سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقانیت شیعه

اجتماعی

سیره امیر مومنان، على (ع) - حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

متن سیره به زبان فارسى

«ـ شادى آن حضرت در چهره نمایان واندوهش در دل نهان بود.

ـ از همه گشاد سینه‏تر و در مهار نفس از همه تواناتر بود.

ـ نه کین‏ورز بود، نه رشک‏بر.

ـ در گفتار نه حمله‏ور بود و نه ناسزاگو.

ـ نه عیب‏جو بود، نه غیبت‏گر.

ـ سرزنش را ناپسند مى‏داشت.

ـ غم انجام رسالت همدم او بود و اندوهى دراز داشت.

ـ باوقار بود و پیوسته ذکر خدا بر لب داشت.

ـ شکیبا بود، عظمت وجود خویش را پنهان مى‏کرد.

ـ بر بى‏نیازى خود شادمان بود.

ـ خوش خلق بود و بهره بردن از وجودش سهل مى‏نمود.

ـ وقارى استوار داشت.

ـ کم‏آزار بود. نه تهمت‏زن بود و نه پرده‏در.

ـ اگر لب به خنده مى‏گشود، از حد وقار فرانمى‏رفت.

ـ چون خشمگین مى‏شد، خشم از هیبتش چیزى نمى‏کاست.

ـ خنده‏اش تبسم، پرسشش تعلم، پى‏جویى‏اش تفهم بود.

ـ دانشش بى‏کران، بردبارى‏اش بسیار و دلسوزى‏اش فراوان بود.

ـ بُخل نمى‏ورزید، [براى دنیا] تنگدل نمى‏شد و غم نهان آشکار نمى‏کرد.

ـ در داورى، از حق دور نمى‏افتاد و در بیان دانش از صواب فاصله نمى‏گرفت.

ـ پرصلابت بود و در همان حال، معاشرت با او شیرین‏تر از عسل مى‏نمود.

ـ نه آزمند بود و نه ناشکیبا و نه درشت‏خو.

ـ سود نارسان نبود.

ـ نه درون‏انداز بود و نه برون‏پرداز ظاهرساز.

ـ بى‏هیچ دُرشتخویى، پیوسته صله رحم مى‏کرد.

ـ بى‏آنکه به اسراف گرید مى‏بخشید.

ـ در پیوستن، نیکوکردار و در گُسستن بزرگ رفتار بود.

ـ به گاه خشم، از مدار عدل بیرون نمى‏رفت.

ـ اگر آهنگ مصاحبتش مى‏کردى، رفیق شفیق بود.

ـ در دوستى خالص، در پیمان استوار و بر آن وفادار بود.

ـ پایمرد بود و پیونددهنده.

ـ بردبار بود و بى‏دردسر.

ـ از خداى ـ عزّوجلّ ـ خشنود بود و برخلاف هواى خود گام مى‏نهاد.

ـ بر آزاررسان خویش سخت نمى‏گرفت،

ـ در آنچه به او ربط نداشت، وارد نمى‏شد.

ـ فضل فراوان داشت و بیان راست.

ـ در خوراک به اندک اکتفا مى‏کرد.

ـ در بهره بُردن از دنیا به کمترین میل داشت.

ـ زیانش اندک و خیرش فراوان بود.

ـ اگر از او مى‏خواستند، مى‏بخشید.

ـ چون ستمى بر او مى‏رفت، از آن درمى‏گذشت.

ـ اگر از او مى‏بریدند، او مى‏پیوست.

ـ دانشش را در اختیار مردم مى‏نهاد.

ـ پیوسته با پروردگارش اُنس داشت.

ـ برخلاف اهل دنیا که از بلا هراس دارند، خود را به بلا مى‏افکند.

ـ پیوسته به حق امر مى‏کرد و از سر راستى سخن مى‏راند.

ـ در آنچه به خدا مربوط مى‏شد، شتابان بود.

ـ خود را مى‏شناخت و نفس خویش را فرومى‏مالید.

ـ بالیدن نفس را مى‏شکست و هر خوارى و خفتى را بر آن تحمیل مى‏کرد.

ـ یاور [دین] خداى ـ عزوجل ـ حامى مؤمنان و پناهنگاه مسلمین بود.

ـ دمدمه زنان در او تأثیر نداشت.

ـ آز بر دلش مهر نمى‏نهاد.

ـ هیچ چیز او را از اجراى حکمش بازنمى‏داشت.

ـ هماره به حق مى‏خواند و عامل به خیر بود.

ـ دانا بود و دوراندیش.

ـ از بدان دورى مى‏گُزید.

ـ پاسدار حق بود، یاور ناتوان و فریادرس ستم رسیده.

ـ امر پوشیده‏اى را آشکار و راز نهانى را پدیدار نمى‏کرد.

ـ هدایتش مردمان را به حق راهبر بود.

ـ اگر خوبى مى‏دید، از آن یاد مى‏کرد و اگر با بدى برمى‏خورد، آن را مى‏پوشاند.

ـ حفظ غیب مى‏کرد و از خطاى مردم چشم مى‏پوشید.

ـ پوزش را مى‏پذیرفت و از لغزش درمى‏گذشت.

ـ سخن ناصح را مى‏خرید.

ـ در هر کس ناتوانى مى‏یافت به یارى‏اش مى‏شتافت.

ـ از نعمت‏هاى خداوند خشنود بود.

ـ پروا پیشه داشت.

ـ عذر را مى‏پذیرفت.

ـ در راه خدا، مردم را به تذکر بهره‏مند مى‏کرد.

ـ بر مردم گمان نیک مى‏برد و نفس را از گمان بد بردن بر مردم، سرزنش مى‏کرد.

ـ در دوستى به خاطر خدا، با فهم و علم گام برمى‏داشت.

ـ در بریدن به خاطر خدا، به حزم و مدارا عمل مى‏کرد.

ـ معاشرت با او جان را به وجد مى‏آورد و دیدار او حجت را بر موحدان به کمال مى‏برد.

ـ علم، او را آن‏سان صاف کرده بود که آتش آهن را.

ـ معاشرتش عالم را تذکر بود و جاهل را آموزش.

ـ هر کوششى را ستوده‏تر از کوشش خویش مى‏پنداشت و هر نفسى را خالص‏تر از خود محسوب مى‏داشت.

ـ از نهان‏ها خبر داشت و اندوه امت را در سر.

ـ جز براى پروردگار، سر کُرنش در پیشگاه کسى خم نکرد.

ـ خدا را دوست مى‏داشت و در راه خشنودى او پیوسته مجاهدت مى‏کرد.

ـ از کسى به خاطر خود انتقام نمى‏گرفت.

ـ به گاه خشم راندن، از هیچ کس سخن مى‏پذیرفت. [یعنى، چون خشم آن بزرگوار براى خدا بود، سخن غیر را دخالت نمى‏داد تا شبهه‏ناک نشود.]

ـ با بینوایان همنشین مى‏شد.

ـ یارى‏رسان حق‏پرستان، یاور غریب، و [به‏سان] پدر براى یتیم و همسر براى بیوه‏زنان بود.

ـ رفیق بیچارگان، پناه پناهجویان در هر ناگوارى و امید بندگان خدا در هر پیشامد سخت بود.

ـ گشاده‏رو و متبسم بود، نه ترش‏رو و دیرجوش.

ـ استواراندیش بود و خطرپذیر.

ـ سستى به خود راه نمى‏داد و اگر در کارى به توان بیشتر نیاز داشت، خداوند مددش مى‏رساند. [از خداوند براى اجراى آن مدد مى‏جست.]

ـ یقین را پنهان مى‏کرد و از شک‏ها و شبهه‏ها دورى مى‏جست.

ـ چراغ‏هاى هدایت در دل داشت.

ـ دور را [به مدد عزم استوار] نزدیک مى‏کرد.

ـ کارهاى دشوار را سهل مى‏گرداند.

ـ نگاهش، نگاه بصیرت بود.

ـ اگر براى فهم امرى عزم مى‏کرد، آن‏سان به ژرفاى آن مى‏رسید که گویى از چشمه گواراى بینش سیراب شده و راه وصول برایش بس آسان شده است.

ـ از چشمه زلال علم الهى نوشید و راه آسان هدایت را پویید.

ـ تاریکستانى نبود که به مدد بصیرت او نورانى نشود و ابهامى نبود که به سرپنجه فهم تیزبین، به ژرفاى آن پى نبرد.

ـ علقه‏هاى دنیادوستى را از دل برکند و فروع را در پرتو اصول مى‏دید.

ـ سرزمینى که آن وجود گرامى را در برگرفته بود، به نورش جلوه‏گر بود و به قضاى او دل سپرده بود.

ـ چراغى درخشنده و زداینده گمراهى‏ها بود و خلق را از بیابان‏هاى تحیر راهنماى نجات بود.

ـ هر راهى که در خیر یافت به سویش شتافت و در آن تاخت.

ـ دانش میوه دل او بود.

ـ زمینى که او بر آن گام نهاد، او را کوچک مى‏نمود، و [بیش‏تر] مردمانى که در آن زمین در حوزه هدایت او بودند. از حق روگردان و در حیرت خود سرگردان بودند.

آرى به خداوند سوگند که این اخلاق امیرمؤمنان بود.

مترجم : صادق آئینه وند




تاریخ : چهارشنبه 90/11/5 | 7:35 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
.: Weblog Themes By Slide Skin:.