سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقانیت شیعه

اجتماعی

داستان مباهله - حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

داستان مباهله

سه شنبه 9 مرداد 1386

داستان مباهله

فضیلت دیگر حضرت مساله مباهله پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با مسیحیان نجران بود. آنان پس از مذاکره با پیامبر در باره عقاید باطل مسیحیت‏حاضر به پذیرش اسلام نشدند، ولى آمادگى خود را براى مباهله اعلام کردند.

وقت مباهله فرا رسید.پیامبر ازمیان بستگان خود فقط چهار نفر را انتخاب کرد تا در این حادثه تاریخى شرکت کنند واین چهار تن جز حضرت على ودخترش فاطمه وحسن وحسین - علیهم السلام - نبودند. زیرا در میان تمام مسلمانان نفوسى پاکتر وایمانى استوارتر از نفوس وایمان این چهار تن وجود نداشت.

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فاصله منزل ومحلى را که بنا بود مراسم مباهله در آنجا انجام بگیرد با وضع خاصى طى کرد. او در حالى که حضرت حسین -علیه السلام را در آغوش داشت ودست‏حسن -علیه السلام را در دست گرفته بود وفاطمه - علیها السلام - وحضرت على -علیه السلام پشت‏سر آن حضرت حرکت مى ‏کردند قدم به محل مباهله نهاد وپیش از ورود به محوطه به همراهان خود گفت:من هر موقع دعا کردم شما دعاى مرا با گفتن آمین بدرقه کنید.

چهره‏هاى نورانى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وچهار تن دیگر که سه تن ایشان شاخه‏هاى شجره وجود مقدس او بودند چنان ولوله اى در مسیحیان نجران افکند که اسقف اعظم آنان گفت: چهره هایى را مشاهده مى‏کنم که اگر براى مباهله رو به درگاه الهى کنند این بیابان به جهنمى سوزان بدل مى‏ شود ودامنه عذاب به سرزمین نجران نیز کشیده خواهد شد. از این رو، از مباهله منصرف شدند وحاضر به پرداخت جزیه شدند.

عایشه مى ‏گوید:

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در روز مباهله چهار تن همراهان خود را زیر عباى سیاه خود وارد کرد واین آیه را تلاوت نمود: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا .

زمخشرى مى ‏گوید:

سرگذشت مباهله ومفاد این آیه بزرگترین گواه بر فضیلت اصحاب کساء است وسندى زنده بر حقانیت آیین اسلام به شمار مى ‏رود.(1)

کسى که در میدان و مسجد پیوسته با خدا بود

آن شب ستاره‏ هاى غمگین، با آه و ناله گرد هم آمده بودند و از بالا به خانه‏اى در کوفه مى‏ نگریستند. زمین مى‏گریست.

آسمان نالان بود. دیوارهاى کوفه از ترس حدوث «واقعه‏» به هم نزدیک‏مى‏شدند، شاید جلوگیر آن باشند. پرنده‏هاى نگهبان در چارسوى مسجد کوفه، نگهبانى مى‏دادند.

شب پره‏هاى مهاجم ضمن این که به یکدیگرنوید مى‏دادند، ترس و رعب سراسر وجودشان را فراگرفته بود، آخر حمله ‏به یک فرد نبود; حمله به تمام انبیا و اولیا و صالحان و صدیقان ‏بود.

مى‏خواستند عرش خدا را به لرزه درآورند و مى‏خواستند عروه ‏الوثقاى دین را نابود سازند. ابن ملجم، نماینده خفاشان شب با وحشت، براى رسیدن به آرزوى دیرینه ‏اش، به مسجد آمده و کمین کرده ‏بود. ولى چگونه اقدام به آن کار کرد؟! چقدر باید شقاوت و بدبختى، وجود یک به ظاهر انسانى را فراگیرد تا دستش به شمشیر بلند شود وبر فرق قهرمانى فرود آید که برق ذوالفقارش دل یلان عرب را مى‏لرزاند و زهره قهرمانان را مى‏شکافت; رادمردى که در برابر اشک یتیمان ومحرومان مهربان‏تر از پدر و مادر بود و با لطف و مهربانى اشک‏هاى‏ غم‏دیدگان را پاک مى‏کرد و دست محبت ‏بر سرشان مى‏کشید و با آنان چون ‏فرزندان خویش رفتار مى‏نمود.

چگونه مى‏توانست آن اشقى الاشقیا شمشیر زهراگینش را بر سر آن نامتناهى فرد بزند; او که محور مرکزى تمام‏ فضایل بود. آن انسان کاملى که مجسمه تمام نماى رسول خدا و نفس او و برادر او و جانشین به حق او بود. او که نمى‏توان با کلمات حقش را ادا کرد و توصیفش نمود، زیرا جز خدا و رسولش کسى نتوانست و نخواهد توانست تا روز رستاخیز او را بشناسد و قدرش را بداند و عظمتش ‏را درک کند; نه آن‏ها که پرستیدندش و نه آن‏ها که پیرویش کردند; همه ‏در شناخت مقامش حیران و سرگردانند.

شاعران و سرایندگان در برابر کوه عظمت، چه مى‏توانند بسرایند وسخنوران و نویسندگان چه سخنى بر زبان و قلم برانند! دانشمندان وحکیمان در این اقیانوس مواج حکمت غرق مى‏شوند، جز آن که او خود به ‏دادشان برسد و آن‏ها را به کرانه نجات برساند.

نه تنها زمینیان که ‏افلاکیان نیز از این عظمت‏ خدایى که متجلى در یک فرد شده است، انگشت‏ حیرت به دهان گرفته ‏اند. این چگونه مخلوقى است که تمام صفات متضاد را در خود جمع کرده است. هنگامى که گرد و خاک جنگ، فضا را تیره وتار مى‏کند و قلب پهلوانان به لرزه مى‏آید، سیماى او برافروخته ولبانش متبسم و قلبش محکم، آن چنان بر میمنه و میسره مى‏تازد و باشمشیر برانش بر فرق دشمنان فرود مى‏آورد و با ضربت‏هاى سهمگینش درلحظه لحظه ‏هاى کارزار، یلان بى‏شمار را در خاک و خون مى‏غلطاند که جزاو کسى مانند او نیست، و همو شب هنگام در محراب عبادت از خوف خدا مى‏گرید و براى این که بنده‏اى سپاسگزار باشد در خانه و در میدان، با نماز و نیایش و گریه و زارى، شب را به صبح مى‏رساند «الم اکن‏عبدا شکورا».

هرگز فجرى بر روزگار على نتابیده که دیده ‏اش در خواب ‏باشد و هرگز دمى از عمرش نگذشته که در غفلت ‏باشد. پیوسته به یاد خدا و دایم در ذکر او است، او را از خدایش هیچ امرى جدا نمى‏سازد، چه در جنگ باشد و چه در دکه القضاء; چه در خانه باشد و چه بیرون ‏از خانه، چه در بازار باشد و چه در مسجد، براى او فرق نمى‏کند; همواره در حال عبادت و شکرگزارى است.

او تنها اطاعت‏ خدا را مد نظر دارد وتنها به تکلیف شرعى‏اش عمل‏ مى‏کند چه در مسند خلافت ‏باشد و چه در خانه، زندانى! چه در مصاف‏ دشمن باشد و چه همراه با یتیمان! چه در نبرد قاسطین و مارقین وناکثین باشد و چه در کنج عزلت از خلق! و خلاصه چه در حال زائیده ‏شدن از مادر در کعبه باشد و چه در حال جان دادن در مسجد کوفه. آن‏جا لب به شهادتین مى‏گشاید و این‏جا لب با ذکر شهادتین فرو مى‏بندد.

على نقطه مرکزى و تمام فضایل و منش‏هاى والا و اخلاق انسانى و کمالات‏ معنوى گرداگرد وجودش مى‏چرخد; پس على همیشه رستگار است و اگر کسى ‏خواهان رستگارى و رسیدن به خوشبختى و سعادت باشد، باید فقط دنباله ‏رو او و پیرو او باشد. و جز این راهى براى رسیدن به سعادت‏چه در دنیا و چه در آخرت نیست




تاریخ : جمعه 89/5/29 | 9:10 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
.: Weblog Themes By Slide Skin:.