چه می شد ای خدا مشکم مرا حاجت روا می کرد
به حق هر دو دستانم همه دردم دوا می کرد
به یاد اصغر نالان که عطشان و پریشان است
کمی از آبِ باقی را برای او سوا می کرد
خدایا عاقبت دیدی شدم شرمنده ی اصغر
چه می شد این فراتِ غم مرا در خود فنا می کرد
ز روی کودکان او خجالت می کشم یا ربّ
چه می شد ناله ی زینب دلِ من را رها می کرد
کنار علقمه آید نوای شیون و زاری
شنیدم مادرم زهرا مرا هر دم صدا می کرد
توانِ دیدنِ رویِ رقیه کرده مجنونم
چه می شد دشمنم اکنون سر من را جدا می کرد
به ذکرِ نام مولایم خیالم طفل شش ماهه
دلم هر لحظه با شورِ دل زینب صفا می کرد
نوای یاری عشقم حسین تشنه ی زهرا
قسم بر هر دو چشمانم ز دل صد عقده وا می کرد
آیاتی از قرآن مجید که از آنها فضیلت و عظمت مقام حسین (ع) استفاده
میشود فراوان است که در این یادداشت به چهار نمونه از آنها اشاره میشود.
1. آیه مودّت
خداوند در قرآن کریم می فرماید: «قُلْ لا أَسْألُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلّا المَوَدَّةَ فِی القُرْبی» (الشوری: 23)
قال الله تعالی فی کتابه : ما خلقتُ الجن و الإنس إلا لیعبدون.1
السلام علیک أیهاالعبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لأمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین. 2
امـام فـرمـود: جماعتی از خاندان محمد صلی الله علیه و آله و سلم در این زمین به شهادت می رسند.
« آری این سرزمـین مـحل محنت و بلا است ، اینجا میعادگاه عاشقان حق است اینجا وعده گاه مـلاقـات دوست است ، در اینجا عـاشقـان بیقـرار و شوریده حال به وصال مـحبوب مـی رسند، اینجا لب تـشنگـان مـجروح و داغـدار از جام وصال دوست سیراب می گردند اینجا وعده گاه عشاق راه حق و حرّیت و آزادی و عدالت است .» 1
ای عسلت از دم شمشیرها!
خنده زده زخم تو بر تیرها
زخم بدن توشه، خطر زاد تو
روز شهادت شب میلاد تو
دسته گل حجله ی تو سنگ ها
گشته تنت دستخوش چنگ ها
مرگ، عروسی که هم آغوش توست
نیشِ سرِ تیرِ بلا نوش توست
شبی حسین از خانه اش بیرون شد و کنار قبر جدش
آمد و گفت : سلام بر تو ای رسول خدا! من حسین بن فاطمه ام ؛ فرزند تو و
پسر فرزند تو و نواده تو و آن وزنه ای که در امت خویش بر جای گذاشتی . ای
پیامبر خدا! بر آنان گواه باش که مرا یاری نکردند و تباهم ساختند و حرمت
مرا نگه نداشتند. این شکایت من به محضر توست تا روزی که دیدارت کنم . درود
خدا بر تو باد!
آنگاه به نماز ایستاد و پیوسته در رکوع و سجود بود.1
2 - طبری گوید:
ابو
مخنف با سند خویش از ابو سعید مقبر نقل کرده است : به حسین نگریستم که
وارد مسجد مدینه می شد و پیاده بود و به دو نفر تکیه داده بود، گاهی به
این و گاهی به آن و این شعر یزید بن مفرغ را می خواند:
سپیده دمان ،
ستوران را نرمانم و مرا یزید نخوانند، آن روز که از روی ترس ، دست در دست
ستم بگذارم ، در حالی که مرگها در کمین منند تا تنها بمانم .
دیوار غصه بر سرم آوار شد حسین
تاریخ رنج فاطمه تکرار شد حسین
آییـنه صــداقت قلب تمام شهر
مجروح تازیانه زنــگار شد حسین
دیدم که دست بیعتشان بین آستین
ســر خورشیـــد را بر نیـــزه کردنـد
شفق زان پس سراسر غرق خون شد
از آن روزی که پیمــان را شکستنــد
می و پیــمانه یکســر ، واژگــون شــد
فرات ای چشمه ی جوشان محنت
دلت از شـرم ،یــا خون لاله گون شـد؟
عطــش بر جـان گـُـل ها آتشی زد
که داغ سینـه ی سقّــا فـــزون شـــد
چو سردار از شریعه تشنه برگشت
تو گـویی عقــل هم غــرق جنون شــد
ببــار ای آســمان ، سنــگ ندامــت
که از دل ، طاقـت ماندن بـرون شد .....
مناظره امام حسین(ع) با کوفیان در روز عاشورا
«اُنُشِدُکُمُ اللهَ هَلْ تَعرفونَنی؟»
«شما را به خدا سوگند میدهم آیا مرا میشناسید؟»
گفتند: «آری تو را میشناسیم؛ تو پسر رسول خدا ـ صلیالله علیه و آله ـ و سبط او هستی.»
فرمود: «اُنْشِدُکُمُ اللهِ هَلْ تَعْلَمونَ اَنَّ اُمّی فاطمهُ بنت محمّدٍ؟»
شما را به خدا سوگند، آیا میدانید که مادر من فاطمه زهرا ـ علیهاالسّلام ـ دختر محمد ـ صلیالله علیه و آله ـ است؟»
گفتند:«آری میدانیم».
فرمود: «اُنْشِدکُمُ اللهِ هَلْ تعلَمونَ أن ابی علیُّ بیُ ابیطالب ـ علیهالسّلام ـ»
«شما را به خدا سوگند، آیا میدانید که پدر من علی بن ابیطالب ـ علیهالسّلام ـ است ؟»
گفتند: «آری به خدا سوگند.»
فرمود : «اُنْشِدُکُمُ اللهَ هَلْ تعلمونَ أنّ جدَّتی خدیجهُ بنتِ خوَیلِدٍ، اَوَّلُ نساء هذهِ الامهَإسلاماًّ؟»
«شما را بخدا آیا میدانید که مادر بزرگ من خدیجه دختر خویلد اولین زنی است که اسلام آورد؟»
گفتند: «آری به خدا سوگند همین طور است.»
فرمود:«اُنْشِدُکُمُ اللهَ هل تعلمونَ اَنَّ الطیَّار فی الجنَّه عمّی»؟ «شما را بهخدا، آیا جعر طیار که در بهشت پرواز میکند عموی من نیست؟
همگی گفتند: آری بهخدا سوگند؟
فرمود: «فَانشدکُمُ الله هل تعلمونَ اَنّ هذا سیف رسولالله ـ صلی الله علیه و آله ـ انا مُتقَلّدُهُ؟»
«شما را بخدا، آیا میدانید که این شمشیر رسول خدا ـ صلیالله علیه و آله ـ است که من همراه دارم؟»
گفتند :«آری بخدا سوگند.»
فرمود: «اُنْشِدُکُمُ اللهَ هل تعلمونَ أنّ هذهِ عمامه رَسولِ اللهِ ـ صلیالله علیه و آله ـ اَنا لا بِسُها؟»
«شما را به خدا سوگند آیا میدانید که علی ـ علیهالسّلام ـ اولین کسی بود که اسلام آورد؟ و آیا میدانید که او از نظر دانش از دیگران عالمتر بود و از نظر حلم و بردباری از همه برتر بود؟
و او ولی هر مؤمن و مؤمنهای بود؟»
گفتند:«آری بخدا سوگند»
فرمود:«فَبِمَ تَسْتَحِلّونَ دَمی وَ أبی الذّائدُ عَنِ الحَوضِ یَذودُ عنهُ رجالاً کما یُذادُ البعیرُ الصّادرُ عَنِ الماء وَ لِواءُ الحْمد ِفی یدِ أبی یومَ القیامهِ؟»
«پس به چه دلیل و با چه جرأتی خون مرا مباح میسازید با اینکه پدرم ساقی و پاسدار حوض کوثر است؛ افرادی را از کنار حوض کوثر میراند، همانگونه که ساربان شتر را از سراب میراند، و با اینکه در روز قیامت (لواء و پرچم حمد) در دست پدرم میباشد؟»
گفتند: «ای حسین! تمام این مطالب را میدانیم، ولی ما از تو دست بر نمیداریم و آنقدر در مقابل تو میایستیم تا از تشنگی جانت به لب برسد.