حقانیت شیعه

اجتماعی

بهار 90 - حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

شخصیت علمی، فرهنگی علی علیه السلام

 ((سلونی قبل أن تفقدونی))


صدای درخواست علی (ع) که با تضرع، از مردمش می خواست تا ازعلم و معرفتش سرمست شوند، در میان همهمه حاضران گم شد! پنهان شد! و پس از آن با سؤال بی ربط و بی محتوای شخص کوته فکری از دست رفت! تمام شد! فقط اثری از آن در کتب تاریخی بجای ماند، تا در سالهایی دور و در روزگاری دیگر،‌ دانشمند سنی مذهبی چون ((ابن ابی الحدید)) بگوید:


((این ادعایی است که در طول تاریخ فقط شخصیتی مثل علی (ع) کرده است و می تواند بکند))


همانا این سید انسانهای متکامل و رشد یافته است که ضمن رعایت اصل اعتدال و پرهیز از هر گونه افراط و تفریط درگرایش به یکی از این جنبه ها، همه ابعاد وجودی خویش را در حد اعلای خود پرورش می دهد. به گواهی تاریخ، علی (ع) در رشته های گوناگون از علوم عقلی و نقلی، طبیعی و ماوراء الطبیعه، ریاضیات و اخلاقیات و اقسام فنون و حرفه های دیگر تخصص داشته اند، که برخی از آنها را بر می شماریم:


- ساخت اولین مدرسه اسلامی در ((صفه)) و تدریس در آن مدرسه


- انجام معالجات پزشکی (جذام- ضدعفونی- امراض داخلی)


- تدوین قرآن کریم


- ابداع علم صرف و نحو عربی و علم تجوید و تعلیم این علوم


- ستاره شناسی و جهت یابی در شب: (اولین بار در راه ?جلولا و نهاوند? برای لشکر، مورد بهره برداری قرار گرفت.)


- تدریس زبان خارجی: (زبان پارسی ساسانی- زبان سریانی- خط پهلوی)


- دعوت عی (ع) به دانشگاه جندی شاپور خوزستان جهت تدریس ادبیات، طب و علوم دیگر که به علت وقوع جنگ صورت نگرفت.


- تعلیم مدیریت: (هرکس را که برای اداره قسمتی از کارهای حکومتی و دولتی       می فرستادند، پیش از آن می بایست کلاس مدیریت را می گذراند. این مدرسه در مدینه قرار داشت.)


- تسلط و تکلم به لهجه ها و زبان ملتهای جهان، حتی گویشهای محلی که البته غیر از عربی، تلکم به زبانهای فارسی، ترکی، عبری، لاتین و هندی در تاریخ زندگی ایشان درج گردیده است.


- ترجمه کتب علمی (امیرالمؤمنین ((قراباذین)) اثر دانشمندان دانشگاه جندی شاپور را از پارسی به عربی برگرداند، و راه را برای دیگران گشود.)


- تدریس علوم اسلامی ازجمله: عرفان، فقه، علوم قرآنی، فلسفه و ... در سنین جوانی


- تسلط کامل بر تورات و انجیل (علاوه بر قرآن)


- شناخت تاریخ گذشتگان و تاریخ ملل دیگر (ازجمله ایران و تاریخ آن)


- برگزاری کلاس تعلیم قضاوت و استوار ساختن اصول محاکمات حقوقی و جزایی


- فلز شناسی


جدا از تخصصهایی که در رشته های پیشین ذکر شد، امیرالمؤمنین را می توان یکی از بزرگترین نویسنده ها و خطبای تاریخ ادبیات عرب نام برد. به شهادت تمام ادبا و عقلای تاریخ، نهج البلاغه اثری است از قرآن- کلام الهی- فروتر و از کلام بشر، فراتر!


به غیر از قرآن منسوب به مولای متقیان، ایشان اولین نویسنده در تاریخ اسلام هستند و پس از ایشان است که سلمان فارسی ، ابوذر غفاری، اصبغ بن نباته و عبدا... ابن ابی رافع نیز به تألیف کتب اسلامی پرداختند. حضرت علی (ع) دوازده کتاب تألیف نمود که موضوع آنها: علوم قرآنی، پیشگویی حوادث عالم، احادیث پیامبر اسلام (ص) ، واجبات دین، ابواب فقه، علوم سیاسی اجتماعی، مباحث مدیریتی، وصیت نامه به محمد حنفیه و دیوان شعر است. بیشتر آنها هم اکنون از جمله میراث امامت محسوب شده و نزد حضرت صاحب الزمان (عج) موجود است. البته باید توجه داشت همه علومی که پیش از این ذکرشد،‌ مواردی بودند که زمینه و شرایط اجتماعی آن روز اجازه بروز این علوم را به مولای متقیان داد، چه بسا اگر ذهن و معرفت مردم و ظرف علمی جامعه، ظرفیت و یا زمینه بروز بیش از این را داشت مواردی بیش از آنچه ذکر شد از سیره امیرالمؤمنین به ظهور می رسید و یا اینکه چه بسا علوم دیگری هم به دست بشر می رسید که به دلیل همین نبودن ظرفیتها از دسترس بشریت به دور مانده و در سینه پرنورشان به امانت مانده است تا رسیدن زمان آن، ان شاءا...! چرا که امام مخزن علم الهی است و تمام اسرار و رموز هستی در نزد او موجود است، ولی چون تسلیم محض خداست هرگاه خداوند بخواهد از آن علم استفاده خواهد کرد.




تاریخ : جمعه 90/2/16 | 12:7 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()


ثبات حقانیت شیعه در یک دقیقه با سه آیه قرآن




تا وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم ) زنده بودند شیعه وسنی نبود .رهبر همه پیامبر بود .
بعد از پیامبر ما شیعیان فقه خودمان را از اهل بیت گرفتیم و اهل سنت از چهار تا عالم دیگه ،امام احمد حنبل ، ابو حنیفه ،امام مالک و امام شافعی

هنوز یک دقیقه نشده!!

اولا : ما که فقه مان را از اهل بیت گرفتیم سه تا آیه داریم ،قرآن راجع به اهل بیت (علیهم السلام ) وقتی به کلمه اهل بیت که می رسه می فرماید : یطهرکم تطهیرا ( احزاب ?? )
یطهرکم یعنی معصومند .هیچ کس نگفته یطهرکم مال ابو حنیفه و شافعی هست .نه شیعه گفته نه سنی .
دوما : اهل بیت قرن اول هجری بودند ، اما چهار تا عالم سنی یعنی ابوحنیفه و شافعی و مالکی و امام احمد حنبل مال قرن دوم هجری بودند .
اهل بیت یک قرن از اونها جلوتر بودند . 
قرآن می فرماید "و السابقون السابقون اولئک المقربون " (واقعه ??و??)
سوما : تمام اهل بیت شهید شدند ، یکی از علماء اهل سنت سیلی نخوردند .
قرآن می فرماید : "فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما " (نساء ??)


یک دقیقه من تموم شد .
ما شیعه هستیم بدلیل اینکه:
یک : ما فقه مان را اهل بیت گرفتیم معصومند (یطهرکم تطهیرا )
دو :یک قرن جلوترند ( و السابقون السابقون )
سوم : همه ائمه شهید شدند ( قتلوا فی سبیل الله )

شما اهل سنت اگر می توانید یک آیه بخوانید که چرا دینت را از ابوحنیفه گرفتید؟

حجت الاسلام قرائتی




تاریخ : جمعه 90/2/16 | 12:7 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()




مسئول مؤسسه قرآنی ثقلین: 

پیشگویی خداوند در بیان حقانیت شیعه در سوره حمد یکی از معجزات الهی قرآن است

گروه اندیشه و علم: مسئول مؤسسه قرآنی ثقلین در بخشی از سخنان خود در کارگاه آموزشی «هنرخوشنویسی همراه با معارف قرآنی» در تبیین مراد حضرت باریتعالی از واژه «نعمت» به آیه 3 سوره مائده اشاره کرد و گفت: خداوند متعال در این آیه نعمت را به صورت کامل معرفی می‌کند و ضمن قرار دادن ضمیر متکلم وحده «ی» آن را از سوی خود می‌داند که برای خلق آماده کرده است که با آن دین اسلام را برای بشریت کامل کرده است.







پیشگویی خداوند متعال در بیان حقانیت شیعه در سوره مبارکه حمد یکی از معجزات الهی قرآن است

به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا) شعبه مؤسسات قرآنی مردم‌نهاد، مؤسسه قرآنی ثقلین، دوشنبه این هفته 18 آبان‌ماه کارگاه آموزشی «هنرخوشنویسی همراه با معارف قرآنی» با حضور نوجوانان منطقه شهرک امید مشهد در محل آموزشگاه شهید فتحی برگزار شد.


«حمید رابعی»، مسئول موسسه ثقلین مشهد که تشکیل این کارگاه آموزشی را به عهده دارد در ابتدای سخنان خود پیرامون آیه شریفه «اهدنا الصراط المستقیم» از سوره مبارکه فاتحة الکتاب این آیه شریفه را بر روی تخته سیاه به صورت خط نستعلیق نوشت و به بخشی از قواعد خوشنویسی بر روی حروف و اتصالات این آیه اشاره کرد.


رابعی پس از ترجمه این آیه شریفه افزود: خداوند متعال در آیه شریفه «صراط الذین انعمت علیهم» که آیه بعدی سوره مبارکه حمد است، راه راست را به صورت کامل معرفی کرده است و می‌فرماید: راه راست راه کسانی است که به آنان از طرف حضرت باریتعالی نعمت داده شده است.


حمید رابعی در ادامه سخنان خود و در تبیین مراد حضرت باریتعالی از واژه «نعمت» به آیه 3 سوره مائده یعنی «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» اشاره کرد و افزود: خداوند متعال در این آیه نعمت را به صورت کامل معرفی می‌کند و ضمن قرار دادن ضمیر متکلم وحده «ی» آن را از سوی خود می‌داند که برای خلق آماده کرده است که با آن دین اسلام را برای بشریت کامل کرده است.


وی در بیان شان نزول این آیه به روز غدیر خم و آخرین سفر حج حضرت رسول اکرم اشاره می‌کند و ضمن اشاره به شیوه ابلاغ ولایت حضرت علی(ع) از سوی رسول اکرم(ص) به حاضرین که تعدادشان تا دویست هزار نفر هم ذکر شده است، به وقایع بعد از رحلت حضرت رسول اکرم اشاره می‌کند و می‌افزاید: حضرت رسول اکرم(ص) به اصحاب خود سفارش کرده بود تا اهل بیت مطهر او که شامل حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع) و فرزندان معصوم ایشان بودند را گرامی بدارند و محبت آنان را اجر رسال خود عنوان کرده بودند.


مسئول موسسه ثقلین مشهد با اشاره به حدیثی از حضرت رسول اکرم (ص) افزود: آن حضرت در یکی از فرمایشات خود که در بیان شان و مقام و منزلت حضرت زهرا (س) ذکر شده است می فرمایند: «هر کس فاطمه (س) را غضبناک کند من را غضبناک کرده است و هر کسی که من را غضبناک کند خدا را غضبناک کرده است».


رابعی سپس با تلاوت آیه شریفه «غیر المغضوب علیهم و لا الضالین» به آیه بعدی سوره مبارکه حمد اشاره می‌کند و می‌افزاید: پس از اینکه خداوند متعال در سوره حمد راه راست را به صراحت پیروی از ولایت و محبت اهل بیت مطهر حضرت رسول اکرم (ص) ذکر می‌کند بلافاصله به وقایع پس از رحلت حضرت رسول اکرم اشاره می‌کند و با پیشگویی خارق‌العاده خود راهی که اکثریت جامعه مسلمان با پیروی از مغضوبین حضرت زهرا (س) و رسول اکرم (ص) و خداوند متعال را طی می‌کنند را راه غیر مستقیم عنوان می‌کند و باعث گمراهی جامعه می‌داند.


حمید رابعی در ادامه این کارگاه آموزشی که ویژه نوجوانان دوره راهنمایی برگزار می‌شد به تعداد حروف آیه شریفه «اهدنا الصراط المستقیم» اشاره می‌کند و می‌افزاید: این آیه مانند آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» و «ایاک نعبد و ایاک نستعین» در سوره مبارکه حمد از 19 حرف تشکیل شده است. وی در بیان اهمیت عدد 19 تصریح کرد که عدد 19 در کتاب آسمانی قرآن جایگاه ویژه‌ای دارد که در جلسات بعد به ذکر برخی از کاربردهای این عدد در قرآن خواهد پرداخت.


در پایان این کارگاه عملی آموزش خوشنویسی شرکت کنندگان با راهنمایی حمید رابعی به نگارش آیه شریفه «اهدنا الصراط المستقیم» پرداختند و از روی سرمشق‌هایی که گرفته بودند این آیه را تمرین کردند.


یادآوری می‌شود، پیش از این نیز کارگاه آموزشی «هنرخوشنویسی همراه با معارف قرآنی» در این مکان با آموزش بخش دیگری از سوره مبارکه حمد توسط حمید رابعی برگزار شده بود که اخبار مربوط به این کارگاه را می‌توانید در ادامه مشاهده کنید.




تاریخ : جمعه 90/2/16 | 12:7 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

جایگاه علی علیه السلام درهستی


معرفت و شناخت کامل شخصیت والای امیرالمؤمنین علی (ع) و جایگاه او در جهان هستی در حد بشر نیست چه رسول اکرم (ص) خطاب به مولا می فرماید :


یا علی لا یعرفک الاّّّ الله و انا


ای علی! تو را هیچکس نشناخت جز خدا و من


درابتدای خلقت، معمار آفرینش، زمین و خورشید و ماه و بر و بحر اعلام کرد که آفرینش شما، آفرینش همه چیز، به طفیل محبت پنج نور مقدس است.


یا ملائکتی و سکان سماواتی اعلموا انی ما خلقت سماء مبنیه و لا ارضا محدیه و لا قمرا منیرا و لا شمسا مضیئه


و لا فلکا یدور و لا بحرا یجری و لا فلکا یسری الا فی محبه هؤلاء الخمسه.


 


آفرینش بر محبت اینان رقم خورد و عرصه هستی به حب ولایت آنان از عدم شکل گرفت. اگر علی (ع) نبود، آفرینش به تکوینش نمی ارزید . نوروجود علی (ع) ، مصباح پایگاه آفرینش شد وهستی اول با وجود او شکل گرفت. هدفنامه وجود را نیز به وجود او پیوند زدند.


لو لا کلما خلقت الا فلاک و لو لا علی لما خلقتک...


در زیارتنامه مولی در روز غدیر علی (ع) را ندا می دهیم :


السلامٌَُُُ علیکُُ ایها النبأ العظیم، الذی هم فیه مختلفون<\/h4> 

سلام برتو ای خبر بزرگ عالم! خبر بزرگ هستی. پس علی (ع) راز بزرگ خلقت است! اما در او اختلاف کردند. این بود که اول مظلوم عالم هم ?علی? نام گرفت.


روزی پیامبر اکرم (ص) در جمع صحابه بودند و جبرئیل، ملک مقرب الهی هم به شکل انسانی در آن جمع حاضر بود. پیامبر به جبرائیل رو کردند و با اشاره به امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: آیا او را می شناسی؟ عرض کرد: چگونه او را نشناسم که او در عرش مرا معلم بود و شیوه عبودیت الهی را به من تعلیم فرمود. تو به آدم وقتی که از بهشت قرب رانده شد و به زمین فراق هبوط کرد، با ذکر نام علی (ع) و اهل بیت او به درگاه الهی پذیرفته شد. نوح نام او را بر کشتی خویش حک کردو لنگرگاه کشتی اش را مسجد کوفه قرار داد. خداوند در شب معراج با حبیب خویش با صوت علی (ع) سخن گفت. قرآن کریم، علی (ع) را به منزله نقش پیامبر دانست.


فقل تعالوا ندع ابناء نا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم (آل عمران 61)


پیامبر فرمودند: من و علی از یک درختیم (انا و علی من ش جره واحده) و باز فرموده:   (انت منی بمنزله هارون من موسی) و نیز: (انا مدینه العلم و علی بابها) همانا من شهر علمم و علی در آن است. و خطاب به مولی فرمود: (انت اخی و وصیی و وارثی) تو برادر من و وصی و وارث منی. در فرازی از دعای ندبه  پیامبر خطاب به علی می فرماید (لو لا انت یا علی لم یعرف المؤمنون بعدی) ای علی اگر تو نبودی مردم پس از من مؤمنان را نمی شناختند.


در زیارت مطلقه می خوانیم ((السالم علی میزان الاعمال)) علی میزان و معیار اعمال است. امام صادق (ع) در زیارت جدش عرضه می دارد درود بر تقسیم کننده بهشت و جهنم، درود بر نعمت الهی بر نیکان :


((السلام علی قسیم الجنه و النار السلام علی نعمه الله علی الابرار))

محبت علی عامل رسیدن به کمال

در دوایر مختلف هستی،‌هر شعاعی به دور محوری می چرخد و هر پدیده ای حول قطب وجودی که وابسته به اوست، دور می زند. امام معصوم محور هستی، قطب عالم وجود، تکیه گاه آفرینش، واسطه فیض الهی به جهان هستی و نگهدارنده کائنات باذن الله است. در این راستا، محبت و ولایت علی (ع) مربی همه موجودات، هدایتگر آنان به سوی کمال و سبب دوام و قوام تمامی پدیده ها از جمال تا انسان است. پیامبر خدا (ص) در این رابطه بیان زیبایی می فرماید:


                                   حبًٌ علیٍٍٍّ حسنه لا تضرمعها سیئهًٌ      (بحار ج 9 ص 401)


محبت علی (ع) حسنه ای است که با وجود آن هیچ گناهی به انسان صدمه نمی رساند.


بر این معنا اگر محبت علی (ع) که نمونه کامل انسانیت و طاعت و  عبودیت و اخلاق است از روی صدق و راستی باشد، مانع ارتکاب گناه می گردد. مانند واکسنی که مصونیت ایجاد می کند و نمی گذارد بیماری در شخص ?واکسینه شده? راه یابد. محبت پیشوایی مانند علی (ع) که نمونه تقوا و پرهیزکاری است آدمی راشیفته رفتار علی (ع) می کند. فکر گناه را از سر او بدر می برد، البته به شرطی که محبتش صادقانه باشد . کسی که علی (ع) را بشناسد، تقوای او را بشناسد، سوزوگداز عارفانه او را، ناله های نیمه شبهایش را و ساده زیستی و کار و تلاش همه جانبه اش را بداند، محال است به خلاف فرمان او که همیشه امر به تقوی و درستی می کرد عمل کند. یعنی هر محبی به خواسته محبوبش احترام می گذارد و فرمان او را گرامی می دارد. فرمانبرداری از محبوب لازمه محبت صادق است. 


پس محب واقعی علی ، واله و حیران علی و عاشق و جانباز علی، رهرو راستین علی است.




تاریخ : جمعه 90/2/16 | 12:7 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

پرتوی از سیره و سیمای امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)


امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، چهارمین پسر ابوطالب، در حدود سی سال پس از واقعه فیل و بیست و سه سال پیش از هجرت در مکّه معظّمه، از مادری بزرگوار و باشخصیّت، به نام فاطمه، دختر اسد بن هشام بن عبدمناف ، روز جمعه سیزده رجب در کعبه به دنیا آمد.
علی(علیه السلام) تا شش سالگی در خانه پدرش ابوطالب بود.
در این تاریخ که سنّ رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) از سیسال گذشته بود در مکّه قحطی و گرانی پیش آمد و این امر سبب شد که علی(علیه السلام) به مدّت هفت سال در خانه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)، تا اوّل بعثت، زندگی کند و در مکتب کمال و فضیلت آن حضرت تربیت شود.
امیرالمؤمنین در خطبه 192 نهج البلاغه میفرماید:«وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتـَّبِعُهُ إِتّباعَ الْفَصیلِ اَثَرَ أُمِّهِ، یَرْفَعُ لی فی کُلِّ یَوْم مِنْ أَخْلاقِهِ عَلَمًا، وَ یَأْمُرُنی بِالاِْقْتِداء بِهِ.»«و من در پی او بودم چنانکه بچّه در پی مادرش، هر روز برای من از خلق و خوی خویش نشانه های برپا میداشت و مرا به پیروی آن میگماشت.»بعد از آن که محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) به پیامبری مبعوث گردید، علی(علیه السلام)نخستین مردی بود که به او گروید.
برای اوّلین بار ابوطالب پسر خود را دید که با پسرعموی خود مشغول نمازاند.
گفت: پسر جان چه کار میکنی؟ گفت: پدر، من اسلام آورده ام و برای خدا با پسر عموی خویش نماز میگزارم.
ابوطالب گفت: از وی جدا مشو که البته تو را جز به خیر و سعادت دعوت نکرده است.
ابن عبّاس میگوید: نخستین کسی که با رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)نماز گزارد، علی بود.
روز دوشنبه رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)به مقام نبوّت برانگیخته شد، و از روز سه شنبه علی نماز خواند.
در سال سوم بعثت بعد از نزول آیه «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الاَْقربینَ»; یعنی «خویشان نزدیکتر خود را انذار کن!» رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) بنی عبدالمطّلب را که حدود چهل نفر بودند دعوت کرد و به آنها ناهار داد، امّا آن روز نشد سخن بگوید، روز دیگر آنها را دعوت کرد و بعد از صرف ناهار به آنها فرمود: کدام یک از شما مرا یاری کرده و به من ایمان میآورد تا برادر و جانشین بعد از من باشد، علی(علیه السلام)برخاست و فرمود: ای رسول خدا! من حاضرم تو را در این راه یاری دهم.
فرمود: بنشین.
آن گاه سخن خویش را تکرار کرد و کسی برنخاست و فقط علی(علیه السلام)برخاست و فرمود: من آماده ام.
فرمود بنشین.
بار سوم رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم)سخن خود را تکرارکرد.
باز علی(علیه السلام) برخاست و آمادگی خود را برای یاری و همراهی پیامبر اعلام کرد.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:«إِنَّ هذا أَخی وَ وَصِیّیی وَ وَزیری وَ وارِثی وَ خَلیفَتی فیکُمْ مِنْ بَعْدی.» «این علی، برادر و وصیّ و وارث و جانشین من در میان شما پس از من میباشد.»بعد از سیزده سال دعوت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در مکّه، مقدّمات هجرت آن حضرت به مدینه فراهم شد.
در شب هجرت، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) به علی(علیه السلام)فرمود: لازم است در بستر من بخوابی، علی(علیه السلام) در بستر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)خوابید و آن شب که اوّل ربیع الاوّل سال چهاردهم بعثت بود، لیلة المبیت نامیده میشود و بر اساس روایات در همین شب آیه ای درباره علی(علیه السلام)نازل شد.
چند شب پیش از هجرت، شبی رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)، همراه علی(علیه السلام) به جانب کعبه حرکت کردند.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) به علی(علیه السلام)فرمود: روی شانه من سوار شو.
علی(علیه السلام) روی شانه رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) سوار شد و مقداری از بتهای کعبه را از جا کندند و درهم شکستند و آنگاه متواری شدند تا قریش ندانند که این کار را چه کسی انجام داده است.
بعد از هجرت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)، علی(علیه السلام) به فاصله سه روز بعد، از آن که امانت های رسول خدا را به صاحبانش داد، همراه فواطم; یعنی مادرش فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) و فاطمه دختر زبیر و مسلمانانی که تا آن روز موفّق به هجرت نشده بودند، عازم مدینه گردید.
وقتی وارد مدینه شد پاهایش مجروح شده بود، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) چون او را دید از فداکاری آن حضرت قدردانی و تشکر کرد.
در سال اوّل هجرت که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) میان مهاجر و انصار رابطه برادری را برقرار ساخت به علی(علیه السلام) فرمود: «أَنْتَ أَخی فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ.»«تو در دنیا و آخرت برادر من هستی.»در سال دوم هجرت، امیرالمؤمنین(علیه السلام) با فاطمه زهرا(علیها السلام) ازدواج کرد.
در رمضان سال دوم هجرت، دو افتخار بزرگ نصیب علی بن ابیطالب(علیه السلام) شد; روز نیمه ماه رمضان سال دوم (یا سوم) خداوند، امام حسن مجتبی(علیه السلام) را به علی(علیه السلام)داد و در هفدهم ماه رمضان سال دوم، جنگ بدر پیش آمد که شجاعت و قهرمانی امیرالمؤمنین(علیه السلام) زبانزد خاصّ و عامّ گردید.
شیخ مفید میگوید: مسلمانان در جنگ بدر هفتاد نفر از کفّار را کشتند که 36 نفر آنها را علی(علیه السلام) به تنهایی کشت و در کشتن بقیّه هم دیگران را یاری نمود.
در شوّال سال سوم هجرت، غزوه معروف اُحُد پیش آمد.
نام علی(علیه السلام)در این غزوه هم مانند «بدر» پرآوازه است.
در همین غزوه بود که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)در باره علی(علیه السلام)فرمود : «إِنِّ عَلِیًّا مِنّی وَ أَنَا مِنْهُ.» «همانا علی از من است و من از اویم.»و در همین غزوه بود که منادی در آسمان ندا کرد : «لا سَیْفَ اِلاّ ذُوالْفَقارِ وَ لا فَتی اِلاّ عَلِیٌّ.» «شمشیری جز ذوالفقار و جوانمردی جز علی نیست.»در سال سوم (یا چهارم) هجرت بود که خداوند متعال، امام حسین(علیه السلام) را به امیرالمؤمنین عطا فرمود، پسری که نُه نفر امام بر حقّ از نسل مبارک وی پدید آمدند.
در شوّال سال پنجم، غزوه خندق (یا احزاب) پیش آمد و علی(علیه السلام) در مقابل عمرو بن عبدود به مبارزه ایستاد، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:«بَرَزَ الاِْیمانُ کُلُّهُ إِلَی الشِّرْکِ کُلِّهِ.» «تمام ایمان که علی است در مقابل تمام شرک که عمرو بن عبدود است به جنگ ایستاد.»و نیز فرمود:«لَمُبارَزَةُ عَلِیٍّ لِعَمْرو أَفْضَلُ مِنْ أَعْمالِ أُمّتی إِلی یَوْمِ الْقِیمَةِ.» «مبارزه علی در مقابل عمرو، برتر از اعمال امّتم تا روز قیامت است.»در سال هفتم هجرت، غزوه «خیبر» روی داد که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «إِنّی دافِعٌ الرّایَةَ غَدًا إِلی رَجُل یُحِبُّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ، کَرّار غَیْرِ فَرّار، لا یَرْجِعُ حَتّی یَفْتَحَ اللّهُ لَهُ.»«فردا این پرچم را به دست کسی میدهم که خدا و رسولش را دوست میدارد، و خدا و رسولش هم او را دوست میدارند، و حمله کننده ای است که گریزنده نیست و برنمیگردد تا خداوند به دست او فتح و پیروزی آوَرَد.»در سال هشتم هجرت، در بیستم ماه رمضان، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) مکّه را فتح کرد و آخرین سنگر مستحکم بتپرستی را از میان برداشت 
بعد از فتح مکّه غزوه «حنین» و سپس غزوه «طائف» پیش آمد و علی(علیه السلام) همراه رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) بود، در غزوه حنین فقط نُه نفر از جمله امیرالمؤمنین با رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) باقی ماندند و دیگران گریختند.
در سال نهم هجرت، غزوه تبوک پیش آمد، و از 27 غزوه رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)، فقط در این غزوه علی(علیه السلام) همراه آن حضرت نبود، چون پیغمبر او را به جانشینی خود در مدینه گذاشت، و حدیث معروف «منزلت» در همین باره است که پیامبر اکرم به علی(علیه السلام)فرمود:«أَما تَرْضی أَنْ تَکُونَ مِنّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسیإِلاّ أَنَّهُ لانَبِیَّ بَعْدی.»«آیا خشنود نیستی که منزلت تو نسبت به من، همانند منزلت هارون نسبت به موسی باشد، جز آن که پس از من پیامبری نیست.»و در همین سال بود که علی(علیه السلام) دستور یافت تا آیات سوره برائت را از ابوبکر بگیرد و آنها را از طرف پیغمبر بر بتپرستان بخواند.
در سال دهم هجرت، در پنجم ذیالقعده، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)، علی(علیه السلام) را به یمن فرستاد تا مردم را به اسلام دعوت کند، و بر اثر دعوت وی بسیاری از مردم به دین مبین اسلام درآمدند.
در همین سال بود که قضیّه «غدیر خم» پیش آمد که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)در آن روز ضمن معرّفی امیرالمؤمنین به عنوان جانشین خود، فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَوْلاهُ»«هر که من رهبر اویم، این علی رهبر اوست.» این حدیث را 110 نفر صحابی و 84 نفر از تابعین و 360 نفر از دانشمندان سُنّی از قرن دوم تا قرن سیزدهم هجری روایت کرده اند.
در سال یازدهم هجری، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) از دنیا رفت، علی(علیه السلام) میگوید:«وَفاضَتْ بَیْنَ نَحْری وَ صَدْری نَفْسُکَ.»«جان گرامیات میان سینه و گردنم از تن مفارقت نمود.»در حالی که بنا به وصیّت نبیّ(صلی الله علیه وآله وسلم)، وصیِّ او علی(علیه السلام) مشغول غسل و کفن و دفن حضرتش بود، «اصحاب سقیفه» در سقیفه بنی ساعده دست به نوعی کودتا زدند.
توطئه شومی که آثار و عوارض آن تاریخ را سیاه و سرنوشت مردم را تیره و تباه کرد و سنّت سیّئه ای پایه گذاری شد که از آن پس در هر عصر و نسل در ظلمت شب، بوزینگان اموی و عبّاسی یکی پس از دیگری بر تخت جستند و رهبری امّت اسلامی را به بازی گرفتند.
به عبارت دیگر آنچه در سقیفه اتفاق افتاد زیربنای خیانتی بزرگ و تاریخی به مسلمانان بود، زیرا به تعبیر فنّی کلمه، با تقدّم «مفضول» بر «افضل»، اصحاب سقیفه با تردستیتمام در این ماجرا پیروز شدند و امیرالمؤمنین(علیه السلام) را با آن همه سوابقِ درخشانِ جهاد و دانش و تقوا، خانه نشین نمودند.
و 25 سال تمام، نه تنها حقِّ مسلّمِ علی(علیه السلام)زیرپای زر و زور و تزویر نهاده شد، بلکه مهمتر آن که حقِّ تمامی آحاد و افراد و ملّتی که باید زمامداری عادل و آگاه بر آنها حکومت کند پایمال گردید.
سرانجام همین نوع خلافت بود که زمینه سلطه و حاکمیّت بنیامیّه و سپس بنیعبّاس را فراهم ساخت، و همین سنّت سَیِّـئَه تقدّمِ مفضول بر افضل بود که بهانه ای به دست بهانه جویان داد تا «حقیقت» را فدای «مصلحت» نفسانی خویش کنند.
در دوران حکومت پنج ساله امیرالمؤمنین، عواملی دست به دست هم داد و مانع اصلاحات و عدالتی که علی(علیه السلام) میخواست شد.
در این مدّت، وقتِ امیرالمؤمنین بیشتر صرف خنثی کردن توطئه ها و مبارزه با ناکثین; یعنی پیمان شکنانی چون طلحه و زبیر و قاسطین; یعنی ستمگران و زورگویانی چون معاویه و پیروانش و مارقین; یعنی خارج شوندگان از اطاعت علی(علیه السلام) چون خوارج نهروان، گردید.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تمام دوران عمر 63 ساله خود، در حدّ اعلای پاکی و تقوا، درستی، ایمان و اخلاص، روی حساب «لا تَأخُذُهُ فِی اللّهِ لَوْمَةَلائِم» زندگی کرد و جز خدا هدفی نداشت و هر کاری که میکرد به خاطر خدا بود، و اگر به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)آن همه شیفته بود برای خدا بود.
او غرق ایمان و اخلاص به خدای متعال بود.
او تمام عمرش را با طهارت و تقوا سپری کرد و طیّب و طاهر و آراسته به تقوا خدا را ملاقات نمود، در خانه خدا به دنیا آمد و در خانه خدا هم از دنیا رفت.
او به راستی دلباخته حقّ بود، همان وقتی که شمشیر بر فرق مبارکش رسید فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ»; «به خدای کعبه رستگار شدم.» شهادت آن حضرت در شب 21 رمضان سال چهلم هجری اتفاق افتاد.
 <\/h4> 

نکته های برجسته از سیره امام علی(علیه السلام)<\/h3> 

1 ـ در جریان شورای شش نفری که به دستور عمر برای انتخاب خلیفه بعد از او تشکیل شد، عبدالرّحمان بن عوف که خود را از خلافت معذور داشته بود ظاهراً در مقام بی طرفی قرار گرفت و نامزدی خلافت را در امام علی و عثمان منحصر دانست و بر آن شد تا در میان آنان یکی را برگزیند.
از علی خواست تا با او به کتاب خدا و سنّت رسول الله و روش ابوبکر و عمر بیعت کند.
امّا امام علی(علیه السلام) فرمود: «من بر اساس کتاب خدا و سنّت رسول خدا و طریقه و روش خود در این کار میکوشم.»امّا همین مسأله چون به عثمان پیشنهاد شد، در دم پذیرفت و به آسانی به خلافت رسید! 
2 ـ امام علی(علیه السلام) پس از قتل عثمان آن گاه که بنا به درخواست اکثریت قاطع مردم مسلمان، ناچار به پذیرش رهبری بر آنان گردید، در شرایطی حکومت را به دست گرفت که دشواری ها در تمام زمینه ها آشکار شده بود، ولی امام با همه مشکلات موجود، سیاست انقلابی خود را در سه زمینه: حقوقی، مالی واداری، آشکار کرد.
الف ـ در عرصه حقوقی:اصلاحات او در زمینه حقوقی، لغو کردن میزان برتری در بخشش و عطا و یکسانی و برابر دانستن همه مسلمان ها در عطایا و حقوق بود و فرمود: «خوار نزد من گرامی است تا حقّ وی را باز ستانم، و نیرومند نزد من ناتوان است تا حقّ دیگری را از او بگیرم.» 
ب ـ در عرصه مالی:امام علی(علیه السلام) همه آنچه را که عثمان از زمین ها بخشیده بود و آنچه از اموال که به طبقه اشراف هبه کرده بود، مصادره نموده و آنان را در پخش اموال به سیاست خود آگاه ساخت، و فرمود: «ای مردم! من یکی از شمایم، هر چه من داشته باشم شما نیز دارید و هر وظیفه که بر عهده شما باشد بر عهده من نیز هست.
من شما را به راه پیغمبر میبرم و هر چه را که او فرمان داده است در دل شما رسوخ میدهم.
جز این که هر قطعه زمینی که عثمان آن را به دیگران داده و هر مالی که از مال خدا عطا کرده باید به بیت المال باز گردانیده شود.
همانا که هیچ چیز حقّ را از میان نمیبرد، هر چند مالی بیابم که با آن زنی را به همسری گرفته باشند و کنیزی خریده باشند و حتّی مالی را که در شهرها پراکنده باشند آنها را باز میگردانم.
در عدل، گشایش است و کسی که حقّ بر او تنگ باشد، ستم بر او تنگتر است.» 
ج ـ در عرصه اداری:امام علی(علیه السلام) سیاست اداری خود را با دو کار عملی کرد: 
1 ـ عزل والیان عثمان در شهرها.
2 ـ واگذاشتن زمامداری به مردانی که اهل دین و پاکی بودند.
به همین جهت فرمان داد تا عثمان بن حنیف، والی بصره گردد و سهل بن حنیف، والی شام، و قیس بن عباده، والی مصر و ابو موسی اشعری، والی کوفه، و درباره طلحه و زبیر که بر کوفه و بصره ولایت داشتند نیز چنین کرد و آنها را با ملایمت از کار بر کنار ساخت.
امام(علیه السلام) معاویه را عزل نمود و حاضر به حاکمیّت چنان عنصر ناپاکی بر مردم شام نبود.
موضع امام در آن شرایط و اوضاع، هجوم به معاویه و پاکسازی او از نظر سیاسی بود.
او خویشتن را مسئول میدید که مسقیماً انشعاب و کوشش در تمرّد و سر پیچی غیر قانونی را از بین ببرد و این خلل را معاویه و خطّ بنی امیّه به وجود آورده بودند.
امام(علیه السلام)میبایست این متمرّدان را پاکسازی کند; زیرا پاکسازی کالبد اسلام از آن پلیدی ها، وظیفه امام بود; هر چند امری دشوار مینمود.
به عبارت دیگر علّت عزل معاویه و اعلان جنگ بر ضدّ او، انگیزه مکتبی بود که انگیزه ای بزرگ به شمار میرفت.
و بدین گونه امام علی(علیه السلام)در دو میدان نبرد میکرد: میدانی بر ضدّ تجزیه سیاسی و میدانی بر ضدّ انحراف داخلی در جامعه اسلامی، انحرافی که در نتیجه سیاست سابق از جبهه گیری غیر اسلامی شکل گرفته بود.
و از اینجا ارزش کارهای امام(علیه السلام) در پاکسازی آن اوضاع منحرف و باز ستاندن اموال از خائنان، بی هیچ نرمی و مدارا، آشکار میگردد.
امام علی(علیه السلام) میفرمود: «همانا که معاویه خطّی از خطهای اسلام و مکتب بزرگ آن را نشان نمیدهد بلکه جاهلیّت پدرش ابوسفیان را مجسّم میسازد.
او میخواهد موجودیّت اسلام را به چیزی دیگر تبدیل سازد و جامعه اسلامی را به مجمعی دیگر تغییر دهد، میخواهد جامعه ای بسازد که به اسلام و قرآن ایمان نداشته باشند.
او میخواهد «خلافت» به صورت حکومت قیصر و کسری در آید.»با همه مشکلاتی برای که امام(علیه السلام) پیش آمد آن حضرت از مسیر خویش عقب نشینی نکرد، بلکه در خطّ خویش باقی ماند و کار ضربه زدن به تجزیه طلبان را تا پایان زندگانی شریف خود ادامه داد و تا آن دم که در مسجد کوفه به خون خویش در غلطید، برای از بین بردن تجزیه، با سپاهی آماده حرکت به سوی شام بود تا سپاهی را که از باقی سپاهیان اسلام جدا شده بود و به رهبری معاویه اداره میشد از بین ببرد.
بنابراین امام(علیه السلام) در چشم مسلمانان آگاه تنها کسی بود که میتوانست پس از عمیق شدن انحراف و ریشه دوانیدن آن در پیکره اسلام، دست به کار شود و با هر عامل جور و تبعیض و انحصار طلبی بجنگد.
از میان سخنان سازنده امام(علیه السلام)، چهل حدیث را که هر کدام درسی از معارف پربار آن «انسان کامل» است برگزیدم، باشد که در پرتو اشعّه تابناک آن خورشید هدایت و ولایت، فضای تاریک جهل و ضلالت را بشکافیم و به رشد و تعالی کاملِ انسانی خویش نائل آییم.

 <\/h4> 

چهل حدیث<\/h3> 

قالَ أَمیرُالمُؤْمِنینَ عَلِیُّ بْنُ أَبیطالب(علیه السلام) : <\/h3> 

1- خیر پنهانی و کتمان گرفتاری
مِنْ کُنُوزِ الْجَنَّةِ الْبِرُّ وَ إِخْفاءُ الْعَمَلِ وَ الصَّبْرُ عَلَی الرَّزایا وَ کِتْمانُ الْمَصائِبِ.
از گنجهای بهشت; نیکی کردن و پنهان نمودن کار[نیک] و صبر بر مصیبتها و نهان کردن گرفتاریها (یعنی عدم شکایت از آنها) است.
2- ویژگی های زاهد
أَلزّاهِدُ فِی الدُّنْیا مَنْ لَمْ یَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَهُ، وَ لَمْ یَشْغَلِ الْحَلالُ شُکْرَهُ.
زاهد در دنیا کسی است که حرام بر صبرش غلبه نکند، و حلال از شکرش باز ندارد.
3- تعادل در جذب و طرد افراد
«أَحْبِبْ حَبیبَکَ هَوْنًا ما عَسی أَنْ یَعْصِیَکَ یَوْمًا ما. وَ أَبْغِضْ بَغیضَکَ هَوْنًا ما عَسی أَنْ یَکُونَ حَبیبَکَ یَوْمًا ما.»
با دوستت آرام بیا، بسا که روزی دشمنت شود، و با دشمنت آرام بیا، بسا که روزی دوستت شود.
4- بهای هر کس
قیمَةُ کُلِّ امْرِء ما یُحْسِنُ.
ارزش هر کسی آن چیزی است که نیکو انجام دهد.
5- فقیه کامل
«اَلا أُخْبِرُکُمْ بِالْفَقیهِ حَقَّ الْفَقیهِ؟ مَنْ لَمْ یُرَخِّصِ النّاسَ فی مَعاصِی اللّهِ وَ لَمْ یُقَنِّطْهُمْ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ وَ لَمْ یُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَکْرِ اللّهِ وَ لَمْ یَدَعِ القُرآنَ رَغْبَةً عَنْهُ إِلی ما سِواهُ، وَ لا خَیْرَ فی عِبادَة لَیْسَ فیها تَفَقُّهٌ. وَ لاخَیْرَ فی عِلْم لَیْسَ فیهِ تَفَکُّرٌ. وَ لا خَیْرَ فی قِراءَة لَیْسَ فیها تَدَبُّرٌ.»
آیا شما را از فقیه کامل، خبر ندهم؟ آن که به مردم اجازه نـافرمانی خـدا را ندهـد، و آنهـا را از رحمت خدا نومید نسازد، و از مکر خدایشان آسوده نکند، و از قرآن رو به چیز دیگر نکنـد، و خیـری در عبـادت بدون تفقّه نیست، و خیـری در علم بدون تفکّر نیست، و خیری در قرآن خواندن بدون تدبّر نیست.
6- خطرات آرزوی طولانی و هوای نفس
«إِنَّما أَخْشی عَلَیْکُمْ إِثْنَیْنِ: طُولَ الاَْمَلِ وَ اتِّباعَ الْهَوی، أَمّا طُولُ الاَْمَلِ فَیُنْسِی الاْخِرَةَ وَ أَمّا إِتِّباعُ الْهَوی فَإِنَّهُ یَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ.»
همانا بر شما از دو چیز میترسم: درازی آرزو و پیروی هوای نفس. امّا درازی آرزو سبب فراموشی آخرت شود، و امّا پیروی از هوای نفس، آدمی را از حقّ باز دارد.
7-مرز دوستی
«لاَ تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدیقِکَ صَدیقًا فَتَعْدی صَدیقَکَ.»
با دشمنِ دوستت دوست مشو که [با این کار] با دوستت دشمنی میکنی.
8-اقسام صبر
«أَلصَّبْرُ ثَلاثَةٌ: أَلصَّبْرُ عَلَی الْمُصیبَةِ، وَ الصَّبْرُ عَلَیالطّاعَةِ، وَ الصَّبْرُ عَلَی الْمَعْصِیَةِ.»
صبر بر سه گونه است: صبر بر مصیبت، و صبر بر اطاعت، و صبر بر [ترک] معصیت.
9- تنگدستی مقدَّر
مَنْ ضُیِّقَ عَلَیْهِ فی ذاتِ یَدِهِ، فَلَمْ یَظُنَّ أَنَّ ذلِکَ حُسْنُ نَظَر مِنَ اللّهِ لَهُ فَقَدْ ضَیَّعَ مَأْمُولاً.
وَ مَنْ وُسِّعَ عَلَیْهِ فی ذاتِ یَدِهِ فَلَمْ یَظُنَّ أَنَّ ذلِکَ اسْتِدْراجٌ مِنَ اللّهِ فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفًا.
هر که تنگدست شد و نپنداشت که این از لطف خدا به اوست، یک آرزو را ضایع کرده و هر که وسعت در مال یافت و نپنداشت که این یک غافلگیری از سوی خداست، در جای ترسناکی آسوده مانده است.
10- عزّت، نه ذلّت
اَلْمَنِیَّةُ وَ لاَ الدَّنِیَّةُ وَ التَّجَلُّدُ وَ لاَ التَّبَلُّدُ وَ الدَّهْرُ یَوْمانِ: فَیَوْمٌ لَکَ وَ یَوْمٌ عَلَیْکَ فَإِذا کانَ لَکَ فَلا تَبْطَرْ،وَ إِذا کانَ عَلَیْکَ فَلا تَحْزَنْ فَبِکِلَیْهِما سَتُخْتَبَرُ.
مردن نه خوار شدن! و بی باکی نه خود باختن! روزگار دو روز است، روزی به نفع تو، و روزی به ضرر تو! چون به سودت شد شادی مکن، و چون به زیانت گردید غم مخور، که به هر دوی آن آزمایش شوی.
11- طلب خیر
ما حارَ مَنِ اسْتَخارَ، وَ لا نَدِمَ مَنِ اسْتَشارَ.
هر که خیر جوید سرگردان نشود، و کسی که مشورت نماید پشیمان نگردد.
12- وطن دوستی
عُمِّرَتِ الْبِلادُ بِحُبِّ الأَوْطانِ.
شهرها به حبّ و دوستی وطن آباداند.
13- سه شعبه علوم لازم
أَلْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: أَلْفِقْهُ لِلاَْدْیانِ، وَ الطِّبُّ لِلاَْبْدانِ،وَ النَّحْوُ لِلِّسانِ.
دانش سه قسم است: فقه برای دین، و پزشکی برای تن، و نحو برای زبان.
14- سخن عالمانه 
تَکَلَّمُوا فِی الْعِلْمِ تَبَیَّنَ أَقْدارُکُمْ.
عالمانه سخن گویید تا قدر شما روشن گردد.
15- منع تلقین منفی
لا تُحَدِّثْ نَفْسَکَ بِفَقْر وَ لا طُولِ عُمْر.
فقر و تنگدستی و طول عمر را به خود تلقین نکن.
16- حرمت مؤمن
سِبابُ الْمُؤْمِنِ فِسْقٌ وَ قِتالُهُ کُفْرٌ وَ حُرْمَةُ مالِهِ کَحُرْمَةِ دَمِهِ.
دشنام دادن به مؤمن فسق است، و جنگیدن با او کفر، و احترام مالش چون احترام خونش است.
17- فقر جانکاه
أَلْفَقْرُ الْمَوْتُ الاَْکْبَرُ، وَ قِلَّةُ الْعِیالِ أَحَدُ الْیَسارَیْنِ وَ هُوَ نِصْفُ الْعَیْشِ.
فقر و نداری بزرگترین مرگ است! و عائله کم یکی از دو توانگری است، که آن نیمی از خوشی است.
18- دو پدیده خطرناک
أَهْلَکَ النّاسَ إِثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ وَ طَلَبُ الْفَخْرِ.
دو چیز مردم را هلاک کرده: ترس از نداری و فخرطلبی.
19- سه ظالم
أَلْعامِلُ بِالظُّلْمِ وَ المُعینُ عَلَیْهِ وَ الرّاضِیُ بِهِ شُرَکاءُ ثَلاثَةٌ.
شخص ستمکار و کمک کننده بر ظلم و آن که راضی به ظلم است، هر سه با هم شریکاند.
20- صبر جمیل
أَلصَّبْرُ صَبْرانِ: صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصیبَةِ حَسَنٌ جَمیلٌ، وَ أَحْسَنُ مِنْ ذلِکَ الصَّبْرُ عِنْدَ ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْکَ.
صبر بر دو قسم است: صبر بر مصیبت که نیکو و زیباست، و بهتر از آن صبر بر چیزی است که خداوند آن را حرام گردانیده است.
21- ادای امانت
أَدُّوا الاَْمانَةَ وَ لَوْ إِلی قاتِلِ وُلْدِ الاَْنْبیاءِ.
امانت را بپردازید گرچه به کشنده فرزندان پیغمبران باشد.
22- پرهیز از شهرت طلبی
قالَ(علیه السلام) لِکُمَیْلِ بْنِ زِیاد:رُوَیْدَکَ لاتَشْهَرْ، وَ أَخْفِ شَخْصَکَ لا تُذْکَرْ، تَعَلَّمْ تَعْلَمْ وَ اصْمُتْ تَسْلَمْ، لا عَلَیْکَ إِذا عَرَّفَکَ دینَهُ، لا تَعْرِفُ النّاسَ وَ لا یَعْرِفُونَکَ.
آرام باش، خود را شهره مساز، خود را نهان دار که شناخته نشوی، یاد گیر تا بدانی، خموش باش تا سالم بمانی.
بر تو هیچ باکی نیست، آن گاه که خدا دینش را به تو فهمانید، که نه تو مردم را بشناسی و نه مردم تو را بشناسند (یعنی، گمنام زندگی کنی).
23- عذاب شش گروه 
إِنَّ اللّهَ یُعَذِّبُ سِتَّةً بِسِتَّة : أَلْعَرَبَ بِالْعَصَبیَّةِ وَ الدَّهاقینَ بِالْکِبْرِ وَ الاُْمَراءَ بِالْجَوْرِ وَ الْفُقَهاءَ بِالْحَسَدِ وَ التُّجّارَ بِالْخِیانَةِ وَ أَهْلَ الرُّسْتاقِ بِالْجَهْلِ.
خداوند شش کس را به شش خصلت عذاب کند:عرب را به تعصّب، و خان های ده را به تکبّر، و فرمانروایان را به جور، و فقیهان را به حسد، و تجّار را به خیانت، و روستایی را به جهالت.
24- ارکان ایمان
أَلاِْیمانُ عَلی أَرْبَعَةِ أَرْکان: أَلتَّوَکُّلِ عَلَی اللّهِ، وَ التَّفْویضِ إِلَی اللّهِ وَ التَّسْلیمِ لاَِمْرِللّهِ، وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ.
ایمان چهارپایه دارد: توکّل بر خدا، واگذاردن کار به خدا، تسلیم به امر خدا و رضا به قضای الهی.
25- تربیت اخلاقی
«ذَلِّلُوا أَخْلاقَکُمْ بِالَْمحاسِنِ، وَ قَوِّدُوها إِلَی الْمَکارِمِ. وَ عَوِّدُوا أَنْفُسَکُمُ الْحِلْمَ.»
اخلاق خود را رامِ خوبی ها کنید و به بزرگواری هایشان بکشانید و خود را به بردباری عادت دهید.
26- آسانگیری بر مردم و دوری از کارهای پست
«لاتُداقُّوا النّاسَ وَزْنًا بِوَزْن، وَ عَظِّمُوا أَقْدارَکُمْ بِالتَّغافُلِ عَنِ الدَّنِیِّ مِنَ الاُْمُورِ.»
نسبت به مردم، زیاد خرده گیری نکنید، و قدر خود را با کناره گیری از کارهای پست بالا برید.
27- نگهبانان انسان
«کَفی بِالْمَرْءِ حِرْزًا، إِنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ النّاسِ إِلاّ وَ مَعَهُ حَفَظَةٌ مِنَ اللّهِ یَحْفَظُونَهُ أَنْ لا یَتَرَدّی فی بِئْر وَ لا یَقَعَ عَلَیْهِ حائِطٌ وَ لا یُصیبَهُ سَبُعٌ، فَإِذا جاءَ أَجَلُهُ خَلُّوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَجَلِهِ.»
آدمی را همین دژ بس که کسی از مردم نیست، مگر آن که با او از طرف خدا نگهبان هاست که او را نگه میدارند که به چاه نیفتد، و دیوار بر سرش نریزد، و درنده ای آسیبش نرساند، و چون مرگ او رسد او را در برابر اجلش رها سازند.
28- روزگار تباهیها
«یَأْتی عَلَی النّاسِ زَمانٌ لا یُعْرَفُ فیهِ إلاَّ الْماحِلُ وَ لا یُظَرَّفُ فیهِ إِلاَّ الْفاجِرُ وَ لا یُؤْتَمَنُ فیهِ إِلاَّ الْخائِنُ وَ لا یُخَوَّنُ إِلاَّ المُؤتَمَنُ، یَتَّخِذُونَ اْلَفْئَ مَغْنًَما وَ الصَّدَقَةَ مَغْرَمًا وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنًّا، وَ الْعِبادَةَ استِطالَةً عَلَی النّاسِ وَ تَعَدِّیًا و ذلِکَ یَکُونُ عِنْدَ سُلطانِ النِّساءِ، وَ مُشاوَرَةِ الاِْماءِ، وَ إِمارَةِ الصِّبیانِ.»
زمانی بر مردم خواهد آمد که در آن ارج نیابد، مگر فرد بیعرضه و بیحاصل، و خوش طبع و زیرک دانسته نشود، مگر فاجر، و امین و مورد اعتماد قرار نگیرد، مگر خائن و به خیانت نسبت داده نشود، مگر فرد درستکار و امین! در چنین روزگاری، بیتالمال را بهره شخصی خود گیرند، و صدقه را زیان به حساب آورند، وصله رحم را با منّت به جای آرند، و عبادت را وسیله بزرگی فروختن و تجاوز نمودن بر مردم قرار دهند و این وقتی است که زنان، حاکم و کنیزان، مشاور و کودکان، فرمانروا باشند! 
29- زیرکی به هنگام فتنه
«کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ; لا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ، وَ لا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ.»
هنگام فتنه چون شتر دو ساله باش که نه پشتی دارد تا سوارش شوند و نه پستانی تا شیرش دوشند.
30- اقبال و ادبار دنیا
«إذا أَقْبَلَتِ الدُّنیا عَلی أَحَد أَعارَتْهُ مَحاسِنَ غَیْرِهِ، وَ إِذا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحاسِنَ نَفْسِهِ.»
چون دنیا به کسی روی آرد، نیکویی های دیگران را بدو به عاریت سپارد، و چون بدو پشت نماید، خوبی هایش را برباید.
31- ناتوان ترین مردم
«أَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسابِ الاِْخْوانِ، وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ.»
ناتوانترین مردم کسی است که توانِ به دست آوردن دوستان را ندارد، و ناتوانتر از او کسی است که دوستی به دست آرد و او را از دست بدهد.
32- فریاد رسی و فرح بخشیِ گرفتار
«مِنْ کَفّاراتِ الذُّنُوبِ الْعِظامِ إِغاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفیسُ عَنِ الْمَکْرُوبِ.»
از کفّاره گناهان بزرگ، فریاد خواه را به فریاد رسیدن، و غمگین را آسایش بخشیدن است.
33- نشانه کمال عقل
«إِذا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْکَلامُ.»
چون خرد کمال گیرد، گفتار نقصان پذیرد.
34- رابطه با خدا
«مَنْ أَصْلَحَ ما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللّهِ أَصْلَحَ اللّهُ ما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْیاهُ. وَ مَنْ کانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ واعِظٌ کانَ عَلَیْهِ مِنَ اللّهِ حافِظٌ.»
آن که میان خود و خدا را اصلاح کند، خدا میان او و مردم را اصلاح میکند و آن که کار آخرتِ خود را درست کند، خدا کار دنیای او را سامان دهد. و آن که او را از خود بر خویشتن واعظی است، خدا را بر او حافظی است.
35- افراط و تفریط
«هَلَکَ فِیَّ رَجُلانِ مُحِبٌّ غال وَ مُبْغِضٌ قال.»
دو تن به خاطر من هلاک شدند: دوستی که اندازه نگاه نداشت و دشمنی که بغض ـ مرا ـ در دل کاشت.
36- روایت و درایت
«إِعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعایَة لاعَقْلَ رِوایَة، فَإِنَّ رُواةَ الْعِلْمِ کَثیرٌ، وَ رُعاتُهُ قَلیلٌ.»
هر گاه حدیثی را شنیدید آن را با دقّت عقلی فهم و رعایت کنید، نه بشنوید و روایت کنید! که راویان علم بسیارند و رعایت کنندگانِ آن اندک در شمار.
37- پاداش تارک گناه
«مَا الُْمجاهِدُ الشَّهیدُ فی سَبیلِ اللّهِ بِأَعْظَمَ أَجْرًا مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، لَکادَ الْعَفیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکًا مِنَ الْمَلائِکَةِ.»
مُزد جهادگرِ کشته در راه خدا بیشتر نیست از مرد پارسا که ـ معصیت کردن ـ تواند ـ لیکن ـ پارسا ماند و چنان است که گویی پارسا فرشته ای است از فرشته ها.
38- پایان ناگوار گناه
«أُذْکُرُوا انقِطاعَ اللَّذّاتِ وَ بَقاءَ التَّبِعاتِ.»
به یاد آرید که لذّتها تمام شدنی است و پایان ناگوار آن بر جای ماندنی.
39- صفت دنیا
«فی صِفَةِ الدُّنْیا: تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ.»
در صفت دنیا فرموده است:میفریبد و زیان میرساند و میگذرد.
40- دینداران آخر الزّمان
«یَأْتی عَلَی النّاسِ زَمانٌ لا یَبْقی فیهِ مِنَ الْقُرْآنِ إِلاّ رَسْمُهُ وَ مِنَ الاِْسْلامِ إِلاَّ اسْ<\/h4>




تاریخ : جمعه 90/2/16 | 12:7 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

مناظره امام باقر علیه السلام برای حقانیت امیرالمومنین


« عبدالله بن نافع» از خوارج بود و برای خود طرفداران و دار و دسته‌ای داشت، که با امام علی ـ علیه السلام ـ به خاطر کشتن خوارج نهروانی دشمن بود. 
روزی گفت: اگر بر روی زمین کسی باشد که مرا قانع کند که علی ـ علیه السلام ـ در کشتن خوارج، بر حق بود، هر جا که باشد به محضرش می‌روم و تا آخر عمر مرید او می‌شوم. 
یکی از حاضران گفت: آیا به نظر تو هیچ کس از فرزندان علی ـ علیه السلام ـ نیست که تو را قانع سازد. 
عبدالله: آیا در میان فرزندان او دانشمندی وجود دارد؟ 
یکی از حاضران: همین‌ نشانه ناآگاهی توست. مگر می‌شود در میان فرزندان علی ـ علیه السلام ـ دانشمندی وجود نداشته باشد. 
عبدالله: اکنون دانشمند خاندان علی ـ علیه السلام ـ کیست؟ 
یکی ازحاضران: محمد بن علی معروف به امام باقر ـ علیه السلام ـ است. 
عبدالله با برجستگانِ طرفدارش به مدینه سفر کرد و به محضر امام باقر ـ علیه السلام ـ رسید. 
امام باقر ـ علیه السلام ـ فرزندان مهاجر و انصار را به آن مجلس دعوت کرد، مجلس از دو طرف پر از جمعیت شد. 
امام باقر ـ علیه السلام ـ مثل ماه تابان در میان آنها درخشید. آن گاه پس از حمد و ثنای خداوند مناظره زیر رخ داد: 
امام باقر ـ علیه السلام ـ : ای گروه فرزندان مهاجر و انصار! هر کسی از شما که فضیلتی از علی ـ علیه السلام ـ می‌داند برخیزد و آن را بازگو کند. 
آنها از هر سو برخاستند و بخشی از مناقب امام علی ـ علیه السلام ـ را بیان کردند. 
عبدالله: من نیز این مناقب را از این محدثان روایت می‌کنم و به همه آنها آگاه هستم ، ولی نظر من این است که علی ـ علیه السلام ـ بعد از ماجرای حَکَمین و در قضیه دَوْمَه الجندل (بعد از جنگ صفین) به خاطر تأیید آن کافرند. 
حاضران در ضمن برشمردن مناقب مولی علی ـ علیه السلام ـ به ذکر ماجرای جنگ خیبر پرداختند که هر روز برای فتح خیبر، گروهی با فرماندهی اشخاصی (از جمله ، ابوبکر و عمر) به جبهه جنگ می‌رفتند و بی‌نتیجه باز می‌گشتند؛ سرانجام رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: 
«لاُعْطیَنَّ الرّایَهَ غَداً رَجُلاً یُحِبُّ اللهَ وَ رَسُولَهُ، وَ یُحِبُّهُ اللهُ و رسولُهُ کَرّارٍ غَیرَ فَرّارٍ. لا یَرجِعُ حَتّی یَفْتَحَ اللهُ عَلی یَدَیهِ»؛
« فردا پرچم را به دست مردی می‌دهم که خدا و رسولش را دوست دارد، و خدا و رسولش او را دوست دارند، رزمنده شجاعی که پیاپی به دشمن حمله می‌کند و هرگز پشت به جبهه نمی‌نماید و بر نمی‌گردد مگر مظفّرانه.» 
امام باقر ـ علیه السلام ـ به عبدالله فرمود: «نظر تو درباره این حدیث چیست؟» 
عبدالله: حدیث صحیح است، و شکی در صدق آن ندارم ولی علی ـ علیه السلام ـ بعد از جریان‌های عصر معاویه از ماجرای حکمین کافر شد.و من به ایمان او قبل از جریان جنگ صفین کاری ندارم. 
امام باقر ـ علیه السلام ـ : مادرت به عزایت بنشیند ، به من بگو آیا آن هنگام که خداوند علی ـ علیه السلام ـ را دوست می‌داشت، می‌دانست که آن حضرت ـ علیه السلام ـ خوارج نهروان را می‌کشد یا نمی‌دانست؟ اگر بگویی نمی‌دانست مطلقاً کافر شده‌ای. 
عبدالله: خداوند می‌دانست. 
امام باقر ـ علیه السلام ـ : آیا خداوند علی را به خاطر اطاعتش دوست می‌داشت یا به خاطر گناهش؟ 
عبدالله: معلوم است که به خاطر اطاعتش دوست می‌داشت. 
امام باقر ـ علیه السلام ـ : بنابراین برخیز که محکوم شدی (زیرا اقرار نمودی که خداوند امام علی ـ علیه السلام ـ را به خاطر این که می‌دانست تا آخر عمر، اعمال نیک انجام می‌دهد دوست داشت و از جمله اعمال کشتن خوارج است.) 
عبدالله برخاست در حالی که این آیه را می‌خواند: 
«حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ»؛[1] یعنی هم چون روشنی سپیده سحر، حقانیت امام علی ـ علیه السلام ـ برایم آشکار گردید. 
سپس بیانات مستدل امام باقر ـ علیه السلام ـ را با این جمله قرآن تأیید کرد: 
«اللَّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»؛[2] خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را در کجا قرار دهد (و چه کسانی را به امامت رساند)![3]

مدارک:
[1] . بقره، 187. 
[2] . انعام، 124. 
[3] . روضه الکافی، ص 349 تا 351؛ بحار الانوار، ج 46، ص 347.




تاریخ : جمعه 90/2/16 | 12:7 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

مقام امیرالمؤمنین علیه السلام


اما درباره امیرالمؤمنین علیه السلام که معلوم است‏سررشته‏دار معارف حقه و صاحب لوای حمد و پیشقدم در مراحل توحید بوده‏اند، خداوند آن حضرت را در خانه خود و حرم خود در کعبه بدنیا آورد بعد از آنکه نور مقدس او را از آدم تا حضرت ابوطالب، در اصلاب نسلا بعد نسل حفظ فرمود.


نام مبارکش علی، کنیه‏اش ابوالحسن، پدرش حضرت ابو طالب فرزند عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بود، و ابو طالب برادر اعیانی حضرت عبدالله والد رسول الله بود، بنابراین آن حضرت ابن عم اعیانی رسول خدا بوده‏و نسبت او و حضرت رسول در جدشان حضرت عبدالمطلب مجتمع می‏گردد.


ابوطالب از بزرگان مکه و خدمتگزاران برسول خدا بود، و از آن حضرت بسیار حمایت می‏کرد، بطوریکه تا در قید حیات بود کسی از مشرکین قریش نتوانست‏به آن حضرت آسیبی وارد کند، سه سال آن حضرت و سایر بنی هاشم را در شعبی که معروف به شعب ابوطالب است در مکه حفظ و حراست نمود، و بتمام معنی فدوی و حامی رسول الله بود، تا هنگامیکه از دنیا رخت‏بربست، دست تجاوز و تجاسر مشرکین به رسول خدا باز شد و پیغمبر اکرم ناچار از هجرت به مدینه گردید.


حضرت ابوطالب از مؤمنین واقعی، و مسلمین حقیقی برسول خدا بود (18) و اشعاریکه در مدح آن حضرت سروده بسیار، و در کتب احادیث و تواریخ ثبت است، لکن بعللی که عمده آن حفظ و حراست از حضرت رسول الله بوده، ایمان خود را از قریش کتمان می‏نمود و حضرت رسول بسیار او را دوست داشتند و به او پدر خطاب می‏کردند.


نام مادرش فاطمه، دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف است، و چون اسد برادر عبدالمطلب است لذا ابوطالب و فاطمه پسر عمو و دختر عمو بوده‏اند.


حضرت فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین از زنان بزرگوار اسلام است، و اول زنیست که بعد از حضرت خدیجه ایمان آورد و بحضرت رسول بسیار محبت می‏نمود، حضرت او را مادر خطاب می‏کردند، و چون بمدینه هجرت نمودند بدون فاصله با پای برهنه حافیة بمدینه هجرت نمود.


فاطمه بنت اسد اولین زنی بود که به مکه هجرت کرد


ابن جوزی می‏گوید: و هی اول امراة هاجرت من مکة الی المدینة ماشیة حافیة و هی اول امراة بایعت رسول الله صلی الله علیه و آله بمکة بعد خدیجة (19)


ابن صباغ مالکی می‏گوید: فاطمه بنت اسد برسول خدا ایمان آورد و با حضرتش بمدینه هجرت نمود، چون در مدینه رحلت نمود پیغمبر اکرم او را در پیراهن‏خودشان کفن نمودند و دستور دادند که اسامة بن زید و ابو ایوب انصاری قبر او را حفر کنند.


چون حفر نموده بموضع لحد رسیدند، خود رسول الله در قبر پائین رفته و لحد او را با دست مبارک خود حفر کردند، و خاک لحد را با دست‏خود بیرون ریختند، چون از کار حفر فارغ شدند، خود در درون قبر به پشت‏خوابیدند، و گفتند:


الله الذی یحیی و یمیت و هو حی لا یموت اللهم اغفر لامی فاطمة بنت اسد و لقنها حجتها و وسع علیها مدخلها بحق نبیک محمد و الانبیاء الذین من قبلی فانک ارحم الراحمین (20)


خداست که زنده می‏کند و می‏میراند و اوست که ابدا نمی‏میرد.


بار پروردگار من، مادرم فاطمه بنت اسد را مورد مغفرت خود قرار داده، و حجت او را بزبان او القاء بفرما، و قبر را بر او وسیع گردان بحق فرستاده‏ات و پیامبرت محمد و پیامبرانی که قبل از من آمده‏اند، تو ارحم الراحمین هستی.


اصحاب به حضرت عرضه داشتند (21) یا رسول الله ما دیدیم تو را که در این عمل با فاطمه کاری کردی که با هیچکس قبل از او ننموده بودی، پیراهن خود را کفن او نمودی، و لحد او را خود کندی، و در قبر او خوابیدی، و دعا برای او نمودی.


حضرت فرمودند من پیراهن خود را باو پوشانیدم تا خدا از لباسهای بهشتی در بر او کند، و در قبر او خوابیدم تا فشار قبر بر او آسان گردد، فاطمه در رعایت امر من و مراقبت و حمایت من بهترین خلق بود بعد از ابوطالب سلام الله علیهما (22)


سبط ابن جوزی گوید که: وفات فاطمه بنت اسد در سنه چهارم از هجرت بوده است. (23)


از ابو طالب و فاطمه بنت اسد چهار پسر بوجود آمد که بترتیب طالب و عقیل و جعفر و علی نام داشتند، و سن هر یک با دیگری بترتیب ده سال فاصله داشت و یک‏دختر بنام فاخته که لقبش ام هانی بوده است (24)


جای تردید نیست که علی علیه السلام در جوف کعبه خانه خدا متولد شد حمیری سید اسمعیل بن محمد می‏گوید:


ولدته فی حرم الاله و امنه و البیت‏حیث فنائه و المسجد


بیضاء طاهرة الثیاب کریمة طابت و طاب ولیدها و المولد


فی لیلة غابت نحوس نجومها و بدت مع القمر المنیر الاسعد


ما لف فی خرق القوابل مثله الا ابن آمنة النبی محمد (25)


فاطمه بنت اسد علی را زائید در حرم خدا و محل امن و امان الهی، در بیت الله که ساحت‏حرم و مسجد الحرام است.


فاطمه زنی پارسا و روشن‏دل و پاکدامن و بزرگوار-پاک و پاکیزه بود هم خودش و هم فرزند مولودش و هم محل تولد مولودش.


در شبی این مولود مبارک را زائید که ستارگان نحسش همه غائب شده بودند و فاطمه با آن ماه منیر تابناک سعد و سعادت بدرخشید.


هیچگاه چشم و روزگار ندیده که مانند این مولود مسعود را دست قابله‏ها در پارچه‏ای بپیچند، مگر پسر آمنه: پیامبر اکرم محمد را.


و نیز در این باره عبد الباقی عمر می‏گوید:


انت العلی الذی فوق العلی رفعا ببطن مکة وسط البیت اذوضعا (26)


تو همان علی بلند مقامی هستی، که در بطن مکه در وسط بیت‏خدا که بزمین نهاده شدی، از فراز رفعت و بلندی هم گذشتی و بر فوق علو و رفعت ترفیع یافتی.


حاکم نیشابوری گوید: لم یولد فی جوف الکعبة قبل علی و لا بعده مولود سواه اکراما له و اجلا لا لمحله در جوف خانه کعبه هیچ مولودی غیر از علی متولد نشد، نه قبل از علی و نه بعد از علی، و این بجهت اکرام و عنایتی است که خداباو داشته و بعلت جلال و عظمتی است که در مقام او مرعی داشته است


و نیز ابن صباغ مالکی گوید: ولد علی علیه السلام بمکة المشرفة بداخل البیت الحرام فی یوم الجمعة الثالث عشر من شهر الله الاصم، رجب الفرد سنة ثلاثین من عام الفیل، قبل الهجرة بثلاث و عشرین سنة، و قیل بخمس و عشرین، و قبل البعث‏باثنتی عشرة سنة، و قیل بعشر سنین، و لم یولد فی البیت الحرام، قبله احد سواه، و هی فضیلة خصه الله تعالی بها اجلالا له و اعلائا لمرتبته و اظهارا لتکرمته، و کان علی هاشمیا من هاشمیین و اول من ولده هاشم مرتین (27)


علی علیه السلام در جوف خانه خدا، و داخل بیت الله الحرام در مکه مکرمه متولد شد، در روز جمعه سیزدهم ماه رجب سی سال قبل از عام الفیل، و قبل از بعثت رسول خدا به ده سال، و قبل از هجرت رسول خدا به بیست و سه سال.


متولد نشده است کسی قبل از علی در خانه خدا، و این فضیلتی که خداوند آن حضرت را بدو اختصاص داده است‏بجهة جلال و عظمت مرتبه و بلندی و رفعت مقام، و نشان دادن شان و قدر آنحضرت است و علی اولین هاشمی است که از دو هاشمی متولد شده است(28) چون مادر او پدر او هر دو هاشمی بوده و قبل از او و برادرانش چنین هاشمی پا بعرصه وجود نگذاشت (29)


کیفیت ولادت امیرالمؤمنین در کعبه


اما در کیفیت ولادتش وارد است که چون درد زائیدن، مادرش فاطمه را گرفت، فاطمه بخانه خدا پناه آورده، با ابتهال پرده‏های خانه را گرفت، و تقاضای سهولت زائیدن نمود، و نظری به آسمان افکند و گفت:ای پروردگار من، من بتو ایمان آورده‏ام!و بهر پیغمبری را که فرستاده‏ای!و بهر کتابی که نازل فرموده‏ای!و تصدیق نموده‏ام بفرمایشات ابراهیم خلیل که این خانه را بنا کرده است!


بارالها بحق این خانه، و بحق بنا کننده این خانه، و بحق این فرزندی که در شکم دارم و مونس من است، و با من سخن می‏گوید، و یقین دارم که از آیات عظمت و جلال توست، اینکه آسان کنی بر من ولادت مرا.


عباس بن عبدالمطلب و یزید بن قعنب که شاهد قضیه بودند می‏گویند: دیدیم که دیوار خانه (در موضح مستجار) شکافته شد و فاطمه از آن داخل بیت‏شد، و از دیده نهان گردیده و شکاف خانه بهم آمد، و هر چه ما خواستیم در خانه را بگشائیم و از حال فاطمه اطلاع حاصل کنیم میسر نشد، دانستیم که این یکی از آیات و اسرار خداست.


این قضیه در مکه انتشار پیدا کرد، و زنها با یکدیگر از این خبر گفتگو می‏کردند تا پس از سه روز همان نقطه از دیوار شکافته شد و فاطمه بنت اسد فرزند خود علی را بر روی دست گرفته بخود می‏بالید و فخر می‏نمود، و می‏گفت: کیست مانند من که چنین پسری در داخل کعبه بزاید (30) .


و اما آنچه ابن صباغ مالکی از کتاب مناقب لابی العالی الفقیه المالکی نقل می‏کند، آنستکه: از حضرت علی بن الحسین نقل است روزی در خدمت پدرم حسین بن علی نشسته بودیم، و جماعتی از زنان در آنجا مجتمع بودند یکی از آنها بسوی ما روی آورد، من به او گفتم خدا تو را رحمت کند!که هستی؟گفت من زبدة دختر عجلان از بنی ساعده هستم.


گفتم: آیا مطلبی داری؟و می‏خواهی ما را از آن اطلاع دهی؟


گفت: آری سوگند بخدا، ام عمارة دختر عبادة بن فضلة بن مالک بن عجلان ساعدی مرا خبر داد که روزی در میان زنان عرب بودیم که ابوطالب با حال اندوه و حزن بسوی ما آمد، من باو گفتم: چرا اینطور پریشانی؟


گفت: چون فاطمه بنت اسد در شدت درد زاییدن گرفتار است.


پس ابوطالب دست فاطمه را گرفته و بکعبه آورد و او را در داخل کعبه جای داد و گفت همین جا بنام خدا بنشین!ناگهان یکمرتبه او را درد سختی گرفت و طفل نظیف و پاکی را که پاکیزه‏تر از او ندیده بودیم متولد شد او را ابوطالب علی نام گذارده و درباره او شعری سرود:


سمیته بعلی کی یدوم له عز العلو و عز الفخر ادومه


من او را علی نامیدم برای آنکه عزت بلندی مقام و عزت فخر بطور مداوم و جاودان برای او باشد.


و در اینحال پیغمبر صلی الله علیه و آله آمدند و از کعبه علی و مادرش فاطمه را بخانه مادرش بردند.


حضرت سجاد می‏فرماید: سوگند بخدا که من هیچگاه چیز خوبی را نشنیده بودم مگر آنکه این خبر از بهترین و خوبترین آنها بود(31)


شیخ سلیمان قندوزی از کتاب «مودة القربی‏» از عباس بن عبدالمطلب روایت کرده است که، فاطمه بنت اسد میل داشت اسم این فرزند را اسد بنام پدر خودش بگذارد، و حضرت ابوطالب بدین اسم راضی نبود و بفاطمه گفت: بیا با هم در شب تاریکی از کوه ابوقیس بالا رویم و خداوند آفریننده جهان را بخوانیم، شاید خودش ما را از اسم این فرزند آگاهی دهد.


چون شب فرا رسید هر دو از منزل خارج شده و از کوه ابوقیس بالا رفتند و هر دو خدا را خواندند و ابوطالب این ابیات را انشاء کرد:


یا رب یا ذا الغسق الدجی و الفلق المبتلج المضی


بین لنا عن امرک المقضی بما نسمی ذلک الصبی


ای پروردگار من!ای صاحب این شب تار!وای صاحب صبح روشن!از امر خود که در قضای تو گذشته است ما را واقف گردان که نام این پسر را چه بگذاریم؟


در این حال صدای خش خشی بالای سر آنها در آسمان پیدا شد، ابوطالب سر خود را بلند کرد، دید لوحی سبزفام است مثل زبرجد، و در او چهار سطر نوشته، با دو دست او را گرفته و او را محکم بسینه خود چسبانید در روی آن نوشته بود:


خصصتما بالولد الزکی و الطاهر المنتجب الرضی


و اسمه من قاهر علی علی اشتق من العلی


من شما دو نفر را اختصاص دادم بیک فرزند پاکیزه و طاهر و اختیار شده و پسندیده و اسم او را از مقام رفیع و با عظمت علی گذاردم، که مشتق از اسم خودم علی است، ابوطالب بسیار مسرور شد و سجده نمود و ده شتر عقیقه کرد، و این لوح را در خانه کعبه آویزان نمود، و بنی هاشم باو فخر می‏نمودند تا در زمان هشام بن عبدالملک که حجاج با ابن زبیر نبرد کرد غائب شد. (32)


پی‏نوشت‏ها:


1 - سوره جن: 72 - آیه 26 - 28


2 - سوره کهف: 18 - آیه 110


3 - سوره حجر: 15 - آیه 40


4 - سوره ص: 38 - آیه 83


5 - سوره صافات: 37 - آیه 160


6 - سوره رعد: 13 - آیه 13


7 - سوره اسراء: 17 آیه 44


8 - سوره صافات: 37 - آیه 128


9 - سوره نمل، 27 - آیه 87


10 - سوره زمر: 39 - آیه 68


11 - سوره قصص: 28 - آیه 88


12 - سوره الرحمن: 55 - آیه 27


13 - سوره صافات: 37 - آیه 40


14 - سوره یوسف: 12 - آیه 25


15 - در اینجا این سئوال پیش می‏آید که چطور در اینجا مراد از اتضاء ارتضای مطلق است ولی در آیه مبارکه 28 از سوره انبیاء: «و لا یشفعون الا لمن ارتضی‏»، مراد از ارتضاء ارتضای در دین و عقیده است، جواب آنستکه چون شفاعت راجع باهل معصیت است، آنهم معاصی کبیره، بدلیل آیه 32 از سوره و النجم: «لیجزی الذین اسآءوا بما عملوا و یجزی الذین احسنوا بالحسنی، الذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش الا اللمم‏»، افرادی را که فقط از گناه کبیره اجتناب کنند آنها را محسن شمرده است، و پیغمبر فرموده است‏شفاعت‏برای محسنین نیست: شفاعتی لاهل الکبائر من امتی فاما المحسنون فما علیهم من سبیل، و در سوره نساء آیه 30 وارد است که: «ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم‏»، بنابراین نفس اجتناب از کبائر خود بخود مکفر سیئآت و معاصی صغیره است، روی این زمینه مراد از ارتضاء در آیه شفاعت‏بمناسبت‏حکم و موضوع حتما باید ارتضاء در دین و عقیده باشد نه ارتضاء در سر و ذات و عمل، زیرا کسیکه ذاتش و سرش مورد ارتضاء واقع شود، دیگر درباره او شفاعت معنی ندارد و مؤید این معنی روایاتیست که از حضرت امام رضا علیه السلام وارد شده است و در آنها ارتضاء در آیه شفاعت را بارتضاء در دین تفسیر نموده‏اند (جلد اول از تفسیر المیزان ص 171 ببعد و جلد هفتم در سوره انبیاء در آیه 28 روایاتیست که بر مقصود دلالت دارد) آن آیه ارتضاء در مورد علم غیب بمناسبت‏حکم و موضوع، باطلاق خود باقی است. در مورد شفاعت‏باز بمناسبت‏حکم و موضوع فقط اطلاق در مورد دین و عقیده خواهد داشت.


16 - سوره جن: 72 - آیه 27 - 28


17 - سوره مریم: 19 آیه 64


18 - رجوع شود بکتاب مؤمن قریش تالیف خنیزی و کتاب الحجة علی الذاهب الی تکفیر ابیطالب تالیف فخار بن سعد بن فخار موسوی حائری و او از ابن ادریس حلی روایت می‏کند و محقق حلی از او روایت می‏نماید و نیز رجوع شود بکتاب «ابوطالب حامی الرسول و ناصره‏» تالیف علامه نجم الدین شریف عسکری


19 - ذیل صفحه 13 از «فصول المهمه‏» ابن صباغ، و «تذکره سبط‏» ابن جوزی ص 6


20 - «فصول المهمه‏» ص 13


21 - ابن اثیر ذیل کلام ابن صباغ را در ج 5 ص 517 از اسد الغابة نقل می‏کند


22 - تا اینجا کلام ابن صباغ بود


23 - «تذکرة الخواص‏» ص 6


24 - «فصول المهمه‏» ابن صباغ نقلا عن ضیاء الدین ابوالمؤید موفق بن احمد خوارزمی در کتاب «مناقب‏» خود


25 - دیوان حمیری ص 155. مؤلف دیوان می‏گوید تخریج این ابیات از «اعیان الشیعه‏» ج 12 ص 240 و «مناقب‏» ج 2 ص 175 و «دلائل الصدق‏» ج 2 ص 328 است


26 - تعلیقه اشعار حمیری در دیوان حمیری ص 155


27 - فصول المهمه ص 12 و نیز ابن اثیر در «اسد الغابة‏» ج 4 ص 16 گفته است که و هو اول هاشمی ولد بین هاشمیین


28 - علی امیرالمؤمنین علیه السلام اول هاشمی متولد از هاشمین نیستند چون برادر بزرگترشان دارای این صفت‏بود لذا در ترجمه اصلاح شده است.


29 - در کتاب الغدیر ج 6 از ص 21 تا ص 38 روایات وارده در ولادت حضرت را در جوف کعبه با مدارک آنها و نام علمائی را از اهل تسنن که آنها را در کتب خود ضبط نموده‏اند و شعرائی که در این باره قصائدی سروده‏اند با شعر آنان ذکر نموده است.


30 - «غایة المرام‏» ص 13 از کتاب «امالی‏» شیخ طوسی


31 - «فصول المهمه‏» ص 12 و «غایة المرام‏» ص 13 از طریق عامه از کتاب «مناقب‏» ابن مغازلی شافعی نقل کرده است.


32 - «ینابیع المودة‏» ص 




تاریخ : جمعه 90/2/16 | 12:7 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

بی عشق علی«علیه السلام» نتوان عاشق مهدی« عجل الله تعالی فرجه الشریف» شد          یا علی مدمهدی در انتظار شیعیان حقیقی علی علیه السلام


 أین مثل مالک؟ ‌أین عمار؟ أین ذوالشهادتین؟


کجاست مثل مالک؟ کجاست عمار؟ کجاست ذوالشهادتین؟


دیرگاهی پیش بود که صدای گلایه علی (ع) در حد فاصل کوفه و شام برخاست.آن هنگام که مالک اشتر و عمار و ذوالشهادتین، یعنی یاران صدیق علی (ع) به شهادت رسیده بودند و علی تنها مانده بود. سئوالی که جوابی در پی نداشت.


روزها برآمدند و شبها فرو رفتند. روزگار دیگری آمد. روزی به بلندای روزگار،‌عاشورا!


آن روز هم، امام دیگری بود  و ندای دیگری:‌« هل من ناصر ینصرنی؟ » این ندا هم زمانی بر آمد که ابوالفضل علمدار، علی اکبر، حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و ... در برابر چشمان حسین (ع) به خون غلتیده بودند و او سرداری بود تنها مانده . پس سئوال همان سئوال بود، جواب هم همان جواب : سرهای فروافتاده، دستهای به عقب کشیده شده، چشمان شرمزده و خجلت زده ای که به دنبال محل فراری چون زمین هستند نا از تیررس نگاه امام فرار کنند. بجز 72 تن؟! همین !


آیا جواب سؤالی بدان عظمت، سئوالی که زمین و زمان، فرشتگان و ملایک برای جوابش هروله می کردند، همین بود؟!


نه ! نبود !‌و از همین رو بود که علی جوابش را از محراب با فرق خونینش گرفت و حسین بر سر نیزه !


آن روزگار گذشت و امروز، روزگار دیگری است. امروز نیز روز امام دیگری است. اما همچنان همان سئوال باقی است :


- کجاست یاریگری  که به یاری امامش بشتابد؟


و جواب نیز همان ! سکوت !‌خجلت ! غلفت ! ترس !


دیگرگاهی است که هر روز ندایی در صحن دل شیعیان می پیچد :


« کجاست یاریگری که به یاری مهدی بشتابد؟!»


و ما همچنان چشمان شرمزده و گنهکار، اما مشتاقمان را به زمین دوخته ایم. سر به جانب دیگری گردانده ایم و دستانمان را به کار دنیا مشغول داشته ایم ! و او هر روز دلتنگ عاشقی، منتظر یاریگری ، با گلویی بغش آلود، چشمان امیدوارش را که از نگرانی برای شیعیان اشک آلود است به آسمان دوخته :


- پس کی ؟


آری !‌امروز دیگر آن روزگار نیست، که این آخرین حجت خدا، بقیه الله الاعظم (عج) هم به سرنوشت اجداد اطهرش دچار گردد.


او در پس پرده می ماند تا آنگاه که مالک ها، عمارها، حبیب ها و ابالفضل هایش را پیدا کند.


اومانده است تا زمین خدا ،‌از حجت خالی نماند و ظهوراو محقق نمی شود مگر به حضور مالک ها،‌عمارها، و حبیب ها.


به راستی ! ما که ادعای علوی بودن را بر سینه داریم و چشم به راه قیام مهدی (عج) هستیم،


هیچ با خود فکر کرده ایم که امروز هم ندای أین مثل مالک، أین عمار، أین ذوالشهادتین علی (ع) از حنجره فرزندش مهدی (عج) در فضا طنین انداز است !


هیچ با خود فکر کرده ایم که امروز مهدی (عج) بیش از هر کس دیگر،‌در انتظار منتظران واقعی خویش است ؟!


هیچ با خود فکر کرده ایم که آیا این ندای حضرت را پاسخ دهنده ای هست؟


افسوس که پاسخ دهندگان بسیار اندکند.


افسوس که اگر شیعیان واقعی علی (ع) اندک نبودند، فرزندش در پرده غیبت باقی نمی ماند.


آری، آن هنگام که ندای «فزت و رب الکعبه» علی (ع) در محراب مسجد کوفه طنین انداز شد،


چشمانش نگران چنین روزهایی بود.


روزهایی همچون امروز که زمان بی تاب ظهور فرزندش و مکان بی قرار شنیدن ندای «أنا المهدی» اش می باشد.


آیا او را جوابگویی هست؟


شیعیان علی !


 درک این حقیقت را به کدامین لحظه واگذارده ایم؟ فرصت ها از دست می رود.


شاید از هنگام ظهور اندکی بیش نمانده باشد !


لحظه ها از دست رفت،


عمرما بر باد رفت


هر که مرد راه هست !! یا علی !


د            یا علی ادرکنی




تاریخ : جمعه 90/2/16 | 12:7 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
یکی از مسائل مهم و غیر قابل گذشت در مورد غاصب ولایت عمر بن خطاب این است که عمر در اکثر جنگهایی که همراه پیامبر اسلام(ص)بوده است از جنگ فرار کرده و پشت رسول خدارا خالی کرده است که این امر بسیار مهم نشان دهنده ی بزدلی و بی کفایتی این شخص است.و حتی خود او درباره ی فرارش در جنگ احد اینچنین میگوید:((و در حین بالا رفتن از کوه دیدم که مثل یک بز کوهی فرار میکردم))حال همین مساله برای اثبات بی ایمانی و بی کفایت بودن این خلیفه ی گنهکار بس است.اسنادی را هم از کتاب های معتبر اهل سنت برای این پست میگذارم تا اگر کسی باور نکرد عمر فاروقش یک بزدل نامرد بوده است به اینها مراجعه کرده و یقین پیدا کند.

( صحیح البخاری کتاب التفسیر باب قوله تعالی: ویوم
حنین إذ أعجبتکم کثرتکم، دلائل الصدق ج 3 ق 1 ص 362، سیرة المصطفی لهاشم
معروف ص 618. لم یثبت فی أحد غیر علی علیه السلام: شرح التجرید للقوشجی ص
486، دلائل الصدق ج 2 / 357 عنه، نور الابصار للشبلنجی ص 87،صحیح المسلم و . . .)

اسناد قابل ذکر بیشتری هم هست که اثبات کننده ی گناهکار بودن عمر بن خطاب میباشد که ان شا الله در اختیار دوستان میگذاریم.

فقط حیدر امیرالمومنین است




تاریخ : جمعه 90/2/16 | 12:5 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()



طریق اهل بدعت در سراب است      تبار دشمن حیدر خراب است

به کوری دو چشم اهل سنت           رضای حق، رضای بوتراب است

امیرم صاحب رکنُ مقام است          عبادت بی ولای او کدام است


نکن شک، دشمن شاه ولایت          یقیناً جزء اولاد حرام است





تاریخ : جمعه 90/2/16 | 12:5 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
<< مطالب جدیدتر مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.