خلافت الهی انسان در زمین
سوره بقره آیه 30
«وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ
إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها
وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ
إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ »
ترجمه :
هنگامی که پروردگار تو، به فرشتگان گفت:
من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد. گفتند: آیا در زمین کسی را قرار میدهی که
در آن فساد کند و خونها بریزد؟ ما با حمد تو، تو را تسبیح میگوییم و تو را تقدیس
میکنیم گفت: همانا من چیزی را میدانم که شما نمیدانید .
مقدمه:
این آیه پیرامون خبر دادن خداوند به
فرشتگان ،در باره خلافت و سر پرستی انسان در زمین و گفتگوی آنها با خداوند است .
موضوع خلافت الهی در زمین تنها در همین
آیه مطرح شده است .
نکات تفسیری :
1-
آیا همه انسانها خلیفه خدا
هستند ؟
گرچه همهی
انسانها، استعداد خلیفه خدا شدن را دارند، امّا همه خلیفهای خدا نیستند. چون
برخی از آنها با رفتار خود به اندازهای سقوط میکنند که از حیوان هم پستتر
میشوند. چنان که قرآن میفرماید: «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»(اعراف
/179)
2-خدایی که
همیشه حاضر ، ناظر و قیوم است به جانشین و خلیفه چه نیازی دارد؟
اولا:جانشینی
انسان در زمین به سبب نیاز و عجز خداوند نیست بلکه این مقام به سبب کرامت و فضیلت
رتبه انسان است .
ثانیا :نظام
آفرینش نظام اسباب است یعنی خداوند به طور مستقیم بر انجام هر کاری توانا است ولی
برای اجرای امور ،واسطه هایی قرار داده است برای مثال :
الف ، با
اینکه مدبر اصلی خداوند است : «اللَّهُ الَّذِی.... یُدَبِّرُ»(یونس /3) لکن فرشتگان را مدبّر هستی قرار داده است.
«فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً»(نازعات /5)
ب،با اینکه
شفا بدست اوست «فَهُوَ یَشْفِینِ» (شعرا/80) امّا در عسل شفا قرار داده است.
«فِیهِ شِفاءٌ»(نحل 69)
ج، با اینکه
علم غیب مخصوص اوست «إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ»
لکن بخشی از آن را برای بعضی از بندگان صالحش ظاهر میکند. «إِلَّا مَنِ
ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ» (جن /27)(تفسیر نور جلد1 صفحه88 )
3-فرشتگان
از کجا می دانستند انسان در روی زمین فساد و خون ریزی می کند ؟
مفسران سه
احتمال داده اند که منافاتی هم باهم ندارند :
الف،توسط
اخبار الهی
ب،از طرق
مشاهده انسانهایی قبل از حضرت آدم (ع)
ج ،به سبب
پیش بینی صحیحی که از انسان خاکی و مادی و تزاحم های طبیعی او داشتند و علمی که در
این رابطه خداوند به آنها داده بود .(تفسیر نمونه جلد 1 صفحه 175)
پیامها :
1-انتصاب
خلیفه و جانشین و حاکم الهی، تنها بدست خداست. «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ
خَلِیفَةً»
2-انسان
میتواند اشرف مخلوقات و لایق مقام خلیفة اللهی باشد.«جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ
خَلِیفَةً»
3-به خاطر انحراف یا فساد گروهی، نباید جلوی
امکان رشد دیگران گرفته شود. با آنکه خداوند میدانست گروهی از انسانها فساد
میکنند، امّا نعمت آفرینش را از همه سلب نکرد.
4- مطیع و
تسلیم بودن با سؤال کردن برای رفع ابهام منافاتی ندارد. «أَ تَجْعَلُ فِیها»
5- توقّع
نداشته باشید همهی مردم بیچون و چرا، سخن یا کار شما را بپذیرند.زیرا فرشتگان
نیز از خدا سؤال میکنند. پس به دیگران اجازه بدهید حرف بزنند «قالُوا أَ تَجْعَلُ
فِیها»(تفسیر نور جلد1 صفحه 90)
منابع :
1-قران مجید
2-ترجمه
قرآن از تفسیر الکوثر نوشته یعقوب جعفری
3- تفسیر
نمونه –ایت الله مکارم شیرازی
4- تفسیر
نور –محسن قرائتی
مختصری در مورد شفاعت
سوره بقره آیه 48
«وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزی نَفْسٌ
عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ
وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ»
ترجمه:
و از آن روز بترسید که کسی مجازات دیگری
را نمیپذیرد و نه از او شفاعت پذیرفته میشود و نه غرامت از او قبول خواهد شد و
نه یاری میشوند.
مقدمه:
بعضی افراد از جمله یهود در باره قیامت
باور های غلط و امید های نا بجایی داشته و دارند .این آیه،خط بطلانی بر این باور
های نادرست است .
یهود گمان می کردند روز قیامت ،اجدادشان
شفیع آنان خواهد بود چنان که بت پرستان ،بت ها را شفیع خود می پنداشتند !
بزخی از آنان قربانی کردن را کفاره
گناهان می دانستند و اگر پول نداشتند یک جفت کبوتر را سر می بریدند !
گروهی از آنان همراه مردگان طلا و زیور
آلات دفن می کردند تا برای جریمه گناهانش بپردازد !
غافل از اینکه روز قیامت تمام سبب ها
قطع َ {تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ (بقره /166) }،نسبت ها محو{ فَلا أَنْسابَ
بَیْنَهُم (مومنون /101)} و زبان عذر خواهی بسته می شود {وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ
فَیَعْتَذِرُونَ (مرسلات/36)}و مال و فرزندان کارایی نخواهند داشت {یَوْمَ لا
یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ (شعرا/88)}قدرت ها پوچ می شوند{هَلَکَ عَنِّی
سُلْطانِیَهْ (الحاقه/29)} و فدیه پذیرفته نمی شود{ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَ(حدید/15)}
.
نکات تفسیری:
1-تفاوت مجازات در دنیا و آخرت
در این دنیا چنین معمول است که برای
نجات مجرمان از مجازات از طرق مختلفی وارد میشوند:
الف، گاه یک نفر جریمه دیگری را پذیرا
میشود و آن را اداء میکند.
ب ، اگر این معنی ممکن نشد متوسل به
شفاعت میگردد و اشخاصی را بر میانگیزد که از او شفاعت کنند.
ج ،باز اگر اینهم نشد سعی میکنند که با
پرداختن غرامت خود را آزاد سازند.
د ،و اگر دسترسی به این کار هم نداشت از
دوستان و یاران کمک میگیرد تا از او دفاع کنند تا گرفتار چنگال مجازات نشود.
اینها طرق مختلف فرار از مجازات در دنیا
است، ولی قرآن میگوید:
اصول حاکم بر مجازاتها در قیامت به کلی
از این امور جدا است، و هیچ یک از این امور در آنجا به کار نمیآید، تنها راه نجات
پناه بردن به سایه ایمان و تقوا است و استمداد از لطف پروردگاراست.(تفسیر نمونه
جلد 1،ص 222)
2- مباحثی در مورد شفاعت
الف . شفاعت در اصطلاح
شخصی که به شفیع متوسل می شود ،در حقیقت
نیروی خودش را به تنهایی برای رسیدن به هدف کافی نمی بیند لذا نیروی خود را –که
آمیزه ای از ایمان و تقوا و عمل صالح است –به نیروی شفیع پیوند می دهد و در نتیجه
به آنچه می خواهد نایل می شود و از قهر خداوند نجات می یابد .
ب . آیات قرآنی در مورد شفاعت
آیاتی که در قرآن پیرامون این مساله بحث
میکند در حقیقت به چند دسته تقسیم میشود:
گروه اول- آیاتی است که بطور مطلق شفاعت
را نفی میکند مانند:
1-" أَنْفِقُوا مِمَّا
رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ
لا شَفاعَةٌ" (بقره 254)
2-" وَ لا یُقْبَلُ مِنْها
شَفاعَةٌ" (بقرة: 48).
گروه دوم- آیاتی است که"
شفیع" را منحصرا خدا معرفی میکند مانند:
1-" ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ
وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ" (سجده: 4)
2- و" قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ
جَمِیعاً" (زمر: 44).
گروه سوم- آیاتی است که شفاعت را مشروط
به اذن و فرمان خدا میکند مانند:
1-" مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ
عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ" (بقره: 255)
2-وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ
إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ" (سبأ:23).
گروه چهارم- آیاتی است که شرائطی برای
شفاعت شونده بیان کرده است مانند:
1-رضایت و خشنودی خداوند " وَ لا
یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی" (انبیاء: 28).
2-داشتن عهد و پیمان(منظور از عهد ایمان
به خدا و پیامبران است ) " لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ
عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً". (مریم: 87) –( تفسیر نمونه، ج1، ص: 228)
ج . جمع بندی آیات
آیاتی که شفاعت را انکار می کنند شفاعت
استقلالی را نفی مینمایند یعنی هیچ کس بدون اجازه خداوند قادر به شفاعت از کسی
نیست .اما آیاتی که شفاعت را اثبات می کند ،نخست آنرا اصالتا برای خدا می داند و
به صورت تبعی برای غیر خدا ،البته به شرط اذن او ،یعنی کسانی در قیامت به اذن
پروردگار و تحت برنامه او ،از افرادی شفاعت کرده و موجب نجات آنان از عذاب می شوند
.
پیامها :
1 ترس از حضور در دادگاه الهی، بدون
وجود هر گونه وکیل یا شفیعی، زمینهی تقویت تقوای الهی است. «وَ اتَّقُوا یَوْماً»
2 در برابر عقاید خرافی و باطل، با
قاطعیّت برخورد کنید. «لا یُقْبَلُ»، «لا یُؤْخَذُ»(تفسیر نور ج 1 ،ص 11
منابع :
قرآن کریم –ترجمه آیت الله مکارم شیرازی
–تفسیر نمونه –تفسیر نور .
سحر و جادوگری در قرآن
سوره بقره آیه 102
«وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ
عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ
النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ
وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ
فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما
هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ
وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ
خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ »(102)
ترجمه :
و (یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان
بر مردم میخواندند پیروی کردند. سلیمان هرگز (دست به سحر نیالود و) کافر نشد ولی شیاطین
کفر ورزیدند و به مردم سحر آموختند. و (نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت»
و «ماروت»، نازل شد پیروی کردند. (آن دو، راه سحر کردن را، برای آشنایی با طرز ابطال
آن، به مردم یاد میدادند. و) به هیچ کس چیزی یاد نمیدادند، مگر اینکه از پیش به او
میگفتند: «ما وسیله آزمایشیم کافر نشو! (و از این تعلیمات، سوء استفاده نکن!)» ولی
آنها از آن دو فرشته، مطالبی را میآموختند که بتوانند به وسیله آن، میان مرد و همسرش
جدایی بیفکنند ولی هیچ گاه نمیتوانند بدون اجازه خداوند، به انسانی زیان برسانند.
آنها قسمتهایی را فرامیگرفتند که به آنان زیان میرسانید و نفعی نمیداد. و مسلما
میدانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد، در آخرت بهرهای نخواهد داشت. و چه زشت
و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند، اگر میدانستند!! (102)
تفسیری مختصر :
آنچه از روایات استفاده میشود آن است که
حضرت سلیمان علیه السلام برای جلوگیری از انحراف یا سوء استفاده، دستور داد اوراق ساحران
را جمعآوری و نگهداری کنند. ولی بعد از وفات او گروهی به آن نوشته ها دست یافته و
مشغول تعلیم و اشاعه سحر در میان مردم شدند. آنان حتّی معجزات حضرت سلیمان را سحر
معرّفی کرده و پیامبری او را منکر شدند. و برخی از بنی اسرائیل نیز به جای پیروی از
تورات به سراغ سحر و جادو رفتند. این کار چنان شهرت و گسترش یافت که یهود زمان پیامبر
اسلام صلی اللَّه علیه و آله نیز سلیمان را ساحری زبردست میدانستند و او را به عنوان
پیامبر نمیشناختند! این آیه، گناه و انحراف رها کردن تورات و پیروی از شیاطین سحرآموز
را بیان میکند که یهود به جای تورات از آنچه شیاطین در زمان سلیمان بر مردم میخواندند،
پیروی میکردند. آنان برای توجیه کار خویش، نسبت سحر به سلیمان نیز میدادند، در حالی
که سلیمان مرد خدا بود و کارش معجزه، و شیاطین در جهت مخالف او و کارشان سحر بود.
علاوه بر آنچه گذشت، یهود از منبع دیگری
نیز به سحر دست یافتند. بدین طریق که خداوند دو فرشته را به نام «هاروت» و «ماروت»
به صورت انسان در شهر «بابل» در میان مردم قرار داد که روش ابطال و خنثی سازی سحر
و جادو را به آنان بیاموزند. امّا برای اینکار لازم بود ابتدا آنان را با سحر آشنا
سازند. چون انسان تا فرمول ترکیبی چیزی را نداند، نمیتواند آن را خنثی نماید. لذا
فرشتهها، ابتدا طریق سحر و سپس طریقه ابطال آن را میآموختند و قبل از آموزش با شاگردان
خود شرط میکردند که از آن سوء استفاده نکنند و میگفتند: این کار مایهی فتنه وآزمایش است، مبادا در مسیر مبارزه و خنثی
سازی، خودتان گرفتار شوید. امّا یهود از آن آموزش سوء استفاده نموده و از آن برای مقاصد
ناشایست بهره بردند و حتّی برای جدایی میان مرد و همسرش بکار گرفتند.
اشاره
ای به نکات تفسیری :
1-سحر و قدرت الهی
همانند همه چیز سحر هم تحت سیطره قدرت الهی
است و ساحر با داشتن علمِ سحر، از دایرهی قدرت الهی خارج نیست و بدون ارادهی خدا
قادر به انجام کاری نیست و به کسی نمیتواند ضرری برساند، ولی از آنجایی که خداوند
برای هر چیز اثری قرار داده است، سحر و جادو نیز میتواند اثرات سویی داشته باشد که
از آن جمله تأثیر آن بر روابط زناشویی و خانوادگی است.
2-ابطال سحر
یاد گیری سحر به جهت ابطال سحر مجاز است
؛همانند پزشکی که با علل بیماری ها آشنا می شود تا بتواند با آن مبارزه کند .هاروت
و ماروت هم سحر را به جهت ابطال آن به مردم می آموختند .
3- تخصص در کنار تعهد
تخصص اگر با دین و اخلاق و تعهد همراه نباشد
نتایج خسارت باری را در پی خواهد داشت .آن دو فرشته وقتی که وقتی به مردم دانش سحر
را برای ابطال آن می آموختند این مهم را یاد آور می شدند که «ما وسیله آزمایش هستیم
پس کفر نورز »یعنی این دانش را ابزاری برای ضرر به دیگران و استفاده های ناروا قرار
ندهید
برخی از پیامهای آیه :
1-در حکومت حقّ و زمامداری حاکم الهی نیز
همهی مردم اصلاح نمیشوند، گروهی کجروی میکنند.
2-ساحران برای مقدّس جلوه دادن و توجیه
کار خود، سلیمان را نیز ساحر معرّفی میکردند.
3-تعلیم و تعلّم و إِعمال سحر، در ردیف
کفر است.
4-برای مقابله با علوم مضرّ و عقاید انحرافی،
آگاهی صالحان از آنها لازم است.
5-گاهی علم و دانش، وسیله آزمایش است.
6-تفرقه انداختن میان زن و شوهر، کاری شیاطینی
و در حدّ کفر است.
7 -سحر و جادو واقعیّت دارد و در زندگی
انسان مؤثّر است
8-ساحر دست به کارهایی میزند، ولی تمام
تأثیر و تأثرات زیر نظر خداست.ومیتوان از طریق پناه بردن به خداوند و استعاذه و توکّل
و دعا و صدقه از توطئهها نجات یافت.
منابع :
تفسیر نمونه –آیت الله مکارم شیرازی
تفسیر نور –حجت الاسلام قرائتی
سوره حجرات آیه 12
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ».
ترجمه:
" ای کسانی که ایمان آوردهاید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمانها گناه است"منظور از" کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ" گمانهای بد است که نسبت به گمانهای خوب در میان مردم بیشتر است لذا از آن تعبیر به کثیر شده و گرنه" حسن ظن و گمان خیر" نه تنها ممنوع نیست بلکه مستحسن است، چنان که قرآن مجید در آیه 12 سوره نور میفرماید: لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً:
" چرا هنگامی که آن نسبت ناروا را شنیدید مردان و زنان با ایمان نسبت به خود (و کسی که همچون خود آنها بود) گمان خیر نبردند"؟! قابل توجه اینکه: نهی از" کثیری" از گمانها شده، ولی در مقام تعلیل میگوید زیرا" بعضی" از گمانها گناه است این تفاوت تعبیر ممکن است از این جهت باشد که گمانهای بد بعضی مطابق واقع است، و بعضی مخالف واقع، آنکه مخالف واقع است مسلما گناه است، و لذا تعبیر به" إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ" شده است، بنا بر این وجود همین گناه کافی است که از همه بپرهیزد.
در اینجا این سؤال مطرح میشود که گمان بد و خوب غالبا اختیاری نیست، یعنی بر اثر یک سلسله مقدمات که از اختیار انسان بیرون است در ذهن منعکس میشود، بنا بر این چگونه میشود از آن نهی کرد؟! 1- منظور از این نهی، نهی از ترتیب آثار است، یعنی هر گاه گمان بدی نسبت به مسلمانی در ذهن شما پیدا شد، در عمل کوچکترین اعتنایی به آن نکنید، طرز رفتار خود را دگرگون نسازید، و مناسبات خود را با طرف تغییر ندهید، بنا بر این آنچه گناه است ترتیب اثر دادن به گمان بد میباشد.
2- انسان میتواند با تفکر روی مسائل مختلفی، گمان بد را در بسیاری از موارد از خود دور سازد، به این ترتیب که در راههای حمل بر صحت بیندیشد و احتمالات صحیحی را که در مورد آن عمل وجود دارد در ذهن خود مجسم سازد و تدریجا بر گمان بد غلبه کند. بنا بر این گمان بد چیزی نیست که همیشه از اختیار آدمی بیرون باشد.
لذا در روایات دستور داده شده که اعمال برادرت را بر نیکوترین وجه ممکن حمل کن، تا دلیلی بر خلاف آن قائم شود، و هرگز نسبت به سخنی که از برادر مسلمانت صادر شده گمان بد مبر، ما دام که میتوانی محمل نیکی برای آن بیابی.
منبع تفسیر نمونه جلد 22ص182
سلام بر همه دوستان امید که هر لحظه تان قرآنی باشد باید بگویم که به خاطر مسافرت های مکرر و مشغله کاری مدتی بود که نمی توانستم که وبلاگم را به روز کنم و از این بابت شرمنده دوستان بودم تا اینکه جریان توهین به قرآن عزمم را جزم نمود که باز به این سنگر برگردم و هر چند ناقابل به انجام وظیفه بپردازم .
در ابتدا حدیثی در باب فضل قرآن و مقام جوان با ایمانی که قرآن بخواند :
الکافی ج2 باب فضل حامل القرآن ..... ص : 603
ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ مِنْهَالٍ الْقَصَّابِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ وَ هُوَ شَابٌّ مُؤْمِنٌ اخْتَلَطَ الْقُرْآنُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ وَ جَعَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَ السَّفَرَةِ الْکِرَامِ الْبَرَرَةِ وَ کَانَ الْقُرْآنُ حَجِیزاً عَنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَقُولُ یَا رَبِّ إِنَّ کُلَّ عَامِلٍ قَدْ أَصَابَ أَجْرَ عَمَلِهِ غَیْرَ عَامِلِی فَبَلِّغْ بِهِ أَکْرَمَ عَطَایَاکَ قَالَ فَیَکْسُوهُ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ حُلَّتَیْنِ مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ وَ یُوضَعُ عَلَی رَأْسِهِ تَاجُ الْکَرَامَةِ ثُمَّ یُقَالُ لَهُ هَلْ أَرْضَیْنَاکَ فِیهِ فَیَقُولُ الْقُرْآنُ یَا رَبِّ قَدْ کُنْتُ أَرْغَبُ لَهُ فِیمَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا فَیُعْطَی الْأَمْنَ بِیَمِینِهِ وَ الْخُلْدَ بِیَسَارِهِ ثُمَّ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ فَیُقَالُ لَهُ اقْرَأْ وَ اصْعَدْ دَرَجَةً ثُمَّ یُقَالُ لَهُ هَلْ بَلَغْنَا بِهِ وَ أَرْضَیْنَاکَ فَیَقُولُ نَعَمْ قَالَ وَ مَنْ قَرَأَهُ کَثِیراً وَ تَعَاهَدَهُ بِمَشَقَّةٍ مِنْ شِدَّةِ حِفْظِهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْرَ هَذَا مَرَّتَیْن.
ترجمه :
اصول کافی-ترجمه مصطفوی ج4 ح 4 - ..... ص : 405
حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر که در حال جوانی قرآن بخواند و با ایمان هم باشد قرآن با گوشت و خونش بیامیزد، و خدای عز و جل او را با فرشتگان پیغام برنده و نیکرفتارش رفیق کند، و قرآن برای او در روز قیامت پرده و مانعی از آتش باشد و گوید: بار پروردگارا هر عامل وتاجری بمزد کار خویش رسیده جز عامل من، پس گرامیترین عطاهای خود را باو برسان، فرمود: پس خدای عزیز و جبار دو جامه از جامههای بهشتی باو بپوشاند و بر سرش تاج کرامت نهاده شود، سپس بقرآن گفته شود: آیا ما تو را در باره این شخص خشنود کردیم؟ قرآن گوید: بار پروردگارا من برتر از این در باره او میل داشتم، پس نامه امان (از دوزخ را) بدست راستش دهند، و فرمان جاویدان ماندن در بهشت را در دست چپش گذارند و وارد بهشت گردد، پس باو گفته شود: بخوان (قرآن را) و یکدرجه بالا برو، سپس بقرآن گویند: آیا آنچه تو خواستی باو رساندیم و تو را خشنود کردیم؟ گوید: آری، حضرت فرمود: هر کس قرآن را بسیار بخواند و با اینکه حفظ آن (بر او) دشوار است آن را بذهن خویش بسپارد خدای عز و جل دو بار پاداش آن را باو بدهد.(یک پاداش در دنیا و یک پاداش در آخرت )
منبع :اصول کافی نوشته محمد بن یعقوب کلینی -ترجمه سید جواد مصطفوی
مقام ابرار(نیکوکاران واقعی )
سوره آل عمران آیه 92
«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا
مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ »
ترجمه :
نیکی را در نخواهید یافت تا آن گاه که از
آنچه دوست میدارید انفاق کنید. و هر چه انفاق میکنید خدا بدان آگاه است.
مقدمه :
روشن است که دست کشیدن از چیزی که آن را دوست دارد
و انفاق آن در راه خدا کار هر کس نیست و ایمانی
محکم و عقیدهای راسخ میخواهد و انسان باید به درجهای از ایمان برسد که خوشنودی خدا
را بر تمام چیزهایی که نزد او محبوب و دوست داشتنی است ترجیح بدهد تا بتواند چنین کند.
البته منظور آیه انفاق مال است آنهم مالی
که محبوب شخص است ولی میتوان آن را به بذل جان هم تعمیم داد. بالاترین نیکویی آن است
که انسان از عزیزترینهای خود در راه خدا دست بردارد همانگونه که امام حسین (ع) در
کربلا و روز عاشورا کرد.
نکات تفسیری:
1-شرایط رسیدن به مقام بر ونیکی
الف: انفاق از آنچه محبوب و مورد علاقه
است
ب-از مال حلال و پاکیزه باشد«یا أَیُّهَا
الَّذینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ
مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبیثَ مِنْهُ ......»(بقره/267)
ای کسانی که ایمان آوردهاید، از دستاوردهای
نیکوی خویش و از آنچه برایتان از زمین رویانیدهایم انفاق کنید، نه از چیزهای ناپاک
و بد.....
ج-انفاق بدون هیچ منت وآزاری باشد «یا أَیُّهَا
الَّذینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی»(بقره/264)
د-انفاق کننده انتظار مزد و قدرانی از طرف
گیرنده انفاق را نداشته باشد«إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ
جَزاءً وَ لا شُکُوراً »(انسان/9)
ه-برای رسیدن به مقام نیکی لازم نیست همه
دارایی انفاق شود بلکه با انفاق بخشی از آن نیز می توان به مقام بِرّ رسید «مِمَّا
تُحِبُّون»مِن در مما تحبون برای تبعیض است.
2-آثار انفاق:
انفاق علاوه بر زدودن فقر و کمک به نیازمندان
ارتقای روحی و معنوی انفاق کننده را نیز در بر دارد زیرا چشم پوشی از چیزهای مورد علاقه
موجب شکوفایی روح سخاوت و گذشت شده و انسان را از قید اسارت های مختلف
می رهاند.
1 -ابو طلحه انصاری، بیشترین درختان خرما
را در مدینه داشت و باغ او محبوبترین اموالش بود. این باغ که روبروی مسجد پیامبر صلی
اللَّه علیه و آله واقع شده بود، آب زلالی داشت. رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله گاه
و بیگاه وارد آن باغ میشد و از چشمهی آن مینوشید.
این باغِ زیبا و عالی، درآمد کلانی داشت
که مردم از آن سخن میگفتند. وقتی آیه نازل شد که «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی
...» او خدمت پیامبر رسید و عرض کرد: محبوبترین چیزها نزد من این باغ است، میخواهم
آن را در راه خدا انفاق کنم. پیامبر صلی اللَّه علیه و آله فرمود: تجارت خوبی است،
آفرین بر تو، ولی پیشنهاد من آن است که این باغ را به فقرای فامیل و بستگان خویش دهی.
او قبول کرد و باغ را بین آنان تقسیم نمود.
2- مهمانانی بر ابو ذر وارد شدند، ابو ذر
گفت: چون من گرفتاری دارم، شما خودتان یکی از شتران مرا نحر و غذا تهیه کنید. آنها
شتر لاغری را انتخاب کردند. ابو ذر ناراحت شد و پرسید: چرا شتر فربه و چاق را نیاوردید؟
گفتند: آن را برای نیاز آینده تو گذاشتیم. ابو ذر فرمود: روز نیاز من روز قبر من است
3 -وقتی فاطمه زهرا علیها السلام را در
شب عروسی به خانه شوهر میبردند، فقیری از حضرت پیراهن کهنهای خواست. فاطمه زهرا علیها
السلام همان جا به زنان اطرافش فرمودند دور من را بگیرید بعد پیراهن نوی عروسیش را
از تن بیرون آوردند وانفاق کردند وخود با همان پیراهن کهنه به خانه امیر المومنین علیه
السلام رفتند.
منابع :
1-قرآن مجید
2-تفسیر کوثر-یعقوب جعفری
3-تفسیر نمونه-آیت الله مکارم شیرازی
4-تفسیر نور-حجت الاسلام قرائتی
مفهوم غیبت:
" غیبت" چنان که از اسمش پیدا
است این است که در غیاب کسی سخنی گویند، منتهی سخنی که عیبی از عیوب او را فاش
سازد، خواه این عیب جسمانی باشد، یا اخلاقی، در اعمال او باشد یا در سخنش، و حتی
در اموری که مربوط به او است مانند لباس، خانه، همسر و فرزندان و مانند اینها.
بنا بر این اگر کسی صفات ظاهر و آشکار
دیگری را بیان کند غیبت نخواهد بود. مگر اینکه قصد مذمت و عیبجویی داشته باشد که
در این صورت حرام است، مثل اینکه در مقام مذمت بگوید آن مرد نابینا، یا کوتاه قد،
یا سیاهرنگ یا کوسه! به این ترتیب ذکر عیوب پنهانی به هر قصد و نیتی که باشد غیبت
و حرام است، و ذکر عیوب آشکار اگر به قصد مذمت باشد آن نیز حرام است، خواه آن را
در مفهوم غیبت وارد بدانیم یا نه.
اینها همه در صورتی است که این صفات
واقعا در طرف باشد، اما اگر صفتی اصلا وجود نداشته باشد داخل در عنوان"
تهمت" خواهد بود که گناه آن به مراتب شدیدتر و سنگینتر است.
یا این که میگوید: این سخنی است که در
حضور او نیز میگویم، در حالی که گفتن آن پیش روی طرف نه تنها از گناه غیبت
نمیکاهد بلکه به خاطر ایذاء، گناه سنگینتری را به بار میآورد.
علاج غیبت و توبه آن:
" غیبت" مانند بسیاری از صفات
ذمیمه تدریجا به صورت یک بیماری روانی در میآید، به گونهای که غیبت کننده از کار
خود لذت میبرد، و از این که پیوسته آبروی این و آن را بریزد احساس رضا و خشنودی
میکند، و این یکی از مراحل بسیار خطرناک اخلاقی است.
اینجا است که غیبت کننده باید قبل از هر
چیز به درمان انگیزههای درونی غیبت که در اعماق روح او است و به این گناه دامن
میزند بپردازد، انگیزههایی همچون" بخل" و" حسد" و"
کینهتوزی" و" عداوت" و" خود برتر بینی".
باید از طریق خودسازی، و تفکر در عواقب
سوء این صفات زشت و نتائج شومی که ببار میآورد، و همچنین از طریق ریاضت نفس این
آلودگیها را از جان و دل بشوید، تا بتواند زبان را از آلودگی به غیبت باز دارد.
سپس در مقام توبه بر آید، و از آنجا که
غیبت جنبه" حق الناس" دارد اگر دسترسی به صاحب غیبت دارد و مشکل تازهای
ایجاد نمیکند، از او عذر خواهی کند، هر چند بصورت سر بسته باشد، مثلا بگوید من
گاهی بر اثر نادانی و بیخبری از شما غیبت کردهام مرا ببخش، و شرح
بیشتری ندهد، مبادا عامل فساد تازهای شود.
و اگر دسترسی به طرف ندارد یا او را
نمیشناسد، یا از دنیا رفته است، برای او استغفار کند، و عمل نیک انجام دهد، شاید
به برکت آن خداوند متعال وی را ببخشد و طرف مقابل را راضی سازد.
منبع تفسیر نمونه -همان آدرس پست قبلی
با سلام خدمت دوستان عزیز
به لطف الهی توفیقی بود و در خدمت زائران کوی دوست عازم مدینه النبی(ص) و مکه معظمه شده بودیم به یاد همه شما عزیزان بودم امید که خداوند زیارات و دعاهای تمام مومنین را مورد قبول قرار بدهد به زودی در خدمتتان خواهم بود .

علی علیه السلام و شیعیانش در قرآن
[سوره البینة: آیه 7]
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا
الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّة
ترجمه:
کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند
بهترین مخلوقات (خدا) هستند.
علی (ع) و شیعیانش خیر البریهاند
در روایات فراوانی که از طرق اهل سنت و
منابع معروف آنها، و همچنین در منابع معروف شیعه نقل شده، آیه" أُولئِکَ هُمْ
خَیْرُ الْبَرِیَّةِ" (آنها بهترین مخلوقات خدا هستند) به علی (ع) و پیروان
او تفسیر شده است.
" حاکم حسکانی نیشابوری" که
از دانشمندان معروف اهل سنت در قرن پنجم هجری است این روایات را در کتاب
معروفش" شواهد التنزیل" با اسناد مختلف نقل میکند، و تعداد آن بیش از
بیست روایت است که به عنوان نمونه چند روایت را از نظر میگذارنیم:
1-" ابن عباس" میگوید:
هنگامی که آیه إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ
خَیْرُ الْبَرِیَّةِ نازل شد پیغمبر اکرم ص به علی (ع) فرمود:
هو انت و شیعتک تاتی انت و شیعتک یوم
القیامة راضیین مرضیین، و یاتی عدوک غضبانا مقحمین:
" منظور از این آیه تو و شیعیانت
هستید که در روز قیامت وارد عرصه محشر میشوید در حالی که هم شما از خدا راضی و هم
خدا از شما راضی است و دشمنت خشمگین وارد محشر میشود و به زور به جهنم
میرود" (در بعضی از نسخههای حدیث مقمحین آمده است که به معنی بالا
نگاهداشتن سر به وسیله غل و زنجیر میباشد).
2- در حدیث دیگری از" ابو
برزه" آمده است که وقتی پیغمبر اکرم( ص) این آیه را قرائت کرد، فرمود:
هم انت و شیعتک یا علی، و میعاد ما بینی
و بینک الحوض:
" آنها تو و شیعیانت هستید، ای
علی! و وعده من و شما کنار حوض کوثر است".
3- در حدیث دیگری از" جابر بن عبد
اللَّه انصاری" آمده است که ما خدمت پیغمبر اکرم ص کنار خانه خدا نشسته بودیم
علی (ع) به سوی ما آمد، هنگامی که چشم پیامبر ص به او افتاد فرمود: قد اتاکم
اخی:" برادرم به سراغ شما میآید" سپس رو به کعبه کرد:
فقال و رب هذه البنیة! ان هذا و شیعته
هم الفائزون یوم القیامة:
" به خدای این کعبه قسم که این مرد
و شیعیانش در قیامت رستگارانند"
4- در" در المنثور" از"
ابن عباس" آمده است که وقتی آیه إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا
الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ" نازل شد پیغمبر اکرم( ص) به
علی فرمود: هو انت و شیعتک یوم القیامة راضیین مرضیین:" آن تو و شیعیان تو در
قیامت میباشید که هم شما از خدا خشنود هستید و هم خدا از شما خشنود"
بسیاری دیگر از دانشمندان اهل سنت نیز
همین مضمون را در کتب خود نقل کردهاند از جمله" خطیب خوارزمی" در"
مناقب" و" ابو نعیم اصفهانی" در" کفایة الخصام" و"
علامه طبری" در" تفسیر معروفش" و ابن صباغ مالکی در"
فصول" المهمه" و" علامه شوکانی" در" فتح الغدیر"
و" شیخ سلیمان قندوزی" در" ینابیع المودة" و آلوسی در"
روح المعانی" ذیل آیات مورد بحث و جمعی دیگر.
کوتاه سخن اینکه حدیث فوق از احادیث
بسیار معروف و مشهور است که از سوی غالب دانشمندان و علمای اسلام پذیرفته شده، و
این فضیلتی است بزرگ و بی نظیر برای علی ع و پیروانش.
ضمنا از این روایات به خوبی این حقیقت
آشکار میشود که واژه" شیعه"از همان عصر رسول خدا (ص) به وسیله آن حضرت
در میان مسلمین نشر شد، و اشاره به پیروان خاص امیر مؤمنان علی (ع) است، و آنها که
گمان میکنند تعبیر" شیعه" از تعبیراتی است که قرنها بعد به وجود آمده
سخت در اشتباهند.
منبع:تفسیر نمونه ص 211الی 214با تلخیص
چند روز گذشت و اوضاع رفوگره بهتر شد .ویکروز ملا میره خونه و می بینه وسط فرشش بریده شده، ملا عصبانی میشه و به زنش میگه، این چه کاری بود که کردی؟!، زن ملا گفت:تو خودت رو منبر گفتی فرشی که بچه جیش کنه ، باید بریده شه، ملا با[عصبانی]میگه ،اخه پدرسوخته من واسه مردم میگم ،نه واسه خودم که!!...بدم پدر ،پدرسوخته ات را دربیارن، پدرسوخته[عصبانی]......