سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقانیت شیعه

اجتماعی

بهار 90 - حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

 

»» چهره های موثر در عصر ظهور 1-(یمانی)

یمانی


یمانی از مهمترین چهره های است که پیش از ظهور خروج می کند ظهور یمانی نیز همچون سفیانی از علائم قطعی ظهور است با این تفاوت که یمانی چهره ای سپید و سفیانی چهره ای سیاه در روایات دارند. 


 امام صادق ع در روایتی می فرمایند : (( قیام سه نفر سفیانی سید خراسانی و یمانی در یکسال و یک ماه و یک روز است و هیچکدام مانند پرچم یمانی بر حق نیست چرا که به حقیقت دعوت می کند ))(الارشاد شیخ مفید ص 387)


 

نام مشخصی در روایات برای یمانی ذکر نشده است جز اینکه در برخی از آنها اشاره شده است که احتمالا نام او حسن یا حسین است.(شش ماه پایانی الساده ص 155)


احتمالا همین مشخص نبودن نام یمانی به دلیل حفظ امنیت اوست.چرا که شخصیت یمانی در آخر الزمان بسیار حساس و مهم است و همین حساسیت سبب پیدایش بسیاری از مدعیان دروغین شده است . تا کنون دهها یمانی جعلی در اقصی نقاط جهان ظهور کرده و خاموش شده اند و برخی در غیبتند !!!


در حق بودن یمانی هیچ شکی نیست. امام باقر ع ضمن حدیث بلندی می فرمایند:


(( .....و هر گاه یمانی قیام کرد به سوی او حرکت کن و بشتاب که آن را پرچم هدایت خواهی یافت. احدی از مسلمانان اجازه ندارد با او مقابله کند و هر کسچنین کند جهنمی است چرا که یمانی به حق و صراط مستقیم دعوت می کند.)) ( الغیبه نعمانی ص 171)


باید دانست که یمانی از یمن خروج می کند و خراسانی از ایران و هردو برای مقابله با سفیانی به پا می خیزند وبه تعبیر امام صادق ع این دو نیروی خیر و شر  (( همچون اسبان مسابقه هستند )) و می کوشند از هم سبقت بگیرند.(بشاره الاسلام ص93)


یمانی و قحطانی به احتمال زیاد یکی نیستند چرا که رنگ پرچمی که برای یمانی  سفید و برای قحطانی زرد است. در ضمن قحطانی در مقابله با سفیانی شکست می خورد در حالی که از شکست یمانی در روایت ما چیزی ذکر نشده است


در نهایت یمانی به سپاه امام زمان (عج) می پیوندد و با دستان خود سفیانی را به هلاکت می رساند.


(برگرفته از مجله اندیشه سبز حوزه نمایندگی ولی فقیه در وزارت جهاد کشاورزی)




تاریخ : پنج شنبه 90/3/26 | 10:23 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

»» غیبت امام زمان (عج) چگونه است؟

آیا شخص شریف امام زمان از نظر پنهان است یا جسم ایشان دیده می شود ولی کسی ایشان را نمی شناسد؟



 


باید دانست که غیبت جسم شخص از انظار حاضرین در تاریخ معجزات و کرامات انبیا و اولیا بی سابقه نیست. در تفاسیر آمده است که خداوند پیغمبر (ص) را در هنگام قرائت قران از ابوسفیان و ابو جهل و ... مستور می نمودوآنان می امدند و از کنار آن حضرت می گذشتند اما او را نمی دیدند . (تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 645)در وقت هجرت هم که مشرکان برای قتل پیامبر اجتماع کرده بودند شخص ان حضرت را ندیدند. (سیره ابن هشام ج2 ص95 )


 


 


اما ناشناخته ماندن با غایب نشدن شخص بسیار ساده است و نیاز به اعجاز ندارد اگر چه فلسفه و  فایده غیبت به هر یک از دو نحو حاصل می شود.


از جمع روایات و حکایات تشرف افراد به خدمت آن حضرت  دانسته می شود که غیبت به هر دو شکل واقع شده و گاهی در زمان واحد به هر دو شکل واقع شده به طوری که یک نفر ایشان را دیده ونشناخته و در همان شخص حاضر دیگر اصلا ایشان را ندیده است.




تاریخ : پنج شنبه 90/3/26 | 10:20 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

 

»» خطبه امیرالمومنین ع واوضاع آخرالزمان

خطبه امیرالمومنین ع واوضاع آخرالزمان


  


ای مردم پیش از آنکه مرا ازدست دهید هر چه میخواهید ازمن بپرسید دراین وقت صعصعه بن صوحان از جا برخاست و گفت یا امیرالمومنین دجال کی خواهد آمد  امام  فرمود:


 


 خداوند سخن  تورا شنید و دانست مقصودت چیست بخدا   قسم دراین باره سائل  و مسئول (نوومن یکسان هستیم (یعنی این اسرار رافقط  خداوند میداند ) ولی این را بدان که آمدن دجال علاماتی دارد علامات این است  دجال در وقتی میآید که مردم نماز را  بمیرانند و امانت را ضایع کنند و دروغ گفتن را حلال شمارند و ربا بخورند و رشوه بگیرند  و ساختمانها را محکم بسازند و دین را بدنیا  بفروشند و موقعیکه سفیهان را بکار گماشتند و با زنان مشورت کردند و پیوند خویشان را پاره  نمودند و هوا پرستی پیشه ساختند و خون  یکدیگر را بی ارزش دانستند و…………وزنها بواسطه میل شایانی که به امور دنیا دارند


در امر تجارت با شوهران خود شرکت جویند


زنها بر زینها سوار شوند و زنان به مردان و


مردان به زنان شباهت پیدا کنند 


بحارالانوار جلد 13 صفحه 962 


لطفا نظر یادتون نره




تاریخ : پنج شنبه 90/3/26 | 10:19 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

***************

یکى از روایاتى که ولایت مطلق امیرمؤمنان علیه السلام و جانشینى بلافصل آن حضرت را ثابت مى‌کند، روایت «على ولى کل مؤمن بعدی» است که به روایت «ولایت» مشهور شده است.

این روایت با عبارات مختلف؛ از جمله: «على ولى کل مؤمن بعدی»؛ «هو ولى کل مؤمن من بعدی»؛ «انت ولى کل مؤمن بعدی»؛ «أنت ولى کل مؤمن بعدى و مؤمنة»؛ «فانه ولیکم بعدی»؛ «ان علیاً ولیکم بعدی»؛ «أنک ولى المؤمنین من بعدی»؛ «إنه لا ینبغى أن أذهب إلا وأنت خلیفتى فى کل مؤمن من بعدی»؛ و... . نقل شده و چندین سند صحیح دارد؛ بزرگانى همچون، حاکم نیشابورى، شمس الدین ذهبى، على بن أبوبکر هیثمى و حتى محمد ناصر البانى آن را تصحیح کرده‌اند؛ اما متأسفانه افرادى همچون ابن تیمیه حرانى و هفمکران او که صحت این روایت را اصل مشروعیت مذهب خود در تضاد مى‌دیده‌اند، اصل صدور روایت را دروغ دانسته‌اند:

قوله «هو ولی کل مؤمن بعدی» کذب على رسول الله صلى الله علیه و سلم.

این حدیث از پیامبر خدا (ص) که فرمود: « على ولى هر مؤمنى بعد از من است » دروغى است که به رسول خدا (ص) نست داده شده است.

ابن تیمیة، أحمد بن عبد الحلیم الحرانی (متوفای 728هـ)، منهاج السنة النبویة،ج7، ص391، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقیق: د. محمد رشاد سالم.

براى روشن شدن حقیقت ماجرا و این که چه کسى دروغگو است و به پیامبر خدا دروغ مى‌بندد، ما أسناد این روایت را در منابع اهل سنت به صورت فشرده بررسى خواهیم کرد.




تاریخ : جمعه 90/3/6 | 10:19 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

روایت اول: عبد الله بن عباس

ابوداود طیالسى در مسند خود مى‌نویسد:

حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ أَبِی بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ لِعَلِیٍّ:

«أَنْتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی».

از إبن عباس نقل شده است که رسول خدا صلى الله علیه وآله خطاب به على (علیه السلام) فرمود:

«تو ولى هر مؤمنى بعد از من هستی».

الطیالسی البصری، سلیمان بن داوود ابوداوود الفارسی (متوفاى204هـ)، مسند أبی داوود الطیالسی،ج1، ص360، ح2752، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

 




تاریخ : جمعه 90/3/6 | 10:18 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

بررسی سند روایت

أَبُو عَوَانَةَ، وضّاح بن عبد الله

از روات، بخارى، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبى او را «ثقه» و «متقن» مى‌داند:

وضاح بن عبد الله الحافظ أبو عوانة الیشکری مولى یزید بن عطاء سمع قتادة وابن المنکدر وعنه عفان وقتیبة ولوین ثقة متقن لکتابه توفی 176 ع

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص349، رقم:6049، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.

ابن حجر نیز مى‌نویسد:

وضاح بتشدید المعجمة ثم مهملة الیشکری بالمعجمة الواسطی البزاز أبو عوانة مشهور بکنیته ثقة ثبت من السابعة مات سنة خمس أو ست وسبعین ع

وضاح، ثقه، استوار و از طبقه هفتم روات بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب،ج1، ص580، رقم: 7407، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

 




تاریخ : جمعه 90/3/6 | 10:16 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

أَبِو بَلْجٍ، یحیى بن سلیم بن بلج:

مزى در تهذیب الکمال مى‌نویسد:

أبو بلج الفزاری الواسطی، ویُقال: الکوفی، وهو الکبیر، اسمه: یحیى بن سلیم بن بلج...

قال إسحاق بن منصور، عن یحیى بن مَعِین: ثقة. وکذلک قال محمد بن سعد، والنَّسَائی، والدار قطنی. وقَال البُخارِیُّ: فیه نظر. وَقَال أبو حاتم: صالح الحدیث، لا بأس به.

ابوبلج فزارى، اسحاق بن منصور از یحیى بن معین نقل کرده است که او «ثقه» است، همچنین محمد بن سعد، نسائى و دارقطنى او را توثیق کرده‌اند. بخارى گفته: در او اشکال است، ابوحاتم گفته: حدیثش صالح است و در خود او اشکالى نیست.

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذیب الکمال،ج33، ص162، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.

ذهبى در کتاب الکاشف در باره او مى‌نویسد:

أبو بلج الفزاری یحیى بن سلیم أو بن أبی سلیم عن أبیه وعمرو بن میمون الأودی وعنه شعبة وهشیم وثقه بن معین والدارقطنی وقال أبو حاتم لا بأس به وقال البخاری فیه نظر 4

یحیى بن سلیم، یحیى بن معین و دارقطنى او را توثیق کرده‌اند،‌ ابوحاتم گفته: اشکالى در او نیست و بخارى گفته: در او اشکالى است.

الکاشف ج2 ص414، رقم:6550

و ابن حجر در لسان المیزان مى‌گوید:

یحیى بن سلیم ان أبو بلج الفزاری عن عمرو بن میمون وعنه شعبة وهشیم وثقه بن معین والنسائی والدارقطنی.

یحیى بن معین، نسائى و دارقطنى او را توثیق کرده‌اند.

لسان المیزان ج7 ص432، رقم:5209

و در تقریب التهذیب او را صدوق دانسته؛ اما گفته است که برخى وقت‌ها اشتباه مى‌کرده:

أبو بلج بفتح أوله وسکون اللام بعدها جیم الفزاری الکوفی ثم الواسطی الکبیر اسمه یحیى بن سلیم أو بن أبی سلیم أو بن أبی الأسود صدوق ربما أخطأ من الخامسة 4

ابو بلج، بسیار راستگو است؛ ولى گاهى اشتباه مى‌کرده است.

تقریب التهذیب ج1 ص625، رقم: 8003.

بدیهى است که جمله بخارى «فیه نظر»، نمى‌تواند در برابر توثیقات بزرگان علم رجال اهل سنت، تضعیف محسوب شود و به صحت روایت ضرر بزند؛ چرا که بزرگانى همچون یحیى بن معین، دارقطنى، نسائى، محمد بن سعد و ابن أبى حاتم او را توثیق کرده‌اند و تضعیف بخارى در برابر توثیقات این بزرگان تاب مقاومت ندارد؛ چنانچه بدر الدین عینى در باره روایتى که از ابوالمنیب عبید الله بن عبد الله نقل شده است مى‌گوید:

فإن قلت: فی إسناده أبو المنیب عبید الله بن عبد الله، وقد تکلم فیه البخاری وغیره. قلت: قال الحاکم: وثقه ابن معین، وقال ابن أبی حاتم: سمعت أبی یقول: هو صالح الحدیث، وأنکر على البخاری إدخاله فی الضعفاء، فهذا ابن معین إمام هذا الشأن وکفى به حجة فی توثیقه إیاه.

اگر بگویى که در سند آن ابو المنیب عبید الله بن عبد الله است که بخارى و دیگران به او اشکال گرفته‌اند، مى‌گویم: حاکم گفته که ابن معین او را توثیق کرده، ابوحاتم گفته که از پدرم شنیدم که مى‌گفت: او صالح الحدیث است؛ اما بخارى منکر شده و او را در زمره ضعفاء آورده است؛ اما یحیى بن معین، پیشواى این کار (علم رجال) است، براى حجیت روایت، توثیق او، توسط یحیى بن معین کفایت مى‌کند.

العینی الغیتابی الحنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری،ج7، ص11، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

وضعیت یحیى بن سلیم نیز تقریبا به همین صورت است، بخارى او را تضعیف کرده‌ ـ البته اگر بگوییم که «فیه نظر» تضعیف باشد ـ؛‌ اما یحیى بن معین و دیگر ائمه رجال اهل سنت او را توثیق کرده‌اند؛ پس بر طبق گفته آقاى بدر الدین عینى، تضعیف بخارى ارزشى ندارد و تنها توثیق یحیى بن معین، براى اثبات حجیت روایت کفایت مى‌کند.

حتى اگر فرض کنیم که اشکال بخارى تأثیر گذار باشد، بازهم روایت از حجیت ساقط نمى‌شود و حد اکثر یحیى بن سلیم مى‌شود «مختلف فیه» و روایت «مختلف فیه» از دیدگاه اهل سنت، دست‌کم داراى درجه «حسن» است و روایت حسن نیز از دیدگاه آن‌ها حجت است و در حجیت با روایت صحیح تفاوتى ندارد.

البانى وهابى نیز روایت یحیى بن سلیم را «حسن» دانسته است:

1188 - إسناده حسن ورجاله ثقات رجال الشیخین غیر أبی بلج واسمه یحیى بن سلیم بن بلج قال الحافظ صدوق ربما أخطأ.

سند روایت «حسن» است، تمام راویان آن ثقه و از راویان بخارى و مسلم هستند؛‌ غیر از أبوبلج که ابن حجر گفته او بسیار راستگو است؛ ولى گاهى اشتباه مى‌کرده.

ألبانی، محمد ناصر (متوفاى1420هـ)، ظلال الجنة،ج1، ص27، ج2، ص338، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعة: الثالثة – 1413هـ ـ 1993م.

البته البانى روایت «أنت ولى کل مؤمن بعدی» را با همین سند، صحیح مى‌داند و صراحتا اعتراف مى‌کند که این روایت صحیح است که در ادامه به سخن او اشاره مى‌شود.

نتیجه آن که: یحیى بن سلیم از دیدگاه، یحیى بن معین، دارقطنى، ابن أبى‌حاتم، البانى و... موثق و روایتش «صحیح» و یا دست‌کم «حسن» است.

عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ

از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته:

عمرو بن میمون الأودی عن عمر ومعاذ وعنه زیاد بن علاقة وأبو إسحاق وابن سوقة کثیر الحج والعبادة وهو راجم القردة مات 74 ع

عمرو بن میمیون، زیاد به حج مى‌رفت و اهل عبادت بود، او همان کسى است که میمون را سنگسار کرد.

الکاشف ج2 ص89، رقم: 4237

عمرو بن میمون الأودی أبو عبد الله ویقال أبو یحیى مخضرم مشهور ثقة عابد نزل الکوفة مات سنة أربع وسبعین وقیل بعدها ع.

عمرو بن میمون که به او أبویحیى گفته مى‌شود، مخضرم (کسى که زمان جاهلیت و اسلام را درک کرده)، مشهور، مورد اعتماد و اهل عبادت بود.

تقریب التهذیب ج1 ص427، رقم:5122.

قضیه سنگسار کردن میمون در جاهلیت را بخارى در صحیح خود نقل کرده است:

حدثنا نُعَیْمُ بن حَمَّادٍ حدثنا هُشَیْمٌ عن حُصَیْنٍ عن عَمْرِو بن مَیْمُونٍ قال رأیت فی الْجَاهِلِیَّةِ قِرْدَةً اجْتَمَعَ علیها قِرَدَةٌ قد زَنَتْ فَرَجَمُوهَا فَرَجَمْتُهَا مَعَهُمْ.

نعیم بن حماد از هشیم بن حصین از عمرو بن میمون روایت کرده است که وی گفت: در جاهلیت، میمونی را دیدم که زنا کرده بود، پس گروهی از میمون ها دور وی جمع شده و او را سنگسار کردند؛ من نیز به همراه ایشان او را سنگسار کردم !!!

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری،ج3، ص1397، ح3636، کتاب مناقب الأنصار، باب القسامة فی الجاهلیة، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

 




تاریخ : جمعه 90/3/6 | 10:13 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

ابْنِ عَبَّاسٍ

صحابى.

همین روایت را احمد بن حنبل و حاکم نیشابورى به صورت مفصل نقل کرده‌اند:

(2942)- [3052] حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، حَدَّثَنَا أَبُو بَلْجٍ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَیْمُونٍ، قَالَ: إِنِّی لَجَالِسٌ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ، إِذْ أَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ، فَقَالُوا: یَا أَبَا عَبَّاسٍ، إِمَّا أَنْ تَقُومَ مَعَنَا، وَإِمَّا أَنْ یُخْلُونَا هَؤُلَاءِ، قَالَ: فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: بَلْ أَقُومُ مَعَکُمْ، قَالَ: وَهُوَ یَوْمَئِذٍ صَحِیحٌ قَبْلَ أَنْ یَعْمَى، قَالَ: فَابْتَدَءُوا فَتَحَدَّثُوا، فَلَا نَدْرِی مَا قَالُوا، قَالَ: فَجَاءَ یَنْفُضُ ثَوْبَهُ، وَیَقُولُ: أُفْ وَتُفْ، وَقَعُوا فِی رَجُلٍ لَهُ عَشْرٌ، وَقَعُوا فِی رَجُلٍ، قَالَ لَهُ النَّبِیُّ (ص): " لَأَبْعَثَنَّ رَجُلًا لَا یُخْزِیهِ اللَّهُ أَبَدًا، یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ "...

إِنَّهُ لَا یَنْبَغِی أَنْ أَذْهَبَ إِلَّا وَأَنْتَ خَلِیفَتِی ". قَالَ: وَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ: "أَنْتَ وَلِیِّی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی".

عمرو بن میمون مى‏گوید: با عبد اللَّه بن عباس نشسته بودم، افرادى که در نه گروه بودند نزد او آمدند و گفتند: یا برخیز و با ما بیا و یا شما ما را با ابن عباس تنها گذارید. این ماجرا زمانى بود که ابن عباس بینا بود و هنوز کور نشده بود. ابن عباس گفت: من با شما مى‏آیم [آنان به گوشه‏اى رفتند و] با ابن عباس مشغول گفت و گو شدند. من نمى‏فهمیدم چه مى‏گویند. پس از مدتى عبد اللَّه بن عباس در حالى که لباسش را تکان مى‏داد تا غبارش فروریزد آمد و گفت: اف و تف بر آنان، به مردى دشنام مى‏دهند و از او عیب‏جویى مى‏کنند که ده ویژگى براى اوست؛

[یک‏]- رسول‌خدا (ص) فرمود: «مردى را روانه میدان مى‏کنم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند هرگز خدا او را خوار نمى‏کند»... .

شایسته نیست که من بروم؛ مگر این که تو جانشین من باشى. ابن عباس مى‌گوید که رسول خدا صلی الله علیه وآله به على (علیه السلام) فرمود: تو بعد از من بر هر مؤمنى ولى هستى.

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، فضائل الصحابة، ج2، ص685، ح3062، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م؛

مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص3053، ح3062، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.؛

الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى360هـ)، المعجم الکبیر، ج12، ص98، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م؛

ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل،ج42، ص100، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1995؛

ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى774هـ)، البدایة والنهایة،ج7، ص339، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت؛

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة فی تمییز الصحابة،ج4، ص568، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.

حاکم نیشابورى متوفاى405هـ بعد از نقل این روایت مى‌گوید:

هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه بهذه السیاقة.

این روایت سندش صحیح است؛ ولى بخارى متوفاى256هـ و مسلم به این صورت نقل نکرده‌اند.

النیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص143، دار الکتب العلمیة ـ بیروت، الأولى، 1411هـ.

ذهبى متوفاى748هـ نیز در تلخیص المستدرک بعد از نقل این روایت گفته:

صحیح.

المستدرک علی الصحیحین و بذیله التلخیص للحافظ الذهبی، ج3، ص134، کتاب معرفة الصحابة، باب ذکر اسلام امیر المؤمنین، طبعة مزیدة بفهرس الأحادیث الشریفة، دارالمعرفة، بیروت،1342هـ.

ابن عبد البر قرطبى بعد از نقل این روایت مى‌گوید:

قال أبو عمر رحمه الله هذا إسناد لا مَطْعَنٌ فیه لأحد لصحته وثقة نَقَلَتِه... .

ابو عمر (ابن عبد البر) گفته: این سندى است که هیچ کس حق اشکال به آن را ندارد؛ چرا که سند آن صحیح و تمام راویان آن موثق هستند.

ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب،ج3 ص1091 ـ 1092،تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

حافظ ابوبکر هیثمى متوفاى807 هـ نیز بعد از این روایت مى‌گوید:

رواه أحمد والطبرانی فی الکبیر والأوسط باختصار ورجال أحمد رجال الصحیح غیر أبی بلج الفزاری وهو ثقة وفیه لین.

این روایت را احمد و طبرانى متوفاى360هـ در معجم کبیر و معجم اوسط به صورت خلاصه نقل کرده‌اند، راویان احمد همگى راویان صحیح بخارى متوفاى256هـ هستند؛ غیر از أبى بلج فزارى که او نیز مورد اعتماد و در او اشکالى است.

الهیثمی، علی بن أبی بکر، مجمع الزوائد، ج9، ص120، دار الریان للتراث/‏ دار الکتاب العربی ـ القاهرة، بیروت ـ 1407هـ.

حتى البانى وهابى که روایت أبوبلج را در جاى دیگر «حسن» دانسته، در این جا تصحیح مى‌کند و مى‌گوید:

و أما قوله: «وهو ولی کل مؤمن بعدی». فقد جاء من حدیث ابن عباس، فقال الطیالسی ( 2752 ): حدثنا أبو عوانة عن أبی بلج عن عمرو بن میمون عنه " أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لعلی: " أنت ولی کل مؤمن بعدی ".

و أخرجه أحمد (1 / 330 - 331) ومن طریقه الحاکم (3 / 132 - 133) و قال: «صحیح الإسناد»، و وافقه الذهبی، و هو کما قالا.

اما این گفته پیامبر (ص) که: «او ولى هر مؤمنى بعد از من است» از طریق ابن عباس نقل شده است. طیالسى گفته: ابوعوانه از ابوبلج از عمرو بن میمون از ابن عباس نقل کرده است که رسول خدا خطاب به على فرمود: تو ولى هر مؤمنى بعد از من هستى.

احمد نیز آن را نقل کرده و حاکم نیز از همین طریق آن را نقل کرده و گفته: سندش صحیح است، ذهبى نیز با نظر او موافقت کرده است. سند روایت همان گونه است است که حاکم و ذهبى گفته‌اند (صحیح است).

ألبانی، محمد ناصر (متوفاى1420هـ)، السلسلة الصحیحة المجلدات الکاملة، ج5، ص222، ذیل روایت: 2223

نتیجه این که: روایت «أَنْتَ وَلِیِّی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی» از دیدگاه بزرگانى همچون حاکم نیشابورى، شمس الدین ذهبى و على بن أبى بکر هیثمى، محمد ناصر البانى و... صحیح و تمام راویان آن ثقه هستند.

 




تاریخ : جمعه 90/3/6 | 10:10 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

روایت دوم: عمران بن حصین

ابوعیسى ترمذى در سنن خود، احمد بن حنبل در فضائل الصحابه و نسائى در خصائص امیرمؤمنان علیه السلام نوشته‌اند:

(3674)- [3712] حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ، حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سُلَیْمَانَ الضُّبَعِیُّ، عَنْ یَزِیدَ الرِّشْکِ، عَنْ مُطَرِّفِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ، قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) جَیْشًا، وَاسْتَعْمَلَ عَلَیْهِمْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَمَضَى فِی السَّرِیَّةِ، فَأَصَابَ جَارِیَةً، فَأَنْکَرُوا عَلَیْهِ، وَتَعَاقَدَ أَرْبَعَةٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقَالُوا: إِذَا لَقِینَا رَسُولَ اللَّهِ (ص) أَخْبَرْنَاهُ بِمَا صَنَعَ عَلِیٌّ، وَکَانَ الْمُسْلِمُونَ إِذَا رَجَعُوا مِنَ السَّفَرِ بَدَءُوا بِرَسُولِ اللَّهِ (ص) فَسَلَّمُوا عَلَیْهِ، ثُمَّ انْصَرَفُوا إِلَى رِحَالِهِمْ، فَلَمَّا قَدِمَتِ السَّرِیَّةُ سَلَّمُوا عَلَى النَّبِیِّ (ص) فَقَامَ أَحَدُ الْأَرْبَعَةِ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ أَلَمْ تَرَ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ صَنَعَ کَذَا وَکَذَا، فَأَعْرَضَ عَنْهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) ثُمَّ قَامَ الثَّانِی فَقَالَ مِثْلَ مَقَالَتِهِ، فَأَعْرَضَ عَنْهُ، ثُمَّ قَامَ الثَّالِثُ فَقَالَ مِثْلَ مَقَالَتِهِ، فَأَعْرَضَ عَنْهُ، ثُمَّ قَامَ الرَّابِعُ فَقَالَ مِثْلَ مَا قَالُوا، فَأَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَالْغَضَبُ یُعْرَفُ فِی وَجْهِهِ فَقَالَ:

«مَا تُرِیدُونَ مِنْ عَلِیٍّ، مَا تُرِیدُونَ مِنْ عَلِیٍّ، مَا تُرِیدُونَ مِنْ عَلِیٍّ، إِنَّ عَلِیًّا مِنِّی وَأَنَا مِنْهُ، وَهُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی».

مطرف بن عبد الله از «عمران بن حصین» روایت کرده که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله لشکرى را به فرماندهى حضرت على بن ابیطالب (علیه السلام) فرستاد، حضرت على علیه السّلام به فرمان پیغمبر به آن مأموریت رفت. پس از پیروزى، کنیزکى را که جزو اسیران بود، براى خود برگزید. این عمل على علیه السّلام مورد نارضایتى لشکریان قرار گرفت و از آنها، چهار تن تعهد کردند و گفتند: هر گاه با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ملاقات کنیم، رفتار ناخوشایند حضرت على علیه السّلام را به اطلاع ایشان مى‏رسانیم.

معمول مسلمانها این بود که هر گاه از سریّه‏اى باز مى‏گشتند. نخست به حضور پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب مى‏شدند و سلام مى‏کردند؛ پس از عرض سلام، هر یک به مقر خویش باز مى‏گشت. این بار هم طبق معمول، لشکر به حضور پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شد.

پس از عرض سلام، یکى از چهار تن از جاى برخاست‏ و گفت: یا رسول الله! آیا از رفتارى که على بن ابیطالب در این مأموریت انجام داده، اطلاع یافته‏اید؟ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روى از او برتافت و پاسخى نداد؛ دومى از جاى برخاست و همان سخن را بازگو کرد. پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از او نیز روى برگردانید و پاسخى نداد؛ سومى از جاى برخاست و همان شکایت را نمود. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به گفته او هم اعتنائى نکرد؛ چهارمى برخاست و گفته‏هاى آن سه نفر را تأیید کرد.

رسول الله صلّى اللّه علیه و آله در حالی‌که آثار خشم و غضب از چهره مبارکش هویدا بود، برآشفت و سه بار فرمود: از على چه مى‏خواهید؟ از على چه مى‏خواهید؟ از على چه مى‏خواهید؟ و فرمود: على از من است و من از على و او پس از من، ولى همه مؤمنان است.

الترمذی السلمی، ابوعیسی محمد بن عیسی (متوفاى 279هـ)، سنن الترمذی،ج5، ص632، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت؛

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، فضائل الصحابة،ج2، ص620، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م؛

النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفاى303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن أبی طالب،ج1، ص109، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مکتبة المعلا - الکویت الطبعة: الأولى، 1406 هـ؛

أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفاى307 هـ)، مسند أبی یعلی،ج1، ص293، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 هـ – 1984م؛

الرویانی، أبو بکر محمد بن هارون (متوفاى307هـ)، مسند الرویانی،ج1، ص125، تحقیق: أیمن علی أبو یمانی، ناشر: مؤسسة قرطبة - القاهرة، الطبعة: الأولى، 1416هـ؛

التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاى354 هـ)، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان،ج15، ص373، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414هـ ـ 1993م؛

الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى360هـ)، المعجم الکبیر،ج18، ص128، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م؛

الأصبهانی، ابو نعیم أحمد بن عبد الله (متوفاى430هـ)، حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء،ج6، ص294، ناشر: دار الکتاب العربی - بیروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.

ابن أثیر الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة فی معرفة الصحابة،ج4، ص116، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.

ابن أبى شیبه با همان سند روایت نقل کرده است؛ اما متن آن کمى تفاوت دارد:

حدثنا عفان قال ثنا جعفر بن سلیمان قال حدثنی یزید الرشک عن مطرف عن عمران بن حصین قال بعث رسول الله... فأقبل إلیه رسول الله یعرف الغضب فی وجهه فقال ما تریدون من علی ما تریدون من علی علی منی وأنا من علی وعلی ولی کل مؤمن بعدی

إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار،ج6، ص373،‌ ح32121، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

تعدادى از علماى اهل سنت، سند این روایت را تصحیح کرده‌اند؛ از جمله ذهب در میزان الإعتدال مى‌نویسد:

قال ابن عدی أدخله النسائی فی صحاحه.

ابن عدى گفته که نسائى این روایت را در زمره روایات صحیح خود وارد کرده است.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال،ج2، ص138، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1995م.

و در تاریخ الإسلام مى‌نویسد:

أخرجه النسائی، والترمذی وقال: حدیث حسن غریب. ورواه الإمام أحمد فی مسنده عن عبد الرزاق، وعفان عنه.وإسناده على شرط مسلم وإنما لم یخرجه فی صحیحه لنکارته.

این روایت را نسائى آورده و ترمذى بعد از نقل آن گفته: حدیث حسن و غریب است. و إمام أحمد در مسندش آن را از طریق عبد الزراق و عفان نقل کرده، سند امام أحمد مطابق با شرایطى است که مسلم در صحت روایت قائل است؛ اما آن را در صحیح خود نیاورده؛‌ چون متن آن منکر است.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام،ج11، ص71،تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.

بلى، متن این روایت از دیدگاه مسلم نیشابورى و شمس الدین ذهبى منکر و غیر قابل پذیرش است؛ چون اساس مذهب و عقائد آن‌ها را فرو ریخته و بطلان افکار آن‌ها را ثابت مى‌کند؛ از این رو طبیعى است که آن‌ها نپذیرند و در صحیح خود آن را نیاورند.

اگر مسلم این گونه روایات را آورده بود که نام کتاب او را «صحیح مسلم» نمى‌گذاشتند.

و ابن حجر عسقلانى تصریح مى‌کند که سند این روایت «قوی» است.

وأخرج الترمذی بإسناد قوی عن عمران بن حصین فی قصة قال فیها قال رسول الله صلى الله علیه وسلم ما تریدون من علی إن علیا منی وأنا من علی وهو ولی کل مؤمن بعدی.

ترمذى با سند قوى از عمران بن حصین در قصه‌اى نقل کرده که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: از على چه مى‌خواهید، به درستى که على از من است و من از على هستم و او ولى هر مؤمنى بعد از من است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة فی تمییز الصحابة،ج4، ص569، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.

و عبد القادر بغدادى نیز همان سخن ابن حجر را تکرار کرده است:

وأخرج الترمذی بإسنادٍ قویٍّ عن عمران بن حصین فی قصةٍ قال فیها: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: ما یریدون من علی إن علیاً منی وأنا من علی وهو ولی کل مؤمن بعدی.

البغدادی، عبد القادر بن عمر (متوفاى1093هـ)، خزانة الأدب ولب لباب لسان العرب،ج6، ص69، تحقیق: محمد نبیل طریفی / امیل بدیع الیعقوب، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1998م.

جلال الدین سیوطى و علاء الدین هندى گفته‌اند که ابن جریر طبرى همین روایت را نقل و سپس آن را تصحیح کرده است:

(ش وابن جریر وصحَّحَهُ).

ابن أبى شیبه و نیز ابن جریر آن را نقل و تصحیح کرده است.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)،ج16، ص256، طبق برنامه الجامع الکبیر؛

الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین (متوفاى975هـ)، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال،ج13، ص62، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.

سیوطى در جاى دیگر از کتاب جامع الأحادیث صراحتا مى‌گوید که این روایت صحیح است:

عَلِیٌّ مِنی وَأَنَا مِنْ عَلِیَ، وَعَلِیٌّ وَلِیُّ کُل مُؤْمِنٍ بَعْدِی (ش) عن عمران بن حصین، صحیح.

على از من و من از على هستسم، و على ولى هر مؤمنى بعد از من است. این روایت را ابن أبى شیبه در کتاب المصنف نقل کرده و سندش صحیح است.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)،ج5، ص211، طبق برنامه الجامع الکبیر.

متقى هندى نیز در کنز العمال همین سخن را تکرار کرده است:

علی منی وأنا من علی، وعلی ولی کل مؤمن بعدی. ش عن عمران بن حصین؛ صحیح.

الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین (متوفاى975هـ)، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال،ج11، ص279، ح 32941، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.

صالحى شامى نیز روایت را صحیح دانسته است:

وروى ابن أبی شیبة وهو صحیح عن عمر - رضی الله تعالى عنه - قال: قال رسول الله - صلى الله علیه وسلم -: " علی منی وأنا منه، وعلی ولی کل مؤمن من بعدی ".

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد،ج11، ص296، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.

البته به جاى «عمران» در نقل صالحى شامى «عمر» آمده است که به احتمال زیاد از اشتباهات نسخه نویسان باشد.

البانى وهابى بعد از نقل این روایت و در توثیق جعفر بن سلیمان مى‌گوید:

قلت: وهو ثقة من رجال مسلم وکذلک سائر رجاله ولذلک قال الحاکم: «صحیح على شرط مسلم»، وأقره الذهبی.

من مى‌گویم: جعفر بن سلیمان ثقه و از روایان صحیح مسلم است؛ چنانچه دیگر راویان این روایت نیز این چنین هستند؛ به همین خاطر حاکم گفته است که روایت بنابر شرایط مسلم، صحیح است و ذهبى نیز نظر او را تأیید کرده است.

السلسلة الصحیحة المجلدات الکاملة، ج5، ص222، ذیل روایت: 2223

هر چند که همین تصریحات بزرگان اهل سنت براى اثبات صحت روایت کفایت مى‌کند؛ اما براى اطمینان بیشتر، ما تک تک روات را نیز بررسى خواهیم کرد:

 




تاریخ : جمعه 90/3/6 | 10:3 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

 

جَعْفَرُ بْنُ سُلَیْمَانَ الضُّبَعِیُّ:

از روات مسلم و سایر صحاح سته، ابن حجر در باره او گفته است:

جعفر بن سلیمان الضبعی بضم المعجمة وفتح الموحدة أبو سلیمان البصری صدوق زاهد لکنه کان یتشیع من الثامنة مات سنة ثمان وسبعین بخ م 4

جعفر بن سلیمان، بسیار راستگو و زاهد؛ اما متمایل به شیعه بود.

تقریب التهذیب ج1 ص140، رقم:942

و ذهبى در تذکرة الحفاظ در باره او مى‌نویسد:

م 4 جعفر بن سلیمان الامام أبو سلیمان الضبعی البصری من ثقات الشیعة وزهادهم حدث عن ثابت البنانی... .

جعفر بن سلیمان، از روایات مورد اعتماد شیعه و از زاهدان آن بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تذکرة الحفاظ، ج1 ص241، رقم:227، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى.

البانى وهابى که از او با عنوان بخارى دوران یاد مى‌کنند، در توثیق جعفر بن سلیمان مى‌نویسد:

و کان جعفر بن سلیمان من الثقات المتقنین فی الروایات غیر أنه کان ینتحل المیل إلى أهل البیت و لم یکن بداعیة إلى مذهبه و لیس بین أهل الحدیث من أئمتنا خلاف أن الصدوق المتقن إذا کان فیه بدعة و لم یکن یدعو إلیها، أن الاحتجاج بأخباره جائز.

جعفر بن سلیمان از راویان مورد اعتماد و استوار در نقل روایت است؛ البته او به أهل بیت متمایل بوده است، اما او به مذهب خود دعوت نمى‌کرده‌ است و هیچ اختلافى بین پیشوایان أهل حدیث ما در این مطلب وجود ندارد که اگر راوى راستگو و متقنى، اهل بدعت باشد؛ ولى به مذهبش دعوت نکند، اخذ و تمسک به حدیث‌هاى او صحیح و مجاز است.

السلسلة الصحیحة المجلدات الکاملة، ج5، ص222، ذیل روایت: 2223

یَزِیدَ بن شریک بن الرِّشْکِ:

از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبى در باره او مى‌نویسد:

یزید الرشک هو بن أبی یزید الضبعی عن مطرف ومعاذة وعنه شعبة وابن علیة ثقة متعبد توفی 13 ع.

یزید الرشک، مورد اعتماد و اهل عبادت بود.

الکاشف ج2 ص391، رقم:6369

و مزى بعد از نقل توثیقاتى که در باره وجود دارد، مى‌نویسد:

روى له الجماعة.

تمام صحاح سته از او روایت نقل کرده‌اند.

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذیب الکمال، ج32، ص161، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.

مُطَرِّفِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ:

از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبى او را یکى از مشاهیر معرفى کرده است:

مطرف بن عبد الله بن الشخیر الحرشی العامری أبو عبد الله أحد الأعلام عن أبیه وأبی وعلی وعنه أخوه یزید وقتادة وأبو التیاح مات 95 ع

الکاشف ج2 ص269، رقم:5478

و ابن حجر او را ثقه، عابد و فاضل دانسته است:

مطرف بن عبد الله بن الشخیر بکسر الشین المعجمة وتشدید المعجمة المکسورة بعدها تحتانیة ساکنة ثم راء العامری الحرشی بمهملتین مفتوحتین ثم معجمة أبو عبد الله البصری ثقة عابد فاضل من الثانیة مات سنة خمس وتسعین ع

تقریب التهذیب ج1 ص534، رقم:6706

عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ

صحابى.

ابن شاهین بعد از نقل همین روایت مى‌نویسد:

تَفَرَّدَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ بِهَذِهِ الْفَضِیلَةِ، لَمْ یَشْرَکْهُ فِیهَا أَحَدٌ.

على بن أبى طالب (علیه السلام)‌ تنها دارنده این فضیلت است و کسى دیگرى در آن شریک نیست.

أبو حفص عمر بن أحمد بن شاهین (متوفاى385 هـ)، شرح مذاهب أهل السنة ومعرفة شرائع الدین والتمسک بالسنن، ج1، ص89، تحقیق: عادل بن محمد، ناشر: مؤسسة قرطبة للنشر والتوزیع، الطبعة: الأولى، 1415هـ - 1995م.

بنابراین، سند این روایت کاملا صحیح است و تمام راویان آن، یا از روات بخارى یا از روات مسلم؛ چنانچه پیش از این تصریح البانى را در این زمینه خواندیم.

روایت سوم: عامر بن الحصیب بن عبد الله (بریده)

احمد بن حنبل در فضائل الصحابه و مسند خود مى‌نویسد:

(22409)- [22502] حَدَّثَنَا ابنُ نُمَیْرٍ، حَدَّثَنِی أَجْلَحُ الْکِنْدِیُّ، عَنْ عَبدِ اللَّهِ بنِ برَیْدَةَ، عَنْ أَبیهِ برَیْدَةَ، قَالَ: بعَثَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) بعْثَیْنِ إِلَى الْیَمَنِ، عَلَى أَحَدِهِمَا عَلِیُّ بنُ أَبی طَالِب، وَعَلَى الْآخَرِ خَالِدُ بنُ الْوَلِیدِ، فَقَالَ: " إِذَا الْتَقَیْتُمْ فَعَلِیٌّ عَلَى النَّاسِ، وَإِنْ افْتَرَقْتُمَا، فَکُلُّ وَاحِدٍ مِنْکُمَا عَلَى جُنْدِهِ "، قَالَ: فَلَقِینَا بنِی زَیْدٍ مِنْ أَهْلِ الْیَمَنِ، فَاقْتَتَلْنَا، فَظَهَرَ الْمُسْلِمُونَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ، فَقَتَلْنَا الْمُقَاتِلَةَ، وَسَبیْنَا الذُّرِّیَّةَ، فَاصْطَفَى عَلِیٌّ امْرَأَةً مِنَ السَّبیِ لِنَفْسِهِ، قَالَ برَیْدَةُ: فَکَتَب مَعِی خَالِدُ بنُ الْوَلِیدِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) یُخْبرُهُ بذَلِکَ، فَلَمَّا أَتَیْتُ النَّبیَّ (ص) دَفَعْتُ الْکِتَاب، فَقُرِئَ عَلَیْهِ، فَرَأَیْتُ الْغَضَب فِی وَجْهِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذَا مَکَانُ الْعَائِذِ، بعَثْتَنِی مَعَ رَجُلٍ وَأَمَرْتَنِی أَنْ أُطِیعَهُ، فَفَعَلْتُ مَا أُرْسِلْتُ بهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): " لَا تَقَعْ فِی عَلِیٍّ، فَإِنَّهُ مِنِّی وَأَنَا مِنْهُ، وَهُوَ وَلِیُّکُمْ بعْدِی، وَإِنَّهُ مِنِّی وَأَنَا مِنْهُ، وَهُوَ وَلِیُّکُمْ بعْدِی "

عبد الله بن بریده از پدرش نقل کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دو گروه را به یمن فرستاد؛ سرپرستى یکى را به عهده على بن ابى‌طالب علیه السّلام و سرپرستى گروه دیگر را به عهده خالد بن ولید» گذاشت و دستور داد تا زمانى دو لشکر از یکدیگر جدا نشده‌اند، على (علیه السّلام) فرمانده هر دو لشکر خواهد بود و اگر دو لشکر از یکدیگر جدا شدند، هر یک از دو تن، فرمانده لشکر خود خواهد بود.

بریدة گفت: لشکریان اسلام عازم یمن شدند و با بنى زید که اهل یمن بودند، روبرو شدیم و جنگیدم، مسلمانان بر مشرکان پیروز شدند، گروه بسیارى از آنان را از پاى در آوردیم، زنان آنان را اسیر کردیم و در پایان جنگ غنائمى بدست آوردیم.

على (علیه السّلام) زنى را که از اسیران بود، براى خود برگزید. این مسأله، خالد بن ولید ناراحت شد و به همراه من نامه‌اى براى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرستاد تا از على (علیه السلام) شکایت کند. هنگامى که به مدینه رسیدم، نامه را به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تقدیم کردم. نامه خالد براى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله قرائت شد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با شنیدن مضمون نامه، آثار غضب بر چهره مبارکش هویدا شد. ـ از خشم آن حضرت بیمناک گردیده‌ـ عرض کردم: یا رسول الله! اینک در جائى هستم که باید از خشم رسول خدا به خداى تعالى پناه ببرم، شما مرا تحت فرمان مردى قرار دادید و فرمودید تا از او اطاعت کنم و من از فرمان شما اطاعت کرده‏ام.

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

«از على بدگویى نکنید؛؛ زیرا او از من است و من از اویم و او پس از من، ولى شما خواهد بود».

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، فضائل الصحابة،ج2، ص688، ح1175، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م؛

مسند أحمد بن حنبل،ج5، ص356، ح23062، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛

ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل،ج42، ص189، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1995؛

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام،ج3، ص628،تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م؛

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری،ج8، ص67، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة – بیروت؛

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد،ج6، ص236، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.

البته همین روایت در صحیح بخارى نقل شده؛ اما او همانند همیشه، سخن پیامبر را تحریف و تکه اصلى آن که ولایت امیرمؤمنان علیه السلام را ثابت مى‌کند، حذف کرده است تا مبادا مردم با شنیدن سخن پیامبر گمراه شوند:

حدثنی محمد بن بَشَّارٍ حدثنا رَوْحُ بن عُبَادَةَ حدثنا عَلِیُّ بن سُوَیْدِ بن مَنْجُوفٍ عن عبد اللَّهِ بن بُرَیْدَةَ عن أبیه رضی الله عنه قال بَعَثَ النبی صلى الله علیه وسلم عَلِیًّا إلى خَالِدٍ لِیَقْبِضَ الْخُمُسَ وَکُنْتُ أُبْغِضُ عَلِیًّا وقد اغْتَسَلَ فقلت لِخَالِدٍ ألا تَرَى إلى هذا فلما قَدِمْنَا على النبی صلى الله علیه وسلم ذَکَرْتُ ذلک له فقال یا بُرَیْدَةُ أَتُبْغِضُ عَلِیًّا فقلت نعم قال لَا تُبْغِضْهُ فإن له فی الْخُمُسِ أَکْثَرَ من ذلک.

عبد الله بن بریده از پدرش نقل کرده است که رسول خدا (ص) على بن أبى طالب را به سوى خالد فرستاد تا خمس را از او بگیرد و من بغض و کینه على را در دل داشتم، على (علیه السلام) غسل کرد؛ پس به خالد گفتم: آیا او را نمى‌بینى که چکار کرد، وقتى پیش رسول خدا رفتیم، این کار او را گزارش خواهم کرد. رسول خدا (ص) فرمود: اى بریده آیا بغض على را در دل داری؟ گفتم: بلى، فرمود: بغض او را در دل نداشته باش؛ چرا که حق او از خمس بیش از این است.

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری،ج4، ص1581، ح4093، بَاب بَعْثُ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ علیه السَّلَام وَخَالِدِ بن الْوَلِیدِ رضی الله عنه إلى الْیَمَنِ قبل حَجَّةِ الْوَدَاعِ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

بررسى سند روایت

عبد الله بنُ نُمَیْرٍ

از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته:

عبد الله بن نمیر الهمدانی أبو هشام عن هشام بن عروة والأعمش وعنه ابنه وأحمد وابن معین حجة توفی 199 ع.

عبد الله بن نمیر، استاد احمد بن حنبل و یحیى بن معین، حجت (کسى که سى‌صد هزار حدیث حفظ بوده) است.

الکاشف ج1 ص604، رقم:3024

عبد الله بن نمیر بنون مصغر الهمدانی أبو هشام الکوفی ثقة صاحب حدیث من أهل السنة من کبار التاسعة مات سنة تسع وتسعین وله أربع وثمانون ع.

عبد الله بن نمیر، ثقه و صاحب حدیث از اهل سنت است.

تقریب التهذیب ج1 ص327، رقم:3668

أَجْلَحُ الْکِنْدِیُّ

أجلح بن عبد الله، هر چند که گفته‌اند شیعه بوده؛ اما نه به این معنا که ولایت امیرمؤمنان علیه السلام و فرزندان معصومش را قبول داشته؛ بلکه به این معنا که گفته شده او به ابوبکر و عمر فحش مى‌داده است؛ هر چند که همین اتهام نیز براى برخى از علماى سنى ثابت نشده است؛ اما در عین حال تردیدى در وثاقت و صداقت او نیست؛ چنانچه ذهبى مى‌نویسد:

أجلح بن عبد الله أبو حجیة الکندی عن الشعبی وعکرمة وعنه القطان وابن نمیر وخلق وثقه بن معین وغیره وضعفه النسائی وهو شیعی مع أنه روى عنه شریک أنه قال سمعنا أنه ما سب أبا بکر وعمر أحد إلا افتقر أو قتل مات 145 4.

أجلح بن عبد الله را یحیى معین و دیگران توثیق کرده؛ اما نسائى گفته که او ضعیف است و شیعه بود. با این که شریک از او روایت کرده است که مى‌گفت: کسى ابابکر و عمر را فحش نمى‌دهد؛ مگر این که فقیر یا کشته مى شود.

الکاشف ج1 ص229، رقم: 234

البته از آن جائى که نسائى از متشددین در توثیق بوده و سخت‌گیرى بیش از اندازه داشته، تضعیف او در برابر توثیق دیگر بزرگان اهل سنت، توانائى مقابله و برابرى را ندارد؛ چنانچه مبارکفورى در شرح حال عبد الله العمرى مى‌گوید:

قواه غیر واحد من الأئمة وضعفه النسائی وبن حبان وغیرها من المتشددین

تعداد زیادى از ائمه او را تقویت کرده‌اند؛ اما نسائى و إبن حبان و دیگرانى که از متشددین هستند، او را تضعیف کرده‌اند.

المبارکفوری، أبو العلا محمد عبد الرحمن بن عبد الرحیم (متوفاى1353هـ)، تحفة الأحوذی بشرح جامع الترمذی،ج2، ص355، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.

ابن حجر عسقلانى در شرح حال او مى‌نویسد:

أجلح بن عبد الله بن حجیة بالمهملة والجیم مصغر یکنى أبا حجیة الکندی یقال اسمه یحیى صدوق شیعی من السابعة مات سنة خمس وأربعین بخ 4.

أجلح بن عبد الله راستگو و شیعه بوده است.

تقریب التهذیب ج1 ص96، رقم:285

مناوى در فیض القدیر به نقل از جد مادرى خود در باره این روایت مى‌نویسد:

قال جدنا للأم، الزین العراقی: الأجلح الکندی وثقه الجمهور وباقیهم رجاله رجال الصحیح

جد مادرى من، زین العراقى گفته: اجلح کندى را اکثر علما توثیق کرده‌اند، سایر راویان همگى از روات صحیح بخارى هستند.

المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفاى 1031هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر،ج4، ص357، ناشر: المکتبة التجاریة الکبری - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ.

زین العراقى از بزرگان تاریخ اهل سنت است؛ چنانچه سیوطى در باره او مى‌نویسد:

الحافظ الإمام الکبیر الشهیر أبو الفضل زین الدین عبد الرحیم بن الحسین ابن عبد الرحمن بن أبی بکر بن إبراهیم العراقی حافظ العصر... و تقدم فی فن الحدیث بحیث کان شیوخ عصره یبالغون فی الثناء علیه بالمعرفة کالسبکی و العلائی و العز بن جماعة و العماد بن کثیر و غیرهم ونقل عنه الشیخ جمال الدین الإسنوی فی المهمات و وصفه بحافظ العصر...

او حافظ، امام بزرگ و مشهور أبو الفضل، زین الدین، عبد الرحیم بن الحسین ابن عبد الرحمن بن أبى بکر بن إبراهیم العراقى، حافظ عصر است... او در فن حدیث سرآمد (عصر خود) گشت به گونه‌اى که بزرگان عصر او همچون سبکى و علائى و عز بن جماعة و عماد بن کثیر و غیره در تعریف و تمجید او فراوان گفته و نوشته‌اند و شیخ جمال الدین إسنوى، روایات او را در مسایل مهم و اساسى نقل کرده و از او با وصف حافظ عصر یاد کرده است...

السیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی، متوفای 911هـ، طبقات الحفاظ، ج1، ص543، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1403، الطبعة: الأولى

بنابراین تردیدى در وثاقت اجلح کندى نیست.

عَبدِ اللَّهِ بنِ برَیْدَةَ

ذهبى در الکاشف مى‌نویسد:

عبد الله بن بریدة قاضی مرو وعالمها عن أبیه وعمران بن حصین وعائشة وعنه مالک بن مغول وحسین بن واقد وأبو هلال ثقة ولد عام الیرموک وعاش مائة توفی 115 ع

عبد الله بن بریده که قاضى مرو و دانشمند آن جا بود، ثقه است.

الکاشف ج1 ص540، رقم:2644.

و إبن حجر مى‌گوید:

عبد الله بن بریدة بن الخصیب الأسلمی أبو سهل المروزی قاضیها ثقة من الثالثة مات سنة خمس ومائة وقیل بل خمس عشرة وله مائة سنة ع

عبد الله بن بریده، اهل مرو و قاضى آن جا بود، ثقه و از طبقه سوم روات بود.

تقریب التهذیب ج1 ص297، رقم: 3227

عامر بن الحصیب بن عبد الله (برَیْدَةَ)

صحابى.

نتیجه: سند این روایت نیز اشکالى ندارد، حتى اگر اشکال نسائى در باره أجلح مورد قبول باشد، دست‌کم این روایت «حسن» مى‌شود و روایت «حسن» نیز همانند روایت صحیح از دیدگاه اهل سنت حجت است؛ چنانچه البانى وهابى بعد از نقل همین روایت مى‌گوید:

أخرجه أحمد ( 5 / 356 ). قلت: و إسناده حسن، رجاله ثقات رجال الشیخین غیر الأجلح، و هو ابن عبد الله الکندی، مختلف فیه، وفی التقریب: «صدوق شیعی».

این روایت را أحمد نقل کرده، من مى‌گویم: سند‌آن «حسن» و راویان آن موثق و از روایان بخارى و مسلم هستند؛ غیر از أجلح که او همان ابن عبد الله کندى و «مختلف فیه» (علماى رجال در وثاقت او اختلاف دارند) است. در تقریب آمده است که او بسیار راستگو و شیعه بوده.

السلسلة الصحیحة المجلدات الکاملة، ج5، ص222، ذیل روایت: 2223

روایت چهارم: براء بن عازب

ابوبکر العنبرى در مجلسان خود مى‌نویسد:

(14)- [14 ] حَدَّثَنَا زَکَرِیَّا بْنُ یَحْیَى السَّاجِیُّ، حَدَّثَنَا سَلَمَةُ بْنُ شَبِیبٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّازِقِ، حَدَّثَنَا مَعْمَرٌ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ زَیْدٍ، عَنْ عَدِیِّ بْنِ ثَابِتٍ، عَنِ الْبَرَاءِ، أَنّ النَّبِیَّ (ص) قَالَ: " أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟ " قَالُوا: بَلَى، قَالَ: " أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَزْوَاجِهِمْ؟ " قَالُوا: بَلَى، قَالَ: " أَلَسْتُ أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَوْلادِهِمْ؟ " قَالُوا: بَلَى، قَالَ: " أَلَسْتُ أَلَسْتُ؟ " قَالُوا: بَلَى، قَالَ: " فَهَذَا وَلِیُّکُمْ مِنْ بَعْدِی، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ ".

فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ: یَهْنُکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ، أَصْبَحْتَ الْیَوْمَ وَلِیَّ کُلِّ مُسْلِمٍ.

از براء بن عازب نقل شده است که رسول خدا (ص) فرمود: آیا من از خود مؤمنان نسبت به آن‌ها شایسته‌تر نیستم، صحابه گفتند: بلى. فرمود: آیا من نسبت به مؤمنین از همسرانشان شایسته‌تر نیستم؟ گفتند: بلى. فرمود: آیا من نسبت به مؤمنان از اولادشان شایسته‌تر نیستم؟ گفتند: بلى. سپس چندین بار همین مسأله را سؤال کردند و همه حاضران تصدیق کردند. فرمود: این (على علیه السلام) ولى شما بعد از من است؛ خدا دوستان او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن.

پس پسر عمر گفت: مبارک باد بر تو اى پسر ابوطالب، تو از امروز ولى هر مسلمانى شدى.

العنبری الملحمی أحمد بن محمد (متوفاى324هـ)، مجلسان لأبی بکر العنبری، ص4، تحقیق: قسم المخطوطات بشرکة أفق للبرمجیات، ناشر: شرکة أفق للبرمجیات، ـ مصر، الطبعة: الأولى، 2004هـ

دلالت این روایت بر ولایت مطلق امیرمؤمنان علیه السلام از دیگر روایات ذکر شده، آشکار‌تر است؛ چرا که رسول خدا صلى الله علیه وآله پیش از گفتن «فهذا ولیکم بعدی» اولویت خود را نسبت به مؤمنان از جان، ناموس و فرزندان آن‌ها، ثابت مى‌کند و اعتراف مى‌گیرد؛ سپس همین اولویت را براى امیرمؤمنان علیه السلام نیز تثبیت مى‌نماید؛ یعنى بعد از من على بن أبى طالب علیه السلام نیز نسبت به جان، ناموس، فرزندان و... شما اولویت دارد؛‌ همان طورى که من دارم.

ضمن این که پسر عمر به امیرمؤمنان تبریک مى‌گوید که تو از امروز به این مقام جدید دست یافتى و بر همه مؤمنان «ولی» شدى. اگر منظور دوستى، نصرت و... باشد، تبریک گفتن معنا ندارد؛ چرا که امیرمؤمنان علیه السلام پیش از از این دوست و یاور مردم بوده و با کسى از مؤمنان دشمنى نداشته؛ بنابراین، در صورتى که به معناى دوستى و... باشد، به مقام جدیدى دست نیافته که پسر عمر تبریک بگوید.




تاریخ : جمعه 90/3/6 | 9:57 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.