جوانى و اخلاق در نهج البلاغه
محمد دشتی
پیشگفتار
سپاس و حمد بى کران سزاوار خداوندى است که ما را نعمت عظماى کتاب قرآن بخشید و در پرتو درخشان آن رسالت حضرت ختمى مرتبت محمد بن عبداله صلى الله علیه و آله و سلم و ولایت و امامت مولى الکونین حضرت امام على علیه السلام را بر امت اسلام ارزانى داشت و جان عقول بشرى را از حمایت و هدایت بى منتهاى معارف دو کتاب عظیم قرآن و نهج البلاغه سیراب گردانید.
احساس فزاینده ى تشنگى نسل جوان در کسب معارف ناب اسلام عزیز و روى آوردن به کتاب شریف نهج البلاغه در سالهاى اخیر مسئولیت نهادهاى فرهنگى کشور را دو چندان کرده است. این خیزش امید بخش نسل نو، آینده ى تابناک و گسترش حقیقت معارف اسلامى را نوید مى دهد.
اداره ى کل امور فرهنگى و هنرى معاونت پرورشى وزارت آموزش و پرورش ضمن آگاهى و معرفتى که به این امر مهم دارد، با استعانت از پیشگاه آفریدگار جهان هستى و روح منور و حیات بخش مولى امیرالمومنین على علیه السلام همه ساله مى کوشد در راستاى پرورش و رشد ساختار اخلاقى و شناختن دانش آموزان با تدوین تالیف، چاپ و نشر جزواتى پیرامون موضوعات مختلف از دیدگاه نهج البلاغه اقدام کرده، تشنگام کسب علوم و معارف اسلامى را دعوت به شکرت در مسابقات نهج البلاغه مى نماید.
این مجموعه ى ارزشمند را که حجه الاسلام و المسلمین محمد دشتى از موسسه ى تحقیقاتى امیرالمومنین تالیف و تدوین نموده است توسط کارشناسان قرآن و معارف اسلامى این اداره کل براى چهاردهمین دوره ى مسابقات نهج البلاغه دانش آموزان سراسر کشور "دوم راهنمایى دختران" در سال تحصیلى 77 -78 انتخاب و منتشر گردیده است.
اداره ى کل امور فرهنگى و هنرى
شناخت نهج البلاغه
نهج البلاغه، کتابى است که در آن برخى از سخنان زیبا و نامه هاى ارزشمند و کلمات کوتاه حکیمانه ى امام على علیه السلام گرد آمده است، و چون ستارگان همیشه درخشنده در آسمان علم و ادب و معارف انسانى نور مى پاشند.
این کتاب که با تلاش و زحمت و هنر بى مانند علامه سیدرضى در سال 400 هجرى تدوین شده است و داراى سه فصل جداگانه مى باشد.
فصل اول- خطبه ها یا سخنرانیهاى امام على علیه السلام "241 خطبه"
فصل دوم- کتب یا نامه هاى سیاسى، اخلاقى، نظامى آن ابر مرد تاریخ "79 نامه"
فصل سوم- قصارالحکم یا کلمات کوتاه حکمت آمیز "480 حکمت"
امام على علیه السلام در تمام دوران زندگى پربار و نورانى خود سعى در هدایت دلها، و مغزها به سوى حقیقت و انسانیت راه روشن الهى داشت. حضرت از هر فرصت مناسبى، با سخنرانیهاى اخلاقى، سیاسى، با نوشتن نامه هاى ضرورى و یا کلمات حکمت آمیز، به تمام ارزشهاى اخلاقى، انسانى اشاره مى فرمود و راه و رسم زندگى سالم و صحیح انسانى را در این کتاب به بشریت سرگشته، معرفى نمود و با هرگونه جهل و جهالت و نادانى مبارزه کرد و روش رسیدن به سعادت و تکامل جاویدان را به همگان نشان داد که نهج البلاغه کتاب زندگى، کتاب اخلاق و رستگارى، کتاب سیاست و کشوردارى، کتاب تکامل و بالندگى است.
چرا نهج البلاغه؟
سوال مى شود که:
اگر تمام ارزشهاى اخلاقى در سخنان امام علیه السلام وجود دارد پس چرا نام این مجموعه را نهج البلاغه نهادند؟
و راستى نهج البلاغه یعنى چه؟
پاسخ این سوال روشن است زیرا علامه ى سید رضى قدس سره با توجه به زیبایى اعجازگونه کلمات امام علیه السلام نام این مجموعه را نهج البلاغه گذاشت.
"نهج" یعنى راه، راه و روش، راه و رسم.
"بلاغت" یعنى کلام رسا، گویا، روشن.
نهج البلاغه یعنى راه و رسم زیبا سخن گفتن، رسا و گویا و روشن حرف زدن، خوب سخن گفتن، و سخنان خوب را مطرح کردن، که فصاحت و بلاغت یکى از هنرهاى با ارزش ادبى است و نهج البلاغه پس از قرآن کریم از این نظر بى مانند است.
تمام دانشمندان جهان، مسلمان و غیرمسلمان، شیعه و اهل سنت و حتى دشمنان امام علیه السلام به این حقیقت اعتراف کردند که از نظر فصاحت و بلاغت پس از قرآن کریم، نهج البلاغه نظیر و مانندى ندارد.
سخنان امام چگونه جمع آورى گردید؟
همه مى پرسند:
سخنان امام على علیه السلام چگونه حفظ و ضبط جمع آورى شده است؟
و همه مى خواهند بدانند که:
و در آن روزگاران ظهور اسلام "14 قرن قبل" که وسائل مجهز الکترونیک امروزى وجود نداشت و از رادیو و تلویزیون و مطبوعات و وسال پیشرفته ى صدابردارى خبرى نبود. چگونه سخنرانیهاى امام على علیه السلام را جمع نمودند؟ ضبط و کنترل کردند و به نسلهاى آینده رساندند؟
با توجه به زیبایى ها و ویژگیهاى سخنان امام علیه السلام پاسخ سوالات یاد شده نیز روشن است.
زیرا شیرینى کلمات امام و فصاحت و بلاغت بى مانند آن، هر شنونده اى را مجذوب خود مى ساخت، که در پاى سخنان امام حاضر مى شدند و با تلاش فراوان در حفظکردن و نوشتن آن سخت مى کوشیدند. از جمله ى این افراد:
اول- گروهى به نام "کتاب" "تندنویسهاى زبردست" همه جا با امام علیه السلام بودند و به جاى دستگاههاى مدرن امروزى، کلمات ارزشمند امام علیه السلام را مى نوشتند مانند شاگردان امام "حارث اعور" و "زید بن وهب" که سخنرانیهاى امام را در زمان خودش به صورت کتابى جداگانه تدوین نمودند.
دوم- گروهى دیگر به نام "حفاظ" وجود داشتند که با حافظه ى قوى خود، خطبه ها، نامه ها، و حکمتهاى امام على علیه السلام را حفظ مى کردند و سینه به سینه به نسل هاى آینده رساندند همانگونه که قرآن کریم را حفظ کردند و یا شعرهاى ادبى فرهنگ عرب را زنده نگهداشتند.
مسعودى مورخ معروف که 100 سال قبل از سید رضى، تاریخ مروج الذهب را نوشته است مى گوید:
"مردم قرن سوم بیش از 400 خطبه از خطبه هاى امام على علیه السلام را حفظ کرده و از آن استفاده مى کنند".
در صورتى که در سال 400 هجرى، در نهج البلاغه 241 خطبه جمع آورى گردید.
آیا همه سخنان امام على در نهج البلاغه موجود است؟
باید بدانیم که در کتاب نهج البلاغه، برخى از سخنان و آثار امام على علیه السلام به دلائل فراوانى ممکن نبود زیرا:
اولا- دشمنان اسلام و رسول خدا، در طول 400 سال قبل از تالیف نهج البلاغه با تمام امکانات سیاسى، نظامى، سعى در نابودى آثار گرانقدر امام علیه السلام داشته و بسیارى از کتب دانشمند شیعه را به آتش کشیدند و به جرم نام و یاد و محبت و پیروى از على علیه السلام تعداد فراوانى را به شهادت رساندند.
ثانیا- شیعیان و پیروان امام على علیه السلام در زمانهاى گذشته، آثار امام را مخفى مى کردند و حق تبلیغ و نشر آنها را نداشتند و با پنهان کارى و مبارزه ى مخفى، براى حفظ جان خود، نمى توانستند سخنان امام را جمع آورى و به صورت یکپارچه به جامعه ى مسلمین تقدیم نمایند. در نتیجه ى قتل عامهاى خونى، در مهاجرتهاى غم بار و در پنهان کاریهاى ناگوار و در آتش سوزیهاى خیانت بار، برخى از سخنان و آثار امام علیه السلام به ما نرسیده و بشریت امروز از آن همه انوار تابناک محروم مانده است.
و تازه سید رضى نیز تمام سخنان موجود امام را گرد نیاورده است.
پیام نهج البلاغه
هرکس یکبار کامل نهج البلاغه را بخواند مى داند که نهج البلاغه سرچشمه ى همیشه زلال علوم و آبشار همیشه مواج معارف الهى، انسانى است.
نهج البلاغه کتاب انسان سازى است، کتاب معنویت است، کتاب سعادت و رستگارى انسان است، جان را درمان مى کند و درون را از آلودگى مى زداید و با رنگ الهى صیقل مى دهد.
براى شما که در دوره ى راهنمایى و سنین نوجوانى به سر مى برید ارزنده ترین راه و رسم سازندگى است.
شما و ما که مى خواهیم خود را، دوستان و خانواده ى خود را بسازیم و در این سازندگى محتاج به الگوهاى صحیح، سالم و کامل مى باشیم. نهج البلاغه چون مشاورى دلسوز و آگاه، الگوهاى کامل را معرفى مى کند، روش شناخت الگوها را مى شناساند و روش غلبه بر دشمنان را معرفى مى فرماید.
با توجه به پیام ارزشمند نهج البلاغه است که مى بینیم از دیرباز "از سال 400 هجرى تاکنون" همواره این کتاب وحى گونه، مورد نقد و ارزیابى دانشمندان جهان قرار گرفته است و تاکنون 370 جلد کتاب پیرامون مباحث ارزنده ى آن تالیف گردیده است. علاوه بر آن حدود 210 شرح و تفسیر بر نهج البلاغه نوشته شده و هزاران نسخه ى خطى از قرنهاى گذشته تاکنون به جاى مانده است. صدها جزوه ى درسى از مباحث پربار آن تهیه و مورد استفاده قرار گرفته است.
در نتیجه ما نیز باید با این چشمه سار زلال علوم علوى آشنا شویم و فرازهاى درخشان آن را حفظ نموده، به تربیت و سازندگى خود بپردازیم.
ان شاءالله.
نهج البلاغه گمشده بشریت معاصر
ما منتظریم که کتاب نهج البلاغه که بعد از قرآن بزرگترین دستور زندگی مادی و معنوی و بالاترین کتاب رهایی بخش بشر است و دستورات معنوی و حکومتی آن بالاترین راه نجات است، از امام معصوم ماست.
(امام خمینی «ره»)
نهج البلاغه مرهمی است بر دردهای جانکاه بشریت.
نهج البلاغه داروی مؤثری است بر تلطیف روح انسانها و مبارزه با خشونتها.
نهج البلاغه اثری است به درخشندگی آفتاب، به لطافت گل، به قاطعیت صاعقه، به غرش طوفان و برق، به تحرک امواج، به بلندی ستارگان دوردست بر اوج آسمانها.
نهج البلاغه در حقیقت فرزند قرآن است.
این مجموعه زیبا و نفیس که روزگار از کهنه کردن آن ناتوان است و گذشت زمان و ظهور افکار و اندیشه ای نوتر و روشن تر بر ارزش آن افزوده، منتخبی است از خطابه ها و دعاها، وصایا، نامه ها و جمله های کوتاه مولای متقیان علی (ع) که بوسیله سید شریف رضی در حدود هزار سال پیش گردآوری شده است.
او از نظر خودش آنهایی که از جنبه بلاغت برجستگی خاصی را داشته اند انتخاب کرده، از اینرو این منتخب را نهج البلاغه نام نهاد. کلمات امیرالمؤمنین (ع) از قدیم ترین ایام با دو امتیاز همراه بوده است. 1- فصاحت و بلاغت 2- همه جانبه بودن (چندی بعدی بودن) توأم شدن ایندو با هم سخن علی (ع) را در حد اعجاز قرار داد و به همین جهت سخن علی (ع) در حد واسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته
((فوق کلام المخلوق و دون کلام الخالق))
[[نهج البلاغه]]
به اقرار اغلب دانشمندان و نویسندگان و ادبای حتی معاصر غیر شیعی عرب، زیباترین متن عرب است.
سخنانی که از نظر ادبی در اوج زیبایی و از نظر فکر در عمق بسیار و از نظر اخلاق سرمشق و نمونه است،
در آن عباراتی هست که هر خواننده ای اقرار می کند که در بشریت نظایر این عبارات وجود ندارد.
چرا نهج البلاغه چنین کششی دارد؟
1- نهج البلاغه ، همه جا سخن از همدردی با طبقات محروم و ستمدیده انسانها است. سخن از مبارزه با بی عدالتی و ظلم و طاغوتهاست.
2- نهج البلاغه همه جا در مسیر آزادی انسانها گام بر می دارد. آزادی از زنجیر اسارت هوا و هوسهای سرکش، از زنجیر اسارت ستمگران خودکامه، طبقات مرفه پرتوقع، جهل و بی خبری، که انسان را به لذت و بدبختی می کشاند، و هشدار می دهد که هر جا نعمتهای فراوانی روی هم انباشته است حقوق از دست رفته ای در کنار آن به چشم می خورد.
3- جذبه های عرفانی نهج البلاغه چنان است که ارواح تشته را با زلال خود آنچنان سیراب و مست می کند که نشئه شراب طهورش را به لرزه می اندازد ، لرزه ای دردناک و در عین حال لذت بخش.
4- در هر میدانی گام می نهد چنان سخن را ادا می کند و دقایق را مو به مو شرح می دهد که گویی گوینده متخصص همین موضوع بوده است . لیکن از امتیازات سخنان امام علی (ع) این است که محدود به زمینه خاصی نیست در شرح اسماء و صفات الهی به چهره یک فیلسوف مجسم می شود که فقط از توحید سخن گفته، در خطبه جهاد، فرمانده و افسر شجاع و دلاوری را می بینیم که دقیقترین تاکتیکها را تشریح می کند. در مسند حکومت و رهبری راه وصول به یک آرامش اجتماعی و سیاسی و نظامی را با پخته ترین عبارات بیان می کند و در مسند درس و اخلاق عباراتی محکم، عمیق و نافذ برای سالکان می گوید که مرد وارسته ای چون ((همام)) پس از شنیدن آن صیحه ای می زند و نقش زمین می شود.
چرا از نهج البلاغه دوریم؟
ما که چنین گنجی در خانه داریم چرا تهی دستیم؟ ما که چنین چشمه زلال و گوارا و جوشنده ای در دسترس داریم چرا تشنه ایم؟ ما که دارای این میراث بزرگ اسلامی هستیم چرا دست بسوی دیگران دراز می کنیم؟ و پاسخی جز این ندارد که،
نهج البلاغه را نشناخته ایم و بر ارزش واقعی این مجموعه بزرگ واقف نگشته ایم.
و عجیب این که نهج البلاغه در دیار خویش در میان شیعیان علی (ع)، حتی در حوزه های علمیه شیعه غریب و تنهاست. همچنانکه خود علی (ع) غریب و تنهاست. بدیهی است اگر محتویات کتابی و یا اندیشه ها و احساسات و عواطف شخصی با دنیای روحی مردمی سازگار نباشد، این کتاب یا آن شخص در عمل تنهاست و بیگانه می ماند و هر چند نامشان با هزاران تجلیل و تعظیم برده شود.
یادمان باشد که : |
هرروز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را .
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر ... نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش
درد من تنهایی نیست بلکه مرگ ملتی است که - گدایی را قناعت - بی عرضگی را صبر - و با تبسمی برلب این حماقت را حکمت خداوند می دانند ...
گاندی
سال دهم هجرت که مسلمانان همراه پیامبر اکرم(ص ) مراسم حج را به پایان رساندند و آن سال، بعدا «حجة الوداع» نام گرفت، پیامبر اکرم(ص) عازم مدینه گردید.
فرمان حرکت صادر شد. هنگامى که کاروان به سرزمین «رابغ» در سه میلى جحفه که میقات حجاج است، رسید امین وحى در مکانى به نام «غدیرخم» فرود آمد.
آیه:«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس».نازل شد که اى پیامبر، آنچه از طرف خدا فرستاده شده، به مردم ابلاغ کن. اگر این کار را نکنى، رسالت خود را تکمیل نکرده اى و خداوند تو را از گزند مردم حفظ خواهد کرد.
سوره مائده، آیه دستور توقف در آن مکان صادر شد. همه مردم ایستادند. وقت ظهر هوا، بشدت گرم بود. پیامبر اکرم(ص) نماز ظهر را با جماعت خواند سپس در حالى که مردم دور او را گرفته بودند، بر روى نقطه بلندى که از جهاز شتران برپا شد، قرار گرفت و با صداى رسا خطبه خواند و سپس فرمود:
«مردم نزدیک است من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم من مسؤولم و شما هم مسؤولید».
سپس مطالبى گرانبها بیان کرد و فرمود:
«من دو چیز نفیس در میان شما به امانت گذاردم، یکى کتاب خدا و دیگرى عترت و اهل بیت من، این دو هرگز از هم جدا نشوند. مردم بر قرآن و عترت من پیشى نگیرید و در عمل به آنها کوتاهى نورزید که هلاک مىشوید».
در این هنگام دست على(ع) را گرفت و او را بلند کرد و به همه مردم معرفى نمود، سپس فرمود:
«سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنان کیست؟ همگى گفتند: خدا و پیامبر او داناترند».
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«خدا، مولاى من و من، مولاى مؤمنانم و من بر آنها از خودشان اولى و سزاوارترم».
بعد فرمود:
« من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و... »
«اى مردم هرکس من مولاى اویم، على مولاى اوست، خداوندا کسانى را که على را دوست دارند، دوست بدار و کسانى که او را دشمن دارند، دشمن دار و...»
سپس فرشته وحى نازل شد و آیه «الیوم اکملت لکم دینکم...» را نازل فرمود و آن روز در تاریخ اسلام جاودانه و حماسهساز شد.
آرى غدیر، روز حماسه جاوید، روز ولایت، روز امامت، روز وصایت، روز اخوت، روز رشادت و شجاعت و شهامت و حفاظت و رضایت و صراحت شناخته شد. روز نعمت، روز شکرگزارى، روز پیام رسانى، روز تبریک و تهنیت، روز سرور و شادى و هدیه فرستادن، روز عهد و پیمان و تجدید میثاق، روز تکمیل دین و بیان حق، روز راندن شیطان، روز معرفى راه و رهبر، روز آزمون، روز یاس دشمن و امیدوارى دوست و خلاصه روز اسلام و قرآن و عترت، روزى که پیروان واقعى مکتب حیات بخش اسلام آن را گرامى مى دارند و به همدیگر تبریک مى گویند.
از احادیث بر مىآید که ائمه: آن روز را جشن مىگرفتند و در آن روز مراسم ویژه اى داشتند، شبیه مراسمى که ما ایرانیان امروز در عید نوروز داریم.
از فیاض بن محمد طوسى نقل شده: روز غدیر به حضور امام هشتم(ع) رسید. دید گروهى از افراد ویژه در خدمت حضرت هستند که امام آنان را براى افطار در خانه اش نگهداشت و به منزل آنان غذا و لباس و کفش و انگشتر و هدایاى دیگر فرستاد و آن روز وضع او و اطرافیان او کاملا عوض شده بود و فضائل آن روز را براى آنان یادآورى مىکرد.
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«خدا، مولاى من و من، مولاى مؤمنانم و من بر آنها از خودشان اولى و سزاوارترم».
بعد فرمود:
من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و اى مردم هرکس من مولاى اویم، على مولاى اوست، خداوندا کسانى را که على را دوست دارند، دوست بدار و کسانى که او را دشمن دارند، دشمن دار و...»
علی مع الحق والحق مع علی
ما بر این باوریم که اگر جهان بخواهد روی سعادت را به خود ببیند، باید فقط و فقط به در خانه علی برود و در برابر این دریای بی کران علم و فضیلت و کمال وتمام خصال والای الهی، زانو بزند تا به سعادت دست یابد و جز این راهی برای خوشبختی نیست.
«انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنواالذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون ».(سوره مائده، آیه 55)
هماناولی شما خدا است و پیامبرش و آن مومنانی که نماز را بر پا می دارند و زکات را درحال رکوع می پردازند.
همان گونه که دین مقدس اسلام، اوهام بشر را از میان برداشت; از نظر شئون اجتماعی، تاثیر وهم را در عقل و اثر خیال را در حقیقت، محو و نابود کرد و حق را دائر مدار علم و منطق قرار داد. از این نظر، عقیده از دید اسلام، باید برمبنای عقل قطعی یا نقل قطعی باشد، و به هر حال منتهی شود به علم که در آن احتمال خلاف و گزافی نمی رود. و بر این مبنا، حسابی برای اکثریت و اقلیت نیست.
ملت رشید آن ملتی است که تابع حق باشد چه در اقلیت و چه در اکثریت.
اعتقاد به خلافت بلافصل امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام منهای نظر به عقیده اکثریت یا اقلیت جزء ضروریات عقلی و بدیهیات نقلی است. و این بحث چه از نظرکبروی و چه از جهت تطبیقی، عالی ترین بحثی است که باید مسلمانان متوجه آن شوند وبه آن روی آورند.
همه می دانند که «ولایت » ضامن اجرای احکام قرآن و اسلام است و ولایت ضامن عملی شدن دین است در تمام شئون انسانی. دین ضامن اجرا لازم دارد و ضامن اجرای دین باید بر تمام علوم و معارف دینی مسلط باشد، بلکه باید دین در درجه اول درخود او منعکس شده باشد، و چنین کسی پس از پیامبر جز علی نمی تواند باشد.
هرگز سراب، انسان را سیراب نمی کند و هرگز از صحرای لم یزرع، گل و لاله نمی روید.
انسان هایی که نه از توحید و نه از نبوت و نه از معاد و نه از معارف دین و نه ازشئون جمال و جلال و کمال ربوبی، بهره ای دارند و از اقیانوس مواج فقاهت اسلام اطلاعی ندارند که گاهی معنای یک آیه کوچک را نمی توانند بدانند، هرگز شایستگی نشستن در مقام والای ولایت را ندارند.
در جایی که قرآن حکم می کند و انسانی را برای ولایت بر می گزیند، جای سخن یااستدلال برای دیگران نیست. در جایی که همه مفسران آیه ولایت را منحصر در خدا ورسولش و علی می دانند که در حال نماز انگشتر را به سائل می بخشد، چه جای استدلال برای ولایت دیگران است. تازه قرآن در جای دیگری، دلیل برگزیدن خداوند را چنین بیان می فرماید: «ان الله اصطفاه علیکم و زاده بسطه فی العلم و الجسم » خداونداو را بر شما برگزید و به او فزونی در علم و جسم (نیروی بدنی) بخشید.
پس آن کسی می تواند رهبر و ولی مردم باشد که هم از نظر کمال جسمی و هم از نظرکمال علمی در مقام شامخی قرار داشته باشد. و کیست جز علی برای چنین مقام والائی؟
چه کسی شایسته مقام خلافت و جانشینی پیامبر است جز او که از هر نظر برگزیده است؟
در حالی که «لا فتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار» نازل می شود و در حالی که پیامبر او را باب علم خود می داند (انا مدینه العلم و علی بابها) و در حالی که ضربت علی به فرموده پیامبر و نقل فریقین بالاتر از عبادت ثقلین است، پس چه جای بحث و تامل می ماند؟
متن سیره به زبان فارسى
«ـ شادى آن حضرت در چهره نمایان واندوهش در دل نهان بود.
ـ از همه گشاد سینهتر و در مهار نفس از همه تواناتر بود.
ـ نه کینورز بود، نه رشکبر.
ـ در گفتار نه حملهور بود و نه ناسزاگو.
ـ نه عیبجو بود، نه غیبتگر.
ـ سرزنش را ناپسند مىداشت.
ـ غم انجام رسالت همدم او بود و اندوهى دراز داشت.
ـ باوقار بود و پیوسته ذکر خدا بر لب داشت.
ـ شکیبا بود، عظمت وجود خویش را پنهان مىکرد.
ـ بر بىنیازى خود شادمان بود.
ـ خوش خلق بود و بهره بردن از وجودش سهل مىنمود.
ـ وقارى استوار داشت.
ـ کمآزار بود. نه تهمتزن بود و نه پردهدر.
ـ اگر لب به خنده مىگشود، از حد وقار فرانمىرفت.
ـ چون خشمگین مىشد، خشم از هیبتش چیزى نمىکاست.
ـ خندهاش تبسم، پرسشش تعلم، پىجویىاش تفهم بود.
ـ دانشش بىکران، بردبارىاش بسیار و دلسوزىاش فراوان بود.
ـ بُخل نمىورزید، [براى دنیا] تنگدل نمىشد و غم نهان آشکار نمىکرد.
ـ در داورى، از حق دور نمىافتاد و در بیان دانش از صواب فاصله نمىگرفت.
ـ پرصلابت بود و در همان حال، معاشرت با او شیرینتر از عسل مىنمود.
ـ نه آزمند بود و نه ناشکیبا و نه درشتخو.
ـ سود نارسان نبود.
ـ نه درونانداز بود و نه برونپرداز ظاهرساز.
ـ بىهیچ دُرشتخویى، پیوسته صله رحم مىکرد.
ـ بىآنکه به اسراف گرید مىبخشید.
ـ در پیوستن، نیکوکردار و در گُسستن بزرگ رفتار بود.
ـ به گاه خشم، از مدار عدل بیرون نمىرفت.
ـ اگر آهنگ مصاحبتش مىکردى، رفیق شفیق بود.
ـ در دوستى خالص، در پیمان استوار و بر آن وفادار بود.
ـ پایمرد بود و پیونددهنده.
ـ بردبار بود و بىدردسر.
ـ از خداى ـ عزّوجلّ ـ خشنود بود و برخلاف هواى خود گام مىنهاد.
ـ بر آزاررسان خویش سخت نمىگرفت،
ـ در آنچه به او ربط نداشت، وارد نمىشد.
ـ فضل فراوان داشت و بیان راست.
ـ در خوراک به اندک اکتفا مىکرد.
ـ در بهره بُردن از دنیا به کمترین میل داشت.
ـ زیانش اندک و خیرش فراوان بود.
ـ اگر از او مىخواستند، مىبخشید.
ـ چون ستمى بر او مىرفت، از آن درمىگذشت.
ـ اگر از او مىبریدند، او مىپیوست.
ـ دانشش را در اختیار مردم مىنهاد.
ـ پیوسته با پروردگارش اُنس داشت.
ـ برخلاف اهل دنیا که از بلا هراس دارند، خود را به بلا مىافکند.
ـ پیوسته به حق امر مىکرد و از سر راستى سخن مىراند.
ـ در آنچه به خدا مربوط مىشد، شتابان بود.
ـ خود را مىشناخت و نفس خویش را فرومىمالید.
ـ بالیدن نفس را مىشکست و هر خوارى و خفتى را بر آن تحمیل مىکرد.
ـ یاور [دین] خداى ـ عزوجل ـ حامى مؤمنان و پناهنگاه مسلمین بود.
ـ دمدمه زنان در او تأثیر نداشت.
ـ آز بر دلش مهر نمىنهاد.
ـ هیچ چیز او را از اجراى حکمش بازنمىداشت.
ـ هماره به حق مىخواند و عامل به خیر بود.
ـ دانا بود و دوراندیش.
ـ از بدان دورى مىگُزید.
ـ پاسدار حق بود، یاور ناتوان و فریادرس ستم رسیده.
ـ امر پوشیدهاى را آشکار و راز نهانى را پدیدار نمىکرد.
ـ هدایتش مردمان را به حق راهبر بود.
ـ اگر خوبى مىدید، از آن یاد مىکرد و اگر با بدى برمىخورد، آن را مىپوشاند.
ـ حفظ غیب مىکرد و از خطاى مردم چشم مىپوشید.
ـ پوزش را مىپذیرفت و از لغزش درمىگذشت.
ـ سخن ناصح را مىخرید.
ـ در هر کس ناتوانى مىیافت به یارىاش مىشتافت.
ـ از نعمتهاى خداوند خشنود بود.
ـ پروا پیشه داشت.
ـ عذر را مىپذیرفت.
ـ در راه خدا، مردم را به تذکر بهرهمند مىکرد.
ـ بر مردم گمان نیک مىبرد و نفس را از گمان بد بردن بر مردم، سرزنش مىکرد.
ـ در دوستى به خاطر خدا، با فهم و علم گام برمىداشت.
ـ در بریدن به خاطر خدا، به حزم و مدارا عمل مىکرد.
ـ معاشرت با او جان را به وجد مىآورد و دیدار او حجت را بر موحدان به کمال مىبرد.
ـ علم، او را آنسان صاف کرده بود که آتش آهن را.
ـ معاشرتش عالم را تذکر بود و جاهل را آموزش.
ـ هر کوششى را ستودهتر از کوشش خویش مىپنداشت و هر نفسى را خالصتر از خود محسوب مىداشت.
ـ از نهانها خبر داشت و اندوه امت را در سر.
ـ جز براى پروردگار، سر کُرنش در پیشگاه کسى خم نکرد.
ـ خدا را دوست مىداشت و در راه خشنودى او پیوسته مجاهدت مىکرد.
ـ از کسى به خاطر خود انتقام نمىگرفت.
ـ به گاه خشم راندن، از هیچ کس سخن مىپذیرفت. [یعنى، چون خشم آن بزرگوار براى خدا بود، سخن غیر را دخالت نمىداد تا شبههناک نشود.]
ـ با بینوایان همنشین مىشد.
ـ یارىرسان حقپرستان، یاور غریب، و [بهسان] پدر براى یتیم و همسر براى بیوهزنان بود.
ـ رفیق بیچارگان، پناه پناهجویان در هر ناگوارى و امید بندگان خدا در هر پیشامد سخت بود.
ـ گشادهرو و متبسم بود، نه ترشرو و دیرجوش.
ـ استواراندیش بود و خطرپذیر.
ـ سستى به خود راه نمىداد و اگر در کارى به توان بیشتر نیاز داشت، خداوند مددش مىرساند. [از خداوند براى اجراى آن مدد مىجست.]
ـ یقین را پنهان مىکرد و از شکها و شبههها دورى مىجست.
ـ چراغهاى هدایت در دل داشت.
ـ دور را [به مدد عزم استوار] نزدیک مىکرد.
ـ کارهاى دشوار را سهل مىگرداند.
ـ نگاهش، نگاه بصیرت بود.
ـ اگر براى فهم امرى عزم مىکرد، آنسان به ژرفاى آن مىرسید که گویى از چشمه گواراى بینش سیراب شده و راه وصول برایش بس آسان شده است.
ـ از چشمه زلال علم الهى نوشید و راه آسان هدایت را پویید.
ـ تاریکستانى نبود که به مدد بصیرت او نورانى نشود و ابهامى نبود که به سرپنجه فهم تیزبین، به ژرفاى آن پى نبرد.
ـ علقههاى دنیادوستى را از دل برکند و فروع را در پرتو اصول مىدید.
ـ سرزمینى که آن وجود گرامى را در برگرفته بود، به نورش جلوهگر بود و به قضاى او دل سپرده بود.
ـ چراغى درخشنده و زداینده گمراهىها بود و خلق را از بیابانهاى تحیر راهنماى نجات بود.
ـ هر راهى که در خیر یافت به سویش شتافت و در آن تاخت.
ـ دانش میوه دل او بود.
ـ زمینى که او بر آن گام نهاد، او را کوچک مىنمود، و [بیشتر] مردمانى که در آن زمین در حوزه هدایت او بودند. از حق روگردان و در حیرت خود سرگردان بودند.
آرى به خداوند سوگند که این اخلاق امیرمؤمنان بود.
مترجم : صادق آئینه وند
سیماى على (ع) در آیینه نهج البلاغه
علیرضا تاجریان
نهج البلاغه کتابی است ارزشمند که در تمام کلمات و سطور و صفحات آن، فصاحت و بلاغت، شیوایی الفاظ و حلاوت و جذابیتی خاص به چشم می خورد. به جرات می توان گفت که بعد از کلام خدا و پیغمبر خدا (ص) هیچ کلامی را پیدا نمی کنیم که تا این اندازه جذاب و با حلاوت و در عین حال لطیف باشد. نیک می دانیم که هر صاحب قلم و نویسنده و شاعری در کتاب خود، شخصیت، افکار و روحیات و طرز تفکر و اخلاق خود را منعکس می کند، حضرت علی (ع) هر گاه در هر موضوعی در نهج البلاغه سخن می گوید، سخن او در نهایت کمال است. در واقع نهج البلاغه همچون شخصیت علی (ع) چند بعدی است. حال اگر سیمای علی (ع) را در نهج البلاغه بنگریم، بیشتر با شخصیت والایی حضرت علی (ع) آشنا خواهیم شد. بنابراین در این نوشتار قصد داریم، سیمای امام علی (ع) را در آیینه نهج البلاغه بنگریم.
علی (ع) از دوران کودکی اش سخن می گوید:حضرت علی (ع) در خطبه 192 نهج البلاغه این چنین، از دوران کودکی اش سخن می گوید: «من در خردسالی، بزرگان عرب را به خاک افکندم و شجاعان دو قبیله معروف «ربیعه» و «مضر» را در هم شکستم! شما موقعیت مرا نسبت به رسول خدا (ص) در خویشاوندی نزدیک در مقام و منزلت ویژه می دانید. پیامبر مرا در اتاق خویش می نشاند. در حالی که کودکی بودم مرا در آغوش خود می گرفت و در بستر مخصوص خود می خوابانید بدنش را به بدن می چسباند و بوی پاکیزه او را استثمام می کردم و گاهی غذایی را لقمه لقمه در دهانم می گذارد، هرگز دروغی در گفتار من و اشتباهی در کردارم نیافت. از همان لحظه ای که پیامبر (ص) را از شیر گرفتند، خداوند بزرگ ترین فرشته خود (جبرئیل) را مامور تربیت پیامبر (ص) کرد تا شب و روز، او را به راه های بزرگواری و راستی و اخلاق نیکو راهنمایی کند و من همواره با پیامبر بودم و چونان فرزند که همواره با مادر است. پیامبر (ص) هر روز نشانه تازه ای از اخلاق نیکو را برایم آشکار می فرمود و به من فرمان می داد که به او اقتدا نمایم. پیامبر چند ماه از سال را در غار حرا می گذارند، تنها من او را مشاهده می کردم و کسی جز من او را نمی دید، در آن روزها، در هیچ خانه ای اسلام راه نیافت جز خانه رسول خدا (ص) که خدیجه هم در آن بود و من سومین آنان بودم. من نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوت را می بوییدم. من هنگامی که وحی بر پیامبر (ص) فرود می آمد، ناله شیطان را شنیدم، گفتم: ای رسول خدا! این ناله کیست؟ گفت: شیطان است که از پرستش خویش مایوس گردید و فرمود: علی! تو آنچه را من می شنوم، می شنوی و آنچه را که من می بینم، می بینی، جز اینکه تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر من بوده و به راه خدا می روی.»
ویژگی های امام علی (ع) از زبان خود
حضرت علی (ع) در خطبه های زیادی از ویژگی های خود سخن به میان آورده است، ما تنها به چند خطبه در این خصوص اشاره می کنیم؛ حضرت در خطبه 4 نهج البلاغه می فرمایند: «من برای واداشتن شما به راه های حق، که در میان جاده ای گمراه کننده بود، به پا خاستم در حالی که سرگردان بودید و راهنمایی نداشتید، تشنه کام هر چه زمین را می کندید قطره آبی نمی یافتید، امروز زبان بسته را به سخن می آورم، دور باد رای کسی که با من مخالفت کند! از روزی که حق به من نشان داده شد. هرگز در آن شک و تردید نکردم! کناره گیری من چونان حضرت موسی (ع) برابر ساحران است که بر خویش بینماک نبود، ترس او برای این بود که مبادا جاهلان پیروز شده و دولت گمراهان حاکم گردد. امروز ما و شما بر سر دو راهی حق و باطل قرار داریم، آن کس که به وجود آب اطمینان دارد تشنه نمی ماند.»
در خطبه 16 نهج البلاغه، حضرت علی (ع) از فضایل اخلاقی خود، سخن به میان می آورد: «به خدا سوگند! کلمه ای از حق را نپوشاندم؛ هیچ گاه دروغی نگفته ام؛ از روز نخست، به این مقام خلافت و چنین روزی خبر داده شدم، آگاه باشید! همانا گناهان چون مرکب های بدرفتارند که سواران خود (گناهکاران) را عنان رها شده در آتش دوزخ می اندازند. آگاه باشید، همانا تقوا، چونان مرکب های فرمانبرداری است که سواران خود را عنان بر دست، وارد بهشت جاویدان می کنند. حق و باطل همیشه در پیکارند و برای هر کدام طرفدارانی است. اگر باطل پیروز شود، جای شگفتی نیست، از دیرباز چنین بوده و اگر طرفداران حق اندکند، چه بسا روزی فراوان گردند و پیروز شوند، اما کمتر اتفاق می افتد که چیز رفته باز گردد.»
امام علی (ع) در خطبه 33 نهج البلاغه، به ویژگی های نظامی و اخلاقی خود اشاره دارند: «به خدا سوگند! من از پیشتازان لشکر اسلام بودم تا آنجا که صفوف کفر و شرک تار و مار شد. هرگز ناتوان نشدم و نترسیدم، هم اکنون نیز همان راه را می روم، پرده باطل را می شکافم تا حق را از پهلوی آن بیرون آورم.»
حضرت در خطبه 37، از ویژگی ها و فضایل ممتاز خود سخن به میان می آورد که باعث می شود حضرت در مقابل تمام مشکلات و سختی ها ایستادگی کنند؛ «آنگاه که همه از ترس سست شده، کنار کشیدند، من قیام کردم، و آن هنگام که همه خود را پنهان کردند من آشکارا به میدان آمدم، و آن زمان که همه لب فرو بستند، من سخن گفتم، و آن وقت که همه باز ایستادند من با راهنمایی نور خدا به راه افتادم، در مقام حرف و شعار صدایم از همه آهسته تر بود اما در عمل برتر و پیشتاز بودم. زمام امور را به دست گرفتم و جلوتر از همه پرواز کردم، پاداش سبقت در فضیلت ها را بردم، همانند کوهی که تندبادها آن را به حرکت در نمی آورد و طوفان ها آن را از جای بر نمی کند، کسی نمی توانست عیبی در من بیابد و سخن چینی، جای عیب جویی در من نمی یافت. ذلیل ترین افراد نزد من عزیز است تا حق او را باز گردانم و نیرومند در نظر من پست و ناتوان است تا حق را از او باز ستانم.»
در خطبه 78 نهج البلاغه، حضرت علی (ع) از ویژگی هایی سخن به میان می آورد که مردم عادی حتی امکان وهم و گمان خود را نیز نمی توانند در آن ویژگی ها به کار گیرند؛ «مردم! عذرخواهی کنید از کسی که دلیلی بر علیه او ندارید، و آن کس من می باشم. مگر من در میان شما بر اساس ثقل اکبر «که قرآن است» عمل نکردم؟ و ثقل اصغر «عترت پیامبر (ص)» را در میان شما باقی نگذاردم؟ مگر من پرچم ایمان را در بین شما استوار نساختم؟ و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهیتان ندادم؟ مگر پیراهن عافیت را با عدل خود به اندام شما نپوشاندم؟ و نیکی ها را با اعمال و گفتار خود در میان شما رواج ندادم؟ و ملکات اخلاق انسانی را به شما نشان ندادم؟ پس وهم و گمان خود را در آنجا که چشم دل، ژرفای آن را مشاهده نمی کند و فکرتان توانایی تاختن در آن راه را ندارد، به کار نگیرید.»
در خطبه 93 نهج البلاغه نیز حضرت از ویژگی های علمی و سیاسی خود، سخن می گویند: «پس از حمد و ستایش پروردگار: ای مردم! من بودم که چشم فتنه را کندم و جز من هیچ کس جرات چنین کاری را نداشت، آنگاه که امواج سیاهی ها بالا گرفت و به آخرین درجه شدت خود رسید. پس از من بپرسید پیش از آن که مرا نیابید. سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، نمی پرسید از چیزی که میان شما تا روز قیامت می گذرد و نه از گروهی که صد نفر را هدایت یا گمراه می سازد، جز آن که شما را آگاه می سازم و پاسخ می دهم و از آن که مردم را بدان می خواند و آن که رهبریشان می کند و آن که آنان را می راند و آنجا که فرود می آیند و آنجا که بار گشایند و آن که از آنها کشته شود و آن که بمیرد، خبر می دهم. آن روز که مرا از دست دادید و نگرانی ها و مشکلات بر شما باریدن گرفت بسیاری از پرسش کنندگان به حیرت فرو رفته می گویند، سرانجام چه خواهد شد؟ که گروه بسیاری از پرسش شوندگان از پاسخ دادن فرو مانند.»
حضرت علی (ع)، الگوی کامل ایمان است و حضرت خود می گوید: «و همانا من از کسانی هستم که در راه خدا از هیچ سرزنشی نمی ترسند، کسانی که سیمای آنها سیمای صدیقان و سخنانشان، سخنان نیکان است، شب زنده داران و روشنی بخشنان روزند، به دامن قرآن پناه برده سنت های خدا و رسولش را زنده می کنند، نه تکبر و خودپسندی دارند و نه بر کسی برتری می جویند، نه خیانتکارند و نه در زمین فساد می کنند، قلب هایشان در بهشت، و پیکرهایشان سرگرم اعمال پسندیده است.»
مظلومیت و تنهایی امام علی (ع)
در خطبه 6 نهج البلاغه، حضرت از تنهایی و مظلومیت خود سخن به میان می آورند؛ در سال 36 هجری در شهر مدینه آن گاه که از امام خواستند طلحه و زبیر را تعقیب نکند، فرمودند: «به خدا سوگند! از آگاهی لازمی برخوردارم و هرگز غافلگیر نمی شوم، که دشمنان ناگهان مرا محاصره کننده و با نیرنگ دستگیرم نمایند.
من همواره با یاری انسان حق طلب، بر سر آن کس می کوبم که از حق روی گردان است، و با یاری فرمانبر مطیع، نافرمان اهل تردید را درهم می شکنم، تا آن روز که دوران زندگی من به سر آید. پس، سوگند به خدا! من همواره از حق خویش محروم ماندم، و از هنگام وفات پیامبر (ص) تا امر حق مرا از من باز داشته و به دیگری اختصاص دادند.»
امام علی (ع) در خطبه 26 نهج البلاغه در حالی از مظلومیت و تنهایی خود سخن می گویند که آن چنان به حضرت سخت می گذرد که در این خطبه می توانیم به خوبی مظلومیت و تنهایی امیرالمومنین علی (ع) را مشاهده کنیم؛ «پس از وفات پیامبر (ص) و بی وفایی یاران، به اطراف خود نگاه کرده یاوری جز اهل بیت خود ندیدم، «که اگر مرا یاری کنند، کشته خواهند شد» پس به مرگ آنان رضایت ندادم. چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلویی که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش فرو خوردم و بر نوشیدن جام تلخ تر از گیاه حنظل، شکیبایی نموم.»
در خطبه 27 نهج البلاغه، مظلومیت و تنهایی علی (ع) به اندازه ای است که حضرت زبان به شکوه ازمردم کوفه می گشایند؛ «ای مرد نمایان نامرد! ای کودک صفتان بی خرد که عقل های شما به عروسان پرده نشین شباهت دارد! چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمی دیدم و هرگز نمی شناختم! شناسایی شما- سوگند به خدا- که جز پشیمانی حاصلی نداشت، و اندوهی غم بار سرانجام آن شد. خدا شما را بکشد که دل جرعه به من نوشاندید، و با نافرمانی و ذلت پذیری، رای و تدبیر مرا تباه کردید، تا آنجا که قریش در حق من گفت: «بی تردید پسر ابی طالب مردی دلیر است، ولی دانش نظامی ندارد.
خدا پدرشان را مزد دهد، آیا یکی از آنها تجربه های جنگی سخت و دشوار مرا دارد؟ یا در پیکار توانست از من پیشی بگیرد؟ هنوز بیست سال نداشتم، که در میدان نبرد حاضر بودم، هم اکنون که از شصت سال گذشته ام. اما دریغ، آن کس که فرمانش را اجرا نکنند، رایی نخواهد داشت.» مظلومیت و تنهایی امام علی (ع)، بیش از اینها است، همین که امام خیانت های مردم کوفه را می بنید، خود بزرگترین ظلم در حق علی (ع) است و این چنین است که حضرت در خطبه 69 نهج البلاغه ، در سال 69 هجری پس از شنیدن غارت گری های فرماندهان معاویه در «عین التمر» در نکوهش کوفیان می فرمایند: «چه مقدار با شما کوفیان مدار کنم؟ چونان مدارا کردن با شتران نو باری که از سنگینی بار، پشتشان زخم شده است، و مانند وصله زدن جامعه فرسوده ای که هر گاه از جانبی آن را بدوزند، از سوی دیگر پاره می گردد. هر گاه دسته ای از مهاجمان شام به شما یورش آورند، هر کدام از شما به خانه رفته، درب خانه را می بندید، و چون سوسمار در سوارخ خود می خزید، و چون کفتار در لانه می آرمید. سوگند به خدا! ذلیل است آن کس که شما یاری دهندگان او باشید، کسی که با شما تیراندازی کند، گویا تیری بدون پیکان رها ساخته است. به خدا سوگند شما در خانه ها فراوان، و زیر پرچم های میدان نبرد اندکید و من می دانم که چگونه باید شما را اصلاح و کجی های شما را راست کرد؛ اما اصلاح شما را با فاسد کردن روح خویش جایز نمی دانم. خدا بر پیشانی شما داغ ذلت بگذارد و بهره شما را اندک شمارد. شما آنگونه که باطل را می شناسید از حق آگاهی ندارید و در نابودی باطل تلاش نمی کنید، آن گونه که در نابودی حق کوشش دارید.
حضرت در خطبه ای دیگر خطاب به مردم کوفه، از تنهایی و مظلومیت خود سخن می گویند و از اهل کوفه شکایت دارند؛ «ای اهل کوفه! گرفتار شما شده ام که سه چیز دارید و دو چیز ندارید: کرهایی با گوش های شنوا، گنگ هایی با زبان گویا، کورانی با چشمهای بینا. نه در روز جنگ از چونان شتران دور مانده از ساربان می باشد، که اگر از سویی جمع آوری شوند از دیگر سو، پراکنده می گردند. به خدا سوگند، می بینم که اگر جنگ سخت شود و آتش آن شعله گیرد و گرمی آن سوزان، پسر ابوطالب را رها می کنید و مانند جدا شدن زن حامله پس از زایمان از فرزندش، هر یک به سویی می گریزید، و من در پی آن نشانه ها روانم که پروردگارم مرا رهنمون شده و آن راه را می روم که رسول خدا (ص) گشوده، و همانا من به راه روشن حق گام به گام ره می سپارم.»
مظلومیت امام علی (ع) در خلافت شاید بیش از همه ظلم هایی که در حق آن حضرت روا شد، به چشم می آید؛ آن حضرت در نامه 62 نهج البلاغه به خوبی به مظلومیت خود در خلافت اشاره دارند؛ «پس از یاد خدا و درود! خداوند سبحان محمد (ص) را فرستاد در بیم دهنده جهانیان و گواه پیامبران پیش از خود باشد. آنگاه که پیامبر (ص) به سوی خدا رفت، مسلمانان پس از وی در کار حکومت با یکدیگر درگیر شدند، سوگند به خدا! نه در فکرم می گذشت و نه در خاطرم می آمد که عرب، خلافت را پس از رسول خدا از اهل بیت او بگرداند، یا مرا پس از وی از عهده دار شدن حکومت باز دارند، تنها چیزی که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوی فلان شخص بود که بااو بیعت کردند. من دست باز کشیدم، تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، می خواهند دین محمد (ص) را نابود سازند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم، رخنه ای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم، که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شماست، که کالای چند روزه دنیاست و به زودی ایام آن می گذرد چنان که سراب ناپدید شود، یا چونان پاره های ابر که زود پراکنده می گردد. پس در میان آن آشوب و غوغا بپاخاستم تا آن که باطل از میان رفت و دین استقرار یافته، آرام شد.»
فلسفه سکوت حضرت علی (ع)
برای همه ما شاید این پرسش پیش آمده باشد که چرا حضرت علی (ع) در مقابل حقی، که از آن محروم شدند، سال ها سکوت کردند؟ امام علی (ع) در خطبه 5 نهج البلاغه به این پرسش ما و به فلسفه سکوت خویش پاسخ داده اند؛ «در شرایطی قرار دارم که اگر سخن بگویم. می گویند بر حکومت حریض است، و اگر خاموش باشم، می گویند: از مرگ ترسید!! هرگز! من و ترس از مرگ؟! پس از آن همه جنگ ها و حوادث ناگوار؟! سوگند به خدا، انس و علاقه فرزند ابیطالب به مرگ در راه خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بیشتر است! این که سکوت برگزیدم، از علوم و حوادث پنهانی آگاهی دارم که اگر باز گویم مضطرب می گردید، چون لرزیدن ریسمان در چاه های عمیق!.»
حضرت علی (ع) همچنین در خطبه 74 نهج البلاغه نیز می فرمایند: «همانا می دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم. سوگند به خدا! به آنچه انجام داده اید گردن می نهم، تا هنگامی که اوضاع مسلمین رو براه باشد، و از هم نباشد، و جز من به دیگر ستم نشود، و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم، و از آن همه زر و زیوری که به دنبال آن حرکت می کنید، پرهیز می کنم»
بیعت با حضرت علی (ع)
چرا حضرت علی (ع) بعد از آن همه ظلم هایی که در حق او روا شد، باز بیعت را پذیرفتند؟ این سئوالی که برای بسیاری از مردم بی پاسخ مانده است. اما حضرت علی (ع) در خطبه 3 نهج البلاغه به این پرسش پاسخ داده اند. حضرت روز بیعت را این چنین وصف می کنند؛ «روز بیعت، فراوانی مردم چون یال های پر پشت کفتار بود، از هر طرف مرا احاطه کردند، تا آن که نزدیک بود حسن و حسین (ع) لگدمال گردند، و ردای من از دو طرف پاره شد. مردم چون گله های انبوه گوسفند مرا در میان گرفتند. اما آنگاه که به پاخاستم و حکومت را به دست گرفتم، جمعی پیمان شکستند و گروهی از اطاعت من سرباز زده از دین خارج شدند، و برخی از اطاعت حق سربرتافتند، گویا نشنیده بودند سخن خدای سبحان را که می فرماید: «سرای آخرت را برای کسانی برگزیدم که خواهان سرکشی و فساد در زمین نباشند و آینده از آن پرهیزکاران است.» آری! به خدا آن را خوب شنیده و حفظ کرده بودند، اما دنیا در دیده آنها زیبا نمود، و زیور آن چشم هایشان را خیره کرد.
سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود، و یاران حجت را بر من تمام نمی کردند و اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهایش می ساختم، و آخر خلافت را به کاسه اول آن سیراب می کردم. آنگاه می دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله ای بی ارزش تر است.»
دنیا در نگاه امام علی (ع) و روش برخورد آن حضرت با دنیا
ضرار بن ضمره ضبایی، از یان امام علی (ع) به شام رفت، بر معاویه وارد شد. معاویه از او خواست از حالات امام بگوید، گفت: علی (ع) را در حالی دیدم که شب، پرده های خود را افکنده بود، و او در محراب ایستاده، محاسن را به دست گرفته، چون مار گزیده به خود می پیچید، و محزون می گریست و می گفت: ای دنیا!! ای دنیای حرام! از من دور شو، آیا برای من خودنمایی می کنی؟ یا شیفته من شده ای تا روزی در دل من جای گیری؟ هرگز مبادا! غیر مرا بفریب، که مرا در تو هیچ نیازی نیست، تو را سه طلاقه کرده ام، تا بازگشتی نباشد، دوران زندگانی تو کوتاه، ارزش تو اندک، و آرزوی تو پست است. آه از توشه اندک، و درازی راه، و دوری منزل، و عظمت روز قیامت!.
نگاه حضرت علی (ع) به دنیا، به گونه ای دیگر است و روش برخورد آن حضرت با دنیا در نوع خود بی نظیر است.
امام علی (ع) در خطبه 52 نهج البلاغه این چنین دنیا را تعریف می کنند؛ «آگاه باشید! گویا دنیا پایان یافته، و وداع خویش را اعلام داشته است، خوبی هایش ناشناخته مانده به سرعت پشت کرده می گذرد، ساکنان خود را به سوی نابود شدن می کشاند، و همسایگان را به سوی مرگ می راند. آنچه از دنیا شیرین بود تلخ شده و آنچه ساف و زلال بود تیرگی پذیرفت و بیش از ته مانده ظرف آب ریخته شده از آن باقی نمانده است، یا جرعه ای آب، که با آن عطش تشنگان دنیا فرو نخواهد نشست.
ای بندگان خدا! از سرایی کوچ کنید که سرانجام آن نابودی است، مبادا آرزوها بر شما چیره گردد، مپندارید که عمر طولانی خواهید داشت!»
حضرت در خطبه 32 نهج البلاغه، روش برخورد با دنیا را این چنین شرح می دهند؛ «ای مردم! باید دنیای حرام در چشمانتان از پر کاه خشکیده و تفاله های قیچی شده دام داران، بی ارزش تر باشد. از پیشینیان خود پند گیرید، پیش از آن که آیندگان از شما پند گیرند، این دنیای فاسد نکوهش شده را رها کنید، زیرا مشتاقان شیفته تر از شما را رها کرد.»
امیر المومنین علی (ع) در خطبه 45 نهج البلاغه نیز در برخورد با دنیا، این چنین توصیه می فرمایند: «دنیا خانه آرزوهایی است که زود نابود می شود و کوچ کردن از وطن حتمی است. دنیا شیرین و خوش منظر است که به سرعت به سوی خواهانش می رود و بیننده را می فریبد، سعی کنید با بهترین زاد و توشه از آن کوچ کنید و بیش از کفاف و نیاز خود از آن نخواهید و بیشتر از آنچه نیاز دارید طلب نکنید.»
توصیه امام علی (ع) در خطبه 63 نهج البلاغه، در برخورد با دنیا، شنیدنی است؛ «آگاه باشید! دنیا خانه ای است که کسی در آن ایمنی ندارد، جز آنکه به جمع آوری توشه آخرت پردازد و از کارهای دنیایی کسی نجات نمی یابد.
مردم به وسیله دنیا آزمایش می شوند؛ پس هر چیزی از دنیا را که برای دنیا به دست آورند، از کفشان بیرون می رود و بر آن محاسبه خواهند شد و آنچه را که در دنیا برای آخرت تهیه کردند به آن خواهند رسید، و با آن خواهند ماند. دنیا در نظر خردمندان، چونان سایه ای است که هنوز گسترش نیافته، کوتاه می گردد، و هنوز فزونی نیافته کاهش می یابد.»
امام علی (ع)، مظهر عدل و عدالت
حضرت علی (ع)، بدون شک مظهر عدل و عدالت بر روی زمین است. آن حضرت برای اجرای عدالت از هیچ کوشش دریغ نمی کردند. چه نیکوست که عدل و عدالت امام علی (ع) را از زبان خود آن حضرت در نهج البلاغه به نظاره بنشینیم؛ در خطبه 126 نهج البلاغه می خوانیم که پس از وفات پیامبر (ص) عده ای به امام می گویند که : مردم به دنیا دل بستهاند، معاویه با هدایا و پولهای فراوان آنها را جذب میکند شما هم از اموال عمومی به اشراف عرب و بزرگان قریش ببخش و از تقسیم مساوی بیت المال دست بردار، تا به تو گرایش پیدا کنند.
حضرت در جواب چنین میفرمایند: «آیا به من دستور میدهید برای پیروزی خود، از جور و ستم درباره امت اسلامی که بر آنها ولایت دارم،استفاده کنم؟ به خدا سوگند! تا عمر دارم، و شب و روز برقرار است، و ستارگان از پی هم طلوع و غروب میکنند هرگز چنین کاری نخواهم کرد! اگر این اموال از خودم بود به گونهای مساوی در میان مردم تقسیم میکردم تا چه رسد که جزو اموال خداست! آگاه باشید! بخشیدن مال به آنها که استحقاق ندارند، زیاده روی واسراف است، ممکن است در دنیا مقام بخشنده آن را بالا برد، اما در آخرت پست خواهد کرد. در میان مردم ممکن است گرامیاش بدارند، اما در پیشگاه خدا خوار و ذلیل است. کسی مالش را در راهی که خدا اجاز نفرمود مصرف نکرد و به غیر اهل آن نپرداخت جز آن که خدا او را از سپاس آنان محروم فرمود، و دوستی آنها را متوجه دیگری ساخت. پس اگر روزی بلغزد و محتاج کمک آنان گردد، بدترین رفیق و سرزنش کننده ترین دوست خواهند بود.»
حضرت در خطبه 15 نهج البلاغه در خصوص اجرای عدالت می فرمایند: «به خدا سوگند! بیت المال تاراج شده را هر کجا که بیابم به صاحبان اصلی آن باز می گردانم، گرچه با آن ازدواج کرده یا کنیزانی خریده باشند، زیرا در عدالت گشایش برای عموم است و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمل ستم برای او سخت تر است.»
عدالت علی (ع) به گونه ای است که از امتیازدهی به برادر فقیر خود نیز پرهیز می نماید و حتی با او به شدت برخورد می کند. چه نیکوست که عدالت را در خطبه 224 نهج البلاغه از زبان آن حضرت بشنویم: «به خدا سوگند! برادرم عقیل را دیدم که به شدت تهیدست شده و از من درخواست داشت تا یک من از گندمهای بیت المال را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگی دارای موهای ژولیده، و رنگشان تیره شده، گویا با نیل رنگ شده بودند. پی در پی مرا دیدار و درخواست خود را تکرار میکرد. چون به گفتههای او گوش دادم، پنداشت که دین خود را به او واگذار میکنم، و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست بر میدارم. روزی آهنی را در آتش گداخته، به جسمش نزدیک کردم تا او را بیازمایم، پس چونان بیمار از درد فریاد زد و نزدیک بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: ای عقیل! گریه کنندگان بر تو بگریند، از حرارت آهنی مینالنی که انسانی به بازیچه آن را گرم ساخته است؟، اما مرا به آتش دوزخی میخوانی که خدای جبارش با خشم خود، آن را گداخته است؟ تو از حرارت ناچیز مینالی و من از حرارت آتش الهی ننالم؟ و از این حادثه شگفت آورتر اینکه شب هنگام کسی به دیدار ما آمد، و ظرفی سر پوشیده پر از حلوا داشت، معجونی در آن ظرف بود، چنان از آن متنفر شدم که گویا آن را با آب دهان مار سمی، یا قی کرده آن مخلوط کردند! به او گفتم، هدیه است؟ یا زکات یا صدقه؟ که این دو بر ما اهل بیت پیامبر (ص) حرام است، گفت: نه، زکات است نه صدقه، بلکه هدیه است.
گفتم: زنان بچه مرده بر تو بگریند. آیا از راه دین وارد شدی که مرا بفریبی؟ یا عقلت آشفته شده، یا جن زده شدی؟ یا هذیان میگویی؟
به خدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانهاست به من دهند تا خدا را نافرمانی کنم که پوست جوی را از مورچهای ناروا بگیرم، چنین نخواهم کرد! و همانا این دنیای آلوده شما نزد من! از برگ جویده شده دهان ملخ پست تر است! علی را با نعمتهای فناپذیر و لذتهای ناپایدار چه کار؟!. به خدا پناه می بریم از خفتن عقل و زشتی لغزشها، و از او یاری می جوییم.»
بنابراین عدالت علی (ع) به گونهای است که در آن رابطه فامیلی جایگاهی ندارد و آن حضرت به شدت با بیعدالتی مقابله میکند چنانکه حضرت به مامور جمع آوری مالیات سفارش می کند که به هر منطقه ای رفتی، به خانه کسی وارد نشو در کنار چشمه آبی مسکن کن، زیرا مهمان شدن تو ممکن است در گرفتن مالیات از مردم اثر بگیرد.
آگاهی ژرف و علم بی پایان امام علی (ع)
امام علی (ع) از علومی آگاهی داشتند که هیچ بشری بعد از آن حضرت نتوانسته است به آن علوم دست یابد. شاید اگر این موضوع را از زبان آن حضرت بشنویم، بهتر بتوانیم با علم بی پایان علی (ع) آشنا شویم؛ حضرت در خطبه 175 نهج البلاغه می فرمایند: «سوگند به خدا! اگر بخواهم می توانم هر کدام از شما را از آغاز و پایان کارش و از تمام شئون زندگی، آگاه سازم، اما از آن می ترسم که با این گونه خبرها نسبت به رسول خدا (ص) کافر شوید، آگاه باشید! که من ای اسرار گرانبها را به یاران رازدار و مورد اطمینان خود می سپارم. سوگند به خدایی که محمد (ص) را به حق برانگیخت، و او را برگزید، جز به راستی سخن نگویم. پیامبر اسلام (ص) همه اطلاعات را به من سپرده است و از محل هلاکت آن کس که هلاک می شود و جای نجات کسی که نجات می یابد و پایان این حکومت، همه را به من خبر داده و مرا آگاهانده است. هیچ حادثه ای بر من نگذشت، جز آن که در گوشم نجوا کرد و مرا مطلع ساخت.
ای مردم! سوگند به خدا من شما را به هیچ طاعتی وادار نمی کنم مگر آن که پیش از آن، خود عمل کرده ام و از معصیتی شما را باز نمی دارم، جز آن که پیش از آن، ترک گفته ام.»
آن حضرت همچنین در خطبه 189 نهج البلاغه می فرمایند: «ای مردم! بیش از آن که مرا نیابید، آنچه می خواهید از من بپرسید، که من راههای آسمان را بهتر از راه های زمین می شناسم. بپرسید قبل از آن که فتنه ها چونان شتری بی صاحب حرکت کند و مهار خود را پایمال نماید و مردم را بکوبد و بیازارد و عقل ها را سرگردان کند.»
قاطعیت امام علی (ع) در نبرد با منحرفان
امام علی (ع) در برخورد با منحرفان بسیار قاطع است. حضرت در خطبه 192 نهج البلاغه به این امر اشاره دارند؛ «آگاه باشید! خداوند مرا به جنگ با سرکشان تجاوز کار، پیمان شکنان و فسادکنندگان در زمین فرمان داد. با ناکثان پیمان شکن جنگیدم و با قاسطین تجاوز کار جهاد کردم و مارقین خارج شده از دین را خوار و زبون ساختم و رهبر خوارج (شیطان ردهه) بانگ صاعقه ای قلبش را به تپش آورد و سینه اش را لرزاند و کارش را ساخت. حال تنها اندکی از سرکشان و ستمگران باقی ماندند که اگر خداوند مرا باقی گذارد با حمله دیگری نابودشان خواهم کرد و حکومت حق را در سراسر کشور اسلامی پایدار خواهم کرد، جز مناطق پراکنده و دور دست.»
قاطعیت امام علی (ع) در نبرد با انحرافات به اندازه ای است که آن حضرت اجازه هیچ گونه افراط و تفریط پیروان را نسبت به شناخت خود نمی دهند. به عنوان مثال امام علی (ع)، فرقه «سبائیه» را که امیرالمومنین را خدا می پنداشتند، مجازات کرد. امام علی (ع) در خطبه 127 نهج البلاغه در همین خصوص می فرمایند: «به زودی، دو گروه نسبت به من هلاک می گردند: دوستی که افراد کند و به غیر حق کشانده شود و دشمنی که در کینه توزی با من زیاده روی کرده به راه باطل درآید، بهترین مردم نسبت به من، گروه میانه رو هستند، از آنها جدا نشوید، همواره با بزرگ ترین جمعیت ها باشید که دست خدا با جماعت است. از پراکندگی بپرهیزید که انسان تنها بهره شیطان است. آن گونه که گوسفند تنها طعمه گرگ خواهد بود. آگاه باشید! هر کس که مردم را به این شعار «تفرقه و جدایی» دعوت کند او را بکشید هر چند که زیر عمامه من باشد.»
امام علی (ع) و تحقق وحدت
امیرالمومنین علی (ع) تمام تلاش خود را برای تحقق وحدت امت اسلام به کار می گیرند. به عنوان مثال در نامه نامه 78 نهج البلاغه، حضرت در جواب نامه ابوموسی اشعری چنین می نویسند: «پس بدان در امت اسلام، هیچ کس همانند من وجود ندارد که به وحدت امت محمد و به انس گرفتن آنان به همدیگر، از من دلسوزتر باشد. من در این کار پاداش نیک و سرانجام شایسته را از خدا می طلبم و به آنچه پیمان بستم وفا دارم، هر چند تو دگرگون شده و همانند روزی که از من جدا شدی نباشی.
همانا تیره روز، کسی است که از عقل و تجربه ای که نصیب او شده، محروم ماند، و من از آن کس که به باطل سخن گوید یا کاری را که خدا اصلاح کرده بر هم زند، بیزارم. آنچه را نمی دانی واگذار، زیرا مردان بدکردار با سخنانی نادرست به سوی تو خواهند شتافت.»
شکوه امام علی (ع) با پیامبر (ص)
در خطبه 70 نهج البلاغه می خوانیم که در سال 40 هجری که امیر المومنین علی (ع) در سحرگاه نوزدهم رمضان ضربت خورد، فرمود: «همان گونه که نشسته بودم، خواب چشمانم را ربود، رسول خدا (ص) را دیدم، پس گفتم ای رسول خدا! از امت تو چه تلخی ها دیدم و از لجبازی و دشمنی آنها چه کشیدم!»
پیامبر (ص) فرمود:
«نفرینشان کن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد، و به جای من شخص بدی را بر آنها مسلط گرداند.»
نیایش امام علی (ع)
زمانی که در خطبه 78 نهج البلاغه، نیایش حضرت علی (ع) را با خدا مشاهده می کنیم، بسیار عجیب است که امام علی (ع) که معصوم است، از آنچه که بین خود و خدای خود روا نمی دارد، طلب بخشش می فرماید: «خدایا! از من درگذر آنچه را از من بدان داناتری، و اگر بار دیگر به آن باز گردم تو نیز به بخشایش باز گرد. خدایا! آنچه از اعمال نیکو که تصمیم گرفتم و انجام ندادم ببخشای. خدایا! ببخشای آنچه را که با زبان به تو نزدیک شدم، ولی با قلب آن را ترک کردم. خدایا! ببخشای نگاه های اشارت آمیز، و سخنان بی فایده، و خواسته های بی مورد دل و لغزش های زبان را.»