضٍ قَفْرَاءَ أَوْ فَلَاةٍ فَضَلَّتْ رَاحِلَتُکَ فَدَعَوْتَهُ رَدَّهَا عَلَیْکَ
جابر بن سلیم می گوید: به شهر مدینه وارد شدم شخصی را دیدم که مردم گفتار و نظرات او را گوش کرده و از او فرا می گیرند و هیچ کلامی از او صادر نمی شود مگر اینکه آن را ضبط می کردند. گفتم: این شخص کیست؟ گفتند: رسول خدا (ص) است. می گوید: گفتم: علیک السلام یا رسول الله و این تحیت را دوبار تکرار کردم.
آن حضرت فرمود: این گونه سلام نکن زیرا این تحیت مردگان است. بگو: السلام علیک. گفتم: تو رسول خدایی؟ فرمود: من فرستاده ی الهی ام. همان کسی که اگر ضرر و صدمه ای به تو رسد و او را بخوانی آن را بر طرف می کند و اگر قحطی نازل شود به او توسل بجویی گیاهان را خواهد رویانید و اگر در بیابان خشک قرار گرفتی و شتر سواری خود را کم کرده باشی و از او درخواست کمک کنی آن را به تو باز می گرداند.
سنن ابی داود - کِتَاب اللِّبَاسِ - بَاب مَا جَاءَ فِی إِسْبَالِ الْإِزَارِ - ح 4084 با تصحیح ألبانی
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=shobheh&id=148
*توضیحات کامنتهای 4 و 15 لینک فوق ، خوانده شود.
توسل صحابه به پیامبر (ص) پس از وفات آن حضرت!
روایت اول:
أَصَابَ النَّاسَ قَحْطٌ فِی زَمَنِ عُمَرَ , فَجَاءَ رَجُلٌ إلَى قَبْرِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ، فَقَالَ : یَا رَسُولَ اللَّهِ , اسْتَسْقِ لِأُمَّتِکَ فَإِنَّهُمْ قَدْ هَلَکُوا , فَأَتَى الرَّجُلَ فِی الْمَنَامِ ، فَقِیلَ لَهُ : ائْتِ عُمَرَ فَأَقْرِئْهُ السَّلَامَ , وَأَخْبِرْهُ أَنَّکُمْ مَسْقِیُّونَ وَقُلْ لَهُ : عَلَیْکَ الْکَیْسُ , عَلَیْکَ الْکَیْسُ " , فَأَتَى عُمَرَ فَأَخْبَرَهُ ، فَبَکَى عُمَرُ ، ثُمَّ قَالَ : یَا رَبِّ ، لَا آلو إلَّا مَا عَجَزْتُ عَنْهُ
در زمان خلافت عمر، قحطی آمد و مردی (بلال بن حارث) نزد قبر پیامبر (ص) آمد و گفت: یا رسول الله! مردم از بی آبی به هلاکت میرسند، از خداوند بخواه که باران رحمتش را بر مردم ببارد. پیامبر (ص) به خواب آن شخص آمد و فرمود: برو نزد عمر و از قول من سلام برسان و بشارت بده که باران رحمت بر آنها نازل خواهد شد. آن مرد آمد نزد عمر و خوابش را گفت و عمر هم گریه کرد (و با اینکارش ، کار آن متوسل را تأیید کرد و نگفت که تو مشرک شدی و از این حرف ها)...
المصنف لإبن أبی شیبة الکوفی - ج7، ص483 با سند صحیح
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=25248
روایت دوم:
قال أَقْبَلَ مَرْوَانُ یَوْماً فَوَجَدَ رَجُلاً وَاضِعاً وَجْهَهُ على الْقَبْرِ فقال أتدری ما تَصْنَعُ فَأَقْبَلَ علیه فإذا هو أبو أَیُّوبَ فقال نعم جِئْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم ولم آتِ الْحَجَرَ سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یقول لاَ تَبْکُوا على الدِّینِ إذا وَلِیَهُ أَهْلُهُ وَلَکِنِ ابْکُوا علیه إذا وَلِیَهُ غَیْرُ أَهْلِهِ
از داود بن أبی صالح نقل شده است که روزی مروان دید که شخصی صورتش را بر قبر گذاشته است؛ پس گفت: آیا می دانی که چه کار انجام می دهی؟ نزدیک آمد و دید که آن شخص أبو أیوب انصاری است. ابو أیوب گفت: بلی من آمده ام پیش رسول خدا صلی الله علیه وآله و پیش سنگ نیامده ام . از رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود : برای دین گریه نکنید زمانی که افراد شایسته حاکم باشند ؛ ولی زمانی گریه کنید که نا أهلان حکومت می کنند.
المستدرک علی الصحیحین با تعلیق ذهبی - ج 7 ص 101 ح 8571 با تصحیح حاکم و ذهبی
http://islamport.com/d/1/mtn/1/22/500.html
تصحیح سند روایت + تصاویر کتاب ها:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=22711
روایت سوم:
أَوْسُ بن عبد اللَّهِ قال قُحِطَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ قَحْطًا شَدِیدًا فَشَکَوْا إلى عَائِشَةَ فقالت: انْظُرُوا قَبْرَ النبی صلى الله علیه وسلم فَاجْعَلُوا منه کووا إلى السَّمَاءِ حتى لَا یَکُونَ بَیْنَهُ وَبَیْنَ السَّمَاءِ سَقْفٌ قال فَفَعَلُوا فَمُطِرْنَا مَطَرًا حتى نَبَتَ الْعُشْبُ وَسَمِنَتْ الْإِبِلُ حتى تَفَتَّقَتْ من الشَّحْمِ فَسُمِّیَ عَامَ الْفَتْقِ
اوس بن عبد الله میگوید : مردم مدینه دچار قحطی شدیدی شدند؛ پس به عائشه شکایت کردند، عائشه گفت: به قبر رسول خدا (ص) رو بیاورید، و پنجرههایی از آن به سوی آسمان بگشایید؛ به طوری که بین قبر آن حضرت و آسمان سقفی نباشد. راوی گوید: مردم همین کار را انجام دادند ؛ پس باران فراوانی بارید؛ تا جایی که گیاهان رویید و شترها آن قدر چاق شدند که از شدت چربی ترک برداشتند، به حدی که آن سال را سال ترکیدن نامیدند.
سنن الدارمی - المقدمة - بَاب ما أَکْرَمَ الله تَعَالَى نَبِیَّهُ صلى الله علیه وسلم بَعْدَ مَوْتِهِ - ح 92
http://library.islamweb.net/hadith/display_hbook.php?bk_no=137&pid=64001...
محقق کتاب سنن الدارمی همه ی روات این روایت را ثقه معرفی میکند:
http://s2.picofile.com/file/7900511177/ghabrr_1_.gif
http://s4.picofile.com/file/7900513759/ghabr_1_.gif
حسن السقاف شافعی پس از نقل این روایت ، میگوید:
قلت: وهذا صریح أیضا بإسناد صحیح بأن السیدة عائشة رضی الله عنها استغاثت بالنبی (صلى الله علیه وسلم) بعد موته وکذا جمیع الصحابة الذین کانوا هناک وافقوها وفعلوا ما أرشدتهم إلیه
الإغاثة - ص 25
http://shiaonlinelibrary.com/الکتب/2311_الإغاثة-حسن-بن-علی-السقاف/الصفحة_24#top
روایت چهارم:
شخصی به جهت حاجتی مکرّر نزد عثمان بن عفّان مراجعه می نمود، ولی عثمان به خواسته اش توجّهی نمی کرد؛ تا اینکه در بین راه عثمان بن حنیف را - که خود راوی است - ملاقات کرده و از این موضوع شکایت کرد.
عثمان بن حنیف به او گفت: آبی را آماده کن و وضو بگیر؛ به مسجد برو و دو رکعت نماز بگزار و بعد از اتمام نماز، پیامبرصلی الله علیه وآله را وسیله قرار ده و بگو: «اللّهمّ إنّی أسألک وأتوجّه إلیک بنبیّک محمّد صلّی اللَّه علیه وسلّم نبیّ الرحمة، یا محمّد! إنّی أتوجّه بک إلی ربّی فتقضی لی حاجتی»، آنگاه حاجت خود را به یاد آور!
عثمان بن حنیف میگوید: شخص یاد شده آن اعمال را انجام داد، آنگاه به سوی خانه عثمان روان شد، فوراً دربان آمد و او را نزد عثمان بن عفّان برد، عثمان نیز او را احترام شایانی کرد. سپس حاجتش را به طور کامل برآورد و به او گفت: من همین الآن به یاد حاجت تو افتادم و هر گاه بعد از این از ما حاجتی خواستی به نزد ما بیا...
عثمان بن حنیف گفت: این دستور از من نبود، بلکه روزی خدمت پیامبرصلی الله علیه وآله بودم که نابینایی نزد حضرت آمد و از کوری چشم خود شکایت نمود. حضرت رسول صلی الله علیه وآله ابتدا پیشنهاد کرد که صبر کند ولی او نپذیرفت ، سپس به او همین دستور را داد و آن شخص نیز بعد ازانجام آن بینا شد و به مقصود خود رسید.
نور الدین ابو بکر هیثمی بعد از نقل حدیث میگوید:
روى الترمذی وابن ماجة طرفا من آخره خالیا عن القصة وقد قال الطبرانی عقبه : والحدیث صحیح بعد ذکر طرقه التی روی بها
مجمع الزوائد و منبع الفوائد - أبواب العیدین - باب صلاة الحاجة - ح 3668
http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?flag=1&bk_no=87&...
دکتر عزت عطیه (عالم برجسته مصری ) درباره ی روایت فوق می نویسد:
کل ما ذکره ابن تیمیة هنا مردود و غیر مقبول،فروایة الطبرانی تفید انّ الصحابی الجلیل عثمان بن حنیف وجه رجلا إلی التوسل بالرسول(صلّی الله علیه وسلّم) بعد وفاته، ممّا یدلّ علی انّه یعتقد عموم الفائدة بهذا التوسل لعموم المسلمین فی کل الحاجات، و هذا الفهم هو ما یستقیم علیه لفظ الحدیث...
هر آنچه ابن تیمیه در اینجا گفته مردود و غیر مقبول است، پس روایت طبرانی میفهماند این مطلب را که صحابی جلیل عثمان بن حنیف شخصی را به جهت توسل به پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) بعد از وفاتش فرستاده است، و این دلالت میکند بر اینکه او معتقد به فایده عمومی به این توسل برای تمام مسلمانان در تمام حاجات بوده است. و این فهم امری است که لفظ این حدیث بر آن دلالت قوی دارد...
البدعة، تحدیدها و موقف الاسلام منه - ص 389
http://salafi-vahabi.blogfa.com/post/335
علامه سمهودی نیز این روایت را دال بر جواز توسل به پیامبر (ص) بعد از وفاتشان دانسته است:
وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی - ج 5 ص 68
http://salafi-vahabi.blogfa.com/post/351
روایت پنجم:
عن أبی سعید قال کنت أمشی مع ابن عمر رضی الله عنهما فخدرت رجله فجلس فقال له رجل أذکر أحب الناس إلیک فقال یا محمداه فقام فمشى
از ابو سعید نقل شده است که با عبد الله بن عمر از راهى مىگذشتیم که پاى او گرفت و بر زمین نشست، شخصى به او گفت: محبوبترین فرد در نزد خود را بخوان (تا به فریادت برسد). او نیز گفت: یا محمد! به فریادم برس. سپس ایستاد و به راهش ادامه داد.
عمل الیوم و اللیلة لابن السنی - باب ما یقول اذا خدرت رجله - ح 167 الی 170
http://library.islamweb.net/hadith/display_hbook.php?hflag=1&bk_no=488&p...
روایت فوق گذشته از بررسی سندی ، چون طرق زیادی دارد فلذا نمیتوان اعتبار آن را زیر سوال برد:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=174
توسل علمای اهل سنت به مرده ها !
امام شافعی:
سمعت الشافعی یقول : إنی لأتبرک بأبی حنیفة وأجئ إلى قبره فی کل یوم - یعنی زائرا " - فإذا عرضت لی حاجة صلیت رکعتین وجئت إلى قبره وسألت الله تعالى الحاجة عنده.
شافعی، رهبر و امام فقه شافعی می گفت: من هر روز می رفتم کنار قبر ابوحنیفه و به قبر او تبرک می جستم. وقتی مشکلی برای من پیش می آمد، کنار قبر او دو رکعت نماز می خواندم و متوسل می شدم و حاجتم برآورده می شد.
تاریخ بغداد - الخطیب البغدادی - ج 1 - ص 445
http://salafi-vahabi.blogfa.com/post/453
الخیرات الحسان فی مناقب الامام الاعظم ابی حنیفة لابن حجر الهیتمی - ص 72
http://www.sonnat.net/upload/article/3219F868.26A4.49C0/QIVCF8MT_pic.jpg...
حاشیة رد المحتار - ابن عابدین - ج 1 - ص 59
http://shiaonlinelibrary.com/الکتب/990_حاشیة-رد-المحتار-ابن-عابدین-ج-1/الصفحة_0?pageno=59#top
امام احمد بن حنبل:
سمعت أبی یقول : حججت خمس حجج اثنتین راکب و ثلاث ماشی أو ثلاث راکب و اثنتین ماشی فضلت الطریق فی حجة و کنت ماشیا فجعلت أقول یا عباد الله دلونی على الطریق قال : فلم أزل ذلک حتى وقفت على الطریق أو کما قال أبی.
از پدرم احمد بن حنبل شنیدم که می گفت:من پنج حج به جا آوردم که دو تای از آنها را سواره و سه تای آنها را پیاده رفتم یا سه تا را سواره و دو تا را پیاده ! در یکی از این سفرهای حج که پیاده بودم،راه را گم کردم،من فرباد زدم:ای بندگان خدا،من را راهنمایی کنید و راه را نشانم دهید،تا این که ناگهان خود را در مسیر دیدم!
ألبانی سند این حدیث را صحیح دانسته است:
سلسلة الاحادیث الضعیفة و الموضوعة - ج 2 ص 111
http://tollabtalesh.blogfa.com/post/326
اثبات حقانیت تشیع با کتب اهل سنت + اسناد اینترنتی)(پاسخ به9 شبهه)
امام ابوالفرج بن جوزی:
کثر ضجیجی من مرضی و عجزت عن طب نفسی فلجأت إلى قبور الصالحین و توسلت فی صلاحی فاجتذبنی لطف مولای بی إلى الخلوة على کراهةمنی.
بسیار می شد که ، ناله ام از بیماریم بلند می شد و ازبهبود نفسم مأیوس وعاجز می شدم ، به قبور صالحین پناه می بردم و برای بهبودیم به آنها متوسل می شدم و لطف پروردگار را در خلوت به خودم جلب می کردم.
صید الخاطر - ص 78
http://salafi-vahabi.blogfa.com/post/283
علامه احمد قسطلانی:
و لقد کان حصل لی داء أعیاء دواؤه الأطباء ، و أقمت به سنین ، فاستغثت به صلی الله علیه و آله وسلم لیلة الثامن و العشرین من جمادی الأولی سنة ثلاث وتسعین وثمانمائة بمکة زادها الله شرفاً ، و منَّ علیَّ بالعود فی عافیة بلا محنة ، فبینا أنا نائم إذ جاء رجل معه قرطاس یکتب فیه : هذا دواء لداء احمد بن القسطلانی من الحضرة الشریفة بعد الإذن الشریف النبوی ، ثم استیقظت فلم أجد بی ــ والله ــ شیئاً مما کنت أجده ، و حل الشفاء ببرکة النبی صلی الله علیه و آله وسلم.
یک بیماری بر من عارض شد که پزشکان از درمان آن عاجز ماندند وبه مدت دو سال با آن مرض درگیر بودم . در شب 28 جمادی الاولی در مکه -که خداوند شرف آن سرزمین را زیاد کند-به پیامبر اسلام استغاثه نمودم و سلامتی دوباره خواستم.
در خواب مردی به خوابم آمد و همراهش کاغذی بود بر روی آن نوشته بود : این داروی بیماری احمد قسطلانی است ...از خواب بیدار شدم و به خدا قسم هیچ اثری از بیماری در من نبود و به برکت پیامبر شفا پیدا کردم.
المواهب اللدنیة - ج 4 ص 595
http://salafi-vahabi.blogfa.com/post/422
فتوای علمای الأزهر بر مشروعیت توسل به مرده !
در سایت دار الإفتاء المصریة ، سوال کننده می پرسد:
ما حکم زیارة الأولیاء و التوسل بهم؟
حکم زیارت اولیاء و توسل به آنها چیست؟
الجواب: أمانة الفتوی
زیارة الأنبیاء و الأولیاء و التوسل بهم أمران مشروعان...
زیارت انبیاء و اولیاء و توسل به آنها مشروع میباشد...
الرقم المسلسل: 4484 - تاریخ الإجابة: 2012/06/03
http://www.dar-alifta.org/ViewFatwa.aspx?ID=4484
مفتیان این سایت ، علمای الأزهر می باشند:
http://www.dar-alifta.org/Module.aspx?Name=aboutdar
ابن تیمیه نخستین منکر توسل!
بعضی از علمای اهل سنت تصریح کرده اند که ابن تیمیه نخستین کسی بود که منکر توسل شد و با این کارش مقام پیامبر (ص) را پایین آورد از جمله:
1. تقی الدین سُبکی
و اعلَم أَنَّهُ یَجُوزُ وَ یَحسُنُ التوسُلُ وَ الاستغاثَةُ وَ التَشَفُعُ بِالنَّبیِّ (ص) اِلی رَبِّهِ وَ جَوازُ ذلکَ وَ حُسنِهِ مِنَ الاُمُورِ المَعلومَةِ لِکُلِّ ذی دین المَعروفَةِ مِن فعلِ الانبیاء وَ المرسلین و سیر سلف الصالحین و العلماء و العوام من المسلمین وَ لَم یُنکِر أحدٌ ذلک مِن أهلِ الادیان وَ لا سَمَعَ به فی زَمَنٍ من الازمان حتی جاء ابن تیمیة و تکلم فی ذلک بکلام یلبس فیه علی الضعفاء الاغمار و ابتدع مالم یسبق الیه فی سائر الاعصار.
بدان که جائز بلکه نیکو است توسل و استغاثه و شفیع قرار دادن نبی اکرم را به درگاه الهی و جواز بلکه حُسن این اعمال از امورِ روشن و معلوم در نزد هر صاحب دین و از کارهایی است که حتّی انبیاء و مرسلین نیز این کارها را داشتهاند و روش سلف صالح و علماء و عوام از مسلمانان است و احدی از کسانی که معتقد به دینی از ادیان الهی است در هیچ زمانی این اعمال را انکار نکرده است مگر آنگاه که ابن تیمیّة به میدان آمد و سخنانی در این رابطه گفته است که امر بر ضعیفان نادان مشتبه شده است و با انکار این امور بدعتی انجام داده است که در زمانهای گذشته احدی این بدعت را نداشته است.
شفاء السقام فی زیارة خیر الانام - الباب الثامن - ص 357
http://salafi-vahabi.blogfa.com/post/419
2. ابوبکر حصنی دمشقی شافعی
هذا شیء تقشعرّ منه الأبدان، ولم نسمع أحداً فاه، بل ولا رمز إلیه فی زمن من الأزمان، ولا بلد من البلدان، قبل زندیق حرّان ـ قاتله اللّه عزّ وجلّ ـ وقد جعل الزندیق الجاهل الجامد، قصّة عمر رضی اللّه عنه دعامة للتوصّل بها إلی خبث طویّته فی الإزدراء بسیّد الأوّلین والآخرین وأکرم السابقین واللاحقین، وحطّ رتبته فی حیاته، وأنّ جاهه وحرمته ورسالته وغیر ذلک زال بموته، وذلک منه کفر بیقین وزندقة محقّقة
از این سخن «ابن تیمیّه»، بدن انسان می لرزد، این سخن، قبل از زندیق حرّان «ابن تیمیّه» از دهان کسی در هیچ زمان و هیچ مکان بیرون نیامده است، این زندیق نادان و خشک، داستان حضرت عمر(رضی الله عنه) را وسیله ای برای رسیدن به نیّت نا پاکش در بی اعتنایی به ساحت حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) قرار داده و با این سخنان بی اساس مقام و منزلت آن حضرت را در دنیا پایین آورده است، و مدعی شده است که حرمت و رسالت آن بزرگوار پس از رحلت از بین رفته است. این عقیده به یقین کفر و در واقع زندقه و نفاق است.
دفع شبهه من شبه و تمرّد - ص 103-104
http://salafi-vahabi.blogfa.com/post/294
3. ابن حجر هیثمی
من خرافات ابن تیمیه التی لم یقلها عالم قبله و صار بها بین اهل الإسلام مثله أنه أنکر الإستغاثة و التوسل به صلی الله علیه (وآله) وسلم کما أفتی ، بل التوسل به حسن فی کل حال قبل خلقه و بعد خلقه فی الدنیا و الآخرة - فمما یدل لطلب التوسل به قبل خلقه و أن ذلک هو سیرة السلف الصالح الأنبیاء و الأولیاء وغیرهم فقول ابن تیمیه: لیس له أصل من افترائه...
از خرافات ابن تیمیه که عالمی قبل از او نگفته است و بین اهل اسلام کسی به آن معتقد نبوده است این است که او منکر استغاثه و توسل به نبی مکرم صلی الله علیه و آله وسلم شد چنانکه فتوا داد ، بلکه توسل به پیامبر اکرم (ص) نیکو است در همه حال ، قبل از خلقش و بعد از خلقش در دنیا و آخرت - پس از آنچه دلالت بر طلب توسل به حضرت (ص) قبل از خلقش میکند و از سیره ی سلف صالح انبیاء و اولیاء و غیر آنهاست ، پس قول ابن تیمیه برایش اصل و ریشه ای وجود ندارد و از افترائات اوست...
الجوهر المنظم فی زیارة قبر الشریف النبوی المکرم - ص 109
http://s3.picofile.com/file/7967190321/من_خرافات_ابن_تیمیه.jpg
4. علامه محمد زکی ابراهیم
وانما الخلاف هو علی التوسل بالمیت الصالح و لم یکن یختلف علی جواز احد من السلف الی قرن السابع ، حیث ابتدع ابن تیمیة هذا الخلاف الفتان...
اختلاف در توسل به میت صالح است ، ودر جواز آن هیچ یک از علمای سلف تا قرن هفتم اختلاف نکرده اند تا اینکه ابن تیمیه ی فتنه گر ، این اختلاف را بدعت گذاشت...
الإفهام و الإفحام قضایا الوسیلة القبور - ص 9
http://salafi-vahabi.blogfa.com/post/419
5. شیخ یوسف الدجوی _ مفتی الأزهر و عضو جماعت علمای بزرگ
وانظر کتب المذاهب الاربعة (حتی مذهب الحنابلة) فی آداب الزیارته - صلی الله علیه وسلم - تجدهم قد استحبوا التوسل به إلی الله تعالی حتی جاء ابن تیمیة فخرق الاجماع وصادم المروز فی الفطر ، مخالفاً فی ذلک العقل والنقل.
در کتب مذاهب چهارگانه (حتی مذهب حنابله) آداب زیارتش - صلی الله علیه (و آله) وسلم-را نگاه کن ، خواهی دید که همه توسل به او را مستحب دانسته اند .تا اینکه ابن تیمیه آمد و جماعت مسلمین را پاره پاره نموده ، به آنان صدمه زد ، او در این مورد با عقل ونقل مخالفت کرد.
مقالات و فتاوی - ص 256
http://salafi-vahabi.blogfa.com/post/488
جالب است که وقتی ابن تیمیه حرانی را برای محاکمه پیش قاضی شافعی بردند،گفت:
لا یستغاث إلا بالله، لا یستغاث بالنبی استغاثة بمعنى العبادة، ولکن یتوسل به ویتشفع به إلى الله .
به نبی (ص) نباید استغاثة کرد بمعنی عبادت ولی می شود به او متوسل شد و از او استشفاع کرد.
البدایه و النهایه لابن کثیر (شاگرد ابن تیمیه) - ج 18 ص 74
http://s1.picofile.com/file/7658854729/%D8%B5%D8%A7%D8%B9%D9%82%D9%87.jpg
***در همین مقاله و مقاله ی اثبات وجود وهابیت ، نمونه های دیگری از تصریح علمای اهل سنت بر جایز بودن توسل را دیدید از جمله از مولوی محمد عمر سربازی آوردیم که یکی از تفاوت های وهابیت با اهل سنت را ، قبول نداشتن توسل از جانب وهابیت دانسته بود!
توسل اهل بیت علیهم السلام به یکدیگر
توسل امام علی (ع) به پیامبر (ص)
یا محمّد انّى اتوجّه بک الى اللّه ربّک و ربّى فى قضاء حاجتى و ان یصلّى علیک و على آلک الطّیّبین الطّاهرین
صحیفه ی علویه - دعای 24
توسل امام حسین (ع) به پیامبر (ص)
در حادثه خروج امام حسین ع از مدینه تاریخ می نویسد پس از مرگ معاویه، یزید به حاکم مدینه دستور داد که از آن حضرت بیعت بگیرد در غیر اینصورت سر آن حضرت را برای او بفرستد. این پیشنهاد برای شخصیتی چون امام حسین (ع) بسیار دشوار بود. بنابراین آن حضرت به جدش رسول خدا متوسل شد و سه شب به زیارت قبر جدش رفت، در شب سوم کنار قبر پیامبر (ص) دو رکعت نماز خواند و پس از آن عرضه داشت:
اَللّهُمَّ إِنَّ هذا قَبْرُ نَبِیِّکَ مُحَمَّد وَ أَنَا ابْنُ بِنْتِ مُحَمَّد وَ قَدْ حَضَرَنِی مِنَ الاَمْرِ ما قَدْ عَلِمْتَ. اَللّهُمَّ وَ إِنِّی اُحِبُّ الْمَعْروُفَ وَ أَکْرَهُ الْمُنْکَرَ، وَ اَنَا أَسْأَلُکَ یا ذَالْجَلالِ وَ الاِکْرامِ بِحَقِّ هذَا الْقَبْرِ وَ مَنْ فیهِ مَا اخْتَرْتَ مِنْ أَمْری هذا ما هُوَ لَکَ رِضىً
بارالها، این قبر پیامبر تو محمّد (ص) است و من فرزند دختر محمّدم. از آنچه براى من پیش آمده است، آگاهى. خدایا، من معروف را دوست دارم و از منکر بیزارم. من از تو، اى خداوند صاحب جلال و بزرگوارى، مىخواهم به حقّ این قبر و کسى که در آن هست، راهى را که خشنودى تو در آن است، برایم مقرّر دارى.
بحارالأنوار - ج 44 ص 328 باب 37
توسل امام سجاد (ع) به اهل بیت علیهم السلام
در کتاب صحیفه ی سجادیه که مورد تأیید اهل سنت و وهابیت هم هست ، مواردی از توسل امام سجاد علیه السلام به اهل بیت علیهم السلام به چشم می خورد ، از جمله:
دعای 13
فَأَسْأَلُکَ بِکَ وَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمْ أَن لاَ تَرُدَّنِی خَائِبا...
دعای 44
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ هَذَا الشَّهْرِ ، وَ بِحَقِّ مَنْ تَعَبَّدَ لَکَ فِیهِ مِنِ ابْتِدَائِهِ إِلَى وَقْتِ فَنَائِهِ
دعای 47
رب صل على أطائب أهل بیته الذین اخترتهم لأمرک ، وجعلتهم خزنة علمک ، وحفظة دینک ، وخلفاءک فی أرضک ، وحججک على عبادک ، وطهرتهم من الرجس والدنس تطهیرا بإرادتک ، وجعلتهم الوسیلة إلیک
دعای 49
اللَّهُمَّ فَإِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِالْمُحَمَّدِیَّةِ الرَّفِیعَةِ، وَ الْعَلَوِیَّةِ الْبَیْضَاءِ، وَ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِهِمَا أَنْ تُعِیذَنِی مِنْ شَرِّ کَذَا وَ کَذَا
بار خدایا! من، به وسیله مقام رفیع محمد و طریقت درخشان على به تو تقرب مىجویم و به واسطه آنها به تو روى مى آورم.
توسل امام هادی (ع) به اهل بیت علیهم السلام
زَائِرٌ لَکُمْ لائِذٌ عَائِذٌ بِقُبُورِکُمْ مُسْتَشْفِعٌ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِکُمْ وَ مُتَقَرِّبٌ بِکُمْ إِلَیْهِ
زائر شما هستم،ملتجى و پناهنده به قبر شمایم،خواهنده شفاعت به درگاه خداى عزّ و جلّ به وسیله شما مىباشم،و به سوى او به سبب شما تقرّب مىجویم...
زیارت جامعه ی کبیره
شبهه ی هشتم:
گیریم که درخواست از غیر خدا مطلقا جایز است ولی این محدودیت هایی دارد! در واقع درخواست های گنده ای که شیعیان از امامانشان میکنند مثل درخواست شفا ، شرک است.
اگر امامان قدرتش را داشته باشند به اذن الله میدهند و اگر قدرتش را نداشته باشند مثل این میشود که کسی که بیمار است به جای اینکه پیش پزشک برود ، پیش کشاورز برود!
در پاسخ به شبهه ی چهارم ، شرک را تعریف کرده و اثبات کردیم که چنین درخواست هایی شرک نیست.
قرآن از زبان حضرت عیسی (ع) نقل میکند که حضرت (ع) فرمودند:
...وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَى? بِإِذْنِ اللَّهِ... آل عمران/49
در اینجا حضرت عیسی (ع) می فرماید من مرده زنده میکنم (به اذن الله) و این را شرک نمی داند.
یا درباره ی پیراهن حضرت یوسف (ع) داریم که:
إذهبوا بقمیصی هذا فالقوه علی وجه ابی یأت بصیراً . یوسف/93
حضرت یوسف (ع) گفت این پیراهنم را ببرید و بر صورت پدرم قرار دهید تا بینا شود.
وقتی پیراهن یوسف که چیزی جز تار و پود نبوده است میتواند چشم یک انسان نابینا را شفا دهد و این طلب شفاء از این پیراهن توسط دو پیامبر از پیامبران بزرگ خدا یعنی حضرت یوسف و حضرت یعقوب علیهما السلام صورت گرفته پس چگونه سید المرسلین و اولاد طاهرین آن حضرت قادر به شفا دادن کسی نباشند. اگر توسل به اهل بیت علیهم السلام و تبرک از قبر و ضریح ایشان شرک باشد مسلماً استشفاء از پیراهن یوسف (ع) شرکش جلیتر است.
در آیات 38 تا 40 سوره ی نمل آمده است که مردی از اولیاء خداوند که پیغمبر نیز نبود (آصف بن برخیا) ، تختی را که قرآن در آیه 23 همین سوره مبارکه « عرش عظیم » می خواند ، قبل از یک چشم بر هم زدن ، از پایتخت ملکه سبا به حضور حضرت سلیمان (ع) می آورد و خداوند درباره ی او می فرماید عنده علم من الکتاب ! در حالی که در آیه ی 43 سوره ی رعد می فرماید:
وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ? قُلْ کَفَى? بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ
طبق ظاهر آیه ، شخص عنده علم الکتاب ، یکی از اولین مسلمانان و از نزدیکان نبی مکرم (ص) می باشد که روایات شیعه و سنی آن شخص را امام علی علیه السلام معرفی می کند:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1129
طبق حدیث متواتر ثقلین ، اهل بیت علیهم السلام ، عِدل قرآن هستند:
http://alsonnat.blogfa.com/post/1
یعنی اهل بیت علیهم السلام همگی علم الکتاب دارند و همانطور که قرآن تبیاناً لکلّ شیء است ، اهل بیت علیهم السلام هم تبیاناً لکلّ شیء خواهند بود:
وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فی کُلِّ أُمَّةٍ شَهیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهیداً عَلى هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمینَ. نحل/89
عبد الرزاق صنعانى، استاد محمد بن اسماعیل بخارى با سند صحیح در تفسیر خود آورده است که:
عن معمر عن وهب بن عبد الله عن أبی الطفیل قال شهدت علیا وهو یخطب وهو یقول سلونی فوالله لا تسألونی عن شیء یکون إلى یوم القیامة إلا حدثتکم به وسلونی عن کتاب الله فوالله ما من آیة إلا وأنا أعلم بلیل نزلت أم بنهار أم فی سهل أم فی جبل.
از أبوطفیل نقل شده است که شاهد بودم که على علیه السلام خطبه مىخواند و مىفرمود: از من بپرسید، به خدا سوگند! از هر چه که تا روز قیامت به وجود مىآید و اتفاق مىافتد، سؤال نمىکنید؛ مگر این که تمام آنها را پاسخ مىگویم. از کتاب خدا بپرسید؛ به خدا سوگند! هیچ آیهاى نازل نشده است؛ مگر اینکه از همه شما داناترم که شب نازل شده است یا روز، در صحرا نازل شده است یا در کوه.
تفسیر القرآن للصنعانی (متوفای 211 هـ) - ج3، ص241
http://library.islamweb.net/hadith/display_hbook.php?bk_no=59&pid=26377&...
بررسی سند روایت:
معمر بن راشد الأزدی: ثقة
تقریب التهذیب لابن حجر عسقلانی - ج 1 ص 541 ش 6809
http://shamela.ws/browse.php/book-8609/page-467
وهب بن عبدالله: ثقة
تقریب التهذیب لابن حجر عسقلانی - ج 1 ص 585 ش 7472
http://shamela.ws/browse.php/book-8609/page-511
ابو طفیل عامر بن واثله: صحابی
تقریب التهذیب لابن حجر عسقلانی - ج 1 ص 288 ش 3111
http://shamela.ws/browse.php/book-8609/page-467#page-214
در روایت صحیحی ، عمر بن خطاب به امام حسین (ع) می گوید:
وهل أنبت على رءوسنا الشعر إلا الله ثم أنتم
آیا جز این است که مو را بر سر ما خداوند و سپس شما (اهل بیت) رویاندهاید؟!
سیر اعلام النبلاء للذهبی بتحقیق شعیب الارنؤوط - ج 3 ص 285 با تصحیح ذهبی و حافظ ابن حجر
http://www.sonnat.net/upload/article/5573CE05.4086.499A/namaye.png?rnd=
پس اهل بیت علیهم السلام قادر هستند به اذن خداوند ، اصوات زمینیان را بشنوند و حاجت دهند.
بعضی از علمای اهل سنت مثل شافعی ، ابن حبان ، ابن خزیمه و... هم معتقد به تأثیر قبور اهل بیت علیهم السلام و قبور بزرگان خود بودند و به مردگان متوسل می شدند و حاجت هم می گرفتند:
http://www.yahosein.com/vb/showthread.php?t=193348
شبهه ی نهم:
ساخت گنبد و بارگاه ، بدعت و شرک است ؛ چون نه قرآن ، نه سنت ، نه صحابه ، نه اهل بیت (ع) ، هیچ یک آن را جایز نشمرده اند.
از آنجایی که استاد علی اصغر رضوانی در این باره ، گفتنی ها را گفته است فلذا شما را ارجاع میدهم به پاسخ های او:
کتاب "شیعه شناسی و پاسخ به شبهات " ج 2 ص 315 :
http://www.hadj.ir/books1/39.htm
و نیز می توانید به آدرس زیر بروید:
http://islamtxt.ir/search/node/قبور
تصاویر قبور بزرگان اهل سنت با گنبد و بارگاه:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=shobheh&id=75
دفاع شبکه ی وهابی کلمه از حرم خالد بن ولید:
شب اول ماه محرم، بنا بر سنتهای مرسوم شب مسلم سفیر و یار صدیق امام حسین (ع) است. مسلم بن عقیل، برادرزاده امیرالمؤمنین و پسر عمو حسین بن على (ع) بود. دودمانى که مسلم در آن رشد یافت، دودمان علم و فضیلت و شرف بود. مسلم به افتخار دامادى امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ نایل شد و با یکى از دختران امام به نام "رقیه" ازدواج کرد. این وصلت بر میزان فضیلتهایش افزود و او را بیشتر در محور «حق» و در خدمت نظام الهى آن حضرت در دوران خلافتش قرار داد.
در جنگ صفین، وقتى که امیرالمؤمنین(ع) لشکر خود را صف آرایى مىکرد، امام حسن و امام حسین(ع) و عبدالله بن جعفر و مسلم بن عقیل را بر جناح راست سپاه مأمور کرد. مسلم، در دوران خلافت حضرت على(ع) در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پس از شهادت آن امام، هرگز از حق که در خاندان او و امامت دو فرزندش، حسنین ـ علیهما السلام ـ تجسم پیدا کرده بود، جدا نشد و عاقبت هم جان پاکش را بر این آستان فدا کرد.
در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى (ع) که از سختترین دورههاى تاریخ اسلام نسبت به پیروان اهل بیت و طرفداران حق بود، مسلم با خلوص هر چه تمام در مسیر حق بود و از باوفاترین یاران و از خواص اصحاب امام حسن ـ علیه السلام ـ محسوب مىشد. پس از شهادت امام مجتبى (ع) که امامت به حسین بن على (ع) رسید تا مرگ معاویه که یک دوره ده ساله بود، باز مسلم را در کنار امام حسین (ع) مىبینیم.
مسلم بن عقیل دست از محبت و ولایت و حمایت امام زمان خویش (حسین بن على (ع)) برنداشت تا اینکه به عنوان پیشاهنگ نهضت کربلا در کوفه به شهادت رسید و افتخار اولین شهید کاروان عاشورا را از آن خود کرد و نخستین شهید از اصحاب امام حسین بود.
در ماجراى کربلا دو تن از فرزندان مسلمبن عقیل به شهادت رسیدند و دو فرزند دیگر در کربلا به اسارت نیروهاى دشمن درآمدند که آنها را به کوفه برده و تحویل «ابنزیاد» دادند. نزدیک به یک سال در زندان بودند که پس از فرار به شهادت رسیدند.
مردم کوفه، خاطره حکومت چهارساله علوى را به یاد داشتند و در این شهر، شخصیتهاى برجسته و چهرههاى درخشانى از مسلمانان متعهد و یاران اهلبیت بودند. از این روی، نامهها و طومارهاى مفصلى با امضاى چهرههاى معروف شیعه در کوفه و بصره به امام حسین (ع) نوشتند، که تعداد این نامهها به هزاران مىرسید. کوفیان، گروهى را هم به نمایندگى از طرف خود به سرکردگى «ابوعبدالله جدلى» به نزد آن حضرت فرستادند و نامههایى همراه آنان فرستادند.
حضرت حسینبن على (ع) مناسبترین فرد براى این مأموریت محرمانه را «مسلمبن عقیل» دید، که هم آگاهى سیاسى و درایت کافى داشت و هم تقوا و دیانت و هم خویشاوند نزدیک امام بود. به نمایندگانى که از کوفه آمده بودند، فرمود: من، برادر و پسر عمویم (مسلم) را با شما به کوفه مى فرستم، اگر مردم با او بیعت کردند، من نیز خواهم آمد.
مسلم به همراه نامه امام به کوفه آمده بود. در گوشهاى کوفیان پیچید که مسلم، افسر جانباز و پیشاهنگ این نهضت پیام انقلاب عدل را با خویش آورده است و مشتاقان، بسان موج خشم آلود اما طالب و مشتاق به سوى خانه مسلم روان شدند.
با وجود این همه بیعتگران جان بر کف و انقلابیهاى آماده براى هرگونه فداکارى در راه حمایت حسین (ع) و برانداختن حکومت یزید، مسلم بن عقیل، طى نامهاى، اوضاع را به امام گزارش داد و با بیان شرایط و زمینه مساعد براى نهضت از امام خواست که به سوى کوفه بشتابد.
والى کوفه «نعمان بن بشیر» بود که از جانب معاویه و پس از او از سوى یزید به این سمت، گماشته شده بود. وقتى از تجمع مردم کوفه، پیرامون مسلم و بیعت با او آگاه شد، در یک سخنرانى مردم را تهدید و آنها را از رفت وآمد پیش مسلم بن عقیل و شنیدن حرفهایش نهى کرد؛ اما انقلابیون کوفه که دل به مهر حسین (ع) سپرده و دست بیعت با نمایندهاش مسلم داده بودند براى سخنان تهدیدآمیز او ارزشى قائل نشدند.
عبدالله حضرمى طى نامهاى به یزید گفت، اگر به کوفه نیاز دارى، مرد نیرومندى براى سرکوبى شورشیان و اجراى فرمانت بفرست، زیرا نعمان بن بشیر، مردى ناتوان است یا خود را ضعیف مى نمایاند. یزید هم براى حفظ سلطه و حاکمیت بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبیدالله بن زیاد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. ابن زیاد با اجازه و اختیارهاى نامحدودى براى قلع و قمع و کشتار و فرونشاندن آتش مبارزات، مخفیانه و با قیافهاى مبدل و نقابدار به هنگام شب وارد کوفه شد و مراکز قدرت را، با عملیاتى شبیه کودتا به دست گرفت.
مسلم بن عقیل در خانه «مختار» بود که صحنه حوادث به صورتى که یاد شد، پیش آمد. از آنجا که ابن زیاد، براى سرکوبى انقلابیها به دنبال رهبر این نهضت یعنى مسلم مى گشت، مسلم مىبایست جاى امنتر و مطمئنترى انتخاب کند. این بود که مقر و مخفیگاه خود را تغییر داد و به خانه «هانى» رفت.
یکى از رویدادهای مربوط به دوران مخفى بودن مسلم در خانه هانى نقشه ترور «ابن زیاد» است که انجام نشد. معقل که از سرسپردگان حکومت بود، با دریافت سه هزار درهم، مأموریت یافت که به عنوان یک هوادار مسلم و طرفدار نهضت با طرفداران مسلم تماس بگیرد و به عنوان یک انقلابى که مىخواهد این پولها را براى صرف در راه انقلاب و تهیه سلاح و امکانات مبارزه به مسلم تحویل دهد، کمکم به پیش مسلم راه یافته و از خانه او و تشکیلات و افراد مؤثر، گزارش تهیه کرده و به ابن زیاد خبر دهد. به تدریج و با سیاست خاصی با مسلم دیدار کرد و گزارشهای آن را به ابن زیاد میرساند.
والى کوفه به فکر دستگیرى هانى افتاد تا از این طریق به مسلم هم دسترسى پیدا کند، زیرا مىدانست تا وقتى که هانى، در محل خود مستقر باشد، بازداشت مسلم بن عقیل عملى نیست و نیروهاى زیادى که در اختیار و در فرمان هانى هستند، مقاومت و دفاع خواهند کرد. پس باید با نقشهاى پاى هانى را به «دارالاماره» بکشد و او را در همان جا زندانى کند تا بین او و مسلم جدایى بیفتد. وقتی هانی با معقل در دربار ابن زیاد روبهرو شد و فهمید که وی جاسوس عبیدالله بوده است، عبید الله هانی را به زندان انداخت.
مسلم در این اوضاع وخیم همراه نیروهاى تحت فرمان خود با قلبى سرشار از ایمان به خدا و حقانیت راه و جهاد خویش دلاورانه مىجنگید. مسلم، آن روز کربلایى در درون کوفه به وجود آورد! تعدادى از یارانش به شهادت رسیدند و خود نیز پس از آن همه درگیرى و جنگ، مجروح شده بود. 31 آن روز به پایان رسید. سختى مبارزه، عده اى را به خانههاى خود کشاند.
تهدیدهاى حکومت، عده اى دیگر را از میدان جهاد و تعهدات «بیعت» به خانه و زندگى آسوده کشاند. تبلیغات گسترده هم در روحیه عده اى دیگر تزلزل و ضعف پدید آورد. در نتیجه، شب هنگام، مسلم بن عقیل در مسجد، نماز مغرب را فقط با حضور سى نفر اقامه کرد. پس از نماز، آن عده کمتر شده بودند (ده نفر). از مسجد که بیرون آمد، حتى یک تن هم همراهش نبود که او را به جایى راهنمایى کند.
مسلم براى یافتن خانه اى که شب را به روز آورد و در پناه آن در امان بماند، در کوچهها غریبانه مىگشت و نمىدانست به کجا مىرود. زنى به نام «طوعه»، جلو خانهاش ایستاده، نگران و منتظر پسرش بود. طوعه شیعه و هوادار مسلم بود، اما این غریب را نمىشناخت. مسلم، جلو رفت و سلام داد و آب خواست.
زن آب آورد. مسلم نوشید. تنها مرد کوفه این پیرزن بود که مسلم را امان داد. آن شب مسلم به عبادت و تهجد میپرداخت و فقط لحظاتی از شب را چشم بر هم بست. فرزند طوعه وقتی سحرگاه مسلم را در خانه یافت، نیروهای حکومتی را به طمع دریافت جایزه به منزلش آورد و مسلم پس از نبردی دلاولانه و شجاعانه با ضمانت امان نامه از دشمن صلح کرد و به نبرد ادامه نداد. اما امان نامهای در کار نبود.
مسلم دستگیر شد و به کاخ عبیدالله آمد. عبیدالله گفت تو کشته میشوی. مسلم از حاضران، عمر سعد را براى وصیت انتخاب کرد. سه موضوع را در وصیتهاى خود مطرح کرد: «قرضهایم را در کوفه با فروختن زره و شمشیرم بپرداز! جسد مرا از ابن زیاد تحویل بگیر و به خاک بسپار! کسى را پیش حسینبن على (ع) بفرست تا به کوفه نیاید».
ولى عمر سعد که خبث و خیانت با وجودش آمیخته بود، در همان مجلس، خیانت کرد و وصیتهاى سه گانه مسلم را براى ابن زیاد، فاش ساخت و در واقع، ماهیت پلید خود را آشکار نمود. مسلم را به بالای دار الاماره بردند و بدنش را از بالای دارالاماره به پایین انداختند.
حوادث پس از شهادت مسلم
قاتل مسلم پس از آن جنایت، پایین آمد و پیش ابن زیاد رفت. ابن زیاد پرسید: وقتى که مسلم را از پلههاى قصر، به بالا مىبردید چه واکنشی داشت و چه مىگفت؟
گفت: خدا را مرتب، تسبیح مىگفت و از او مغفرت و بخشش مىطلبید... .
وقتى پیکر مطهر آن شهید را از فراز دارالاماره به پایین و به میان مردم انداختند، دستور داده شد تا بر آن بدن، طناب بسته و سرطناب را بکشند و.... چنان کردند، تا آنکه بدن بى سر را برده و به دار کشیدند.
پس از شهادت مسلم، به سراغ «هانى» رفتند. هانى در زندان بود. دستهایش را از پشت بسته بودند که براى کشتن آوردند. هانى هنگام آمدن، هواداران خود از قبیله مذحج را به یارى مىطلبید، ولى کسى او را یارى نکرد.
با قدرت دست خود را کشید و از بند، بیرون آورد و در پى سلاح و ابزارى مىگشت که به دست گرفته و بر آنان حمله کند، که مأموران دوباره گرفتند و دستانش را محکم از عقب بستند و با دو ضربت، سر این انسان والا و حامى بزرگ مسلم را از بدن، جدا کردند. هانى، در زیر ضربات جلاد مىگفت: «بازگشت به سوى خداست. خدایا مرا به سوى رحمت و رضوان خویش ببر!»
آن فرومایگان، بدن هانى را هم به طنابى بستند و در کوچهها و گذرها بر خاک کشیدند. خبر این بى حرمتى به مذحجیان رسید. اسب سوارانشان حمله کردند و پس از درگیرى با نیروهاى ابن زیاد بدن هانى و مسلم را گرفتند و غسل دادند و بر آنها نماز خواندند و دفن کردند، در حالى که جسد مسلم، بى سر بود.
آن روز، چند تن از سرداران اسلام هم دستگیر شده و به شهادت رسیدند و اجساد مطهرشان در کنار آن دو قهرمان رشید به خاک سپرده شد و در روز نهم ذیحجه، کربلاى کوچکى در کوفه بر پا شد و یادشان به جاودانگى پیوست.
سخنان امام حسین (ع) پس از شهادت آن بزرگان، نشانه موقعیت والا و وظیفه شناسى و عمل به تعهد و رسالت از سوى مسلم بود. درباره مسلم، فرمود: خدا مسلم را رحمت کند که او به رحمت و رضوان خدا شتافت و تکلیفش را ادا نمود و آنچه به دوش ماست مانده است.
امامآنگاه خبر شهادت مسلم را به زنان کاروان خویش هم داد و دختر کوچک مسلم بن عقیل را طلبید و دست محبت بر سرش کشید. دختر متوجه شهادت پدر شد. امام فرمود: من به جاى پدرت... دختر گریست، زنان گریستند. امام هم اشک در چشمانش حلقه زد.
پس از شهادت اینان وقتى برخی از رهگذران که از اوضاع کوفه به امام گزارش مى دادند و از آن حضرت مىخواستند که برگردد و به کوفه نرود، امام جواب مىداد: «بعد از آنان در زندگى خیرى نیست» و به همه مىفهماند که تصمیم به رفتن دارد.
کاش میشد بنویسم که گرفتار شدم
مثل خورشید گرفتار شب تار شدم
گرد این شهرم و بر پیر زنی مدیونم
این هم از غربت من بود که ناچار شدم
من نمیخواستم علّت دلواپسی
معجر زینب کبری شوم انگار شدم
من بدهکاری خود را به همه پس دادم
به تو اندازه یک شهر بدهکار شدم
من در این خانه تو در خانه خولی، تازه
با تو همسایه دیوار به دیوار شدم
کاش میشد بنویسم کفنی برداری
کفنی نیست اگر، پیرهنی برداری