سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقانیت شیعه

اجتماعی

پاییز 91 - حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

امشب تمام عاشقان را دست به سرکن

امشب تمام عاشقان را دست به سر کن

یک امشبی با من بمان، با من سحرکن

بشکن سر من کاسه ها و کوزه ها را

کج کن کلاه، دستی بزن، مطرب خبر کن

گل های شمعدانی همه شکل تو هستند

رنگین کمان را بر سر زلف تو بستند

تا طاق ابروی بت من، تا به تا شد

دردی کشان، پیمانه هاشان را شکستند

تو میر عشقی، عاشقان بسیار داری

پیغمبری، با جان عاشق کار داری

امشب تمام عاشقان را دست به سر کن

یک امشبی با من بمان، با من سحر کن

یک چکه ماه افتاده بر یاد تو و وقت سحر

این خانه لبریز تو شد، شیرین بیان، حلوای تر

تو میر عشقی، عاشقان بسیار داری

پیغمبری، با جان عاشق کار داری

 نوشته شده توسط مسعود صف شکن در یکشنبه بیست و هفتم شهریور 1390 و ساعت 5:15 |



تاریخ : سه شنبه 91/9/21 | 11:46 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

آیا نویسندگان اهل‌سنت درباره فضایل حضرت علی(علیه السلام) کتابی نوشته‌اند؟

http://www.vahhabiyat.com

 

پاسخ: درباره امام علی(علیه السلام) و فضایل آن حضرت تألیفات فراوانی توسط علمای عامه ـ‌اهل‌سنت‌ـ به رشته تحریر درآمده است که می‌توان آنها را به چهار دسته تقسیم نمود:

الف) کتاب‌هایی که درباره سیره نبوی و صحابه به صورت عام نوشته شده و در آنها مناقب پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه وآله) و صحابه آن حضرت بیان شده و ضمن آن مناقب امام علی(علیه السلام) نیز بیان گردیده است که مناقب آن حضرت حجم قابل ملاحظه‌ای از این کتاب‌ها را تشکیل می‌دهد و نمونه آن کتاب‌های صحاح سته ـ‌شش‌گانه‌ـ می‌باشد.

ب) پس از تدوین کتاب نهج‌البلاغه توسط سید رضی(م 406ق) علمای بسیاری بر آن شرح نوشته‌اند که به نقل علامه شیخ حسین جمعه عاملی حدود 210 شرح جامع و کامل بر آن نوشته شده که نیمی از آنها توسط علمای عامه نگاشته شده است و معروف‌ترین آن شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌الحدید است که از علمای بنام اهل‌سنت می‌باشد. این کتاب سخنان امام و بیان دیدگاه‌های آن حضرت در مورد حکومت، اعتقادات، تاریخ و... می‌باشد.

ج) دسته سوم کتاب‌هایی است که علمای عامه درباره فضایل ائمه هدی و فضایل پنج تن آل‌عبا نوشته‌‌اند. برخی از آنها تنها به فضایل حضرت رسول(صلی الله علیه وآله)، حضرت فاطمه(سلام الله علیها)، امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) و برخی نیز ویژه امام علی(علیه السلام) نوشته شده است که از جمله آنها می‌توان به کتاب‌های زیر اشاره کرد:

1ـ فرائد السمطین نوشته امام الحرمین جوینی شافعی؛

2ـ ینابع المودة نوشته محمد حسین بلخی معروف به قندوزی؛

3ـ فصول المهمه فی معرفه الائمه نوشته ابن صباغ مالکی؛

4ـ درر السمطین فی فضایل علی و الزهراء و السبطین نوشته حافظ جمال الدین محمد یوسف بن‌حسن صنفی زرندی؛

5ـ مودة القربی نوشته علی حسین همدانی شافعی؛

6ـ نزول القرآن فی مناقب اهل‌البیت نوشته حافظ ابی‌نعیم اصفهانی.

7ـ العبرة فی فضائل العترة نوشته عبدالله حمصی شافعی؛

8ـ تذکرة الخواص الامة نوشته علامه شیخ یوسف سبط ابن جوزی؛

9ـ وسیلة المآل فی فضائل الآل نوشته علامه حضری؛

10ـ الاستظهار الشاهد لاهل البیت الاطهار نوشته علامه شیخ محسن احمد یمانی عنسی.

و بسیاری کتاب‌های دیگر.

د) گروه دیگری نیز از نویسندگان عامه صرفاً به بیان فضائل و ویژگی‌های حضرت علی(علیه السلام) پرداخته و در مورد آن حضرت به تدوین کتاب‌های مختلف پرداخته‌اند که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

1ـ مناقب علی ابن‌ابی‌طالب نوشته امام احمد حنبل متوفی 241ق؛

2ـ الخصائص فی فضل علی ابن‌ابی‌طالب نوشته امام عبدالرحمن احمد بن شعیب نسایی متوفی 303ق؛

3ـ مسند علی ابن‌ابی‌طالب معروف به بحر زخار و مسند بزار نوشته ابی‌بکر احمد بن‌محمد بزار متوفی 292ق؛

4ـ المناقب الامام امیرالمؤمنین علی ابن‌ابی‌طالب نوشته حافظ محمد بن سلیمان کرنی، قرن سوم هجری؛

5ـ فضائل علی(علیه السلام) نوشته حافظ شافعی حنفی کوفی متوفی 336ق؛

6ـ مناقب علی ابن‌ابی‌طالب نوشته ابی‌موید موفق بن‌احمد خوازمی متوفی 634ق؛

7ـ الردّ علی السعقب الغدیر نوشته ابن‌جرزی متوفی 597ق؛

8ـ فضائل علی(علیه السلام) نوشته جلال‌الدین عبدالرحمن سیوطی شافعی متوفی 911ق؛

9ـ فضائل علی(علیه السلام) نوشته حاکم ابی‌عبدالله بن‌بیع‌نیشابوری شافعی متوفی 405ق؛

10ـ مناقب علی(علیه السلام) نوشته علامه شیخ علی بامن حضرمی شافعی، قرن هفتم هجری؛

11ـ جواهر المطالب فی مناقب الامام علی‌ابن‌ابی‌طالب نوشته محمد بن‌احمد دمشقی باعونی شافعی متوفی 871ق؛

12ـ اسنی المطالب فی مناقب علی ابن‌ابی‌طالب نوشته محمد بن‌محمد جرزی شافعی دمشقی متوفی 833ق؛

13ـ مناقب علی(علیه‌السلام) نوشته علامه محب الدین طبری مکی.

و ده‌ها کتاب دیگر.

در قرون معاصر نیز بسیاری از علمای عامه در مناقب حضرت علی به تألیف پرداخته‌اند که برخی از آنها عبارت است از:

1ـ علی ابن‌ابی‌طالب امام العارفین نوشته فتح الملک العلی بصفه متوفی 1380ق؛

2ـ علموا اولادکم محبه آل‌البیت نبی(صلّی الله علیه وآله) نوشته محمد عبده یمانی؛

3ـ مناقب المرتضوی نوشته علمه محمد صابح بن عبدالله حسینی حنفی؛

4ـ عقد المنضد فی مناقب آل محمد نوشته علامه قاضی شیخ محمد بن علی یمانی شوکانی متوفی 1250ق؛

5ـ امام علی(علیه السلام) صوت العداله نوشته فتاح عبدالمقصود؛

6ـ علی و البنون نوشته طاها حسین.

همچنین بر دیوان اشعار امام علی(علیه السلام) نیز برخی از علمای عامه شرح‌هایی نوشته‌اند که می‌توان از میان آنان از علامه میبدی نام برد.

 

 http://www.vahhabiyat.com

منبع: پرسش و پاسخ، مؤسسه آموزشی پژوهشی مذاهب اسلامی.




تاریخ : شنبه 91/9/4 | 2:2 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

:)




تاریخ : پنج شنبه 91/9/2 | 4:14 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

نوشته شده توسط مدیر سایت
Larger Font Smaller Font
مشاهده در قالب PDF Print فرستادن به ایمیل

جرج زیدان در مورد امام حسین کتاب فاجعه کربلا را تألیف نموده است . زیدان دراین کتاب با مراجعه به کتب معتبر و موثق ، مختصری از تاریخ صدر اسلام و حوادث عاشورا را تا ورود اسیران کربلا به شام آورده است که دراین جا به حضور اسیران در برابر یزید اشاره می گردد:

 

 


«... منظره سر بریده حسین (ع) همه را متأثر و محزون ساخت ... وقتی چشمان یزید بر سر بریده افتاد سر تا پا بلرزید و دانست چه عمل بزرگ و فجیعی را مرتکب شده است ... »
عجیب است که یزید به حضرت زینب (س) گفت : پدر و برادرت (علی و حسین ) ازدین خارج شدند.

زینب گفت : تو و پدر و جدت به دین خدا و دین پدر و برادر و جدم داخل شدید.
مضمون نامه عبیدالله بن زیاد به عمربن سعد که شمر فرستاد، چنین است :
«من ترا به طرف حسین نفرستادم که با او به ملایمت و خوشی رفتار کنی و به او امان دهی ... اگر تسلیم شدند پیش من بفرست وگرنه با آن ها بجنگ و همگی را به قتل برسان ، زیرا مستحق کشته شدن می باشند... اسب ها را از روی نعش آن ها بگذرانند اگر اوامر ما را اجرا کنی پاداشی خوبی به تو خواهم داد و گرنه از کار کناره گیری کن ، شمر بن ذی الجوشن فرماندهی کل را به عهده خواهد گرفت ... »

سرنی در نینوا می ماند اگر زینب نبود                      کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ ، ز سیل انقلاب                      پشت کوه فتنه ها می ماند، اگر زینب نبود



تاریخ : جمعه 91/8/26 | 11:37 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

کوثر چیست؟ و ساقی کوثر کیست؟

?

خداوند متعال در سوره کوثر می فرماید:«انا اعطیناک الکوثر» که در تفسیر کوثر معانى فراوانى گفته شده است از جمله:

1 - نهرى است در بهشت.

2 - کوثر عبارت است از حوض پیامبر (ص) که در روز قیامت افراد فراوانى اطراف آن گرد مى آیند. پیامبر فرمود: کوثر نهرى است که خداوند به من وعده فرمود و داراى خیر کثیر است. حوضى است که امت من در روز قیامت بر آن وارد مى شوند. ظرف هاى آن (که تشنگان را سیراب مى کند) به عدد ستارگان آسمان است.[1]

3 - کوثر همان خیر کثیر است.

4 - کوثر همان نبوت و کتاب (قرآن) است.

5 - کوثر عبارت است از اصحاب و شیعیان فراوان.

6 - کوثر فراوانى نسل و فرزندان است چنان که نسل پیامبر (ص) در ذریه او از فرزندان فاطمه (ع) بى شمار پدید آمده و تا روز قیامت ادامه دارد.

7 - کوثر همان شفاعت است چنان که از امام صادق (ع) روایت شده است.[2]

طبرسى رحمه لله‏ ذیل آیه یاد شده پس از نقل اقوال مزبور مى نویسد: در کوثر احتمال همه مصادیق یاد شده مى رود زیرا خداوند سبحان خیر کثیر در دنیا به پیامبر(ص) عطا فرمود و در آخرت نیز وعده داد. پس مى توان همه اقوال یاد شده را تفصیل این جمله «خیر کثیر فى الدارین» دانست.[3]

اما در مورد ساقی کوثر:

1- پیامبر اکرم (ص) فرمود: «یا عَلىّ أَنْتَ اخى وَ وَزیرى وَصاحِبُ لِوائى فِى الدُنیا وَالاخرة، وَأَنت صاحِب حوضى، مَن أَحبَّک أَحبنَّى وَمَن أَبْغَضک أَبْغَضنى[4] یا على تو برادر، وزیر و پرچمدار من در دنیا و آخرت هستى، تو صاحب حوض من هستى، آن کس که تو را دوست دارد مرا دوست داشته و هر کس با تو دشمنى ورزد با من دشمنى ورزیده است.»
2- عبدلله بن عمر گوید: پیامبر اکرم (ص) براى ما این چنین حدیث فرمود: وقتى در روز قیامت خداوند اولین و آخرین را گرد آورد ندا دهنده اى که دور و نزدیک صدایش را مى شنوند گوید: على بن ابى طالب (ع) کجاست، على مرتضى کجاست. در این حال على (ع) را مى آورند و حساب آسانى از او به عمل مى آورند و دو حله سبز به او مى پوشانند و از درخت طوبا عصایى به او مى دهند و به او گفته مى شود بر سر حوض بایست و هر که را خواهى سیراب و هر که را خواهى ممنوع کن.[5]


[1]- نورالثقلین، ج5ص 681، ح 5.
[2]- نورالثقلین، همان، ح 6.
[3]- مجمع البیان ج 10ص 837.
[4]- بحار ج8 ص18، ح 5.
[5]- بحار ج8 ص52، ح 23.
منبع: آیة الله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن ج 5 (معاد در قرآن).




تاریخ : دوشنبه 91/8/8 | 3:24 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

شهادت بر ولایت حضرت علی(ع) از چه زمانی در اذان بیان شده؟

?

شهادت به ولایت حضرت علی(ع) «اشهد ان علیاً ولی الله» هیچ گاه جزء اذان نبوده است. فقها نیز در کتاب های فقهی خود، یادآور شده اند که نبایستی کسی این شهادت را به نیت جزء اذان بگوید. ولی مستحب است که انسان به دنبال شهادت به رسالت پیامبر(ص) این شهادت را نیز ذکر کند؛ و آن را جزء اذان به حساب نیاورد. و به دلایلی که اشاره خواهیم کرد، شیعه افزودن آن را به اذان نه تنها بدعت و مخالف کتاب و سنت نمی داند، بلکه بر افزودن آن نیز اصرار دارد.[1]

در مورد سابق? این عبارت باید عرض شود:

حضرت آیت الله سید اسماعیل مرعشی در کتاب اهمیت اذان واقامه و سومین شهادت، دو حدیث را از کتاب «السلافه فی امر الخلافه» که اثر محقق و دانشمند بزرگ اهل سنت شیخ عبدالله مراغی مصری است نقل می کند و از این دو حدیث برمی آید که شهادت سوم از زمان رسول خدا(ص) وجود داشته است.

1- سلمان فارسی در عصر پیامبر در اذان و اقامه بعد از گواهی به یکتایی خدا و رسالت پیامبر(ص) به ولایت امیرمؤمنان علی (ع) نیز شهادت می داد. یکی از اصحاب به محضر رسول خدا(ص) رسید و عرض کرد: «ای رسول خدا، امروز موضوعی را شنیدم که قبلا" نشنیده بودم. پیامبر فرمود: آن موضوع چیست؟ او عرض کرد: سلمان اذان می گفت. شنیدم او بعد از گواهی به یکتایی خدا و رسالت پیامبر(شهادتین) به ولایت علی (ع) گواهی داد (این ماجرا بعد از حجه الوداع پس از ماجرای غدیر رخ داد). پیامبر فرمو: سمعتم خیراً: چیز خوبی شنیده اید».

2- نیز در مورد ابوذر غفاری روایت شده، یکی از اصحاب نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! ابوذر در اذان بعد از شهادت به رسالت پیامبر(ص) به ولایت علی شهادت می دهد و می گوید: «اشهد ان علیا" ولی الله» پیامبر فرمود: «کذلک اونسیتم قولی فی غدیر خم من کنت مولاه فعلی مولاه فمن ینکث فانما ینکث علی نفسه: همین گونه است. مگر سخن مرا در غدیر خم فراموش کرده اید که گفتم هر کس من رهبر او هستم پس علی (ع) رهبر او است. هر کس پیمان را بشکند قطعا" به خودش آسیب رسانده است». در هر حال علی (ع) به حکم آیه «انما ولیکم الله والرسول ...»،[مائده/55] از اولیاء الهی بر مسلمین است، شهادت دادن بر ولای علی به حکم آیه، بدون آن که آن را جزء اذان بدانیم کاری است محبوب.

اگر به تاریخ مراجعه کنیم‌، در می یابیم که به طور کلی، سه دیدگاه متفاوت در برخورد با امیرمؤمنان علی(ع) وجود داشته است‌:

1. عده‌ای از روی حسادت‌، آن حضرت را دشمن داشته و ایشان را مدتها، حتی بر روی منابر لعن می کردند.[2]
2. گروهی در دوستی و اظهار محبت نسبت به آن حضرت آنقدر افراط و غلوّ کردند که العیاذ باللّه او را خدا می دانستند و می گفتند: مقام او از پیامبر(ص) هم بالاتر است‌.[3]
3. دسته سوم حد اعتدال را پیش گرفته و با وجود بیان و اثبات کرامات زیادی برای آن حضرت‌، معتقدند ایشان نه خدا بوده و نه پیامبر خدا؛ بلکه تنها ولی خدا و امام و پیشوای معصوم شیعیان است‌؛ بر این اساس‌، شیخ صدوق‌ می فرماید: اصرار ما بر افزودن "اشهد انّ علیّا ولیّ اللّه‌" به این جهت است که موضع‌گیری ما به عنوان شعار شیعه واقعی، در برابر کسانی که ادعای دوستی نسبت به آن حضرت را دارند، کاملاً روشن شود و بدانند که ما علی را فقط ولی خدا می دانیم‌. یکی از مهمترین وجوه بیان این "ذکر" همین نکته است‌.[4]
وجه دیگر این است که شیعه افزودن این ذکر را به قصد رجا و امید به مطلوبیت این کار، انجام می دهد، و این مشکلی در اذان نمازگزار ایجاد نمی کند؛ چرا که مثل صلوات بر پیامبر(ص) است‌.[5]
یعنی همانگونه که وقتی در اذان یا در نماز یا هر جای دیگر، نام پیامبر اکرم(ص) را می‌شنویم‌، صلوات می فرستیم و آن‌ را جزئی از اذان و نماز نمی دانیم و این کار به نحو عمومی مستحب است‌، افزودن ذکر "اشهد انّ علیّا ولیّ الله" نیز چنین است‌.[6]

علامه سیدبحرالعلوم در همین باب می‌فرماید:

«و اکمل الشهادتین باللتی‌قد اکمل الدین بها فی الملة‌*فانها مثل الصلوة خارجة‌عن الخصوص بالعموم و الجهة‌؛[7] یعنی شهادتین را با جمله‌ای کامل کن که دین با آن کامل می شود. (مسألة ولایت‌) این "ذکر" مثل "صلوات‌" است که به نحو عمومی در هرجا مستحب است‌.»
از دیگر مستندات شیعه برای افزودن این "ذکر" این است که شهادت به ولی خدا بودن امیرمؤمنان، از شعایر شیعه است که در آیات و روایات متعددی به اثبات رسیده و همانگونه که اشاره گردید، آیه 55 مائده بر این امر دلالت دارد؛ همینطور روایتی که از امام صادق‌(ع) نقل شده که فرمودند: «هرگاه یکی از شما: "لا اله الاّ الله محمد رسول الله" گفت‌، به دنبال آن "علی امیرالمؤمنین‌" یا "ولی الله" را بیفزاید.»[8] بنابراین افزودن شهادت سوم (اشهد انّ علیّا ولیّ الله) در اذان بدعت نخواهد بود؛ بلکه به نحو عام مستند به آیات و روایات است‌.

[1]. بحارالانوار، ج 81، ص 111، چاپ سوم‌، مصححه‌، داراحیأالتراث العربی‌، بیروت‌.
[2]. معالم المدرستین‌، علامه عسکری‌، ج 1، ص 370، مؤسسة البعثة‌.
[3]. فصل فی الملل و الاهوأ و النحل‌، ابن‌حزم اندلسی‌، حاشیه شهرستانی‌، ج 1، ص 204، نشر مکتبة المثنی بغداد.
[4]. بحارالانوار، ج 81، ص 111.
[5]. جواهرالکلام‌، نجفی‌، ج 9، کتاب الصلوة فی فصول الاذان‌، ص 89 و 90، داراحیأ التراث العربی‌، بیروت‌.
[6].جواهر، همان‌.
[7]. بحارالانوار، ج81، ص 112.
[8]. ر.ک‌: الاحتجاج‌، علامه طبرسی‌، ج 1، ص 231، منشورات دارالنعمان للطباعة و النشر نجف اشرف‌.




تاریخ : دوشنبه 91/8/8 | 3:22 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

http://www.soalcity.ir

مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی




تاریخ : دوشنبه 91/8/8 | 3:14 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
تاریخ : شنبه 91/7/29 | 1:58 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

 

آفرینش منظومه شمسی«آیا آفرینش شما مشکل تر است یا منظومه شمسی؟ جوانب آن را بهم آورده غلظت آنرا بالا برد و آنرا ساخت ـــ و شب و روز را برای آن درست کرد»!« زمین و سیارات را نوآوری نمود». سوره انعام آیه 101(واژه «سَـمْـک» به معنی: غـلظت و تراکم و کـلـفــتیِ بهـم برآمده است. یعنی جمع و جور و کلفـت و متراکم شده. و واژه «رَفع» در آیه نیز به معنی: "بالا بردن وافزایش دادن" است که از معانی آن است).نکات آیات: 1ــ بالا بردن غلظت منظومه شمسی و درست کردن آن.2ــ مرده بودن و دوباره پا گرفتن منظومه شمسی. 3ـــ درست کردن شب و روز برای منظومه شمسی.1ــ بالا بردن غلظت منظومه شمسی و درست کردن آن:مـنـظـومـه شمسی ما که حدوداً 5 میلیارد سال عمر دارد در ابـتدا ابر بوده که شامل دود و گاز و خاکستر و غبار و برخیعناصر بوده، و در فضای منظومه شمسی پراکنده بوده است. بعد بادی که ظاهراً مـوج ناشی از انـفـجار سـتـاره ای بـوده ابعاد و جوانب آن را بهم آورده و مـنـظـومـه شـمـسی بصورت یک دیسک در آمده بوده که بدور خود می چرخیده است. بعد در قـسـمـت مرکزی آن ابر که کلفـت تر بوده، نـیروی جاذبه مـواد بیشتری را جـذب نـمـوده و در آن ناحیه متراکم گرمای لازم برای ایجاد واکنشهای هسته ای فراهم گشته و خـورشـیـد شکـل گرفـتـه است. و در اطراف آن حـلـقـه هـای دیگری از گاز و غـیره به چرخش در آمده که رفـته رفـته به کره های بزرگتری تبدیل شده اند که همان سیارات فعلی منظومه شمسی باشند. (در رابطه با پیدایش منظومه شمسی چندین نظریه وجود دارد و ما طبعاً آنکه با آیات قرآن می خواند را می گیریم).در سوره انبیاء آیه 56 می خوانیم:«رَبُّـکُـمْ رَبُّ السَّـمـواتِ وَ الْاَرْضِ الـَّـذی فـَطـَرهُـنَّ = آفریدگار شـما آفریدگار سیارات و زمین است که آنها را از درون (از مرکز) درست کرد»!« فـطـر» از جمله به معنی: "از درون و مرکزیت خود برآمدن، شکل گرفـتن، و درست شدن" است. هر کره ای نیز وقتی می خواهد درست بشود، در ابتدا در مرکز آن نیروی جاذبه آغاز به جذب مواد بدور خود می کند و رفته رفته بزرگ و بزرگ تر مـی شود و به این شکـل کره شکل می گیرد.2ــ مرده بودن و پا گرفتن منظومه شمسی:کسانی که به خدا معتقد نبوده و نیستند از جمله می گفـته اند و می گویند که: وقـتی مـا می میرویم دیگر زنده نمی شویم. خدا زنده نمودن موارد گوناگونی را در قرآن برای آنها مـثال زده است. در ایـنجا زنده نـمـودن مـنظـومه شمسی را مثال زده و گـفـته: آیا آفـرینش شما مشکـل تر است یا منظومه شمسی؟ این به این معنی است که مـنـظـومـه شمسی مردهبوده و دوباره به حیات و زندگی برگردانده شده است.و در آیه 101 سوره انعام نیز گفته که خدا بدیع زمین و سیارات است. بدیع بمعنی: نوساز، نوآور، نوین پرداز و مواردی از این قبیل است (هم خانواده واژه «ابداع» است). و این موضوع از جنبه ضمنی و تلویحی به این معنی است که زمین و سیارات پیش از این چیزِ دیگری بوده اند و وضعیت فعلی آنها، شکل نوآوری شده آنست.مـنـظـومـه شمسی در واقـع در اصـل جـرم و انرژی مربوط به لاشه یک ستاره بسیار بزرگ غول آسائی بوده که مرده و لاشه آن بصورت ابر در فضای مـنظومه شمسی پراکنده شده بوده است. و منظومه شمسی فعلی نوآوری آن است.3ـــ درست کردن شب و روز برای منظومه شمسی:منظور از شب و روز درست کردن برای منظومه شمسی شب و روز درست کردن برای سیارات آنست. و شب و روز در سیارات ناشی از گردش آنها بدور خود ووضعیت محور آن نسبت به خورشید است. وقتی محور سیاره به موازات خورشید قرار می گیرد با چرخش سیاره بدور خود باعث ایجاد شب و روز می شود. ولی در صورتی که محور زمین یا هر سیاره دیگری عمود بر خورشید قرار می گرفت شب و روز ایجاد نمی شد هر چند سیاره بدور خود نیز می چـرخید. مثلاً اگر قطب شمال زمین رو به خورشید می بود قطب شمال همیشه روز می بود و قطب جنوب همیشه شب، هر چند زمـیـن بدور خود نیز می چرخید.مطرح کردنِ "درسـت کـردن" شب و روز برای منظومه شمسی برای استدلال به حساب و کتاب داشتن و برنامه ریزی شده بودنِ ایجاد "شب و روز" در آنست. و این چیزی است که با عـلـم نجوم عـصر محمد کـه در آن زمین مرکز عالم بود و خورشید بـدورآن می چرخید نمی خواند. چون در صورت گردش خورشید بدور زمین ایجاد شب و روز امری طبیعی می نمود، ولی در صورت گردش زمین بدور خود و بدور خورشید است که در صورت قرار نگرفـتن درست محور زمین و سیارات نسبت به خورشید شب و روز در آنها ایجاد نخواهد شد.فـاصـلـه گـرفـتـن سـیـارات و زمـیـن از هـمـدیـگـر«آیا کسانیکه بخدا ایمان ندارند نمی توانند ببینند کـه زمین و سیارات منظومهشمسی در آغاز "بهم چسبیده" بـودند بعد آنها را با نیرو از هم باز کردیم»؟«خدا آنست که سیارات منظومه شمسی را با ستونهائی که آنها را نمی بینید بلند کرد». «و سیارات منظومه شمسی را بلند کرد و در آن ( در منظومه شمسی) تعادل ایجاد نمود». سوره انبیا آیه 30 و سوره رعد آیه 2 و سوره رحمان آیه 7نکات آیات: 1ـــ زمین و سیارات در ابتدا به هم متصل بوده اند، بعد از هم باز کرده شده و بلند کرده شده اند. 2ـــ میان سیارات ستونهای نامرئی وجود دارد. 3ـــ میانسیارات تعادل وجود داد.1ـــ زمین و سیارات در ابتدا به هم متصل بوده اند و بعد از هم باز کرده شده و بلند کرده شده اند:چنانکه پیش از این آمد خورشید و سایر سیارات منظومه شمسی در ابتدا در کـنـار هـم شکـل گرفته بوده اند و بعدها از هم فاصله گرفته اند. علت اینکه قرآن دور شدن آنها را "بلند کردنِ"آنها توصیف نموده این است که بالای ما قـرار دارنـد و دور شـدن آنها نسبت به ما حالتِ "بلند شدن و بالا رفـتنِ آنها" دارد.2ـــ میان سیارات ستونهای نامرئی وجود دارد:سیارات منظومه شمسی با نیروی جاذبه که انسان آنرا بصورت ستونهای از موج تصور می کند و به شکـل سـتـون آنـرا رسم می کند با هم نگـهـداشته شده اند. 3ـــ میان سیارات تعادل وجود دارد:عـلـتِ کشیده نشدن سیارات بطرف همدیگر و یا هل ندادنهمدیگر وجود نیروی جذب و دفع متعادل میان آنها است. مثلاً خورشید زمین را بـطرف خود می کشد و زمین در حرکت خود دور خورشید که رو به دور شدن از از خورشـیـد است خود را از خورشید دفع می کند (که به آن نیروی گریز از مرکز گفته می شود). نیروی کشش خورشید و دفع زمین به یک اندازه است، به این خاطر نه خورشید می تواند زمین را بطرف خود بکشد و نه زمین از مدار خود دور خورشید خارج شده و به بیرون از منظومه شمسی برود. از آنجا که زمین در مداری شبه بیضی دور خورشید می گردد هنگامی که به خورشید نزدیک می شود سرعت آن بیشتر می شود، در نتیجه نیروی دفع (نیروی گریز از مرکز) آن نیز بیشتر می شود که برابر می شود با نیروی جاذبه بیشتر شده خورشید، و هنگامیکه از خورشید دور می شود و نیروی جاذبه خورشید کمتر می شود سرعت حرکت آن نیز کمتر می شود، و به این شکل همیشه نیروی جذب و دفع (نیروی گریز از مرکز) برابر است. این وضع در رابطه با همه اجرامی که در مرکز هستند و اجرامی که در مداری دور آنها می گردند صادق است، مانند زمین و ماه. خـورشـیـد« سوگند به خورشید و پرتو آن ــ و به ماه وقتیکه آنرا بازتاب می دهد ــ و به روز وقتیکه آنرا متجلی می کند ــ و به شبوقتیکه آنرا می پوشاند»سوره شمس آیه 1-4نکته آیات: روز پرتو خورشید را متجلی می کند و شب آنرا می پوشاند:تصویری که می بینیم تصویر کره زمین است که از فضا گرفته شده است. چنانکه می بینیم فضا در اصل سیاه و تاریک است، هر چند نور و پرتو خورشید در فضا وجود دارداما متجلی نیست، ولی آن بخشی از زمین که روبروی خورشید قرار دارد و روز نامیده می شود آن را متجلی می کند. که ارتفاع آن حدوداً 100 کیلومتر از جـو است. و با چرخش زمین و رفتن روز بجای شب، شب آن بخش متجلی پرتو خورشید را می پوشاند.«و خورشید در قرارگاه خود در حرکت است»! سوره یس آیه 38نکـتـه آیـه: خورشید در قرار گاه خود در حرکت است:واژه « مُـسـتـقـر» به معنی: جای ثابت و مشخصی است که شئ یا فـرد در آن است ضمن اینکه به اینطرف و آنطرف نیز رفت و آمد می کند. خورشید همانطور که آیه توصیف می کند در «مستقـر» خود در حرکت است. «مستقـر» آن مـرکـز مـنـظـومـه شمسی است که جای ثابت و مشخص آن است. و حرکت آن از جمله حرکت آن بدور خود است که هر27 تا 28 روز یک دور است و حرکت دیگر آن حرکت در مداری در کهکشان راه شیری اسـت که با سرعـت 900000 کـیلومـتر در ساعت در آن در حرکت است و 225 یا 250 میلیون سال طول می دهد تا آن را طی کند و کل منظومه شمسی را نیز با خود دارد. بنابر محاسباتی که فعلاً وجود دارد خورشید تا کنون 18 دور در مدار خود دور زده است.(بنابر عـلم نجوم عصر پیامبر: زمین مرکز جهان بود و خورشید و سیارات بدور آن می چرخیدند. این تئوری تا سال 1543 بقوت خود باقی بود. ولی قـرآن خورشید را در«مستقـر» خود (که مرکز منظومه شمسی باشد) در حرکت بیان کرده است).نوع کار خورشید وشراره های آن « و چراغ (خورشید) روشنگری با شراره های بزرگ قرار دادیم». سوره نبا آیه 13نکات آیـه:1ــ خورشید بمثابه چراغ می ماند:تشبیه خـورشـیـد بـه چـراغ بـه ایـن مـعنی است که خورشید سوختی را می سـوزانـد و نـور و گرما میدهـد. خـورشـیـد از عنصر هـیدروژن و هـلیوم تشکـیـل شده. به دلـیل دمای بسـیار زیاد درون آن، پیوسته بخشی از هـیدروژن می سوزد و بههـلـیـوم تبدیل می شود و مقادیر زیادی نیز انرژی مانند گرما و نور و تشعشعات آزاد می کند. و به این ترتیب بمثابه چراغ می ماند.2ـــ خورشید پیوسته شراره دارد: سـطح خـورشـیـد نـیـز هـمـانگـونه کـه قـرآن آن را توصیف نموده، از جمله به شکلی که در تصویر می بینیم شراره های بزرگ دارد.(در رابطه با سرنوشت خورشید در مبحث قـیامت صحبت شده است). دور بردنِ گرما« آیا نمی بینی خدا چگونه (تا کجا) گرما را کشید و دور برد؟ و اگر می خواست آنرا یکنواخت می کرد. افزون بر آن، خورشید رانیز دلیلی برای آن قرار دادیم ـــ سپس آنرا در چنگ خود به طرف خود کشیدیم کشیدنی نامحسوس». سوره فرقان آیه 46 - 45ظِـلّ اسم است بمعنی: چیز یکنواخت، یکسان، یکسانی و یکنواختی. در معنی دوم خود از جمله به "سایه" اطلاق شده (به اعتبار: "یکنواختی حرکت آن و یا یکنواختی و یکسانی آن با صاحب خود") ـــ و بعد به "گرما" اطلاق شده، (که اشاره ضمنی و تلویحی بوده به: رفتن به "سایه"). در آیه به بمعنی "گرما" بکار گرفته شده است. و گرما در آیه مجاز است. یعنی منظوراز دور بردن گرما "دور بردن زمین" است. (در مقدمه در رابطه با مجاز صحبت شده).حرف « ثـُمّ » پیش از فعلِ «جَعَـلـنـا» برای بیان رده و رتبه است. که چیزی را بالاتر یا افزون بر چیزی قرار می دهد.«قبض» بمعنی: در چنگ داشتن و در چنگ خود گرفتن است. و این به این معنی است که زمین در چنگ خورشید است. (که ما آنرا نیروی جاذبه خورشید می نامیم).




تاریخ : جمعه 91/7/21 | 11:49 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

نکات آیات: 1ــ بالا بردن غلظت منظومه شمسی و درست کردن آن.2ــ مرده بودن و دوباره پا گرفتن منظومه شمسی. 3ـــ درست کردن شب و روز برای منظومه شمسی.1ــ بالا بردن غلظت منظومه شمسی و درست کردن آن:مـنـظـومـه شمسی ما که حدوداً 5 میلیارد سال عمر دارد در ابـتدا ابر بوده که شامل دود و گاز و خاکستر و غبار و برخیعناصر بوده، و در فضای منظومه شمسی پراکنده بوده است. بعد بادی که ظاهراً مـوج ناشی از انـفـجار سـتـاره ای بـوده ابعاد و جوانب آن را بهم آورده و مـنـظـومـه شـمـسی بصورت یک دیسک در آمده بوده که بدور خود می چرخیده است. بعد در قـسـمـت مرکزی آن ابر که کلفـت تر بوده، نـیروی جاذبه مـواد بیشتری را جـذب نـمـوده و در آن ناحیه متراکم گرمای لازم برای ایجاد واکنشهای هسته ای فراهم گشته و خـورشـیـد شکـل گرفـتـه است. و در اطراف آن حـلـقـه هـای دیگری از گاز و غـیره به چرخش در آمده که رفـته رفـته به کره های بزرگتری تبدیل شده اند که همان سیارات فعلی منظومه شمسی باشند. (در رابطه با پیدایش منظومه شمسی چندین نظریه وجود دارد و ما طبعاً آنکه با آیات قرآن می خواند را می گیریم).در سوره انبیاء آیه 56 می خوانیم:«رَبُّـکُـمْ رَبُّ السَّـمـواتِ وَ الْاَرْضِ الـَّـذی فـَطـَرهُـنَّ = آفریدگار شـما آفریدگار سیارات و زمین است که آنها را از درون (از مرکز) درست کرد»!« فـطـر» از جمله به معنی: "از درون و مرکزیت خود برآمدن، شکل گرفـتن، و درست شدن" است. هر کره ای نیز وقتی می خواهد درست بشود، در ابتدا در مرکز آن نیروی جاذبه آغاز به جذب مواد بدور خود می کند و رفته رفته بزرگ و بزرگ تر مـی شود و به این شکـل کره شکل می گیرد.2ــ مرده بودن و پا گرفتن منظومه شمسی:کسانی که به خدا معتقد نبوده و نیستند از جمله می گفـته اند و می گویند که: وقـتی مـا می میرویم دیگر زنده نمی شویم. خدا زنده نمودن موارد گوناگونی را در قرآن برای آنها مـثال زده است. در ایـنجا زنده نـمـودن مـنظـومه شمسی را مثال زده و گـفـته: آیا آفـرینش شما مشکـل تر است یا منظومه شمسی؟ این به این معنی است که مـنـظـومـه شمسی مردهبوده و دوباره به حیات و زندگی برگردانده شده است.و در آیه 101 سوره انعام نیز گفته که خدا بدیع زمین و سیارات است. بدیع بمعنی: نوساز، نوآور، نوین پرداز و مواردی از این قبیل است (هم خانواده واژه «ابداع» است). و این موضوع از جنبه ضمنی و تلویحی به این معنی است که زمین و سیارات پیش از این چیزِ دیگری بوده اند و وضعیت فعلی آنها، شکل نوآوری شده آنست.مـنـظـومـه شمسی در واقـع در اصـل جـرم و انرژی مربوط به لاشه یک ستاره بسیار بزرگ غول آسائی بوده که مرده و لاشه آن بصورت ابر در فضای مـنظومه شمسی پراکنده شده بوده است. و منظومه شمسی فعلی نوآوری آن است.3ـــ درست کردن شب و روز برای منظومه شمسی:منظور از شب و روز درست کردن برای منظومه شمسی شب و روز درست کردن برای سیارات آنست. و شب و روز در سیارات ناشی از گردش آنها بدور خود ووضعیت محور آن نسبت به خورشید است. وقتی محور سیاره به موازات خورشید قرار می گیرد با چرخش سیاره بدور خود باعث ایجاد شب و روز می شود. ولی در صورتی که محور زمین یا هر سیاره دیگری عمود بر خورشید قرار می گرفت شب و روز ایجاد نمی شد هر چند سیاره بدور خود نیز می چـرخید. مثلاً اگر قطب شمال زمین رو به خورشید می بود قطب شمال همیشه روز می بود و قطب جنوب همیشه شب، هر چند زمـیـن بدور خود نیز می چرخید.مطرح کردنِ "درسـت کـردن" شب و روز برای منظومه شمسی برای استدلال به حساب و کتاب داشتن و برنامه ریزی شده بودنِ ایجاد "شب و روز" در آنست. و این چیزی است که با عـلـم نجوم عـصر محمد کـه در آن زمین مرکز عالم بود و خورشید بـدورآن می چرخید نمی خواند. چون در صورت گردش خورشید بدور زمین ایجاد شب و روز امری طبیعی می نمود، ولی در صورت گردش زمین بدور خود و بدور خورشید است که در صورت قرار نگرفـتن درست محور زمین و سیارات نسبت به خورشید شب و روز در آنها ایجاد نخواهد شد.فـاصـلـه گـرفـتـن سـیـارات و زمـیـن از هـمـدیـگـر«آیا کسانیکه بخدا ایمان ندارند نمی توانند ببینند کـه زمین و سیارات منظومهشمسی در آغاز "بهم چسبیده" بـودند بعد آنها را با نیرو از هم باز کردیم»؟«خدا آنست که سیارات منظومه شمسی را با ستونهائی که آنها را نمی بینید بلند کرد». «و سیارات منظومه شمسی را بلند کرد و در آن ( در منظومه شمسی) تعادل ایجاد نمود». سوره انبیا آیه 30 و سوره رعد آیه 2 و سوره رحمان آیه 7نکات آیات: 1ـــ زمین و سیارات در ابتدا به هم متصل بوده اند، بعد از هم باز کرده شده و بلند کرده شده اند. 2ـــ میان سیارات ستونهای نامرئی وجود دارد. 3ـــ میانسیارات تعادل وجود داد.1ـــ زمین و سیارات در ابتدا به هم متصل بوده اند و بعد از هم باز کرده شده و بلند کرده شده اند:چنانکه پیش از این آمد خورشید و سایر سیارات منظومه شمسی در ابتدا در کـنـار هـم شکـل گرفته بوده اند و بعدها از هم فاصله گرفته اند. علت اینکه قرآن دور شدن آنها را "بلند کردنِ"آنها توصیف نموده این است که بالای ما قـرار دارنـد و دور شـدن آنها نسبت به ما حالتِ "بلند شدن و بالا رفـتنِ آنها" دارد.2ـــ میان سیارات ستونهای نامرئی وجود دارد:سیارات منظومه شمسی با نیروی جاذبه که انسان آنرا بصورت ستونهای از موج تصور می کند و به شکـل سـتـون آنـرا رسم می کند با هم نگـهـداشته شده اند. 3ـــ میان سیارات تعادل وجود دارد:عـلـتِ کشیده نشدن سیارات بطرف همدیگر و یا هل ندادنهمدیگر وجود نیروی جذب و دفع متعادل میان آنها است. مثلاً خورشید زمین را بـطرف خود می کشد و زمین در حرکت خود دور خورشید که رو به دور شدن از از خورشـیـد است خود را از خورشید دفع می کند (که به آن نیروی گریز از مرکز گفته می شود). نیروی کشش خورشید و دفع زمین به یک اندازه است، به این خاطر نه خورشید می تواند زمین را بطرف خود بکشد و نه زمین از مدار خود دور خورشید خارج شده و به بیرون از منظومه شمسی برود. از آنجا که زمین در مداری شبه بیضی دور خورشید می گردد هنگامی که به خورشید نزدیک می شود سرعت آن بیشتر می شود، در نتیجه نیروی دفع (نیروی گریز از مرکز) آن نیز بیشتر می شود که برابر می شود با نیروی جاذبه بیشتر شده خورشید، و هنگامیکه از خورشید دور می شود و نیروی جاذبه خورشید کمتر می شود سرعت حرکت آن نیز کمتر می شود، و به این شکل همیشه نیروی جذب و دفع (نیروی گریز از مرکز) برابر است. این وضع در رابطه با همه اجرامی که در مرکز هستند و اجرامی که در مداری دور آنها می گردند صادق است، مانند زمین و ماه. خـورشـیـد« سوگند به خورشید و پرتو آن ــ و به ماه وقتیکه آنرا بازتاب می دهد ــ و به روز وقتیکه آنرا متجلی می کند ــ و به شبوقتیکه آنرا می پوشاند»سوره شمس آیه 1-4نکته آیات: روز پرتو خورشید را متجلی می کند و شب آنرا می پوشاند:تصویری که می بینیم تصویر کره زمین است که از فضا گرفته شده است. چنانکه می بینیم فضا در اصل سیاه و تاریک است، هر چند نور و پرتو خورشید در فضا وجود دارداما متجلی نیست، ولی آن بخشی از زمین که روبروی خورشید قرار دارد و روز نامیده می شود آن را متجلی می کند. که ارتفاع آن حدوداً 100 کیلومتر از جـو است. و با چرخش زمین و رفتن روز بجای شب، شب آن بخش متجلی پرتو خورشید را می پوشاند.«و خورشید در قرارگاه خود در حرکت است»! سوره یس آیه 38نکـتـه آیـه: خورشید در قرار گاه خود در حرکت است:واژه « مُـسـتـقـر» به معنی: جای ثابت و مشخصی است که شئ یا فـرد در آن است ضمن اینکه به اینطرف و آنطرف نیز رفت و آمد می کند. خورشید همانطور که آیه توصیف می کند در «مستقـر» خود در حرکت است. «مستقـر» آن مـرکـز مـنـظـومـه شمسی است که جای ثابت و مشخص آن است. و حرکت آن از جمله حرکت آن بدور خود است که هر27 تا 28 روز یک دور است و حرکت دیگر آن حرکت در مداری در کهکشان راه شیری اسـت که با سرعـت 900000 کـیلومـتر در ساعت در آن در حرکت است و 225 یا 250 میلیون سال طول می دهد تا آن را طی کند و کل منظومه شمسی را نیز با خود دارد. بنابر محاسباتی که فعلاً وجود دارد خورشید تا کنون 18 دور در مدار خود دور زده است.(بنابر عـلم نجوم عصر پیامبر: زمین مرکز جهان بود و خورشید و سیارات بدور آن می چرخیدند. این تئوری تا سال 1543 بقوت خود باقی بود. ولی قـرآن خورشید را در«مستقـر» خود (که مرکز منظومه شمسی باشد) در حرکت بیان کرده است).نوع کار خورشید وشراره های آن « و چراغ (خورشید) روشنگری با شراره های بزرگ قرار دادیم». سوره نبا آیه 13نکات آیـه:1ــ خورشید بمثابه چراغ می ماند:تشبیه خـورشـیـد بـه چـراغ بـه ایـن مـعنی است که خورشید سوختی را می سـوزانـد و نـور و گرما میدهـد. خـورشـیـد از عنصر هـیدروژن و هـلیوم تشکـیـل شده. به دلـیل دمای بسـیار زیاد درون آن، پیوسته بخشی از هـیدروژن می سوزد و بههـلـیـوم تبدیل می شود و مقادیر زیادی نیز انرژی مانند گرما و نور و تشعشعات آزاد می کند. و به این ترتیب بمثابه چراغ می ماند.2ـــ خورشید پیوسته شراره دارد: سـطح خـورشـیـد نـیـز هـمـانگـونه کـه قـرآن آن را توصیف نموده، از جمله به شکلی که در تصویر می بینیم شراره های بزرگ دارد.(در رابطه با سرنوشت خورشید در مبحث قـیامت صحبت شده است). دور بردنِ گرما« آیا نمی بینی خدا چگونه (تا کجا) گرما را کشید و دور برد؟ و اگر می خواست آنرا یکنواخت می کرد. افزون بر آن، خورشید رانیز دلیلی برای آن قرار دادیم ـــ سپس آنرا در چنگ خود به طرف خود کشیدیم کشیدنی نامحسوس». سوره فرقان آیه 46 - 45ظِـلّ اسم است بمعنی: چیز یکنواخت، یکسان، یکسانی و یکنواختی. در معنی دوم خود از جمله به "سایه" اطلاق شده (به اعتبار: "یکنواختی حرکت آن و یا یکنواختی و یکسانی آن با صاحب خود") ـــ و بعد به "گرما" اطلاق شده، (که اشاره ضمنی و تلویحی بوده به: رفتن به "سایه"). در آیه به بمعنی "گرما" بکار گرفته شده است. و گرما در آیه مجاز است. یعنی منظوراز دور بردن گرما "دور بردن زمین" است. (در مقدمه در رابطه با مجاز صحبت شده).حرف « ثـُمّ » پیش از فعلِ «جَعَـلـنـا» برای بیان رده و رتبه است. که چیزی را بالاتر یا افزون بر چیزی قرار می دهد.«قبض» بمعنی: در چنگ داشتن و در چنگ خود گرفتن است. و این به این معنی است که زمین در چنگ خورشید است. (که ما آنرا نیروی جاذبه خورشید می نامیم).




تاریخ : جمعه 91/7/21 | 11:43 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()



.: Weblog Themes By Slide Skin:.