اشک توی چشمهایش جمع شده بود. میگفت مرا با هیچکس برادر نکردی. پیامبر که توی مدینه جاگیر شد، همه را دوتا دوتا برادر خوانده بود؛ مهاجرین و انصار را. عقد اخوت خوانده بود بینشان.
حالا علی مانده بود تنها. پیامبر لبخند زد. گفت: «تو برادر خودم هستی، در دنیا و آخرت.»
******
جنگ احد بود. دشمن حمله میکرد، مسلمانها فرار. پیامبر به علی گفت: «دفاع کن.»
علی حمله کرد و جنگید. تکتکشان را کشت. قهرمانان مشهور قریش را.
از آسمان ندا آمد: «لاسیف الا ذوالفقار، لافتی ألا علی؛ شمشیری چون ذوالفقار، و جوانمردی چون علی نیست.»
ادامه مطلب...
پاره ای از سخنان امام مظلوم علی علیه السلام که در مواضع گوناگون و به مناسبتهای مختلف ابراز داشته است:
ـ امـام عـلـى عـلـیـه السلام از آن زمان که خداوند محمد صلى اللّه علیه و آله را مبعوث کرد روى خوشى و آسایش را ندیدم ، خدا را شکر به خدا سوگند در کوچکى در بیم و وحشت به سر مى بردم و در بزرگى در جهاد و مبارزه .
ـ از همان زمان که پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله رحلت کرد هنوز مظلومم .
ـ هیچ کس به اندازه من سختى ندیده است .
ـ من فکر مى کردم که والى بر مردم ستم مى کند اما اکنون مردم بر والى ستم روا مى دارند.
از هـمـان زمـان که مادرم مرا زاده مظلوم بوده ام تا آن جا که وقتى عقیل چشم درد مى گرفت مـى گـفت تا به چشم على دارونچکانده اید به چشم من نباید بچکانید و آنها هم به چشم من دارو مى ریختند در حالى که چشم درد نداشتم
ـ در نامه اش به معاویه ـ : و گفتى که مرا چون شتر مهار شده مى راندند تا بیعت کنم به خدا قسم که خواسته اى نکوهش کنى اما (درواقع ) ستوده اى و خواسته اى (به پندارت ) مرا رسوا سازى لکن خـودت رسـوا شـدى مـظـلـوم بـودن براى مسلمان عیب و عار نیست تاآن گاه که در دین خود گرفتار شک و تردید و در یقین خود دودل نباشد.
ـ از هـمـان زمـان که مادرم مرا زاده مظلوم بوده ام تا آن جا که وقتى عقیل چشم درد مى گرفت مـى گـفت تا به چشم على دارونچکانده اید به چشم من نباید بچکانید و آنها هم به چشم من دارو مى ریختند در حالى که چشم درد نداشتم .
ـ به آن حضرت گفته شد تو به این امر (خلافت ) حریصى ، فرمود: به خدا قسم که شما آزمندترید و دورتر (نالایقتر) و من سزاوارترم و نزدیکتر (لایقتر و شایسته تر یا در خویشاوندى با پیامبر نزدیکتر) هـمـانـا حق خود را طلب کردم و شما مانع رسیدن من به آن مى شوید خدایا! من در برابر قریش و یـاوران قـریش از تو یارى مى طلبم ، زیرا آنان پیوند خویشاوندى مرا بریدند،منزلت والاى مرا خرد شمردند و براى ستیز با من بر سر امرى (خلافت ) که از آن من است همداستان شدند.
ابـن ابـى الـحـدید مى نویسد: اخبارى همانند این گفتار از آن حضرت علیه السلام به تواتر رسیده است از جمله :.
ـ از زمانى که خداوند جان پیامبر خود را ستاند تا روزگار این مردم همواره مظلوم بوده ام .
ـ بـار خدایا! قریش را خوار و ذلیل گردان که آنان مرا از حقم محروم کردند و امر مرا (خلافت ) را به زور از من ستاندند.
ـ خـدا قـریـش را کـیـفر دهد که حق مرا به ستم گرفتند و حکومت فرزند مادرم را از من غصب کردند.
ـ شـنید کسى فریاد مى زند: به من ستم شده است ! حضرت فرمود: بیا تا با هم فریاد زنیم ، زیرا که من نیز همواره مظلوم بوده ام .
ـ او مى داند که جایگاه من نسبت به آن (خلافت ) همچون محور آسیابم نسبت به سنگ آسیا.
ـ میراث خود را به تاراج رفته مى بینم .
ـ آن دو ظرفهاى ما را واژگون کردند و مردم را بر گرده ما سوار نمودند.
ـ مـا را حـقى است که اگر بدهند آن را مى گیریم و اگر ندهند بر پشت شتر مى نشینیم هر چند شب به درازا کشد.
ـ همواره از من به بخل ستانده اند و از آنچه مستحق و مستوجب آن هستم محروم بوده ام .
ـ امام على علیه السلام در نامه اش به عقیل : قریش را بگذار تا در گمراهى بتازند آنان در جنگ با مـن هـمـداسـتـان شدند چنان که پیش از من در جنگ با پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله همصدا گشتند خدا قریش را کیفر دهد که پیوند خویشى مرا برید و حکومتى را که از آن فرزند مادرم بود از من ربود.
میزان الحکمه، ج1
این کلمات را به خاطر بسپار
ادامه مطلب...
ـ امـام عـلـى عـلیه السلام یاران رازدار محمد صلى اللّه علیه و آله مى دانند که من حتى لحظه اى دسـت رد بـه سـیـنـه خـدا و پـیـامـبـر او نزدم در جاهایى با جان خود پیامبر را یارى رساندم که دلیران مى گریزند و گامها واپس مى رود این شجاعت و مردانگى را خداوند به من ارزانى داشت .
ـ (هیچ گاه ) دروغ نگفته ام و (از پیامبر) دروغ به من گفته نشده است , و گمراه نشده ام و کسى هم به واسطه من گماره نگشته است .
ـ هـرگاه از پیامبر خدا مى پرسیدم به من پاسخ مى داد و چون خاموش مى ماندم با من آغاز سخن مى کرد.
ـ در تـفـسیر آیه “همانا تو بیم دهنده هستى و هر قومى را راهنمایى است “ ـ : بیم دهنده پیامبر خداست و راهنما من هستم .
ـ پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله مرا براى داورى به میان مردم یمن فرستاد عرض کردم اى پیامبر خدا! مرا که جوان هستم و ازدانش قضا و داورى ناآگاه , مى فرستى ؟
پیامبر دست به سینه من زد و گـفت : خدایا! قلب او را هدایت کن و زبانش را استوار گردان ازآن پس , من در داورى میان دو نفر هرگز دچار شک و تردید نگشتم تا اکنون که در این جا نشسته ام ؟
ـ پـیـامـبـر خـدا صـلى اللّه علیه و آله فرمود : اى على ! اگر تو نبودى بعد از من مؤمنان شناخته نمى شدند.
ـ پـسـر نـابـغه گفته است که من مردى بسیار بازیگوش و شوخ و بذله گویم و دست و پنجه نرم مى کنم و بازى مى کنم هیهات ! ترس از مرگ و یاد قیامت و حسابرسى (آخرت ) مرا از این کارها باز مى دارد.
ـ در خطبه اى که روز دوم خلافتش ایراد فرمود ـ : همانا من یکى از شما هستم آنچه براى شماست براى من نیز هست و آنچه برشماست بر من نیز هست .
ـ گـمـراه نـشـدم وکـسـى را گـمـراه نکردم آنچه به من سفارش شد از یاد نبردم من از طرف پـروردگار خود بینه اى دارم که آن را براى پیامبرش روشن ساخت و براى من تبیین نمود من در راه هستم (بیراهه نمى روم ).
ـ بـیعت شما با من بى اندیشه نبود و کار من و شما یکسان نیست من شما را براى خدا مى خواهم و شـما مرا براى خودتان مى خواهید اى مردم ! مرا به خاطر خود یارى رسانید به خدا سوگند که داد ستمدیده را بستانم و به مهارى سخت ستمگر را بکشانم تااو را به آبشخور حق درآورم هر چند خود نخواهد.
ـ بـه خدا سوگند که اگر شب را بر روى اشترخار تا صبح بیدار مانم و مرا در کند و زنجیرها کت بسته بکشند خوشتر دارم از اینکه در روز رستاخیز خدا و پیامبرش را به عنوان ستمکار دیدار کنم .
بـه خدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاى آنهاست به من دهند تا با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى خدا رانافرمانى کنم چنین نخواهم کرد.
ـ هـمـانا من در میان شما همچون چراغ در تاریکى هستم که هر کس به حریم آن درآید از نور آن روشنایى گیرد.
ـ مـى فـرمـود ـ : خـداى عـزوجل را آیه اى (نشانه اى ) بزرگتر از من نیست و براى خدا “نبا”ى “عظیم “ تر (خبرى بزرگتر) از من نه .
ـ از آن زمان که خدا را شناختم او را انکار نکردم .
ـ از آن زمان که حق به من نموده شد در آن تردید نکردم .
منبع: میزان الحکمه، ج 1
تربیت نفس<\/h2>
«عدی بن حاتم» می گوید: به دیدار امیرالمؤمنین علیهالسلام رفتم. دیدم در مقابل ایشان، کاسه ای آب، پاره ای نانِ جو و قدری نمک بود. گفتم: یا امیرالمؤمنین، این درست نیست که شما روز را گرسنه، مشغول کار و تلاش سپری کنید و شب را بیدار باشید و همیشه با رنج و سختی ها دست و پنجه نرم کنید و بعد هم افطار شما نان جو و نمک باشد. امام فرمود: «ای حاتم! نفس خودت را به قناعت و ریاضت عادت بده وگرنه این نفس بیش از آنچه که برای او کافی است، از تو طلب خواهد کرد.»1
کنترل نفس<\/h2>
کنترل نفس، از سفارشهای مهم ائمه معصوم علیهمالسلام بوده است. امیر المؤمنین علیهالسلام فرمود: «کسیکه بر هوای نفس چیره نشود، نفس بر او چیره خواهد شد.2»
نقل است، روزی حضرت امیرعلیهالسلام از در دکان قصابی می گذشت. قصاب به جهت علاقه به آن حضرت عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! گوشت های خوبی آورده ام؛ اگر می خواهید مقداری ببرید. حضرت فرمود: «الآن پول ندارم که بخرم.» قصاب عرض کرد: من صبر می کنم؛ پولش را بدهید. حضرت در پاسخ فرمود: «من به شکم خود می گویم که صبر کند.3» آری، اگر انسان خود را تربیت کرده باشد، نمی گذارد نفس بر او چیره شود. کسانی که نفس خود را تربیت میکنند، در مقابل مکروهات و محرمات الهی بسیار مقاوم هستند و ترک آنچه را که برای دیگران سخت به نظر می آید، برای چنین افرادی آسان است.
حلال آن حساب دارد، حرام آن عقاب ...<\/h2>
امیرالمؤمنین علیهالسلام وقتی در شب نوزدهم ماه رمضان، مهمان امّ کلثوم علیهاالسلام دختر خود، بود و دو غذا (نمک و شیر) را بر سر سفره دید، فرمود: «دخترم! آیا قبلاً دیده ای که پدرت در یک سفره دو نوع خورش بخورد؟ آیا می خواهی فردای قیامت، ایستادن علی در برابر خدای سبحان بهخاطر محاسبه و حساب پسدادن باشد؟ دخترم! بر حلال دنیا حساب است و بر حرام آن عقاب و عذاب. 4»
تغافل و چشم پوشی<\/h2>
شخصی به امیرالمؤمنین علیهالسلام دشنام داد. حضرت، سخن او را نشنیده گرفته، فرمودند: «به گوش خود شنیدم که کسی به من دشنام داد، ولی به روی خود نیاوردم و گفتم که شاید به علی دیگری بد می گفته است.5»
تغافل و نادیدهگرفتن، به جهت تقویت حلم و بردباری و هم برای تربیت بهتر افراد، ارزش اخلاقی محسوب می شود. بسیار شنیده و دیده ایم که بزرگان دین در عرصه های مختلف اجتماعی، سیاسی و حتی خانوادگی، خود را به تغافل زده و برای حفظ مصالح، از برخورد مستقیم خودداری کرده اند.
باید توجه داشت که بین تغافل و غفلت بسیار فرق است. در تغافل همانگونه که گفته شد، عنصر حلم و بردباری بسیار کارآمد است؛ اما در غفلت، نوعی بیتفاوتی، سستی و بیغیرتی دیده می شود که انسان را از یاد خدا دور و در معرض سقوط قرار می دهد.
مهمان نوازی<\/h2>
روزی اصحاب، حضرت علی علیهالسلام را بسیار غمگین دیدند. شخصی از ایشان پرسید چرا محزونی؟ ایشان در پاسخ فرمود: هفت روز گذشته و هنوز میهمانی به خانه ما نیامده است.6»
بیشتر افراد، مهمانیرفتن و مهمان دعوتکردن را قدر نمی دانند و به ارزش آن واقف نیستند. البته نه برای پاداش اخروی که «وقتی مهمان از خانه میزبان می رود، گناهان اهل خانه را بیرون می برد7»؛ بلکه به حکم اینکه انسان، نیازمند روابط عاطفی و اجتماعی است و این رفت و آمدها انسان را نسبت به اوضاع افراد مطلع می کند. از همینرو بر مهمان و احترام به او تأکید بسیار شده است.
خجلت اظهار<\/h2>
بزرگان، هیچگاه نیکی خود را به افراد یادآور نمی شدند و بهاصطلاح منتگذار نبودند. حتی در هنگام انفاق، به صورت شخص نگاه نمی کردند و گاه، درخواست می کردند آنرا اظهار نکند و روی زمین بنویسد.8
نقل می کنند، روزی شبی حارث همدانی به محضر علی علیهالسلام اظهار نیاز کرد. حضرت فرمود: «آیا مرا برای بیان حاجت خود شایسته می دانی؟» گفت: آری. خدا به شما جزای خیر دهد. حضرت، چراغ را خاموش کرد تا چهره او را نبیند و آنگاه به حارث فرمود: «به این جهت چراغ را خاموش کردم که چهره ات دچار شرم و شکستگی نشود.9»
1. بحار الانوار، محمد تقی مجلسی رحمهالله، ج 40، ص 325
2. منتخب میزان الحکمه، محمد محمدی ریشهری، ص 509، ح 6207
3. حکایتها و هدایتها در آثار استاد شهید مرتضی مطهری رحمهالله، محمد جواد صاحبی، ، ص 107
4. بحارالانوار، محمدتقی مجلسی رحمهالله، ج 42، ص 275
5. بحار الانوار، محمد تقی مجلسی رحمهالله، ج 56، ص 44
6. همان، ج 41، ص 28
7. همان، ج 72 ص 461
8. آموزه های اخلاقی ـ رفتاری امامان شیعه علیهم السلام،محمدتقی عبدوس و محمد محمدی اشتهاردی، ص648
9. بحار الانوار، محمد تقی مجلسی رحمه الله، ج41، ص36
چهارده خورشید در شعر امام خمینی(ره)
امام راحل(ره) در شمار عاشقان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام جای داشت و بدین امر افتخار می کرد. آن بزرگوار در قصیده ای دروصف پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) چنین سروده است: وین نه عجب زانکه نور اوست ز زهرا نور وی از حیدر است و او زپیمبر نورخدا در رسول اکرم پیدا کرد تجلی ز وی به حیدر صفدر در ادامه همین قصیده در خصوص حضرت زهرا(س) و حضرت معصومه(س) می فرماید: وز وی تابان شده به حضرت زهرا اینک ظاهر ز دخت موسی جعفر این است آن نور کزمشیت «کن » کرد عالم آنکو به عالم است منور این است آن نور کز تجلی قدرت داد به دوشیزگان هستی زیور عیسی مریم به پیشگاهش دربان موسی عمران به بارگاهش چاکر آن یک انجیل را نماید حفظ وین یک تورات را بخواند از بر گر که نگفتی امام هستم بر خلق موسی جعفر ولی حضرت داور فاش بگفتم که این رسول خدایست دختر جز فاطمه نیاید چون این معجزه اش می بود همانا دختر صلب پدر را و هم مشیمه مادر دختر چون این دواز مشیمه قدرت نامد و ناید دگر هماره مقدر آن یک امواج علم شده مبدا وین یک افواج حلم را شده مصدر آن یک موجود از خطابش مجلی وین یک معدوم از عقابش مستر آن یک بر فرق انبیا شده تارک وین یک اندر سر اولیا را مغفر آن یک در عالم جلالت کعبه وین یک در ملک کبریایی مشعر لم یلدم بسته لب و گر نه نگفتم دخت خدایند این دو نور مطهر آن یک کون و مکانش بسته به مقنع وین یک ملک جهانش بسته به معجر چادر آن یک حجاب عصمت ایزد معجر نقاب عفت داور آن یک بر ملک لایزالی تارک وین یک برعرش کبریایی افسر تابشی از لطف آن بهشت مخلد سایه ای از قهر این جحیم مقعر قطره ای از جود آن بحار سماوی رشحه ای از فیض ذخایر اغیر آن یک خاک مدینه کرده مزین صفحه قم را نموده این یک انور خاک قم این یک کرده از شرافت جنت آب مدینه نموده آن یک کوثر در مصرعی از همین قصیده در باره حضرت مهدی(ع) چنین آورده است: مهدی امام منتظر نوباوه خیرالبشر خلق دو عالم سر به سر بر خوان احسانش نگین مهر از ضیااش ذره ای بدر از عطایش بدره ای دریا زجودش قطره ای گردون زکشتش خوشه چین ظاهر شود آن شه اگر حیدر بر کمر دستار پیغمبر به سر دست خدا در آستین دیاری از این ملحدان باقی نماند در جهان ایمن شود روی زمین از جور و ظلم ظالمین یارب به عمر و عزتش افزای و جاه و حرمتش کاحیاکند از همتش آیین خیر المرسلین ای حضرت صاحب الزمان ای پادشاه انس و جان لطفی نما بر شیعیان تایید کن دین مبین در فرازی از قصیده ای دیگر در مورد امام زمان(ع) این گونه سروده است: حضرت صاحب زمان مشکوه انوار الهی مالک کون و مکان مرآت ذات لامکانی مظهر قدرت ولی عصر سلطان دو عالم قائم آل محمد مهدی آخر زمانی با بقا ذات مسعودش همه موجود باقی بی لحاظ اقدسش یکدم همه مخلوق فانی خوشه چین خرمن فیضش همه عرشی و فرشی ریزه خوار خوان احسانش همه انسی و جانی حضرت امام (ره)، در فرازی از یک مسمط، در باره چهارده معصوم علیهم السلام چنین سروده است: مصطفی سیرت، علی فر، فاطمه عصمت، حسن خو هم حسین قدرت، علی زهد و محمد علم مهرو شاه جعفر فیض و کاظم حلم و هشتم قبله گیسو هم تقی تقوا، نقی بخشایش و هم عسکری مو مهدی قائم که در وی جمع، اوصاف شهان شد پادشاه عسکری طلعت، نقی حشمت، تقی فر بوالحسن فرمان و موسی قدرت و تقدیر جعفر علم باقر، زهد سجاد و حسینی تاج و افسر مجتبی احلم و رضیه عفت و صولت چو حیدر مصطفی اوصاف و مجلای خداوند جهان شد دست تقدیرش به تیر و جلوه عقل مجرد آینه انوار داور، مظهر اوصاف احمد حکم و فرمانش محکم، امر و گفتارش مسدد در خصایل ثانی اثنین ابوالقاسم محمد(ص) آنکه از «یزدان خدا» بر جمله پیدا و نهان شد تا ولایت بر ولی عصر(عج) می باشد مقرر نا نبوت را محمد(ص) تا خلافت راست حیدر تا که شعر «هندی » است از شهد چون قند مکرر پوست زندان، رگ سنان و مژه پیکان، موی نشتر باد آن کس را که خصم جاه تو از انس و جان شد در باره امیر بیان حضرت علی(ع) می فرماید: فارغ از هر دوجهانم به گل روی علی(ع) به خم دوست جوانم از خم موی علی(ع) طی کنم عرصه ملک و ملکوت از پی دوست یاد آرم به خرابات چو ابروی علی(ع) علاقه به معصومان علیهم السلام سبب شده است تا امام راحل(ره) به روزهای منسوب به آن بزرگان عشق بورزد; برای نمونه در دیوان آن فقیه وارسته در باره عید غدیر خم و نیمه شعبان می خوانیم: عید «خم » با حشمت و فر سلیمانی بیامد که نهادم بر سر از میلاد شه تاج کیانی جمعه می گوید من آن یارم که دائم در کنارم نیمه شعبان مرا داد عزت و جاه و گرانی امام(ره) شیفته روزگار وصل و ظهور امام عصر(عج) بود. از اینروگاه که فرصتی دست می داد از آن ایام یاد می کرد. در دیوان اشعارش آن روزهای خوب را چنین توصیف می کند: غم مخور ایام هجران رو به پایان می رود این خماری از سر ما می گساران می رود پرده را از روی ماه خویش بالا می زند غمزه را سر می دهد غم از دل و جان می رود بلبل اندر شاخسار گل هویدا می شود زاغ با صد شرمساری از گلستان می رود محفل از نور رخ او نورافشان می شود هرچه غیر از ذکر یار از یاد رندان می رود ابرها از نور خورشید رخش پنهان شوند پرده از رخسار آن سرو خرامان می رود وعده دیدار نزدیک است یاران مژده باد روز وصلش می رسد ایام هجران می رود |
امام علی (ع) در پرسش های تاریخی حدیثی
حقانیت شیعه و کم بودن تعداد شیعیان |
پرسش: |
اسلام در عربستان به وجود آمد بنا بر این دین کامل را آنها دارند نه شیعه که خیلی عده آنان کم است اگر شیعه به حق بود پس چرا این قدر کم هستند ؟ |
پاسخ: |
می گوییم اساس تشیع این است که باید در فهم متون دینی و شرح و تفصیل قرآن و سنت پیامبر(ص) به ائمه اهل البیت(ع) رجوع کرد. و این امری است که از روایات اهل سنت قابل اثبات است و قرآن کریم هم بارها بر آن صحه گذاشته است. حدیث ثقلین چیزی نیست که براحتی از کنار آن بگذریم و حدیث دیگری که به حدیث سفینه معروف است که فرمود:«إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ مَثَلُ سَفِینَةِ نُوحٍ فِی لُجَّةِ الْبَحْرِ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ أَلَا هَلْ بَلَّغْت»[1] و این روایات در متون روایی اهل سنت در حد تواتر وجود دارند، از حدیث معروف غدیر و نصب امام علی(ع) به عنوان ولی مسلمین و از احادیث فراوان و آیات بسیار قرآن که ثابت می کنند مرجع علمی و دینی اسلام ائمه اهل البیت علیهم السلام هستند، می گذریم چرا که تفصیل این مطالب در این مقال نمی گنجد اما چرا شیعه در اقلیت است اولاً ملاک حق و باطل بودن اقلیت و اکثریت نیست قبل از پی بردن به علم هیئت جدید بسیاری و اکثریت مطلق عقیده داشتند که خورشید بر گرد زمین می چرخد در حالی که امروز ثابت شد که زمین به دور خورشید می چرخد و ثانیاً شما حوادث صدر اسلام و بعد از رحلت پیامبر(ص) را فراموش نکرده اید مظلومیتی که پنج تن از آل عبا (که از احادیث معروف اهل سنت است) کشیدند هیچ مجرمی متحمل نشد. و با طلوع روز 29 صفر سال دهم هجری حضرت امیر(ع) خانه نشین شد و بعد از 25 سال سکوت که چونان خاری در چشم و استخوانی در گلو بود به چهار سال حکومت ظاهری و آن هم با آن همه جنگ و درگیری و ایجاد دردسر و بالأخره شهادت مظلومانه امام و بعد از آن از سال 40 هجری تا 132 هجری حکومت به دست بزرگترین دشمن تشیع و اهل البیت علیهم السلام قرار گرفت و اکثر یاران امام علی(ع) را به جرم تشیع و ولایت علی(ع) قتل عام کرد و در رأس همه فاجعه بزرگ و خونبار کربلا قرار داشت. که از شرح و توصیف آن موقعیت تشیع می گذریم و به عهد بعد از بنی امیه یعنی از سال 132 تا قرن هفتم هجری می آییم که دین و آئین در قبضه خونخوار ترین افراد و دشمن ترین آنها نسبت به امام علی(ع) و شیعیان او بودند، کشتار دسته جمعی فرزندان علی(ع) (علویان) و خشن ترین برخوردها با پیروان اهل البیت علیهم السلام در طی این چند قرن اولیه اسلام چنان فضایی را پدید آورد که کسی جرأت بیان عقیدة خود را نداشت و شیعه توانست با حربة (تقیه) هویت فرهنگی و دینی خود را تا حدودی حفظ کند جانفشانیها و تلاش علمای مخلص و برجسته عالم تشیع عامل حفظ و صیانت این مکتب اصیل و ماندگاری آن شد این در حالی بود که اولاً: در داخل نظام کوچکترین منصبی نصیب فقها و حتی عوام شیعه نمی شد و تمام این مناصب در اختیار اهل سنت بود قضات، ائمه جمعه، استانداران، وزراء، کارپردازان، سپاهیان و دبیران و... همه و همه از غیر شیعه اهل البیت انتخاب می شدند ثانیاً: شیعه در کمال تقیه و پنهان کاری خود را حفظ می کرد و قدرت تبلیغ و تبیین معارف اهل البیت(ع) را نداشت ثالثاً: قتل شیعه به جرم شیعه بودن مرسوم و معهود بود و رابعاً: تمام فتوحاتی که انجام می گرفت و اسلام گسترش پیدا می کرد تنها و تنها با تبلیغ مکاتب اهل سنت بود و مکتب تشیع به هیچ وجه نامی از آن هم برده نمی شد در چنین اوضاع و احوالی شما توقع دارید که تشیع اکثریت را پیدا کند.این چه برداشت دور از واقعیتی می تواند باشد. ما امیدواریم در زمینه تشیع مطالعه های عمیق تر و جدی تر داشته باشید و به زودی و سرعت در مورد احکام دینی و مسائلی از این دست قضاوت نفرمایید ـ امروز بزرگانی از اهل سنت به تشیع می گروند و بزرگانی از دانشمندان مسیحی به حقانیت تشیع اعتراف می کنند و نمی توان با اطلاعات اندک در مورد مسائل بسیار با اهمیت اظهار نظر قطعی کرد اگر برای شما ممکن است به کتابهای ”آنگاه که هدایت شدم“ و ”از آگاهان بپرسید“ دکتر تیجانی هم سری بزنید. شرح این هجران و این خون جگر این زمان بگذار تا وقت دگر |
|
فرهنگ > الهیات > دین اسلام > شیعه > کلیات > عقاید | (cached) |
علمای شیعه حاضرند تمام استدلالات خود را بر اساس منطق و فلسفه و عقل بیان کنند و در بحث با فرقه ای از فرقههای اسلام، حاضرند فقط از قرآن و کتابهای مورد قبول خودشان استفاده کنند؛ و این خصوصیتی است که هیچ فرقه دیگری دارای آن نیست. موارد زیادی از بحثهای استدلالی اهل تشیّع با اهل تسنّن در کتابهای تاریخی به ثبت رسیده است.
شیعه امیرالمؤمنین مانند خود علی (علیه السلام) است که فرمود:«اگر قرار باشد به تخت استدلال تکیه بزنم، با یهودیان به تورات و با مسیحیان به انجیلاستدلال میکنم.»
شیعیان نیز به پیروی از امام خود، اعلان می کنند که با تمام گروهها و فرقههای مسلمان و غیر مسلمان حاضر به بحث و استدلال هستند و با دلیل و منطق، ثابت میکنند که تنها راه صحیح، تشیع و پیروی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام است.
علی درد آشنای دردمندان
علی یاری رسان مستمندان
علی آتشفشان نور و ایمان
علی خود جوش از بهر یتیمان
السلام علیک یا علی ابن ابیطالب اشفعی لنا الی الجنه
میلاد باسعادت و پرشور و سرور ، مولای متقیان حضرت امام علی ابن ابیطالب ( ع ) پدر امامت ، پیشوای عدالت ، جانِ ولایت ، مولودکعبه ، و روز پدر به پیشگاه حضرت بقیة الله الاعظم و شیعیان راستین و واقعی آنحضرت تبریک و تهنیت باد .
فوائد دوستی حضرت علی (ع) برای شیعیان ؛
طبق روایات پیامبراعظم سلام الله علیها ، دوستان ازشیعه حضرت علی علیه السلام اهل آتش نیستندولی گناهانشان راباعذابهای غیرازآتش برزخ پاک می کنندو کسیکه حقیقتا دوست آنحضرت باشدزیادگناه نمی کند.
پیامبرفرمودند ؛ بدانیدکسیکه حضرت علی (ع) رادوست داشته بدارد مرادوست داشته و کسیکه مرادوست بداردخداازاوراضی و خشنوداست و کسیکه خداازاوراضی باشدپاداش اوبهشت است و ملائکه برایش طلب آمرزش می کنند و نمی میردتاازآب کوثربیاشامد و ازدرخت طوبی میل کندو جای خود رادربهشت ببیند و جان کندن براوآسان و قبراوباغی ازباغهای بهشت می شود و خدابه تعدادرگهای بدنش به اوحوریه ای عطا کند و شفاعت اورادرباره 80 نفرازاقوامش بپذیردو به تعدادموهای بدنش دربهشت خانه ای به اومی دهد و نامه عملش رابه دست راستش دهند و مثل پیامبران به حسابش رسیدگی کنند .
آگاه باشیدکسیکه بمیردبادشمنی آل محمد (ص) «یعنی 14 معصوم و فرزندانش » باایمان و شهیدازدنیارفته و بهشت رابرایش ضمانت می کنم و کسیکه بمیردبادشمنی محمد (ص) کافرمرده و کسیکه خلافت حضرت علی (ع) راغضب کندکافراست .
و دوستی آنحضرت گناهان رامیخورد همچنانکه آتش هیزم رامیخورد و اگرآنحضرت دشمن نداشت جهنم خلق نمی شدو پیامبر؛ یاعلی توقسمت کننده آتش و بهشتی « اختیاربهشت و جهنم باشماست » و دشمنت کافر و دوستت مومن است .
باسمه تعالی
نیل آرم استرانگ درکتاب اولین قدم من بر کره ماه می نویسد " وقتی روی ماه پیاده شدیم صدای لطیف و ظریفی شنیدم ولی نفهمیدم آن صداچه بود و آنجاآقایی رادیدم که بدون اکسیژن نفس می کشیدند که الهام شدبه من « این همان کسی است که مردم دنا انتظارش رامی کشند » [ حضرت مهدی (عج ) ]تا اینکه سفرتمام شدو به زمین برگشتیم و به مصررفتم صدایی ازمسجدشنیدم دیدم این کلمات آشناست هرچه فکرکردم یادم نیامد همین که گفت « اشهد ان محمد رسول الله » یادم آمداین همان صدایی بودکه درماه شنیدم پرسیدم این چه صدایی بود ؟ گفتند اذان است ! گفتم معنای این کلمات چیست ؟ برایم معناکردندو نواراذان راخریدم و فوراٌ به آمریکابرگشتم نزدرفیقم رفتم او هم تاییدکردکه درماه صداهایی راشنید ، رفتیم نوارصوت که ضبط شده بودبررسی کردیم ، متوجه شدیم آن صدایی اذان درکره ماه ضبط شده دیدیم هردو تذتن است ولی کمی باهم فرق دارد [ البته نواری که درمصرخریده بوداذان سنیهابوده که « اشهدان علیاٌ ولی الله » نداردولی اذانی که درکره ماه شنیده بود « اشهد ان علیا ولی الله » دارد و اذان شیعیان است و این نیزدلیلی برحقانیت شیعه است . ] و او بعدازاین ماجرا ازاسلام تحقیقات کرده و با خانواده اش مسلمان شدندو نامش را به عبدالعزیز تغییردادو می نویسد یقین دارم آن صدا ، صدای اذان ملائکه بوده است ....
باسمه تعالی
پسرعبدالباسط قاری بزرگ قرآن درعالم خواب پدرش رامی بیند و پدربه او می گوید : بابا قرآن نگذاشت جهنم بروم ولی الان که درآستانه گذشتن ازپل صراط هستم چون تذکره ولایت حضرت علی (ع) راندارم « چون شیعه نیستم » ازپل صراط نمی توانم عبورکنم تو نزدعلمای نجف برو و تذکره علی ابن ابیطالب (ع) رابگیر « یعنی شیعه شو » این خواب چند مرتبه تکرار شد و او طی مراسمی شیعه شد . پیامیر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : برای هرچیزی تذکره ای است و تذکره گذشتن ازپل صراط دوستی علی ابن ابیطالب (ع) است [ البته دوستی با پذیرش امامت آن حضرت ] و این هم دلیلی برحقانیت شیعیان میباشد .....
باسمه تعالی
نقل کردند : درقبرستان بقیع جنازه ای رادفنمی کنند هنوزروی قبررانپوشیده بودند که صدای اذان بلندشد جهت نماز رفتند و برگشتند دیدندماری ذرقبردورجسدپیچیده ، ترسیدند و مسئولین مربوطه راخبردادند عده ای باقاضی شهرآمدنددیدند بعضی ها غش کردند. بالاخره قاضی حکم کشتن مار راصادر کرد وقتی برای کشتن مارمی آیند می بینند نه جسد درقبر است و نه مار ! قاضی ازمردم درباره متوفی سئال می کند همه می گویند او نماز نمی خواند .
حتی کسانی که نمازمی خوانند ولی تند می خوانند و نمازرا سبک می شمارند امام صادق علیه السلام فرمودند : شفاعت ما به آنها نمی رسد .
قرآن نیز می فرماید : بهشتیان از جهنمیان سئال می کنندچه چیز شمارابه حهنم کشاند گویند « نماز» نمی خواندیم ، به فقرا غذانمی دادیم ، و قیامت راتکذیب می کردیم تا اینکه مرگ ما آمد . ( فکر کنیم چه کسی این همه نعمت را به ما ارزانی داشته ، پس از نماز غافل نشویم ) ....
داستان مباهله
داستان مباهلهفضیلت دیگر حضرت مساله مباهله پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با مسیحیان نجران بود. آنان پس از مذاکره با پیامبر در باره عقاید باطل مسیحیتحاضر به پذیرش اسلام نشدند، ولى آمادگى خود را براى مباهله اعلام کردند. وقت مباهله فرا رسید.پیامبر ازمیان بستگان خود فقط چهار نفر را انتخاب کرد تا در این حادثه تاریخى شرکت کنند واین چهار تن جز حضرت على ودخترش فاطمه وحسن وحسین - علیهم السلام - نبودند. زیرا در میان تمام مسلمانان نفوسى پاکتر وایمانى استوارتر از نفوس وایمان این چهار تن وجود نداشت. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فاصله منزل ومحلى را که بنا بود مراسم مباهله در آنجا انجام بگیرد با وضع خاصى طى کرد. او در حالى که حضرت حسین -علیه السلام را در آغوش داشت ودستحسن -علیه السلام را در دست گرفته بود وفاطمه - علیها السلام - وحضرت على -علیه السلام پشتسر آن حضرت حرکت مى کردند قدم به محل مباهله نهاد وپیش از ورود به محوطه به همراهان خود گفت:من هر موقع دعا کردم شما دعاى مرا با گفتن آمین بدرقه کنید. چهرههاى نورانى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وچهار تن دیگر که سه تن ایشان شاخههاى شجره وجود مقدس او بودند چنان ولوله اى در مسیحیان نجران افکند که اسقف اعظم آنان گفت: چهره هایى را مشاهده مىکنم که اگر براى مباهله رو به درگاه الهى کنند این بیابان به جهنمى سوزان بدل مى شود ودامنه عذاب به سرزمین نجران نیز کشیده خواهد شد. از این رو، از مباهله منصرف شدند وحاضر به پرداخت جزیه شدند. عایشه مى گوید: پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در روز مباهله چهار تن همراهان خود را زیر عباى سیاه خود وارد کرد واین آیه را تلاوت نمود: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا . زمخشرى مى گوید: سرگذشت مباهله ومفاد این آیه بزرگترین گواه بر فضیلت اصحاب کساء است وسندى زنده بر حقانیت آیین اسلام به شمار مى رود.(1) |
کسى که در میدان و مسجد پیوسته با خدا بود
آن شب ستاره هاى غمگین، با آه و ناله گرد هم آمده بودند و از بالا به خانهاى در کوفه مى نگریستند. زمین مىگریست.
آسمان نالان بود. دیوارهاى کوفه از ترس حدوث «واقعه» به هم نزدیکمىشدند، شاید جلوگیر آن باشند. پرندههاى نگهبان در چارسوى مسجد کوفه، نگهبانى مىدادند.
شب پرههاى مهاجم ضمن این که به یکدیگرنوید مىدادند، ترس و رعب سراسر وجودشان را فراگرفته بود، آخر حمله به یک فرد نبود; حمله به تمام انبیا و اولیا و صالحان و صدیقان بود.
مىخواستند عرش خدا را به لرزه درآورند و مىخواستند عروه الوثقاى دین را نابود سازند. ابن ملجم، نماینده خفاشان شب با وحشت، براى رسیدن به آرزوى دیرینه اش، به مسجد آمده و کمین کرده بود. ولى چگونه اقدام به آن کار کرد؟! چقدر باید شقاوت و بدبختى، وجود یک به ظاهر انسانى را فراگیرد تا دستش به شمشیر بلند شود وبر فرق قهرمانى فرود آید که برق ذوالفقارش دل یلان عرب را مىلرزاند و زهره قهرمانان را مىشکافت; رادمردى که در برابر اشک یتیمان ومحرومان مهربانتر از پدر و مادر بود و با لطف و مهربانى اشکهاى غمدیدگان را پاک مىکرد و دست محبت بر سرشان مىکشید و با آنان چون فرزندان خویش رفتار مىنمود.
چگونه مىتوانست آن اشقى الاشقیا شمشیر زهراگینش را بر سر آن نامتناهى فرد بزند; او که محور مرکزى تمام فضایل بود. آن انسان کاملى که مجسمه تمام نماى رسول خدا و نفس او و برادر او و جانشین به حق او بود. او که نمىتوان با کلمات حقش را ادا کرد و توصیفش نمود، زیرا جز خدا و رسولش کسى نتوانست و نخواهد توانست تا روز رستاخیز او را بشناسد و قدرش را بداند و عظمتش را درک کند; نه آنها که پرستیدندش و نه آنها که پیرویش کردند; همه در شناخت مقامش حیران و سرگردانند.
شاعران و سرایندگان در برابر کوه عظمت، چه مىتوانند بسرایند وسخنوران و نویسندگان چه سخنى بر زبان و قلم برانند! دانشمندان وحکیمان در این اقیانوس مواج حکمت غرق مىشوند، جز آن که او خود به دادشان برسد و آنها را به کرانه نجات برساند.
نه تنها زمینیان که افلاکیان نیز از این عظمت خدایى که متجلى در یک فرد شده است، انگشت حیرت به دهان گرفته اند. این چگونه مخلوقى است که تمام صفات متضاد را در خود جمع کرده است. هنگامى که گرد و خاک جنگ، فضا را تیره وتار مىکند و قلب پهلوانان به لرزه مىآید، سیماى او برافروخته ولبانش متبسم و قلبش محکم، آن چنان بر میمنه و میسره مىتازد و باشمشیر برانش بر فرق دشمنان فرود مىآورد و با ضربتهاى سهمگینش درلحظه لحظه هاى کارزار، یلان بىشمار را در خاک و خون مىغلطاند که جزاو کسى مانند او نیست، و همو شب هنگام در محراب عبادت از خوف خدا مىگرید و براى این که بندهاى سپاسگزار باشد در خانه و در میدان، با نماز و نیایش و گریه و زارى، شب را به صبح مىرساند «الم اکنعبدا شکورا».
هرگز فجرى بر روزگار على نتابیده که دیده اش در خواب باشد و هرگز دمى از عمرش نگذشته که در غفلت باشد. پیوسته به یاد خدا و دایم در ذکر او است، او را از خدایش هیچ امرى جدا نمىسازد، چه در جنگ باشد و چه در دکه القضاء; چه در خانه باشد و چه بیرون از خانه، چه در بازار باشد و چه در مسجد، براى او فرق نمىکند; همواره در حال عبادت و شکرگزارى است.
او تنها اطاعت خدا را مد نظر دارد وتنها به تکلیف شرعىاش عمل مىکند چه در مسند خلافت باشد و چه در خانه، زندانى! چه در مصاف دشمن باشد و چه همراه با یتیمان! چه در نبرد قاسطین و مارقین وناکثین باشد و چه در کنج عزلت از خلق! و خلاصه چه در حال زائیده شدن از مادر در کعبه باشد و چه در حال جان دادن در مسجد کوفه. آنجا لب به شهادتین مىگشاید و اینجا لب با ذکر شهادتین فرو مىبندد.
على نقطه مرکزى و تمام فضایل و منشهاى والا و اخلاق انسانى و کمالات معنوى گرداگرد وجودش مىچرخد; پس على همیشه رستگار است و اگر کسى خواهان رستگارى و رسیدن به خوشبختى و سعادت باشد، باید فقط دنباله رو او و پیرو او باشد. و جز این راهى براى رسیدن به سعادتچه در دنیا و چه در آخرت نیست
اثر علامه جعفر مرتضى حسینى عاملى - پیش گفتار
مقدمه نویسنده
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
الحمد للّه ربّ العالمین، الرّحمن الرّحیم، مالک یوم الدین، ایّاک نعبد و ایّاک نستعین، إهدنا الصراط المستقیم، صراط الذین أنعمت علیهم، غیرالمغضوب علیهم.
والصلاة والسلام على خیر خلقه، و أشرف ربیته، محمد المصطفى و آله الطیبین، الذین أذهب اللّه عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً.
اخیراً فرصتى دست داد تا موضوع «اهلبیت در قرآن» را از خلال بررسى آیه سى و سوم سوره احزاب (آیه تطهیر) مورد بررسى و مطالعه قرار دهم، ایم آیه تصیرح دارد خداوند سبحان هرگونه پلیدى را از اهلبیت زدوده، آنان را پاکیزه گردانده است.
آنچه پیش روى خواننده گرامى است دستاورد همین پژوهش است. امیدوارم که این بررسى بتواند در پردهبرداشتن از چهره حقایقى که دستهاى تحویف و جعل آن را دگرگون کرده یا در پرده ابهام فرو نشاندهاند، مفید افتد و شما مىدانید که همواره این دستان آلوده در خدمت اهداف سیاسى خاص عمل کرده یا براساس کینههاى دیرین یا گرایشهاى مذهبى یا عصبیت و حمیّت جاهلى حرکت مىکنند. همین ایادى کثیف و پلید است که تلاش کرده تا این موضوع نیز بهنحوى در پرده ابهام بماند یا به شکلى دچار تحریف و دگرگونى شود.
خواننده گرامى ملاحظه خواهد کرد که پژوهشهاى عملى واقعگرا و پیراسته مىتواند بهرغم شرایط و احوال و از توجه به نتایج و آثار، پاکیز را از پلید، سالم را از تحریف شده و صحیح را از ناصحیح جدا سازد. او در این راه از مظاهر خشم، غوغا و فریادى که براى خاموشکردن نور و حقیقت و محوِ درخشش و فروزش آن از سوى باطل بهپا مىشود و بدان متوسل مىشوند، بیمى به خود راه نخواهد داد.
بر خواننده گرامى پوشیده نیست که طبیعت و شیوه این بحث که با آیه شریفه فراگیر شد ما را تا حدودى مجبور ساخته که از نظرافکندن و سرکشى به اینسو و آنسو بازمانیم. به عقیده ما آگاهى خواننده از تمام مطالب در ترسیم سیمایى هرچه آشکارتر، کاملتر و منسجمتر مفید خواهد بود. اگر مجاز باشم که خواهشى از خواننده گرامى داشته باشم. از او خواهم خواست در محاسبات خود این نکته را منظور کند که مطالعه تمام این فصلها گَشت و گذارى بىفایده و خستهکننده نیست. بلکه در بسیارى از موارد و در جاىجاى مباحث آن مطالبى سودمند و مفید خواهد یافت و چهبسا که از مطالعه تمام آن خشنودى بیشتر خواهد یافت تا اینکه به مطاله بعضى از فصلها بسنده کند.
در همینجا ارادت صمیمانه خود را پیشاپیش تقدیم خواننده گرامى کرده، از اینکه مدتى را در مصاحبت با کتاب گذارده از وى سپاسگزارى مىکنم و پوزش مىخواهم. برخداوند متعال توکل مىنمایم و از او مسئلت دارم که انجام این کار را بر من آسان گرداند. در پایان از خداوند سبحان مسئلت دارم که مرا در انجام این پژوهش به شکل گسترده و کامل موفق بدارد تا بهتر و بیشتر سودمند افتد.
حمد و سپاس بىکران خداى را که به ما نعمتهاى بىشمارى ارزانى داشت و راه هدایت و حقیقتجویى را به ما الهام کرد و درود و سلام بر بندگان برگزیدهاش، محمّد و خاندان پاک و پاکیزهاش.