خود امیر مؤمنان فرمود: خدایا! تو می دانی که من حکومت را برای کشور گشائی و کشور داری نخواسته ام و به سراغ آن نرفته ام؛ فقط برای اینکه مردم را به عقل و عدل دعوت کنم، این حکومت را پذیرفتم. |
به گزارش شیعه آنلاین به نقل از تابناک، متن زیر گفتاری است منتشر نشده از آیتالله عبدالله جوادی آملی، علی بن أبیطالب (علیه أفضل صلوات المصلّین) طبق بیان نورانی خاتم انبیاء (علیه و علی آله آلاف التحیّه والثناء) از «جوامع الکلم» برخوردار بود. زیرا پیامبر درباره حضرت علی (ع) فرمود: اُؤتیتَ جَوامِعَ الکَلِمْ وَ أنتَ یا عَلیُّ قَد اُعطیتَ جَوامِعَ الکَلِمْ (1). خدای سبحان به من کلمات جامعه عطاء کرد، به توی علی بن أبیطالب هم کلمات جامعه مرحمت کرد.
کلمات جامعه آن معارف برین و برترینی است که وظائف فرد و جامعه را از یک سو؛ وظائف دنیا و آخرت را از سوی دیگر؛ وظائف دولت و ملّت را از سوی سوّم؛ روابط محلّی، منطقه ای و بین المللی را از سوی چهارم؛ بالأخره وظائف مُلک و ملکوت را از سوی پنجم در نظر گرفته و تبیین کرده است. یک انسان تک بعدی فقط دنیا را می بیند، یا وظائف فردی را؛ و اگر گاهی از جمع سخن می گوید، جمع اعتباری و جمع دنیائی در حوزه اندیشه اوست. یک انسانی که مرگ را پوسیدن می داند و نه از پوست بر آمدن، او هرگز به فکر برنامه های میان مدت، یعنی برزخ نیست چه رسد به برنامه های دراز مدت، یعنی اَبد.
کسی که از جوامع الکلم برخوردار است، مثل علی بن أبیطالب (ع)؛ هم برنامه کوتاه مدت را در نظر دارد، یعنی وظائف دنیا؛ و هم برنامه های میان مدت را از نظر دور ندارد، یعنی جریان برزخ؛ و هم برنامه دراز مدت را در نظر دارد، یعنی اَبدیت انسان. چنین آدمی که از کلمه جامعه الهی برخوردار است، ما را به همه این شئون یاد شده ارشاد می کند.
و مهمترین دستورات وجود مبارک امیر مؤمنان(ع) آن است که ما این راه را با ره توشه الهی تأمین کنیم. یعنی اگر در دنیا زندگی می کنیم، دنیا را به دستور دنیا آفرین ببینیم و اداره کنیم. خود امیر مؤمنان فرمود: خدایا! تو می دانی که من حکومت را برای کشور گشائی و کشور داری نخواسته ام و به سراغ آن نرفته ام؛ فقط برای اینکه مردم را به عقل و عدل دعوت کنم، این حکومت را پذیرفتم.
آزادسازی دین، آزادپروری انسان
مهمترین رسالت علی بن أبیطالب و برنامه الهی آن حضرت، همان بود که در نامه معروفش برای مالک اشتر مرقوم داشت. برای مالک اشتر چنین مرقوم فرمود: مالک! إنَّ هَذا الدّینْ کانَ اَسیراً فِی اَیدِی الأشرارْ، یُعمَلُ فِیهِ بِالهَوی وَ یُطلَبُ بِهِ الدُّنیا (2). فرمود: مالک! قیام من و مقاومت من و مبارزه من برای آزادی فرد یا جامعه نبود؛ فرد یا جامعه را «دین» آزاد می کند. اگر این دین در اسارت دولتمردان باشد، در اسارت طاغیان باشد؛ دینی که خود اسیر است، امیر کسی نخواهد شد! من قیام کرده ام، این قرآن را از اسارت بیگانگان در آورده ام. إنَّ هَذا الدّینْ کانَ اَسیراً فِی اَیدِی الأشرارْ، یُعمَلُ فِیهِ بِالهَوی وَ یُطلَبُ بِهِ الدُّنیا.
قرآن بود، ولی برده کسانی بود که او را به رأی خود تفسیر میکردند. سنّت پیامبر (ص) بود، ولی در اسارت کسانی بود که سیرت و سنّت آن حضرت را مصادره کردند. اگر سنّت مصادره شده باشد، و اگر قرآن اسیر باشد؛ هرگز توان آن را ندارد که فرد و جامعه را آزاد کند. حرّیت یک امت در سایه آزاد بودن دین است؛ این بیان نورانی امیر مؤمنان، علی بن أبیطالب است. وقتی دین از مصادره امیران طغیانگر آزاد شد، جامعه را آزاد می کند و انسان را به انسانیّتش آشنا می کند.
وقتی انسان به وظائفش آشنا شد، از بردگی دنیا به در میآید، از بردگی زر و زیور و مال و فرزند و دام و مرتع به در می آید. این 4 محبوب کاذب را قرآن کریم در اوائل سوره مبارکه آل عمران تشریح کرد که: زُیِّنَ لِلنّاسْ حُبُّ الشَّهواتْ مِنَ النِّساءِ وَ البَنینَ وَ القَناطِیرِ المُقَنطَرَهِ مِنَ الذَّهَبَ وَ الفِضَّه(3)؛ انسان چهار محبوب کاذب دارد. این محبوب های کاذب را قرآن کریم به رهبری اهل بیت(ع) از ما گرفته است.
چهار محبوب کاذب دنیا
فرمود: انسانی که خود را نشناخت، جهان را نشناخت، جهان آفرین را نشناخت؛ گاهی دل به جماد می بندد، مِنَ القَناطِیرِ المُقَنطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الفِضَّه؛ شیفته اعتبارات بانکی خودش است که همه اینها جماد و جامدند. یا شیفته دامداری است، یا شیفته کشاورزی، یا دلباختة زن و فرزند. محبوب مجازی انسان از این 4 قسم بیرون نیست؛ یا جماد است، یا نبات است، یا حیوان است، یا انسان. فرمود: اینها، حُبُّ الشَّهَوات است. اوّل زن و فرزند، بعد طلا و نقره، بعد کشاورزی، بعد دامداری؛ اینها همه ابزارند. کسی که دلبسته ابزار باشد، توان سفر ملکوتی نخواهد داشت. این 4 محبوب کاذب را در سورة مبارکة آل عمران از ما گرفتند و ما را آزاد کردند.
بیان نورانی امیر مؤمنان(ع) این است: اَلا حُرٌّ یَدَعُ هذِهِ اللُّماظَه (4). «لُماظه» آن غذای مانده لای دندان است. وجود مبارک امیر مؤمنان فرمود: آنچه که الآن در دست سرمایه داران شرق و غرب است، این مانده لای دندان نسل گذشته است. نسل گذشته از این مال استفاده کردهاند، و رخت بر بستهاند؛ و آنچه در لای دندانشان ماند، تُف کرده اند، و سرمایه داران کنونی گرفتند. اینچنین نیست که این زمین تازه خلق شده باشد، یا این قَناطیر مُقنطره تازه خلق شده باشند، این دامها تازه خلق شده باشند، این زن و فرزند تازه خلق شده باشند! اینها لُماظة دندان نسل گذشته است. سخن نورانی امیر بیان این است: یک مرد آزاد لازم است، یک زن آزاد لازم است تا از مانده لای دندان نسل گذشته خود را آزاد کند. اوّل دین باید آزاد بشود، تا دین انسان را آزاد کند؛ چرا که آزاد پروری در مکتب قرآن و عترت است. وقتی انسان آزاد شد؛ نه بیراهه می رود، نه راه کسی را می بندد، نه با روی سیاه و دست تهی سفر میکند.
قرآن کریم در دو جا فرمود: عدّه ای که رخت بر می بندند و می میرند، فرشتگان الهی پشت و صورت اینها را سیلی می زنند؛ یَضرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ اَدبارَهُمْ (5). بزرگان اهل معرفت گفتند: راز اینکه فرشتگان هنگام مرگِ تبهکاران سیلی به صورت آنها میزنند، مشت به پشت اینها میزنند این است که: فرشتگانی که مأمور امور دنیایند، مشت به پشت این شخص میزنند، او را با فشار از دنیا وارد برزخ میکنند؛ میگویند: عمری را تباه کردی، کاری نکردی!
فرشتگانی که مسئول امور بزرخاند، میبینند این شخص با روی سیاه و دست تهی میآید؛ سیلی به صورت او میزنند که عمر را تباه کرده ای؛ یَضرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ اَدبارَهُمْ.
... وقتی امیر مؤمنان کلّ خاورمیانه را به عنوان حوزه حکومت اداره میکرد؛ آن روز امپراطوری ایران تسلیم شده بود، امپراطوری روم تسلیم شده بود، حجاز بین این دو امپراطوری بزرگ بود. خاورمیانه غیر از این دو بلوک بزرگ کشوری نداشت! در همان عصر وجود مبارک امیر مؤمنان رو به عسل کرد، فرمود: بسیار خوشرنگی، ولی من نمیدانم طعم و مزه ات چیست!
این علی توانست کلّ دنیا را هدایت کند؛ و با بیان ابدیاش هم از فقرا حمایت کند، هم آن جوانهای بیراهه را به راه بیاورد، هم سالمندان را متنبّه کند. از سویی هم در دوران جوانی اسوه جوانان باشد، هم در دوران میانسالی اسوه میانسالان باشد، هم در دوران سالمندی الگوی سالمندان باشد؛ هم الگوی عالمان باشد، هم الگوی مجاهدان، هم الگوی سیاستمداران و حاکمان باشد، هم الگوی مفسّران و سایر خردمندان.
دو اصل رفتاری امیرالمومنین(ع)
وجود مبارک حضرت هر شب و در هر فرصت 2 اصل را کاملاً رعایت میکرد: چیزی که کلّی است، و حرفی که دائمی است. یعنی همگانی و همیشگی است. وجود مبارک حضرت بیش از هر چیزی و پیش از هر چیزی آنها را مطرح میکرد. هر شب بعد از نماز عشاء، وقتی نماز گزاران میخواستند از مسجد متفرّق بشوند، میفرمود: تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ الله (6). آقایان! بارها را ببندید!
نه یک شب، نه 10 شب، نه 100 شب... هر شب میفرمود: بارها را ببندید. راز تکرارش آن است که وسوسه شیطان هم تکراری است. او هر روز و هر شب ما را به دنیا مداری دعوت میکند، تحریض و تشویق میکند. خُب اگر بیماری هر روز است، اگر خطر هر لحظه است، اگر آسیب هر دم است، اگر آفت هر آن است؛ تذکره هم باید هر آن باشد! هر شب میفرمود: تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ الله؛ یعنی جهازها را ببندید ...
هر وقتی که به منبر تشریف میبردند، بعد از توحید و حمد و ثنای الهی، به مردم میفرمود: اِتَّقُوا الله! پرهیزکار باشید. تکرار این برای آن است که وسوسه هر لحظه است. مطالب علمی را انسان یک بار که شنید و گفت و فهمید، تکرارش سودمند نیست امّا مسائل اخلاقی، مسائلی که به نزاهت روح بر میگردد، این: هُوَ المِسکْ مَا کَرَّرْتَهُ یَتَضَوَّعُ (7). نظیر عطر است، نظیر مشک است؛ هیچ وقت انسان از هوای سالم، از مشک و از عطر خسته نمیشود. هُوَ المِسْک مَا کَرَّرتَهُ یَتَضَوَّعُ. وجود مبارک امیر مؤمنان در همة بخش ها اینطور بود؛ چه در حکومتش، چه در رعایت بیت المال.
ابن ابیالحدید در ذیل یکی از خطبهها گفت: علی بن أبیطالب (ع) هر هفته یک بار بعد از اینکه اموال بیت المال را به مستمندان و افرادی که ذی حقّند عطا کرد و عادلانه توزیع کرد، کَانَ یَکنِسُ بِیتَ المَال (8)؛ جارو میکرد، خدا را شکر میکرد که چیزی از اموال مسلمین در اختیار او نیست، بعد دو رکعت نماز شکر به جا میآورد. خدا را شکر که پاک زندگی کردهام، پاک توزیع کردهام، پاک امانت داری کردهام؛ دستم به بیت المال آلوده نشد ...
ابن أبی الحدید میگوید: من از ما قبل تاریخ بیخبرم؛ قبل از جریان نوح هر چه بود، مدوّن نیست تا من رجال قبل از طوفان نوح را بشناسم، ولی آنچه که از رجال بعد از طوفان نوح؛ چه در بین مسیحیها، چه در بین یهودیها، چه در بین اهل ملّت و نِحلت دیگر من شنیدم و بررسی کردم؛ هیچ مذهبی، هیچ اهل نِحلهای، هیچ اهل ملّتی مردی به عظمت «علی بن أبیطالب» ندارد! بالأخره هر کسی در مذهب خود یک مرد بزرگواری دارد. یا در ادبیات است، یا در حماسه است، یا در سخاوت است، یا در شجاعت و غیرت است، یا در حکومت و سیاست است، یا در فضیلت دیگر است... بالأخره هر ملّتی یک فرد ممتازی را در درون خود دارد.
طلوع خورشید از مشرق کعبه
امیرمؤ منان از صلب پدرى چون ابوطالب دیده به جهان گشود.
ابـوطـالب بزرگ بطحاء و رئیس بنى هاشم بود. سراسر وجود او، کانونى از سماحت و بخشش ، عطوفت و مهر، جانبازى و فداکارى در راه آئین توحید بود.
مـادر وى فـاطـمه ، دختر اسد فرزند هاشم است . وى از نخستین زنانى است که به پیامبر ایـمـان آورد و پـیـش از بـعثت از آیین ابراهیم پیروى مى کرد. او به هنگام شدت یافتن درد زایمان راه مسجدالحرام را پیش گرفت و خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت و چنین گفت :
خـداونـدا، بـه تـو و پـیـامـبـران و کـتـابـهـائى کـه از طـرف تـو نـازل شـده انـد و نـیـز بـه سـخـن جـدّم ابـراهـیـم سـازنـده ایـن خـانـه ایـمـان راسخ دارم . پـروردگارا، به پاس احترام کسى که این خانه را ساخت و به حق کودکى که در رحم من است ، تولد این کودک را بر من آسان فرما.
لحـظـه اى نـگـذشـت کـه فـاطمه به صورت اعجازآمیزى وارد خانه خدا شد و در آنجا على علیه السّلام به دنیا آمد.
پیوند دو گوهر
چـنـد سـال از هـجـرت پیغمبر مى گذشت و على هنوز کشتى زندگى را خود به تنهائى در دریـاى حـوادث ناخدائى مى کرد اما دیگر وقت آن شده بود که این روح بزرگ و طوفانى در کـنـار انـیـسـى مـهـربان لحظاتى را بیاساید لکن کدامین روح مى توانست با وى همگام شود و کدامین دل توان آن را داشت که این شیر خشمگین و غران روزهاى نبرد با کفار و زاهد غـمـگین و گریان شبهاى تار را در خود بگنجاند و از هم نگسلد جان و دلى على گونه مى بـایـسـت کـه هـمـچـون او از سرچشمه زلال وحى سیراب شده و به خود بالیده باشد و او کسى جز فاطمه دخت رسول خدا صلّى الله علیه و آله نبود.
فـاطـمه علیها سلام خواستگاران بسیارى از اشراف و غیر اشراف نظیر ابوبکر و عمر و عبدالرحمن بن عوف داشت اما پیامبر در جواب همه آنان فرموده بود:
در امر ازدواج فاطمه منتظر وحى الهى هستم
تـا ایـن کـه سـرانـجـام عـلى عـلیـه السـّلام درب خـانـه رسـول الله را کـوبـید پیامبر به ام سلمه فرمود بر خیز و در را بگشا که محبوب خدا و رسول پشت در است . ام سلمه در را گشود و على علیه السّلام وارد شد و در حضور پیامبر نـشست و ساکت و آرام سر به زیر افکند پیامبر از سکوت على همه چیز را فهمید و فرمود گـویـا حـاجـتـى دارى و على علیه السّلام حاجتش را گفت . پیامبر برخاست و به نزد زهرا رفـت و فـرمـود دخترم من همواره از خدا مى خواستم که تو را به عقد بهترین مخلوق خود در آورد و اکنون او به خواستگارى تو آمده چه پاسخ مى دهى ؟
فاطمه سکوت کرد اما سکوتش چنان پرمعنا و گویا بود که پیامبر لب به تکبیر گشود و فرمود:
سکوت دخترم نشانه رضاى اوست و چگونه مى توانست راضى نباشد که خدا خود به محمد صلّى الله علیه و آله فرموده :
اگر على را نمى آفریدم در روى زمین همشانى براى فاطمه نبود.
پـس از مـراسـم خـواسـتـگـارى و عـقـد، عـلى عـلیـه السـّلام زره خـود را فـروخـت و پـیـامـبر پول آنرا به عده اى از اصحاب داد تا براى زندگى فاطمه و على اثاثیه تهیه نمایند و چون اثاثیه منزل فاطمه را به حضور رسول خدا آوردند فرمود خداوندا زندگى را بر گروهى که بیشتر ظروف آنان سفال است مبارک گردان .
هـنـگـامـى کـه زفـاف فـاطـمـه فرا رسید پیامبر در حق هر دو دعا کرد و بدینسان زندگى زناشوئى على و فاطمه آغاز شد.
ثمره نخل ولایت
پـیـونـد فـاطـمـه سـلام الله عـلیـهـا و عـلى عـلیـه السـّلام نـه تـنـهـا وصال دو روح همدرد و همگام شدن دو آشناى خدا گونه با یکدیگر در طریق زندگى بود کـه جـهان آفرین نیز سرنوشت را چنین رقم زده بود که وجود محمد صلّى الله علیه و آله در وجود این دو شاگرد ممتاز مکتب وحى استمرار یابد و کوثر پربرکتش از میان آن دو تن بـجـوشـد و از آمیختن آن دو دریاى عصمت و عفت گوهرهائى برون گردند که تا قیامت نور مـحـمـدصـلّى الله عـلیـه و آله را بـر جـهـانـیـان بـتـابـانـنـد و حاصل این پیوند مبارک چهار فرزند شد به نامهاى :
حسن علیه السّلام
حسین علیه السّلام
زینب کبرى سلام الله علیها
زینب صغرى (ام کلثوم ) سلام الله علیها
و پنجمى ... دیگر قلم را یاراى نوشتن نیستشرح این هجران و این خون جگر
حماسه غدیراین زمان بگذار تا وقت دگر
سـال دهـم هـجـرت بـود و پـیـامبر از آخرین سفر حج خود باز مى گشت ، گروه انبوهى که تعدادشان را تا صدوبیست هزار رقم زده اند او را بدرقه مى کردند تا این که به پهنه بى آبى به نام غدیر خم رسیدند.
نـیـم روز هـیـجـدهـم ذى الحـجـه بـود کـه نـاگـهـان پـیـک وحـى بـر رسول خدا صلى الله علیه و آله نازل شد و از جانب خدا پیام آورده که :
((اى رسـول آنـچـه از جـانـب پـروردگـارت بـر تـو نـازل شـده بـه گـوش مـردم بـرسـان و اگـر چـنین نکنى رسالت او را ابلاغ نکرده اى و خداوند تو را از گزند مردمان حفظ خواهد کرد))
پـیـامبر دستور توقف دادند و همگان در آن بیابان بى آب و در زیر آفتاب سوزان صحرا فـرود آمـدنـد. مـنـبـرى از جـهـاز شـتـران بـراى پـیـامـبـر سـاخـتـنـد و رسـول خـدا بر فراز آن رفته و روى به مردم کردند. ابتدا خداى را سپاس فرموده و از بدیهاى نفس اماره به او پناه جست و فرمود:
اى مردم بزودى من از میان شما رخت بر مى بندم من مسئولم و شما نیز. آیا درباره من چه مى انـدیـشـید جمعیت نیکو جواب دادند و محمد صلّى الله علیه و آله از آنان اقرار به یگانگى خـداونـد در رسـالت خـویـش و حـقـانـیـت روز رسـتاخیز گرفت و جمعیت اقرار نمودند. آنگاه فرمود:
مـن دو چـیـز گـرانـبـهـا در مـیـان شـمـا مـى گـذارم یـکـى ثـقـل اکـبـر کـه کـتـاب خـداسـت و دیـگـرى ثـقـل اصـغـر کـه اهل بیت منند.
مـردم ، بـر آنـان پـیشى نگیرید و از آنان عقب نمانید. آن گاه دست على علیه السّلام را در دسـت گـرفـت و آن قـدر بـالا بـرد کـه هـمـگـان او را در کـنـار رسول خدا دیدند و شناختند سپس فرمود:
خـداونـد مولاى من و من مولاى مومنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم . اى مردم هر کس کـه مـن مـولا و رهـبـر اویم این على هم مولا و رهبر اوست و این جمله را سه بار تکرار کرد و چنین ادامه داد:
پروردگارا دوستان على را دوست بدار و دشمنان او را خوار.
خدایا على را محور حق قرار ده و سپس فرمود:
لازم اسـت حـاضـران ایـن خـبـر را بـه غـایـبـان بـرسـانـنـد. هـنـوز اجـتـمـاع بـه حال خود باقى بود که دوباره آهنگ روح بخش وحى گوش جان محمد صلّى الله علیه و آله را نواخت که :
(( امروز دینتان را برایتان کامل نمودم و نعمت خود را بر شما به پایان رساندم و اسلام را به عنوان دین برایتان پسندیدم ))
و بدینسان على علیه السّلام از جانب خداوند براى جانشینى پیامبر صلّى الله علیه و آله برگزیده شد
افول خورشید نبوت و آغاز فتنه ها
پـنـجـشـنـبـه آخـر مـاه صـفـر از سـال یـازدهـم هـجـرت بـود کـه رسـول خـدا در حالى که سر در دامن على مرتضى داشت دیده از جهان فروبست مولى علیه السّلام خود در این باره مى فرمایند:
((پیامبر در حالى که سرش بر سینه من بود جان سپرد و بر روى دست من جان از بدن او جـدا گـشـت و مـن بـراى تـبـرک دسـت بـر چـهـره ام کـشـیـدم آنـگـاه بـدن او را غسل دادم و فرشتگان مرا یارى مى کردند، گروهى از فرشتگان فرود آمده و گروهى بالا مى رفتند و همهمه آنان که بر جسد پیامبر نماز مى خواندند مرتب به گوش مى رسید))
در حـالى کـه عـلى عـلیـه السـّلام و عـده اى از یـاران مـشـغـول غـسـل و کـفـن رسـول خـدا بـودنـد دو قـبـیـله اوس و خـزرج کـه سـالهـاى سـال بـا هـم رقـابت و جنگ و جدال داشتند و اسلام به خصومت آنان پایان داده بود و همگى بـه انـصـار مـعـروف بـودنـد در سـقـیـفـه بـنـى سـاعـده گـرد آمـدنـد تا براى خود امیرى بـرگـزیـنـنـد. خـزرجیها شخصیت برجسته اى مثل سعد بن عباده داشتند که کاندیداى امارت بـود و اوسـیـهـا از داشـتـن شخصیتى که همسنگ او باشد محروم بودند و از طرفى بخاطر رقـابـت دیرینه نمى خواستند به او راى دهند و در پى فرصتى مى گشتند. عمر از ماجرا مـطـلع شـد و بـا آگـاه کردن ابوبکر از جریان هر دو بطرف سقیفه به راه افتادند و در بـیـن راه بـا ابـوعـبـیده جراح برخورد کردند و وى را نیز با خود همراه نمودند وقتى به آنـجـا رسـیـدنـد عـمـر بـا صـداى بـلنـد فـریـاد کـرد مـگـر نـشـنـیـده ایـد کـه رسول خدا فرمود:
خلیفه من از قریش است .
قـبـیـله اوس کـه مـنتظر چنین فرصتى بودند گفتند آرى شنیده ایم سپس عمر و ابوبکر در حـالى کـه خـلافـت را بـه یـکـدیـگر تعارف مى کردند وارد جمع انصار شدند و عمر دست ابوبکر را به عنوان بیعت فشرد و ابو عبیده و پس از آن مردان قبیله اوس نیز چنین کردند اما خزرجیها بدون بیعت و به عنوان اعتراض سقیفه را ترک نمودند.
پـس از مـاجـراى سـقـیفه ابو بکر و عمر و ابو عبیده به طرف مسجد روانه شدند و اوسیها نـیـز به دنبال آنان به راه افتادند و در بین راه نیز طرفداران دیگرى یافتند و بالاخره ابـوبـکـر بـه عـنـوان خـلیـفـه رسـول خـدا بـر مـنـبـر شـد و مـهـاجـریـن در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند و بدین ترتیب خلافت ابوبکر آغاز گردید. اما عده اى از مهاجرین و شخصیتهاى برجسته اسلام و بنى هاشم همراه با على علیه السّلام به عنوان اعتراض ، در خانه زهرا متحصن شدند
طوفان مصیبت
ابـوبـکـر بـراى ایـنـکـه پـایـه هـاى حـکـومت خود را استوار نماید لازم بود از متحصنان و مـعـتـرضـان و خصوصا على علیه السّلام بیعت بگیرد به همین جهت عمر را با عده اى مامور کرد که معترضان را براى بیعت به مسجد بیاورند.
عـمـر هـمـراه بـا جمعیت در مقابل خانه زهرا آمد و فریاد کرد به خدا سوگند یا خانه را مى سـوزانـم یـا مـتحصنان براى بیعت خانه را ترک گویند و چون با مقاومت آنان روبرو شد آتـش بـر افـروخـت و بـه خـانـه زهرا هجوم برد ماموران خلیفه على علیه السّلام را کشان کشان به طرف مسجد بردند تا به خلافت ابوبکر راءى دهد.
در جریان این یورش زهرا سلام الله علیها مجروح گردید و کودک شش ماهه او سقط شد و بـر اثـر صدمات جسمى و روحى که در این جریان و جریانهاى بعدى بر او وارد گردید در بـسـتـر بـیمارى افتاد و به زودى دار فانى را وداع گفت . و على علیه السّلام در میان طوفان حوادث تنها و بى یاور ماند.
على علیه السلام و پایدارى در کشاکش دوران خلافت
با آغاز خلافت ابو بکر، مولى از یک طرف شاهد به تاراج رفتن حق مسلم خویش بودند و از طـرفـى نـگـران وحـدت جـامعه نوپاى اسلامى که بر اثر کوششهاى خستگى ناپذیر پیامبر تا بدان پایه رسیده بود و کوچکترین اختلاف و جنگ داخلى مى توانست چنان آتشى بر افروزد که نهال جوان اسلام را تا ریشه بسوزاند چون از یک طرف روم و ایران و از یک سو قبایل پراکنده عرب که ضرب شصت پیامبر آنان را رام کرده بود و از جانب دیگر مـنـافقان داخلى همگى در پى بهانه اى براى نابود کردن اسلام بودند و مسلم جنگ داخلى مى توانست همه آنان را به آرزوى دیرینه خود برساند به همین خاطر مولى علیه السّلام شمشیر را در غلاف نمود و از حق مسلم خویش گذشت . تنها براى اینکه حجت بر همگان تمام بـاشـد ابتداء از طریق سخنرانى و احتجاج فضایل و برجستگى ها و فداکارى هاى خویش در راه اسـلام و سـفـارشـات پـیـامـبر درباره لیاقت او براى خلافت را به یاد مردم آورد و آنـگـاه بـراى ایـنـکه فرصت به دست دشمنان نیفتد سکوت طولانى و جانفرساى خویش را آغاز کرد سکوتى که خود مولى مى فرماید همچون خار در چشم و استخوان در گلو بود.
در خـلال سـالهاى سخت سکوت ، على علیه السّلام به جمع آورى و تفسیر قرآن و تربیت شـاگـردانـى شـایـسـتـه و پـاسـخ بـه پـرسـشـهـاى دانـشـمـنـدان مـلل و نـحـل دیـگـر و بیان حکم بسیارى از رویدادهاى نوظهور و کار و کوشش براى تامین زندگى بسیارى از بینوایان و درماندگان پرداخت و براى جلوگیرى از فرو ریختن مجد و عـظـمـت اسـلام بـه مـشـورت خـلفـاء مـى نـشـسـت و حـتـى در گـرهـهـاى کـور مـسـائل سـیـاسـى و اجـتـمـاعـى جـامـعـه اسـلامـى یـگـانـه مشکل گشاى آنان شد.
بیعت و کرسى امامت
خـلیـفـه سـوم بـر اثـر سـوار کـردن گـروهـى از افـراد ناشایست اموى بر گرده مردم و تـعـطـیـل حـدود الهـى و ایذاء و ضرب گروهى از اصحاب پیامبر و تبعید برخى دیگر از آنـان و تـقـسـیـم بـیـت المـال در میان بنى امیه باعث خشم عده زیادى از مسلمین شد و کار به جـائى رسـیـد کـه نقشه کاملا محرمانه قتل او از ناحیه معاویه با این هدف که پس از کشته شـدن او بـه خـونخواهیش برخیزد و از این طریق با ایجاد جو عمومى علیه امام على جریان خلافت را ـ که به واسطه سوء عملکرد بنى امیه از دستشان خارج شده بود - دوباره به بنى امیه باز گرداند ریخته و اجراشد.
بـدیـنـسـان مـردم بـه خـانـه عـلى هـجـوم آورده و خـواسـتـار قبول خلافت از ناحیه مولى شدند
حضرت ابتداء امتناع نمودند اما وقتى پافشارى و اصرار مردم را مشاهده کردند حجت را بر خـویـش تـمـام شده یافتند و براى اینکه بیعت با او پنهانى و ناگهانى نباشد به مسجد رفتند و کلیه مسلمانانى که از مصر و عراق آمده بودند و مهاجرین و انصار مگر عده انگشت شمارى ، همگى با طوع و رغبت با او بیعت نمودند و مولى از همان آغاز اعلام کرد که حقوق غـصب شده را باز مى گرداند. بیت المال را بطور مساوى در بین مسلمانان تقسیم مى کند و فرمانروایان ناصالح را عزل مى نماید.
رویارویى با ناکثین و فاجعه جمل
پیامبر در دوران حیات خود به على فرمود:
(( اى على تو با پیمانشکنان و ستمگران و خارجان از دین خواهى جنگید))
پـیـمـانـشـکـنـان یـا نـاکثین گروهى بودند که ابتداء با على بیعت کردند. سردمداران این گروه طلحه و زبیر بودند که در پوشش احترام عایشه همسر پیامبر و کمکهاى بى دریغ بـنى امیه سپاهى گران براى تصرف کوفه و بصره ترتیب دادند و خود را به بصره رسـانـده و آنجا را تصرف کردند امام به تعقیب آنان پرداخت و نبردى میان طرفین بر پا شـد کـه در آن طـلحـه و زبـیـر کـشـتـه شدند و سپاه آنان متفرق شد و گروهى از آنان به اسارت درآمدند که بعدا مورد بخشش امام علیه السّلام قرار گرفتند.
عـلت مـخـالفـت طـلحـه و زبـیـر ایـن بود که آنان فهمیدند در دستگاه على علیه السّلام از بـریـز و بـپـاشهاى دوران خلافت عثمان وجود ندارد و او پست و مقام بیهوده به کسى نمى دهـد و آنـان کـه در دوران عـثـمـان از سـفـره گـسـتـرده بـیـت المـال سـیـر چـریـده و شـکـم بـرآورده و صـاحـب مـال و منال و خانه و غلام و کنیز شده بودند وقتى که دیدند على پست به آنها نمى دهد که هیچ ، بـلکـه از ایـن بـه بـعـد بـایـد بـا دیـگـر مـسـلمـیـن در اسـتـفـاده از بـیـت المـال مـسـاوى بـاشند، عَلَم مخالفت برافراشتند و عایشه را که با على کینه اى دیرینه داشت با خود همگام نمودند
واقعه صفین
قاسطان یا گروه ستمگران ، معاویه و پیروان او بودند حضرت امیر در همان آغاز خلافت تصمیم بر عزل معاویه گرفت .
امـا او بـا خـدعـه و حـیـله و آفـریـدن حـوادث فـریـبـنـده قـریـب دو سـال و بـلکـه تـا پـایـان عـمـر امـام فـکـر آن حـضـرت را بـه خـود مـشـغول ساخت و نبرد صفین در منطقه اى میان عراق و شام بین او و على علیه السّلام رخ داد که در آن ، خون متجاوز از صد هزار مسلمان ریخته شد.
سـرپـیـچـى مـعـاویـه از بـیـعـت با امام علیه السّلام و طغیان او سبب شد که امام با سپاهى گـران بـه سوى او حرکت کند و معاویه نیز مردم شام را براى نبرد با على علیه السّلام آمـاده کـرد د و سـپـاه در مـنطقه اى میان عراق و شام با هم روبرو شدند امام علیه السّلام از روز نـخـسـت هـدفـش ایـن بود که در صورت امکان مساله را بدون خونریزى فیصله دهد اما طـغـیـان مـعـاویـه مانع از این کار شد و سرانجام پس از اتمام حجت هاى فراوان از جانب امام عـلیـه السـّلام ، آتـش جنگ شعله ور شد. پس از روزها نبرد و کشتار سپاه دشمن خسته شد و على علیه السّلام تصمیم گرفت که کار جنگ را یکسره سازد.
سـرنـوشـت جـنـگ در حـال پـایان پذیرفتن به نفع امام بود و چیزى نمانده بود که خیمه فـرمـانـدهـى مـعـاویـه از طـرف سـپـاه امـام بـرکـنـده شـود کـه ناگهان معاویه با همکارى عـمـروعـاص حـیـله اى انـدیـشـید. دستور داد سپاهیان او قرآن ها و مصاحیف رابر نوک نیزه ها بستند و همگى یکصدا شعار دادند که حاکم میان ما و شما کتاب خداست .
مـنظره روح انگیز مصاحف عقل و هوش را از بسیارى از سربازان امام ربود و بالاخره حماقت گروهى از اصحاب امام و نیرنگ و نفاق گروهى دیگر سبب شد که مولى علیه السّلام جنگ را متوقف نماید و به حکمیت تن در دهد.
ساده لوحان از سپاه امام که تعدادشان کم نبود براى حکمیت بر خلاف نظر امام ابوموسى اشـعـرى را بـرگـزیـدنـد کـه شـخـصـیـتـى سـاده لوح و سـسـت عـنصر بود و از على نیز دل خـوشى نداشت و از طرف دشمن روباه مکارى همچون عمروعاص برگزیده شد و پایان بـازى حـکـمـیـت فـریـب خـوردن ابوموسى بوسیله عمروعاص بود و نتیجه آن تثبیت موقعیت معاویه و فرصت یافتن او براى تجدید قوا بود
مواجهه با مارقین و غوغاى نهروان
مارقان یا گروه خارج از دین همان خوارج بودند آنان جزو سپاهیان على علیه السّلام و تا پـایـان نـبـرد صـفین در رکاب آن حضرت مى جنگیدند اما کارهاى فریبنده معاویه و قشرى بودن خود آنها سبب شد که بر امام خود بشورند و پس از بازى حکمیت گروه سومى شدند که هم بر ضد امام و در مقابل او ایستادند.
امـام عـلیه السّلام با این گروه در منطقه اى به نام نهروان رو به رو شد و پس از اتمام حـجـت و بـازگرداندن عده زیادى از آنان ، بقیه را از دم تیغ گذراند و جمع آنان را متفرق نمود
غروب خورشید در مغرب سجدگاه
پـس از نـبـرد نـهـروان و درهـم شـکستن خوارج و فرارى شدن گروهى از آنان در مکه گرد آمـدنـد و تـصـمـیـم بـر قـتـل عـلى عـلیـه السـّلام گرفتند. عبدالرحمن بن ملجم مرادى مامور قـتـل عـلى عـلیـه السـّلام گـردیـد و با همین نیت آهنگ کوفه نمود در کوفه با دخترى بنام قـطـام آشـنـا شـد و دل بـر او بـسـت و از او خـواسـتـگـارى نـمـود و او قبول خود را مشروط به قتل على علیه السّلام نمود و این خواسته ، ابن ملجم را در کار خود مـصـمـم تـر نـمـود لذا شـمـشـیـرى تـهـیـه کرد و آنرا با زهرى مهلک آب داد و سرانجام در سـحـرگاه نوزدهم رمضان در حالى که مولى علیه السّلام در محراب عبادت سر بر سجده نـهـاده بـود چـنـان شمشیر زهر آلود خود را بر فرق او فرود آورد که زهر شمشیر تا مغز سـر مـولى رسـیـد و قـامـت عدالت خمیده و هماى تیزپرواز آسمان ولایت در خون خود طپید و نداى فزت و رب الکعبه اش در مسجد کوفه پیچید.
در مورد شهادت مولى علیه السّلام گفته اند:
قُتِلَ فى محراب العباده لِشِدَّه عَدْلِه آرى پافشارى على در اجراى حق و منحرف نشدن او از صـراط مـسـتـقـیـم و اصرار او در اعمال عدالت و منحرف نشدن از آن در هیچ شرایطى و به بهانه هیچ مصلحتى سبب شهادت آن حضرت گردید.دشمن طاوس آمد پرّ او اى بسا شه را که کشتش فرّ او گفت من آن آهوم کز ناف من
حق گرایىریخت آن صیاد خون صاف من
نـخـسـتـیـن افـتـخـار عـلى عـلیه السّلام پیشگام بودن وى در پذیرفتن اسلام و به عبارت صـحیحتر ابراز و اظهار اسلام دیرینه خویش بود. بسیارى از محدثان و تاریخ نویسان نـقـل مـى کـنـنـد کـه پـیـامـبر اکرم روز دوشنبه به رسالت مبعوث شد و على علیه السّلام فرداى آن روز ایمان آورد.
پیامبرصلّى الله علیه و آله مدت سه سال از دعوت عمومى خوددارى کرد و تنها از رهگذر مـلاقـاتـهـاى خصوصى با افراد قابل و شایسته توانست گروه معدودى را به آیین جدید الهى هدایت کند. تا اینکه سرانجام پیک وحى فرا رسید و از جانب خدا فرمان داد که پیامبر دعـوت هـمـگانى خود را از طریق دعوت خویشاوندان و بستگان آغاز کند، پیامبر اکرم دعوت عـلنـى را بـا دعـوت خـویـشاوندان خود شروع کرد و در جلسات ضیافت على علیه السّلام تنها کسى بود که پشتیبانى خود را از هدف مقدس پیامبر اعلام کرد. در این موقع ، پیامبر دست خود را بر دست على زد و فرمود:
هان اى خویشاوندان و بستگان من بدانید که على برادر و وصى و خلیفه من در میان شماست .
لیلة المبیت
دیـگـر از افتخارات حضرت امیر علیه السّلام ماجراى لیله المبیت است . لیله المبیت گرچه شـب بـود و تـاریـک امـا در تـاریـخ پرافتخار زندگى على علیه السّلام از روشنترین و درخـشـانترین لحظات است و در کتاب گرانقدر عمر او مستندترین فصلى است که حاکى از عـشـق بـى شائبه وى به محمد صلّى الله علیه و آله مى باشد و از آنجائى آغاز مى شود کـه بدنبال رحلت بزرگترین پشتیبان پیامبر، ابوطالب ، و مهربانترین انیس او خدیجه در سـال دهـم بـعـثت ، مشرکین فشار و شکنجه را بر پیامبر و یارانش افزونتر مى کنند تا جائى که در سال سیزدهم بعثت سران قریش در یک شوراى عمومى و سرّى عزم خود را بر قتل پیامبر جزم مى نمایند و از هر قبیله یک نفر انتخاب مى شود تا همگى در شبى مقرر به خانه او هجوم برده و وى را در بستر خواب قطعه قطعه نمایند تا هم خیالشان از بابت او راحـت شـود و هـم خـون وى در بـیـن قـبـائل پخش گردد و بنى هاشم قادر به خونخواهى او نباشند.
فـرشته وحى پیامبر را از توطئه با خبر مى کند و او تصمیم به هجرت از مرکز توطئه مـى گـیـرد امـا لازم بـود کـسـى در آن شـب در بـسـتـر پیامبر بجاى او بخوابد تا مشرکین سـرگـرم شده و پیامبر از فرصت استفاده کرده هر چه بیشتر خود را از مکه دور کند. تنها کـسـى کـه ایـن افـتـخـار بـزرگ نـصـیـبـش شـد و بـى هـیـچ تـعـلل بار سنگین این مسئولیت بزرگ را بر دوش خود کشید على علیه السّلام بود و این فـداکـارى بـى نـظـیـر چـنـان مـقـبـول آفـریدگار جهان واقع مى شود که با زیباترین و رسـاتـریـن عـبـارت آنـرا در کـتاب جاودانش ثبت مى نماید که تا جهان باقى است جهانیان بخوانند و در بیابان ضلالت حیران نمانند.
(( در مـیـان مـردم کـسـانـى هستند که متاع جان را به نقد خشنودى جانان مى فروشند و جان آفرین را بر بندگان بسى مهربانى است ))
جمع آورى کتاب الهى و احدیث پیامبر خدا
در تـمـام دوران حـیات پیامبر صلّى الله علیه و آله کتابت وحى و تنظیم بسیارى از اسناد تـاریـخـى و سـیاسى و نوشتن نامه هاى تبلیغى یکى از کارهاى حساس على علیه السّلام بـود و اسـاسـا آن حـضـرت نـخـسـتـیـن دبیر اسلام به شمار مى رود، ایشان همچنین سخنان رسـول خـدا صـلّى الله عـلیـه و آله را دربـاره احکام و فرائض و آداب و سنن و اخبار غیبى هـمـگى ضبط کرده و به صورت شش کتاب از خود به یادگار گذاشت که پس از شهادت او در نزد فرزندان آن حضرت نگهدارى مى شد
رشادت ها
پرشورترین بخش از زندگى على علیه السّلام جنگهاى قهرمانانه اوست ، هیچ انسان با انصافى نمى تواند تاثیر شگرف بازوى تواناى على را در برچیده شدن بساط شرک از جـزیـرة العـرب انـکـار نماید. پیامبر صلّى الله علیه و آله در طى زندگى خویش 80 غزوه داشته اند که على در همه آنها شرکتى چشمگیر داشت تنها در غزوه تبوک به دستور پـیـامـبـر و بـراى جـلوگـیـرى از شـورش احتمالى منافقان در مرکز اسلام ، در مدینه اقامت گزید و در همین ماجراست که حمله تاریخى پیامبر در مورد او صادر مى شود ـ نسبت تو با مـن هـمـچـون نـسبت هارون با موسى است جز اینکه پس از من پیامبرى نمى باشد ـ در بیشتر سریه ها نیز حضور داشت و حتى در برخى از آنها رهبرى جنگ بر عهده او بود.
و اینک برخى از دلاورى هاى او:
در غـزوه بـدر آن حضرت با وجود سن کم در میان سایر قهرمانان همچون بدر بود در میان سـتـارگـان ، اگـر مى خواهى دلاورى او را در بدر بدانى نگاه کن به سخن او در نامه اى کـه در دوران حکومتش به معاویه علیه الهاویه نوشته ـ اى معاویه شمشیرى که با آن جد و دائى و بـرادر تـو را بـه خـاک و خـون و خـون کـشـیـدم هـنـوز بـا مـن اسـت ـ (( العاقل یکفیه الاشاره ))
در غـزوه اُحـد احـدى هـمـچـون او مقاومت نکرد در ابتداى نبرد نه تن از دلاور مردان قریش که یـکـى پس از دیگرى برخاستند و علم را برافراشتند به دست تواناى على علیه السّلام بـر خـاک نـشستند و پرچم را از دست بگذاشتند و همین موجب انهزام لشکر قریش در ابتدا و انتهاى جنگ شد.
در خـیـبـر یدالله از آستین اسدالله برون آمد و دژ تسخیرناپذیر قموص را درهم شکست و ((مـوجـب )) پـهـلوان پـرتوان یهود در زیر ضربات شمشیر شهاب گونه او به خاک و خون نشست و براى همیشه على علیه السّلام فاتح خیبر نامیده شد.
در شبى که فردایش آن حضرت خیبر را فتح نمود پیامبر فرمود:
فـردا پـرچـم را به دست کسى مى دهم که هرگز پشت به دشمن نمى کند او کسى است که خدا و رسول او را دوست مى دارند و خداوند این دژ را به دست او مى گشاید.
در خـنـدق عـلى عـلیـه السـّلام بـه مـصـاف قـهـرمـان بـى بـدیـل عـرب ، عـمـروبـن عـبـدود کـه بـا نعره هاى هَل مِنْ مُبارزش رعشه بر اندام مسلمانان افکنده بود، رفت و پیامبر فرمود:
امروز تمام ایمان در مقابل تمام شرک قرار گرفته و در حق على چنین دعا فرمود:
خـداونـدا عـلى را از بـدى حـفـظ فـرمـا خـدایـا در بـدر عبیده و در احد شیر خدا حمزه را از من گرفتى خداوندا على را از آسیب حفظ فرما و آنگاه این آیه را تلاوت کرد:
(( رب لا تذرنى فردا و انت خیر الوارثین ))
و هـنـگـامـى کـه قـهـرمـان عـرب در زیـر شـمـشـیـر قـهـار عـلى بـه خـاک افـتـاد پـیـامـبـر عمل آن حضرت را چنین ارزیابى کرد:
(( ضربه اى که على در خندق بر دشمن فرود آورد از عبادت جهانیان برتر است ))
1. الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ
امروز، کافران از دست اندازی به دین شما نومید گردیدهاند.
2. الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ
امروز، دین شما را کامل کردم.
3. وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی
نعمتم را بر شما تمام گردانیدم.
4. وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا(1)
و خرسند شدم که اسلام کیش شما باشد.
دقّت در این آیات، اهمیّت ولایت و عظمت غدیر را می نمایاند. در این قلمرو، سخن دیگر خدای متعال، بسیار درس آموز است.
"یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ"
ای پیامبر ابلاغکن آنچه را فرود آمده بر تو از پروردگارت و اگر نکنی نرسانده باشی پیام او را.
در این آیه شریفه، نفی تبلیغ مسأله امامت، مساوی با نفی انجام رسالت الهی دانسته شده است.(2)
_______________________
1.سوره مائده:آیه3.
2. سوره مائده:آیه67. گفتنی است: این مفاهیم، در روایات نیز نقل شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:"وَهُوَ اَلیُومُ الَّذی اَکمَلَ اللهُ فِیهِ الدِّینَ و اَتَمَّ علی اَمّتی فِیهِ النِّعمَهَ وَرَضِیَ لَهُمُ الاِسلامَ دیناً"
و در دعا آمده است:"اَکمَلتَ الدِّینَ بِمُوالَاتِهِم وَ البَراءَهِ مِن عَدُوِّهِم" بخشی از دعای ویژه روز غدیر. نگاه کنید به"تهذیب":ج3،ص143، ح1.
دیگر آیات استفاده شده در خطبه غدیر
1- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ (1)
2- وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ (2)
3- أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرینَ (3)
4- وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ (4)
5- وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فی عَقِبِه (5)
6- سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ (6) لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ (7)
7- فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ (8) وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ (9)
8- فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى (10) وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى (11) ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ یَتَمَطَّى (12)
9- إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً (13)
10- یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً (14)
11- یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ (15)
12- عَمَّ یَتَساءَلُونَ (16) عَنِ النَّبَإِ الْعَظیمِ (17) الَّذی هُمْ فیهِ مُخْتَلِفُونَ (18)
13- وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً (19)
______________________________________
1. (سوره مائده آیه55)
2. (سوره یس آیه12)
3. (سوره زمر آیه56)
4. (سوره آل عمران آیه85)
5. (سوره زخرف آیه28)
6. (سوره معارج آیه1)
7. (سوره معارج آیه2)
8. (سوره شرح آیه7)
9. (سوره شرح آیه8)
10. (سوره قیامت آیه31)
11. (سوره قیامت آیه32)
12. (سوره قیامت آیه33)
13. (سوره احزاب آیه33)
14. (سوره نساء آیه59)
15. (سوره نحل آیه83)
16. (سوره نباء آیه1)
17. (سوره نباء آیه2)
18. (سوره نباء آیه 3)
19. (سوره انسان آیه8,9)
سنّیان؛ که معتقدند در مورد امامت و خلافت بلافصل هیچ گونه نصِّ صریحى از جانب پیغمبر?ص? دربارهى شخص خاصّى صورت نگرفته است و پیامبر?ص? تعیین خلیفه و امام مردم را به عهدهى خود آنان گذارده است تا با مشورت یکدیگر شخصى را به این مقام برگزینند.
شیعیان؛ که از نظر آنها جایز نیست، امر خلافت را در اختیار افراد امّت یا عدّهاى از آنان -که اهل حَلّ و عَقد هستند- واگذار نمود؛ زیرا عقل سلیم حکم مىکند که امام باید ویژگىهاو شرایطى داشته باشد که عصمت و قداست روحى و سرشت پاک از جملهى آنهاست.(1)
از این رو شیعه معتقد است که رسول گرامى اسلام ?ص? در طول حیات خویش بارها حضرت على ?ع? را به عنوان امام و جانشین خویش به مردم معرفى و در آخرین اعلان رسمى و عمومى در غدیر خم ،ایشان را علناً به مقام جانشینى و خلافت خویش منصوب کرد. محدّثین و علماى هر دو مذهب این مسأله را از جنبههاى مختلف عقلى، کلامى، نقلى، تاریخى و... مورد بحث و بررسى قرار دادهاند؛ ولى مسلّماً آن چه در درجهى اوّل باید مورد کنکاش قرار گیرد، ضرورت و اهمّیّت پرداختن به این مسأله است. برخى افراد معتقدند: «بر فرض که پیامبر (ص)، حضرت على (ع) را در روز غدیر خم یا مواقع دیگر، به عنوان خلیفهى خویش معرفى کرد و بعد از رحلت حضرت رسول (ص) به هر دلیلى -به حق یا ناحق- افرادى دیگر بر این مسند تکیه زدند؛ چه لزومى دارد که با گذشت حدود 1400 سال از رحلت پیامبر، باز هم با طرح حوادث آن سالها از لابهلاى هزاران کتاب، سعى دراثبات حقّانیت اعتقاد شیعه و خلافت بلافصل حضرت على (ع) و تازه کردن این زخم کهنهى تاریخ داشته باشیم؟ آیا با بازگو کردن وقایع آن دوران مىتوان زمان را به عقب بازگرداند تا تاریخ به دلخواه شیعه صورت پذیرد؟»
در نظر این افراد، شیعه و سنّى، غدیر و سقیفه، نصّ و شورا و... همه یکساناند و واقعهى غدیر و مسأله خلافت و امامت صرفاً یک مسألهى تاریخى تمام شده قلمداد گردیده که هیچ گونه بار اعتقادى ندارد.
ما ز محبّان على یا عمر هیچ نگوییم ز خیر و ز شر
حشر محبّان على، با على! حشر محبّان عمر، با عمر!
از این منظر، بحث در این مورد، حاصلى جز تفرقهافکنى بین مسلمانان ندارد و به بهانهى پرهیز از تفرّق و ایجاد وحدت بین جامعهى عظیم اسلامى هر سعیى در رد و اثبات این مسأله، نفى گردیده، همهى مسلمانان به فراموش کردن وقایع آن سالها دعوت شدهاند.
در این نوشتار سعى شده است از طریق منابع روایى و تاریخىِ مورد وثوق سنّیان، این نظر به اختصار مورد نقد و بررسى قرار گیرد.
توضیح آن که استفاده از کتابهاى سنّیان به معنى اعتبار آنها و یا بىاعتبارى منابع شیعه نیست؛ بلکه صرفاً به منظور مشخّص شدن این مطلب است که علاوه بر انبوه روایات شیعه -که امامت را اصلىترین و مهمترین پایهى اعتقادى و اساس دین برمى شمرد- این مسأله در میان روایات سنّیان نیز منعکس شده است.
* * * * *
اگر قدرى در متون روایى اهل سنّت تفحّص کنیم، ردّ پاى حدیث غدیر در جاى جاى این منابع به وضوح به چشم مىخورد. اخبار بسیارى از غدیر و حوادث پیرامون آن -به خصوص خطبهى پیامبر?ص? - در منابع اهل سنت موجود است و عبارت «ألَستُ أولَى بِکُم مِن أنفُسِکم؟... فَمَن کُنْتُ مَولاه فَعَلّیٌ مَولاه؛ الّلهمَّ والِ مَن والاه و عادِ مَن عاداه...» از نظر قواعد علم حدیث، جزء احادیث متواتر و بلکه فراتر از آن است که از بیش از 110 صحابهى پیامبر و 85 نفر از تابعین نقل شده است.(2)
ضیاءالدّین مقبلى از علماى سنّى (م 1108) مىگوید: «اگر بنا باشد حدیث غدیر را (با این همه مدارک،) محرز و مسلّم ندانیم، باید قبول کنیم که هیچ واقعهاى در دین اسلام قابل اثبات نیست.»(3)
و شمس الدین جزرى، منکران حدیث غدیر را بى اطّلاع قلمداد مىکند.(4)
علماى اهل سنّت چون نتوانستهاند بر سند و مدرک حدیث غدیر خدشهاى وارد کنند، در معنى لفظ مولى و دلالت این حدیث بر خلافت بلافصل حضرت على (ع) تردید کردهاند. البته عدهاى از بزرگان آنان صادقانه و به دور از تعصّب، همان برداشت شیعه را از این حدیث دارند و کلمهى مولا را در این جا به معنى صاحب اختیار و اولى به نفس مىدانند.(5)
علماى شیعه با توجه به معناى مولا از جنبهى لغت در ادبیّات عرب، کاربرد متداول، فهم و برداشت عامّهى مردم، زبانشناسى، استعمال این کلمه در سایر احادیث و آیات و سایر قرائن متّصله و منفصله(6)، دلالت حدیث غدیر بر ولایت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (ع) را در بالاترین درجهى ظهور و روشنى مىدانند و معتقدند که از حکمت به دور است، پیامبر ?ص? در آن گرماى سوزان و طاقتفرسا انبوه مسلمانان را گرد آورد تا آنان را به این مطلب آگاهى دهد که «على دوست و یاور شماست»؛ در حالى که قبلا بارها این موضوع با عناوین و الفاظ مختلف تذکر داده شده بود و هیچ کس منکر فضایل بى حد و شمار حضرت على (ع) نبود.
در هر حال، طبق آیاتى که در این روز نازل شده است(7)، خداوند ثمردهى تمام تلاش 23 ساله و از جان گذشتگىهاى پیامبر ?ص? و اصحاب راستینش را منوط به نصب و معرفى امیرالمؤمنین (ع) به مقام خلافت و امامت و پیروى مردمان از آن حضرت مىداند و دینى تمام و کامل و مورد رضاى خداوند است که همراه با ولایت على (ع) باشد.
از این رو شیعه به ماجراى غدیر تنها به دیدهى واگذارى خلافت و به عنوان یک مسألهى تاریخى نمىنگرد؛ که آرمان پیامبران و هدف از بعثت انبیا و ختم رسل، حضرت محمد مصطفى (ص) را در غدیر مىبیند(8) و اسلام را بدون غدیر و ولایت، دینى ناقص مىداند و همان طور که در قیامت، تنها دین اسلام از بندگان پذیرفته خواهد شد، اسلامِ کسانى که ولایت حضرت على (ع) را - به معناى صحیح آن - قبول ندارند، کامل نخواهد بود(9) و این دینِ ناقص، مورد قبول و رضاى خداوند متعال نیست(10)
با نظر به سخنان پیامبر?ص? ، همهى مسلمانان عالم که نبىّ اکرم ?ص? را اولى به نفس و صاحب اختیار خویش مىدانند، باید حضرت على (ع) را نیز به عنوان مولى و صاحب اختیار خود بپذیرند و در واقع مخاطب پیامبر?ص? در روز غدیر، همهى مسلمانان عالم از ابتداى ظهور اسلام تا به حال بوده است و پیامبر ?ص? خطّ مشى آیندهى مسلمین تا آخر دنیا را ترسیم نمودند و نواى «فَمَن کُنتُ مولاه فَعَلیٌّ مولاه» در همهى اعصار جارى است و مسلّماً این اطاعت امر و قبول ولایت، عملى فراتر از اقرار به لسان است و باید با اعتقاد قلبى و عملى نیز همراه باشد و مؤمنان مىبایست تمام اعمال و اعتقادات خویش را با معیار مولاى خود، امیرالمؤمنین(ع) -که همان معیار پیامبر است- بسنجند و طریق هدایت را تنها نزد آنان بجویند و طبق فرمایش پیامبر، «... فَلیَبْلُغَ الشَّاهدُ الغائبَ...»، بر همهى هدایتشدگان به ولایت علوى، واجب است تا نگذارند پیام غدیر به دست فراموشى سپرده شود و آن را به گوش جان راهگمکردگان برسانند.
این نکته آن قدر مورد تأکید پیامبر اکرم ?ص? بود که در طول مدّت رسالت خویش، از ابتداى دعوت علنى تا آخرین دم حیات، لحظهاى از پرداخت به آن فروگذار نکرد و در هر فرصتى که امکان داشت، موضوع خلافت و امامت را براى مردم تبیین مىکرد.
در سال سوم هجرى -ابتداى دعوت علنى- پیامبر به دستور خداوند(11) چهل تن از فرزندان عبدالمطلب را جمع کرد و رسالت خویش را بر آنها شرح داد و فرمود: «کدام یک از شما مرا در انجام این رسالت یارى مىدهد تا برادر و وصى و خلیفهى من در میان شما باشد؟»
در آن میان حضرت على (ع) برخاست و گفت: «من، یا رسول الله.» پیامبر سخن خویش را تکرار کرد و دوباره حضرت على (ع) تنها کسى بود که جواب مثبت داد. آن گاه پیامبر?ص? فرمود: «این (على) برادر و وصى و خلیفهى من در میان شماست.»(12)
در ادامه، از میان هزاران حدیثى که در مورد فضایل و ولایت وامامت على (ع) در منابع معتبر اهل سنت موجود است، به چند حدیث اشاره مىکنیم(13).
پیامبر اکرم ?ص? بارها و بارها در مناسبتهاى مختلف فرمودهاند: «إنّی تارکٌ فیکُم الثّقلَینِ؛ کتابَ اللهِ و عِترتی أهلِ بَیتی. ما إن تَمَسَّکْتُم بِهِمَا لن تَضِلُّوا أبَداً و أنَّهُمَا لن یَفْتَرِقَا حتَّى یَرِدَا عَلَىَّ الحَوضَ.»(14)
پیامبر ?ص? در این حدیث، قرآن را -به تنهایى- براى هدایت مسلمانان و رهایى از گمراهى کافى نمىداند و با گویندگان «حَسْبُنَا کتابَ اللهِ»(15) آشکارا مخالفت مىکند و صراحت دارد که باید براى درک صحیح این کتاب الاهى، به مفسّران واقعى آن -یعنى اهل بیت پیامبر که از خطا و لغزش مصوناند- مراجعه کرد و حقایق ناب قرآنى را نزد آنان جست؛ چرا که همهى جنایاتى که دراسلام به وقوع پیوسته، به نام قرآن و اسلام، ولى به دلیل عدم شناخت صحیح آنها بوده است.(16)
پیامبر?ص? در حدیثى دیگر -معروف به حدیث سفینهى نوح- تنها راه نجات و رستگارى را پیروى از اهل بیت مىداند و پیروى از هر پیشوایى که در جهت آنان حرکت نکند، سرانجامى جز گمراهى و ضلالت ندارد.
رسول خدا ?ص? مىفرماید: «إنَّ مَثَلَ أهلِ بَیْتی فی أُمَّتی کَمَثلِ سفینةِ نوحَ؛ مَن رَکِبَها نَجَى و مَن تَخَلَّفَ عنها غَرِقَ.»(17)
پیامبر?ص? در تفسیر آیهى شریفه: «إهدِنَا الصِّراطَ المُستقیمَ»، مىفرماید: «هُوَ صراطُ محمَّدٍ و آلِ محمَّدٍ.»(18)
در بعضى احادیث نیز از حضرت على (ع) به عنوان «رایة الهُدَى» یعنى پرچم هدایت تعبیر شده است.(19)
در باب اینکه حق و حقیقت بر مدار على مى گردد و حضرت على، فاروق و جداکننده حق از باطل است هم احادیث بسیارى از علماى سنّى نقل شده است.
«الحقُّ معَ علیٍّ و علیٌّ مع الحقِّ؛ لَن یَفتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الحَوضَ.»(20)
در جاى دیگر پیامبر ?ص? خطاب به حضرت على (ع) فرمودند: «إنَّک تَبْلُغُ رسالتی مِن بعدی و تؤدی عنّی و تُسْمِعُ النَّاسَ صَوتی و تُعَلِّمُ النَّاسَ مِن کتابِ اللهِ مَا لا یَعْلَمونَ: تو ابلاغکنندهى رسالت من و انجامدهندهى عهد من و رسانندهى صداى من به مردم هستى و کتاب خدا را در جهاتى که مردم نمىدانند، به آنها تعلیم مىدهى.»(21)
مَن سَرَّه أن یَحیَى حیاتی و یَموتَ مماتی و سَکَنَ جَنَّةَ عدنٍ غَرَسَها ربّی فلیوالِ علیّاً مِن بعدی و لیَقتَدِ بالأئمَّةِ مِن بعدی فأنَّهم عترتی خُلِقوا مِن طینتی رُزِقوا فَهْماً و عِلْماً.(22)
هم چنین رسول اکرم ?ص? فرمودهاند: یا على! اگر کسى به اندازهى عمر نوح خدا را عبادت کند و به اندازهى کوه اُحد طلا داشته باشد و در راه خدا انفاق نماید و عمرش آن قدر طولانى باشد که بتواند هزار بار پیاده به حج برود، آن گاه در مکه، بین صفا و مروه، مظلومانه کشته شود، ولى ولایت تو را -اى على!- نداشته باشد، بوى بهشت هرگز به مشام او نخواهد رسید و هرگز وارد بهشت نخواهد شد.(23)
پیامبر اکرم ?ص? در توضیح آیهى شریفه «و قِفوهُم أنَّهم مسؤولونَ(24): آنها را متوقّف سازید که مورد سؤالاند»، فرمود: «یسألون عن الإقرارِ بولایةِ علیّ بن ابیطالبِ.»(25)
پیامبر?ص? در واپسین لحظات عمر شریف خویش نیز براى اتمام حجّت بر اصحاب خویش، خواست با نوشتن یک وصّیتنامه، موضوع امامت و خلافت على (ع) را براى اصحاب خویش بیان کند؛ ولى عمر (لعنه الله) -که مىدید با بودن یک سند رسمى و کتبى، کار بر او سخت خواهد شد- با فریاد «إنَّ رسول الله لیهجر، قد غلبه الوجعُ: رسول خدا هذیان مىگوید، بیمارى بر او چیره شده است.» مانع این عمل پیامبر شد.(26)
بنابر احادیث ذکر شده و سایر احادیث مذکور در کتب شیعه و سنّى، در دیدگاه شیعه، مسألهى خلافت و جانشینى پیامبر?ص? ، تنها از بُعد فردى و تاریخى مطرح نیست؛ بلکه شیعه خلافت و امامت الاهى را تنها وسیلهى تحقّق اهداف پیامبر و ادامه دهندهى راه و سیرهى آن حضرت مىداند. از این رهگذر، خلافت در معناى حکومت بر مردم، قابل غصب و واگذارىست؛ ولى امامت معصوم و مقام خلیفةاللهى، نه اکتسابى است و نه قابل غصب و تمام شدنى. شیعه تنها راه نجاتى را که مصون از خطاست، راه امیرالمومنین(ع) و ائمه معصومین عنوان مىکند و از آن جا که مسألهى ولایت و امامت نقشى مهم و تعیینکننده در دستیابى به سعادت و رستگارى ابدى و رهایى از آتش عذاب الاهى ایفا مىکند، نیاز به بحث و بررسى در این مورد همواره احساس مىشود. از این رو «امامت تنها مسألهى دیروز ما نیست، که مسألهى امروز جهان اسلام و مسألهى رهبرى امّت و عامل بقا و استمرار نبوّت و بالأخره، مسألهى سرنوشت اسلام است.»(27)
پیامدهاى شوم و ناگوار همین عدم پیروى از سنّت پیامبر و عدم اتّخاذ دین از منبع صحیح آن و پیروى از خلفاى غیر الاهى، همواره گریبانگیر امّت اسلام بوده است و به راستى رها کردن باب علم نبوى و مخزن علم الاهى و جداکنندهى حق از باطل و پیروى از جویندگان قدرت و ثروت و غاصبان مقام خلافت الاهى حاصلى جز تفرقه و گمراهى ندارد.
ابوبکرى که با مشرکین قمار مىکند(28) و از خوردن شراب نیز ابایى ندارد(29) و یا فرمان تهاجم به خاندان پیامبر?ص? را صادر مىکند(30) و بر فراز منبر به دخت پیامبر گرامى اسلام، حضرت فاطمه زهرا ?س? ناسزا مىگوید و او را دروغگو خطاب مىکند(31) و در حالى که معنى بعضى کلمات قرآن را نمىداند، آن را به رأى خود تفسیر مىکند(32)، یا عمرى که با جماعتى به سوى خانه حضرت على (ع) به راه مىافتد و حرمت دخت پیامبر را مىشکند و آتش برمىافروزد و حضرت على (ع) را به قتل تهدید مىکند تا براى ابوبکر بیعت بگیرد(33)؛ آن کسى که نقل حدیث از پیامبر را نهى مىکند تا به زعم خود، مردم قرآن را رها نکنند!(34) و به همین دلیل در زمان خلافت خود عبدالله بن مسعود و عدّهاى دیگر را به دلیل کثرت نقل احادیث پیامبر، در مدینه زندانى مىکند(35) و در زمان پیامبر، با آن که شراب تحریم شده است، شراب مىخورَد و مىگوید: «اگر مىترسید شراب شما را مست کند، تندىِ آن را با مخلوط کردن با آب، بشکنید.»(36) و یا آن عثمانى که ابوذر را -که در برابر چپاولهاى او از بیت المال تاب نیاورد- ربذه تبعید مىکند(37)، به روى کار مىآیند و دیرى نمىپاید که از اسلام ناب محمّدى تنها نامى بر سر زبانها باقى مىماند.(38)
بعد از اینان نیز معاویه -که سوگند یاد کرده بود، نام پیامبر را دفن کند(39)- جعّالان حدیث را به کاخ خود فرا خواند تا با پول او تاریخ زندگانى و سنّت پیامبر تحریف گردد و احادیث دروغین در منقبت خلفا ساخته شود.(40) و در اثر کج اندیشى و فهم نادرست از دین، چه بسیار بودند زهّاد و صلحایى که براى رضاى خدا به جعل حدیث رو آوردند!(41)
بدین ترتیب کتب بسیارى در زمینههاى مختلف بر پایهى همین روایات دروغین ساخته شدند و رفته رفته مذاهب ساختگى یکى پس از دیگرى ظهور یافته، مسلمانان را که از صراط مستقیم به دور مانده بودند، دچار تفرّق نمود و روز به روز پایههاى اتّحاد اسلامى متزلزلتر شد. در حالى که طبق فرمودهى قرآن تنها راه رستگارى و ایجاد اتّحاد، اعتصام به حبل المتین الاهى، حضرت على (ع) است: «واعتصِموا بحَبلِ الله جَمیعاً و لا تَفرَّقوا(42).» پیامبر ?ص? در تفسیر این آیه فرمود: «منظور از ریسمان خدا که باید به آن تمسک بجویند، على (ع) و اهل بیت او هستند.»(43)
آن حضرت در جاى دیگرى به حضرت على (ع) فرمود: «اى على! امّت موسى به هفتاد و یک فرقه تقسیم شدند که تنها یک فرقهى آن نجاتیابنده بود و بقیّه جهنمى بودند و امّت عیسى به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند که تنها یک فرقه نجاتیافته بود و بقیّه گمراه. امّت من نیز هفتاد و سه فرقه خواهند شد که تنها یک فرقهى آنها نجات مىیابد و بقیّه درآتش خواهند بود.»
حضرت على خدمت رسول اکرم عرض کرد: «اى رسول خداّ فرقه نجاتیابنده کدام است؟» فرمودند: «آنهایى که روش تو و یاران تو را دارند و به آن تمسک مى جویند.»(44)
در حال حاضر نیز تنها راه بازگشت به وحدت اسلامى و جلوگیرى از تفرّق بیشتر، میان جامعه عظیم مسلمانان، شناخت دقیق سیره و سنّت پیامبر و کشف حقیقت از میان انبوه کتب است و این وحدت اسلامى «به معنى مصالحه و سازش در مسائل عقلى و استدلالى و داد و ستد امتیازات نیست.»(45) و نه این است که «فرقههاى اسلامى به خاطر اتّحاد اسلامى، از اصول اعتقادى و یا غیر اعتقادى خود صرف نظر کنند و به اصطلاح، مشترکات همهى فرق را بگیرند و مختصات همه را کنار بگذارند، چه این کار نه منطقى است و نه عملى.(46)» بلکه بدین معنى است که فرقههاى اسلامى باید در عین اختلافاتى که با هم دارند به واسطهى مشترکات بیشترى که در میان آنان است، در مقابل دشمنان اسلام در یک صف جبههبندى کنند و روشن است که جبههگیرى در برابر دشمن مشترک با دفاع از عقائد خود و انتقاد از مذاهب آنان و فراخواندن آنان به عقیدهى خویش، به هیچ وجه منافات ندارد و از این طریق با ایجاد حسن تفاهم، به دور از اعمال و سخنانى که احساسات و تعصّبات مخالف را برمى انگیزد با بحث علمى و منطقى حقائق ناب اسلامى مطرح مىشود و آن چه که موجب تحقّق این مهم خواهد بود، پرهیز از تهمت و افترا از سوى علماى هر دو مذهب است. برخى علماى سنّى با استفاده از قدرت حاکم بر جامعه مسلمانان -که اکثراً سنّىاند- شیعیان را به باد تهمت و ناسزا گرفتهاند و چه بسیار شیعیانى که به دلیل همین اکاذیب، بى هیچ گناهى خونشان ریخته شده و اموالشان به یغما رفته است.
ابن عبد ربَّه از علماى اهل سنت در العقد الفرید مىنویسد: «رافضیان (شیعیان)، یهود امّت اسلام هستند و همان طور که یهود، دشمن مسیحیّت است، شیعیان هم دشمن اسلاماند!» و «یهودیان تورات را تحریف کردهاند و شیعیان قرآن را!»(47) و یا ابن حزم در کتاب خویش مىنویسد: «شیعیان معتقدند که آیات بسیارى از قرآن کاسته شده و آیات بسیارى به آن اضافه گردیده و امامیّه، ازدواج دائم با 9 زن را جایز مىدانند!» و «داوود جوازى -که از بزرگان متکلّمین شیعه است- مىگوید که خدا مانند انسان گوشت و خون دارد!»(48)
در جلد سوم الغدیر، 16 کتاب که در آنها به شیعه نسبتهاى ناروا دادهاند، معرفى شده و مورد نقد و بررسى قرار گرفته است.
بعضاً شیعیانى نیز هستند که همهى سنّیان را ناصبى و جزء خوارج مىدانند و به آنان به دیدهى عداوت مىنگرند و بر همه مسلمانان است که با این قلمهاى مسموم -که حاصلى جز پراکندن بذر نفرت و کینه بین مسلمانان ندارند- به مبارزه برخیزند و نگذارند اتّحاد امّت اسلامى و دوستى و مهربانى میان فرقههاى مختلف اسلامى در برابر دشمنان، دستخوش این اکاذیب و ناسزاها گردد و آن چه که در تحقّق هر چه بیشتر این هدف مىتواند الگوى ما شیعیان باشد، سیرهى امیرمؤمنان على (ع) و ائمهى معصومین (ع) است.
حضرت على (ع) با آنکه خلافت را طبق نصّ پیامبر حق مسلم خویش مىدانست و در خطبهها و مناشدات خویش -تا آن جا که امکان داشت و باعث دودستگى و جنگافروزى میان مسلمین نبود- این مطلب را بیان مىنمود؛ ولى هیچ گاه از جامعهى مسلمین جدا نشد و هم چون یک برادر دلسوز و خیرخواه، مسلمانان را راهنمایى و مصالح جامعهى مسلمین و اشتباهات خلفا را به آنان گوشزد مىکرد؛ تا آن جا که بارها و بارها عمر گفت: «لو لا علیٌّ لهلک عمر.»(49)
امروز، کاروان پیامبر صلیالله علیه و آله به “مَرُّالظَّهْران” رسید و تا شب، در آن جا توقّف کرد. آن گاه کاروانیان شبانه به سوی “سَرِف” حرکت کردند و به جایی رسیدند که منزل بعد از آن مکّه معظَّمه بود
امروز، کاروان پیامبر صلیالله علیه و آله به “مَرُّالظَّهْران” رسید و تا شب، در آن جا توقّف کرد. آن گاه کاروانیان شبانه به سوی “سَرِف” حرکت کردند و به جایی رسیدند که منزل بعد از آن مکّه معظَّمه بود.
فِراق مدینه با یار به دهمین روزِ خود رسیده است و مسجد زیبای نبوی، ده شبانهروز است که بیفروغ مانده؛ نه پیامبری… نه علی و فاطمهای… نه حسن و حسینی…
سالها پیش، پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله، با ورود به مدینه، شروع به ساختن مسجدی کردند، که قبر شریف آن حضرت اینک در همین مسجد قرار دارد. قسمت شمالی مسجد، محلّ عبادت و صُفّههای جنوبی آن، آسایشگاه مهاجرانی بود که از مکّه با رسول خدا صلیالله علیه و آله کوچ کرده بودند و در مدینه منزلی نداشتند یا محلّ خوابِ انصار فقیر و بیبضاعت بود.
آری، مسجد رسول خدا در مدینه استراحتگاه چهارصد فقیر و بینوا بود که هر یک از آنها از طریقِ کسب و کار یا با کمک از بیتالمال مسلمانان و غنایم جنگی به تدریج، سرمایهای به دست میآوردند و منزلی میگرفتند.
در کنار این مسجد، خانههای جمعی از مهاجران و انصار قرار داشت که برخی از ایشان برای افتخار، از خانههای خود روزنهها و درهایی به خانة خدا باز کرده بودند... جبرئیل نازل شد و چنین پیام آورد: درهای این خانهها به مسجد، همگی بسته شود؛ جز در خانة علی علیه السلام.
جماعتی به اعتراض سخنانی گفتند. این سخنان به گوش پیامبر صلیالله علیه و آله رسید. پس فرمودند:
«ای مردم! بدانید که من فرمان یافتهام جز در خانة علی، در خانة همة مهاجران و انصار را به مسجد ببندم. شنیدهام که برخی از شما سخنانی گفتهاید! به خدا سوگند من از خود نه دری را بستم و نه دری را گشودم؛ بلکه این فرمانی از سوی خداوند است که باید پیروی کنم.»1
مصحف امام على(ع) چه اندازه است؟ و منابع مذهبىتاریخى کهاشاره به وجود آن دارد، کدام است؟ آیا این همان مصحفى است کهنزد پیامبر(ص) بود یا مصحفى دیگر است؟ و...
برخى پنداشتهاند شیعیان، قرآنى غیر از قرآن موجود دارند، ودلیل خود را وجود قرآن على(ع) مىدانند، که ویژگىهایى غیر ازقرآن موجود دارد.
ما در این مقاله به پاسخگویى به این شبهات مىپردازیم و دربارهاین مصحف توضیحاتى را به خوانندگان تقدیم مىکنیم، تا همگانبدانند آنچه گفته مىشود (وجود قرآنى دیگر در نزد شیعیان)،تهمتى بیش نیست.
اهل بیت وحى
همه مسلمانان اتفاق نظر دارند که رسول الله(ص) به امام على(ع)توجهى ویژه داشت و از ابتدا سرپرست ایشان بود.
این اهتمام به دستور خداوند و به منظور آماده ساختن ایشانبراى امامت وسرپرستى امتبود. ابونعیم الحافظ الشافعى(م 430 ه .) چنینروایت کرده است: «رسول الله فرمود: اى على، خداوندعزوجل به من دستور داد تورا نزد خود نگهدارم و آموزشت دهم تابدانى; و این آیه نازل شد: گوشهاى شنوا قرآن را دریابند و بفهمند. تو گوش شنواى دانشهستى.» على(ع) به برکتسرپرستى و آموزش پیامبر(ص) آگاهترینفرد پس از رسول الله شد. رسول اکرم در این باره فرمود:«پس از من آگاهترین شخص در امتم علىبن ابىطالب است.» تمامکسانى که مىخواستند از دانش پیامبر بهرهگیرند، مىدانستند همانعلوم را مىتوانند از على(ع) بیاموزند; زیرا پیامبر(ص) فرمودهبود: «من شهر علم هستم و على دروازه آن است.» در میاندانشهایى که پیامبر(ص) به على(ع) آموخت، علوم قرآن جایگاهىویژه داشت. امام على(ع) مىفرماید: «آیه اى از قرآن بر رسولالله نازل نشد مگر این که آن را بر من خواند و دیکته کرد تابنویسم; و تاویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابهقرآن را به من آموخت.»
در روایتى دیگر مىفرماید: «هرگاه از رسول الله(ص) پرسشى مىکردم، پاسخم را مىداد; و اگرمسایلى به ذهنم نمىرسید، خود ایشان مىفرمود. هر آیهاى دربارهشب یا روز، آسمان یا زمین، دنیا و آخرت، بهشت وجهنم، کوه ودشت، نور و ظلمت نازل مىشد، بر من مىخواند و دیکته مىکرد و منآن را مىنوشتم; و به من تاویل و تفسیر و محکم و متشابه و خاصو عام قرآن را و اینکه چگونه وکجا و درباره چه کسى نازل شدهاست، آموخت. پیامبر(ص) از خدا خواستبه من فهم و حافظه بدهد،تا آیهاى از کتاب خدا را فراموش نکنم و درباره هرکسى آیه نازلمىشد، به من مىفرمود»
در کتاب طبقات ابن سعد آمده است: «امام على(ع) به مسلمانان مىگفت: هر پرسشى درباره کتاب خدادارید، از من بپرسید; زیرا من به هر آیهاى آگاهم.» صحابهاتفاق نظر دارند که علم قرآن به على و دیگر اهلبیت(علیهمالسلام) اختصاص دارد.
امام على(ع) شاهد وحى و دارنده دانش قرآنى و وارث علمپیامبر(ص) بود. او دومین شخص جهان اسلام و آگاهترین صحابه بهشمار مىرفت. بسیارى از مفسران اعتقاد دارند عباراتى چون«راسخون فىالعلم» (صاحبان علم و دانشالهى)، «اهلالذکر»،(آگاهان) یا «الذین آتیناهم الکتاب» (کسانى که کتاب آسمانىرا به آنها دادهایم.) درباره امام على(ع) است. در روایات شیعهو سنى آمده است: مقصود از «من عنده علم الکتاب» (کسى که علم کتاب و آگاهى برقرآن نزد اوست) امام على(ع) است. پیامبر(ص) مىفرماید: «على مع القرآن و القرآن مع على; لن یفترقا حتى یرد علىالحوض»; على با قرآن و قرآن با على است آن دو از هم هرگز جدانمىشوند، تا این که کنار حوض کوثر نزد من آیند.» ابن مسعود،یکى از مفسران صدر اسلام، مىگوید: «اگر کسى آگاهتر از خودم بهکتاب خدا مىشناختم، خود را حتى با پیمودن راه بسیار به اومىرساندم. » شخصى پرسید: «با على چگونهاى؟» ابن مسعود گفت:«من قرآن را با او شروع کرده، نزد او آموختهام.»
در کتابشواهد التنزیل آمده است: «عمرو ابن مسعود و عایشه و عبدالله بن عمر (فرزند خلیفه دوم)و... گفتهاند: على بیش از همه مردم از قرآن آگاهى دارد.
على (ع) قرآن را جمعآورى مىکند
بنابر آنچه از علم امام على گفتیم، طبیعى است رسولالله(ص) کارمهم جمعآورى قرآن را به او بسپارد. بر اساس روایات، هنگامى کهرسول الله در حال احتضار بود، به على(ع) فرمود: «اى على،قرآن در میان کتابها و قطعهها و برگهایى کنار رختخواب من است;آنها را برداشته، در یک جا گردآورید و ضایع نکنید، چنان کهیهود تورات را ضایع کردند. على(ع) برگها را در پارچهاى زردنهاده، در خانهاش گذاشت و مهر کرد و فرمود: ردا بردوشنمىاندازم تا زمانى که قرآن را گرد آورم. از آن پس امام بىآنکه عبا بردوش اندازد، با میهمانانش رو به رو مىشد تا هنگامىکه قرآن را جمعآورى کرد.» این کار شش ماه به درازا کشید.برخىاین مدت را به سه روز گفتهاند. البته این در صورتى است که جمعقرآن به معناى مترتب کردن آن برحسب نزول آیات باشد.
آیهالله سیدحسن صدر در کتاب تاسیس الشیعه لعلوم الاسلاممىگوید: دیگر علوم قرآن را امیر مؤمنان آموزش داد.
او انواع و اقسام دانشهاى قرآنى را بازگو کرد و براى هرکداممثال آورد که تمام آن در بحارالانوار جمع آورى شده است. هرکتابى درباره علوم قرآن نوشته شده، برگرفته از آموختههاى امامعلى(ع) است.
معتزلى حنفى مىگوید: «همگان اتفاق نظر دارند که قرآن را درزمان رسول الله حفظ مىکرد و کسى دیگرى این کار را نمىکرد. ازاین گذشته او اولین کسى است که قرآن را گرد آورد.»
ویژگیهاى مصحف امام على (ع)
بخشى از ویژگیهاى مصحف امام عبارت است از:
1- ترتیب آیات بر اساس نزول
ابن حجر مىگوید: «على قرآن را به ترتیب نزول (آیات) پس ازوفات پیامبر جمع آورى کرد.» ابن جزى الکلبى مىگوید: «درزمان رسول الله، قرآن در میان کتابها و سینههاى مردمانپراکنده بود. وقتى رسول الله وفات یافت، على بن ابىطالبرضىالله عنه درخانهاش نشست و آن را به ترتیب نزول جمعکرد.» در کتاب تاریخ یعقوبى ترتیب این آیات ذکر شده است.
2- تقدیم منسوخ بر ناسخ
شیخ مفید در کتاب المسائل السرویه مىگوید: «امیرمومنان(ع) قرآن نازل شده را از اول تا آخر جمع آورىکرد و آن را به گونهاى که مىبایست، مرتب ساخت. او آیات مکى رابر مدنى و منسوخ را بر ناسخ مقدم کرد.»
3- در بردارنده تاویل
امام على(ع) مىفرماید: «هرآیهاى که خداوند جل و علابرمحمد(ص) نازل کرد، به املاى رسول الله و خط خودم، نزد مناست; و تاویل هر آیهاى که خدا بر محمد نازل کرد، نزد مناست.» منظور از «تاویل» بیان مقصود کلى و برگرداندن کلامبه یکى از احتمالات عقلانى آن است; گو این که ممکن است در ظاهردلالتش روشن باشد.
دراین مصحف تمامى جوانب آیات بر شمرده شده است، به گونهاى کهآیات به زمان و یا مکان و یا شخص خاص اختصاصى ندارد و مانندماه و خورشید براى همه زمانهاست.
4- در بردارنده تنزیل
تنزیل یعنى شان نزول و سبب نزول وحى. البته گروهى تفاسیرى کهخداوند براى شرح برخى از آیات بر پیامبر نازل کرده، تنزیلمىدانند. این تفاسیر چگونگى نماز خواندن، زکات دادن و دیگرآیات را توضیح مىدهد.و خصوصیات تنزیل آیهها مانند مناسبتنزول، مکان و زمان نزول و کسانى را که مقصود آیه بودهاند و...
را بیان مىکند. شیخ مفید در مقایسه میان قرآن موجود و مصحفامام على(ع) مىنویسد: تاویل و تفسیر معانى قرآن چنان کهشان نزول آن بوده در مصحف امیرمومنان(ع) وجود داشته است.
امام باقر(ع) فرمود: «هیچ کس جز على(ع) قرآن را چنان که فرودآمد، جمع نکرد. »
5- تفکیک محکم و متشابه
در مصحف امام على(ع) محکمات و متشابهات مشخص شده بود.
سیدعبدالحسین شرف الدین مىگوید: «على(ع) قرآن را به ترتیب نزول جمع کرد وناسخ و منسوخ و عامو خاص ومطلق و مقید و محکم و متشابه و عزیمت و رخصت و سنت وآداب و سبب نزول آن را بیان کرد و دشواریهایش را توضیح داد...
قرآن جمع آورى شده از سوى امیرمومنان به تفسیر شبیهتر است.»
6- الف و لام نیفتاده است
در هیچ یک از آیات و واژههاى این مصحف، حروف «الف» و«لام» حذف نشده و هیچ حرف دیگرى، اضافه یاکم نشده است; یعنىنص آیات بدون کوچکترین تغییر آمده است.
7- قرائت «عاصم» است
استاد معرفت در جلد اول کتاب التمهید مىگوید: «این مصحف بر اساس قرائت رسول الله بود.» استاد مرتضى عسکرىدر کتاب حقائق هامه مىنویسد: اگر قرائت را صحت مخرج بدانیم،قرائت عاصم مقصود است. او قرائتش را از «ابى عبدالرحمان» ووى از امام على(ع) و او از پیامبر(ص) یاد گرفته است. بسیارىاز مورخان و نویسندگان این مطلب را ذکر کردهاند.
8- در بردارنده نامهاى اهل حق و باطل
در این مصحف آیاتى که درباره کافران، مشرکان و منافقان است،با نام اشخاص همراه است. این مصحف در اختیار امام رضا(ع) بود.
امام آن را به «ابنابى نصر بزنطى» امانت داد. «بزنطى»مصحف را گشود و نام هفتاد نفر از قریش را در تفسیر آیه «لمیکن الذین کفروا» دید. وقتى امام از این امر آگاه شد، کتابرا از «بزنطى» پس گرفت.
9- املاى رسول الله و نگارش امام على
تمامى تفسیر، تنزیل، تعیین آیات محکم و متشابه و... گفتههاىپیامبر(ص) بوده که به دست امام على(ع) نوشته شده است.
امام على(ع) این مطلب را در حدیثى که گذشت، بیان مىدارد.بر اساس این حدیث، مصحف امام در زمان پیامبر(ص) نوشته شده; بهاملاى پیامبر(ص) بوده است.
آنچه گذشت، بخشى از ویژگیهاى این کتاب است که آیات الهى راباترتیب و تفسیر در خود گنجانده است و تفسیر گونهاى است کهمطلبى زیاده یا کمتر از قرآن ندارد و «مصحف» خوانده مىشود.
چرا مصحف امام پذیرفته نشد؟
به سبب ویژگیهاى این مصحف، بسیارى از دانشپژوهان در پىدستیابى و خواندن آن بودهاند. محمدبن سیرین مىگوید: «شنیدمامام، آن مصحف را بر اساس تنزیل (تفسیر) نوشته است. اگر بر آنمصحف دست مىیافتم، دانش در آن بود. به دنبال آن کتاب بودم وبه مدینه نامه فرستادم، ولى آن را نیافتم.» زهرى درباره اینمصحف مىگوید: «اگر یافت مىشد، سودمندتر (از هر تفسیر) و داراى دانشى بیشتربود.» ولى چرا این مصحف به رغم دانشها و سودمندى آناکنون در دسترس نیست؟! در تاریخ مىخوانیم امام على(ع) پس ازپایان بردن این مصحف، آن را بر مردم عرضه کرد و همگان را بهاستفاده از آن فراخواند، ولى پذیرفته نشد. از این رو، امام آنرا براى همیشه نزد خود و دیگر امامان(علیهم السلام)نگهداشت.
علت عدم پذیرش مصحف از سوى مردم، هماهنگ نبودن آن باخواستههاى نامشروع سیاستمداران بود. امام على(ع) در این بارهمىفرماید: «هنگامى که اسامى اهل حق و باطل را در آنچهخداتبیین کردهبود. دانستند و این، مصالحشان را از بین مىبرد،گفتند: ما به آن نیاز نداریم. ما به خاطر آنچه داریم، از آنبىنیازیم.» در اخبار اهلبیت(علیهم السلام) آمده است: امامعلى(ع) سوگند خورد جز براى نماز عبا بر دوش نگذارد تازمانى کهقرآن را جمعآورى کند. از این رو، از مردم کناره گرفت تا قرآنرا گرد آورد. پس از آن، قرآن گردآورى شده را نزد مردم که درمسجد جمع شده بودند. برد. آنها از خود مىپرسیدند: ابوالحسن براى چه آمده است. امام کتاب را به آنان نشان داد وفرمود: رسول الله(ص) فرمود: «من در میان شما چیزهایى مىگذارمکه اگر به آنها چنگ زنید، هرگز گمراه نمىشوید; کتاب خدا وعترت و اهلبیتم.» این کتاب است و من عترت. آنگاه خلیفه دومبرخاست و گفت: اگر نزد تو قرآنى یافت مىشود، پیش ما نیز مانندآن هست; بدان نیازى نداریم.
امام(ع) پس از آن که حجت را بر آنها تمام کرد، کتاب رابرگرداند. امام صادق(ع) مىفرماید: «امام کتاب را برداشت و بهخانهاش برگشت، در حالى که این آیه را مىخواند: «... آن را پشتسرافکندند و به بهاى کمى فروختند و چهبدمتاعى مىخرند.»
مصحف امام على (ع) کجاست؟
از شمارى روایات فهمیده مىشود این مصحف، پس از امام، بهفرزندش امام حسن(ع) و سپس به دیگر امامان:رسید و اکنون در دست(علیهم السلام)مام زمان(ع) است. امام صادق(ع) مىفرماید: «هنگامى که قائم قیام کند، مصحفى را که على(ع) نوشته است، باخود مىآورد.» چنان که گفتیم، امام على(ع) این مصحف را طبقترتیب نزول آیات جمعآورى و مرتب کرد. از این رو، در برخى ازروایات مىخوانیم: قرآنى که امام زمان(ع) مىآورد، با قرآنموجود تفاوت دارد. امام صادق(ع) فرمود: «قائم ما که قیامکند، خیمههایى مىزند تا مردم قرآن را آن گونه که خدا فرستادهاست، فراگیرند و در آن روز کارى دشوارتر از این نیست; زیراقرآن به گونهاى جز ترتیب کنونى خواهد بود.» امام على(ع) پساز به دست گرفتن حکومت، قرآن خود را بر مردم عرضه نکرد وقرآنى را که از سوى عثمان گردآورى شده بود، تایید کرد; زیرانمىخواست مسلمانان دچار تفرقه شوند.
ایشان حتى دیگر امامان را از قرائت قرآن بر پایه تنزیل نهىکرد. علامه طباطبایى در این باره مىنویسد: على (ع) با این که خودش پیش از آن قرآن مجید را به ترتیب نزولجمعآورى کرده بود و به مردم نشان داده بود و مورد پذیرش نشدهبود و در هیچ یک از جمع اول و دوم وى را شرکت نداده بودند، بااین حال هیچ گونه مخالفت و مقاومتى به خرج نداد و مصحف رایجرا پذیرفت و تا زنده بود حتى در زمان خلافتخود دم ازاختلاف نزد. و همچنین ائمه اهلبیت(علیهم السلام) که جانشینانو فرزندان آن حضرتند. هرگز در اعتبار قرآن مجید حتى به خواصشیعیان خود حرفى نزدهاند، بلکه پیوسته در بیانات خود استنادبه آن جستهاند و شیعیان خود را امر کردهاند که از قرائت مردمپیروى کنند. به جراءت مىتوان گفت که سکوت على(ع) با اینکهمصحف معمولى با مصحف او در ترتیب اختلاف داشت، از این جهتبودکه در مذاق اهلبیت(علیهم السلام) تفسیر قرآن به قرآن کنونىمعتبر است.
نتیجه بحث:
مصحف امام على(ع) در بردارنده آیات موجود، همراه با تفسیر وبه ترتیب نزول آیات است و این تنها تفاوت آن با قرآن موجوداست. این مصحف و جمعآورى قرآن در یک جا، به امر رسول الله(ص)و پس وفات ایشان انجام شد. منابع تاریخى مذهبى شیعه و سنى اینامر را تایید مىکند. آیات منسوخ و ناسخ، محکم و متشابه، خاصو عام، شان نزول آیات، محل و زمان فرود آیات، در این کتابتفسیرگونه مشخص شده است. مردم زمان امام على(ع) این تفسیر رابه خاطر این که مصالحشان به خطر مىافتاد، نپذیرفتند و امام،بعدها که به حکومت رسید، براى حفظ وحدت مسلمانان، آن را نشاننداد. این تفسیر اکنون نزد امام زمان(ع) است.
یا علی! تو نخستین کسی هستی که به پیامبر صلی الله علیه و آله ایمان آورد و تنها کسی که با او در غار حراء همراه بود.
یا علی! تو نخستین و تنها کسی هستی که در کعبه به دنیا آمد.
یا علی! در میان صحابه تنها تویی که خدا نامت را برگزید.
یا علی! تو نخستین کسی هستی که با پیامبر صلی الله علیه و آله نماز خواندی.
یا علی! تو نخستین کسی هستی که بر پیکر پاک پیامبر صلی الله علیه و آله نماز خواندی.
یا علی! در میان صحابه تو تنها کسی هستی که لحظهای به خدا شرک نورزید.
یا علی! تنها تویی که در خانه کعبه، پا بر دوش پیامبر صلی الله علیه و آله گذارد و بتها را شکست.
یا علی! تو نخستین جانشین و وصی بعد از پیامبر هستی.
یا علی! تو نخستین و تنها کسی هستی که قرآن را زیر نظر پیامبر صلی الله علیه و آله به ترتیب نزول و با تمام مشخصات جمع آوری نمود.
یا علی! تنها تو اگر نبودی، در سراسر جهان هستی هم شأنی برای زهرای اطهر نبود.
یا علی! تنها تویی که خدا در کتابش پسرانت را، پسران رسول خدا صلی الله علیه و آله خواند.
یا علی! تنها تو را، پیامبر صلی الله علیه و آله به برادری خویش برگزید.
یا علی! تو تنها کسی هستی که هیچ گاه از جنگ نگریخت و هیچ کس به جنگ با تو پیشقدم نشد، جز آن که به هلاکت رسید.
یا علی! تو تنها کسی هستی که زرهات پشت نداشت.
یا علی! تو تنها کسی هستی که در تمام جنگهای پیامبر صلی الله علیه و آله شرکت داشتی جز تبوک، و تو ماندی تا از فتنه منافقان جلوگیری نمایی؛ سپاه اسلام نیز بدون برخورد از تبوک بازگشت.
یا علی! تنها تو، درِ قلعه خیبر را از جا بر کندی؛ در حالی که عده زیادی از مردان، توان جابجا کردن آن را نداشتند.
یا علی! تنها تویی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از 120000 نفر، بر پیشواییت، اقرار و بیعت گرفت و همگان به نام امیرالمؤمنین بر تو سلام کرده، تبریک گفتند.
یا علی! تو تنها کسی هستی که نسل پیامبر صلی الله علیه و آله از طریق او ادامه یافت.
یا علی! تنها تویی که محبتت، سرفصل کارنامه مؤمنان قرار میگیرد.
یا علی! تنها تویی که در مورد قاتلت سفارش کردی: خوراکش را خوب و بسترش را نرم کنید، از غذای من به او بخورانید و از آن چه مینوشم به او بنوشانید.
یکهای تو تمام نشدنی است!
حالا فقط چند تا از دوها!
یا علی! تو آنی که جز دو کس: خدای تعالی و رسول صلی الله علیه و آله تو را نشناخت.
یا علی! تو و پیامبر صلی الله علیه و آله دو پدر امت هستید.
یا علی! هنگامی که بین دو کار قرار میگرفتی، سختترین آن دو را بر میگزیدی.
یا علی! تو پدر دو سرور جوانان بهشتی.
یا علی! تو یکی از آن دو امانت گرانبهایی هستی که پیامبر صلی الله علیه و آله در بین امت بر جای نهاد، تا به وسیله آن از گمراهی نجات یابند.
یا علی! درِ خانه تو و رسول خدا صلی الله علیه و آله تنها دو دری بودند که به مسجد باز میشدند؛ در حالی که سایر درها اجازه باز بودن نیافتند.
یا علی! تو همانی که ضربت شمشیرت در جنگ خندق، برتر از عبادت دو گروه انس و جن شمرده شد.
یا علی! تو را جمع اضداد خواندهاند؛ جنگاوری و مهرورزی، سخاوت و قناعت، عبادت و سیاست، زهد و تلاش ... آیا پایانی برای این شمارش هست؟
دوهایت هم بی انتهاست!
حالا فقط سه تا از سهها!
یا علی! تو در سه سالگی به خانه پیامبر صلی الله علیه و آله منتقل شدی و سومین نفر آن خانه بودی.
یا علی! تو و اهل خانهات بزرگوارانی هستید که سه روز متوالی، با گرسنگی روزه گرفته، افطار خود را به مسکین و یتیم و اسیر بخشیدید.
یا علی! پیامبر فرمود: سه چیز به تو عطا گردیده که به من داده نشده، پدر همسریی چون من، همسری چون فاطمه و فرزندانی چون حسن و حسین علیهم السلام .
جایگاه علىعلیه السلام
امیرمؤمنان علىعلیه السلام در میان صحابهپیامبر داراى موقعیت و جایگاه خاصى بود;چنانکه مسعودى گوید: «از تمام فضایل ومناقبى که اصحاب پیامبر دارا بودند چون:سبقت در اسلام، هجرت، نصرت پیامبر،خویشى با آن حضرت، قناعت، ایثار، آگاهى ازکتاب خدا، جهاد، ورع، زهد، قضاوت، فقه و ...علىعلیه السلام بهرهاى کامل و حظى وافر داشت. بهعلاوه فضائلى تنها در او بود مثل: اخوت باپیامبر، فرمایش پیامبر در باره او که تو از من بهمنزله هارون از موسى هستى و نیز فرمایشپیامبر به او که هر کس من مولاى او هستمعلى مولاى اوست; بار خدایا دوستش رادوست و دشمنش را دشمن بدار، همچنیندعاى پیامبرصلى الله علیه وآله در مورد ایشان، آن هنگامکه انس پرنده پختهاى را خدمتحضرترسول آورد، حضرت فرمود: بار خدایا!محبوبترین خلقت را وارد کن که با من همغذا شود. که سایر اصحاب پیامبر از اینفضایل بى بهره بودند» (1)
ویژگى علىعلیه السلام در میان بنى هاشم
بنى هاشم یعنى فرزندان هاشم، جد دومپیامبر، طایفه آن حضرت و نزدیکترین مردمبه ایشان بودند. هنگامى که پیامبر اکرمصلى الله علیه وآلهمبعوث شد، چهار تن از عموهاى پیامبر: ابوطالب، ابو لهب، عباس و حمزه در قید حیاتبودند و جز ابولهب بقیه مسلمان شدند. باوجود عموهاى پیامبر در میان بنى هاشم،علىعلیه السلام نزدیکترین شخص به پیامبر بود; ازخردسالى در خانه پیامبر و با تربیت آنحضرت رشد یافته بود. (2) شب هجرت بهجاى پیامبر خوابید و ودایع و امانتهاى آنجناب را به مردم بر گرداند و در مدینه بهپیامبر ملحق شد. (3)
مهمتر از همه، جایگاه علىعلیه السلام در اسلامبود; رسول اکرمصلى الله علیه وآله جایگاه علىعلیه السلام را دراسلام از همان اوایل بعثت تعیین فرمود;آنگاه که به فرمان خدا مامور شد عشیرهخویش را انذار کند و در آن جلسه تنها کسىکه حاضر به یارى و موازرت نبى اکرمصلى الله علیه وآلهشد، علىعلیه السلام بود. با اینکه سن آن جناب ازهمه حاضران کمتر بود، رسول اکرم در میانبزرگان و پیر مردان خاندانش اعلام کرد کهعلى وزیر، خلیفه و جانشین اوست.(4)
مقابله پیامبر با بدخواهان علىعلیه السلام
بعد از اینکه اسلام گسترش یافت و تقریبااکثر مناطق جزیرة العرب را گرفت و افرادزیادى با انگیزههاى مختلف به سلکمسلمانان در آمدند، حتى عده کثیرى از آنهادر مدینه ساکن شدند، در حالى که به گواهىقرآن ایمان در قلوبشان جاگیر نشده بود; بهویژه عدهاى از قریشیان که علاوه بر اینمطلب پیوسته بر بنى هاشم حسدمىورزیدند، به خصوص علىعلیه السلام به خاطرسابقه و جهادش بیشتر از همه مورد حسدآنان بود. از این رو پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله مواظبرفتار اصحابش با علىعلیه السلام بود و درمناسبتهاى مختلف، مقام و موقعیت آنجناب را به آنان گوشزد مىکرد و بر جایگاهعلىعلیه السلام تاکید مىنمود; ابن شهر آشوب ازعمر بن خطاب نقل کرده که من على را اذیتمىکردم، پیامبرصلى الله علیه وآله مرا ملاقات کرد و فرمود:«تو مرا آزردى اى عمر! گفتم: پناه بر خدا ازاذیت رسول خدا.»، فرمود: «تو على را آزردى وهر کس على را بیازارد، مرا آزرده است»;مصعب بن سعد از پدرش سعد بن ابىوقاصنقل کرده که او گفته است: «من و مرد دیگرىدر مسجد بودیم و به على بد مىگفتیم، پیامبربا حالت غضب به سوى ما آمد و فرمود: چرا مرامىآزارید هر کس على را بیازارد، مرا آزردهاست» (5) .
ابن شهر آشوب از محدثان اهل سنتچون: ترمذى، ابو نعیم، بخارى و موصلى نقلمىکند: عمران بن حصین و ابن عباس و بریدهگفتهاند، که: «علىعلیه السلام از میان غنائم جنگى،خواست کنیزى را بخرد، حاطب بن ابى بلتعهو بریده اسلمى با او رقابت کردند و قیمت کنیزرا بالا بردند و علىعلیه السلام با آن قیمت کنیز راخرید، وقتى که برگشتند، بریده مقابل پیامبرایستاد و از علىعلیه السلام شکایت کرد، پیامبرصورتش را از او برگرداند، از راست و چپوپشتسر آمد و شکایتخود را تکرار کرد،آنگاه حضرت رو کرد به او و رنگش تغییر نمودو صورت مبارکش سرخ شد و فرمود:اى بریده!چه شده، تا امروز رسول خدا را اذیت نکردهبودى؟! مگر نشنیدى خداى تعالى مىفرماید:«ان الذین یؤذونالله و رسوله لعنهماللهفى الدنیا و الاخرة و اعد لهم عذابامهینا»؟! مگر نمىدانى که على از من است ومن از على؟! هر کس او را بیازارد، مرا آزرده وهر کس مرا بیازارد، خدا را آزرده است و هرکس خدا را بیازارد، خدا حق دارد که او را با سختترین عذابش در آتش جهنم بیازارد!اى بریده! تو آگاهى یا خدا؟ تو آگاهى یاصاحبان لوح محفوظ آگاهند؟ تو آگاهى یافرشته رحمها آگاه است؟ اى بریده! تو آگاهىیا فرشتگان مواظب على بن ابى طالب؟ گفتم:بلکه فرشتگان حافظ او. حضرت فرمود:جبرئیل به من خبر داد از فرشتگان مواظبعلى، که آنان از روز تولدش، حتى یک خطابراى او ننوشتهاند; فرشته رحمها و فرشتگانصاحب لوح محفوظ نیز همین طور. بعد سهبار فرمود: از على چه مىخواهید؟ او از مناست و من از او، او ولى هر مؤمنى بعد از مناست.»(6)
علىعلیه السلام میزان ایمان و نفاق
بیان مناقب امیر المؤمنین توسط پیامبراکرمصلى الله علیه وآله موجب افزایش محبوبیت آن جنابدر میان صحابه شده بود، به حدى که با وجودپیامبرصلى الله علیه وآله، علىعلیه السلام سمبل و معیار حق وایمان شده بود; چنانکه انس بن مالک نقلکرده: «ما در عصر پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله اگرمىخواستیم بفهمیم کسى زنازاده استبابغض على بن ابى طالب مىفهمیدیم; بعد ازجنگ خیبر مردى بچه خود را به آغوشگرفته و مىرفت، در راه که على را دید; باءدستش او را به بچه نشان داد; از طفل پرسید:این مرد را دوست دارى؟ اگر مىگفت: آرى، اورا مىبوسید و اگر مىگفت: نه، او را به زمینمىانداخت و مىگفت: نزد مادرت برو».
عبادة بن صامت نیز مىگوید: «ما اولاد وفرزندانمان را با حب على بن ابى طالبمىآزمودیم; اگر مىدیدیم که یکى از آنها او رادوست ندارد، مىدانستیم که او را رستگارنخواهد شد.» (7)
درباره شناختن مؤمن و منافق با حب وبغض علىعلیه السلام مىتوان به حدیث ابنعباسهم اشاره کرد... .
اعلام جانشینى علىعلیه السلام
اگر چه از اوایل بعثت، جانشینى علىعلیه السلاممطرح شده بود و پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله در میانخویشان نزدیکش آن جناب را وزیر وجانشین خود اعلام کرده بود، ولى این مطلبدر میان عده خاصى بود. اما با گذشتسالهاىآخر عمر پیامبر، مساله جانشینى علىعلیه السلامعمومىتر مىشد، به حدى که لقب «وصى» ازالقاب شایع آن حضرت گشت که دوست ودشمن آن را قبول داشتند، به خصوص بعد اززمانى که پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله به علىعلیه السلام فرمود:«انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انهلا نبى بعدى» که این قضیه پیش از رفتن بهجنگ تبوک بود.
بالاخص در جریان حجة الوداع در منى وعرفات، پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله در سخنرانىهاىخود به مردم گوشزد مىکرد که دوازده نفرجانشین او خواهند شد که همه از بنى هاشمهستند. بالاخره در باز گشت از مکه، در غدیرخم از سوى خدا مامور مىشود که جانشینىعلىعلیه السلام را به تمام مسلمانان ابلاغ کند.رسول اکرمصلى الله علیه وآله نیز به مسلمانان دستور دادکه توقف کنند و آنگاه بر منبرى از جهازشتران رفت و فرمود: «... من کنت مولاهفهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عادمن عاداه وانصر من نصره واخذل منخذله» بعد به مردم فرمود، که با آن جناببیعت کنند. بدین ترتیب رسول خداصلى الله علیه وآله بهمسلمانان اعلام کرد که چه کسى جانشیناوست; از این رو عموم مردم بر این باور بودندکه بعد از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله، علىعلیه السلام خلیفهاو خواهد شد; چنان که زبیر بن بکار - که ازخاندان زبیر و از مخالفان علىعلیه السلام است. -مىنویسد: «عموم مهاجران و همه انصار شکنداشتند که علىعلیه السلام خلیفه و صاحب امر بعداز رسول خداصلى الله علیه وآله است.» (8) . همچنین اینمطالب از اشعارى که از جریان سقیفه بر جاىمانده، به خوبى مشهود است; زیرا تحریفکمتر به شعر راه یافته است (9) . این مطلب بهقدرى روشن بود که دشمنى چون معاویه نیزبه آن اقرار کرده است; چنان که در جواب نامهمحمد بن ابى بکر نوشته است: «ما و پدرت درعصر رسول خداصلى الله علیه وآله اطاعت پسر ابى طالبرا بر خود لازم مىدیدیم و فضلش را برخودمان آشکار، بعد از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآلهپدرت و عمر نخستین کسانى بودن که منزلتاو را پایین آوردند و به یعتخودشانفراخواندند.» (10) بدین جهت آنان که درماههاى آخر عمر پیامبر در مدینه نبودند و ازبعضى توطئهها خبر نداشتند، بعد از رحلتپیامبر که به مدینه برگشتند و مشاهده کردندکه ابو بکر به جاى پیامبر نشسته و خود راخلیفه پیامبر معرفى مىکند، سختبرآشفتند; مثل خالد بن سعید (11) ، حتىابوسفیان وقتى که از سفر برگشت و وضع راچنین دید، خدمت عباس بن عبد المطلب وعلىعلیه السلام آمد و از آنان خواست که براىاستیفاى حق خویش قیام کنند، ولى آنانپیشنهاد او را نپذیرفتند. (12)
اما این که چگونه ورق برگشت و ابوبکر برمسند خلافت نشست و از این جهتبامخالفت جدى روبرو نشد؟ باید در نفوذسیاسى و نقش تبلیغاتى قریش و نوبنیادبودن جامعه اسلامى جستجو کرد.
با این که تویی پادشه عالم هستی / کرباس تو را جامه و فرش تو حصیر است
راستی درباره عظمت و فضائل و مقامات امیرمؤمنان علی(ع) سخن گفتن هرچند در ابتدا سهل مینماید ولی با مقداری فرورفتن در بحر فضائل بیشمار او انسان متوجه میشود که بیان فضائل سخت مشکل و دشوار است «که عشق اول نمود آسان ولی افتاد مشکلها»
زیبا گفته خلیل بن احمد وقتی از او درباره فضائل علی(ع) پرسش شد: «کیف اصف رجلاً کتم اعادیه محاسنه و حسداً و احبّائه خوفاً و ما بین الکلمتین ملأالخائفین؛(1) چگونه میتوانم مردی را توصیف کنم که دشمنانش از روی حسادت و دوستانش از ترس(دشمنان)محاسن او را پنهان نمودند، در بین این دو رفتار شرق و غرب عالم محامدش را فراگرفته است.
آنچه پیش رو دارید نگاهی است گذرا به فضائل و اوصاف امیرمؤمنان علی(ع) از زبان پیامبر اکرم(ص) در منابع اهل سنّت چرا که: خوشتر آن باشد که وصف دلبران / گفته آید در کتاب دیگران
علی را جز خدا و نبی(ص) نشناختند
راستی این اعجوبه کون کیست که همه در شناخت او در ماندهاند، عدّهای او را تا سر حدّ خدایی بالا بردهاند، و عدّهای حتی در بندگی او شک دارند که: در مسجد کوفه شهیدش کردند. گفتند مگر اهل نماز است علی؟! و آن که او را حقیقتاً شناخت خدای او و رسول خدایش بود.
پیامبر اعظم(ص) خطاب به علی(ع) فرمود: «یا علی ما عرف اللّه حق معرفته غیری و غیرک و ما عرفک حق معرفتک غیر اللّه و غیری؛(2) ای علی! خداوند متعال را نشناخت به حقیقت شناختش جز من و تو، و تو را نشناخت آن گونه که حق شناخت توست، جز خدا و من.»
و در جای دیگر فرمود: «یا علی لایعرف اللّه تعالی الّا انا و انت و لایعرفنی الّا اللّه و انت و لا یعرفک الّا اللّه و انا؛(3) ای علی! خدا را نشناخت جز من و تو، و مرا نشناخت جز خدا و تو و تو را نشناخت مگر خدا و من.»
فضائل بیشمار
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست / کهتر کنم سرانگشت و صفحه بشمارم
پیامبری هم که علی را شناخته اعتراف دارد که فضائل او قابل شماره و احصی نیست.
ابن عباس میگوید پیامبر اکرم(ص) فرمود: «لو انّ الفیاض(4) اقلام و البحر مدادٌ و الجنّ حسّابٌ و الانس کتابٌ مااحصوا فضائل علیّ بن ابی طالبٍ؛(5) اگر انبوه درختان (و باغها) قلم، و دریا مرکب، و تمام جنّیان حسابگر، و تمام انسانها نویسنده باشند قادر به شمارش فضائل علی بن ابی طالب نخواهند بود»
و در جای دیگر پیامبر اعظم فرمود: «انّ اللّه تعالی جعل لاخی علیٍّ فضائل لاتحصی کثرة فمن ذکر فضیلةً من فضائله مقرّابها غفر اللّه له ما تقدّم من ذنبه و ماتأخّر؛ براستی خداوند برای برادرم علی(ع) فضائل بیشماری قرار داده است که اگر کسی یکی از آن فضایل را از روی اعتقاد و اعتراف بیان نماید، خداوند گناهان گذشته و آینده او را میبخشد.
و من کتب فضیلةً من فضائله لم تزل الملائکة تستغفرله ما بقی لتلک الکتابه رسم، و من استمع فضیلةً من فضائله کفّر اللّه له الذّنوب الّتی اکتسبها بالاستماع و من نظر الی کتابٍ من فضائله کفّر اللّه له الذّنوب الّتی اکتسبها بالنّظر،(6)
اگر کسی یکی از فضائل آن حضرت را بنویسد، تا هنگامی که آن نوشته باقی است، ملائکه برای او استغفار میکنند و اگر کسی یکی از فضائل آن حضرت را بشنود، خداوند همه گناهانی را که از راه گوش انجام داده است میبخشد، و اگر کسی به نوشتهای درباره فضائل علی(ع) نگاه کند، خداوند تمام گناهانی که از راه چشم کرده است میپوشاند و از آن در میگذرد.»
آنچه خوبان دارند تو تنها داری
علی نه تنها اوصاف خوبان عالم را داراست و «آنچه خوبان همه دارند او تنها دارد» بلکه اوصاف تمامی پیامبران اولواالعزم را که عصاره هستی هستند بجز پیامبر خاتم در او جمع آمده است.
بیهقی یکی از دانشمندان نامی اهل سنّت چنین روایت نموده که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من احبّ ان ینظر الی آدم فی علمه و الی نوحٍ(ع) فی تقواه و ابراهیم فی حلمه و الی موسی فی عبادته فلینظر الی علی بن طالب علیه الصّلوة و السّلام؛(7) هر کسی دوست دارد به علم و دانش آدم بنگرد و مقام تقوا و خودنگهداری نوح را(مشاهده نماید) و بردباری ابراهیم(نظاره کند) و به عبادت موسی(ع) (پی ببرد) باید به علی بن ابی طالب(ع) نظر بیندازد.»
مناقب، روایت فوق را در دو مورد به این صورت نقل نموده است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من اراد ان ینظر الی آدم فی علمه و الی نوح فی مهمه و الی یحیی بن زکریّا فی زهده، و الی موسی بن عمران فی بطشه، فلینظر الی علی بن ابی طالب علیهالسلام؛(8) هر کس میخواهد دانش آدم را، فهم (ژرف) نوح را، و زهد یحیی را و قاطعیّت موسی بن عمران را بنگرد، به علی بن ابی طالب نظر کند.»
محبت و علاقه پیامبر(ص) به علی(ع)
هر کس جامع کمالات باشد محبوب دلها نیز هست، پیامبر اکرم(ص) که خود محبوب عالمیان و خوبان و پاکان است، عاشق شیدای علی است، چرا که به تصریح آیه مباهله، علی جان پیامبر است «انفسنا» و جان هر کس شیرین و دوست داشتنی است.
به همین جهت بارها پیامبر اکرم(ص) میفرمود: «من احبّ علیّاً فقد احبّنی...؛(9) هر کس علی را دوست بدارد به من محبّت ورزیده است.» و فرمود: «محبّک محبّی و مبغضک مبغضی؛(10) دوستدار تو دوست من است، و دشمن تو دشمن من.»
شخصی از پیامبر اکرم(ص) پرسید: «یا رسول اللّه انّک تحبّ علیّاً؟ قال: او ماعلمت انّ علیّاً منّی و انا منه؛(11) ای رسول خدا علی(ع) را دوست میداری؟ فرمود: مگر نمیدانی که علی از من و من از اویم.»
آیا کسی جان شیرین و پاره تنش را دوست نمیدارد؟
مناقب با اسنادش از رسول خدا نقل میکند که آن حضرت فرمود: «انّ اللّه عزّ و جلّ امرنی بحبّ اربعةٌ من اصحابی و اخبرنی انّه یحبّهم. قلنا: یا رسول اللّه من هم؟ فلکنّا یحبّ ان یکون منهم، فقال: الا انّ علیّاً منهم ثم سکت، ثمّ قال: الا انّ علیّاً منهم ثمّ سکت؛(12) براستی خدای عزیز و جلیل مرا امر کرده است به دوستی چهارنفر از اصحاب، و خبر داد مرا که خداوند(نیز) آنها را دوست میدارد، گفتم: ای رسول خدا آنها کیستند؟ پس هر یکی از ماها دوست داریم جزو آنان باشیم. پس فرمود: آگاه باشید علی از آنهاست، سپس سکوت کرد، دوباره فرمود: به راستی علی از آنهاست و سکوت کرد.»
عایشه میگوید: هنگامی که رسول خدا(ص) به حالت احتضار درآمد فرمود: ادعوا الیّ حبیبی؛ محبوب مرا بخوانید، من به سراغ ابی بکر رفتم و او را احضار نمودم. وقتی ابابکر بر پیغمبر داخل شد حضرت نظری به سوی او افکند سپس از او روی گردانید و (برای مرتبه دوم) فرمود: «ادعوا الیّ حبیبی؛ محبوب مرا بخوانید. آنگاه حفصه عمر را احضار کرد پیغمبر همان گونه که از ابیبکر روی گردانید از عمر نیز روی گرداند. عایشه گوید: من گفتم وای بر شما پیغمبر علی بن ابی طالب(ع) را میخواند، سوگند به پروردگار جز علی را نمیخواهد. پس رفتند سراغ علی (ع)، وقتی که پیغمبر علی را دید، او را محکم به سینه چسبانید آنگاه در گوش آن حضرت هزار حدیث بیان فرمود که هر حدیثی راهگشای هزار حدیث بود.»(13)
از ابن عباس نقل شده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «علیّ منّی مثل رأسی من بدنی؛(14) علی نسبت به من مانند سر است نسبت به بدن.»
صد البته که محبّتهای پیامبر اکرم(ص) به علی صرف محبّت عاطفی نیست بلکه بر اساس لیاقتها و کمالاتی است که مولا علی(ع) دارا میباشد که به نمونههایی از کمالات و فضائل آن حضرت، از زبان خود پیامبر اکرم(ص) اشاره میشود.
علم علی(ع)
علم و دانش علی اکتسابی نیست تا استاد برتر از خود و شاگردان و هم دورههایی همسان خود داشته باشد، بلکه علم او «لدنی» است و و ریشه در علم الهی و آسمانی دارد، به این جهت علم او برهمه انسانهای معمولی و غیر مرتبط با وحی آسمانی برتری و امتیاز دارد، و به همین جهت است که حتی در منابع اهل سنّت نیز از او به عنوان «اعلم النّاس» یاد شده است که به نمونههایی اشاره میشود:
1- پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اعلم امّتی من بعدی علیّ بن ابی طالب علیه السّلام؛(15) داناترین امّت من بعد از من علی بن ابیطالب(ع) است.»
2- عبداللّه بن مسعود میگوید، پیامبر اکرم(ص) فرمود: «قُسّمت الحکمة علی عشرة اجزاءٍ فاعطی علیّ تسعة و النّاس جزءً واحداً؛(16) حکمت (و دانش) به ده جزء تقسیم شده است و به علی نه قسمت آن و به (مابقی مردم) یکدهم داده شده است.»
تمامی علوم بشری و پیشرفتهای آن جزء همان یکدهم است، و علم علی(ع) نه برابر دانش تمامی بشریت است. و راز آن هم این است که ریشه در مهبط وحی الهی یعنی پیغمبر اکرم(ص) دارد، که خود فرمود: «انا مدینة العلم و علیٌ بابها، فمن ارادالعلم فیأت الباب؛(17)من شهر علم (الهی و وحیانی) هستم و علی دَرِ آن است پس هر کس اراده دانش دارد باید از درب (شهر) وارد شود».
3- عایشه درباره علی(ع) میگوید: «هو اعلم النّاس بالسّنة؛(18) او داناترین مردم نسبت به سنّت (پیامبر اکرم(ص)) میباشد.» ای کاش خود عائشه به این حدیث عمل میکرد، و به توصیههای امیرمؤمنان(ع) توجّه میکرد و جنگ جمل را به وجود نمیآورد.»
4- پیامبر اکرم(ص) بعد از تزویج فاطمه به علی(ع) به دختر خود فرمود: «زوّجتک خیر اهلی، اعلمهم علماً و افضلهم حلماً و اوّلهم سلماً؛(19) تو را به تزویج بهترین بستگانم و اهلم درآوردم، که از نظر دانش داناترین، و از نظر حلم و بردباری برترین، و از نظر اسلام اوّلین میباشد.»
عبادت علی(ع)عبادت و بندگی مولا امیر مؤمنان علی(ع) شهره جهان است، و مرکز ثقل مقامات و منزلتهای علی(ع) در کنار علم خدادادی همان عبادتها و نمازها و نالهها و نیازهای شبانه اوست، این مسئله تا آنجا اهمیت دارد که خداوند به ملائکه مباهات و فخرفروشی بوسیله عبادتهای امیرمؤمنان میکند.
پیامبر اکرم(ص) میفرماید: صبحگاهی جبرئیل با شادی و حالت بشارت بر من وارد شد. گفتم حبیب من چه شده تو را خوشحال و بشارت رسان میبینم؟ پس گفت: ای محمد!(ص) چگونه خوشحال نباشم و حال آن که چشمم بخاطر اکرامی که خداوند نسبت به برادرت و جانشینت و امام امتت علی بن ابی طالب روا داشته، روشن شده است، پس پیامبر اکرم(ص) فرمود: چگونه خداوند برادرم و امام امتم را گرامی داشته است؟
«قال: باهی بعبادته البارحة ملائکته و حملة عرشه و قال: ملائکتی انظروا الی حجّتی فی ارضی علی عبادی بعد نبیّی، فقد عفر خدّه فی التّراب تواضعاً لعظمتی، اشهدکم انّه امام خلقی و مولی بریّتی؛(20)گفت: خداوند با عبادت دیشب علی بر ملائکه و حاملان عرش مباهات نموده است. و فرموده است: ملائکه من نگاه کنید به حجّتم بر برندگانم در زمین بعد از پیغمبرم، براستی صورت و گونهاش بر خاک نهاده است بخاطر تواضع در مقابل عظمت من، شما را شاهد میگیرم که او (علی) پیشوای مخلوقم، و سرپرست مردمان من میباشد.»
در منابع شیعه آن قدر از عبادت امیرمؤمنان(ع) سخن به میان آمده که نیاز به یک کتاب دارد، خالی از لطف نیست که به ترجمه یک روایت اشاره کنیم:
ضراربن ضمره در حضور معاویه درباره علی(ع) چنین گفت: «پس خدا را شاهد میگیرم که او را در بعض جایگاهش دیدم. در وقتی که شب پردههای تاریکیاش را انداخته بود و ستارگان ظاهر شده بودند، در حالی که در محرابش ایستاده بود و محاسن خود را بر دست گرفته و مانند انسان مار گزیده به خود میپیچید و چون انسان غمدیده گریه میکرد... (گویا هنوز آواز او را در گوش جان دارم که میفرمود:) آه آه از کمی توشه، طولانی بودن سفر، وحشت راه و بزرگ بودن جایگاه ورود.»
پس آنگاه اشک معاویه جاری ش دو با آستینش آن را پاک کرد و دیگران هم اشک ریختند سپس معاویه گفت، آری ابوالحسن چنین بود...»(21)
نیمه شب زمزمهای هست بلند / که مرا میگسلد بند از بند
هست جانسوزتر از ناله نی / کرده صد ناله به یک زمزمه طی
چه روان بخش صدایی دارد / سوز عشق است و نوایی دارد
بس که با شور و نوا دمساز است / به سماوات طنین انداز است
آسمانها همه با آن عظمت / رفته زین حال فرو در حیرت
دشت و صحرا همه در بهت و سکوت / که بلند است نوای ملکوت
این نوای ابدیت ازلیست / شاید آهنگ مناجات علی است
نیمه شب خلوت و رازی دارد / با خدا راز و نیازی دارد(22)
امامت علی(ع)
آن علم بی پایان و آن عبادت بی مثال زمینه لیاقت امامت و پیشوایی او را فراهم نموده است. روایاتی که بر امامت بلافصل آن مولا در منابع اهل سنّت وجود دارد بیش از آن است که منعکس گردد و از طرفی حدیث معروف ثقلین، حدیث منزلت، حدیث یوم الدّار، حدیث غدیر و امثال آن که معروفند و متواترند بارها مطرح شده و در منابع فراوانی آمده است. آنچه در این جا بدان اشاره میکنیم برخی روایاتی است که دلالت صریحتری دارند و کمتر در گفتهها به آنها اشاره شده است:
1- پیامبر اکرم(ص) به علی(ع) فرمود: انگشتر به دست راست کن تا از مقرّبین باشی،عرض کرد یا رسول اللّه ؟ چه انگشتری بر دست کنم. فرمود: عقیق سرخ پس براستی آن کوه و سنگی است که به وحدانیّت خدا اقرار کرده است: «ولی بالنّبوّة ولک بالوصیّة ولولدک بالامامة...؛(23) و به نبوت من و جانشینی (بلافصل) تو و امامت (یازده نفر) فرزندانت اقرار نموده است.»
2- از ابن بریده...نقل شده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «لکلّ نبیٍّ وصیّ و وارث و انّ علیّاً وصییی و وارثی؛(24) برای هر پیغمبری جانشین و وارثی است، و براستی علی جانشین و وارث من است.»
3- در روایت مربوط به عبادت آن حضرت این جمله را داشتیم که خداوند به ملائکهاش فرمود: «اشهدکم انّه امام خلقی و مولی بریّتی؛(25) شما را شاهد میگیرم که او (علی) امام مخلوقم و سرپرست آفریدههای من است.»
4- عمروبن میمون از ابن عباس نقل نموده که رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود: «انت ولیّ کلّ مؤمنٍ بعدی؛(26) یا علی! تو بعد از من رهبر و سرپرست تمام مؤمنین هستی.»
در این حدیث با توجّه به کلمه «بعدی» معنای ولیّ صراحت در رهبری و امامت دارد، و معنی ندارد که پیامبر بفرماید تو محبوب مؤمنان بعد از من هستی.
راستی باید گفت پیامبر اکرم(ص) در معرّفی علی(ع) و بیان منزلتها و مقامات امیرمؤمنان (ع) هرگز کوتاهی نکرد و با شیوههای مختلف محوریت و رهبریت او را به جامعه معرّفی نمود، گاه دست او را بالا برد و فرمود: «این علی مولا و رهبر مردم است» و گاه میفرمود: «علی مع القرآن و القرآن مع علی لن یفترقا...؛(27) علی با قرآن است و قرآن با علی(ع) است و هرگز آن دو از هم جدا نمیشوند.»
و گاه او را محور حق معرّفی نمود، در حدیث متواتر این جمله آمده است که پیغمبر اکرم(ص) فرمود: «علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ و لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض یوم القیامة؛(28) علی با حق است و حق با علی است و هرگز آن دو از هم جدا نمیشوند تا در روز قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.»
در روایت دیگر فرمود: «سیکون من بعدی فتنة، فاذا کان ذلک، فالزموا علی بن ابی طالب، فانّه الفاروق بین الحقّ و الباطل؛(29) بزودی بعد از من فتنه(ها) پیدا میشود، پس همراه علی بن ابی طالب باشید، زیرا او(معیار) جدا کننده بین حق و باطل است.»
و فرمود: «کسی که از علی جدا شود از من جدا شده، و کسی که از من جدا شود از خدا فاصله گرفته است.»(30)
قرآن در شأن علی(ع)
آیات فراوانی را علمای اهل سنّت و مفسرین آنها در شأن امام علی(ع) تفسیر کردهاند و در تأیید آن روایاتی را از پیغمبر اکرم(ص) آوردهاند به طوری که برخی از آنها مانند ابن حجر، خطیب بغدادی، سیوطی، گنجی شافعی، ابن عساکر، شیخ سلیمان قندوزی و... از ابن عباس نقل کردهاند که گفت: «نزلت فی علیّ ثلاث مأئة آیه؛(31) سیصد آیه در شأن علی(ع) نازل شده است.»
و همین ابن عباس از پیامبر اکرم(ص) نقل نموده که آن حضرت فرمود: «ما انزل آیة فیها «یا ایّها الذین آمنوا» و علیّ رأسها و امیرها؛و آیهای که در آن «یا ایّها الذین آمنوا» آمده، نازل نکرده است خداوند مگر آن که علی در رأس آن قرار دارد.»(32) یعنی تمامی این آیات در ابتدا و قبل از همه در شأن علی و مربوط به آن حضرت است.
اطاعت از علی(ع)وقتی علی(ع) امام و پیشوای مردم است و محبوب پیغمبر، و دارای علم لدنّی و الهی، و در اوج طاعت و بندگی قرار دارد، و معیار حق و باطل و ثقل جدا نشدنی از قرآن بحساب میآید بر مردم است که از او و هر کس را که او تعیین نموده است اطاعت کنند، و این اطاعت لازم و ضروری است پیامبر عظیم الشأن درباره اطاعت و پیروی از امیرمؤمنان تعبیرات فوق العاده ارزشمندی دارد که به نمونههایی اشاره میشود:
1- سلمان با سندش به فاطمه زهرا(س) نقل میکند که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «علیکم بعلیّ بن ابی طالب علیه السّلام فانّه مولاکم فاحبّوه، و کبیرکم فاتّبعوه، و عالمکم فاکرموه، و قائدکم الی الجنّة(فعزّزوه) و اذا دعاکم فاجیبوه و اذا امرکم فاطیعوه، احبّوه بحبّی و اکرموه بکرامتی، ماقلت لکم فی علیٍّ الّا ما امرنی به ربّی جلّت عظمته؛(33)
بر شما باد به (همراهی) علی بن ابی طالب علیه السلام، براستی او مولا و سرپرست شماست پس او را دوست بدارید، و بزرگ شماست پس از او پیروی کنید و دانشمند شماست پس از او اکرام کنید و پیشوای شما به سوی بهشت است پس او را عزیز دارید، هرگاه شما را (به کاری) دعوت کند اجابت کنید، و اگر دستور داد اطاعت کنید، بخاطر دوستی من او را دوست بدارید و به خاطر بزرگی من او را بزرگ شمارید.(بدانید) من چیزی درباره علی به شما نگفتم جز آنچه خدای بزرگ عظمت به آن امر کرده است.»
حدیث آن قدر گویا و روشن است که نیازی به هیچ توضیحی ندارد، و بالصراحة میگوید آنچه درباره علی(ع) سفارش شده، تماماً اوامری است که از سوی خداوند متعال صادر شده است راستی اگر جامعه اسلامی فقط به همین حدیث عمل میکردند، این همه دچار انحراف و اختلاف و انشعاب نمیشدند.
2- پیامبراکرم(ص) به عمّار فرمود: «یا عمّار! ان رأیت علیّاً قدسلک وادیّاً و سلک النّاس وادیاً غیره فاسلک مع علیّ ودع النّاس انّه لن بدلک علی ردی و لن یخرجک من الهدی؛(34) ای عمّار! اگر دیدی علی به راهی میرود، و مردم به راهی غیر از او، تو با علی حرکت کن، و مردم (دیگر) را رها کن، زیرا علی (فقط بر حق هدایت میکند و) بر بدی و پستی راهنمایی نمیکند و از هدایت خارج نمیسازد.»
و با تأسف باید گفت اکثریت مردم به هر راهی رفتند و سرشان به سنگ خورد، جز راه علی را. و فقط گروه قلیلی در طول تاریخ با علی و راه علی و اهداف و آرمانهای علی ماندند.
محبّت به علی(ع)
یقیناً اطاعت و پیروی بدون محبت و عشق یا ممکن نیست و یا بسیار سخت و طاقت فرساست.
آنچه اطاعت و پیروی صددرصد از یک امام و پیشوا را شیرین و سهل و راحت میسازد محبّت به آن رهبر است. علی(ع) از رهبرانی است که در طول تاریخ محبوب بوده است، درباره محبّت به آن حضرت آن قدر روایات فراوانی وجود دارد که یک کتاب قطور خواهد شد، آنچه به عنوان حسن ختام بیان میشود برخی روایات است از منابع اهل سنّت:
1- پیامبراکرم(ص) فرمود: «عنوان صحیفة المؤمن حبّ علیّ بن ابیطالب(ع)؛ سرلوحه و تیتر نامه کردار مؤمنین دوستی علی بن ابی طالب است. هر کس دوست میدارد زندگیش همانند من(خداپسندانه) باشد و مردنش همانند من و جایگاهش در بهشتی باشد که پروردگارم درختان آن را کاشته باید «دوستدار علی» باشد و دوستان علی را نیز دوست بدارند، و به پیشوایان پس از من (از فرزندان علی) اقتدا نمایند زیرا آنان عترت و ذریه و فرزندان من هستند و از گِل من به وجود آمدهاند، و از طرف خدا رزق و علم داده شدهاند، وای بر تکذیب کنندگان فضل آنها از امّت من، آنانی که صِله من با آنها را قطع میکنند، و خداوند شفاعتم را به آنها نرساند.»(35)
2- جابر از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده است که پیامبر فرمود: «جبرئیل از طرف خدای عزیز و جلیل ورقه سبزی از یاس را آورد که بر روی آن (با رنگ) سفید نوشته بود: «انی افترضت محبّة علیّ بن ابی طالب علی خلقی عامةً، فبلّغهم ذلک عنّی؛(36) براستی من محبت علی را بر همه مردم واجب کردم و این را از طرف من (به همه) برسان.»(37)
3- ابوبرزه میگوید: پیامبر اکرم در حالی که ما نشسته بودیم فرمود: روز قیامت از چهار چیز پرسش میشود قبل از آن که کسی قدم از قدم بر دارد: 1- از عُمر که کجا فانی نموده 2- از بدنش که کجا کهنه کرده 3- و از مالش که از کجا آمده و کجا مصرف شده است 4- و عن حبّنا اهل البیت؛ و از دوستی ما اهل بیت پرسش میشود. فقال له عُمَرُ: فما آیة حبّکم من بعدکم؟ قال: فوضع یده علی رأس علیّ - و هو الی جانبه - و قال ان حبّی من بعدی حبّ هذا؛ پس عمر به حضرت عرض کرد: نشانه محبّت به شما بعد از شما چیست؟ راوی میگوید: پیامبر دست خود را بر سر علی - در حالی که در کنارش نشسته بود - قرار داد و فرمود: براستی محبّت به من بعد از (مرگ) من محبّت به این (علی) است.»(38)
4- مناقب با اسنادش از پیامبر اکرم(ص) نقل نموده که آن حضرت فرمود: «یا علی! هرگاه بندهای خدای عزیز و جلیل را بندگی کند همانند آن مقداری که نوح در میان قومش ماند(بیش از هزار سال) و برایش به اندازه کوه احد طلا باشد و آن را در راه خدا ببخشد، پس آن را در راه خدا انفاق کند و عمرش به قدری طولانی شود تا هزار مرتبه با پای پیاده به حج مشرّف شود سپس در میان (کوه) صفا و مروه مظلومانه شهید گردد، ولی محبّت و ولایت تو را نداشته باشد، ای علی! بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد و داخل بهشت نخواهد شد.»(39)
و راستی با این نمونهها و صدها امثال آن درباره محبّت علی(ع) باز کسی میتواند دشمن علی باشد جز کسانی که پیامبر اکرم(ص) آنها را این گونه معرّفی نمود: «فانّه لایبغضک من العرب الّادعی ولامن الانصار الّا یهودی و لا من سایر النّاس الّا شقی؛(ای علی!) براستی تو را دشمن نمیدارد از عرب مگر کسی که زنازاده باشد و نه از انصار مگر کسی که یهودی باشد، ونه از سایر مردم مگر کسی که شقی باشد.»
حمد و ثنای الهی
ستایش خداوندی را که در یگانگی، والا و در بی همتایی، نزدیک و در اقتدار شکوهمند، و در ارکان خود بسی بزرگ است. دانشش بر همه چیز احاطه دارد و حال آنکه او در مقام خوش است و آفریدگان، همگی مقهور قدرت اویند. بزرگی که پیوسته بوده و ستوده ای که همیشه خواهد بود. پدید آورنده آسمانهای بلند و گستراننده گستره شده ها و فرمانروای مطلق زمینها و آسمانهاست و بی اندازه پاک و بینهایت پاکیزه است. پروردگار فرشتگان و روح القدس و نسبت به هر آنچه آفریده، فزونبخش است و چه ساخته و پرداخته، غرقه عطا و فضل اویند. هر دیده ای را می بیند، و هیچ دیده ای را توان دیدار او نیست.
بزرگوار و بردبار و بخشنده ایست که رحمتش همه چیز را فرا گرفته و منعمی است که بر همه مخلوقات منت دارد.
در اجرای کیفر مجرمان شتاب نمی کند و به عذابی که در خور آنند تعجیل نمی نماید. به اسرار نهان و به سویداء سینه ها آگاه است و هیچ رازی از او پوشیده نیست و هیچ امر پنهانی او را به اشتباه نمی افکند.
بر همه اشیاء، محیط و بر همه چیز، چیره و بر هر نیرویی غالب و بر هر کاری تواناست. نیست مانندی برایش و حال آن که او پدید آورنده همه موجودات است از نیستی. جاودانی که به عدل، پایدار است و خدایی جز او نیست. سرافراز و حکیم و والاتر از آنکه به دیده ها مشهود گردد و لیکن او هر دیده ای را در می یابد و بر هر چیز دقیق و آگاه است.
به دیده هیچ بیننده در نیامده تا وصفش ممکن شود و احدی را از چگونگی پیدا و پنهانش آگاهی نیست مگر به همان مقدار که خود (عزّوجلّ) از خویشتن خبر داده است.
و گواهی می دهم: او خدایی است که هستی، آکنده قداست اوست و آغازِ بی آغاز و انجام بی فرجام (همه هستی) به نور او احاطه شده است.
فرمانش بی مشورت مستشاری جاری و نافذ است و قضا و تقدیرش بی مدد همکاری، بر کائنات حکومت دارد و در تدبیر امر خلقش، هیچ نقص و بی نظمی نیست.
موجودات را بی آنکه نمونه ای از پیش داشته باشد، ابتکار و خلقت فرمود و بدون کمک هیچ یاوری آنها را بیافرید و در این هنگامه نه او را رنجی و نه نیازی به چاره سازی بود. به ایجاد خلق اراده نموده پس خلق، خلعت هستی یافتند و (به نور وجودش) آشکار شدند. پس اوست خدایی که معبودی جز او نیست، آن (خدایی) که به صنع خود، اتقان و استواری داد و در مصنوع خود، حسن و زیبایی نهاد. دادگریست که هرگز ستم نکند و بزرگواریست که کلیه امور به او باز می گردد.
و گواهی می دهم اوست که هستی در برابر قدرتش فروتن و در مقابل هیبتش سر افکنده و تسلیم است.
اوست سلطان سلاطین و مالک همه ملکها و گرداننده افلاک و فرمانروای مهر و ماه که هر یک تا زمانی مقدّر در کار گردشند. اوست که چادر شب بر رخسار روز کشد و شب را در نور روز فراگیر کند که هر یک شتابان در جستجوی یکدیگرند. اوست شکننده ستمکاران و زورگویان و نابود کننده شیاطین پست و پلید.
نه او را ضدّی است و نه شریکی. یکتای بی نیاز است. نه کسی زاده اوست و نه او زاده کسی و نه احدی همتا و مانند وی است معبودی یکتا و پروردگاری ارجمند است هر چه خواهد کند و اراده اش بر جهان فرمانرواست. او بر هر چیز و به شمار همه چیز آگاه است. مرگ و زندگی، نیازمندی و بی نیازی به اراده او و خنده و گریه و منع و عطا به خواست اوست.
ملک و سلطنت، از آن او و ثنا و ستایش، ویژه او و خیر و نیکی به خواست اوست و اوست که بر هر کاری تواناست. شب را در روز، و روز را در شب فرو می برد و خدایی جز او نیست. خدایی بس ارجمند و بسی بخشاینده. به خواهش بندگان، پاسخ می دهد و صاحب بخشش و عطای بزرگ است. به شمار نَفَس جانداران آگاه و پروردگار پری و آدمی است.
کاری بر او دشوار نیست و ناله فریاد خواهان او را به کاری وادار و ناگزیر نمی سازد به ستوه نیاورد او را اصرار اصرار کنندگان. نگهبان نیکان و توفیق بخش رستگان و سَروَر جهانیان است و آفریدگان را سزد که به هر حال، در خوشی و سختی و در شدت و راحت سپاس او گویند و ستایش او کنند.
و اینک من، در هر دشواری و راحت و در هر سختی و سستی ستایشگر اویم و به او و فرشتگان و فرستادگان و کتب آسمانیش، ایمان دارم.
فرمانش را به جان شنوده و فرمان بردارم و در هر کار که او را خشنود و راضی سازد، شتابنده ام. به قضا و حکمش سر تسلیم دارم و به اطاعت فرمانهایش مشتاق و از عقوبت و مجازاتش سخت در هراسم که اوست خداوندی که از حیله اش، ایمن نتوان نشست با آنکه از ستمش جای هیچ بیم و نگرانی نیست. اعتراف می کنم که بنده اویم و گواهی می دهم که او پرورنده و پروردگار من است و آنچه را که به من وحی فرموده، به مردم ابلاغ خواهم کرد. مبادا که به سبب مسامحه در انجام وظیفه تبلیغ، کوبه عذاب حق بر من فرود آید، عذابی که هیچ قدرتی را توانایی دفع آن نباشد که چه بزرگ است نیرنگ او.
فرمان الهی
نیست معبودی جز او که دستورم داده و اعلام کرده که: << اگر در ابلاغ آنچه اینک بر تو فرو فرستاده ام کوتاهی کنی، در حقیقت ، به هیچ یک از وظایف رسالت و ابلاغ من عمل نکرده ای >> و هم او – تبارک و تعالی – حفظ و نگهداری مرا در برابر مخالفان تعهد و تضمین کرده و او مرا کفایت کننده ای بزرگوار است. و اینک این است آن پیام که بر من نازل فرموده: بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، یا أیُّها الرَّسولُ بَلِّغ ما أنزلَ إلَیکَ مِن ربک (فی عَلیٍ) و إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَک وَاللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاسِ ¤. ای مردم! من در ابلاغ آنچه که بر حق بر من فرو فرستاده است، کوتاهی نکرده ام و هم اکنون سبب نزول آن آیه را برایتان باز خواهم گفت: فرشته وحی خدا – جبرئیل u - سه بار بر من فرود آمده و از سوی حق تعالی، پروردگارم، فرمان داد تا در این مکان به پا خیزم و سپید و سیاه مردم را رسماً آگاهی دهم، که علی بن ابی طالب، برادر و وصی و جانشین من و امام پس از من است که نسبتش به من، همان نسبت است که هارون به موسی داشت، با این تفاوت که رسالت به من خاتمه یافته است و بعد از خداوند و رسولش، علی، ولیّ و صاحب اختیار شماست و پیش از این هم خداوند در این مورد آیه ای دیگر از قرآن را نازل فرموده:
)) إنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُهُ وَالَّذینَ امَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکوةَ وَ هُم راکِعونَ))
علی بن ابی طالب، همان کسی است که نماز به پای داشت و در حال رکوع، به نیازمند، صدقه داده است و او در هر حالی رضای خدا را می جوید.
از جبرئیل u خواستم که از خداوند متعال معافیّت مرا از تبلیغ این مأموریت تقاضا کند؛ ای مردم چون می دانستم که در میان مردم پرهیزگاران، اندک و منافقان، بسیارند و از مفسده جویی گنه آلودگان و نیرنگ بازی آنان که دین اسلام را به تمسخر و استهزاء گرفته اند، آگاهی داشتم؛ همان ها که خداوند، در قرآن کریم، وصفشان کرده است:
/ یَقُولُونَ بِألسِنَتِهِم ما لَیسَ فی قُلُوبِهِم وَ یَحسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِندَ اللهِ عَظیمً ¤ هنوز آن آزارها که این گروه بارها بر من روا داشتند، از خاطر نبرده ام، تا آنجا که به دلیل ملازمت و مصاحبت فراوان علی با من و توجهی که به او داشتم، به عیب جویی من برخاستند و مرا زود باور که هر چه می شنود، بی اندیشه می پذیرد، خواندند تا آنکه خداوند عزّوجلّ، این آیه را نازل فرمود:
((وَ مِنهُمُ الَّذینَ یُؤذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أذُنٌ قُل أذُنُ خَیرٌ لَکُم یُؤمِنُ بِاللهِ وَ یُؤمِنُ لِلمُؤمِنینَ ((
من هم اکنون می توانم یک یک از این گروه را به نام و نشان، معرفی کنم؛ لیکن به خدا سوگند که من در مورد این افراد بزرگوارانه رفتار کرده و می کنم.
ولی اینها همه خدای را از من راضی نمی سازد مگر آنکه وظیفه خود را در مورد مأموریتی که از آیه شریفه ((یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما أنزِلَ إِلَیکَ ...)) یافته ام، به انجام برسانم.
((حال که چنین است پس))
اعلام رسمی ولایت
ای مردم! بدانید که خداوند، علی بن ابی طالب را ولیّ و صاحب اختیار شما معیّن فرموده و او را امام و پیشوای واجب الاطاعه قرار داده است و فرمانش را بر همه مهاجران و انصار و پیروان ایمانی ایشان و بر هر بیابانی و شهری و بر هر عجم و عربی و هر بنده و آزاده ای و بر هر صغیر و کبیری و بر هر سیاه و سپیدی و بر هر خداشناس موّحدی، فرض و واجب فرموده و اوامر او را مطاع و بر همه کس نافذ و لازم الاجرا مقرر فرموده است. هر کس با علی (ع) به مخالفت برخیزد، ملعون است و هر کس که از او پیروی نماید، مشمول عنایت و رحمت حق خواهد بود.
مؤمن کسی است که به علی (ع) ایمان آورد و او را تصدیق کند. مغفرت و رحمت خداوند شامل او و کسانی است که سخن او را بشنوند و نسبت به فرمان او مطیع و تسلیم باشند.
ای مردم! این آخرین بار است که مرا در این موقعیّت، دیدار می کنید، پس گوش فرا دارید و به سخنانم دل سپارید و دستور پروردگارتان را فرمان برید.
خداوند عزّوجلّ، پروردگار و ولیّ و صاحب اختیار و خداوندگار شماست و گذشته از او و پیامبرش – محمّد (ص) – همین من که اکنون به پا خاسته و با شما سخن می گویم سپس بعد از من علی(ع) به امر خدا بر شما سمت ولایت و صاحب اختیاری دارد و پس از او امامت و پیشوایی تا روز واپسین و تا آن هنگام که خدا و پیامبرش را دیدار خواهید کرد، در ذرّیه و نسل من که از پشت علی(ع) هستند، قرار خواهد داشت.
جز آنچه خداوند، حلال کرده، حلال نیست و جز آنچه خداوند حرام فرموده حرام نیست و پروردگار، هر حلال و حرامی را به من معرفی کرده است و من نیز تمام آنچه خداوند از کتاب خود و حلال و حرامش، تعلیم نموده است، به علی(ع) آموخته ام.
ای مردم! دانشی نیست که خداوند به من تعلیم نکرده باشد، و من نیز هر چه که تعلیم گرفته ام به علی(ع)، این امام پرهیزگاران و پارسایان آموخته ام و دیگر دانشی نیست مگر آنکه به علی(ع) تعلیم کرده ام و اوست امام و راهنمای آشکار.
ای مردم! مبادا که نسبت به او راه ضلالت و گمراهی سپرید و مبادا که از او روی برتابید و مبادا که از ولایت و سرپرستی او و از اوامر و فرمانهایش به تکبّر، سر باز زنید. اوست که هادی به حق و نابود کننده باطل است و از نا پسندیده ها بازتان می دارد. اوست که در راه خدا از سرزنش هیچ کس، پروا نمی کند و اوست نخستین کسی که به خدا و پیامبرش ایمان آورد و جان خویش را فدای رسول الله کرد، در آن هنگامه ها که هیچ کس در کنار پیامبر باقی نماند، همچنان از او حمایت کرده و تنها رها ننمود و هم او بود که در آن روزگار که کسی را اندیشه پرستش و اطاعت خدا نبود، در کنار پیامبر، پروردگار خود را پرستش و عبادت می کرد.
ای مردم! علی را برتر و والاتر از هر کس بدانید که خدایش از همه، والاتر و برتر دانسته است! و به ولایت او تمکین کنید که خدایش به ولایت بر شما منصوب فرموده است.
ای مردم! علی(ع)، امام و پیشوا از جانب حق تعالی است و خداوند توبه منکران ولایت او را هرگز نخواهد پذیرفت و هرگز آنان را مشمول عنایت و مغفرت خویش، قرار نخواهد داد و خداوند، بر خود حتم و لازم فرموده که با آن کسان که از فرمان علی(ع) سر بپیچند، چنین رفتار کند و پیوسته تا جهان، باقی و روزگار، در کار است، ایشان را در شکنجه و عذابی سخت و توان فرسا معذّب دارد.
پس مبادا که از فرمانش معصیت کنید که به آتشی گرفتار خواهید شد که آدمی و سنگ، هیزم آنند و برای کافران فراهم گردیده است.
ای مردم! همه پیامبران پیشین و رسولان نخستین، مردم را به آمدن من بشارت داده اند. من، خاتم پیامبران و رسولان خدایم و بر همه خلق آسمان ها و زمین ها حجّت و برهانم، هر کس در این امر، تردید کند، همچون کفّار جاهلیّت نخستین است و هر کس در سخنی از سخنان من شک نماید، در حقیقت، به تمام سخنان من شک کرده است و چنین کس، مستحق بلا و مستوجب آتش خواهد بود.
ای مردم! خداوند متعال با این فضیلت ها که بر من، مرحمت فرموده، بر من منّت نهاده و احسان کرده است (آری) خدایی جز او نیست و تا جهان، برقرار و روزگار پایدار است در هر حال ستایش و سپاس من، ویژه اوست.
ای مردم! علی(ع) را برتر از همه بدانید که گذشته از من، از هر مرد و زنی، برتر و والاتر است. (بدانید) که خداوند، به خاطر ماست که به جهانیان، روزی می دهد و آفرینش بر پای و برقرار است؛هر آن کس که این سخن مرا انکار کند، ملعون و ملعون و مغضوب و مغضوب درگاه حق است.
هان. آگاه باشید که این سخنان را، به یقین، جبرئیل از سوی حق تعالی به من خبر داده و گفته است که: ((هر کس با علی(ع) به عداوت و دشمنی بر خیزد و ولایت و محبت او را در دل نگیرد، لعنت و خشم مرا نسبت به خود، فراهم کرده است))؛ پس هر کس باید که در کار خود بنگرد که برای فردای خود، چه آماده نموده است؛ پس باید که از مخالفت با علی(ع) سخت بر حذر باشید و مبادا که پس از ثابت قدمی، پایتان بلغزد که خداوند به هر چه کنید، آگاه است.