سخنرانی استاد شفیعی سروستانی در رادیو معارف 5-9-89
سخنرانی استاد اسماعیل شفیعی سروستانی
در برنامه تا جمعه ظهور رادیو معارف در تاریخ 5-9-89 را از لینک زیر دانلود فرمایید.
حجم: 2,203 KB
تولد دوباره اسلام با قیام امام حسین (ع)
که در اینجا به چند مورد از علل قیام اشاره می کنیم:
1 ـ حمایت از دین
حسین عـلیه السلام با حکومت اموى آنهم با حاکمى چون یزید با اعتقادى کاملا بر ضد اسلام و مـنکر آئین قـرآن مواجه شده چنانکه از این شعر یزید عقیده فاسدش کاملا آشکار میگردد:
لعبت هاشم بالملک فلا
خبر جاء و لا وحى نزل
« خاندان هاشم سر حکومت بازى کردند وگرنه وحى و خبرى از ناحیه غیب نیامده »
این شعر نشانگر آن است که یزید بن معاویه به همان عقیده جاهلیت و بت پرستى باقى بود و مـعـتـقـد به بهشت و دوزخ نیست و پر واضح است که یزید با این عقیده براى نابودى اسلام و قـرآن مـى کوشد و لذا حسین، جان خود و یارانش را فداى اسلام کرد تا باقى بمـاند که اگر خون حسین نبود از اسلام نشانى و از قرآن نامى نمى ماند و تمام زحمات پیامبر اسلام نابود مى شد، بنابراین خون حسین و اهلبیت و یارانش ، پیغمبر و زحماتش را احیا کرد چـنانکه فـرمـایش رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره حسین که فـرمود: « حسین منى و انا من حسین »
به همین معنى اشاره دارد زیرا همانطورى که حسین از رسول خـدا تـولد یافـت با شهادت حسین هم رسول خدا و تمام اهداف مقدسش تولدى دوباره یافت .
2 ـ حفظ مقام خلافت
خـلافـت در اسلام عـبارت است از جانشینى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم یعنى خـلیفـه باید نمـونه رسول خدا و متصف به اوصاف و اخلاق پیامبر اسلام باشد، زیرا خلیفه و جانشین بنیانگذار حکومت اسلامى مى بایستى وسیله اى براى تحقق عدالت اسلامى و قـضاوت عـلیه تـخـلفـاتـى باشد که انجام مى گیرد، بنابراین اگر خلیفه فرد شایسته بود جامعه را به صلاح و سعادت سوق مى دهد و چنانچه منحرف شد، مسیر جامعه را هم به انحراف مى کشاند، از اینجا است که اسلام اهمیت فراوانى به موقعیت خلیفه داده و براى کسى که متصدى مقام خلافت مى شود سه شرط اساسى قرار داده است :
1 ـ عدالت
2 ـ امـانت
3 ـ خـبرویّت نسبت به امور اقتصادى ، ادارى ، سیاسى ، و همه آنچه را که جامعه بدان نیاز دارد.
حسین عـلیه السلام در اولین نامـه اى که به مـردم کوفه نوشت به این شرط اشاره فرمود:
«به جانم قـسم امـام نیست مـگـر آنکه به کتـاب خـدا عمل کند و به عدل و قسط رفتار نماید و بر حسب قانون و حق مجازات کند و خود را در مسیر رضاى خدا قرار دهد. »
پـس خـلافـت تـنها یک سلطه ارضى نیست بلکه خـلافـت نیابت از رسول خـدا است لیکن حسین عـلیه السلام مى بیند که مقام جدش در اختیار فردى قرار گـرفـتـه که تـمـام اوقـاتـش را به مـیگـسارى و عیاشى و شکار و تفریح نامشروع مى گـذارند و جز رسیدن به شهوات نفـسانى هدفى ندارد و بى شرمانه مقام خلافت را بازیچـه و مـلعـبه هواى نفس قرار داده است لذا قیام کرد تا خلافت اسلامى را به جایگاه اصلیش برگرداند.
3 ـ آزادسازى اراده امت
در زمـان حکومـت مـعـاویه و پـسرش یزید از مردم سرزمین اسلامى سلب اراده و اختیار شده بود، اجسادى بى روح و کالبدى بى اراده گشته بودند که به تعبیر امیرالمؤمنین على علیه السلام « اشباح الرجال و لا رجال »
بودند، آنچنان قید و بند نه تنها بر دست و پاى آنان بلکه بر قلب و فکر و اراده آنان زدند که قدرت تفکر را حتى از جامعه سلب کرده بودند، حکومـت امـوى مـسلمـانان را آنچنان تحذیر کرده بود که هر گونه تحرک برخلاف میل و خواسته حکومت از آنان زایل گشته بود و لذا در تاریخ مکرر مى خوانیم که مـردم به حسین عـلیه السلام مـتـمـایل بودند امـا کوچـکتـرین اقـدامـى برخـلاف امـیال حکومـت از مـردم صادر نمى شد و بدون اراده همچون بندگان و بردگان زر خرید، فرامین حکومت را بدون چون و چرا اجرا مى کردند و از فرماندهانشان پیروى مى نمودند و حسین علیه السلام قدم به میدان کارزار و جهاد اسلامى نهاد تا روح عزت و کرامت انسانى را به جامعه اسلامى بدمد و اراده و فکر و اندیشه مسئولیت فردى و اجتماعى را که از مردم سلب شده بود به آنان باز گرداند.
حسین تن به شهادت داد تا جامعه اسلامى به کیان خود بازگردد، لذا شهادت آن حضرت نقطه تحولى در تاریخ اسلام و مسلمین گردید، و مسلمانان به کیان خود بازگشتند و به نیروى اندیشه و عـزم و اراده مـسلح شدند و تمام قیودى را که بر دست و پا و زبان و قـلبشان زده بودند گسستند و ترس و خوف و انقیاد و اطاعت بى چون و چرا به تحرک و قـیام و انقلاب مبدل گشت ، قیام ها و نهضت ها با شعار « یا لثارات الحسین » شروع شد و این شعـار آنچـنان کوبنده بود که پایه هاى حکومت اموى را به لرزه در آورد و سرانجام آنرا از بیخ و بن برکند.
4 ـ پیشگیرى از ترور
حسین عـلیه السلام احساس کرده بود که یزید قصد نابودى او را دارد چنانکه خواهد آمد حتـى اگـر با امویان کنار مى آمد باز هم او را رها نمى کردند تا آنکه خونش را بریزند زیرا:
1 ـ حسین بزرگترین شخصیت اسلامى بود که در دلهاى مردم قرار داشت و از اعماق قلب وى را دوست مى داشتند و مسلم است که وجود چنین شخصیتى بر امویان گران است که حکومت و قـدرت در دست آنان باشد لیکن حسین در دل مردم جاى داشته باشد و این موقعیت حقد و حسادت امـویان را بر مـى انگـیخـت تـا حسین را به هر شکل ممکن از میان بردارند.
2 ـ اصولا بنى امیه نه تنها با حسین یا پدرش على و برادرش حسن دشمن بودند بلکه با رسول خـدا صلى الله عـلیه و آله و اسلام دشمنى ریشه دار داشتند که در جنگ بدر عـده زیادى از آنان را کشتـه و آنها را شکست داد و این سابقه فراموش نشده بود، بلکه یزید انتـظار مـى کشید تـا انتـقـام اقـوام و بستـگـان خـود را از ذریّه رسول خدا بگیرد و در تاریخ ثبت شده است که یزید گفته است :
« از خـنذف نیستـم اگر از فرزندان احمد (پیامبر) انتقام آنچه را که او انجام داد نگیرم . »
و بعد از آنکه انتقام خود را گرفت چنین مى سراید:
«سادات و بزرگان قوم را کشتیم و کشتار بدر را جبران کردیم . »
و به همین دلیل حسین علیه السلام اعلان کرد: بنى امیه از او دست نمى کشند تا او را به شهادت برسانند چنانکه به برادرش محمدبن الحنفیه فرمود:
« اگـر در سوراخ جانورى پـناه ببرم هر آینه مـرا بیرون خـواهند آورد تـا به قتل برسانند. »1
و نیز به جعفر بن سلیمان صنبعى فرمود:
« به خدا قسم دست از من برنمى دارند تا آنکه قلب مرا از درونم خارج کنند. »
با این مـقـدمات حسین یقین داشت بالاخره به هر شکلى شده او را خواهند کشت منتهى ممکن است به گـونه اى کشته شود که قاتلش معلوم نگردد و خونش هدر برود لذا قیام کرد تا با کشته شدن در میدان جنگ و اختیار کردن مرگ با عزت پایه هاى حکومت ستم پیشه بنى امیه را به لرزه درآورد و به اهداف مقدس اسلامى برسد.
تهیه و تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان
آدم، سلیمان، نوح و کربلا
صاحب کتـاب درالثـمـین در ذیل آیه شریفـه فـتـلقـى آدم ... نقـل مـى کند که چـون خـداى متعال اراده فرمود توبه آدم را بپذیرد پرده از جلو چشم آدم برداشته شد و در ساق عرش اسامى خمسه آل عبا را مشاهده کرد و آنها را بر زبان راند و از جبرئیل پرسید: اینان کیستند؟
جبرئیل آنها را مـعـرفـى کرد و سپس گفت خدا را به این اسامى بخوان تا توبه ات را بپـذیرد، آدم پـرسید چگونه بخوانم ، جبرئیل گفت : بگو یا حمید بحق محمد، یا عالى بحق على ، یا فاطر بحق فاطمة ، یا محسن بحق الحسن و ... .
وقـتـى جبرئیل نام حسین را برد قلب آدم على نبینا و آله و علیه السلام شکست و اشکش جارى شد، گفت : برادرم جبرئیل چرا هنگامى که نام پنجمى را بر زبان جارى نمودم قلبم شکست و اشکم جارى شد؟
جبرئیل گـفـت : براى این فـرزندت مصیبتى روى مى دهد که مصائب در پیش آن کوچک و حقیرند.
آدم گفت : اى برادر آن مصیبت چگونه است ؟
جبرئیل گـفـت : «او را با لب تشنه مى کشند در حالى که غریب و بیکس و تنها است و یار و یاورى ندارد
و اگر ببینى اى آدم او را در آن روز که مى گوید: واى از تشنگى و کمى یار و یاور و تـشنگـى چـنان بر او غـلبه کند که آسمـان به چـشمـش تـیره و تـار آید مثل اینکه دود فاصله شده است پس هیچکس او را یارى نکند مگر با شمشیر که بجانش افتند و او را مـانند گـوسفند ذبح کنند و سرش را قفا ببرند و دشمنان پس از کشتن اموالش را غـارت نمایند و سرهاى او و یارانش را شهر به شهر و دیار به دیار بگردانند و زنانش را اسیر نمایند.
و این چنین در علم خداى واحد منان گذشته است ».
سپس آدم و جبرئیل گریستند مانند زنى که فرزندش مرده باشد. 1
کشتى نوح در کربلا متلاطم مى شود
وقـتـى طوفان نوح جهان را فرا گرفت و جناب نوح پیغمبر با یاران در کشتى نشسته و دنیا را گـردش مـى کرد به سرزمـین کربلا رسید کشتى دچار گرداب شد و زمین آنرا بسوى خـود مـى کشید و نوح از غـرق شدن ترسید و دست به دعا برداشت و عرض کرد: پـروردگـارا مـن همـه روى کره زمـین را با کشتى زیر پا گذاشتم و در هیچ جا دچار چنین گرفتارى نشدم که در این نقطه به آن مبتلا گشته ام .
جبرئیل نازل شد و گفت : اى نوح اینجا سرزمینى است که حسین نوه محمد خاتم پیامبران و فرزند خاتم اوصیاء را مى کشند.
نوح پرسید: قاتل او کیست ؟
جبرئیل گفت : قاتل او لعین آسمانهاى هفتگانه و زمین است .
پس نوح هم چهار بار قاتل حسین علیه السلام را لعنت کرد و کشتى به سلامت از آن ورطه رهائى یافت و در جودى به زمین نشست.2
بساط سلیمان متزلزل مى شود
حضرت سلیمان پیغمبر بر بساط خود نشسته و در هوا به سیر و سیاحت مى پرداخت وقتى به سرزمین کربلا رسید باد بساطش را سه بار درهم پیچید که سلیمان ترسید سقوط کند پـس از آنکه باد ساکت شد بساط سلیمان در زمین کربلا فرود آمد و سلیمان باد را گـفـت چـرا چـنین کردى ؟ پـاسخ داد: اینجا سرزمینى است که حسین علیه السلام کشته مى شود، سلیمان پرسید که حسین کیست ؟ باد گفت او نوه محمد مختار و پسر على کرار است .
سلیمان گفت چه کسى او را مى کشد؟
باد گفت : لعنت شده اهل آسمانها و زمین یزید بن معاویه .
سلیمـان دستها را بلند کرد و یزید را نفرین نمود لعنت فرستاد و جن و انس امین گفتند، آنگاه باد وزیدن گرفت و بساط، حرکت نمود. 3
تهیه و تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان
شاید از خود بپرسیم که مسئله ی امامت با آن اهمیتی که داره ، همانطور که پیامبر می فرمایند: «کسی که امام زمان خود را نشناسد و از دنیا برود به مرگ جاهلیت مرده است».(1) پس چرا در قرآن نامی از امامان نیامده است؟؟؟
به طور خلاصه باید گفت، قرآن بسان قانون اساسی میباشد و انتظار اینکه همه چیز در آن آورده شود، کاملاً بیمورد است. نماز و روزه و زکات نیز که از عالیترین فرائض اسلام است به طور کلی در قرآن وارد شده و تمام جزئیات آنها از سنّت پیامبر (ص) گرفته شده است و آنهایی که اهل حق هستند و می خواهند حق را بشناسند خداوند چراغهای هدایتی و نشانهایی بر جای گذاشته است که جویندگان حق و پیروان فرقه ناجیه می توانند بدان دست یابند و الحمدالله این نور خدا هر روز در حال پرتو افشانی و قوی تر شدن است . خداوند اگر از یک سو نام امامان را در قرآن نیاورده، ولی از سوی دیگر مسئله امامت و شرط امام بودن را در قرآن ذکر کرده است. در این مقاله دوازده دلیل برتر ، که چرا خداوند نام امامان را در قرآن ذکر نکرده است را برای شما بازگو کرده ایم تا مطلب برای همگان ملموس تر شود.
و عبادت معرفی میکند: وجعلناهم ائمه یهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل
الخیرات ... و کانوا لنا عابدین»، «و جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا لما
صبروا و کانوا بأیاتنا یوقنون امام حسین(ع) مظهر این وصف برجسته انبیای
الهی است از اینرو پیامبر اکرم(ص) او را مصباح و چراغ فروزان هدایت معرفی
کرده است: ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه
حسین علیه السلام چراغ هدایت و کشتی نجات است یعنی در تاریکی فتنه
ها و سختی های روزگار و ظلمت دام های شیطانی ،حسین چراغ هدایت و راهنمای
انسان به سوی نور و روشنایی است که باید پشت سر آن حرکت کرد تا به سر منزل
مقصود رهنمون شد . جلو افتادن از چراغ هدایت و عقب ماندن از آن باعث هلاکت
است .رسول خدا صلی الله و علیه وآله می فرمایند مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی
کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا
هَلَکَ بحار الأنوار 23،ص:124
چنانکه کشتی حضرت نوح مایه نجات بشریت شد ، هرکسی که بخواهد از غرق
شدن در دریای متلاطم دنیا و آلودگی هایش نجات پیدا کند باید سوار کشتی
نجات امام حسین شود هر کس سوار بر این کشتی نشود در امواج دریای متلاطم
حوادث و ناملایمات روزگار غرق خواهدشد من تخلف عنها هلک
تنها راه نجات سوار شدن بر کشتی اهل بیت علیهم السلام و تمسک به این
ریسمان محکم الهی در کنار تمسک به قرآن می باشد .این هدایت و چراغ از آن
تمام ائمه می باشد اما با توجه به توضیحاتی که بیان می شود این صفت بیشتر
در امام حسین مصداق پیدا نموده است و آنهم به خاطر عظمت امام حسین علیه
السلام می باشد
همان راهی که رسول خدا برای ما ترسیم کردند و فرمودند:«إِنِّی
تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ
تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا
لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ ْ (ارشاد شیخ
مفید،ج1،ص233(
این همان صراط مستقیم است راه کسانی که خداوند به آنها نعمت هدایت
داده و آنها را به سبب پیروی از قرآن و عترت از گمراهی نجات داده است .
امام حسین علیه السلام که مظهر رحمت واسعه خداوند متعال هستند با
ایثار جان و مال و هستی خویش توانستند صراط حق را از کجراهه های انحراف و
گمراهی برای همه روشن کنند تا مردم طوفان زده را بر کشتی نورانی امامت به
سوی حق سوق دهند.
غیر از مقام امامت آن حجت الهی، در شیوه زندگی ،الهام بخش راه و رسم
جهاد و شهادت، و راهنمای بشر و عزتبخش است و هر کس به ولای او چنگ زند،
از امواج بیدینی و ذلت نجات یافته به ساحل عزت و کرامت میرسد. چراغ حسین
در شب تاریک تاریخ، همواره درخشان بوده و راه را نشان داده است.
کشتی نجات است، چون از اهل بیتی است که یکی از دو ثقلی است که
پیامبر(ص) برای امت خود باقی گذاشته و فرموده است: مثل اهل بیتی مثل سفینة
نوح، من رکبها نجا و من تخلّف عنها غرق؛ مَثَل اهل بیت من مانند کشتی نوح
است؛ هر که سوار آن شود نجات مییابد و هر که از آن بازماند غرق میشود.
ولی در این میان امام حسین یک ویژگی خاص دارد. پیامبر راه هدایت را به
راهی تاریک تشبیه میکند که نیاز به چراغ و نور دارد و آن چراع و نور،
امام حسین است. معنای این سخن روشن است، برای آنکه بفهمیم چگونه حسین چراغ
هدایت و عامل روشنایی راه است، مقدمه کوتاهی میگویم.
انسان طبیعتاً در عملکرد خود هر چه بیشتر پیش برود، بیشتر به آن خو
میگیرد و آن عملکرد در او نهادینه میشود. وقتی انسان یک کار نیک یا زشت
را برای نخستین بار انجام میدهد، چون هنوز به آن عادت نکرده و برخلاف
عادت پیشین اوست، برای او سنگین و دشوار است، ولی همان کار در مرتبه دوم
آسانتر و در مرتبه سوم آسانتر از قبل میشود و به همین ترتیب انسان به
کار نیک یا زشت عادت میکند و آن کار جزئی از زندگی انسان میشود؛ به
گونهای که ترک آن برای او دشوار میشود. یک مثال ساده بزنیم: ماشین وقتی
از جایی مرتفع پایین میآید، هنگام شروع حرکت و در نخستین لحظات به آرامی
حرکت میکند و متوقف کردن آن آسان است ولی هر چه بیشتر حرکت کند و جلوتر
برود، سرعت و قدرت حرکت آن بیشتر میشود و نگه داشتن آن دشوارتر، تا جایی
که سرعت ماشین به اندازهای زیاد میشود که نگه داشتن آن ناممکن میشود و
حتی اگر راننده در صدد متوقف کردن ماشین برآید، وضع بدتر میشود و خطر
بیشتری او را تهدید میکند، شاید شما نیز این وضعیت را تجربه کرده باشید.
این مثال ساده و روشن، تصویری از چگونگی زندگی عادی ما ارائه
میدهد. انسان هنگام انجام هر علمی ـ خیر یا شر ـ وقتی برای نخستین بار آن
را انجام میدهد، آن را سخت و دشوار میبیند، ولی به تدریج برای او آسان
میشود و جزئی از زندگی و عادات او میگردد. بسیاری از ما وقتی برای اولین
بار سیگار میکشیم برایمان دشوار و ناخوشایند است و احساس تلخی میکنیم،
ولی کم کم این موجود زیانبار و خطرناک جزئی جدایی ناپذیر از زندگی و
عادتمان میشود. عادت کردن، امری طبیعی و ملموس در زندگی انسان است. یک
مثال هندسی بزنیم. وقتی فردی در یک خط مستقیم راه میرود، اگر اندکی حتی
به اندازه یک قدم از این مسیر منحرف شود، مسلماً از مسیر خود منحرف
میشود. در ابتدا تنها چند گام از راه راست دور میشود، ولی هر چه در مسیر
منحرف جلوتر رود بیشتر از راه راست دور میشود. در ابتدای انحراف از مسیر،
چند گام از راه راست دور میشود؟ فرض کنیم پس از یک ساعت یک کیلومتر، چهار
کیلومتر، پنج کیلومتر یا بیست کیلومتر دور میشود، ولی اگر در مسیر نادرست
ده ساعت یا یک روز راه برود مسافت بسیار زیادی از راه اصل منحرف میشود و
در این صورت بازگشت او به راه درست بسیار دشوار خواهد بود.
این طبیعت در زندگی ماست و همه ما آن را درک کردهایم. اینجاست که
نقش هدایتگران، واعظان و اندرزدهندگان آشکار میشود. شاید بسیاری از ما
وقتی برخی کارها و گناهان را مرتکب میشویم یا حق کوچکی را نادیده
میگیریم، یا آن را انکار میکنیم، خود را گناهکار نمیبینیم. چرا؟ چون با
خود میگوییم گناه من چیست؟ من تنها یک گناه کوچک انجام دادم، انسانی را
از حق اندکی مثلاً به اندازه یک لیره محروم کردم، به فلان انسان با توهین
یا ناسزای کوچکی ستم کردم. ولی وقتی این کارها تکرار شود و انسان به انجام
آنها عادت کند، بسیار خطرناک میشود.
غدیر از نگاه چهارده خورشید
اساس مذهب تشیع بر دو حدیث پایه گذاری شده است: یکی حدیث ثقلین (1) ، که
پیامبراکرم(ص) در کمتر از نود روز در چهار مکان آن را به مردم گوشزد کرد؛
دیگری حدیث غدیر. میتوان گفت حدیث دوم مکمل حدیث اول است.
سفارش
بیش از حد پیامبر(ص) در باره قرآن و عترت و نیز اصرار آن حضرت بر امامت و
جانشینی امیرمومنان(ع) نشان دهنده این حقیقت است که حضرت نگران آشوبی بود
که امت اسلامی بعد از وی با آن رو به رو میشود.
اهمیت دادن به
غدیر، اهمیت دادن به رسالت پیامبرگرامی اسلام(ص) است. ما در این مقاله
واقعه غدیر را از زبان عارفان واقعی غدیر یعنی پیامبر(ص) و امامان
معصوم(علیهم السلام) مورد مطالعه قرار میدهیم.
رسول خدا و غدیر
شیخ
صدوق در کتاب «امالی» از امام باقر(ع) و آن حضرت از جدش چنین نقل میکند:
روزی رسول گرامی اسلام(ص) به امیرمومنان(ع) فرمود: ای علی، خداوند آیه
«یاایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» (2) را در باره ولایت تو بر من
نازل کرد. اگر آنچه به من امر شده تبلیغ نکنم، عملم باطل است و کسی که خدا
را بدون ولایت تو ملاقات کند، کردارش باطل است. ای علی، من جز سخن
خدانمیگویم . (3)
شرح حدیث "ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه" را بگویید. چرا این جمله
در مورد امام حسین (ع) آمده و نه بقیه ائمه؟ لطفا اگر منبعی برای شرح این
حدیث هست بفرمایید.
جواب:
در
منابع روایی آمده است که: إِنَّهُ لَمَکْتُوبٌ عَلَی یَمِینِ عَرْشِ
اللَّهِ مِصْبَاحٌ هَادٍ وَ سَفِینَةُ نَجَاة؛ در طرف راست عرش نوشته شده
است: حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.
ائمه
(ع) اگرچه نور واحد هستند و همگی چراغ هدایت به حساب می آیند، اما شرائط
زمانه باعث میگردید تا جنبهای از شخصیت آنان تجلی پیدا کند و به فعلیت
برسد و در نتیجه مظهر یک اسم از اسمای الهی گردند.
اما
چرا لقب چراغ هدایت و کشتی نجات تنها برای امام حسین (ع) استفاده شده است؟
در این باره باید گفت: موقعیت و شرایط امام حسین(ع) یک شرایط ویژه بود. در
آن شرایطی که بنی امیه توانسته بود با تبلیغات مسموم چهر? اسلام را واژگون
و مسخ نماید، امام توانست هم اسلام را از نابودی نجات بخشد و هم تمام
ابعاد اسلام واقعی را در عمل برای جهانیان ترسیم نماید و به نمایش بگذارد
و در واقع راه نجات و هدایت را برای انسان ها تجسم نماید. به جهت همین
جامعیت، واقع? عاشورا و امام حسین (ع) چراغ راهی شد که حقیقت جویان در
پرتو آن می توانند خود را از گمراهی و ظلمات و تاریکی های جهل و نادانی
نجات بخشند و از گرداب حوادث به سلامت به ساحل نجات بار یابند.
قال رسول اللّه (صلی الله علیه وآله: (
إذا کانَ یَوْمُ القیامَةِ نادی مُنادٍ: یا أَهْلَ الجَمْعِ
غُضُّوا أَبْصارَکُمْ حَتی تَمُرَّ فاطِمَة.
روز قیامت یک صدائی بلند میشود که : إی مردم غضّ بصر کنید که فاطمة
(س) میخواهد عبور کند .
کنز
العمّال ج 13 ص 91 و 93/ منتخب کنز العمّال بهامش المسند ج 5 ص 96/ الصواعق
المحرقة ص 190/ أسد
الغابة ج 5 ص 523/ تذکرة الخواص ص 279/ ذخائر العقبی ص 48/ مناقب الإمام علی لابن
المغازلی ص 356/ نور الأبصار ص 51 و 52/ ینابیع المودّة ج 2 باب 56 ص 136.
قال رسول اللّه (صلی الله علیه وآله: (کُنْتُ
إذا اشْتَقْتُ إِلی رائِحَةِ الجنَّةِ شَمَمْتُ رَقَبَةَ فاطِمَة.
اگر به بوی بهشت اشتیاق میکردم فاطمه را بو میکردم .
منتخب کنز العمّال ج 5 ص 97/ نور الأبصار ص 51/ مناقب الإمام علی لابن المغازلی ص 360.
قال رسول اللّه (صلی الله علیه وآله: (أَحَبُّ
أَهْلِی إِلیَّ فاطِمَة.
فاطمه محبوب ترین أهل من است نزد من. الجامع
الصغیر ج 1 ح 203 ص 37/ الصواعق المحرقة ص 191/ ینابیع المودّة ج 2 باب 59 ص 479/
کنز العمّال ج 13 ص93.
قال رسول اللّه (صلی الله علیه وآله: (أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ الجَنَّةَ: عَلیٌّ وَفاطِمَة.
اولین کسی که وارد بهشت میشود : علی وفاطمه هستند .
نور الأبصار ص 52/ شبیه
به آن در کنز العمّال ج 13 ص 95.
قال رســـول اللّه (صلی الله علیه وآله: (إنّ
اللّهَ عَزَّوَجَلَّ فَطـــَمَ ابْنَتِی فاطِمَـــة وَوُلدَهـــا وَمَنْ
أَحَبًّهُمْ مِنَ النّارِ فَلِذلِکَ سُمّیَتْ فاطِمَة.
خدای تبارک وتعالی آتش را بر دخترم
فاطمه وپسرانش وکسی که آنان را دوست بدارد دور
ومنع کرده است , وبه همین دلیل است که اسمش فاطمه است . کنز
العمال ج6 ص219.
فَلیُبَلِّغِ الحاضِرِالغائِبَ وَالوالِدِ الوَلَدَ
الی یُومِ القِیامَة
پس برسانند حاضران غائبان را و پدران فرزندان را تا
روز قیامت.
فرازی از خطابه غدیرپیامبر خدا (صلی الله
علیه وآله)
برای مشاهده متن کامل خطبه غدیر اینجا را کلیک کنید
غدیر تنها خطابه ایست که پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) نه تنها شنیدن و دانستن
آنرا برای همگان واجب دانسته اند، بلکه رساندنش به دیگران
را نیز بر ما تکلیف نموده اند و این امر در مورد هیچ خطبه
دیگری از ایشان سابقه ندارد. وبسایت غدیرخم این جمله را در
صدر اساسنامه فعالیتهای خود قرار داده و می کوشد این خطابه که در واقع آخرین
خطابه و وصیت نامه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) برای تمامی نسل بشر می
باشد را بدون هیچ کم و کاست به گوش کسانی که از آن بی خبرند،
برساند
یکی
از ماجراهایی که هیچکس نمی تواند آن را انکار کند و در بیان رد آن براید
حتی آنها که دشمن ترین نسبت اعتقادات شیعه هستند ماجرای غدیر خم است و
برای بیان این مطلب نیازی به سند حدیث نیست چرا که امری مسلم و متواتر است
که همگان آن را قبول دارند . اما جالب است که بدانید با چنین رویداد بزرگی
که شیعه معتقد است در آن امر جانشینی پیامبر مشخص شده است در مقابل اهل
سنت با چه دلایلی این اتفاق را رد می کنند . حال ما به بررسی دلایل اهل
سنت می پردازیم که به طور خلاصه آنها می گویند در حدیث من کنت مولاه فعلی
مولاه که آن را قبول دارند مقصود پیامبر دوست بوده نه آنکه شیعه آن را
تعبیر به جانشین می کند .
تفکر طرفداران مکتب خلفا :
پیامبر خدا (ص)سپاهی را به فرماندهی خالد بن ولید به یمن فرستاد غنائم
زیادی را به دست آوردند . پیامبر (ص)علی بن ابیطالب را فرستاد تا خمس
غنائم را اجرا کند و بقیه را تقسیم نماید . او از این کار فارغ شد در حالی
که خسته به نظر میرسید . همراهان از او خواستند تا که شتران خود را
استراحت بدهند و بر شتران به غنیمت گرفته شده شوار شوند . علی آنان را منع
کرد سپس برای خود جانشینی تعیین کرد و خودش زودتر رفت تا که به مراسم حجة
الوداع برسد . جانشین علی (ع) به هر یک از همراهانش یک لباسی از کتان داد
و به آنان اجازه داد که بر شتران به غنیمت گرفته شده سوار شوند . علی (ع)
بعد از فارغ شدن از مراسم حج نزد آنان بازگشت ، لباس و شتران را از افراد
گرفت و بر نائبش خشمگین شد و او را بر کارش سرزنش کرد . گلایه و شکایت در
میان سپاه ظاهر شد و با علی به مخالفت پرداختند و هنگام رسیدن به پیامبر
شکایت خود را از رفتار علی اعلام کردند . بدین ترتیب در میان همراهان
پیامبر بحث علی و شاکیانش منتشر شد و سخن علیه علی نزد پیامبر افزایش یافت
. بریده میگوید : وقتی نزد پیامبر رسیدم از کار علی انتقاد کردم و
اشکالات او را گفتم تا دیدم چهره پیامبر (ص)تغییر کرد و فرمود : آیا من از
خود مؤمنین نسبت به آنان اولی نیستم (ألست اولی بالمؤمنین من أنفسهم )، گفتم : بله ، سپس فرمود : من کنت مولاه فعلی مولاه پس پیامبر در میان ما بلند شد و فرمود : ای مردم از علی شکایت نکنید ، قسم به خدا او با تقواتر از آن است که از او شکایت شود .
تفکر طرفداران مکتب اهل البیت :
این جریانی را که می اورند در واقع می خواهند بگویند که پیامبر حدیث غدیر
را به این دلیل فرمودند که دیدند در مورد حضرت علی (ع) انتقاد و بد گویی
زیاد شده است و برای اینکه به این حرفها پایان دهند 120 هزار نفر جمعیت را
در صحرای غدیر خم جمع کردند و گفتند هر کس من دوست او هستم علی نیز دوست
او می باشد تا دیگر بد گویی ها پیرامون حضرت علی (ع) خاتمه یابد چنانکه
ابراهیم محمدی مولف کتاب عیانات که نقدی بر کتاب تیجانی می باشد و در رد
عقاید شیعه می باشد و بارها در این کتاب به توهین و بد گویی علیه تیجانی و
شیعه پرداخته است می گوید :
در
اینکه پیامبر (صلی الله علیه و سلم) چنین جملهای«من کنت مولاه فهذا علی
مولاه! اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه!»در حقّ علی (رضی الله عنه)
فرموده، هیچ شکّی نیست.. امّا باید دید که چرا این جمله را در آن محل
فرمود؟ و در واقع بایستی به روایات و تواریخ معتبر و متواتر مراجعه کرد تا
دید که چه مسألهای پیش آمده بود که باعث گردید، پیامبر (صلی الله علیه و
سلم) چنین بگوید.. و چرا لفظ ولایت (وال و والاه) را در برابر عداوت (عاد
و عاداه) قرار داد؟
بعد در ادامه همان جریانی را که در بالا بنده بطور خلاصه آورده ام به طور مشروح توضیح می دهد و بعد از آن می گوید :
این
سه برخورد بجا و قاطعانه علی (رضی الله عنه) با همراهانش - یعنی جریان
کنیزک، و سختگیری او در جلوگیری از استفاده مرکبهای زکات، و اقدام او در
بازپسگیری لباسهایی که در غیابش توزیع شده بودند - باعث کینه و دشمنی
آنها با علی (رضی الله عنه) گردید و گلایه و شکایتهای خود را دهان به دهان
منتقل کردند و افراد زیادی را در انتقاد و اعتراض به علی (رضی الله عنه)
با خود شریک ساختند!
این
اعتراضات از طرف شاکیان، زمانی که حتّی مراسم حج را به پا میداشتند،
پایان نیافت، و بلکه زیادتر شد و نزد پیامبر (صلی الله علیه و سلم) رفتند
و درباره علی (رضی الله عنه) سخنان فراوانی گفتند .
...
بدین ترتیب، پیامبر (صلی الله علیه و سلم) با چنین افرادی که موج کینه و
دشمنی با علی (رضی الله عنه) را در میان خود داشت و به دیگران نیز منتقل
میساخت و خصوصاً بازیچهای برای منافقان و نهایتاً تفرقه مسلمانان میشد،
از مکّه خارج شد و به طرف مدینه حرکت کرد، پس در فرصت مناسبی - قبل از آن
که مسلمانان که از گوشه و کنار جزیره العرب برای ادای فریضه حج آمده بودند
و اکنون در مسیر بازگشت بودند، متفرّق شوند و هرکس به سرزمین خویش برگردد
و پیش از آن که امواج این بگومگوها نسبت به علی (رضی الله عنه) به جاهای
دیگر -خصوصاً مدینه - نیز منتقل شود، هنگام نماز ظهر در غدیر خم - محلّی
در نزدیکی جحفه - سخنانی را ایراد فرمود و با جملاتی از علی (رضی الله
عنه) جانبداری کرد و قضیّه را همانجا فیصله بخشید (عیانات ،فصل 5، روایت غدیر، چون از نسخه الکترونکی کتاب استفاده کردم شماره صفحه را نیاورده ام )
واقعا جای تعجب و بسیار تاسف دارد برای کسانی که با تعصب بیجا و دگم اندیشی می خواهند زیر
بار حقیقت به این بزرگی نروند و با هر بهانه تراشی و دلیل می خواهند
حرفهایی را بزند که چه بسیار ناآگاهند که این گونه صحبتها بر علیه عقاید
خود و بی احترامی به تفکرات خودشان می باشد به مصداق واقعی این حرف که:
آمدید که ابرو را درست کنید اما چشم شخص را هم کور کردید .
عذرهای بدتر از گناه اهل سنت
1- این
شکایت ارتباطی به قضیه غدیر خم ندارد و حدود ده ماه قبل از حرکت پیغمبر به
حجة الوداع بوده است. قضیه مربوط به مدینه است نه در حجة الوداع ، خود
بریده میگوید : وقتی من وارد مسجد شدم رسول خدا در منزل خود بود و برخی
از اصحاب در مقابل در مسجد بودند اینها همه نشان میدهد که این قضیه ربطی
به غدیر خم ندارد و در همان مدینه این قضیه خاتمه یافت. معجم أوسط طبرانی ، ج6 ، ص163 و معجم کبیر طبرانی ، ج18 ، ص128 و مستدرک حاکم نیشابوری ، ج3 ، ص110
2- این قضیه نشان میدهد که صحابه علیه علی توطئه و سعایت کردند که با عدالت صحابه سازگاری ندارد. شما که میفرمائید : الصحابه کلّهم عدول و هر کس نسبت به صحابه بد بگوید فهو زندیق ،
خود همین قضیهای که شما نقل میکنید دلالت میکند بر توطئه و بر سعایت
صحابه بر ضد علی ، آیا سعایت از دیدگاه شما مخل به عدالت نیست ؟ شما که
خواستید غدیر را زیر سوال ببرید صحابه را زیر سؤال بردید ، شما که اهل بیت
را رها کردید و صحابه را گرفتید و میگوئید که پیغمبر فرموده : اصحاب من مانند ستارگانند که به هر یک از آنها اگر تمسّک کنید هدایت مییابید
، آیا این روایت درست است ؟ آیا یک مسلمان میتواند با تمسک به این دسته
از اصحاب رسول خدا که سعایت علی را کردند تا او را از چشم پیغمبر بیندازند
، سعایت مسلمانی را کند تا او را از چشم مسلمان دیگر بیندازد . آیا قبول
میکنید که ما استناداً به عمل صحابه سعایت مسلمانان را کنیم ؟ یا نه ، به
این نتیجه میرسید که یک شعری انشاء کردهاید که در قافیهاش ماندهاید ؟
یا می خواهید گناه صحابه را با اجتهاد مثل همیشه ماست مالی کنید ؟
چه حرفی بالاتر از چیزی که خودتان می زنید در حالی که کتاب عیانات خود می گوید ((این سه برخورد بجا و قاطعانه علی (رضی الله عنه) با همراهانش))
آیا این صحابه در زمان حیات پیامبر اکرم به هر بهانه ای نمی خواستند با
علی مخالفت کنند؟ منافقان از این اتفاق می خواستند بازیچه برای تفرقه
مسلمانان استفاده کنند و حضرت رسول برای جانبداری از علی در غدیر خم خطبه
ای ایراد فرمود ، که دیگر این منافقان نتوانند بعد از فوت پیامبر هر بلایی
را که بخواهند سر علی بیاورند . آیا این سندی بر مظلومیت علی نیست؟وقتی در
زمان حیات پیامبر این چنین تنها است که همه به بدگویی او می پردازند و
تنها حامی او پیامبر خداست ، حال این علی بعد از پیامبر چه کند ؟ آیا
مخالفان علی که در زمان حیات پیامبر او را بد می گفتند و مقابل کار بجا و
درست او می ایستادند بعد از فوت پیامبر به راحتی نمی توانستند حق او را
پایمال کنند ؟
3- این
قضیه شکایت بریده و همچنین شکایت برخی از افراد باعث غضب پیغمبر شد . احمد
بن حنبل که در مسندش میگوید هر حدیث صحیحی را من توانستهام در این کتاب
آوردهام ، اگر روایتی را در صحیح من ندیدید بدانید که آن روایت صحیح نیست
از قول بریده میگوید : آمدم نزد پیغمبر و نامه خالد را به او دادم فرأیت الغضب فی وجه رسول الله . آثار غضب و خشم در سیمای پیغمبر مشاهده کردم. (مسند احمد (چاپ قاهره ، شرح حمزة احمد زین) ، ج16 ، ص486)
این کار آقایان باعث شد که پیغمبر غضبناک و اذیت شد ؛ آیه قرآن میفرماید :
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا(احزاب /57) آنها
که خدا و پیامبرش را ایذاء میکنند خداوند آنها را از رحمت خود در دنیا و
آخرت دور میسازد، و برای آنان عذاب خوار کنندهای آماده کرده است
در
بعضی از روایات است که وقتی بریده با اصحاب مشغول گفتگو بود که لشکر پیروز
شد اما علی فلان کار و فلان کار را کرد ، رسول خدا کلام ما را میشنید
فخرج رسول الله مغضباً و قال : ما بال أقوال ینتقصون علیّاً ؟ من ینتقص علیّاً فقد تنقّصنی و من فارقنی فقد فارقنی
پیغمبر
در حالی که غضبناک بود از حجره بیرون آمد و فرمود : چه فکرهائی میکنند
کسانی که این همه از علی بدگوئی میکنند ؟ هر کس از علی بدگوئی کند از من
بدگوئی کرده است و هر کس از علی جدا شود از من جدا شده است.( معجم أوسط طبرانی ، ج6 ، ص163)
این قضیه باعث شد که پیغمبر بفرماید : علی ولی همه مؤمنین بعد از من است. من ینتقص علیّاً فقد تنقّصنی و من فارقنی فقد فارقنی ، هر کس از علی بدگوئی کند از من بدگوئی کرده است و هر کس از علی جدا شود از من جدا شده است و همچنین جمله اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه (خداوندا کسانی که علی را دوست دارند ، دوست بدار و آنها که با او دشمنی کنند دشمن بدار) که مولف عیانات می گوید هیچ شکی نیست در حق حضرت علی (ع) است و
این یعنی خط بطلان بر عمل صحابه بعد از پیغمبر و یعنی خط بطلان بر تمام
کسانی که جنگ خانمانسوز جمل را به راه انداختند و بیش از سی هزار نفر را
به خاک و خون کشاندند و یعنی خط بطلان بر کسانی که18 ماه جنگ صفین به راه
انداختند که نتیجه آن یکصد و ده هزار کشته از طرفین شد و یعنی خط بطلان بر
کسانی که آتش جنگ نهروان را برافروخته کردند و چهار هزار نفر انسان در این
میان کشته شد .
در
آخر از اهل سنت سؤال میکنیم : شما که امروز در کتابهای فقهی ، اصولی ،
تاریخی و تفسیریتان از ابوهریره ، کعب الاحبار یهودی ، تمیم الداری هزاران
روایت دارید ولی از علی هیچ روایتی ندارید . موطأ مالک یکی از فرق
اربعه شماست ، منصور دوانیقی به مالک رئیس مالکیها میگوید : ای مالک !
کتابی بنویس به شرط آنکه در آن یک روایت از علی نیاورده باشی . شما کتاب
موطأ مالک را ببینید ، اگر یک روایت از علی علیه السلام پیدا کردید ! آیا
این مصداق ((من فارق علیاً فقد فارقنی)) و ((اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه)) نیست ؟