سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقانیت شیعه

اجتماعی

حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

 

برخی ویژگی‌ها و خصوصیات اخلاقی پیامبر
(در میلاد رسول اکرم)

بخش 1

دکتر علی‌ شریعتی

راستش حتی فکر کردن درباره پیامبر، خیلی دهشتناک،سهمگین و سنگین است. عظمتی مثل حضرت علی میگفت که وقتی اوضاع سخت میشد، ما بر رسول خدا پناهنده میشدیم و زیر سایه او میرفتیم و خودمان را زیر پناه او میخیزاندیم. از اینجا معلوم میشود که ارتفاع وجودی این آدم و این مرد چه قدر است و طبیعی است که در این تنگنای حقیر اندیشیدن ما نمی گنجد. با قالب های که در اختیار داریم و با آن آدم ها ارزیابی میکنیم ، تفسیر چنین موجودی محال است، مگر اینکه در همان حدودی که میفهمیم بررسی کنیم.

صلابت در اوج و محبوبیت در اوج

یکی از خصوصیات او( پیامبر خصوصیات متعددی دارد که ویژه خودش است، من نمی توانم آنهایی که شناخته شده و درباره آن گفته شده را تکرار کنم) این است که هیچ شخصیتی در تاریخ وجود ندارد که صلابت در اوج و محبوبیت در اوج را با هم جمع کرده باشد. در یک شخصیت ، این همه عظمت ، که آدم در برابرش احساس عجز و هراس می کند، با حالت دیگری که در شناخت پیامبر ، آدم در برابر او احساس یک انس دوستانه خصوصی می نماید. با هم جمع نمی شود.محبوب بودن پیغمیر خدا از پیغمبریش می باشد .چون موسی هم پیغمبر بوده، ابراهیم هم بوده و عیسی هم بوده است و نیز در قوم خودشانبه عنوان نبی و رسول عزیز و محبوب بوده اند. ولی پیامبر یک خصوصیت اضافی دارد و آن اینست که دوست داشتن پیامبر( ما الان با کلمات سر و کار داریم و طبیعی است که کسانی که با پیامبر سروکار داشتند تا چه اندازه دوستش میداشتند) بعد خود نیروی شد که حتی بسیاری از اصحاب را به هراس انداخت که نکند سخن پیامبر روی آیات قرآن سایه افکند و به قدری جا باز کند که جا را بر ایات تنگ شود. حتی این وحشت بود، به خاطر اینکه مردم به قدری پیامبر را دوست میداشتند و به قدری کلمات او ورد زبانها بود که الان هم بعد هزار و چهارصد سال، برای مردم عامی مکه و مدینه، که دیگر هیچ فرهنگی ندارند و به حضیض ذهنیت رسیده اند. مثل این است که پیامبر زنده است و با ایشان حرف میزند، حرف ها ، خاطرات ، آثار و یادگاریهایش دائما ورد زبان توده مردم است. مثل اینکه همین الان در مدینه زندگی میکند و حتی مردمی که در مدینه راننده ، بقال و عطار هستند، همان آدم هایی که تاریخ نمی دانند، همان آدم هایی که سیره نخوانده اند، امی ها ، حضورش را الان حس میکنند ، یعنی الان هست. آن جا دارد زندگی میکند و با او تماس دارند.

در طول این هزار و چهارصد سال، هیج حادثه ای، هیچ حفره و هیج خندقی بین احساس اینها و حضور پیامبر فاصله ایجاد نکرده است( این چیز خیلی عجیبی است). محبوبیت به صورت شگفت انگیز و غیرعادی است. به طوری که آدم، که بعد از مدتی شرح حال پیامبر را میخواند، حالت عاشقانه ای نسبت به او پیدا می کند. این همه عظمت، در برابر این همه سادگی قابل گنجایش نیست و خود این یک اعجاز است. از لحاظ فلسفی، درست جهانی را در یک پوست تخم مرغ گنجاندن است. ولی این یکی تحقق پیدا کرده است.

آدم گوشه مسجد که مینشیند، دستگاه پیامبر را تجسم می کند. این آدم که این همه امپراطوری های عظیم روی خاک را، به خاک رساند و داغان کرده است ، چه بوده؟ دم و دستگاهش چه قدر است؟ آنهایی که رفته باشند خوشبختانه میتوانند این تجسم ذهنی را داشته باشند. به این خاطر اضافاتی که به مسجد النبی شده است، همین الان مشخص است. اگر قسمتی از ستونهای مسجد که به رنگ اخری است ، معمولا تجسم کنید ، قسمت سر پوشیده و سربازش معمولا تمام مسجد پیامبر است که 2100 ذرع ( مربع ) بود. گوشه ای از آن ستون ها اخری هست که ستون ها حاشیه طلائی دارد، آن خود ستون های زمان پیامبر است که، که در جای ستون های فعلی یک درخت خرما گذاشته بود( جای همان ستون ها ستون های فعلی را گذاشته اند) یعنی کاملا نشان میدهد که تمام این دستگاهی که دستگاه عظیم امپراطوری روم و آن دستگاه عظیم ایوان مدائن ( در کمتر از یک ربع قرن ) را با خاک یکسان کرد، چیست؟

چند خانه گلی در آن گوشه، که صحن حیاطش خود مسجد است. یک منبر در آن گوشه و به فاصله دو سه متر محرابش ، اینحا جای مسجد و جای نمازش، این گوشه هم جای صحبت کردنش ، این هم تمام فضای قلمروش ! که پایگاه همه اسلام در تمام دنیاست. تا وقتی هم مرد ، دستگاهش همین بود.

آدم وقتی میبیند که در این فاصله ده دوازده متری تاریخ ساخته شده است و آن همه عظمت و قدرت ها همه «هباء منشورا» شده است ، احساس می کند که اصلا یک پدیده غیر عادی است. آدم خود این معجزه بودن را حس میکند و به چشم میبیند.

خصوصیت دیگری که باز در زندگی پیامبر وجود دارد، اینست که هر کجا در شبه جزیره، که پیامبر رفته، آدم نسبت به آن سرزمین ، به آن خاک،به آن سنگ ریزه ها و به آن کوها، کششی( احساس می کند) و مثل یک مغناطیس قلبش را میگیرد. حتی من فکر میکردم که شاید چون من میدانم که مثلا پشت ابوقیس چه خبر بوده و چه رابطه ای با زندگی پیامبر دارد و میدانم که در آن سالهای وحشت و آن قطع وحی ، آن شب ها گاه حتی پیامبر فکر میکرده که خودش را از آنجا پرت کند( چون وحی قطع شده بود و در اول کار خدا ولش کرده بود و او هم نمی دانست که آینده چه خواهد شد. در هراس بود. بعضی ها میگویند : نخیر، اینها جعلی است! اتفاقا این هراس نشانه صداقت و واقعیت قضیه است) اینجا که می آیم، این جو چنین جاذبه ای دارد.

در حالیکه بعضی از بچه ها که از آلمان و... آمده بودند. بدون اینکه من بگویم اینجا کجاست. همینطور که با هم صحبت میکردیم و از آن شعاب بنی عامر و بنی هاشم به طرف همان کوه ابالقیس بالا می رفتیم. به آن پشت بام که رسیدیم. تمام همین حسی را که من داشتم، ناخودآگاه داشتند. در صورتیکه آنها این خاطره، این سرزمین و این نقطه را نمی شناختند.

بلند نشینی پیامبر

خصوصیات خیلی فردی پیامبر را نقل میکنم. برای اینکه امروز روز شخصی اوست. راجع به مکتب و ایدولوژی همه روز می شود صحبت کرد. اما امروز بعثتش نیست، میلادش است. این است که فکر میکنم بد نباشد آدم راجع به فرد خودش و خود خصوصیات این عظمت و این شخصیت صحبت کند.

شرح زندگی و سرزمین پیامبر را که آدم میبیند، ( متوجه میشود) که هر کجا که میرفته است، یکی از خصوصیاتش ، مثل عقاب ، بلند نشینی است. به سرزمینی میرفته و اطراق میکردند و جایی خیمه میزدند. بایستی آن جا بلندترین نقطه را انتخاب کند، مثلا برای حج، در عرفات، حالت روحیش درست مثل پرنده بلند نشین بود. منی را نگاه کنید : بلندترین تپه ای که در دره منی هست «خیف» است «مسجد خیف» اگر نگاه کرده باشید، آن جا در منی جای پیامبر است.

عرفات یک دشت و یک جلگه است. در یک گوشه اش، یک تپه هست میدانیدکه در عرفات پیامبر ان بالا رفته و اقامت داشته است . (وقوعش در عرفات آن بالاست)

در پیش از بعثتش، در تمام کوهای اطراف مدینه،بلندترین و مرموز ترین قله حرا است. آن جا را برای اعتکاف و تنهایی خودش انتخاب کرده است. برخلاف روحهای منزوی و گوشه نشین، که به سوراخ ها، زیرزمین ها و غارها می رفتند.

حتی گوشه نشینی و انزوای او در قله، در ستیغ و در ذره کوه است. این ، چیزهای روانی و روانشناسی است. اما نشانه ای از یک حالت وجودی شخصی است. گاهی رفتار فردی یک فرد ،حکایت از عظمت و خصوصیات ذاتی‌اش می کند.

شکستن ارزشهای کهنه و خلق ارزشهای تازه

او مردی است که به قدری خشونت و قدرت دارد که حتی دشمنان پیامبر وقتی که میخواهند به پیامبر فحش بدهند، میگویند او پیامبر مسلح است و دینش شمشیر است . برخلاف مسیح که وقتیکه به او فحش میدهند میگویند که : فلسفه اش فلسفه ذلت و تسلیم و بردگی است. در دنیا چنین قیافه ای دارد و هیچ ژنرال رومی، آرامی ، یونانی و آریایی ، در تاریخ به اندازه پیامبر نجنگیده است ، دامنه جنگ مهم نیست، اشتغال به کار جنگی مهم است. پیامبر در حدود هشت سال کار جنگی کرده است (چون 10 سال در مدینه بوده است. در این ده سال ، یک سال و نیم اولش چیزی نبوده است و یک سال آخرش جنگی هم نشده. فقط در این مدت 8 سال است که میجنگد) و در این مدت، 64 یا 65 جنگ دارد که اگر تعداد روزها را حساب کنیم و بر این عدد تقسیم کنیم. هر 45 یا 50 روز یک لشگر کشی دارد و هیچ مرد نظامی، که فقط نظامی باشد، آنقدر اشتغال ندارد که در این مدت ده سال کار اجتماعی و سیاسی اش اینقدر 64 یا 65 اقدام جنگی و نظامی کرده باشد.

در عین حال تمام یارانش در چهره او، یک مرد نظامی را نمی دیدند، فلان زن به این خاطر که شوهرش با او نمی خوابد، درد دلش را می آورد و با او در میان میگذارد. آنقدر در دسترس مردم است، که او نزد پیامبر می آید و هیچ احساس نمی کند که فاصله اش چه قدر است. این کیست که این حرفها را به او میزنی؟ تو به آخوند محلت جرأت نمی کنی که چنین حرفی بزنی! می آید و یک ساعت پیامبر را معطل می کند و خصوصیات شوهرش را (حکایت می کند) که به خانه می آید چه جور است. اوقاتش تلخ است، من چه میگویم و او چه می گوید.خرجی میدهد ، نمی دهد.این مرد مینشیند و معلوم است که طوری به او گوش میدهد که او هم فردا می آید و پس فردا همسایه اش می آید و پس پس فردا همه زنهای دیگر می آیند. معلوم است که طوری رفتار نمی کند که یکمرتبه احساس کنند که اشتباه کردیم. نباید این جا می آمدیم. تا وقتی که مرد، هیچ کس متوجه نشد که این کاری که میکرده ، اشتباه بوده است.

همیشه صلابت، وحشت، عظمت و حیثیت جهانی این مرد، کسانی که او را ندیده بودندمی گرفت،دشمن و دوست فرقی نمی کرد. ولی آنهای که میدیدنش، در او یک مرد محبوب آشنای مانوس می یافتند. درست برعکس بزرگان دنیا، که از دور کوچک و حقیرند و از نزدیک هولناک و وحشناک.

پیرزنی با او کار دارد. یک مرتبه میبیند که پیامبر از اتاق بیرون آمده است و در برابر اوست. پیامبر حس می کند که با او کار دارد. می ایستد و میبیند که نمی آید، بطرفش می رود، میبیند که به «پتِه پتِه» افتاده است و دست و پایش را گم کرده است (شخصیت پیامبر او را گرفته است) میرود و شانه این پیززن را مثل بچه ای میگیرد و می گوید : مادر از کی میترسی ؟ مگر من کیستم ؟ من پسر آن زن قریشی هستم که بز میدوشید. تو از کی وحشت داری؟ اینست که سیستم تازه ای از ارزشها خلق شده استو سیستم ارزشها را عوض می کند.

ما باز به همان ارزشهای اشرافیمان برگشته ایم. بارها حتی وقتی ما از پیامبرمان صحبت ،می کنیم از ارزشهای ضد پیامبری ارزیابیش ،می کنیم. این است که امام صادق می گوید «کان رسول الله یجلس جلوس العبد و یاکل الکل العبد و یعلم انه العبد» نشست و برخاستش مثل یک برده و خورد و خوراکش مثل یک برده است. اصلا ادا در نمی آورد و واقعا حس میکرده و میدانسته یک برده است و این چیز عجیبی است.

اشرافیت قبل از اینکه یک حیثیت اجتماعی است. سمبل های خودش را دارد. لباس خودش را دارد. آرایش خودش را دارد. مرکب خودش را دارد. مرکب خودش را دارد و القاب و عناوین مخصوص خودش را دارد. این ها نشانه اشرافیت است ، چه اشرافیت روحانی باشد .که لقب های روحانیون را نگاه کنید ، اصلا پشت پاکت جا نمی شود و یا اشرافیت سیاسی و طبقاتی ، فرقی نمی کند.

یکی از نشانه های اشرافیت ریش های بلند است که مثلا در روسیه حتی تا همین چندی پیش مشخص بود و کسانی که در خانواده های سنیور بودند ریش های خیلی بلندی داشتند.

یکی دیگر از نشانه های اشرافیت، لباس های بلند ،آستین های بلند،القاب و اسب است. اسب یکی از خصوصیات شواله گری در اروپا، اسواران در ایران و همه اسواران است. اشراف را در اروپا «شوالیه» میگویند از شوال یعنی اسب و در ایران هم اسوار میگفتند یعنی سوارکار ( خانواده های اشرافی را میگفتند اسواران) و القاب پادشاهان گشتاسب،بیموراسب و لهراسب و.. بود یعنی صاحب ده اسب، صد اسب و...یعنی این خودش سمبل اشرافیت بود. حتی در سیستم اشرافیت در چین و در اروپا این بود که رعیت حق سوار شدن بر اسب را نداشت. نه از این لحاظ که پولش نمی رسید ، که اگر پولش هم میرسید باز هم حق نداشت. برای اینکه شمشیر و اسب از خصوصیات اشراف است ، که فقط این خانواده باید داشته باشند. در حالیکه پیامبر وقتی به جنگ میرود. سوار شتر میشود و در مسافرت ها اغلب ناقه یا استر دارد. خود حضرت امیر می گوید که پیامبر سوار الاغ میشد. الاغ حقیقرترین مرکب توده بسیار بی حرمت اجتماعی است و از آن حقیقرتر آن است که «جـُل» نداشته باشد مثل دوچرخه ای که طوق نداشته باشد و کسی سوار شود) این دیگر علامت آن است که آدم هیج چیز نیست،آدم محترم و معنونی نیست و از آن حقیقر تر و بی چیزتر آن است که یکی را هم پشت سرش سوار کند و پیامبر غالبا دوست میداشت که در شهر اینگونه حرکت کند( حتی به قول آقایان ،برخلاف مروت)حتی دست به محاسنش میکشید و دائما دستور میداد و لعن میفرستاد و میگفت که هر چه از این قبضه بیرون بزند در آتش است و با تعصب خاصی دستور میداد که قباهای دراز را قیچی کنند و هیچ مسلمانی حق ندارد از زانو به پایین بپوشد و ما میبینیم در سیستم اشرافی، به میزانی که اشرافیت معنون تر است، دامن لباس های زن و مرد هم بیشتر است.به طوریکه در چین قباها را چند متر اضافه تر درست می کردند و بعد چون نمی توانست حرکت کند ، قباها را جمع می کردند و در سبد میگذاشتند و غلامان میبردند.در این جا معلوم است که قیچی کردن قبا یک کار بنیادی، انقلابی و قاطع و عمیق و معنی دار است. اینها همه ارزش شکنی اشرافیت است.

از بین بردن همه القاب : حتی پیغمبر قصد داشت که اسمها را تصحیح انقلابی کند : مثلا اسم کسی ابوالعاص بود و پیامبر گفت : نه ، «ابو مطیع» و از آن پس اسمش ابومطیع شد.

گاهی لقب میداد. الان هم لقب های که در دهات به اشخاص میدهند، عادت داریم، اما این لقب های که در دهات میدهند ، بیشتر جنبه مسخره کردن، بدجنسی و آزار و اذیت و یا نژاد پرستی و اشرافیت دارد ولی لقب های که پیامبر میگذاشت ، در عین حالیکه شوخی بود ، لطفی هم داشت. مثلا : یکی را دید که گربه دستش بود و گفت : ابوهریره و اسمش ماند و یا وارد مسجد شد و دید که علی روی خاکها خوابیده،گفت : برخیز ببینم و او هم برخاست و دید سر و صورت و لباسهایش خاکی است ، گفت این چه هیکلی است ابوتراب ؟ و بعد حضرت امیر خیلی دوست میداشت که با فقط با این کنیه صدا بزنند. ارزشها کاملا عوض شده است و نشان میدهد که دارای جهتی کاملا ضد آن لقب های است که الان برای روحانیون، اشراف و رجال میتراشند.

تربیت پیامبر

یکی از خصوصیات دیگر پیامبر «عامی بودن» و «تربیت نشدن» است ( این بد اصطلاحی است ولی از این دقیقتر اصلاحی وجود ندارد. بی تربیت، مطلق مطلق ، خاص خاص ، تربیت یعنی چه ؟ یعنی شکل دادن به یک وجود است.

چه عاملی انسان را تربیت می کند؟ به نظر من 5 عامل یک فرد را میسازد: اول مادر است، که اولین ابعاد وجودی یک طفل را میسازد. دوم پدر است و سوم مکتب و مدرسه و فرهنگ است و چهارم تمدن است و پنجم اساسا روح زمان است. مثلا شما : مادرتان شما را تربیت می کند. تربیت دوم پدر است و تربیت سوم درسی است که خوانده اید و تربیت چهارم این است که تهرانی هستید و تربیت پنجم این است که در قرن بیستم هستید. اگر تهرانی زمان ناصرالدین شاه بودید ، با تهرانی امروز در چهارتا شریک بودید اما زمانتان زمان دیگری بود و این شد 5 عامل:

پیامبر اسلام هیچ یک از این 5 عامل دست اندکار ساختمان فرد را ندارد. پدرش که قبلا رفته ( این یکی هیچ) . تربیت دوم مادر : تا میتواند می شود و بالافاصله به عنوان شیر به صحرا میبرند، دو سال برای شیر خواری آنجا میباشد. بعد از دو سال باید به دامان مادر بیارندش. اما مادر نباید بر روی او دست داشته باشد و طاعون میشود و تا بچه را بر میگردانند. به خاطر طاعون بچه را به صحرا برمیگردانند. طاعون از اینکه او مادر پرور شود جلوگیری می کند. تا 5 سالگی نه پدر میبیند و نه مادر. در 5 سالگی او را بر میگردانند، مادر که شوهرش مرده و بچه ای دارد ، او را برای اولین بار بر میدارد و می خواهد به مدینه نزد دایی هایشان، نزد پدر خودش و نزد خانواده خودش ببرد( مادر پیغمبر مدنی و از بنی نجار است). در میان را میمیرد و بچه تک و تنها وسط بیایان می ماند.

عامل سوم تمدن است که پیامبر اصلا در بدوی ترین قوم آن عصر زاده شد. شبه جزیره ، هم از نظر تمدن شبه جزیره است و هم از لحاظ جغرافیایی. از لحاظ جغرافیایی شبه جزیره است یعنی سه طرف آن آب است، اما یک ذره آب به داخل این صحرا نفوذ نمی کند. یک جزیره خشک. از لحاظ تمدن هم شبه جزیره است.

تمدن یونان آن طرف، فلسطین آن طرف، ایران و عراق این طرف و هند آن طرف محاصره کرده اند. اما هیچ یک از این آثار تمدنی که اطرافش هست. در داخلش نفوذ نکرده است و بنابراین در کویر بکری از تمدن و فرهنگ و در خلاء تمدن و فرهنگ رشد می کند.اسکندریه است. در اختیار تمدن ایران است. زمان در اختیار آنهاست. زمان در قرن هفتم میلادی در شبه جزیره وجود ندارد. ما درست است که در قرن بیستم هستیم. اما در قرن بیستم زندگی نمی کنیم. الان قبایل بدوی هستند که هنوز لباس هم ندارند. تقویمشان را نگاه کنی. خیال میکنی مال قرن بیستم اند ولی قرن بیستم در آن جا وجود ندارد. آن ها در قرن بیستم پیش از میلاد زندگی میکنند.

میبینید که پیامبر وجودی است که کوچکترین اثری و زندگی را از این 5 عامل تربیتی نپذیرفته است. آزاد آزاد رشد می کند و برای همین هم هست که استعداد فهم و پذیرش مفاهیم، معانی و ارزشهایی را دارد که بشریت نمی تواند بفهمد، نمی تواند بپذیرد و نمی تواند داشته یاشد

اینست که میتواند همه ارزشها و تمدن ها، همه سیستم های تعلیم و تربیتی و همه اعتقادات و مقدسات را خراب کند. اگر تربیت شده بود تحت تاثیر ارزشهای زمان قرار گرفته بود.

بنابراین امی بودن پیامبر به معنای «بکارت وجودی» است. زمان، خانواده، تاریخ، فرهنگ، و قالب ریزی های اخلاقی کوچکترین نقشی رویش ندارد و اینست که میتواند معانی انقلابی کاملا بی سابقه را به سادگی درک کند. همانطور زندگی کند. همانطور باشد و همانطور هم بسازد و همان طور هم خراب کند و همه این کارها را به راحتی می کند ! فیلسوفی که در اسکندریه یا در آتن یا در همدان فلسفه خوانده، چنین استعدادی ندارد.




تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 93/10/10 | 4:22 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 93/10/10 | 4:20 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

نحوه وضو گرفتن و چندین اعجاز در آن

 

                                    بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

 

وَمَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ ?48?

و تو هیچ کتابى را پیش از این نمى‏خواندى و با دست [راست] خود [کتابى] نمى‏نوشتى و گر نه باطل‏اندیشان قطعا به شک مى‏افتادند (48)

 

مقدمه :

 

آدابی که در اسلام بدان توجه شده و هر مسلمانی به دفعات آن را به‌کار می‌گیرد؛ «وضوگرفتن» است. این عمل نیکو موارد مصرف گوناگونی دارد. در هر زمان که مسلمانی می‌خواهد آماده عمل یا عبادت بزرگی شود؛ وضو می‌گیرد. هر آنچه که مربوط به سلامتی جسمانی، مسئولیت‌پذیری، اعتماد به نفس، ارتباط صحیح، تحمل شرایط پراسترس و درک بهتر شرایط محیطی است همگی با انجام مداوم وضو حاصل می‌آید. این فاکتورها، عواملی هستند که برای یک زندگی معنوی موردنیاز و گاهاً حیاتی می‌باشند. برای درک بهتر فریضه وضو بهتر است درابتدا مراحل آن را از دید انرژیکی بررسی کنیم. اولین مرحله وضوساختن، نیت بر چنین کاری است. نیت در بسیاری مواقع می‌تواند به‌صورت ناخودآگاه باشد. یعنی فرد بدون اینکه حتی در ذهن خویش نیز موضوع را مرور کند؛ صرفاً به قصد وضوساختن برپاخیزد. روشن‌بینان علاوه بر چاکراهای مختلف بدن (دروازه‌هایی که از طریق آن‌ها انرژی هستی مابین شخص و پیرامون وی مبادله می‌شود) توانسته‌اند رشته سیمین باریکی را در بالای سر وی مشاهده کنند. این رشته سیمین «طناب روحی» نام داشته و بندی است که از طریق آن ارتباط معنوی و ارتباط بانیروی برتر صورت می پذیرد. این طناب بسیار باریک بوده و در افراد معمولی به نازکی یک تار عنکبوت است. رشد و تعالی معنوی فرد، منجر به قطورشدن این طناب می‌شود تا جایی که در برخی انسان‌های وارسته می‌تواند تا یک سانتی‌متر ضخامت پیدا کند. ملاحظه شده که به هنگام قصدکردن برای انجام وضو، این طناب درخشان‌تر گردیده و قطر ‌آن افزایش می‌یابد.

به‌طورکلی کانال اصلی انرژی بدن از فرق سر شروع شده و از میانه بدن عبور می‌کند. این کانال در ناحیه شانه‌ها دارای دو کانال فرعی شده که به دو دست منتهی می‌شود و همانند شلنگ‌های باریکی از کف دست‌ها بیرون می‌زند. بقیه این کانال در میانه بدن ادامه می‌یابد و در ناحیه خاجی به دو تکه تقسیم شده وارد پاها می‌شود. در طول این شاهراه اصلی، راه‌های کوچک بسیاری (کانال‌های فرعی) وجود دارد که هرکدام به عضو یا اندام خاصی منتهی می‌شود. در جایجای این کانال‌ها، قیف‌های کوچک و بزرگی وجود داشته که مدام در حال چرخش‌اند. از طریق این قیف‌ها، مبادله انرژی صورت می‌پذیرد. این قیف‌ها همان «چاکراها» هستند. فعال‌بودن چاکراها خود دلیلی بر عملکرد بهتر کانال‌های انرژی است.

در انجام وضو ابتدا دست‌ها به روی صورت کشیده می‌شود. تأکید بر آن است که حرکت دست‌ها رو به پایین باشد. پوست بدن ما قابلیت جذب و نگهداری میزان زیادی انرژی در خود دارد. انرژی‌هایی که بیگانه بوده و ناشی از مشغله‌ها و استرس‌های محیطی است. استرس‌هایی که هر روز تولید می‌شوند و جزئی از زندگی روزمره گردیده‌اند. چنین دست‌کشیدنی بر روی پوست صورت می‌تواند استرس‌ها و انرژی‌های بیگانه انباشته شده در آن را تکانده به دور ریزد.

به‌خاطر انعطاف‌پذیری بسیار بالای پوست صورت نسبت به سایر اعضای بدن، میزان این انباشتگی در صورت بیش از سایر جاهاست. به‌طوری‌که گاهی بیش از 90% کل انرژی‌های منفی و استرس‌های محیطی در پوست صورت تجمع می‌یابد. 10% مابقی در کل بدن پخش شده و حتی قابل اغماض است. به‌همین دلیل زمانی که استرس یا شوک خاصی بر فرد وارد می‌شود (همانند بیماری، امتحان کنکور و ...) و بدن آکنده از انرژی استرس زیادی شده؛ یک وضوی ساده تا حد بالایی می تواند مشکل را حل کند. یک وضوی ساده به راحتی قادر است حجم استرس زیادی را که در عضلات صورت انباشته شده؛ تخلیه کند. این تخلیه خصوصاً بر روی چاکراهای فرعی فک‌ها صورت می‌گیرد. چاکراهای فرعی فک، تأثیر مستقیمی بر روی سیستم اعصاب و حافظه دارند.

از دید دانش مدرن هم بیشترین حجم استرس‌های محیطی در پوست صورت ذخیره می‌شود. پس اگر هرچند ساعت به چند ساعت،‌ دستی بر روی صورت بکشیم؛ در پایان روز بسیار آرام‌تر هستیم. به‌هنگام وضوگرفتن، این فرآیند با آب ـ بخصوص با آب سرد ـ همراه می‌شود که تأثیر آن را بیشتر هم می‌کند.

مرحله بعد شستن دست راست به وسیله دست چپ است .یکی از چهار نادی (کانال انرژی) اصلی بدن در دست راست است.. انرژی‌های راکدی که به صورت حب و بغض و خستگی‌های روزانه نمود پیدا می‌کنند با این عمل از بین می رود . این عمل دو تأثیر فوق‌العاده مهم دارد. در ابتدا چاکراهای کف دست و نوک انگشتان دست راست را با شدت باز و فعال می‌کند. و در ادامه باعث تبادل انرژی سمت چپ و راست بدن می‌شود. در کف دست چپ هم یک چاکرای مهم وجود دارد که به هنگام انرژی دادن می‌توان از آن کمک گرفت. به‌هنگامی که با کف دست چپ بر روی دست راست می‌کشیم، انرژی سمت چپ بدن را نیز بر روی دست راست می‌ریزیم. انجام این عمل تأثیر زیادی بر روی ایجاد تعادل بدن دارد و انرژی‌های دوگانه بدن را متوازن می‌کند.

هنگامی که با دست راست، دست چپ را لمس می‌کنیم؛ انرژی سمت راست بدن نیز به سمت چپ راه یافته و تعادل کامل می‌شود. در این هنگام چاکراها به تعادل بالایی رسیده کاملاً متوازن می‌شوند.

هرچه شما سرحال‌تر و سالم‌تر باشید؛ چاکراهای کف دست و پای شما بزرگ‌تر و فعال‌تر هستند. یکی از دلایل کلافگی و سررفتن حوصله بسته‌شدن این چاکراست.

انجام مرحله بعد یکی از کلیدی ترین تاثیرات انرژیکی را با خود به همراه دارد. این عمل مسح سر است. با تحریک فرق سر یکی از مهمترین چاکراهای بدن ـ چاکرای تاج ـ ‌تحریک می‌شود. این چاکرا دروازه تجربیات روحانی است و فعال‌بودن آن از نشانه‌های معنوی بودن فرد است. فعالیت این چاکرا با ضخامت طناب روحی نیز در ارتباط است.

فرق سر تأثیر زیادی نیز بر هماهنگ‌کردن فعالیت نیمکره‌های مغز دارد. نیمکره چپ بیشتر مربوط به استدلال، منطق و امور دنیوی است. هنگامی که فرد زیاد درگیر مسایل و مشکلات دنیوی می‌شود این نیمکره به‌شدت فعال می‌شود. نیمکره‌ راست بیشتر مربوط به احساسات و عواطف است. قابلیت‌های هنری، لذت‌بردن و خلسه همگی مربوط به فعالیت این بخش از مغز هستند. بخاطر شرایط محیطی ممکن است در یکی از این حالات افراط شود. کسانی که زیاد درگیر مشغله‌های زندگی شده، مسئله ریاضی حل می‌کنند و کمتر به بعد روحانی و استراحت خود بها می‌دهند؛ دارای فعالیت زیادی در نیمکره چپ هستند. به همین ترتیب کسانی که درگیر مسایل عاطفی و هنر شده، کمتر مسئولیت‌پذیر بوده و نسبت به مسایل جاری زندگی بی‌تفاوت می‌شوند؛ دارای نیمکره راست فعال‌تری هستند. هر دو این حالات افراط است و سلامتی فقط درصورتی حادث می‌شود که این دو به تعادل برسند. لمس‌کردن فرق سر (مسح سر) باعث تحریک پل ارتباطی بین دو نیمکره و فعالیت غذه پینه‌آل می‌شود. بدین‌ترتیب تعادلی نسبی در وضعیت فعالیت نیمکره‌های مغز پدید آمده؛ انرژی با سهولت بیشتری در آن‌ها جریان می‌یابد. تحریک این نقطه در تقویت حافظه نیز می‌تواند تأثیر گذارد.

مرحله بعد تماس دست‌ها با پاها می‌باشد. در این عمل نیمه بالایی بدن با نیمه پایینی مبادله انرژی می‌کند. و باز هم به‌گونه‌ای، تعادل و توازن در کالبد انرژی ایجاد می‌شود. چاکراهای کف پا، دروازه‌هایی هستند که در امر سلامت بدن نقش بسزایی دارند . با انجام شستن پاها، به‌وضوح چاکراهای کف پا تحریک می‌شوند. فعالیت چاکراهای کف پا در ادامه منجر به تحریک چاکراهای انگشتان پا می‌شود. این تحریک بخصوص در انگشتان شست، میانی و انگشت کوچک خود را نشان می‌دهد.

با تقویت و تحریک چاکراهای پایینی می‌توان قدرت و حیات دوباره‌ای به کالبد آن‌ها بخشید.

 زمین به عنوان یکی از بزرگترین منابع حیاتی، انرژی خود را از طریق این دریچه ها با بدن مبادله می کند. نوع انرژی زمین خاص بوده و بیشتر بر روی کالبد جسمانی اثر می گذارد.

 کم و بیش افرادی مشاهده می شوند که از خستگی مزمن رنج می برند.این افراد دارای چاکراهای پایینی ضعیفی بوده که انرژی اندکی را به بالا پلمپ می کنند. با تقویت و تحریک چاکراهای پایینی می توان قدرت و حیات دوباره ای به کالبد آنها بخشید.

اگر چاکراهای پایینی به طریقی به طور منظم تغذیه شوند، این اتفاق هرگز نمی افتد.

منبعی که می تواند این انرژی دائمی را تأمین کند، کره زمین است. انرژی زمین از طریق چاکراهای کف پا می تواند به چاکرای قاعده ای راه یابد. اگر علاوه بر تحریک و انرژی دادن به چاکراهای قاعده ای و جنسی، چاکراهای فرعی کف پا نیز فعال گردند، تغذیه مداوم انرژیکی باعث می شود تا فرد به سادگی دچار خستگی و ضعف نشود. به کمک وضو گرفتن می توان از خستگی مزمن رهایی یافت.

اثرات شستن پا در مساجد و زمانی که چند صد نفر با هم نماز جماعت می خوانند و از طریق زمین مبادله انرژی می کنند به اوج خود می رسد وحتی یک فرد صالح اگر در میان این چند صد نفر باشد و به منبع انرژی الهی وصل باشد و دارای چراغ روشنی مثل یک لامپ باشد دیگران نیز می توانند مثل کانال سیم کشی برق ، لامپ های خود را با آن روشن کنند . و این از خاصیت های نماز جماعت است که در اسلام کاملا بر آن تکیه شده است و نماز جمعه فبه المراد و نعم المقصود است و بهترین آنها و عید مسلمین و حج مساکین است . پس پاها را بایستی حتی بهتر از دست ها شست زیرا در حالت قیام ، رکوع ،  سجده  ، تشهد ، سلام ، دعا و ..با زمین و دیگران مبادله انرژی می کند در حالی که دستها فقط در حالت سجده این کار را می کنند . نکته بسیار مهم این است که انگشتان پای راست  در هنگام تشهد و سلام بایستی مثل حالت سجده بر روی زمین باشد تا کار مبادله قطع نشود که بسیاری از نماز گزاران این اصل مهم را رعایت نمی کنند و این امر باعث ناتمام ماندن امر مبادله می شود و صحیح نیست .

توجه کنید الله سر انگشتان را برای هر انسانی متفاوت خلق کرده و یک از دلایل این تفاوت در انگشتان دست و پا می تواند این باشد که در هنگام مبادله انرژی بخصوص در نماز جماعت نشانه شناسای و رمز مربوط به ما است و ما از این طریق نیز بودن خود را در جمع اعلام می کنیم و مقدار انرژی ساطع شده توسط شخص خاص مشخص می شود . در واقع این خطوط انگشتان است که شخص یک را از شخص دو متمایز می کند .

سوره قیامه :

أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ?3?

آیا انسان مى‏پندارد که هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهیم کرد (3)

بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ ?4?

آرى قادریم که حتى خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب کنیم (4)

 

در این مبحث به یاری الهی و با توکل بر او می خواهیم که نحوه وضو گرفتن را مورد بررسی قرار دهیم از جهت تعداد استخوانهای بدن که در متن وضو گرفتن قرار دارند و نیز نحوه گرفتن وضو از دیدگاه امام و پیشوای بزرگ شافعی ( رض ) .

توجه داشته باشید من به این خاطر به این پیشوای بزرگ اقتدا کرده ام زیرا خود مذهبم شافعی است و احترام کامل برای سایر برادران دینی خود از جمله حنفی ، مالکی ، حنبلی ، جعفری ، و دوازده امامی  و... قائلم و اصلا خود را در سطحی نمی دانم که درباره این مذاهب حتی حرف نیز بزنم زیرا اطلاعات من فقط در باره مذهب امام همام شافعی ( رض ) است .

 

 

آیه 6 سوره مائده :

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَینِ وَإِن کُنتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُواْ وَإِن کُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاء أَحَدٌ مَّنکُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَیَمَّمُواْ صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُم مِّنْهُ مَا یُرِیدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَکِن یُرِیدُ لِیُطَهَّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ?6?

 

اى کسانى که ایمان آورده‏اید چون به نماز برخیزید صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید و سرخودتان را مسح کنید و پاهاى خودتان را تا برآمدگى پیشین بشویید و اگر جنب‏اید خود را پاک کنید و اگر بیمار یا در سفر بودید یا یکى از شما از قضاى حاجت آمد یا با زنان نزدیکى کرده‏اید و آبى نیافتید پس با خاک پاک تیمم کنید و از آن به صورت و دستهایتان بکشید خدا نمى‏خواهد بر شما تنگ بگیرد لیکن مى‏خواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند باشد که سپاس بدارید (6)

در این آیه ترتیب و نحوه دست نماز و تیمم نشان داده شده است و بخاطر ترتیب است که مسح سر قبل از شستن پا قرار گرفته است . در ضمن ساده ترین نحوه وضو برایمان بیان شده است .

 

آیه 43 سوره نساء

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُکَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلاَ جُنُبًا إِلاَّ عَابِرِی سَبِیلٍ حَتَّىَ تَغْتَسِلُواْ وَإِن کُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاء أَحَدٌ مِّنکُم مِّن الْغَآئِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَیَمَّمُواْ صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَفُوًّا غَفُورًا ?43?

اى کسانى که ایمان آورده‏اید در حال مستى به نماز نزدیک نشوید تا زمانى که بدانید چه مى‏گویید و در حال جنابت مگر اینکه راهگذر باشید تا غسل کنید و اگر بیمارید یا در سفرید یا یکى از شما از قضاى حاجت آمد یا با زنان آمیزش کرده‏اید و آب نیافته‏اید پس بر خاکى پاک تیمم کنید و صورت و دستهایتان را مسح نمایید که خدا بخشنده و آمرزنده است (43)

توجه : معنی کلمه مسح : با توجه به فرهنگ لغت المنجد و نرم افزار قاموس .

پاک کردن چرک و کثافت ،شستن ، از بین بردن کثافت ، لاغر کردن ، شانه کرده ، مالیدن ، قطع کردن ، برکشیدن ، نیکو آفریدن ، پیدا شدن ، زدودن ، از بین بردن بیماری ، زدن و ...

حال این دو آیه را می توان هر طور معنی کرد و ... آیا تا بحال می دانستید که مسح یک کلمه عریبست ؟

این دو آیه که در قرآن کریم آمده است و نیز سنت پیامبر اکرم ( ص ) که این دو آیه را در کل و جزء و نحوه اجرا و تفهیم موضوع  بیان می کند و از لحاظ عقلی و روحی نحوه وضو را به اوج خود می رساند کامل ترین وضو را برای ما تشریح می کند .

نحوه وضو در مذهب امام شافعی ( رض )

1- شستن دهن ( قبل از شروع وضو نیز مسواک زدن یا سواک زدن )

2-شستن بینی  (تخلیه آن و تمیز کردن بینی )

3- شستن صورت ( با هردو دست از بالای پیشانی تا کنار گوشها و در پایان تا زیر فک متحرک پایین )

4- شستن دست راست و چپ ( تا آرنج و از انگشتان شروع شود تا آرنج ادامه یابد وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ )

5- مسح سر ( از 3 تار مو تا کل موی سر )

6- پاک کردن گوش و مسح آن

7- شستن پای راست و چپ ( از انگشتان تا برامدگی مچ  وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَینِ ) این بند بسیار مهم است زیرا 1000 نفر را در نظر بگیرید و داخل یک مسجد سر بسته در تابستان بروند و نماز جماعت و جمعه بخوانند و 2 ساعت کنار هم باشند اگر پاهایشان را کامل نشورند بوی پا همه را بیهوش می کند در حالی که در اسلام یکی از بهترین چیزها بوی خوش و عطراگین مومن است و نزد رسول اکرم ( ص ) عطر از بهترین ها بوده است و اصلا مردم پیامبر ( ص )  را با بوی خوش می شناختند و هنگامی که حتی از کوچه ای رد می شد بوی عطر ایشان برای مدتی در آن جا می ماند و حتی مردم با بوی عطر می دانستند که رسول اکرم ( ص ) از آنجا رد شده است و یا وقتی با کسی دست می دادند تا مدتها بوی عطر از دست طرف مقابل می آمد پس در گرما وحشتناک عربستان و تعرق زیاد آنجا شستن پاها و عطر زدن یک حالت بسیار مردم پسند بوده و مردم را از اذیت و آزار دور می کرده . و اگر آن 1000 نفر به مدت یک ماه نماز جماعت بخوانند در کنار هم اگر پاها درست شسته نشود تمام مسجد را بوی پا فرا خواهد گرفت و الله اعلم .

 

البته عدد 78 در این جا نیز کاملا نمایان است زیرا این 7 بند توسط آب انجام می شود و بند طهارت نیز توسط آب انجام می گیرد و طهارت از وضو جداست و قبل از وضو انجام می گیرد و یک عمل مهم و تاکید شده است که وضوی ما را به سر حد کمال خود می رساند  و عدد 7 ما را تبدیل به 8 می کند . لازم به توضیح است که عمل طهارت در مستراح است برای شستشوی محارم و ..

 1-     بند طهارت  + 7 – بند شستن و مسح کردن و تمیز کردن = 8

 

تمام نماز ما با توجه به سوره مبارک الحمد طراحی شده است و اعداد بکار رفته در تعداد آیات و حروف و کلمات و ... ما را در درک بهتر موضوع یاری می کنند و به عنوان معجزه های بزرگ قرآن کریم قلم داد می شود سوره الحمد مادر قرآن و حتی کل قرآن و.. است و در نماز های 5 گانه روزی17 بار به صورت واجب خوانده می شود و 12 بار در 12 رکعت سنت  قبل و بعد نماز های5 گانه خوانده می شود

حتما همه می دانید که سوره الحمد دارای 29 کلمه است و ( 17 + 12 ) = 29 و بحث نماز های واجب در مقاله نماز در زیر به صورت کامل تر آمده است .

سوره الحمد تنها سوره است که دو بار نازل شده است یک بار در مکه مکرمه و 5 آیه اول و یک بار در مدینه منوره و کل 7 آیه و این خود یک اعجاز دیگری است زیرا 5 آیه اول که 78 حرف دارد دو بار نازل شده است و بدن انسان دارای 78 استخوان در سمت راست است که قرینه 78 استخوان سمت چپ است و 78 یعنی تعداد حروف مقطعه در قرآن کریم اگر می خواهید اطلاعات کاملی از 78 بگیرید به وب سایت :   

www. Quraneazim.blogfa.com 

مراجعه کنید توجه کنید که 5 وعده نماز ما از روی 5 آیه اول سوره الحمد طراحی شده است :

یعنی از روی تعداد کلمات هر آیه

4 رکعت  ظهر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ?1?

4 رکعت  عصر

الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَلَمِینَ ?2?

2 رکعت  صبح

الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ?3?

3 رکعت  مغرب

مَلِکِ یَوْمِ الدِّینِ ?4?

4 رکعت  عشاء

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ?5?

و نمازهای سنت با توجه به دو آیه آخر است که 12 کلمه دارد و همه آنها دو رکعتی است مثل دو آیه :

3کلمه

اهدِنَا الصِّرَطَ المُستَقِیمَ ?6?

9کلمه

صِرَطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ ?7?

در مذهب امام شافعی ( رض ) نماز های سنت به این صورت خوانده می شود :

دو رکعت قبل از صبح  2

دو رکعت قبل از ظهرو 2رکعت بعد از آن 4

دورکعت قبل یا بعد از عصر( غیر مؤکدة )2

دورکعت بعد از مغرب 2

دورکعت بعد از عشاء 2

2+2+2+2+4 = 12

سوره الحمد تنها سوره ای است که هم می تواند 7 آیه داشته باشد و هم 8 آیه اگر بسم الله الرّحمن الرّحیم را جزء آیات بدانیم 7 آیه : اما در هر حال 139 حرف دارد در قرآنهای معتبر جهان مثل عربستان و ..

و اکثر قرآنهای ایران و.. به صورت زیر :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ?1?

الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَلَمِینَ ?2?

الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ?3?

مَلِکِ یَوْمِ الدِّینِ ?4?

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ?5?

اهدِنَا الصِّرَطَ المُستَقِیمَ ?6?

صِرَطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ ?7?

و اگر بسم الله الرّحمن الرّحیم را جزء آیات ندانیم 8 آیه :

 بسم الله الرّحمن الرّحیم 1 + 7 = 8

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَلَمِینَ ?1?

الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ?2?

مَلِکِ یَوْمِ الدِّینِ ?3?

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ?4?

اهدِنَا الصِّرَطَ المُستَقِیمَ ?5?

صِرَطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ ?6?

غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ ?7?

ویا بعضی از قرآنها ( چاپ پاکستان و ... )

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ?1?

الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَلَمِینَ ?2?

الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ?3?

مَلِکِ یَوْمِ الدِّینِ ?4?

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ?5?

اهدِنَا الصِّرَطَ المُستَقِیمَ ?6?

صِرَطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ ?7?

غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ ?8?




تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 93/10/10 | 4:16 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

 

حال به قسمت اصلی موضوع می رسیم و آن طراحی وضو با توجه به استخوان بندی بدن انسان است و تطابق آن با سوره الحمد و حروف مقطعه که طراحی واجبات و مستحبات نماز و اذان و وضو و... در آن است .

و از این طریق پی به این موضوع می بریم که کتاب و سنت با هم انسان را به کمال می رسانند زیرا سنت نیز همان کتاب است و کسی که سنت را قبول نداشته باشد یعنی کتاب را قبول ندارد زیرا رسول اکرم ( ص ) خود کتاب عملی و متحرک بودند .

با توجه به بندهای وضو که با آب شسته یا مسح یا پاک می شود :

1- شستن دهن ( قبل از شروع وضو نیز مسواک زدن یا سواک زدن )

2-شستن بینی  (تخلیه آن و تمیز کردن بینی )

3- شستن صورت ( با هردو دست از بالای پیشانی تا کنار گوشها و در پایان تا زیر فک متحرک پایین )

4- شستن دست راست و چپ ( تا آرنج و از انگشتان شروع شود تا آرنج ادامه یابد وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ )

5- مسح سر ( از 3 تار مو تا کل موی سر )

6- پاک کردن گوش و مسح آن

7- شستن پای راست و چپ ( از انگشتان تا برامدگی مچ  وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَینِ )

 

استخوانهای 5 قسمت مورد توجه قرار می گیرد :

1 – استخوانهای جمجمه  29 عدد

2 – دست راست تا آرنج 29 عدد

3 – دست چپ تا آرنج 29 عدد

4- پای راست تا مچ 26 عدد

5- پای چپ تا مچ 26 عدد

29+29+29+26+26 = 139

139 تعداد حروف سوره الحمد است .

توجه کنید که جمجمه دارای 21 استخوان چسپیده به هم + 1 فک تحتانی + 1 هیوئید زبان + ( 3*2= 6 ) گوش میانی کلا = 21+1+1+6=29 است .

و این هم ثابت کننده است و هم یک اعجاز از قرآن کریم .

 

معجزه بعدی در تعداد دستگاه های استخوانی است که در و ضو کاربرد دارد و در مقالات مربوط به بدن انسان آن را توضیح دادیم :

تعداد دستگاه های استخوانی که در وضو کار برد دارد 19 عدد است که برابر تعداد حروف آیه اول یعنی

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ?1? است که این عدد یکی از معجزات قرآن کریم به شمار می آید :

ردیف

دستگاه

تعداد استخوان

1

کاسه سر و صورت

21

2

فک تحتانی

1

3

هیوئید زبان

1

4

گوش راست

3

5

گوش چپ

3

6

انگشتان دست راست

14

7

انگشتان دست چپ

14

8

مچ دست راست

8

9

مچ دست چپ

8

10

کف دست راست

5

11

کف دست چپ

5

12

ساعد دست راست

2

13

ساعد دست چپ

2

14

انگشتان پای راست

14

15

انگشتان پای چپ

14

16

کف پای راست

5

17

کف پای چپ

5

18

مچ پای راست

7

19

مچ پای چپ

7

جمع

 

139

 

سومین معجزه در تعداد قسمت های قرینه در وضو است و در قسمت های واجب و در قسمت سنت این استخوانهای قرینه : و رسیدن به عدد 78  یا همان 7 و 8 در چندین حالت :

در بدن انسان 15 دستگاه استخوانی قرینه و جود دارد که در هر طرف شامل 78 استخوان جداگانه است و از این 15 دستگاه 8 دستگاه آن در وضو قرار دارد و 7 دستگاه آن قرار ندارد و 78 را برای ما نمایان می کند   یعنی به صورت زیر :

ردیف وضو

ردیف کامل

نام دستگاه استخوانی

تعداد

1واجب

1

انگشتان دست

14*2

2واجب

2

مچ دست

8*2

3واجب

3

کف دست

5*2

4واجب

4

ساعد دست

2*2

5واجب

5

انگشتان پا

14*2

6واجب

6

کف پا

5*2

7واجب

7

مچ پا

7*2

8سنت

8

گوش

3*2

 

9

بازوی دست

1*2

 

10

کتف

2*2

 

11

زانو

1*2

 

12

ران

1*2

 

13

خاصره

1*2

 

14

ساق

2*2

 

15

سینه

12*2

 

جمع

 

78*2

 

نکته 1 : ازاین 15 دستگاه 8 دستگاه در وضو قرار دارد و 7 دستگاه وجود ندارد .

نکته 2 : از این 8 دستگاه که در و ضو قرار دارد 7 دستگاه آن واجب و یک دستگاه آن سنت است . و این نیز یک 78 دیگر است و حتی عدد 17 یا 1 و 7 که تعداد رکعات نماز و78 تعداد حروف 5 آیه اول سوره الحمد که 17 کلمه دارد و 78 یعنی تعداد حروف مقطعه و تعداد حروف 5 آیه اول سوره علق و ...

نکته 3 : اگر 7 واجب را در نظر بگیریم از 15 عدد 8 عدد باقی می ماند و اگر 8 سنت را در نظر بگیریم 7 عدد دستگاه استخوانی باقی می ماند که شسته نمی شود و ... و این سراسر 78 است .

نکته 4 : تعداد استخوانهای بکار رفته در 8 قسمت دستگاه های قرینه 58 ، 58 است و این نیز به نوبه خود یک اعجاز بزرگ است زیرا 58= 29 * 2 و عد 29 که در این جا 4 عدد 29 را دارم ( 29+29=58 سمت راست و 29+29=58 سمت چپ ) و عدد 29 یعنی تعداد کلمات سوره الحمد و تعداد سوره های که دارای حروف مقطعه است و ...

و تمام این موارد و تجزیه وتحلیل آن ما را به حقیقت نزدیک تر می کند .

معجزه 4 :

توجه 1 : سوره الحمد دارای 139 حرف است که از این 139 حرف 20 حرف آن جزء حروف مقطعه نیست و 119 حرف آن جزء حروف مقطعه است و 119 یعنی = 7×17 و 17 تعداد رکعات نماز و 7 تعداد آیات سوره الحمد است .

ب

بسم الله الرحمن الرحیم

د ب

الحمد لله رب العلمین

 

الرحمن الرحیم

و د

ملک یوم الدین

ب د و ت

ایاک نعبد وایاک نستعین

د ت

اهدنا الصرط المستقیم

ذ ت غ غ ض و ب و ض

صرط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولا الضالین

 

توجه 2 : سوره الحمد دارای 139 حرف است که 20 حرف آن ناخوانا است و 119 حرف آن خوانا است .

الف الله و ال الرحمن و ال الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الف العالمین

الحمد لله رب العلمین

ل الرحمن و ال الرحیم

الرحمن الرحیم

ال الدین

ملک یوم الدین

 

ایاک نعبد وایاک نستعین

الف آخر اهدنا و ال الصرط و الف المستقیم

اهدنا الصرط المستقیم

الف الذین و الف المغضوب و الف لا و ال الضالین

صرط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولا الضالین

 

توجه از لحاظ علم پزشکی استخوانهای کاسه سر و صورت استخوانهای یک پارچه نامیده می شوند که شامل 21 استخوان هستند اگر ما این 21 استخوان را به صورت مجزا در نظر بگیریم استخوانهای وضو 139 عدد است و اگر آنها را یکپارچه در نظر بگیریم 119 استخوان می شود . و هر دو حالت درست است .

معجزه 5 :

یکی از سوالاتی که در ذهن بنده بود نحوه شستن دست ها و پاها بود که به یاری الهی تا حدودی موفق به دریافت جواب سوال خود شده ام و دوست دارم نظرات خوانندگان محترم را نیز جویا شوم .

جواب اصلی در خود آیه آمده است توجه به آیه 6 سوره المائده جواب را به ما می دهد :

وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ

صورتتان را بشورید و دستهایتان را تا ارنج  در این جا کلمه (  الی  ) کاملا موضوع را برایمان روشتن می کند زیرا کلمه المرافق بعد از آن قرار گرفته است  و این کاملا واضح است . و نیز برای پاها همین حالت وجود دارد وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَینِ زیرا کلمه( الی ) یک بار دیگر آمده است و ما را تا الکعبین رهنمون می کنند . و ازاین دو نتیجه می گیریم که آب از بالا به پایین ( از انگشتان به ارنج و از انگشتان به انتهای مچ پا ) بایستی سرازیر شود تا هم برکات کف دست راست و هم برکات کف دست چپ شامل خود نیز شوند زیرا مهم ترین منابع انرژی در بدن در این دوکف و انگشتان دست وجود دارند ( چاکراهای مهم ) .

اما موضوع مهم تر همان برگشت به سوره الحمد و تعداد آیات مهم آن است که 7 عدد است . و شکل عدد 7 در این جا مورد نظر است یعنی وقتی که ما می خواهیم دست راست را بشوریم آب از کف دست راست و کف دست چپ به روی دست راست از طرف انگشتان تا آرنج سرازیر شده و کاملا شسته می شود و در این حالت عدد 7 و یا بهتر بگویم شکل عدد 7 توست دست راست ما تشکیل می شود یعنی دقیقا مثل حالت دعا و این نیز یکی از عجایب وضو است و این تشکیل عدد 7 برای دست چپ و پای راست و چپ نیز وجود دارد  .

 

معجزه 6 :

در مورد تیمم است و تطابق کامل آن با اذان ، اذان ما دارای 7 بند است به صورت زیر

 

کل حروف

حروف مقطعه

حروف غیر مقطعه

1- الله اکبر                                     

 

8

7

ب

2- اشهد ان لا اله الّا الله

 

18

16

ش    د

3- اشهد انّ محمّدا رسول الله

 

19

15

ش   د   د  و

4- حیّ علی الصّلاة

 

11

11

 

5- حیّ علی الفلاح

 

11

10

ف

6-الله اکبر

 

8

7

ب

7- لا اله الّا الله

 

12

12

 

جمع

87

78

 


که تعداد کل حروف آن 87 حرف است و تعداد حروف مقطعه آن 78 یا همان تعداد حروف مقطعه و 5 آیه اول سوره الحمد و 5 آیه اول سوره علق و ... است .

جالب این جاست که در تیمم این حالت زیبا وجود دارد یعنی اگر قسمتهای را که برای تیمم دستور داده شده بررسی کنیم از لحاظ استخوانی هم به عدد 87 می رسیم و هم به عدد 78 :

اگر جمجمه را یک پارچه در نظر بگیریم حالت زیر را خواهیم داشت که تعداد استخوانهای جمجمه 29 عدد است و دست راست تا آرنج نیز 29 عدد و دست چپ نیز تا آرنج 29 یعنی 3 عدد 29 را داریم :

29+29+29= 87

اما اگر آن را جدا از هم در نظر بگیریم چون مسح گوش و سر را نداریم 6 استخوان گوش ( 3 عدد سمت راست و 3 عدد سمت چپ ) و یک استخوان در پشت سر به نام اوکسیپتال و دو استخوان جفت پارتینال نیز که در فرق سر است شامل تیمم نمی شوند

6+1+3 = 9 و اگر این 9 استخوان را از 87 کم کنیم :  9-87 = 78 خواهد شد

 

نتیجه :

نتیجه ای که از بررسی ناچیز بالا می گیریم و آمدن تیمم با وضو در یک آیه ( آیه 6 سوره المائده ) و نیز آمدن تنها تیمم در( آیه 43 سوره نساء ) دو باره ما را به فکر دو بار نازل شدن سوره الحمد می برد بار اول در مکه مکرمه و 5 آیه اول که دارای 78 حرف است و بار دوم در مدینه منوره و کل 7 آیه که دارای 139 حرف است و در این جا نیز تطابق کامل را در دو آیه داریم یعنی یک بار بحث تیمم آمده که 78 استخوان را شامل می شود آیه 43 سوره نساء و بار دیگر هم وضو و هم تیمم آمده است که و ضو حالت کامل آن است و 139 استخوان را شامل می شود :

توجه کنید که 5 آیه دو بار آمده یک بار تنها و یک بار در متن 7 آیه به صورت زیر :

 

19

بسم الله الرحمن الرحیم

17

الحمد لله رب العلمین

12

الرحمن الرحیم

11

ملک یوم الدین

19

ایاک نعبد وایاک نستعین

78

جمع حروف

 

19

بسم الله الرحمن الرحیم

17

الحمد لله رب العلمین

12

الرحمن الرحیم

11

ملک یوم الدین

19

ایاک نعبد وایاک نستعین

18

اهدنا الصرط المستقیم

43

صرط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولا الضالین




تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 93/10/10 | 4:14 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

چهل حدیث در باب اعجاز صلوات بر محمّدو آل محمد (ص)

سیدمحمد شفیعی مازندرانی

- فهرست -


اشاره:
صلوات کامل و ناقص کدام است؟
اهمیت صلوات
رفع حسرت با صلوات
صلوات در خانه کعبه
سبب مهر السنة
تقارن صلوات با ذکر خدا
شرکت ملایکه
استجابت دعا
راز شیرینی عسل
حکایت
برخی از آثار صلوات
بهترین ذکر
شرایط اظهار حاجت
اعجاز صلوات با صدای بلند
عامل جلب رضایت خدا
نابود کننده سیئات
اعجاز نوشتن صلوات
فرشتگان حامل صلوات
بهترین عمل در جمعه
هنگام نگاه به نامحرم و ذکر صلوات
سنگین ترین عمل در قیامت
باعث سنگینی کفّه حسنات
روشنایی قبر
نور پل صراط
مهمان پیامبر در بهشت
راز سربلند موسی
صلوات در امت های پیش از اسلام
خلاصی از دشواری ها
قضیه گاو بنی اسرائیل
توسل بنی اسرائیل
صلوات و رنج شیطان
برترین اعمال [پیامی از برزخ]
صلوات و رمضان
صلوات در روز مبعث
موارد و جلوه های مختلف اهتمام به صلوات
1. صدقه زبان
2. بخیل ترین مردم
3. هنگام بوییدن گل
4. پیامبر و اولین منبر
اعجاز صلوات و نابود شدن گناهان
اعجاز صلوات و تأمین عافیت و تندرستی
اعجاز صلوات و اجابت دعا شد و تصیفیه اعمال
بهتر است از دعا
خاتمه
حکمت تأکید صلوات
پاسخ به یک پرسش
نتیجه




تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 93/10/10 | 4:8 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

چهل حدیث در باب اعجاز صلوات بر محمّدو آل محمد (ص)

سیدمحمد شفیعی مازندرانی

- 4 -


صلوات و رمضان

گرچه در فصل پیش راجع به اولین منبر و آمین گفتن پیامبر صلی الله علیه و آله حدیثی را ذکر کردیم ، ولی در اینجا نیز به ذکر حدیثی می پردازیم که در آن حال و هوا می باشد. این حدیث عبارت است از:

«عَن أبی عبداللّه علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : فمن أدرکه - شهر رمضان - فلم یغفر له فأبعده اللّه... و من ذکرت عنده فلم یصلّ علی فلم یغفر له فأبعده اللّه ».

امام محمد باقر علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند هرکه ماه رمضان را درک کند و آمرزیده نشود، خدا او را دور می گرداند و هرکه در نزد او مذکور شوم و بر من صلوات نفرستد، آمرزیده نشود و خدا نیز او را دور گردانیده است.(52)

در کتاب ثواب الاعمال و امالی شیخ صدوق مذکور است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در خطبه ای که برای ماه مبارک رمضان خواند فرمود:

[ 29 ] «قال النبی صلی الله علیه و آله : وَ مَنْ أَکثَرَ فِیهِ مِنَ الصَّلاةِ عَلَی ثَقَّلَ اللَّهُ مِیزَانَهُ یوْمَ تَخِفُّ الْمَوَازِینُ».

هرکه بر من در این ماه فراوان صلوات بفرستد، حق تعالی ترازوی اعمال او را سنگین می گرداند در روزی که ترازوی اعمال سبک باشد.(53)

صلوات در روز مبعث

گرچه در هر زمانی صلوات فرستادن نیکوست، لکن در بعضی از اوقات، دارای پاداشی ویژه است. از آن جمله صلوات در شب و روز مبعث رسول خدا صلی الله علیه و آله است.

[ 30 ] «الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبا عبداللّه علیه السلام قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاک لِلْمُسْلِمِینَ عِیدٌ غَیرَ الْعِیدَینِ؟ قَالَ: نَعَمْ یا حَسَنُ أَعْظَمُهُمَا وَ أَشْرَفُهَا قُلْتُ لَهُ: وَ أَی یوْمٍ هُوَ؟ قَالَ: یوْمٌ نُصِبَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام فِیهِ عَلَماً لِلنَّاسِ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاک وَ مَا ینْبَغِی لَنَا أَنْ نَصْنَعَ فِیهِ قَالَ تَصُومُهُ یا حَسَنُ وَ تُکثِرُ الصَّلاةَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ... وَ لا تَدَعْ صِیامَ یوْمِ سَبْعٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ رَجَبٍ فَإِنَّهُ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی نَزَلَتْ فِیهِ النُّبُوَّةُ عَلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ ثَوَابُهُ مِثْلُ سِتِّینَ شَهْراً لَکمْ».

حسن بن راشد گفت: به امام جعفر صادق علیه السلام عرض کردم: «آیا غیر از اعیاد مشهوره، عید دیگری نیز هست؟» فرمود : شریف ترین و کامل تر از همه آن ها روزی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله مبعوث گردید.

عرض کردم: «آن روز، کدام روز بود؟» فرمود: «آن روز شنبه بیست و هفتم ماه رجب بود.» عرض کردم: «در آن روز، چه عملی باید به جای آورد؟» فرمود: روزه می گیری و صلوات بسیار بر محمد و آل محمد می فرستی.(54)

* * *

موارد و جلوه های مختلف اهتمام به صلوات

1. صدقه زبان

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در جمع صحابه خود فرمود:

[ 31 ] «ألا و تقرّبوا إلی اللّه بالطاعات یجزل لکم المثوبات، و قصّروا أعمارکم فی الدنیا بالتعرّض لأعداء اللّه فی الجهاد لتنالوا طول أعمار الآخرة فی النعیم الدائم الخالد، و ابذلوا أموالکم فی الحقوق اللازمة لیطول غناوءکم فی الجنّة.

فقام ناس فقالوا: یا رسول اللّه نحن ضعفاء الأبدان قلیلو الأموال لا نفی بمجاهدة الأعداء و لا تفضل أموالنا عن نفقات العیالات، فماذا نصنع؟

قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : ألا فلیکن صدقاتکم من قلوبکم و ألسنتکم.

قالوا: کیف یکون ذلک یا رسول اللّه ؟ قال صلی الله علیه و آله : أمّا القلوب فتقطعونها علی حبّ اللّه و حبّ محمّد رسول اللّه و حبّ علی ولی اللّه و وصی رسول اللّه و حبّ المنتجبین للقیام بدین اللّه و حبّ شیعتهم و محبّیهم و حبّ إخوانکم الموءمنین و الکفّ عن اعتقادات العداوات و الشحناء و البغضاء.

و أما الألسنة فتطلقونها بذکر الله تعالی بما هو أهله و الصلاة علی نبیه محمّد و آله الطیبین فإنّ اللّه تعالی یبلّغکم أفضل الدرجات و ینیلکم به المراتب العالیات».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: ای مردم! با اطاعت خدا، به خدا نزدیک شوید تا این که خداوند شما را به خیر برساند. اسارت های خود را در دنیا کم کنید و متعرض دشمنان خدا شوید و در جنگ شرکت کنید تا اعمال شما در قیامت زیاد شود و از مال های خودتان در حقوق لازم انفاق کنید.

در این حال، مردم بلند شدند و عرض کردند: «ای رسول خدا! بدن ما ضعیف است و مال و منالی هم نداریم که بذل و بخشش کنیم، پس چه کنیم؟» حضرت فرمودند: «صدقات قلبی و زبانی بدهید.»

باز مردم سؤال نمودند: «چگونه صدقه بدهیم؟»

حضرت فرمودند: صدقات قلبی، این است که قلبتان را با محبت خدا و محمد، رسول خدا و علی، ولی خدا، و همه کسانی که برای قیام در راه دین خداوند انتخاب شده اند (ائمه معصومین علیهم السلام ) و محبت شیعه آن ها و کسانی که از دوست داران شیعیان هستند را در دلتان ایجاد کنید. اما صدقات زبان، این است که مشغول به ذکر خداوند باشید و صلوات بر محمد و آلش بفرستید، زیرا خداوند شما را به واسطه این اعمال به بهترین درجات می رساند.(55)

2. بخیل ترین مردم

[ 32 ] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«إنّ ابخل النّاس من ذکرت عنده و لم یصلّ علی».

بخیل ترین مردم کسی است که نام من نزد او برده شود و آن شخص صلوات نفرستد.(56)

3. هنگام بوییدن گل

یکی از مواردی که صلوات فرستادن مورد تأکید قرار گرفته است، هنگام بوییدن گل است. در احادیث آمده است:

[ 33 ] «عن مالک الجهینی قال: ناولت أبا عبداللّه الصادق علیه السلام : شَیئاً مِنَ الرَّیاحِینِ فَأَخَذَهُ فَشَمَّهُ وَ وَضَعَهُ عَلَی عَینَیهِ ثُمَّ قَالَ: مَنْ تَنَاوَلَ رَیحَانَةً فَشَمَّهَا وَ وَضَعَهَا عَلَی عَینَیهِ ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمْ تَقَعْ عَلَی الاْءَرْضِ حَتَّی یغْفَرَ لَهُ».

مالک می گوید: گلی به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام دادم، گرفتند و بوییدند و بر هر دو دیده گذاشتند. پس فرمودند: هرکه گلی را بگیرد و ببوید و بر دیده ها بگذارد و بگوید:

اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد

هنوز بر زمین نگذاشته باشد؛ گناهانش آمرزیده می شود.(57)

هم چنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

[ 34 ] «مَنْ صَلّی عَلَی وَ لَمْ یصَلِّ عَلی آلی لَمْ یجِدْ ریحَ الجَنّة».

کسی که بر من صلوات بفرستد ولی بر آل من صلوات نفرستد بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.(58)

و نیز فرمود:

[ 35 ] «مَنْ نَسِی الصَّلاةَ عَلی أخْطَأْ طَریقَ الْجَنَّةِ».

کسی که صلوات بر من را فراموش کند، راه بهشت را گم کرده است.(59)

یعنی درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله چنان ارجمند است که فراموش کننده آن از مسیر آسان بهشت دور می گردد یا آن که فراموش کردن ذکر صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله باعث فراموشی دستورات آن حضرت شده و انسان را از مسیر بهشت دور می سازد.

4. پیامبر و اولین منبر

پیامبر آمین گفت

پیامبر صلی الله علیه و آله در میان مسجد النبی در حالی که پشت به یکی از ستون هایش داده بود، خطبه می خواند. خانمی پیشنهاد کرد که چون خواهر زاده ام نجار است منبری برای شما بسازد که مورد استقبال آن حضرت قرار گرفت. برای اولین بار که آن حضرت قدم روی پله های آن نهاد، سه بار در سه پله آن «آمین» گفت که نظر همه حضار را به خود جلب کرد.

[ 36 ] «عن جابر بن عبد اللّه أنّ النبی صلی الله علیه و آله رقی المنبر فلمّا رقی الدرجة الأولی قال: آمین ثمّ رقی الثانیة فقال: آمین، ثمّ رقی الثالثة فقال: آمین، فقالوا: یا رسول اللّه سمعناک تقول آمین ثلاث مرّات، قال: لمّا رقیت الدرجة الأولی جاءنی جبرئیل فقال: شقی عبد أدرک رمضان فانسلخ منه و لم یغفر له، فقلت: آمین، ثمّ قال: شقی عبد أدرک والدیه أو أحدهما فلم یدخلاه الجنّة، فقلت: آمین، ثمّ قال: شقی عبد ذکرت عنده و لم یصلّ علیک، فقلت: آمین».

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در مسجد به ستونی که بعداً به عنوان ستون حنانه شهرت یافت پشت داده سخنرانی می کرد تا آن که به دست بعضی از مؤمنان، منبری ساخته شد که دارای چند پله بود. آن حضرت در اولین مرتبه ای که پای مبارک را بر پله اول منبر نهاد فرمود: «آمین.» سپس بر پله دوم پاگذارد و فرمود: «آمین.» در حال بالا رفتن به پله سوم نیز فرمودند: «آمین.» پس از پایان خطبه آن حضرت، اصحاب حاضر در مجلس از سِر آمین بدون دعا سؤال نمودند. حضرت پاسخ دادند: دعا کننده جبرئیل بود و چون بر پله اول پانهادم دعا کرد و گفت: «هر کسی که پدر و مادر خود را درک کند ولی از راه به جهت خدمت به آنان آمرزیده نشود از رحمت خداوند، دور باد!» پس به من گفت آمین بگویم و گفتم. وقتی بر پله دوم منبر پا نهادم، جبرئیل دعا کرد و گفت: «هرکس نام تو در نزد او برده شود و صلوات نفرستد و به آن حال بمیرد، به دوزخ درآید و خداوند وی را از رحمت خود دور سازد.»

پس به من گفت آمین بگویم و من گفتم. و وقتی به پله سوم پا نهادم، جبرئیل گفت: «هرکسی که شب قدر و ماه مبارک رمضان را دریابد و آمرزیده نشود، از خدای متعال دور باشد.»

سپس به من گفت: بگو آمین و من نیز آمین گفتم.(60)

اعجاز صلوات و نابود شدن گناهان

[ 37 ] در بسیاری از احادیث آمده است :

قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : «من صلی علی مرّة لا یبقی علیه من المعصیة ذرّة

؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که یک بار به گونه ای خالصانه و خدا پسند بر من صلوات بفرستد همه گناهان او در معرض غفران قرار می گیرد».(61) البته این حدیث در منابع مختلف با تعابیر مختلفی مشاهده می شود از جمله در مستدرک الوسائل، ج 5، ص 334 آمده است: «

من صلی علی مرةٌ لم یبق علیه من المعصیة ذرة

» همچنین در کتاب اللمعة البیضاء نوشته تبریزی انصاری، ص 492 آمده است:

«من صلی علی مرة لم یبق من ذنوبه ذرة

» البته در کتاب بحارالانوار، ج 91، ص 63 نیز آمده است :

«من صلی علی مرة فتح اللّه علیه باب من العافیة و قال صلی الله علیه و آله : من صلی علی مرة لم یبق من ذنوبه ذرة».

یکبار ارْ کسی، صلواتی نثار من بنمود با صداقت و اخلاص راستین

نابود می شود همه جرم و گناه او شرط آن که حقِّ ناس نباشد بدان قرین

اعجاز صلوات و تأمین عافیت و تندرستی

[ 38 ] پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله همواره ، امت را به اهتمام بر صلوات تأکید می داشت. در حدیث آمده است :

قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : «من صلی علی مرة فتح اللّه علیه باب من العافیة؛ کسی که یک بار به گونه ای خالصانه و خداپسند بر من درود نثار کند پروردگار حکیم دری از تندرستی و عافیت را به روی او می گشاید».(62)

از این حدیث به دست می آید که آدمی با مشغول شدن به ذکر صلوات مورد مرحمت الهی قرار می گیرد و یکی از تجلّیات مرحمت الهی تأمین سلامتی و عافیت برای آدمی است.

اعجاز صلوات و اجابت دعا شد و تصیفیه اعمال

[ 39 ] در حدیث از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله آمده است:

«صَلَاتُکمْ عَلَی إِجَابَةٌ لِدُعَائِکمْ وَ زَکاةٌ لِأَعْمَالِکمْ؛

صلوات شما بر من، مایه اجابت دعا و رشد و بالندگی و پاکی اعمال شماست».(63)

شاعر می گوید:

صلوات و درودهای شما مایه عزت دعای شماست

باعثِ پاکسازی کردار عامل رفعت سرای شماست

بهتر است از دعا

[ 40 ] در برخی از احادیث آمده است که صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله : افضل است بر دعای در حق خودت «

الصلاة علی النّبی افضل من الدعا لنفسه».(64)

خاتمه

حکمت تأکید صلوات

پاسخ به یک پرسش

چرا پرداختن به ذکر صلوات در فرهنگ اسلامی مورد تأکید فراوان است؟

پاسخ: اولاً صلوات درود برتر است و صلوات بهترین راه اظهار ادارت به پیشگاه اهل بیت اطهار علیهم السلام است و ازین راه متقابلاً آدمی چه در دنیا و چه در آخرت، مورد عنایت آنان قرار می گیرد.

ثانیاً: صلوات «ذکر اکبر» است و در پیشگاه الهی دارای جایگاه ویژه ای می باشد که آدمی با پرداختن به صلوات به خدا نزدیک شده و آبروی خاصی به دست می آورد.

ثالثاً: صلوات، مایه توجه کردن قلب آدمی به انسان های برتر و محبوب درگاه خداست. بدیهی است آنگاه که قلب آدمی متوجه کسی باشد در واقع آدمی نوعی ارتباط قلبی با او برقرار کرده است و این ارتباط که به نوبه خود، نوعی مجالست با آن طرف، محسوب می شود تأثیر خاصی را در قلب آدمی بر جای می نهد.

در واقع آدمی از راه صلوات، همنشین با پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله ، علی مرتضی امیرالمؤمنین علیه السلام ، فاطمه زهرا علیهاالسلام ، و امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و سایر آل محمد صلی الله علیه و آله گشته، لحظاتی را در محضر آنان به سر می برد و دقایقی را با آنان سپری می کند که بسیار سرنوشت ساز و حیات بخش است.

رابعاً: ذکر صلوات آدمی را به دیار محبوبان درگاه خدا می برد و آدمی از این راه از چنگ احساس غربت و نیز احساس بی پشتوانگی آزاد می شود و احساس می کند که با کسانی در ارتباط است که در روز دشوار و موارد خطر، دست وی را می گیرند. بر این اساس همواره، در زندگی احساس غرور و توانمندی کرده، هنگام بروز ناملایمات دچار اضطراب و آشفتگی نمی شوند.

علامه نهاوندی در کتاب خزینة الجواهر حکمت هایی را درباب صلوات ذکر می کند. او می نویسد:

1. حکمت اول در صلوات حق تعالی بر آن حضرت آن است که به امت بفهماند که حق تعالی با وجود بی نیازی و استغنای ذاتش، بر آن حضرت صلوات می فرستد. پس مؤمنان با حاجت به شفاعت آن حضرت علیه السلام اولی هستند که صلوات بر آن جناب بفرستند.

2. حکمت دیگر صلوات این است که امت، ادای بعضی از حقوق آن حضرت را کرده باشند.

3. حکمت دیگر آن است که روح انسان به واسطه ضعف، استعداد قبول انوار الاهیة را ندارد، مگر وقتی که یک سنخیت میان خود و ارواح انبیا ایجاد کند تا انوار فایضه از عالم غیب بر ارواح انبیا منعکس بر وی شود و استحکام علاقه ایشان به روح مقدّس نبوی صلی الله علیه و آله به واسطه استفاضه انوار مقدس، موقوف به واسطه صلوات است که بر آن حضرت می فرستد. این جاست که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

«نزدیک ترین افراد به من در روز قیامت کسی است که بیش تر بر من صلوات بفرستد».

4. حق تعالی چون به رسول خود صلوات فرستاد، یعنی این که بزرگان خود را فراموش نکرد «هُوَ الَّذِی یصَلِّی عَلَیکمْ وَمَلاَئِکتُهُ» تا بدانید وقتی که در دنیا به صلوات یاد کرد، فردا نیز در قیامت امید آن است که به رحمت و مغفرت نیز یاد کند و ما را به برکت آن حضرت، فرو نگذارد.(65)

نتیجه

نتیجه ای که از توجه به مطالب این نوشته و اهتمام به «ذکر برتر الهی» یعنی صلوات به دست می آید آن است که:

الف) ذکر از جمله ذکر صلوات، همواره از عوامل تقویت ایمان به خدا بوده و مایه توجه انسان به پروردگار متعال می شود.

ب) برخوردار شدن از الطاف گران سنگ الهی، روش هایی دارد که ذکر صلوات آسان ترین آن ها است.

ج) از راه توجه به ذکر صلوات است که آدمی از اعجاز مختلف ذکر صلوات بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله برخوردار می گردد.

د) پرداختن به ذکر الهی، از جمله صلوات را باید در جامعه به ویژه برای نسل جوان ترویج کنیم.




تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 93/10/10 | 4:6 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

چهل حدیث در باب اعجاز صلوات بر محمّدو آل محمد (ص)

سیدمحمد شفیعی مازندرانی

- 3 -


نور پل صراط

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

[ 22 ] «الصَّلاةُ عَلَی نُورٌ عَلَی الصِّرَاطِ».

درود فرستادن بر من، نوری است بر روی صراط.(44)

مهمان پیامبر در بهشت

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

«در روز قیامت، اول کسی که حله بهشت پوشد، پدر من ابراهیم است و کرسی برطرف راست عرش نهند و او را بر آن نشانند و بعد از آن مرا حلّه پوشانند و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام در پیش روی من بایستد، و تمام امت در عقب سر من بایستند، با تفاوت درجات و هر بنده ای که در عقب هر نماز فریضه، ده مرتبه بر من و آل من صلوات فرستد، او را نزد من جای دهند و مرا ببیند و من او را ببینم و روی او - مانند شب چهارده - تابان باشد.(45)

راز سربلند موسی

صلوات در امت های پیش از اسلام

[ 23 ] وقتی که حضرت موسی علیه السلام در کوه طور با حضرت باری تعالی مناجات نمود، خدای متعال به او فرمود:

«ای موسی! بر تو باد که از کبر دوری کنی و گردن کشی ننمایی؛ چرا که اگر همه خلایق دنیا، یک ذره کبر داشته باشند، جای آن ها را دوزخ قرار خواهم داد و به عذاب دردناک گرفتار می نمایم؛ اگرچه تو باشی یا ابراهیم خلیل و یا فرزندت اسماعیل باشد.

ای موسی! اگر می خواهی به تو زیاد نزدیک شوم و از تو راضی شوم، زیاد صلوات بر حبیب من، محمد بفرست، که صلوات فرستادن بر او موجب رفعت تو می شود.

سپس موسی علیه السلام بر محمد و آلش صلوات فرستاد و خداوند هم لوح شش گانه ای به او اهدا نمود و فرمود:

«ای موسی! لوح را بردار! »

موسی علیه السلام آن را برداشت و عرض کرد: «خداوندا، این محمد کیست که من با صلوات فرستادن به او نزدیک می شوم؟» ندا آمد: «ای موسی! بدان که اگر به خاطر محمد صلی الله علیه و آله و آلش نبود تو را نمی آفریدم و تو باید به فضل و کرامت فراوانی که به او داده ای معترف شوی.»

حضرت موسی علیه السلام عرض کرد: «پروردگارا! مرا دوست دارید یا محمد را؟» خطاب رسید: ای موسی تو را منزلت و مکالمت است و برای محمد منزلت و دوستی است. اکنون بدان که دوست عزیزتر است از سخن گو و بدان که مناجات تو با من در طور سیناست و مناجات محمد با من در عرش است: «دَنی فَتَدَلّی فَکانَ قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنی».(46)

هم چنین در احادیث آمده است:

خداوند متعال به حضرت موسی علیه السلام فرمود:

یا موسی! من در وقت سخن گفتن با تو ده هزار گوش به تو دادم تا توانستی کلام مرا بشنوی و ده هزار زبان به تو ارزانی داشتم تا بتوانی جواب مرا بدهی. با این همه عنایاتی که به تو کردم، هر وقت که بر حبیب من محمد، صلوات بفرستی در نزد من محبوب تر می شوی.(47)

خلاصی از دشواری ها

در ذیل تفسیر آیه «وَإِذْ أَنجَینَاکمْ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ» آمده است:

[ 24 ] «وَ کانَ مِنْ عَذَابِهِمُ الشَّدِیدِ أَنَّهُ کانَ فِرْعَوْنُ یکلِّفُهُمْ عَمَلَ الْبِنَاءِ عَلَی الطِّینِ وَ یخَافُ أَنْ یهْرَبُوا عَنِ الْعَمَلِ فَأَمَرَ بِتَقْییدِهِمْ وَ کانُوا ینْقُلُونَ ذَلِک الطِّینَ عَلَی السَّلالِیمِ إِلَی السُّطُوحِ فَرُبَّمَا سَقَطَ الْوَاحِدُ مِنْهُمْ فَمَاتَ أَوْ زَمِنَ لا یحْفِلُونَ بِهِمْ إِلَی أَنْ أَوْحَی اللَّهُ إِلَی مُوسَی علیه السلام قُلْ لَهُمْ لا یبْتَدِئُونَ عَمَلاً إِلاّ بِالصَّلاةِ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیبِینَ لِیخِفَّ عَلَیهِمْ فَکانُوا یفْعَلُونَ ذَلِک فَیخِفُّ عَلَیهِمْ».

بنی اسرائیل با ذکر صلوات بر محمد و آل او، از مشکلات و دشواری های فرعون، از سختی و بیگاری هایی که از سوی عمال فرعون مقرر شده بود، نجات می یافتند. بنی اسرائیل بر اثر کار اجباری فرعون، از پای در می آمدند، تا آن که از سوی خدا، به موسی وحی شد که به آنان (بنی اسرائیل) صلوات بر محمد و آل محمد را تعلیم داده تا موجب تخفیف در سختی های آنان شود.(48)

آری! دقت در موارد فوق نشان می دهد که ذکر صلوات به عنوان ذکر حیات بخش در دوران پیش از اسلام می درخشید.

قضیه گاو بنی اسرائیل

گرچه داستان مقتول بنی اسرائیل که سرانجام آن به خریدن گاوی منجر گشته و عاقبت آن مسأله مستور و پشت پرده ای را بر ملا ساخته است، به گونه های مختلفی در تفاسیر و احادیث مربوطه به چشم می خورد که یکی از آن ها عبارت است از این حدیث که:

[ 25 ] «قتل شخص فی بنی إسرائیل و لم یعلم قاتله، فأمرهم اللّه أن یذبحوا بقرة، و هذه البقرة لها صفات خاصّة و نادرة و لم تکن إلاّ عند شاب من بنی إسرائیل أراه اللّه عزّ و جلّ فی منامه محمّداً و علیاً و طیبی ذریتهما، فقالا له: إنّک کنت لنا ولیاً محبّاً و مفضّلاً، و نحن نرید أن نسوق إلیک بعض جزائک فی الدنیا، فإذا راموا شراء بقرتک فلا تبعها إلاّ بأمر أمّک، فإنّ اللّه عزّ و جلّ یلقّنها ما یغنیک به و عقبک.

ففرح الغلام ، و جاءه القوم یطلبون بقرته، فقالوا بکم تبیع بقرتک هذه؟ قال: بدینارین، و الخیار لأمّی. قالوا: قد رضینا بدینار فسألها، فقالت: بأربعة. فأخبرهم، فقالوا: نعطیک دینارین. فأخبر أمّه، فقالت: بثمانیة.

فما زالوا یطلبون علی النصف ممّا تقول أمّه، و یرجع إلی أمّه، فتضعف الثمن حتّی بلغ ثمنها مل ء مسک ثور، أکبر ما یکون ملوءه دنانیر، فأوجب لهم البیع. ثمّ ذبحوها، و أخذوا قطعة و هی عجز الذنب الذی منه خلق ابن آدم، و علیه یرکب إذا

أعید خلقاً جدیدا، فضربوه بها، و قالوا اللهمّ بجاه محمّد و آله الطیبین لمّا أحییت هذا المیت، و أنطقته لیخبرنا عن قاتله.

فقام سالماً سویاً و قال: یا نبی اللّه قتلنی هذان ابنا عمّی، حسدانی علی بنت عمّی فقتلانی، و ألقیانی فی محلة هوءلاء لیأخذا دیتی منهم.

فأخذ موسی علیه السلام الرجلین فقتلهما، و کان قبل أن یقوم المیت ضرب بقطعة من البقرة فلم یحی، فقالوا: یا نبی اللّه أین ما وعدتنا عن اللّه عزّ و جلّ؟ فقال موسی علیه السلام : قد صدقت، و ذلک إلی اللّه عزّ و جلّ».

در میان بنی اسرائیل، کسی را کشته بودند و قاتل او معلوم نبود. از جانب خدا مأمور شدند گاوی را بکشند که دارای صفات ویژه ای باشد؛ ولی چنان گاوی را پیدا نکردند. در حالی که جوانی از بنی اسرائیل چنین گاوی داشت، ولی آنان اطلاع نداشتند. شبی در خواب به آن جوان الهام می شود که چون تو بر محمد و آل محمد صلوات می فرستی، جزای تو را در این دنیا به تو می رسانیم. در خواب، به جوان بنی اسرائیلی الهام می شود که گروهی از بنی اسرائیل روزی جهت خریدن گاو سراغ تو می آیند. شما گاو را نمی فروشی ، مگر به امر مادرت و اگر چنین کنی ثروت بسیاری برای خود و فرزندانت به دست می آید.

آن جوان از چنین خوابی شاد گردید. وقتی صبح شد گروهی از بنی اسرائیل به منزل آن جوان آمدند که گاوش را بخرند.

باب گفتگو شروع شد و به جوان گفتند که گاوت را چند می فروشی. گفت: «دو دینار، ولی اختیارش دست مادرم می باشد.» گفتند! ما یک دینار می خریم.» آن جوان با مادر خود مشورت کرد. مادرش گفت: «به چهار دینار بفروش.» جوان گفت: «مادرم می گوید چهار دینار.» خریداران گفتند: «ما دو دینار می خریم.» جوان دوباره با مادر مشورت کرد که مادرش گفت: «صد دینار.» خریداران گفتند: «ماپنجاه دینار می خریم.» آن چه خریداران راضی می شدند، مادر قیمت گاو را بالاتر می برد. تا آن جا که گفت: «باید پوست گاو را از طلا پر سازند.»

گاو را خریدند و کشتند. استخوان بیخ دم او را گرفتند و بر آن مرده زدند و گفتند: «خداوندا! به حق محمد و آل طیبین او علیهم السلام مرده را زنده گردان و به سخن درآور تا ما را خبر دهد که کی او را کشته است.»

ناگاه آن کشته به امر و اذن خداوند به برکت قسم ها و ذکر صلوات بر محمد و آل او صلی الله علیه و آله ، صحیح و سالم برخاست و به موسی علیه السلام عرض کرد: «ای پیغمبر خدا! این دو پسر عموی من بر من حسد بردند و به خاطر دختر عمویم مرا کشتند. بعد از کشتن، مرا در محله این گروه انداختند که دیه مرا از ایشان بگیرند.» پس موسی علیه السلام آن دو را کشت و آن گاه خدا پوست آن گاو را آن چنان گشاد و بزرگ کرد تا آن که از پنج هزار اشرفی پر شد.

سپس بعضی از بنی اسرائیل گفتند: نمی دانیم که کدام عجیب تر است: زنده شدن این مرده به اذن خدا یا به سخن درآمدن صاحب این گاو؟ پس وحی آمد: ای موسی، به بنی اسرائیل بگو که هرکه از شما می خواهد که من زندگانی او را در دنیا نیکو گردانم و در بهشت محل او را عظیم سازم و او را در آخرت با محمد و آل طیبین او صلی الله علیه و آله هم صحبت نمایم، مثل این جوان عمل کند. به درستی که این جوان از موسی علیه السلام شنیده بود ذکر محمد و آل طاهرین او چقدر پر ارج است و پیوسته برایشان صلوات می فرستاد و ایشان را از جمیع خلایق انس و جن و ملایکه جدا می دانست و به این سبب مال عظیمی برایش میسر شد.

سپس جوان به موسی علیه السلام گفت: «ای پیغمبر خدا، حالا من چگونه این همه مال را حفظ کنم؛ با بودن این همه دشمنان و این همه حسودان.» حضرت موسی در جواب می فرمود: بخوان برای این همه مال، صلوات بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله چنان چه بیش از این می خواندی. همان اعتقاد درست تو برای صلوات بود و به برکت همان صلوات ها بود که این همه مال گران قیمت به دست تو آمد. پس به ذکر صلوات هایت ادامه بده، تا خدای بزرگ و قادر و توانا این مال تو کند، خدا ضرر او را رفع نماید. «در این وقت آن جوان زنده شد. چون این سخنان موسی علیه السلام و جوانِ صاحب گاو را شنید تشویق شد که از حضرت موسی کمک بگیرد و گفت: خداوندا، تقاضا می کنم از تو به آن چه این جوان از تو تقاضا نمود، از صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد و متوسل شدن به انوار مقدّسه ایشان، که مرا باقی بداری در دنیا که برخوردار شوم از دختر عموی خود و خوارگردانی دشمنان و حسودان مرا و خیر زیادی به سبب صلوات بر محمد و آل محمد به من عطا کنی. پس از آن از سوی خدا به موسی گفته شد که این جوان را به برکت توسل به انوار مقدّسه محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله ، 130 سال عمر دادم که در این مدت صحیح و سالم باشد و در قوای او ضعفی حادث نشود. از زوجه خود، دختر عمویش بهره مند گردد و چون این مدت منقضی شود ، هر دو را با یکدیگر از دنیا می برم و در بهشت خود جا می دهم که در آن جا متنعم باشند.

سپس از خدا وحی آمد : «ای موسی! اگر کشنده این جوان از من مثل تقاضایی که این جوان کرده می نمود و متوسل به انوار مقدّسه محمد و آل محمد می شد و از عمل خود توبه می کرد و از من می خواست که رسوایش نکنم، او را رسوا نمی کردم و اذهان و خاطر بنی اسرائیل را از پیدا کردن قاتل دور می کردم. اگر بعد از رسوایی توبه می کرد و متوسل به انوار مقدّسه محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله می شد، عمل او را از خاطره های مردم بیرون می بردم و در دل اولیای مقتول می انداختم که از قصاص او بگذرند.»

بعد از مدتی، آن قبیله بنی اسرائیل که گاو را خریداری کرده بودند، نزد حضرت موسی علیه السلام آمدند و گفتند: «ای موسی! ما با لجاجت، خود را به پریشانی مبتلا نموده ایم و تمام اموالمان را به بهای گاو از دست دادیم. پس دعا کن خداوند روزی ما را زیاد فرماید.»

موسی علیه السلام فرمود: وای بر شما! مگر نشنیدید دعای آن جوان را و آن مقتول زنده شده را؟ مگر ندیدید چه فایده ها بر دعاهای این ها (صلوات بر محمد و آل محمد) می کردند؟ پس شما نیز متوسل به ذکر صلوات و درود بر محمد شوید.»

آن گاه گروه بنی اسرائیل متوسل به ذکر صلوات و درود بر محمد و آل محمد شدند و خدا را قسم به محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله دادند تا اینکه فقر و احتیاجشان برطرف شود. سپس خدا به حضرت موسی علیه السلام وحی نمود که بگو به ایشان که بروند به فلان خرابه و فلان موضع را بشکافند که در آن جا ده هزار دینار هست. بردارند و هرچه را که از هرکسی گرفته اند رد نمایند و زیادی را میان خود تقسیم کنند تا اموالشان چند برابر گردد.(49)

توسل بنی اسرائیل

بنی اسرائیل که به وساوس ساری، مرتد گشته بودند ، به عملیات توبه روی آورده بودند که عبارت بود از این که در جایی تاریک با شمشیر آخته به کشتن یکدیگر می پرداختند که قاتل و مقتول به بهشت راه یابند. پس از اعلام قبولی آن توبه از سوی خدا هرکس که زنده می ماند گناه آنها بخشوده می شد.

[ 26 ] راوندی در کتاب قصص الانبیاء(50) می نویسد: قوم موسی کلیم بر اثر متابعت از «سامری» از خط حق، فاصله گرفته بودند. آنان از سامری سؤال کرده بودند : «آیا این گوساله خداست؟» پاسخ داد: مگر شجر با موسی سخن نگفت؟ این گوساله بسان آن شجره است.

سامری کسی را گماشته بود تا به گونه ای ماهرانه به دور از چشم مردم در گوساله می دمید و در آن سخن می گفت ، ولی مردم گمان می کردند که خداست که از طریق گوساله حرف می زند. این قوم ششصد هزار نفر بودند که فقط دوازده هزار نفر آنان در صراط حق، باقی مانده و بقیه، به «سامری» گرویده بودند. سرانجام از کار خود پشیمان گشته ، دست از ارتداد خود کشیدند و به عملیات «توبه» تن دادند و به عنوان تجلّی توبه با شمشیر آخته، به جان یکدیگر افتادند. آنها به امر موسی دست به کشتن یکدیگر زدند. و وقتی که از این عمل به ستوه آمدند، به توسل به «پنج تن» اهلبیت اسلام علیهم السلام دست زدند آنان با حالت ناله و زاری در هنگام توسل این چنین، در پیشگاه خدا دعا کردند:

«یا رَبَّنا بِجاهِ محمّد، الأکرَم وَ بِجاهِ عَلِی الأَفْضَلَ الأعْلَمَ وَ بِجاهِ فَاطِمَة الفُضْلی وَ بِجاهِ الْحَسَن والحسین و بِجاهِ الذرّیةِ الطَّیبین مِن آلِ طه وَ یاسینَ لمّا غَفَرْتَ لَنا ذُنُوبَنا وَ غَفَرْتَ هَفَواتَنا وَ اَزَلْتَ هذا الْقَتْلَ عَنّا».

در این هنگام از آسمان به موسی کلیم ندا رسید که آنان دست از قتل بکشند. (یعنی توبه آنان پذیرفته شد).

صلوات و رنج شیطان

[ 27 ] روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از راهی عبور می کرد. شیطان را دید که خیلی ضعیف و لاغر شده است. از او پرسید: «چرا به این روز افتاده ای؟» گفت: «یا رسول اللّه ! از دست امت تو رنج می برم و در زحمت بسیار هستم.» پیامبر فرمودند: «مگر امت من با تو چه کرده اند؟»

گفت: یا رسول اللّه ! امت شما شش خصلت دارند که من طاقت دیدن و تحمل این خصایص را ندارم.

اول این که هر وقت به هم می رسند سلام می کنند.

دوم این که با هم مصافحه می کنند.

سوم آن که هرکاری را می خواهند انجام دهند انشاء اللّه می گویند.

چهارم آن که استغفار از گناهان می کنند.

پنجم این که تا نام شما را می شنوند صلوات می فرستند.

ششم آن که ابتدای هر کار بسم اللّه الرحمن الرحیم می گویند.

برترین اعمال [پیامی از برزخ]

در احادیث آمده است که:

[ 28 ] «عَنْ أَبِی عَلْقَمَةَ قال: صَلَّی بِنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الصُّبْحَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَینَا فَقَالَ: مَعَاشِرَ أَصْحَابِی رَأَیتُ الْبَارِحَةَ عَمِّی حَمْزَةَ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ أَخِی جَعْفَرَ بْنَ أَبِی طَالِبٍ... فَدَنَوْتُ مِنْهُمَا فَقُلْتُ: بِأَبِی أَنْتَُما أَی الاْءَعْمَالِ وَجَدْتُمَا أَفْضَلُ؟ قَالا: فَدَینَاک بالآبَاءِ وَالامُّهاتِ وَجَدْنَا أَفْضَلَ الاْءَعْمَالِ الصَّلاةَ عَلَیک وَ سَقْی الْمَالِ وَ حُبَّ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام ».

ابو علقمه می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از نماز صبح رو به ماکرد و فرمود: اصحاب من! دیشب عمویم حمزه و برادرم جعفر (طیار) را در خواب دیدم. به آن دو نزدیک شدم و گفتم: «پدر و مادرم فدایتان، کدام عمل را برتر یافتید؟»

پاسخ دادند: پدر و مادر ما فدایت، ما صلوات بر تو، تشنه را سیراب کردن و محبت علی بن ابی طالب علیه السلام را برترین اعمال یافتیم.(51)




تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 93/10/10 | 4:3 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به على(علیه السلام) فرمود: اى على ؛ جبرئیل به من گفت:
آرزو داشتم بخاطر انجام هفت کار از جنس بشر باشم تا بتوانم آنها را انجام دهم:


1ـ در نماز جماعت شرکت کردن.
2ـ همنشینى با علما.
3ـ اصلاح و آشتى برقرار کردن بین دو نفر
که با هم قهر هستند.

4ـ محبت و نوازش نمودن نسبت به یتیمان.
5ـ عیادت مریض نمودن.
6ـ تشییع جنازه کردن.
7ـ در موسم حجّ به حاجیان در مکه آب دادن.

بعد پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به على(علیه السلام) مى فرماید: یا على در انجام این امور جدّى و کوشا باش.




تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 93/10/10 | 3:57 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
علوم فرا گیتی,ماورای طبیعت,متافیزیک,علوم غریبه

علم الجفر یا علوم غریبه چیستند؟

Asemooni.com  

What-Aljfr-science-or-occult-sciences

 

 (علم الحروف) علمی است که صاحبان آن علم ادّعا دارند که بوسیله علم جفر تمامی حوادث عالم را تا انقراض عالم می‏دانند. و صورت کامل و صحیح این علم مخصوص ائمّه اطهارعلیهم السلام است. در مجمع البحرین می‏نویسد که علم جفر و علم جامعه دو کتابی است که علی‏علیه السلام در آن دو کتاب تمامی علوم و حوادث را تا انقراض عالم به طریق علم حروف تهجی و ابجدی با املاء رسول اکرم‏صلی الله علیه وآله بر پوست بز و پوست گوسفند حتی ارش خراشیدن صورت و پوست، و نصف خراشیدن پوست همه را نوشته است. همه امامان معصوم‏علیهم السلام آن علم را می‏دانند و به آن نگاه کرده بوسیله آن علم حکم می‏کنند.
و نیز بر این قضیّه شاهد آورده و حدیثی از امام صادق‏علیه السلام نقل می‏کند که امام صادق‏علیه السلام فرمود: “عندی الجفر الأبیض و الجفر الأحمر” “پیش من علم جفر سفید و جفر سُرخ است.” زید بن ابی العلاء سؤال کرد یابن رسول اللّه چه چیز در جفر سفید هست؟ امام فرمود: در آن (مطالب) زبور داوُد، و تورات موسی، انجیل عیسی، صحف ابراهیم و حلال و حرام مُصحف فاطمه‏علیها السلام است و هر آنچه که مردم در دانستن آن به ما احتیاج دارند و ما به کسی احتیاج نداریم (در آن کتاب موجود است.)
و نیز در حدیث دیگر نقل کرده که شخصی از امام صادق‏علیه السلام پرسید: و ما الجفر؟ یعنی جفر چیست؟ امام فرمود: آن علمی است که در پوست بز و گوسفند که روی هم پیچیده (نوشته شده) و در آن سلاح رسول خداصلی الله علیه وآله و تمامی کتب آسمانی و مُصحف فاطمه‏ علیها السلام است.

 

 

جفر چیست؟

 

تاریخچه ؛ بر اساس برخی روایات اوراق جفر را ملک جبرئیل در غار حرا به حضور حضرت محمد (ص) آوردند که بنا به باورها، تمامی علم عالم از اول خلقت تا به آخر در آن مستودع است و چون بر روی پوست بزغاله نوشته شده بود، به این نام خوانده شده است. این اوراق طبق عقاید مسلمانان از حضرت محمد (ص) به علی (ع) رسید؛ و ایشان بنابه دلایلی دو خانه از این اوراق را با انگشت مبارکشان پاک کردند . این خانه‌ها در خصوص جواب سوال زمان ظهور قائم (ع) و روز پایان عالم بوده است. این کتاب در حال حاضر در نزد حضرت مهدی (عج) است. امامان، این علم را به بعضی از خواص خود تعلیم می‌نمودند. 
از دیدگاه باورمندان به علم جفر، علوم تجربی قدرت کافی جهت اثبات بسیاری از علوم را نداشته و اساساً اسم علم بر روی این مقوله حاکی از معلومی است که در پس پرده مانده است . روش‌های علم جفر ؛ در علم جفر برای رسیدن به جواب سئوالات، از روش‌های گوناگونی استفاده شده است. این روش‌ها بسته به اهمیّت سوال متفاوت و در سطوری چند منتج به جواب می‌شود. از انواع روش‌ها، می‌توان به جفر آدم(ع)، جفر منبری و … اشاره کرد. در علم جفر برای رسیدن به جواب از علوم ریاضی و نجوم نیز بهره می‌گیرند. نام سائل و نام پدرِ او و زمان سئوال به علاوه جمله سئوال، با روش ذکر شده در علم جفر، مبنای رسیدن به جواب است. یکی از مراحل مهم، که از آن به “سطر” نام برده می‌شود “سطر مستحصله” است که اصحاب علم جفر معتقدند با طهارت روح و… به مهم می‌توان آگاهی یافت. شیعیان علم جفر را مخصوص علی ابن ابی طالب(ع) می‌دانند. کتابی بنام جفر جامع که مشتمل بر 28 جزو 28 صفحه‌ای (784 صفحه) با جدول‌هائی که 28 در 28 خانه هستند و با چهار حرف در خانه که با چهار الف شروع و با چهار حرف غ به پایان می‌رسد، بوسیله علی (ع) ترتیب داده شده است که در بعضی روش‌ها برای مستحصله از آن استفاده می‌شود و اعتقاد بر آن است که علوم اولین و آخرین در آن کتاب ملحوظ در ملفوظ است. اعداد معادل حروف ابجد که در جفر از آن استفاده می‌شود الف ب ج د ه‍ و ز ح ط ی ک ل م ن س ع ف ص ق ر ش ت ث خ ذ ض ظ غ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 20 30 40 50 60 70 80 90 100 200 300 400 500 600 700 800 900 1000

 

 

مستحصله

 

مُستَحصله یا چکیده‌گیری یکی از اصطلاحات علم الحروف (جفر) است. مستحصله گاه درآوردن یک جمله از 15 سطر است. در علم جَفر از شماره‌های مشخصی که در حساب ابجد به حروف الفباء نسبت داده‌اند استفاده و با این شماره‌ها و حروف به جابجایی و تقسیم و غیره می‌پردازند و به اصطلاح حروف را می‌شکنند (تکسیر حروف). مستحصله (یا چکیده) نام یکی از مرتبه‌های شکستن حروف است.

 

مراحلی که در جفر کبیر بکار می‌رود تا پاسخ هر پرسش دریافت شود عبارت‌اند از:

 

. تبدیل حروف پرسش به عدد ابجد
. پیدا نمودن مدخل کبیر و مدخل صغیر
. واژه‌ها
. یافتن اساس و نظیره هر حرف برپایه جدول‌های حروف ابجد
. بدست آوردن زبر و بینات حروف بدست‌آمده
. واج‌شکنی (تکسیر حروف)
. کوتاه‌سازی (تخلیص)
. چکیده‌گیری (مستحصله)
. شناخت قوای اعداد
و در نهایت رسیدن به گفتار نهانی و پاسخ باطنی از ظاهر پرسش

 

 

علوم غریبه:

 

طبق نقل پنج علم غریبه داریم که از عامّه مردم مخفی و پنهان است و آن را خمسه مُحتحبه نامند. و آن پنج علم عبارتند از: کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا و (کلمه سر) رمز آن علوم است. هر حرفی اشاره به علمی است. ما در اینجا توضیحات هر یکی از علوم را از کتاب جلد دوم مائده یا فرحه الروح، ص 19 نقل می‏کنیم، او هم به نقل از کتاب تحفه حکیم بیان نموده است به قلم می‏آوریم:

 

- علم صناعت (علم کیمیا):

 

علمی است که بوسیله آن می‏توان قوای اجرام معدنی بعضی را به بعض دیگر تبدیل کرد. مثلاً بوسیله این علم می‏توان طلا و نقره را از فلزات جدا کرد.)

 

- علم لیمیا: (علم طلسمات):

 

علمی است که بوسیله آن روح در بدن دیگری انتقال دهند. کیفیّت تمزیج قوای فاعله عالیه با مفعوله سافله تا فعل غریب از آن حادث گردد.

 

- علم هیمیا:

 

علمی است که بوسیله آن سیارات هفتگانه را می‏شناسند و در اثر آن شناخت بوسیله ستاره‏های هفتگانه در زمین تصرف می‏کنند و کارهای عجیب و غریب در روی زمین انجام می‏دهند. از جمله بوسیله آن علم جنّیان را تسخیر می‏کنند.)
علم سیمیا: علمی است که انسان بوسیله یادگیری آن قدرت برای انجام کارهای خارق العاده پیدا می‏کند.)

 

- علم ریمیا:

 

علم شعبده است و آن عبارت است از معرفت قوای جواهر ارضیّه و مزاج آنها در یکدیگر تا از آنها قوّتی حاصل شود که از آن قوّه فعل غریب صدور یابد.)
علمی است که از آن در هر جا که بخواهند می‏توانند در یک لحظه بروند (مانند طی الارض).)


- منبع، پورتال آسمونی  http://www.asemooni.com/science/paranormal/what-aljfr-science-or-occult-sciences#ixzz1Sc7pWAvDD




تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 93/10/10 | 3:55 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

 

 

       

کرهرود اراک

شناخت بیشتر کرهرود که به زمان خلفای عباسی می رسدنام اولی? کرهرود در زبان عربی کرج بوده و سبب آن به ادبیات عرب برمی گردد که در کلمات اعلام (هاء) را به (جیم) تبدیل میکنند، و این نام در زبان فارسی تبدیل به (هاء)یعنی کره می شود. کرهرود را ابودلف که فرزند یکی از فرماندهان ارتش امین خلیفه عباسی بوده است در زمان مأمون بنا نهاده و درحوالی سال 210 هجری در کرهرود حکومت مستقلی داشته است. به نقل از گذشتگان پس از ابودلف سلطان شیخ احمد به این دیار آمده و مسکن می گزیند. سلطان شیخ احمد مردی از تبار حارث همد
نویسنده: سید مرتضی میر ناصری کرهرودی - چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393

شجره نامه سادات جلیل القدرکرهرود.سادات کرهرود رقم بزرگی را از سادات را نشان می دهدمحله سادات کرهرود یکی از محله های بنام کرهرود  که شمار کثیری از سادات را در خود جای داده است که نسب شان به سید محمد مکی معروف به بابا سید محمد سی ام نسل امام سجاد علیه السلام  که قبر مطهرشان با یک باز سازی متبرک به یک گنبد طلایی در تخت سادات کرهرود در تخت سادات کرهرود  مزین شده است که در قرن دهم هجری زندگی می کرده است .سید محمد مکی نیز از سادات حسینی آوه {نزدیک ساوه}است که سلسله النسب آنان در کتب معتبره ی انساب همچون سراج الانساب  مذکور گردیده است .                                          اینک به شرح نسب سیدمحمد مکی :          سیدمحمد مکی معروف به باباسید محمد بن غیاث الدین بن معصوم بن تاج الدین بن رضی الدین بن علی بن ابومحمدرضاءالدین حسن ملقب به کمال الدین بن فخرالدین محمدبن محمدرضی الدین زاهد بن رضی الدین محمد بن زید بن داعی بنزید بن علی بن حشین بن حسن التج بن ابیالحسن العلی بن ابومحمدحسن الرئیس بن حسن الفطس بن علی الاصغر بن امام زین العابدین علیه السلام بن امام حسین شهید علیه السلام بن امام علی علیه السلام بن ابیطالب ابن عبدالمطلب ابن هاشم  ./                 حسن افطس کوچکترین فرزند امام سجاد علیه السلام است از این رو به اصغر ملقب گردیده است در حدود سی سالگی وفات کرد وقبرش در ینبع است. حسن الافطس بن علی اصغر در زمان منصور دوانیقی نهضتی را تدارک بر علیه منصور ایجاد وبه زندان منصور منتقل مشود  وتا زمان امام جعفرصادق علیه السلام  زندانی که امام وساطت کرده که منصور هم حسن افطس را به امام همام می بخشد . علی الحوری بن حسن افطس معروف به الحریری یا حوری که در زمان هارون الرشید به دست آن زمامدارپلید مظلومانه شهید می شود .........                                                 

بابا سید محمد مکی با یک هجرت از آوه ساوه  به خطه کرهرود می ]ید وکرهرود که خود داستانی باقدمت 2500 ساله را دارد  که شواهد آن با سند  بر می گردد. اقامت می گزیند و در حوزه علیمه ای که دایر بوده به تدریس می پردازد واز این آقا پنج پسر  باقی می ماند .به نام های:     1-میر کمال بن سید محمد مکی که  جد سادات میر معینی ها است .                              

2-میرصفدر بن سیدمحمد مکی  که جد سادات اخلاقی ومیرعلیاری ها میر علی اکبریها  است.

3-میرهاسم جد میر آقاجانی ها  و میر یونسی ها                                           

4-میر بها  بن سید محمدمکی جد میر ناصری ها                                                

  5-سید حیدر بن سید محمد مکی   اولاد بزرگ بابا سید محمد که از او میر علی محمد که در ضلع  غربی ربقعه   تخت سادات مدفون  وسنگ قبرش بر فراز قبر بر روی دیوار نصب گردیده است به دنیا می آِید واز میر علی محمد چهار فرزند به نام های 1-سیدمحمد 2-سیداحمد 3-سید یحیی 4-سید هادی  به دنیا می آیند. واز سید احمد فرزندی به نام آیت اله نورالدین عراقی  محسنی ها  از علمای اراک معروف می باشند . شرح زندگی سادات کرهرود  در کتاب بنی فاطمه در استان مرکزی  تالیف دانشمند   معطم و محقق وپژوهشگر  حجت السلام والمسلمین کمال الدین فراهانی   واعظ معروف شهرمان  سادات استان مرکزی را جمع آوری وبه چاپ رسیده که می توانید با مراجعه به کتاب از جزئیات کامل بر خور دار شوید .      

شجره نامه میرناصری های محل سادات کرهرود 

میرناصری ها آقابابا دارای نخل محل سادات

میرناصری ها سیدحسن آقا بانی نذری حسینه محل سادات

میرناصری ها      عموهدایت دارای علم غیبی محل سادات

میرناصری ها آقامحمد متولی حسینه جا پا مرتضی علی تخت سادات

 

1-سیدمحمد   2-سیدتوحید   3-.مبیناسادات

سیدمرتضی ابن

حاج سید محمد آقاابن

سید ابراهیم ابن

سیدرمضان (صاحب علم غیبی محل سادات)ابن

                                                             میرناصرابن

میربهاءالدین ابن

میرعلی ابن

آقامیر ابن

میربها ابن

باباسیدمحمد

ابن غیاث الدین بن معصوم بن تاج الدین بن رضی الدین بن علی بن ابومحمدرضاءالدین حسن ملقب به کمال الدین بن فخرالدین محمدبن محمدرضی الدین زاهد بن رضی الدین محمد بن زید بن داعی بن زید بن علی بن حسین بن حسن التج بن ابیالحسن العلی بن ابومحمدحسن الرئیس بن حسن الفطس بن علی الاصغر

ابن امام زین العابدین علیه السلام

ابن امام حسین علیه السلام

ابن امام علی بن ابیطالب علیه السلام ابن عبدالمطلب ابن هاشم

..........................................................................................................

آقاحسن-آقا حسین - آقا محمد - آقا رمضان آقا مرتضی

ابن عمو سید هدایت (عام هدا)(دارای علم غیبی محل سادات کرهرود)

ابن سید رمضان

ابن میرناصرابن

میربهاءالدین ابن

میرعلی ابن

آقامیر ابن

میربها ابن

باباسیدمحمد

ابن غیاث الدین بن معصوم بن تاج الدین بن رضی الدین بن علی بن ابومحمدرضاءالدین حسن ملقب به کمال الدین بن فخرالدین محمدبن محمدرضی الدین زاهد بن رضی الدین محمد بن زید بن داعی بن زید بن علی بن حسین بن حسن التج بن ابیالحسن العلی بن ابومحمدحسن الرئیس بن حسن الفطس بن علی الاصغر

ابن امام زین العابدین علیه السلام

ابن امام حسین علیه السلام

ابن امام علی بن ابیطالب علیه السلام ابن عبدالمطلب ابن هاشم

..................................................................................................................

آقا مصطفی -آقا محمد - آقا رضا - آقا مهدی- آقا جواد

ابن سید آقا ابوالفضل

ابن آقا بابا

ابن سید رمضان

 ابن میرناصرابن

 میربهاءالدین ابن

   میرعلی ابن

   آقامیر ابن

   میربها ابن

   باباسیدمحمد

 ابن غیاث الدین بن معصوم بن تاج الدین بن رضی الدین بن علی بن ابومحمدرضاءالدین حسن ملقب به کمال الدین بن فخرالدین محمدبن محمدرضی الدین زاهد بن رضی الدین محمد بن زید بن داعی بن زید بن علی بن حسین بن حسن التج بن ابیالحسن العلی بن ابومحمدحسن الرئیس بن حسن الفطس بن علی الاصغر

ابن امام زین العابدین علیه السلام

ابن امام حسین علیه السلام

ابن امام علی بن ابیطالب علیه السلام ابن عبدالمطلب ابن هاشم

 

..........................................................................................................

 


..........................................................................................................

حجت السلام حاج آقا حسین ابن

آقا بابا (دارای نخل محل سادات کرهرود)ابن

سید اسماعیل ابن

میربابا ابن

 میرناصرابن

 میربهاءالدین ابن

 میرعلی ابن

  آقامیر ابن

میر بها ابن

بابا سید محمد ابن

ابن غیاث الدین بن معصوم بن تاج الدین بن رضی الدین بن علی بن ابومحمدرضاءالدین حسن ملقب به کمال الدین بن فخرالدین محمدبن محمدرضی الدین زاهد بن رضی الدین محمد بن زید بن داعی بن زید بن علی بن حسین بن حسن التج بن ابیالحسن العلی بن ابومحمدحسن الرئیس بن حسن الفطس بن علی الاصغر ابن امام زین العابدین علیه السلام ابن امام حسین علیه السلام ابن امام علی بن ابیطالب علیه السلام ابن عبدالمطلب ابن هاشم

.........................................................................................................

سید حسن آقا(بانی نذری محل سادات کرهرود) ابن

.سید میر زا آقاابن

.سید مصیب ابن

.سید ذوالفقارابن

 میرناصرابن

 میربهاءالدین ابن

 میرعلی ابن

 آقامیر ابن

 میربها ابن

 باباسیدمحمد

 ابن غیاث الدین بن معصوم بن تاج الدین بن رضی الدین بن علی بن ابومحمدرضاءالدین حسن ملقب به کمال الدین بن فخرالدین محمدبن محمدرضی الدین زاهد بن رضی الدین محمد بن زید بن داعی بن زید بن علی بن حسین بن حسن التج بن ابیالحسن العلی بن ابومحمدحسن الرئیس بن حسن الفطس بن علی الاصغر

 ابن امام زین العابدین علیه السلام

 ابن امام حسین علیه السلام

 ابن امام علی بن ابیطالب علیه السلام ابن عبدالمطلب ابن هاشم

......................................................................................................

آقامحمد( متولی جا پا مرتضی علی علیه السلام)ابن

عمو حاج آقا ابن .

.............ابن .

........ابن

........ابن

........ابن


میرناصرابن

 میربهاءالدین ابن

میرعلی ابن

 آقامیر ابن

 میربها ابن

 باباسیدمحمد

 ابن غیاث الدین بن معصوم بن تاج الدین بن رضی الدین بن علی بن ابومحمدرضاءالدین حسن ملقب به کمال الدین بن فخرالدین محمدبن محمدرضی الدین زاهد بن رضی الدین محمد بن زید بن داعی بن زید بن علی بن حسین بن حسن التج بن ابیالحسن العلی بن ابومحمدحسن الرئیس بن حسن الفطس بن علی الاصغر

 ابن امام زین العابدین علیه السلام

 ابن امام حسین علیه السلام

 ابن امام علی بن ابیطالب علیه السلام ابن عبدالمطلب ابن هاشم

 




تاریخ : یادداشت ثابت - دوشنبه 93/10/2 | 5:10 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
<< مطالب جدیدتر مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.