حقانیت شیعه

اجتماعی

حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز»، یکی از افتخارات شیعه این است که همیشه در مقابل دشمنان ولایت با سلاح استدلال و منطق و با شمشیر برهان به میدان بحث و گفتگو آمده و در طول تاریخ با هر فرقه و مسلکی حاضر به مناظره شده است. شیعیان حتی از بزرگترین علما و ماهرترین جدالگران غیرشیعی ابداً هراسی در دل ندارند و این امر بر خود مخالفین روشن است. لذا بسیاری از دشمنان شیعه، جوانان ِ مکتب خود را از بحث با علمای شیعه بر حذر می‌دارند و این خود بهترین دلیل بر بطلان راه آنها و حقّانیت مذهب شیعه است.علمای شیعه حاضرند تمام استدلالات خود را بر اساس منطق و فلسفه و عقل بیان کنند و در بحث با فرقه ای از فرقه‌های اسلام، حاضرند فقط از قرآن و کتاب‌های مورد قبول خودشان استفاده کنند؛ و این خصوصیتی است که هیچ فرقه دیگری دارای آن نیست. موارد زیادی از بحث‌های استدلالی اهل تشیّع با اهل تسنّن در کتاب‌های تاریخی به ثبت رسیده است.

شیعه امیرالمؤمنین مانند خود علی (علیه السلام) است که فرمود:«اگر قرار باشد به تخت استدلال تکیه بزنم، با یهودیان به تورات و با مسیحیان به انجیل استدلال می‌کنم.»شیعیان نیز به پیروی از امام خود، اعلان می کنند که با تمام گروه‌ها و فرقه‌های مسلمان و غیر مسلمان حاضر به بحث و استدلال هستند و با دلیل و منطق، ثابت می‌کنند که تنها راه صحیح، تشیع و پیروی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام است.

ادله حقانیت شیعه
عوامل ظهور و بروز شیعه و یا به تعبیر دیگر: جدایی شیعه از عامه را می توان در امور ذیل خلاصه کرد:
اوّل: وجود آیات فراوان بر امات و ولایت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ.
دوم: وجود آیات فراوان در مورد فضائل و مناقب اهل بیت ـ علیه السّلام ـ.
سوم: وجود آیات فراوان درباره مرجعیّت دینی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ.
چهارم: وجود روایات فراوان بر امامت و ولایت اهل بیت ـ علیه السّلام ـ.
پنجم : وجود روایات فراوان درباره فضایل و مناقب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ.
ششم: وجود روایات فراوان درباره مرجعیّت دینی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ.
هفتم: وجد روایات فراوان در مرح شیعه و پیروان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ.
ما سعی کرده ایم در این رساله مخترصر برای هر یک از امور فوق به طور فهرست وارد ادله و شواهدی اقامه نماییم:
امر اوّل: آیات امامت
با مراجعه به قرآن کریم پی به وجود آیاتی خو.اهیم برد که بر امامت و ولایت امام علی ـ علیه السّلام ـ یا مجموعه اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ دلالت می کنند که در ذیل به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد:
1. آیه ولایت
خداوند متعال می فرماید: «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُوْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونُ » [1] « ولیّ امر شما تنها خدا و رسول خدا و مومنانی هستند که نماز را به پا داشته و فقیران را در حال رکوع زکات می دهند. »
داستان نزول آیه شریفه بنا بر آنچه در کتاب های تاریخی، تفسیری و روایی آمده، چنین است: روزی مرد فقیری در مسجد از مردم تقاضای کمک کرد، علی ـ علیه السّلام ـ که در حال رکوع بود، انگشتر خود را به عنوان صدقه به او داد. آن گاه این آیه توسط جبرئیل پیابر ـ که در منزل بود ـ نازل شد.مضمن این حدیث توسط ده نفر از صحابه نقل گردیده و بیش از پنجاه نفر از علمای اهل سنت آن را در کتب خود آورده اند؛ مثل طبرانی،[2] ابوبکر جصّاص،[3] واحدی،[4] زمخشری،[5] و....
2. آیه انذار
خداوند متعال می فرماید: «اِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ. »[6] « همانا تو بیم دهنده ای و برای هر قومی هدایت گری می باشی. »جمهور عامه از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ روایت کرده اند که فرمود: « من منذر و علی هادی است و با تو ای علی! هدایت شوندگان هدایت یابند. »[7]
3. آیه تبلیغ
خداوند می فرماید: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنزِلَ الَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ. »[8] « ای رسول! ابلاغ نما آنچه را که پروردگارت محافظت می نماید. »ابن عسا کر به سند صحیح از ابی سعید خدری نقل می کند که این آیه شریفه در روز غدیر خم بر رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در شأن امام علی ـ علیه السّلام ـ نازل شد.[9]این حدیث را هشت نفر از صحابه و چهارده نفر از علمای اهل سنت نقل کرده اند.
4. آیه اکمال
خداوند متعال می فرماید: «الْیُومَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاسلامُ دیناً »؛[10] « امروز دینتان را بر شما کامل نموده ونعمتم را بر شما تمام کردم و راضی شدن بر شما که اسلام دین شما است. »خطیب بغدادی به سند صحیح ازابی هریره نقل می کند که هر کس روز هجدهم ذی حجه (روز غدیر خم) را روزه بگیرد خداوند ثواب شصت ماه روزه را به او عطا می کند. روز غدیر روزی است که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ دست علیّ را گرفت و فرمود: آیا من ولیّ مومنین نیستم؟ گفتند: آری ای رسول خدا! آن گاه فرمود: هر که من مولای او هستم ای علیّ مولای اوست. در این حال عمر بن خطاب دو بار به علی تبریک گقفت و عرض کرد: ای پسر ابی طالب تو مولای من و مولای تمام مسلمانان گشتی، در این هنگام آیه فوق نازل شد. [11]مضمون این حدیث را بیش از پانزده نفر از علمای اهل سنت نقل کرده اند.
امر دوم: آیات فضائل
در ذیل به برخی از این آیات اشاره می کنیم.
1. سوره دهر
خداوند متعال می فرماید: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّه مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیرًا، اِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللهِ لا نریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُورًا »[12]« و هم به دوستی خدا به فقیر و اسیر و طفل یتیم طعام یم دهند (و گویند) فقط برای رضای خدا به شما طعام می دهیم و از شما هیچ پاداش و سپاسی هم نمی طلبیم.سی و شش نفر از علمای اهل سنت تصریح نموده اند که این آیه در شأن اهل بیت پیامبر ـ علیهم السّلام ـ نازل شده است: فخر رازی در التفسیر الکبیر، ذیل همین آیه، قاضی بیضاوی در انوار التنزیل، سیوطی در الدّر المنثور، ابوالفداءِ در تاریخش،[13] بغدادی در تاریخش[14] و غیره.
2. آیه شراء
خداوند متعال می فرماید : « وَ مِنَ النّاسَ مَنْ یَشری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللهِ وَ اللهُ رَءُوفُ بِالْعِبادِ»[15] « برخی مردان اند که از جان خود در طلب رضایت خداوند در گذرند و خداوند دوست دار چنین بندگانی است. »ابن عباس می گوید: « این آیه در شأن علیّ ـ علیه السّلام ـ نازل شد، هنگامی که رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ از دست مشرکین فرار کرده و با ابوبکر به غاری پناه برد، علی ـ علیه السّلام ـ در مکه در رخت خواب پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ خوابید. »[16] ابن ابی الحدید می گوید: « تمام مفسرین، روایت کرده اند که آیه فوق در شأن علی ـ علیه السّلام ـ نازل شد، آن هم در شبی که آن حضرت در فِراش پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آرمید تا جان پیامبر محفوظ بماند. »[17]
چهارده نفر از علمای اهل سنت بر نزول آیه شریفه در شأن اما علی تصریح نموده اند که عبارت اند از: زینی دحلان،[18] فخر رازی،[19] ابن اثیر، دیار بکری[20] و غیره.سیزده نفر نیز تصریح نموده اند که این آیه در « لیله المبیت » بر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نازل شده است که عبارت اند از: احمد بن حنبل،[21] طبری،[22][23] ابن سعد،[24] ابن هشام،[25] ابن اثیر،[26] ابن کثیر[27] و غیره.
3. آیه مباهله
خداوند متعال می فرماید: « فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا تَدْعُ أبْناءَنا وَ أبناءَکُمْ و نساءَنا وَ نساءَکُمْ وَ أنفُسَنا و أنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَتَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَی الْکاذِبینَ »[28] « پس هر کس با تو در مقام مجادله در باره عیسی برآید پس از آنکه به وحی خدا بر احوال و آگاه شدی بگو که بیایید ما و شما با رزندان و زنان خود با هم به مباهله می خیزیم تا دروغ گو و کافران را به لعن عذاب خدا گرفتار سازیم. »مفسرین، اجماع دارند بر این که مراد از « انفسنا » در این آیه علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ است که در این جا از علی ـ علیه السّلام ـ به نس پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ تعبیر شده است.
احمد بن حنبل نقلمی کنند: هنگامی که این آیه نازل شد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ علی، فاطمه ـ حن و حسین را واست، آن گاه عرض کرد: بار خدایا اینان اهل بیت من اند.[29]بیست و چهار نفر از صحابه و تابعین این مضمون را نقل کرده و آیه را در شأن اهل بیت ـ علیهم السّلام می دانند. از قرن سوم تا سیزدهم نیز بیش از پنجام نفر از علمای اهل سنت این مضمون را نقل کرده اند.
این حدیث را می توان از اه های مختلف تصحیح نمود:
1. حدیث در صحیح مسلم از سعد بن ابی وقاص نقل شده.[30]
2. ترمذی به صحّت آن تصریح نموده.[31]
3. حاکم به صحت آن تصریح نموده.[32]
4. ذهبی در تلخیص المستدرک به صحت آن تصریح کرده. [33]
5. ابن اثیر اصل قضیه را از مسلّمات دانسته است.[34]
6. جصاص تصریح به عدم اختلاف در حدیث نموده است. [35]
7. قاضی ایجی نیز به صحت این حدیث تصریح دارد. [36]
4. آیه مودّت
خداوند متعال می فرماید: « قُلْ لا أسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أجْراً اِلّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی؛ »[37] « بگو من از اجر رسالت جز این نمی خواهم که مودّت مرا در حق خویشوندان من منظور داریم. »جمهور عامه روایت کرده اند که بعد از نزول آیه فوق، سوال کردند: ای رسول خدا! نزدیکان تو که مودّت آنان بر ما واجب است کیانند؟ فرمود: « علی، فاطمه، حسن و حسین. »این مضمون را بیست و چهار نفر از صحابه و تابعین و حدود شصت نفر از علمای اهل سنت نقل کرده اند؛ امثال : سیوطی،[38] طبری،[39] احمد بن حنبل و دیگران.عده ای نیز؛ مانند: ابن حبّان در تفسیرش حدیث را از مسلمات دانسته است.
امر سوم: آیات مرجعیت دینی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ
برخی از آیات دلالت بر عصمت و مرجعیّت دینی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ دارند که عبارت اند از:
1. آیه تطهیر
خداوند متعال می فرماید: « اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجسَ أهْلَ البَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا »[40] « همانا خداوند اراده کرده تا هرگونه رجس و پلیدی را از شما اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ دور کرده و شما را پاک نماید. »شکی نیست که این آیه ـ که دلالت بر عصمت دارد ـ در شأن اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ وارد شده است.این شأن نزول را سیزده نفر از صحابه و ده ها نفر از علمای ا9هل سنت در کتب خود ذکر کرده اند.ترمذی در صحیحش از عمر بن ابی سلمه نقل می کند: « هنگامی که آیه تطهیر بر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ درخ انه ام سلمه نازل شد، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ علی، فاطمه، حسن و حسین ـ علیه السّلام ـ را دعوت کرد و سپس کساء را بر روی آ،ها کشید و عرض کرد: بار خدایا! اینان اهل بیت من هستند. پس رجس و پلیدی را از آنان دور کند و آنان را پاک فرما »[41]
2. آیه اولی الأمر
خداوند متعال می فرماید: « أطیعُوا اللهَ وَ أطیعُوا الرَّسُولَ وَ ألِی الْأمْرِ مِنْکُمْ. »؛[42] « خدا و رسول و صاحبان امر از خود را اطاعت کنید. »مقصود از اولی الامر معصومینی هستند که اطاعت آنان به طور مطلق همانند اطاعت خدا و رسول خدا واجب است. البته در حقّ کسانی غیر از این دوازده اما، ادّعای عصمت نشده است.پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « هر کسی مرا اطاعت کند خدا را اطاعت کرده و هر کسی مرا نافرمانی کند خدا را نفرمانی کرده است و هر کسی علی را اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هر کسی علی را نافرمانی کند مار نافرمانی کرده است.» [43]
امر چهارم : روایات امامت و ولایت
یکی دیگر از عوامل ظهور و بروز شیعه، روایاتی است که دلالت بر امامت و ولایت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و در رأس آن علی بن عبی طالب ـ علیه السّلام ـ دارد؛ مانند:
1. حدیث غدیر
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در غدیر خم فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه »؛[44] « هر که من مولای اویم این علی مولای اوست.»
2. حدیث دوازده خلیفه
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « یکون بعدی اثنا عشر امیراً کلّهم من قریش »؛[45] « بعد از من دوازده خلیفه و امیر خواهد بود که همه آنان از قریش هستند. »
3. حدیث ولایت
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ خطاب به علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: « انت ولیّ کلّ مومن بعدی »؛[46] « تو ولی و سرپرست هر مومنی بعد از من هستی. »
4. حدیث وصایت
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « انّ لکلّ نبی وصیّاً؛ و وارثاً و انّ علیاً وصیَّی و وارثی »؛ [47] « همانا برای هر نبی، و صی و وارثی است و همانا علیّ وصیّ و وارث من است. »
5. حدیث منزلت
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « انت منّی بمنزله هارون من مویسی الّا انّه لا نبیّ بعدی »؛[48] « تو نزد من مانند هارون نزد موسایی، مگر آنکه بعد از من نبی ای نیست. »
6. حدیث خلافت
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ خطاب به علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: « انت اخی و وصیّی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و أطیعوا » [49] « تو برادر، وصیّ و جانشین من در میان قومت می باشی، پس به ساخنان او گوش داده و او را اطاعت کنید. »




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 96/3/13 | 1:21 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

امر پنجم: روایات فضائل
در ذیل به برخی از این روایات اشاره می کنیم:
1. حدیث نور
پیابر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « کنت انا و علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ نوراً بین یدی الله قبل أن یخلق آدم باربعه آلاف عام، فلمّا خلق آدم قسّم ذلک النور جزئین. فجزء أنا و جزء علیّ » [50] « من و علی بن ابی طالب نوری واحد نزد خداوند متعال بودیم، قبل از آ، که خداوند حضرت آدم را به چهار هزار سال خلق کند، بعد از خلقت آدم آن نور را به دو جزء تقسیم نمود: جزئی من و جزء دیگر از علیّ است. »این حدیث را هشت نفر از صحابه، هشت نفر از تابعین و بیش از چهل نفر از علمای اهل سنت نقل کرده اند.
2. حدیث « أحبّ الخلق »
امام علی ـ علیه السّلام ـ کسی است که طبق نصّ نبوی : « احبّ الخلق الی الله » است.ترمذی به سند خود از انس بن مالک نقل می کند: مرغ بریانی نزد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بود.عرض کرد: خدایا! محبوبترین خلق نزد خودت را نزد من بفرست تا با من در این غذا شرکت کند. در این هنگام علی ـ علیه السلام ـ وارد شد و با او در غذا شرکت کرد. [51]این حدیث صحیح را نه نفر از صحابه، نود و یک نفر از تابعین و پنجاه نفر از علمای اهل سنت نقل کرده اند. هفت نفر از آنان نیز درباره این حدیث کتاب تألیف نموده اند و گروهی از آنان نیز حدیث را از مسلّمات دانسته اند؛ مانند: مسعودی در مروج الذهب،[52] ابن عبد البرّ، محمد بن طلحه شافعی در مطالب السوول،[53] صفوری در نزهه المجالس و فضل بن روز بهان در ابطال الباطل.
این حدیث را می توان از راه هایی تصحیح نمود:
الف ـ عدالت و وثاقت راویانش.
ب ـ تصحیح جماعتی از علمای اهل سنت؛ مانند: حاکم نیشابوری و قاضی عبد الجبار معتزلی.
ج ـ به شعر در آمدن حدیث که دلالت بر اشتهار آن دارد.
استاد احمد حسن باقوری مصری می گوید: « اگر کسی از تو سوال کند که به چه دلیل مردم علیّ ـ علیه السّلام ـ را دوست دارند، تو باید در جواب بگویی: این دوستی از حدیث نبوی شأن گرفته است، زیرا طبق نصّ پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ علیّ محبوب ترین فرد نزد خداست. »[54]
3. امام علی ـ علیه السّلام ـ میزان ایمان و نفاق
اما علی ـ علیه السّلام ـ فرمد: « لا یحبّنی الّا مومن و لایبغضنی الا منافق »؛ دوست ندارد مرا مگر مومن و مبغوض ندارد مگر منافق. »
این حدیث را هشت نفر از صحابه و حدود چهل نفر از علمای اهل سنت نقل کرده اند، مانند مسلم در صحیح،[55] ترمذی در صحیح،[56] احمد در مسند [57] و ابن ماجه در سنن. [58]
4. اما علی ـ علیه السّلام ـ برادر معنوی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ
جابر بن عبدالله و سعید بن مسیّب می گویند: رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ بی اصحابش عقد اخوت بست و تنها رسول خدا، ابوبکر، عمر و علیّ باقی مادند، آن گاه بین ابوبکر و عمر عقد اخوت بست و سپس به علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: « تو برادر من و من برادر تو ام ».این حدیث را چهارده نفر از صحابه و حدود چهل نفر از علمای اهل سنت نقل کرده اند؛ امثال: ترمذی در صحیح [59] و حاکم در مستدرک.[60]
5. امام علی و باز بودن درب خانه او به مسجد
احمد بن حنبل از زید بن ارقم نقل می کند که : گروهی از اصحاب، درهایی را از منزلشان به مسجد باز نموده بودند، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « همه درها بسته شود، غیر از درب خانه علی ».آن گاه فرمود: « من دربها را از جانب خود نبستم و باز نگذاشتم، بلکه مأمور شدم و به مأموریتم عمل نمودم.» [61]ترمذی نقل می کند که رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « دربها را به مسجد، ببندید، جز درب خانه علی. » [62]این حدیث را حدود دوازده نفر از صحابه و سی نفر از علمای عامه نقل کرده اند.
6. امام علی ـ علیه السّلام ـ و ردّ شمس
ابوهریره می گوید: رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در حالی که سرش در دامان علی ـ علیه السّلام ـ بود خوابید، نماز عصر نخوانده بود که خورشید غروب کرد. پیابر ـ صلّی الله علیه و آله ـ که بیدار شد بر او دعا کرد، خورشید بازگشت، علی علیه السّلام، نماز عصر را وقت خود به جای آورد، آن گاه خورشید بازگشت. [63]این حدیث را نُه نفر از صحابه و چهل نفر از علمای عامه نقل کرده اند که ده نفر از آنها درباره این حدیث کتاب تألیف نموده و حدود سیزده نفر نیز آن را تصحیح کرده اند؛ امثال: ابوجعفر طحاوی،[64] طبرانی،[65] بیهقی،[66] هیثمی[67] و قسطلانی.[68]
7. امام علی ـ علیه السّلام ـ و ابلاغ سوره برائت:
ابو رافع می گوید: رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ ابوبکر را برای ابلاغ سوره برائت به مکه فرستاد. جبرئیل بر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نازل شد و گفت: سوره را یا باید خودت ابلاغ کنی یا کسی که از توست. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ علی ـ علیه السّلام ـ را به دنبال او فرستاد. علی ـ علیه السّلام ـ بین مکه و مدینه به او رسید، سوره را از او گرفته و بر مردم قرائت نمود. [69]
این حدیثص را هفتاد و سه نفر از علمای اهل سنت نقل کرده اند که برخی از آنها عبارت است از: احمد بن حنبل در مسند،[70] ابن ماجه در سنن[71] و ترمذی در صحیح. [72]
8. امام علی ـ علیه السّلام ـ مولود کعبه
حاکم نیشابوری می گوید: « در اخبار متواتر آمده است که فاطمه دختر اسد، امیر المؤمنین علی بن ابی طالب، ـ کرّم الله وجهه ـ را داخل کعبه زایید. » [73]این حدیث را هفده نفر از علمای اهل سنت نقل کرده، دوازده نفر به تواتر یا شهرت آن تصریح نموده و نه نفر نیز به اختصاص این فضیلت به امام علی ـ علیه السّلام ـ تصریح کرده اند.
9. امام علی ـ علیه السّلام ـ و گرفتن لواء
بریده اسلمی از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل می کند که فرمود: « فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا رسول او را دوست دارند و او نیز خدا و رسول را دوست دارد. روز بعد ابوبکر و عمر منتظر بودند که آنها را صدا زند، ولی پیامبر ـ صل الله علیه و آله ـ علی ـ علیه السّلام ـ را در حالی که درد چشم داشت صدا زد و آب دهان در چشم او مالید، آن گاه پرچم را به دست او داد و عده ای نیز با او حرکت کردند.» [74]
10. امام علی ـ علیه السّلام ـ اولین مسلمان و مؤمن
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ فرمود: « علیّ اوّلین نفر از اصحاب من است که اسلام آورد. »[75]
11. امام علی ـ علیه السّلام ـ اولین نمازگزار با پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ
حاکم نیشابوری به سندش از امام علی ـ علیه السّلام ـ نقل می کند که فرمود: « با رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ هفت سال قبل از دیگران عبادت کردم. » [76]
12. امام علی ـ علیه السّلام ـ اعلم صحابه
رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود : « من خانه حکمت و علیّ درب آن است. » [77]
و نیز فرمود: من خانه علم و علیّ درب آن است، هر کسی که ارده علم مرا دارد باید از درب آن وارد شود. »[78]
امر ششم: وجود روایات فراوان در مرجعیت دینی اهل بیت ـ علیه السّلام ـ
ازروایات نیز می توان مرجعیت دینی اهل بیت ـ علیه السّلام ـ را استفاده نمود که در ذیل به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1. حدیث ثقلین
ترمذی از جابربن عبدالله انصاری نقل می کند که: در حجه الوداع روز عرفه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ را دیدم درح الی که بر شتر خود سوار بود و خطبه می خواند. شنیدم که فرمود: ای مردم! من در میان شما دو چیز گران بها می گذرام که اگر به آن دو چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم. [79]
مضمون این حدیث را سی و چهار نفر از صحابه نقل کرده اند و نیز دویست و شصت و شش نفز از علمای اهل سنت در کتب خود به آن اشاره نموده اند.
2. حدیث « انا مدینه العلم »
حاکم نیشابور به سند خود از جابر نقل می کند که رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « من شهر علم و علی درب آن است، هر کسی که اراده کرده است شهر علم را دریابد باید از درب آن وارد شود. » [80]
مضمون این حدیث را ده نفر از صحابه پانزده نفر از تابعین و ده ها نفر از علمای اهل سنت نقل کرده اند.
3. حدیث سفینه
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « مثل اله بیت من مثل کشتی نوح است، هر کسی از آن تخلف کند در آتش قرار خواهد گرفت.»[81]
این حدیث را هشت نفر از صحابه؛ هفت نفر از تابعین و صد و پنجاه نفر از علمای اهل سنت نقل کرده اند.
4. حدیث امان
حاکم نیشابوری از این عباس نقل می کند که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « ستارگان، امان بر اهل زمین اند. از غرق شدن و اهل بیت من امان این امت از اختلاف اند، اگر قبیله ای از عب با اهل بیتم مخالفت نمایند بیت خودشان اختلاف شده و از گروه شیطان محسوب خواهند شد. » [82]
این حدیث را گروه زیادی از علمای اهل سنت نقل کرده اند.
5. حدیث: « علیّ مع الحقّ »
رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « خدا رحمت کند علیّ را، با خدایا! هر جا علی است حق را با او قرار بده. » [83]
حاکم نیشابوری از ام سلمه نقل می کند که رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « علیّ با قرآن و قرآن با علیّ است، این دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. » [84]
این حدیث را بیست و سه نفر از صحابه و ده ها نفر از علمای اهل سنت نقل کرده اند. آیات و روایاتی که در شأن اهل بیت ـ علیه السّلام ـ ذکر شدند تنها فضیلتی برای آنان محسوب می شود بلکه از آنجا که این فضائل انحصاری آنان است دلالت بر افضلیت و برتری آنان بر دیگران دارد، و طبق نصّ عدّه ای ای اهل سنت همچون ابن تیمیر امامت حقّ افضل امت است.
امر هفتم : وجود روایات فراوان در مدح شیعه
در مصادر حدیثی اهل سنت روایات بسیاری می یابیم که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ پیروان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ را تحت عنوان شیعیان علی ـ علیه السّلام ـ مورد مدح و ستایش قرار داده است، اینک به برخی از آنها اشاره می کنیم:
جابر بن عبدالله انصاری می گوید: نزد رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ بودیم که علیّ ـ علیه السّلام ـ وارد شد، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « قسم به کسی که جانم به دست اوست همانا این (علی) و شیعیان او قطعاً کسانی هستند که روز قیامت به فوز بهشت و سعادت نائل خواهند شد.»[85]
امام علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: « رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به من فرمود: تو و شیعیانت در بهشت خواهید بود.» [86]
این مضمون را حدود سی و چهار نفر از علمای اهل سنت نقل کرده اند که برخی از آنها عبارت اند از: ابن عساکر، ابن حجر، ابن اثیر، طبرانی، هیثمی، حاکم نیشابوری، سیوطی، ابن حجر، بلاذری، طری، خطیب بغدادی، علامه مناوی، متقی هندی، آلوسی و شوکانی.

برای اثبات حقانیت مذهب شیعه دوازده امامی دلایل منطقی و متقن فراوانی وجود دارد، براهین موجود را می‏توان به سه دسته کلی تقسیم نمود: 1. براهین عقلی، 2. دلایل قرآنی، 3. روایات پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله).
طبیعی است گستردگی هر یک از این استدلالات، مطالعه کتاب های متعددی را می‏طلبد و در این مختصر امکان بحث از آنها نیست؛ لیکن اختصارا به این برهان اشاره می‏گردد:




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 96/3/13 | 1:20 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()



یک. از دیدگاه قرآن:

1. از نظر قرآن رهبری و امامت امت، حتما باید به ‏دست انسانی معصوم باشد که از هر گونه کژی دور باشد. این نکته‏ به تعابیر مختلفی در کتاب ‏الهی بیان شده‏ است. از جمله هنگامی که ابراهیم(ع) به‏ امامت رسید و آن منصب الهی را برای فرزندانش درخواست نمود پاسخ آمد: عهد من به ستمکاران نمی‏رسد.«قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ؛[بقره/124] خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من (نیز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمى ‏رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند)»آیه مذکور نشان می‏دهد که امامت منصبی الهی است؛ نه به انتخاب افراد و به کسانی اعطا می شود که از هر ظلمی با مفهوم وسیع قرآنی آن پاک و مبرا باشند.آیه ابلاغ: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»[مائده/67] و به دنبال آن آیه اکمال دین که درخصوص ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و جزئیات آن در روایات متواتره بیان گردیده است.

دو. از دیدگاه عقلی نیز باید توجه داشت که:

1. لزوم رهبری در جامعه، امری ضروری و انکار ناپذیر است.
2. رهبری در جامعه‏ اسلامی، باید براساس‏ احکام و قوانین الهی باشد.
3. احکام الهی و اجرای آن به وسیله کسی ممکن است که صد در صد به زوایای آن احکام آگاه و نسبت به آنها متعهد باشد.به عبارت دیگر اگر پیامبر(صلی الله علیه واله) حضور ندارد، این شرایط و اوصاف در نزدیک‏ترین فرد به‏ آن حضرت می باشد و به شهادت تاریخ و گواهی خلفا، هیچ کس در این جهات قابل مقایسه به امامان معصوم(علیهم السلام) نبوده است. حتی خلفا در موارد بسیاری احساس نیاز به ائمه(علیهم السلام) می‏کردند.

سه. از دیدگاه روایی:

روایات بی شماری از پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) در کتاب‏های شیعه و سنی، به تواتر نقل شده که به صراحت امامت و ولایت اهل بیت(علیهم السلام) را ثابت میکند مانند:
1. روایات مربوط به حادثه غدیر،
2. روایات لیله الانذار،
3. احادیث سفینه،
4. احادیث ثقلین و...
 

تا وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم ) زنده بودند شیعه و سنی نبود. رهبر همه پیامبر بود. بعد از پیامبر ما شیعیان فقه خودمان را از اهل بیت گرفتیم و اهل سنت از چهار تا عالم دیگه ،امام احمد حنبل ، ابو حنیفه ،امام مالک و امام شافعی.هنوز یک دقیقه نشده!!اولا: ما که فقه مان را از اهل بیت گرفتیم، سه تا آیه داریم، قرآن راجع به اهل بیت (علیهم السلام ) وقتی به کلمه اهل بیت  می رسد می فرماید : یطهرکم تطهیرا [احزاب/ 33]"یطهرکم" یعنی معصومند. هیچ کس نگفته یطهرکم مال ابو حنیفه و شافعی هست. نه شیعه گفته نه سنی.

دوما : اهل بیت در قرن اول هجری بودند، اما چهار تا عالم سنی یعنی ابوحنیفه و شافعی و مالکی و امام احمد حنبل مال قرن دوم هجری بودند.اهل بیت یک قرن از آنها جلوتر بودند.قرآن می فرماید "و السابقون السابقون اولئک المقربون " [واقعه 10-11]

سوما : تمام اهل بیت شهید شدند، یکی از علماء اهل سنت سیلی نخوردند .قرآن می فرماید : "فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما " [نساء 95]

نتیجه:ما شیعه هستیم بدلیل اینکه:
یک : ما فقه مان را اهل بیت گرفتیم، که معصومند «یطهرکم تطهیرا»
دو :یک قرن جلوترند «و السابقون السابقون »
سوم : همه ائمه شهید شدند « قتلوا فی سبیل الله »

البته باید بدانید که این مقدار آگاهی، برای کسی که خود را در معرض انواع شبهات قرار داده، هرگز کافی نیست و نیازمند مطالعات جدی است. که در پایان منابعی در این رابطه خدمت شما معرفی می کنم.علاوه بر مطالب فوق، فقط همین قدر کافی است بدانید که تمام عقاید شیعه از طریق منابع اهل سنت قابل اثبات است و کتاب هایی مانند ((عبقات الانوار)) که ده ها جلد می باشد, همه با منابع اهل سنت حقانیت شیعه را به اثبات رسانده است.نویسندگان برخی از کتب ذکر شده خودشان از علمای اهل سنت بوده که پس از تحقیق شیعه شده اند. برخی از این کتاب ها مناظرات علمای شیعه و سنی می باشد. مانند المراجعات که بسیار عمیق و عالی است و بزرگترین علمای اهل سنت را به اعتراف نسبت به حقانیت شیعه واداشت.

دیندار واقعی کسی است که به تمامی فرامین الهی پایبند باشد و از تمام دستورات اطاعت کند، نه این که هر عملی موافق طبع او بود انجام داده و هر کدام که مخالف بود رها کند.اگر تمام فرامین الهی؛ اعم از واجب و حرام، سهل و سخت و... را انجام داد، می‌شود به او گفت دیندار واقعی، گاهی اشخاصی به عنوان دیندار در بین مردم هستند که فقط ظاهر خود را حفظ می‌کنند امّا در واقع، همه دستورات دین را انجام نمی‌دهند؛ این شخص به عنوان سمبل دینداری نمی‌تواند باشد، زیرا کسی سمبل دینداری است که: هیچ نقص و کاستی در دین او نباشد.

حال یک عده، اشخاصی که خود را دیندار واقعی می‌نامند را دیده و می‌گویند: دینداران، انسان‌های در غایت تزلزل هستند و این در حالی است که این اشخاص، دیندار واقعی نیستند و دیندار واقعی در دین خود هیچ تزلزلی ندارد.اباصلت هروی روایت می‌کند که از امام رضا(علیه‌السلام) درباره ایمان سوال کردم، فرمود:«اَلاِیمانُ عَقدٌ بِالقَلبِ وَ لَفظٌ بِاللِّسانِ وَ عَمَلٌ بِالجَوارحِ لایَکوُنُ الاِیمانُ اِلّا هَکَذا؛ ایمان، اعتقاد با قلب و گویش با زبان و عمل کردن به اعضا و جوارح است و ایمان جز این چیز دیگری نیست.» مومن واقعی که همان دیندار واقعی است، هم در گفتار، هم در رفتار و هم در کردار، تمام فرامین الهی را انجام می‌دهد.

شهید مرتضی آوینی در مورد دینداری می‌گوید:دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند و گرنه، در راحت فراغت و صلح چه بسیارند اهل دین!دیندار واقعی کسی است که همیشه و همه حال پایبند به دین باشد، امّا کسانی که فقط در رفاه و آسایش، یا در هر جا که به نفعشان است چهره دینداری به خود بگیرند، در واقع دیندار نیستند. و این گونه افراد هستند که تزلزل در دین خود دارند، نه دینداران واقعی.

پانوشت:[1] . مائده ( 5 ) آیه 55.
[2] . معجم الاوسط، ج7، ص 10، ح6228.
[3] . احکام القرآن، ج2، ص 446.
[4] . اسباب النزول، ص 133.
[5] . الکشاف، ج1، ص 649.
[6] . رعد ( 13 ) آیه 7.
[7] . جامع البیان، ذیل آیه .
[8] . مائده ( 5 ) آیه 67.
[9] . ترجمه ایام علی ـ علیه السّلام ـ ابن عساکر، ج2، ص 86.
[10] . مائده ( 5 ) آیه 3.
[11] . تاریخ بغداد، ج8، ص 290.
[12] . دهر ( 76 ) آیات 8 و 9 .
[13] . تاریخ ابی الفداء ، ج1، ص 126.
[14] . تاریخ بغداد، ج13، ص 191.
[15] . بقره ( 2 ) آیه 207.
[16] . مستدرک حاکم، ج3، ص 4.
[17] . شرح ابن ابی الحید، ج 13، ص 262.
[18] . السیره الحلبیه، ج1، ص 306.
[19] . التفسیر الکبیر، ج 5،: ص 223.
[20] . اسد الغابه، ج 4، ص 25.
[21] . تاریخ الخمیس، ج1، ص 325.
[22] . سمند احمد، ج1، ص 348.
[23] . تاریخ طبری.
[24] . طبقات ابن سعد، ج1، ص 212.
[25] . سیره ابن هشام، ج2، ص 291.
[26] . کامل ابن اثیر، ج2، ص 42.
[27] . البدایه و النهایه، ج7، ص 338.
[28] . آل عمران (3) ، 61 .
[29] . سمند احمد، ج1، ص 185.
[30] . صحیح مسلم، ج7، ص 120.
[31] . صحیح ترمذی، ج5، ص 596.
[32] . مستدرک حاکم، ج3، ص 150.
[33] . همان.
[34] . کامل ابن اثیر، ج2، ص 293.
[35] . احکام القرآن ، ج2، ص 16.
[36] . شرح مواقف، ج8، ص 367.
[37] . شوری ( 42 ) آیه 23.
[38] . درالمنثور، ج6، ص 7.
[39] . جامع البیان، ج 25، ص 14 و 15 و مسند احمد، ج 1، ص 199.
[40] . احزاب ( 33 ) آیه 33.
[41] . صحیح ترمذی، ج5، ص 327.
[42] . نساء ( 4 ) آیه 59.
[43] . ترجمه امام علی ـ علیه السّلام ـ ابن عساکر، ج1، ص 364.
[44] . مسند احمد، ج6، ص 401، ح 18506.
[45] . صحیح بخاری، باب الاستخلاف.
[46] . المعجم الکبیر، ج 12، ص 78.
[47] . تاریخ دمشق، ج 42، ص 392.
[48] . صحیح ترمذی، ج 5، ص 641، ح 3730.
[49] . کامل ابن اثیر حوادث سالم سوم بعثت.
[50] . تذکره الخواص، ص 46.
[51] . صحیح ترمذی، ج5، ص 595.
[52] . مروج الذهب، ج1، ص 711.
[53] . مطالب السوول ، ص 42.
[54] . علیّ اما الئمه، ص 107.
[55] . صحیح مسلم، ج1، ص 120، ح 131، کتاب الایمان.
[56] . صحیح ترمذی، ج5، ص 601، ح 3736.
[57] . مسند احمد، ج1، ص 135، ح 643.
[58] . سنن ابن ماجه، ج1، ص 42، ح 114.
[59] . صحیح ترمذی، ج5، ص 601، ح 3736.
[60] . مستدرک حاک، ج3، ص 16، ح 4289.
[61] . مسند احمد، ج4، ص 369.
[62] . سنن ترمذی، ج5، ص 641.
[63] . الخصائص الکبری ، ج 2‍، ص 324.
[64] . کشف الرمس، سوطی، ص 29.
[65] . همان، ص 34.
[66] . همان.
[67] . مجمع الزوائد، ج 8، ص 279.
[68] . المواهب اللدنیه، ج 1، ص 358.
[69] . در المنثور، ج3، ص 210.
[70] . مسند احمد، ج 4، ص 165.
[71] . سنن ابن ماجه، ج!، ص 44.
[72] . صحیح ترمذی، ج5، ص 636.
[73] . مستدرک حاکم، ج3، ص 550، ح 6044.
[74] . تاریخ بری، ج3، ص 93.
[75] . مسند احمد، ج5، ص 662، ح 19796.
[76] . مستدرک حاکم، ج3، ص 112.
[77] . صحیح ترمذی، ج5، ص 637.
[78] . مستدرک حاک، ج3، ص 127.
[79] . صحیح ترمذی، ج5، ص 621.
[80] . مستدرک حاکم، ج32، ص 136.
[81] . نهایه ابن اثیر، ماده زخّ.
[82] . مستدرک حاکم، ج3، ص 149.
[83] . همان، ص 135 و صحیح ترمذی، ج5، ص 592.
[84] . مستدرک حاکم، ج3، ص 34.
[85] . در المنثور، ج6، ص 589.
[86] . ترجمه الامام علی بن ابی طالب، ابن عساکر، ج2، ص 345، رقم 845 .

وهمچنین منابع دیگر مورد استفاده:

1-بخشی از سخنان حجت الاسلام قرائتی

2-علی اصغر رضوانی - شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ص41

منبع: بکه وبلاگی کردستان

انتهای پیام/ ز.ح




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 96/3/13 | 1:19 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

http://ups.night-skin.com/up-95-12/photo-2017-05-30-12-08-48.jpgتقدیم به بازدیدکنندگان جان جان




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 96/3/12 | 12:49 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

ابوبکر عمر عثمان . اسناد غدیر و اهل سنت

معاویه و جفای اعراب در حق امام علی(علیه السلام)

خلفای بنی عباس و علت سقوط

                            کپی جزوه و کتاب با اطلاع مجاز است
                    

خلفای بنی امیه

بنی امیه به دو شعبه تقسیم میشوند، یکی شعبه آل سفیان 41 تا 64 و دیگری شعبه آل مروان 64 تا 132 و تعداد آنها 14 نفر بود این دوره را می توان دوره بسط و قلمرو اسلام دانست. مردم به چهار طبقه تقسیم میشدند: طبقه حاکم و خاندان خلافت- نو مسلمانان عرب و غیر عرب- اهل ذمه و صاحب کتاب-بندگان و بردگان ..

معاویه بن ابی سفیان: پدرش، ابوسفیان که جنگ‌های (احد ،بدر ،احزاب) را علیه رسول خدا به راه انداخت و مادرش معروف به هند جگر خوار(بدکاره) بود. پنج سال پیش از بعثت به دنیا آمد. هند همسر رسمی ابوسفیان بود و به همین دلیل معاویه را به ابوسفیان نسبت دادند. معاویه تا پیش از فتح مکه از دشمنان سرسخت پیامبر به شمار می‌آمد. پس از فتح مکه همراه با پدر و برادرش، یزید ، به ظاهر مسلمان شد و در شمار طلقا (آزاد شدگان پیامبر) قرار گرفت.

معاویه در زمان خلفا : پس از وفات پیامبر اسلام ، معاویه به پیروی پدرش از بیعت با ابوبکر سرباز زد. بهانه ،خلافت باید از آن بنی امیه باشد. سرانجام با اصرار هشام بن عمرو، ابوسفیان و پسرش راضی به بیعت با ابوبکر شدند

ابوبکر، یزید و معاویه را به شام گسیل کرد. یزید، در آن جا موفقیت به دست آورد و دمشق فتح شد. عمر ، یزید را در حکمرانی دمشق و فلسطین ابقا کرد. یزید مرد و برادرش معاویه جای او را گرفت

عثمان نیز معاویه را همانجا ابقا کرد. بدین ترتیب معاویه در زمان خلافت سه خلیفه ، به تدریج در شام، قدرت و محبوبیت کسب کرد.در جریان محاصره عثمان نه تنها کمکی نکرد بلکه تحریک بر کشتن او کرد. معاویه 3 مشاور داشت ، عمروعاص ، زیاد بن ابیه و مغیره که بسیار سیاس و فریبکار بودند

معاویه در زمان خلافت علی : علی بن ابی طالب به خلافت رسید. امام پیشنهاد اطرافیانش را برای ابقای معاویه نپذیرفت و حکومت او را در شام به رسمیت نشناخت. معاویه به بهانه کشته شدن عثمان و انتقام خون او، وارد جنگ با علی (ع) شد

مردم شام با او بیعت کردند. در کلیه شهرها و منابر دستور داده بود در پایان منبر خاندان محمد و علی را لعن و نفرین کنند جنگ صفین درگرفت. شکست نخست به معاویه افتاد. اما به نیرنگ عمرو عاص قرآن بر نیزه کردند و حکمیت مطرح گشت، خلع امام و......

معاویه و اهل سنت معاویه در میان اهل سنت، جایگاه خود را به عنوان صحابی پیغمبر و کاتب وحی و مراسلات حفظ کرد. عنوان خال المؤمنین به معنی دایی مومنان که به سبب ازدواج خواهرش با پیامبر به وی داده شد، مخالفت ، عمر و علی (ع) باعث شده‌ است علمای اهل تسنن در قائل شدن مرتبه عدل و رضوان برای او شک کنند. معاویه در بیعت رضوان حضور نداشته و عباسیان نیز با این که سنّی بودند، همواره در خطبه‌ها معاویه را لعن میکردند .

معاویه در نظر صحابه : ابوذر و حجر و ... دائم معترض او میشدند و کارهای خلاف او را افشا میکردند . عمر او را قاهر هاویه و کسرای عرب نامید و چندین بار او را شماتت کرد و حتی یک بار به مدینه فراخواند

با این حال معاویه همراه از منزلت خود نزد عمر سخن می‌گفت و حتی در خطبه‌ای گفت: «اگر منزلت من نزد عمر نبود مردم بر من می‌ریختند و سنگ می‌زدند»در زمان عثمان، علی(ع) از قدرت یافتن معاویه بسیار ناراضی بود و عثمان را چندبار به عزل معاویه تشویق کرد. با این حال عثمان موافقت نکرد. امام معاویه را دشمن عثمان نامید ، حتی در قنوت نماز او را لعن کرد. ابن عباس او را شایسته برای امارت می‌دانست.

معاویه در فرهنگ مردمی عرب: معاویه در فرهنگ مردمی عرب به حلم و ذکاوت و سیاست مشهور است. سیاست او بیشتر مبتنی بر زرنگی و مکر است. سخنور بود و دستی گشاده برای رشوه داشت. به راحتی می‌توانست قلوب را جلب کند. غلاة معاویه ، معتقد به خدایی وی بودند و در متون عربی به هزار و یک شب مشهور است

معاویه شراب می‌خورد و به اسم اسلام حکومت می‌کرد. موسیقی و آلات آن متداول و در مجالس استفاده میشد، کلیسای ارامنه بعضی به مسجد و آثار تاریخی تحت تاثیر ایرانیان و رومیان قرار گرفت و تقریبا بازسازی گردید

وی «زیاد بن ابیه» را که فرزند زنا بود «زیاد بن ابی‌سفیان» نامید. برای کشتن شیعیان عسل زهرآلود به کار می‌برد و می‌گفت: خدا لشگر فراوانی از عسل دارد. او از زبان خدا و رسول ملعون است و شجره‌ی ملعونه که در قرآن آمده به دودمان معاویه تفسیر شده است .

مرگ معاویه: در هنگام مرگ به پسرش یزید که خلافت او را اعلام کرده بود، وصیت کرد که در دفع عبدالله بن زبیر خشونت به خرج دهد امّا با حسین بن علی به جنگ برنخیزد. سرانجام، به بیماری، در دمشق درگذشت. معاویه با ایجاد نفاق در جامعه انحرافات عقیدتی را پی ریزی کرد

و با سب و دشنام بر علی و وارد ساختن احادیث دروغین و ساختگی توسط راویان مزدور و درباری و نشان دادن چهره زشت از خاندان بنی هاشم در جامعه مردم را از خاندان رسالت و تعالیم عالیه اسلام دور ساخت و احکامی غیر واقعی و دروغین را جایگزین آن نمود، به گونه ای که دیگر حلال از حرام و ثواب از گناه قابل تمیز نبود

و در مقابل حکام زور تمامی امکانات خود را در راه زدودن و تضییع احکام مترقی اسلام و نابودی پیروان اهل بیت و ایجاد مکاتب انحرافی و ترویج فساد و گناه به کار میگیرند .

معاویه مردی دنیا پرست، مزور، مکار و ستمگر بود ، در شامات با متوسل به زور و به دور از مشورت با صحابه و تابعین و با همکاری عمروبن عاص، حیله گر تاریخ، دمشق را پایتخت قرار داد و به تقلید از سلاطین ایران و روم برای خود دستگاه سلطنتی و دربار ترتیب داد و منبر خلافت را تبدیل به تخت شاهی کرد و زندگی شهر نشینی همراه با تجمل پرستی را باب نمود

معاویه اهالی عراق را با توجه به شورشهای دائمی که داشتند با ظلم و جنایت سرکوب میکرد ، و حاکمین و مشاورینش را آنچنان تطمیع کرده بود که برایش می مردند .

معاویه کلیه شورشهای ممالک فتح شده ( کابل غزنین بلخ و قند هار) را در داخل سرکوب میکرد و در سال 54 سمرقند و ترمذ را نیز به تصرف درآورد و بساط حکومت مسیحیان را در آفریقای شمالی برچید. در مقابل روم شرقی که پایتختش قسطنطنیه بود معاویه شکست سختی با تلفات زیاد خورد

معاویه محرک درکشته شدن عثمان،تحریک عایشه درجنگ جمل و جنگ صفین را مستقیما رهبری کرد، در دوران امام حسن، با مکر و حیله و تطمیع افراد و شبیخون های متفرق به سپاه امام و بستن آب به روی سپاه اسلام و غارت و زخمی کردن امام و سپس تحریک مروان و همسر امام برای مسمومیت و شهادت امام شد

وی آخر عمرش توانست برای فرزندخود بیعت بگیرد و بعد از 19 سال خلافت،در سال 60 درگذشت. در ارتباط با ایرانیان، معاویه طی نامه ای به زیادبن ابیه که به پیروی از عمر،بر ایرانیان سخت بگیرد، از دادن زن به آنها خودداری ولی از آنان زن بگیرید، عرب از آنان ارث ببرند ولی آنها نه، در جنگها آنها را سپر قرار دهید صف اول جماعت نایستند و والی بلاد انتخاب نشوند و قاضی برگزیده نشوند

تحریف سیره و سنت پیامبر(ص) توسط معاویه

از میان دشمنان اسلام تنها طایفه اى که لحظه اى دست از عداوت و دشمنى با پیامبر و مسلمانان برنداشت, طایفه بنى امیه بود. سرکرده این طایفه ابوسفیان بود; او کسى بود که تا پیش از فتح مکه, یکى از دشمنان سرسخت اسلام و مسلمانان به حساب مى آمد

او کسى بود که جنگ بدر, احد و احزاب را به قصد نابودى اسلام راه اندازى کرد و تا فتح مکه لحظه اى عقب ننشست و فرزندش معاویه ـ که در فساد, طغیان و بى دینى, کمتر از پدر خود نبود ـ از همان اول بناى مخالفت با پیامبر و اهل بیت او را گذاشت. پس از شهادت امیرمومنان(ع) بدترین فشارها را علیه شیعیان و پیروان آن حضرت روا داشت.

و مى توان گفت کسى که بیشترین لطمه را به پیکره اسلام و مسلمانان وارد کرد, معاویه بود; چرا که او طى پنجاه سالى که برمسلمانان مسلط شده بود, نه تنها بسیارى از حرمت ها را شکست بلکه در تحریف سیره و سنت پیامبراکرم(ص) تلاش زیادى کرد

امیرمومنان که بهتر از هرکس دیگرى سابقه دیرینه این طایفه و على الخصوص معاویه را مى دانست, طى نامه اى به مردم عراق به این مسئله اشاره کرده و چنین خاطر نشان مى سازد: (بدانید که شما مردم عراق با کسانى رو به رو شده اید که طلقإ (آزاد شدگان) و فرزندان طلقإ هستند, و با گروهى مى جنگید که به زور و به اکراه اسلام آورده اند

آنان از دشمنان خدا و سنت پیامبر و قرآن مجید و پیروان احزاب و بدعت ها مى باشند)( شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 2, ص 32.) و در خطبه دیگرى به هنگام تشویق یاران خود به هنگام رفتن به جنگ علیه معاویه فرمود: (پیش به سوى دشمنان خدا و سنت و قرآن مجید; به سوى باقى ماندگان احزاب و قاتلان مهاجران و انصار)( صفین, ص 105)

روش هاى معاویه در تحریف سیره نبوى

برخوردهاى زشت و زننده معاویه بن ابى سفیان با راویان حدیث نبوى, نشان دهنده عمق کینه توزى و حقد و حسد او نسبت به پیامبر و یارانش مى باشد. او گاهى با شنیدن حدیثى از پیامبر, با نشان دادن حرکات زشتى از خود, راوى و روایت را به باد مسخره و استهزإ مى گرفت که نمونه هاى زیر بهترین گواه ما است:

تمسخر سعد

علامه امینى از طبرى از ابن إبى نجیح نقل کرده: وقتى که معاویه جهت اداى مراسم حج به مکه آمده بود, پس از طواف به سوى دارالندوه رفت در حالى که سعد بن ابى وقاص او را همراهى مى کرد.معاویه او را بر تخت در کنار خود نشانیده و شروع به دشنام دادن به على(ع) کرد. سعد گفت: مرا در کنار خود نشانیده و على(ع) را دشنام مى دهى؟! به خدا سوگند اگر یکى از صفات على(ع) در من بود, برایم بهتر بود از آنچه که آفتاب بر آن بتابد... (الغدیر, ج 1, ص 257)

 علامه امینى در ادامه این ماجرا, از ابن عایشه و دیگران نقل کرده: وقتى سعد چنین گفت, بلافاصله از جاى خود برخاسته تا برود, معاویه بادى از خود خارج کرده و گفت: بنشین تا جواب خود را دریافت کنى, تاکنون در نزد من این گونه پست و فرومایه جلوه نکرده بودى. اگر چنین است که تو مى گویى, پس چرا با او بیعت نکردى در حالى که اگر من چنین چیزى از پیامبر شنیده بودم تا زنده بودم خدمتگزارش مى بودم...( همان, ص 258)

تمسخر ابوقتاده

و آن روزى که معاویه وارد مدینه شد, ابوقتاده با او رو به رو گشت. معاویه گفت: اى ابوقتاده! به جز شما گروه انصار, همه مردم با من دیدار کردند. چه چیز مانع شد که به دیدنم نیایید؟ ابوقتاده گفت: چهارپایانمان همراه ما نبود. معاویه گفت: پس شتران شما چه شدند؟ ابوقتاده گفت: آن ها را در آن روزى که در پى تو و پدرت در جنگ بدر بودیم, پى کردیم

سپس گفت: پیامبر به ما فرمود که ما پس از او سختى ها و مشکلاتى خواهیم دید. معاویه گفت: در این صورت به شما چه دستورى داده است؟ ابوقتاده گفت: ما را به صبر و شکیبایى دستور داده است. معاویه گفت: پس صبر کنید تا وى را ملاقات کنید.( تاریخ الخلفإ, ص 134)

اهانت و اخراج

روزى ابوبکره در مجلس معاویه حاضر شد. معاویه گفت: اى ابابکره! براى ما حدیث بگو. إبوبکره گفت: از رسول خدا شنیدم که مى فرمود: سى سال, خلافت است و سپس, پادشاهى خواهد شد. عبدالرحمن بن ابى بکره گوید: من نیز در آن موقع همراه پدرم بودم, پس معاویه با شنیدن این حدیث, دستور داد تا با پس گردنى ما را از آن جا بیرون کردند.( الغدیر, ج 10, ص 283)

تهدید ناقلان حدیث

از جمله کارهایى که معاویه در رابطه با منع و جلوگیرى از احادیث رسول الله انجام داد, این بود که برخى از یاران رسول خدا(ص) را در صورت نقل روایت, به کشتن تهدید کرده بود. نصربن مزاحم مى نویسد: معاویه کسى را به سراغ عبدالله بن عمر فرستاده, به او گفت: اگر بشنوم که حدیثى را نقل کرده باشى, گردن تو را خواهم زد.( وقعه صفین, ص 220)

برخورد با سیره و سنت پیامبر(ص)

حقد و کینه دیرینه معاویه او را وامى داشت که به سخنان درربار پیامبر نیز نگاه دیگرى کند, بدین جهت از همان اول بنا را بر این گذاشت که سخنان و سنت پیامبر(ص) را جعل و تحریف و تغییر و همچنین با تجاهل و تغافل و انکار بلکه اظهار رإى در برابر سنت پیامبر و ده ها برنامه دیگر براى محو سنت, و تلاش مستمر و پى گیر براى از بین بردن سیره و سنت پیامبر(ص) داشته باشد, به عنوان نمونه:

1. توبیخ راویان و به فراموشى سپردن روایات


برگرفته شده از m5736z.blog.ir زارع پور



تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 96/3/10 | 3:48 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

معاویه از کسانى بود که بر خلاف سنت رسول الله(ص), بازار رباخوارى را در شام رواج داده بود و اگر فردى در این باره سخن مى گفت, در برابرش سخت موضع مى گرفت. و در برخى موارد از راوى مى خواست تا از ذکر حدیث نبوى خوددارى کند. آورده اند که: عباده بن الصامت در شام دید که که شامیان در داد و ستد خود ظرف نقره اى را با دو برابر با ظرف نقره اى دیگر مى فروشند

به نزد آن ها رفته, اظهار داشت: اى مردم! هرکه مرا مى شناسد که مى شناسد و هرکه مرا نمى شناسد, من عباده بن الصامت هستم; بدانید که در شب پنج شنبه در آخرین ماه رمضان از پیامبر شنیدم که مى فرمود: (طلا باید با طلا به وزن یکدیگر بدون هیچ زیادى داد و ستد شود, پس هرچه زیاد باشد ربا مى باشد...)

مردم پس از شنیدن این حدیث از اطراف او پراکنده شده و رفتند. به معاویه خبر دادند که عباده چنین گفته است. معاویه پى او فرستاده و گفت: اگر تو پیامبر را همراهى و مصاحبت کردى, ما نیز از صحابه و یاران او بودیم و نیز از او شنیدیم

عباده گفت: من او را دیدم و همراهش بودم و از او شنیدم. معاویه گفت: این چه حدیثى بود که از او نقل کردى؟! عباده همان حدیث را که از پیامبر(ص) در باره ربا شنیده بود, نقل کرد. معاویه گفت: از این حدیث چشم پوشى کن و دیگر جایى آن را نقل ننما. عباده گفت: آرى من این حدیث را نقل مى کنم گرچه بر خلاف میل معاویه باشد.( الغدیر, ج 1, ص 185 و اسدالغابه, ج 3, ص 107)

2. اظهار رإى در برابر سنت پیامبر(ص)

وقاحت و بى شرمى معاویه به حدى بود که اگر به چیزى که بر خلاف سنت رسول الله بود و او عمل مى کرد, نه تنها به هیچ وجه حاضر نبود از کار خلافش دست بردارد بلکه با اظهار رإى خود در برابر سنت رسول الله(ص) مى گفت: به نظرم این کار اشکالى ندارد

نسائى در سنن خود از قتیبه از مالک از زید بن إسلم از عطإ بن یسار نقل مى کند که معاویه ظرفى از طلا یا دینارى را به بیشتر از وزن خود فروخت, ابودردإ گفت: از پیامبرخدا(ص) شنیدم که از همانند چنین چیزى نهى مى کرد مگر به مثل خود (بدون هیچ کم و زیادى.)( سنن نسائى, ج 7, ص 279) روشن نیست که نسائى فقط به همین قسمت اکتفا کرده یا بعدها بخشى از این گفت و گو از کتابش حذف گردیده است

زیرا علامه امینى از مالک و از نسائى همین مطلب را نقل کرده با اضافه مطلبى که در نسخه خطى سنن نسائى موجود نمى باشد. وى آورده است که وقتى ابودردإ این حدیث را از پیامبر نقل کرد, معاویه گفت: به نظر من این معامله اشکالى ندارد. ابودردإ گفت: چه کسى سخن من را درباره معاویه مى پذیرد؟ (عجیب این است) که من از رسول خدا(ص) به او خبر مى دهم و او از رإى و نظر خود برایم مى گوید! سپس اظهار داشت: هرگز در سرزمینى که تو در آن حکمرانى , زندگى نمى کنم...( الغدیر, ج 10, ص 184)

3. تحریف مقصود پیامبر(ص)

بسیارى از یاران پیامبر(ص) از لبان مبارکش در باره عمار بن یاسر(ره) شنیده بودند که مى فرمود: (إما انک ستقتلک الفئه الباغیه) در جنگ صفین که عمار به دست معاویه و هوادارانش به شهادت رسید, برخى از پیروان معاویه از جمله عمروبن عاص, وحشت زده به نزد معاویه رفته, معاویه پرسید: براى چه آمدى؟ عمرو خبر شهادت عمار را به او داد. معاویه گفت: حال چه شده؟ عمرو گفت: از پیامبر(ص) شنیدم که مى فرمود: (تقتله الفئه الباغیه)

معاویه گفت: آیا ما او را کشتیم؟! بلکه این على و یارانش بودند که او را کشتند. زیرا, عمار را به این جا آورده و در برابر نیزه ها و شمشیرهایمان قرارش دادند.( سبعه من السلف, ص 284)

عجیب این است که این مکار و حیله گر در چند نوبت از شکست حتمى در جنگ, نجات یافت از جمله وقت شهادت عمار بن یاسر بود که مى رفت برخى از دوستان و همفکران و همرزمان خود را از دست بدهد که با تحریف فرمایش رسول الله(ص) همفکران خود را فریب داد. شبلنجى در نورالابصار اضافه مى کند: وقتى که این سخن به گوش على(ع) رسید, فرمود:

اگر من قاتل عمار باشم با این بیان, پس باید پیامبر(ص) حمزه را کشته باشد هنگامى که او را به سوى کفار فرستاده و در این راه کشته شد.( نورالابصار, ص 89)

 آیه الله فیروزآبادى(ره) پس از نقل این جریان, اظهار مى دارد: اگر چنین باشد که على(ع) قاتل عمار باشد چون او را به جنگ با معاویه فرستاده است; پس باید خداوند عده اى از پیامبران را کشته باشد چرا که آن ها را براى ارشاد و هدایت کفار به سوى آنان فرستاده و در این راه کشته شدند.( سبعه من السلف, ص 289)

4 . صرف بیت المال براى تطمیع

از جمله خیانت هاى معاویه نسبت به سیره و سنت پیامبر(ص) این بود که اموال زیادى را از بیت المال برداشته و در جیب افرادى منحرف و کینه توز سرازیر مى کرد تا با شإن نزول آیات که از زبان پیامبر(ص) شنیده شده, بازى کرده و آن ها را تغییر دهند

محدث قمى از ابوجعفر اسکافى نقل مى کند که روایت شده: معاویه صدهزار درهم به سمره بن جندب داد تا از پیامبر روایت کند که آیه (و من الناس من یعجبک قوله) در شإن على(ع) نازل شده و آیه (و من الناس من یشرى نفسه ابتغإ مرضاه الله) در شإن ابن ملجم ـ لعنه الله علیه ـ نازل شده است. پس او حاضر نشد که چنین روایتى را به دروغ از زبان رسول خدا(ص) نقل کند

معاویه براى این که او را به چنین کارى حاضر کند, مبلغ را افزوده و دویست هزار درهم به او پیشنهاد کرد. اما بازهم قبول نکرد. معاویه مبلغ سیصدهزار درهم را پیشنهاد کرد. اما بازهم نپذیرفت تا این که به مبلغ چهارصد هزار درهم راضى شد و دست به چنین جنایتى زد.( سفینه البحار, ج 1, ص 654)

5. انکار سنت پیامبر(ص)

هرچیزى را که معاویه نمى پسندید و یا برخلاف ایده اش بود, بى درنگ آن را رد مى کرد, و اگر آن چیز از پیامبر(ص) رسیده و یا سنت و روش او هم بود, فورا انکار مى کرد که چنین چیزى از پیامبر نرسیده است. در گفت و گویى که میان عباده بن الصامت و معاویه در باره فروش طلا به طلا و گندم به گندم و جو به جو... آمده است

وى با نقل حدیثى از پیامبر(ص) این خرید و فروش را مگر به مساوى نهى کرد. معاویه در مقام انکار این حدیث به خشم آمده, اظهار داشت: چرا برخى از مردان, احادیثى را از پیامبر(ص) نقل مى کنند در حالى که ما نیز از صحابه پیامبر بودیم ولى آن ها را از او نشنیده ایم؟! عباده که این سخن را از معاویه شنید, از جاى برخاسته باردیگر حدیث را نقل کرد و گفت: ما آنچه را که از پیامبر شنیده ایم, نقل خواهیم کرد گرچه برخلاف میل و رغبت معاویه باشد. (سنن نسائى, ج 7, ص 275)

6. میراندن سنت و احیاى بدعت

علامه امینى در کتاب الغدیر بر 27 مورد از آن ها اشاره کرده است; از جمله:

1.معاویه اولین کسى بود که فساد و فحشا را در بین مسلمانان رواج داد

2. اولین کسى بود که ربا را حلال کرد و خورد

3. اولین کسى بود که نماز را در سفر تمام خواند

4. اولین کسى بود که بدعت اذان را در نماز عیدین (فطر و قربان) پایه گذارى کرد

5. اولین کسى بود که جمع بین دو خواهر را جایز شمرد

6. اولین کسى بود که سنت پیامبر(ص) را در دیات, تغییر داد و آنچه که از سنت نبود, اضافه کرد

7. اولین کسى بود که تکبیر گفتن را قبل و پس از رکوع, ترک کرد

8. اولین کسى بود که در نماز عید خطبه را بر نماز مقدم داشت

9. اولین کسى بود که حکم فرزندان نامشروع را نقض کرد

10. اولین کسى بود که انگشتر را در دست چپ کرد

 

11. اولین کسى بود که سب و دشنام به على(ع) را آغاز کرد و آن را به عنوان سنت برقرار کرد

12. اولین کسى بود که بیت المال را صرف تحریف کتاب خدا کرد

13. اولین کسى بود که شرط بیعت کردن با او را سب على بن ابى طالب(ع) قرار داد

14. اولین کسى بود که سرمقدس صحابى پیامبر(ص) عمروبن حمق را نزد او بردند

15. اولین کسى بود که یاران عادل رسول الله(ص) را به قتل رسانید

16. اولین کسى بود که زنان پیروان اهل بیت پیامبر را به قتل رسانید

17. اولین کسى بود که خلافت اسلامى را به پادشاهى تبدیل کرد

18. اولین کسى بود که لباس ابریشم به تن کرد و در ظرف طلا و نقره آب نوشید

19. اولین کسى بود که آواز و غناى حرام شنید و اموال را بر آن صرف کرد

20. اولین کسى بود که بر شهر پیامبر حمله ور شد و مردم آن دیار را ترساند.الغدیر, ج11ص


برگرفته شده از m5736z.blog.ir زارع پور



تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 96/3/10 | 3:47 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

عمرو بن العاص

این شیطان مکار و یگانه حیله‏گر عرب نیز از نظر حسب و نسب مانند معاویه بوده و چون به فسق و فجور شهرت داشت مولایش او را آزاد ساخت،نابغه هم از آزادى خود سوء استفاده کرده و با این و آن رابطه پیدا نمود و در چنین موقعى عمرو را وضع حمل کرد عمرو ابتداء پنج پدر داشت زیرا ابولهب و امیة بن خلف و ابوسفیان و عاص و هشام بن مغیره، بالاخره به عمرو واگذار کردند او هم عاص را که ثروتمندتر از دیگران بود انتخاب کرد

 در صورتیکه شباهت عمرو به ابی سفیان بیشتر بود ! عمرو عاص نیز با پیغمبر اکرم دشمنى داشت و براى برگرداندن مهاجرینى که به حبشه رفته بودند از جانب قریش بدانجا رفت و چون در حضور نجاشى جعفر بن ابیطالب او را محکوم نمود بناى شورش گذاشت و همچنین در زمان خلافت عمر که از طرف او استاندار مصر بود در بیت المال مسلمین تصرفاتى کرد و مورد استیضاح عمر قرار گرفت و در اثر همکارى با معاویه هم مرتکب جنایاتى گردید

بالاخره (معاویه و عمرو) که در تظاهر و دروغ و فریب و نیرنگ در تمام عرب معروف بودند دل به دنیا بسته و به کمک هم تصمیم گرفتند که در برابر على ع یگانه مرد حق و فضیلت پرچم افراشته و با او پنجه در افکنند

بدین جهت معاویه با سپاهى انبوه از شام خارج و پس از طى طریق در محلى بنام صفین که در کنار فرات بود فرود آمد و آمادگى خود را براى جنگ به آن حضرت اعلام نمود.به حیله عمرو عاص قرآن ها را بر سر نیزه کردند . و در حکمیت ابوموسی را فریب داد و علی را خلع کرد. به هنگام فرار از دست علی عورت خود را آشکار نمود

یزیدبن معاویه

دومین خلیفه بنی امیه فردی نالایق ، سگ باز ، شراب خوار و قمارباز، با زور گروه هائی را مجبور به بیعت نمود . معاویه 3 مشاور داشت ، عمروعاص ، زیاد بن ابیه و مغیره ، مغیره کسی است که فکر جانشینی یزید را به معاویه پیشنهاد داد و معاویه 5 سال برای گرفتن بیعت برای یزید کوشش کرد

یزید که از امام حسین نتوانست بیعت بگیرد باعث کشتن مسلم سفیر امام و سرکوب کردن مردم کوفه و سپس حادثه عاشورا گردید و به اسارت کشیدن خاندان پیامبر و آزار و اذیت زنان و کودکان اسیر انجامید.ابتدا یزید از کشتن آن حضرت خوشحال بود، اما پس از مدتی به سبب خشم و نفرتی که مردم نسبت به او پیدا کردند جهت فریب مردم و به ظاهر ،پشیمان گشت و در شام تمام تقصیرات را گردن ابن زیاد انداخت .

بعدازعاشورا( حدود 6 ماه) به مدینه و خانه خدا حمله برد(وقتی مردم مدینه برعلیه یزید شورش کردند و عامل یزید را از شهر بیرون کردند ، یزید 12000 نفر را از شام به فرماندهی مسلم بن عقبه به مدینه فرستاد ومدینه سقوط می کند و 3 شبانه روز به قتل و غارت میپردارند و برای یزید بیعت گرفته و به طرف مکه حرکت میکنند تا کار عبدالله بن زبیر را یکسره کند که بین راه مسلم میمیرد و حصین بن نمیر به فرماندهی تعیین میگردد و مکه را محاصره به وسیله منجنیق سنگ باران کرده وزیر آتش باران حرم مکه ویران شده و سنگ حجرالاسود 3 تکه میشود دو ماه میگذرد و یزید به درک واصل و بین حصین و عبدالله زبیر مصالحه میشود .سومین خلیفه معاویه دوم است که بسیار جوان و ضعیف بود و 40 روز خلافت کرد و استعفا نمود و سپس میمیرد ،او خلافت را حق امام معصوم میدانست

آل مروان ، مروانیان

مروانبن حکم : مکه با عبدالله زبیر بیعت کرده و عامل عبدالله در شام بیعت را اعلام و اهالی مصر و خراسان و حجاز نیز از او پیروی میکنند عبدالله زبیربه طرف شام حرکت میکند و مروان بن حکم عامل مدینه هم گردن می نهد ولی بر عبدالله احساسات غلبه کرده از قبول حکومت مصر و.... منصرف میشود بعدها بین مروان و عبدالله جنگ آغاز و به پیروزی مروان منجر میشود

مروان از این تاریخ موسس شعبه ای از خلفای بنی امیه به نام آل مروان گردید و با برادر عبدالله یعنی مصعب در گیر و مصر را به تصرف خود در می آورد مروان همواره سر و کار با جنگ داشت و بیش از 10 ماه طول نمی کشد، فاخته همسر مروان که خلافت فرزندش را بر باد دید، سمى را در شیر ریخت

مروان با خوردن شیر، زبانش از کار افتاد و به حالت احتضار درآمد، فرزندانش جمع شدند، مروان با انگشت به همسر خود اشاره مى کرد یعنى او مرا کشت ولى آن زن براى اینکه رسوا نشود مى گفت : پدرم فداى تو باد! چقدر مرا دوست مى دارى که وقت مردن هم به یاد من و سفارش مرا به اولاد خود مى کنى حضرت امیر (ع) فرمود ند او را حکومتى است همانند لیسیدن سگ بینى خود را!

عبدالملک مروان به خلافت رسید، او قبل از آنکه به حکومت برسد همواره در مسجد بود و قرآن مى خواند به گونه اى که او را حمامة المسجد یعنى کبوتر مسجد مى نامیدند، وقتى خبر خلافت به او رسید مشغول قرائت قرآن بود، قرآن را بست و گفت :

 سلام علیک هذا فراق بینى و بینک ؛ خداحافظ، این زمان جدائى من و توست .و آنگاه همچنانکه حضرت على ع خبر داده بود جنایات گسترده اى را مرتکب شد . زمزمه شورشها از گوشه و کنار شنیده میشود نهضت مختار به خونخواهی از شهیدان کربلا، تعداد بسیاری از قاتلان یاران امام حسین را میکشد و به عراق و قسمتی از ایران مسلط میشود و بدست مصعب برادر عبدالله زبیر حاکم مکه به قتل میرسد. جنبش زیدبن سجاد که به سر انجام نمیرسد و یحیی پسرش راه پدر را ادامه و به موفقیت هائی میرسد،

عبدالملک فرمانده خونخوار خود حجاج ثقفی را به مکه اعزام و بر عبدالله زبیر پیروزشده و جایزه حاکمیت حجاز و یمن و یمامه را میگیرد. در نظر حجاج جرم شیعه بودن از کافر بودن بیشتر بود به امر او قنبر غلام علی(ع) سعیدبن جبیر صحابی و کمیل و جمعی از یاران را به قتل رساند و میگویند در نتیجه اقدامات سختگیرانه اش در عراق 120000 نفر را کشته بود کار به جائى رسید که خود عبدالملک مى گفت :

 من (قبل از خلافت ) از کشتن مورچه امتناع مى کردم و اکنون حجاج براى من مى نویسد که تعداد عظیمى از مردم را کشته است، و در من هیچ اثرى نمى گذارد و امام سجاد را در خانه اش محصور و رفت و آمدها را شدیدا کنترل میکرد و زیارت کنندگان قبر پیامبر را مسخره میکرد. ولید بن عبدالملک 5 ماه با امام باقر بودحکومت در تاسیس و توسعه و تعمیر مساجد و اماکن مقدس کوشش کرد و والیان خود را به این امر تشویق میکرد و برای دفاع از مرزهای کشور پایگاه و دژ های محکمی را بنا نمود

 یکی از حاکمان حجاج ثقفی عنصری فاسد و جنایت کار بر مسلمان مسلط و در خونریزی همتائی نداشت و قلمرو اسلام تا خجند و تاشکند و قسمتی از قلمرو چین کشیده شده و در همین زمان مراکش و آندولس و اسپانیا هم توسط سردار اسلام طارق بن زیاد فتح و محمدبن ثقفی هم شبه قاره هند مسلط میشود. شهادت امام سجاد به دست این خلیفه بود ، دوره فتح و پیروزى مسلمانان در نبرد با کفار بود. در زمان او قلمرو دولت اموى از شرق و غرب وسعت یافت .

یزید بن ولید :بر ضد پسر عموی خود ولید دست به شورش زد وبه خاطر زندقه وفسق وکارهای غیر اخلاقی اش وی را کشت. وچنین گفت:" من قیام کردم به منظور خشنود ساختن خداوند ویاری دین او و مشاهده کردم که این ستمگر معاند هر حرامی را برای خود حلال کرد وبدعت هایی را مرتکب شد علاوه براین که به روز رستاخیز اعتقادی نداشت وبه قرآن ارزشی قایل نبود. درهمین راستا، یزید بن ولید به اهالی عراق نامه ای نوشت که در ضمن آن سبب شورشش برضد پسر عمویش را شرح می داداز جمله این که وی به پسر عموی خود پیشنهاد داد که انتخاب خلیفه به اساس شورا حل وفصل شود.

سه حاکم اموی: معاویه بن یزید، عمر بن عبدالعزیز ، ویزید بن ولید از کسانی بودند که به ضرورت بازگشت به حالت نخستین اعتقاد داشتند ولی متاسفانه این حاکمان در حاکمیت دیری نپاییدند وبرکنار گردیدند. سلیمان بن ولید 3 سال،

آغاز حکومتش نرمش نشان داد درهای زندان را باز کرد و زندانیانی که حجاج به زندان انداخته بود آزاد کردعمال وماموران حجاج را کار برکنارنمود دیری نگذشت که روش را عوض کرد و به ظلم و جنایت دست زد موس بن نصیر و طارق بن زیاد دو قهرمان فاتح اندولس را ،بی مهری کرد و طرد نمود سلیمان تجمل پرست بود و اشاعه میداد. «سلیمان درباره والیان خود، نظریات خصوصى اعمال مى‏کرد: بعضى را مورد توجه قرار مى‏داد و براى از میان بردن بعضى دیگر نقشه مى‏کشید.

از جمله کسانى که سلیمان با آنها دشمنى داشت «محمد بن قاسم» والى «هند»، «قتبیه بن مسلم» والى «ماورأ النهر» و «موسى بن نصیر» والى اندلس بود». و این دشمنی ها همه از انگیزه‏هاى شخصى و رقابتهاى قبیلگى سرچشمه مى‏گرفت . او مردى فوق العاده حریص، پرخوار، شکمباره، خوشگذران، و تجمل پرست بود

او به اندازه چند نفر عادى غذا مى‏خورد! و سفرهاى وى همیشه رنگین و اشرافى بود. او لباسهاى پر زرق و برق و گران قیمت و گلدوزى شده مى‏پوشید و در این باره به قدرى افراط مى‏کرد که اجازه نمى‏داد خدمتگزاران و حتى ماموارن آبدار خانه دربار خلافت نیز با لباس عادى نزد او بروند، بلکه آنان مجبور بودند هنگام شرفیابى! لباس گلدوزى شده و رنگین بپوشند! تجمل پرستى دربار خلافت کم کم به سایر شهرها سرایت کرد و پوشیدن این گونه لباسها در یمن و کوفه و اسکندریه نیز در میان مردم معمول گردید.

عمربن عبدالعزیز 2سال و نیم حکومت کرد و زمامداران و فرمانروایان ستمگر گذشته،را که جان مردم را به لب رسانده‏اند.برکنار و اعتقاد داشت، اینک باید گذشته‏ها جبران گردد و این گونه اعمال متوقف شود در مقام دلجوئی از محرومان و ستمدیگان بر آمد از خانواده خود شروع به اصلاحات و سامان دادن و اعاده حیف و میل ها شد.

عمر بن عبدالعزیز نه تنها همسر خود را با قانون عدل و داد آشنا کرد و حق مردم را از او گرفت، بلکه تمام اموال و دارایى و مستغلات و لباسهاى گرانبهاى سلیمان بن عبدالملک را فروخت و پول آنها را که بالغ بر بیست و چهار هزار دینار شده بود، به بیت المال برگردانید به نجیب بنی امیه معروف گردید بعد از سالها به جمع آوری احادیپ پیامبردستور داد ، باز گرداندن فدک به فرزندان حضرت فاطمه (س).

یک روز عمر با سایر کودکان همسال خود که از بنى امیه و منسوبین آنان بودند، بازى مى‏کرد. کودکان، در حالى که سرگرم بازى بودند، طبق معمول به هر بهانه کوچک على (ع) را لعن مى‏کردند .عمر نیز در عالم کودکى با آن‏ها همصدا مى‏شد. آموزگار وى شنید استاد فرزانه چیزى نگفت و به مسجد رفت. هنگام درس شد و عمر براى فراگرفتن درس، به مسجد رفت. استاد تا او را دید، مشغول نماز شد

عمر مدتى نشست و منتظر شد تا استاد از نماز فارغ شود، اما استاد نماز را بیش از حد معمول طول داد. شاگرد خردسال احساس کرد که استاد از او رنجیده است. آموزگار ، نگاه خشم آلودى به وى افکنده گفت: به چه علت على (ع) را لعن مى‏کنى؟ از عمل خود عذر مى‏خواهم و در پیشگاه الهى توبه مى‏کنم وقول مى‏دهم اعتراف بزرگ : حادثه از این قرار بود که پدر عمر از طرف حکومت مرکزى شام، حاکم مدینه بود .

در خطبه نماز جمعه، على (ع) را لعن مى‏کرد . روزى پسرش عمر به وى گفت: پدر! تو هر وقت خطبه مى‏خوانى، در هر موضوعى که وارد بحث مى‏شوى داد سخن مى‏دهى و با کمال فصاحت و بلاغت از عهده بیان مطلب بر مى‏آیى، ولى همینکه نوبت به لعن على مى‏رسد، زبانت یک نوع لکنت پیدا مى‏کند، علت این امر چیست؟ فرزندم! آیا تو متوجه این مطلب شده‏اى؟ بلى پدر! فرزندم! این مردم که پیرامون ما جمع شده‏اند و پاى منبر ما مى‏نشینند، اگر آن‏چه من از فضایل على (ع) مى‏دانم بدانند، از اطراف ما پراکنده شده دنبال فرزندان او خواهند رفت!

عمر بن عبدالعزیز ، چون این اعتراف را از پدر خود شنید، طى بخشنامه‏اى دستور داد که در منابر به جاى لعن على (ع) آیه: «انّ اللّه یأمر بالعدل و الاحسان و ایتأ ذى القربى و ینهى عن الفحشأ و المنکر و البغى یعظکم لعلکم تذکرون تلاوت شود. این اقدام با استقبال مردم روبرو شد و شعرا و گویندگان این عمل را مورد ستایش قرار دادند.عاقبت به دست مخالفانش مسموم و کشته میشود.

یزیدبن عبدالملک خلیفه قول میدهد مثل برادرش رفتار کند ولی همینکه به قدرت میرسد40 تن از رجال را به شهادت میرساند یزید مردى عیاش و خوش گذران و لاابالى بود و به هیچ وجه به اصول اخلاقى و دینى پایبند نبود، از اینرو ایام خلافت او یکى از سیاهترین و تاریکترین ادوار حکومت بنى امیه به شمار مى‏رود

در زمان حکومت وى هیچ فتح و حادثه درخشانى اتفاق نیفتادو با دو کنیز که خیلی وابسته شان شده بود سرگرم میشود و بعد از مریض شدن یکی از آن دو ، دق میکند.

شهادت دروغین : یزید براى آنکه سرپوشى بر اعمال نارواى خود بگذارد، و براى آن‏که خود را از هر گونه گناه و انحرافى تبرئه کند، با تمهیداتى، چهل نفر از رجال و پیرمردان را وادار نمود تا به مصونیت او از گناه و عصیان شهادت بدهند، این عده شهادت دادند که هیچ گونه حساب و عذابى متوجه خلفا نیست! البته شهادت این عده به این سادگى نبود

بلکه گوشه‏اى از سیاستهاى مزورانه بنى امیه به منظور تثبیت حکومت خود به شمار مى‏رفت، زیرا بنى امیه براى تامین مقاصد سیاسى خود، یک جمعیت فکرى مانند «مرجئه»به وجود آورده بودند که فعالیت فکرى آنها وسیله‏اى براى تثبیت پایه‏هاى حکومت اموى زیر پوشش دین بود این گونه جمعیتها، که به استخدام حکومت اموى در آمده بودند، با یک سلسله تفسیرها و توجیهات دینى، اعمال ضد اسلامى زمامداران اموى را توجیه مى‏کردند!. رفتار او موج نفرت مسلمانان را بر ضد او برانگیخت، به طورى که مردم تصمیم گرفتند او را از خلافت برکنار سازند.

یزید به اندازه‏اى به حقوق و خواسته‏هاى مردم بى اعتنا بود که حتى گروهى از قریش وعده‏اى از بنى امیه نیز به اعمال او اعتراض کردند یزید، به جاى آنکه به انتقادهاى مردم گوش داد. و در روش خود تجدید نظر نماید، بر خشونت و سختگیرى خود افزود و عده‏اى از اشراف قریش و بزرگان بنى امیه را به اخلال در نظم عمومى و شورش و کودتا متهم کرد و به عموى خود «محمد بن مروان»، دستور داد آنها را به زندان افکند. این عده قریب دو سال در زندان ماندند، آنگاه محمد آنها را به وسیله زهر مسموم نمود و همه را به قتل رسانید! یزید غیر از این عده، تعداد سى نفر از رجال قریش را دستگیر کرد و به اتهام همکارى با شورشیان و مخالفان حکومت، به دار کشیدند»!

ساز و آواز و قمار: خلفاى پیشین بنى امیه در اوقات فراغت خویش به اخبار جنگها و داستانهاى شجاعان قدیم عرب و قصائد شعرا گوش مى‏دادند، ولى در زمان خلفاى بعدى و از آن جمله یزید ، به جاى قصائد حماسى شعرا و داستانهاى جنگى، ساز و آواز رایج گردید .


برگرفته شده از m5736z.blog.ir زارع پور



تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 96/3/10 | 3:44 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

هشام بن عبدالملک به حکومت میرسد. هشام مردى بخیل، خشن، جسور، ستمگر، بیرحم و سخنور بود. او در جمع آورى ثروت و عمران و آبادى مى‏کوشید و در زمان خلافتش بعضى از صنایع دستى رونق یافت او فردى کوتاه فکر و مستبد و شکاک و بدبین بود، از اینرو، به هیچ کس اعتماد نمى‏کرد، با یک بدگویى و سؤ ظن بهترین رجال کشور را از بین مى‏برد

این بدبینى افراطى باعث شد که عزل و نصب متوالى و بیش از حد فرمانروایان و حکام شهرستانها، نتایج فوق العاده به بار آورد».10 سال حکومت میکندستمگری خشونت و بی رحمی پیشه میگیرد و خیلی سخنور بود آشوب های داخلی و آتش جنگ های خارجی را خاموش میسازد از طرف شمال ترکمن ها و مردمان خزر نشین به دولت مرکزی فشار می آوردند و شورش ها و جنبش ها از طرف ناراضیان آغاز میشود و سرکوب میکرد و زیدبن علی را به شهادت میرساند کمیت شاعر و شجاع و مبارز را بعد از شکنجه و بیرون آوردن زبانش به شهادت میرساند امام باقر هم به دستور او به شهادت رسیدو از اینکه میبیند روز به روز صدای انقراض بنی امیه به گوش میرسد با خشونت هر چه تمامتر به جنایت خود می افزاید.

هشام بعد از مستی فراوان ،عمامه به سر کنیز خود کرده و به مسجد برای نماز میفرستد و مردم عصبانی شده و در همان حالت مستی او را کشته و تکه تکه میکنند. در این دوره قلمرو اسلام به اروپا و جنوب فرانسه رسیده ولی شارل مارتل پادشاه فرانسه مانع پیشروی شده و تعدادی از مسلمانان کشته میشوند . یزدگرد از چین جهت سرکوب کردن اعراب و مسلمین کمک خواست،

ولی امپراطور چین بعد از اطلاع و آشنائی از اسلام او را منصرف کرد و خود او هم از وجود مسلمانان در آسیای صغیر ناراحت بود و مخالفان را بر علیه فاتحین کمک میرساند.از طرفی چون اسلام شعار برابری و برادری داشت طبقات زجر کشیده و روحانیون مذاهب با آغوش باز اسلام را میپذیرفتند

حدود 500000 نفر سپاهی عرب زبان در سرزمینهایی که فتح میشد سکونت گزیدند.از آنجا که فاتحین نژاد عرب را امتیاز میدانستند در برابر فرهنگ کهن و تمدن ایرانی کم می آوردند و خود به این مسئله اقرار داشتند و این برتری طلبی اعراب باعث نارضایتی میشد

یزید دوم پسرش هم به مدت 5 ماه بعد از آن که اوضاع را آشفته تر کرد ؛و خیلی زود مرد. ابراهیم نوه عبدالملک 3 ماه حکومت را ادامه میدهد و آشوب در این دوره بی نهایت رسیده بود و با اینکه خود را خلع میکند به دست مروان حمار به قتل میرسد

مروان حمار به خلافت رسیده و مدت 6 سال طول میکشد گروهی از خوارج به فرماندهی ضحاک قیام میکنند و سرکوب میشوند و به علت ظلم و نابرابری و زندگی اشرافی خلفا،ایرانیان ناراضی و شیعیان دست به شورش زده و گروهی از نوادگان امام حسن و گروهی با ابوسلمه و عباسیان وبالاخره تعدادی هم با ابومسلم خراسانی و به فرمان ابراهیم امام با سپاه سیاه جامگان با فاصله کمی از هم، سران و یاران بنی امیه را کشته و تعدادی فرارو بر خراسان و پایتخت آن مرو مسلط میشوندو بعد از مدت کمی بر گرگان

و سپس بر اصفهان و نهاوندرا با ترفندی به تصرف در می آورند، ابراهیم امام،برادر خود سفاح را مطرح و از ابومسلم و دیگر یاران میخواهد که با او بیعت کنندو مروان حمار ابراهیم رابه قتل رسانده و خود و خانواده اش از کوفه، شهر به شهر فرار و به همراه تعدادی از بنی امیه کشته میشوندو سپس به سرنگونی خلفای بنی امیه و مروانیان می انجامد

پیشگوئى حضرت در مورد بیعت شکنى مروان و حکومت اولاد او

بعد از جنگ جمل و شکست لشکر شورشیان ، عبدالله بن عباس نزد حضرت امیر علیه السّلام آمد و گفت : یا امیرالمؤمنین حاجتى دارم. حضرت فرمود: چه خوب آگاهم به حاجت تو، آمده اى تا براى (مروان) بن حکم امان بگیرى ؟ !ابن عباس گفت : آرى ، حضرت فرمود: به او امان دادم ، ولى او را بر ترک مرکب خودت سوار کن و نزد من آور

ابن عباس او را آورد، قیافه مروان همچون بوزینه اى بود. حضرت فرمود: آیا بیعت مى کنى ؟ عرض کرد: آرى و در دل است آنچه هست (یعنى دلم با شما نیست) حضرت فرمود: خداوند به آنچه در دلهاست داناتر است .حضرت در ابتدا دست خود را جلو برد تا مروان با حضرت بیعت کند، ولى ناگهان دست خویش را عقب کشید و فرمود: مرا نیازى به بیعت او نیست ، این دست ، دست یهودى است (اهل پیمان نیست) اگر بیست بار با من بیعت کند با دبرش آن را مى شکند، آنگاه به مروان فرمود: اى پسر حکم در هیجان این جنگ بر سر تو ترسیدم که از بدنت جدا شود، نه به خدا قسم چنین نشود تا اینکه از نسل تو خارج شود فلان و فلان که این امت را آزار دهند و به شدت خوار کنند و جام صبر را به آنها بنوشانند

و خواهیم دید که اولاد مروان به حکومت رسیدند و چه بلاها بر امت وارد کردند و مردم جز سوختن و ساختن چاره اى نداشتند، همچنانکه پیشگوئى حضرت در بیعت شکنى مروان به وقوع پیوست و او بعد از جنگ جمل و اظهار بیعت با حضرت ، به معاویه پیوست

امیرالمؤمنین ع فرمود: آگاه باشید که او (مروان) را حکومتى است (بسیار کوتاه) همانند لیسیدن سگ بینى خود را و اوست پدر چهار فرمانروا و زود باشد که مردم از مروان و فرزندان او روز سرخى را ببیند. حضرت امیر ع در این کلام کوتاه خبر داد به اینکه مروان سرانجام به حکومت مى رسد ولى بسیار کوتاه ، اما مروان داراى شخصیتى بسیار پست و حقیر بود، و از دشمنترین افراد نسبت به امیرالمؤمنین ع بود، او مشهور به وزغ بن وزغ ، و طرید بن طرید، یعنى رانده شده و تبعیدى پسر تبعیدى ، زیرا پیامبر هر دو را از مدینه تبعید کرد، و در عین خباثت و شرارت و نفاق ، مردى است بسیار هتاک و بد دهن که نسبت به امام مجتبى ع و همچنین سب امیرالمؤمنین بى ادبیهاى فراوان دارد . .
بارى وقتى پسر یزید در شام از دنیا رفت ، مروان در شام بود، و با توطئه و همدستى عمروبن سعید بن عاص مشروط بر آنکه بعد از مروان، حکومت به او رسد، مروان را براى خلافت یارى داد، مروان گفت : بعد از خالد بن یزید بن معاویه، تو خلیفه باش، و او پذیرفت و عمروبن سعید نیز کار خلافت او را هموار ساخت .

و بالجمله مروان به مدت نه ماه و اندکى خلافت نمود ، مروان پیمان اولیه خود را مبنى بر اینکه خالد بن یزید بعد از او خلیفه باشد نقض کرده و ولایتعدى را در فرزند خود عبدالعزیز پذیرفته بود، فاخته همسر مروان که خلافت فرزندش را بر باد دید، سمى را در شیر ریخت و به مروان داد، مروان با خوردن شیر، زبانش از کار افتاد و به حالت احتضار درآمد، فرزندان او اطراف او جمع شدند، مروان با انگشت به همسر خود اشاره مى کرد یعنى او مرا کشت ولى آن زن براى اینکه رسوا نشود مى گفت : پدرم فداى تو باد! چقدر مرا دوست مى دارى که وقت مردن هم به یاد من هستى و سفارش مرا به اولاد خود مى کنى !

حضرت خبر داد که چهار نفر از آنان به حکومت رسند، و هیمنگونه نیز شد زیرا چهار نفر بنامهاى ولید و سلیمان و یزید و هشام که روزگار امت در زمان ایشان سپاه و حالشان تباه شد و گویند: اتفاق نیفتاده است که چهار برادر خلافت کرده باشند به جز ایشان ، و همین مطلب را تاءیید مى کند خوابى که مروان دید و آن این بود که در محراب پیامبر ص چهار مرتبه بول مى کرد!! ابن سیرین که در تعبیر خواب شهرت دارد تعبیر کرد که چهار نفر از اولاد تو خلیفه مى شوند و در محراب پیامبر ص مى ایستند.برخى نیز احتمال داده اند منظور حضرت از اولاد مروان ، چهار پسر او باشند، عبدالملک که خلیفه شد، و عبدالعزیز که والى مصر شد و بشر که والى عراق گردید و محمد که والى جزیره بود.)

پیشگوئى حضرت در مورد حکومت عبدالملک بن مروان

امیرالمؤمنین ع در ضمن خطبه اى که از آینده خبر مى داد و در نهج البلاغة آمده است فرمود:گویا مى بینیم عبدالملک را که در شام بانگ مى زند (لشکر فراهم مى کند) و با پرچمهایش در اطراف کوفه مى گردد (عراق را به تصرف آورد) و به آن دیار هجوم آورد همانند هجوم شتر سرکش بدخو، زمین را از سرها فرش نماید (بسیار کشتار کند) و دهانش (چون درندگان ) گشاده و سپاهیان فراوان داردجولان او دور و دراز و حمله اش سخت خواهد بود.به خدا قسم شما را در اطراف زمین پراکنده مى کند تا اینکه نماند از شما مگر اندکى همچو سرمه در چشم ، همواره در این حال (سخت ) خواهید بود تا اینکه سر عقل آیند . این سخنان حضرت در مورد عبدالملک بن مروان و حکومت او در شام و تسلط او بر عراق و کشتارى که در ایام عبدالرحمن و کشتن مصعب در میان عرب واقع شد مى باشد

زندگى عبرت آموز عبدالملک مروان

عبدالملک بن مروان در اول ماه رمضان سال 65 هجرى پس از مرگ پدرش بر تخت سلطنت نشست ، او قبل از آنکه به حکومت برسد همواره در مسجد بود و قرآن مى خواند به گونه اى که او را حمامة المسجد یعنى کبوتر مسجد مى نامیدند، وقتى خبر خلافت به او رسید مشغول قرائت قرآن بود، قرآن را بست و گفت : سلام علیک هذا فراق بینى و بینک ؛ خداحافظ، این زمان جدائى من و توست .و آنگاه همچنانکه حضرت على ع خبر داده بود جنایات گسترده اى را مرتکب شد، از تاریخ سیوطى نقل شده که مردى یهودى که به کتابهاى آسمانى آگاهى داشت و نامش یوسف بود مسلمان شد، روزى از در خانه مروان عبور کرده گفت :

 واى بر امت محمد ص از اهل این خانه ، و همین یوسف ، دوست عبدالملک بود روزى دست بر شانه عبدالملک زد و گفت : از خدا بترس در مورد امت پیامبر وقتى خلیفه شدى ، عبدالملک گفت : این چه حرفى است که مى زنى ، من از کجا و خلافت کجا؟ اما یوسف دوباره گفت : در مورد ایشان از خدا بترس .به هر حال در سال 72 هجرى سپاه عبدالملک ، لشکر مصعب را شکست داد و کوفه را تسخیر نمود و از عجایب روزگار آنکه در قصر کوفه وقتى سر مصعب مقابل عبدالملک بود و شادمانى مى کرد، ناگاه یکى از حاضرین بدنش لرزید و گفت :

امیر به سلامت باشد، من از این قصر داستان عجیبى دارم ، به خاطرم هست در این مجلس بودم که سر مبارک امام حسین ع را براى عبیدالله بن زیاد آوردند و نزد او نهادند، پس از چندى که مختار کوفه را تسخیر کرد با او در همین مجلس بودم که سر ابن زیاد را نزد او دیدم ، پس مختار با مصعب صاحب همین سر بودم که سر مختار را مقابل او نهادند و اینک با امیر در این مجلس مى باشم و سر مصعب را مى بینم و من امیر را در پناه خدا مى آورم از شر این مجلس !عبدالملک از شنیدن این قضیه لرزید و فرمان داد تا قصر را خراب کردند.

بارى عبدالملک حجاج آن جنایتکار تاریخ را بر عراق گمارد و خود به شام رفت . و حجاج جنایتهایى در عراق انجام داد که روى تاریخ را سیاه کرد و تعداد کشته هاى او را به جز آنها که در جنگها کشته است 000/0 12 نفر ذکر کرده اند. کار به جائى رسید که خود عبدالملک مى گفت : من (قبل از خلافت) از کشتن مورچه امتناع مى کردم و اکنون حجاج براى من مى نویسد که تعداد عظیمى از مردم را کشته است، و در من هیچ اثرى نمى گذارد

روزى مردى بنام زهرى به او گفت : شنیده ام شراب مى خورى؟عبدالملک گفت : آرى بخدا که خون نیز مى آشامم ! مسعودى مورخ مشهور گوید: عبدالملک نسبت به خونریزى بى پروا بود، فرمانداران او هم مثل او بودند مثل حجاج در عراق و مهلب در خراسان و هشام بن اسماعیل در مدینه و دیگران و حجاج از همه ستمگرتر و خونریزتر بود

در نهج البلاغة است که حضرت امیر ع فرمود: سوگند به خدا بنى امیه پیوسته بر مردم ستم کنند تا اینکه هیچ حرامى نماند مگر آنکه آن را حلال کنند و هیچ عهد و پیمانى باقى نگذارند مگر آنکه به ستم آن را مى شکنند، به گونه اى که هیچ خانه اى گِلى و نه خیمه اى پشمین (شهر و بیابانها) نماند مگر آنکه ظلم و ستم آنها در آن وارد شده و فساد و تبهکارى آنها آن را فرو گرفته و بدى رفتارشان اهل آن را پراکنده سازد و مردم در آن زمان دو دسته اند:

دسته اى بر دین خود مى گریند و دیگرى بر دنیایش ، تا آنکه کمک برخى از شما براى دیگرى مانند خدمت غلام است به خواجه خود که در حضور او (از ترس) فرمان برد و در غیبت او از او بدگوئى کند، و (علت این مشکلات همان آزمایش خداوند است که معلوم شود) بزرگترین شما هنگام رویاروئى با آشوب و فساد کسى است که حسن ظن او به خداوند بیشتر باشد. پس اگر خداوند شما را به سلامت گذراند سپاس گذارید و اگر گرفتار شدید صابر و شکیبا باشید، زیرا رستگارى براى اهل تقوى و پرهیزکاران است.

حکومت بنى امیه از خلافت عثمان در سال 24 هجرى شروع و در سال 132 هجرى با کشته شدن مروان بن محمد پایان یافت ، بنى امیه در قرآن به عنوان شجره ملعونة (درخت ملعون ) نام برده شده است .
و پیامبر اکرم ص در خواب دید که بنى امیه مانند بوزینة بر منبر او جست و خیز مى کنند و از این امر غمگین گردید. و در حدیث است که پیامبراکرم ص فرمود: وقتى پسران عاص (فرزند امیه) به چهل نفر رسند مال خدا را میان خود مى گردانند و بندگان خدا را برده خود کنند

از عثمان و فسادها و ترویج خاندان بنى امیه و حیف و میل بیت المال و تحریفهاى زمان او که بگذریم، معاویه است که فساد و بدعت و قتل و جنایت او در کتابهاى تاریخ ذکر شده است و ما قبلا اندکى از آن را نقل نمودیم .دیگرى یزید پسر معاویه است که سه سال و نه ماه حکومت کرد، که در سال اول سیدالشهداء را با جماعتى از خاندان پیامبر و امیرالمؤمنین و یاران او با وضعى فجیع شهید نمود و نوامیس پیامبر ص را به اسارت گرفت و در شهرها به نمایش گذارد.
و در سال سوم واقعه حره را به پا نمود و در یک یورش به مدینه منوره ، قتل عامى عجیب نمودند و ده هزار نفر را کشتند و سپس به نوامیس مردم پرداختند و اموال و زنان مردم مدینه را تا سه روز بر سپاهیان مباح کردند، و کردند از جنایت آنچه کردند و قلم از نگارش آن شرم دارد و به گونه اى که هزاران زن از زنا باردار شدند و برخى ده هزار نفر گفته اند و ایشان را اولاد الحرة مى نامیدند، حتى حریم مسجد نبوى از جسارت مصون نماند، مردم متحصن در مسجد را چنان قتل عام کردند که روضه مسجد پر از خون شد و تا قبر رسول ص خون رسید، اسبهاى ایشان حرم را آلوده کردند. و بعد از این جریان در اواخر سلطنت یزید، براى دفع شورش عبدالله بن زبیر، خانه خدا را به آتش کشیدند و دیوارهاى آن فرو ریخت.

و دیگر از حکام اموى ولید بن یزید بن عبدالملک است آن مرد بى دین و فاسق و فاجر که حتى به ظواهر اسلام نیز ملتزم نبود، و همواره به شراب خوارگى و انواع بازیها و فسقها مشغول بود، گاهى که خیلى سرحال بود، خود را در حوضى از شراب که آماده کرده بود مى انداخت و آنقدر مى خورد که کم شدن آن معلوم مى شد. گویند: شبى مست کرد و سوگند یاد کرد که کنیز مست خود را که جنب نیز بود براى نماز جماعت به مسجد فرستد، لباس خود را بر او پوشاند و او را به مسجد فرستاد تا با مردم نماز گزارد

و او همان گستاخى است که تصمیم گرفت بر بام کعبه مراسم عیاشى به پاکند، روزى به قرآن تفاءل زد آیه مبارکه و استفتحوا و خاب کل جبار عنید آمد. ناراحت شد و قرآن را به گوشه اى نهاد و آن را آنقدر تیرباران کرد تا پاره پاره شد و اشعارى سرود که مضمون آن این بود: آیا مرا به عنوان ستمگر معاند تهدید مى کنى؟ آرى من آن ستمگر کینه توزم، وقتى روز قیامت نزد خدایت رفتى بگو: خدایا ولید مرا پاره پاره کرد

حکایات معاشقه او با زنان بدکاره در تاریخ مستور است .
آرى اینانند همان شجره ملعونه که امیرالمؤمنین ع از آنها در این خطبه سخن گفته و جنایات آنها را اجمالا بیان نموده است .در نهج البلاغة است که حضرت امیر ع فرمود: (بنى امیه آنقدر بر امور مسلط شوند) تا اینکه گمان کننده گمان مى کند دنیا به تسخیر بنى امیه درآمده ، سود خود را به آنها مى دهد و بر آب صاف و پاکیزه خود فرودشان مى آورد (دنیا کاملا به کام آنهاست) و تازیانه و شمشیر آنها (ظلم و ستمشان) از این امت برداشته نمى شود .با این که این گمان باطل است، و دولت بنى امیه و بهره ورى آنها در زندگانى دنیا مانند اندک آبى است که هنوز درست نچشیده تمامى آن را بیرون مى اندازند...

بنى امیه را مهلتى و میدان فرصتى است (اسب سلطنت را) در آن جولان مى دهند و چون در خلاف میان آنها اختلاف و زد و خورد افتاد، کفتارها آنها را فریب داده و بر آنها تسلط

مسعودى مدت حکومت بنى امیه را هزار ماه، معادل هشتاد و سه سال و چهار ماه تمام مى داند همچنانکه در روایتى آمده است چون پیامبر اکرم ص در خواب دید بنى امیه چون بوزینه گان بر منبرش ‍ جست و خیز مى کنند، ناراحت شد، خداوند سوره مبارکه قدر را فرستاد که در آن فرمود: لیلة القدر خیر من الف شهر؛ شب قدر از هزار ماه برتر است

شارح نهج البلاغة گوید: این که حضرت ، ابومسلم را به کفتار تشبیه کرد، خبر صریحى است از غیب ، زیرا انقراض بنى امیه به دست ابومسلم و او در اول کار خود عاجزترین و فقیرترین مردم بوده است


برگرفته شده از m5736z.blog.ir زارع پور



تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 96/3/10 | 3:42 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()


 دلایل برتری حضرت علی(ع) بر انبیاء

از امام پرسید «شما فضیلت بیشتری دارید یا حضرت آدم؟» حضرت فرمود: «خوب نیست که کسی از خودش تعریف نماید» لکن از این جهت که خداوند فرموده است: «نعمت های خدادادی به خود را نقل کنید...  
در روز بیستم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری، آثار مرگ بر چهره امام علی(علیه السلام) ظاهر شده بود. امام به فرزند بزرگش امام حسن(علیه السلام) فرمود: به شیعیانی که جلو درب منزل اجتماع کرده اند اجازه دهید تا بیایند و مرا ببینند. درب باز شد و شیعیان، دور آن حضرت جمع شده و به گریه و زاری پرداختند. امام علی(علیه السلام) خطاب به آنان فرمود: «قبل از آن که فرصت از دست رود و دیگر نتوانید مرا ببینید، هر سؤالی دارید از من بپرسید، لیکن سؤالاتتان کوتاه و مختصر باشد.»
یکی از سؤال کنندگان، صعصعه بن صوحان بود که روایات او حتی در صحاح اهل سنت هم، آورده شده و مورد اعتماد علمای فریقین می باشد.
از امام پرسید «شما فضیلت بیشتری دارید یا حضرت آدم؟» حضرت فرمود: «خوب نیست که کسی از خودش تعریف نماید»(1) لکن از این جهت که خداوند فرموده است: «نعمت های خدادادی به خود را نقل کنید: } وَأَمّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ{(2) باید بگویم: «من از حضرت آدم افضل ام». صعصعه دلیل این برتری را جویا شد و خلاصه پاسخ امام علی(علیه السلام) چنین است: «برای آدم همه جور وسایل راحتی و آسایش و نعمات در بهشت فراهم بود و فقط خداوند او را از خوردن گندم منع نمود. با وجود این ممنوعیت، آدم از گندم خورد و از بهشت رانده شد. در حالی که من از خوردن گندم منع نشده ام، و چون دنیا را قابل توجه نمی بینم به میل و اراده خود، هرگز نان گندم نخورده ام». منظور حضرت آن است که کرامت و فضیلت افراد نزد خداوند به زهد، ورع و تقوای آن ها است. هر کسی از دنیا اعراض بیشتری داشته باشد، یقیناً نزد خدا مقرب تر است. کمال زهد و تقوی هم، اجتناب از حلال ممنوع نشده است که ایشان این کار را انجام داده اند.
سپس صعصعه پرسید «شما افضل اید یا نوح شیخ الانبیاء؟» حضرت پاسخ داد: «من از نوح افضل ام» و علت این برتری بر نوح را چنین فرمود: «نوح(علیه السلام) قوم خود را به سوی خدا دعوت کرد، ولی آن ها او را اطاعت نکردند و به آن بزرگوار آزار و اذیت بسیاری رساندند. سپس نوح پیغمبر، آنان را نفرین کرد و گفت: پروردگارا! احدی از کافرین را بر روی زمین باقی نگذار. اکنون با وجود این که بعد از وفات خاتم الانبیا، صدمات و آزار فراوانی از این امت به من رسیده است، هرگز آنان را نفرین نکرده و کاملاً صبر پیشه کردم».
ایشان صبر خود را در خطبه شقشقیه چنین توصیف می کند: «در حالی صبر نمودم که در چشمم خار و در گلویم استخوانی بود.»(3) منظور امام این است که هر کس که بر بلاها و سختی ها بیشتر صبر داشته باشد مقرب تر است.
آنگاه صعصعه پرسید: «شما افضل هستید یا ابراهیم(علیه السلام)؟» ایشان پاسخ داد: «من از ابراهیم افضل می باشم» و دلیلش را در قرآن، از زبان ابراهیم(علیه السلام) چنین می فرماید: } رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی قالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی وَلکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی{; پروردگارا چگونگی زنده کردن مردگان را به من نشان ده. خداوند فرمود: آیا باور نداری؟ پاسخ داد: چرا باور دارم، اما می خواهم با مشاهده آن دلم آرام گیرد».(4) اما من گفتم: «اگر کشف حجاب گردد و پرده ها بالا رود، یقین من زیادتر نخواهد شد».(5) منظور امام آن است که علو درجه هر کس، درجه یقین او می باشد که واجد مقام حق الیقین گردد.
در ادامه پرسشِ صعصعه، امام خود را از موسی(علیه السلام) نیز افضل و برتر خواند و دلیل آن را چنین فرمود: «وقتی که خداوند او را ماموریت داد تا به دعوت فرعون به مصر رود، مطابق قرآن مجید، ایشان عرض کرد: } رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ وَأَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ{; «خداوندا من از آنان یک نفر را کشته ام و می ترسم که آنان مرا به قتل برسانند. برادرم هارون را که زبان فصیح تر و گویاتری از من دارد، با من همراه گردان تا یاور و شریک من در امر رسالت باشد، و مرا تصدیق نماید; زیرا می ترسم آن ها رسالتم را تکذیب نمایند».(6) اما موقعی که پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) به من مأموریت داد تا به مکه معظمه روم، و آیات اول سوره برائت را در بالای بام کعبه بر کفار قریش قرائت نمایم با آن که در آنجا کمتر کسی را می توان یافت که یکی از خویشان و بستگانش به دست من کشته نشده باشد هرگز و ابداً نهراسیدم. امر پیامبر خدا را اطاعت نمودم و به تنهایی مأموریت خود را انجام داده، آیات سوره برائت را بر آنان قرائت نموده و مراجعت کردم.»
این سخن امام کنایه از توکل او به خدا است; چون هر کس توکلش بیشتر باشد فضیلت بیتشری دارد و موسی کلیم الله به برادرش هارون اتکا و اعتماد داشت، ولی امیرالمؤمنین(علیه السلام) به طور کامل به خدای بزرگ توکل و اعتماد نمود.
همچنین امام علی(علیه السلام) خود را برتر و افضل از عیسی مسیح دانست و دلیل آن را نیز چنین بیان کرد: به اذن و قدرت پروردگار، وقتی جبرئیل در گریبان مریم دمید، او حامله شد و زمانی که موقع وضع حملش رسید به مریم وحی شد که: «از خانه بیت المقدس بیرون آی ، این
خانه محل عبادت است نه محل ولادت و زایشگاه.»(7) به همین دلیل از بیت المقدس بیرون رفت و عیسی در بیابان خشکیده ای متولد شد. اما وقتی مادر من فاطمه بنت اسد درد زاییدن گرفت در وسط کعبه به مستجار کعبه متوسل شد و گفت: بارالها بحق این خانه کعبه و بحق کسی که این خانه را بنا نهاده است، درد زایمان را بر من سهل و آسان گردان. در همان وقت دیوار کعبه شکافته شد و مادرم فاطمه با ندای غیبی به داخل خانه راه یافت، من در همان خانه کعبه متولد شدم. بنابراین چون مکه معظمه بر بیت المقدس برتری دارد و مریم از زادن عیسی در بیت المقدس مکانی پائین تر از مکه نهی شد; ولی مادر علی(علیه السلام)، برای زادن او به درون کعبه مکانی برتر از بیت المقدس دعوت شد، بدین جهت روح، نفس و بدن او از عیسی پاکیزه تر است.
بالاخره کسانی چون ابن ابی الحدید، امام حنبل، امام فخر رازی، شیخ سلیمان بلخی حنفی و بسیاری دیگر، حدیث زیر را از پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) نقل نموده اند که فرمود: «هر کس می خواهد به علم آدم نظر کند، به علم علی توجه کند. هر کس می خواهد حقیقت تقوای نوح و حکمت او را ببیند و نیز حلم و خلت ابراهیم، هیبت موسی و عبادت عیسی را ببیند پس به سوی علی بن ابی طالب(علیه السلام) نظر کند».(8) بالاخره میرسید علی همدانی شافعی در پایان این حدیث می افزاید: «نود خصلت از خصلت های انبیا در حضرت علی(علیه السلام) جمع می باشد که در کس دیگر نمی باشد».(9) البته تشبیه نمودن علی(علیه السلام) به آدم از بعد علم، بدان جهت است که خداوند در قرآن مجید می فرماید: } وعَلَّمَ آدَمَ الأسْماء کُلَّها{; «خداوند همه اسماء را به آدم آموخت»(10) و تشبیه نمودن حلم علی(علیه السلام)به حلم ابراهیم از آن جهت است که خداوند در سوره توبه فرمود: } إنَّ إبْراهِیمَ لأوَّاهٌ حَلیمٌ{; به درستی که ابراهیم بردبار و حلیم بود».(11)
بنابراین چنانچه کسی در ویژگی بارز هر یک از انبیا با آن نبی مساوی شد می توان نتیجه گرفت که تمام ویژگی های همه انبیا را دارد و لذا برتری او بر آن ها اثبات می گردد.
بلخی حنفی و گنجی شافعی در کفایه الطالب از امام احمد حنبل نقل نموده اند: فضائلی که برای علی ابن ابی طالب(علیه السلام) آمده برای هیچ یک از صحابه نیامده است.(12)
منبع:شبهای پیشاور ص 129-126
1 . الامام علی(علیه السلام)، ص369 ; اللمعه البیضاء، ص220 ; شبهای پیشاور، ص474 «تزکیه المرء لنفسه قبیح».
2 . ضحی (93): 11
3 . الغدیر، ج 10،
4 . بقره (2): 260
5 . شرح الاسماء الحسنی، ج 1، ص190 ; شبهای پیشاور، ص475 «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً».
6 . قصص (2): 33
7 . الامام علی(علیه السلام) ص369 ; اللمعه البیضاء، ص221 ; شبهای پیشاور، صص476 و 814 «اخرجی عن البیت فإنّ هذه بیت العباده لا بیت الولاده».
8 . کفایه الطالب، باب 33 ; مسند احمد بن حنبل ; فخر رازی در تفسیر آیه مباهله ; محی الدین عربی 172 ; یواقیت و جواهر ص121، فصول المهمه، باب 40 ، ینابیع المودّه و...
9 . ینابیع الموده لذوی القربی، ج 2، صص307 و 80 ; الامام علی(علیه السلام)، ص301 ; شبهای پیشاور،
10 . بقره (2): 31
11 . توبه (9): 114
12 . ینابیع المودّه باب 40 مناقب خوارزمی، کفایه الطالب، باب 2




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 96/3/6 | 6:25 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

 آثار و فواید روزه

فواید روزه برای سلامت بدن

 

روزه فواید جسمی و روحی فراوانی برای انسان در بردارد و روزه داری، شفا بخش جسم و همچنین توان بخش، جان انسان است. تحقیقات ثابت می‌کند روزه داری درست که با کاهش 20 تا 30 درصد مصرف غذا همراه است، نتایجی چون کم شدن چربی‌های ذخیره، کم شدن میزان چربی خون و کلسترول و نیز فعال شدن سیستم ایمنی بدن را به دنبال دارد.

 

سفره افطار در رمضان

به گفته پزشکان، در مدت روزه داری، دستگاه گوارش برای چندین ساعت خالی می‌ماند و در واقع این دستگاه و سایر دستگاه‌هایی که به گونه‌ای در هضم و جذب مواد غذایی دخالت دارند، استراحت کرده و پس از روزه داری به شیوه بهتری اعمال خود را انجام خواهند داد.

روزه در حقیقت باعث استراحت معده می‌شود. در حالت روزه، اسید معده به جای غذا به وسیله صفرا، خنثی می‌شود و زخم معده ایجاد نمی‌شود. به همین دلیل افراد روزه دار باید بدانند که پرخوری، خود موجب زیان‌های چشم گیری برای دستگاه هاضمه می‌شود.

پیروی از یک برنامه غذایی صحیح در ایام ماه مبارک رمضان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است تا هم بتوان عادات غذایی غلط را اصلاح کرد و هم از برکات معنوی این ماه بهره برد.

 

روزه داری و چربی خون بالا

طی مطالعات صورت گرفته روزه گرفتن برای افراد مبتلا به چربی خون بالا مفید است و میزان چربی‌های نامطلوب موجود در خون را تنظیم کرده و موجب افزایش میزان چربی مفید خون در بدن می‌شود.

برخی از بیماران مبتلا به دیابت نوع دوم تحت نظر پزشک معالج و یک متخصص تغدیه می‌توانند روزه بگیرند و از اثرات مفید روزه بهره‌مند شوند.

روزه داری در اغلب بیماری‌هایی که عادات غلط غذایی، چاقی و افزایش وزن در بروز آن‌ها دخالت دارد نقش موثری در بهبودی این نوع بیماری‌ها دارد.

سالمندان هنگام روزه گرفتن باید مراقب کاهش میزان آب بدن و کاهش قند خون باشند چرا که این عوامل منجر به ایجاد سرگیجه در این افراد می‌شوند.

زنان باردار که در ماه‌های اول بارداری هستند نیز باید مراقب مشکل کمبود غذایی در ماه مبارک رمضان باشند.

افراد دارای مشکل زخم معده و بیماری‌های گوارشی حتما باید با نظر پزشک معالج خود روزه بگیرند.

بیماران دیابتی نوع یک (وابسته به انسولین) قادر به روزه داری نیستند. دیابتی‌های نوع یک به دلیل داشتن برنامه و وعده‌های غذایی با فاصله معین و منظم قادر به گرفتن روزه نیستند. برخی افراد میانسال که دیابت نوع دو خفیف و کنترل شده دارند، می‌توانند زیر نظر پزشک در روزهای کوتاه سال روزه بگیرند. 
روزه داری نباید موجب پرخوری به هنگام سحر و افطار و بی نظمی در خواب شب شود و در صورت رعایت این مسایل، روزه داری صحیح به کاهش استرس‌ها منجر می‌شود

مصرف نشاسته و پروتئین در ماه مبارک رمضان، انرژی بدن را تامین می‌کند. غذاهای گوشتی می‌تواند پروتئین مورد نیاز بدن را در ماه رمضان تامین کند. روزه داران از خوردن غذاهای شور در این ماه پرهیز کنند و حتی الامکان در این ماه، نمک را با احتیاط مصرف کنند. مصرف نمک و غذاهای شور فقط عطش روزه دار را بیشتر خواهد کرد. هموطنان روزه دار باید بدانند که استفاده از انواع میوه و سبزیجات، می‌تواند جایگزین مناسبی برای مواد غذایی پرنمک باشد. همچنین مصرف شیر فراوان نیز سبب رفع تشنگی می‌شود. استفاده از غذاهایی که آسان هضم می‌شود و باعث جذب انرژی لازم در بدن می‌شود، به روزه داران توصیه می‌گردد. روزه داران در این ماه از افراط در مصرف مواد غذایی پرهیز کنند.

استفاده از آب کافی در ماه رمضان برای سلامت پوست و بدن ضرورت غیر قابل انکاری دارد. استفاده از کرم‌های مرطوب کننده همزمان با نوشیدن آب کافی در فواصل افطار و سحر، روش مکملی برای حفط سلامت پوست است. در صورت عدم رعایت این موضوع، کم آبی در پوست و بدن تنها با جذب آب فراوان رفع می‌شود.

استفاده از کرم‌های مرطوب کننده استاندارد، باعث ایجاد طراوت و نشاط در پوست‌های خشک می‌شود.

روزه داران مصرف میوه و سبزیجات تازه را در برنامه غذایی خود قرار دهند تا بتوانند شادابی و تازگی پوست خود را حف0کنند.»

 

روزه داری اسلامی وکاهش استرس

«براساس آخرین یافته‌ها و تحقیقات علمی، روزه داری اسلامی موجب کاهش استرس و اضطراب در بین افراد می‌شود.

روزه داری اسلامی همان روزه داری صحیح و اصولی است و با روزه داری برای ترس از عسر و حرج و روزه داری برای رژیم لاغری متفاوت است.

روزه داری نباید موجب پرخوری به هنگام سحر و تغییرات بی نظمی در خواب شود و در صورت رعایت این مسایل، روزه داری صحیح به کاهش استرس‌ها منجر می‌شود.

پژوهش‌های علمی نشان می‌دهد در طول ماه مبارک رمضان کاهش کامل و صد درصدی خودکشی‌ها و کاهش نسبی جرایم عمومی مانند جرایم راهنمایی و رانندگی و جرایم خاص می‌شود.

غذاهای سحر روزه داران باید کم حجم و خواب آن‌ها نیز متناسب باشد و روزه داران از خوابیدن پس از خوردن سحری اجتناب کنند.

روزه داری موجب امتناع افراد حتی از خوردن مواد حلال مانند آب می‌شود و این امتناع از حلال‌ها نیز اراده انسان را قوی می‌کند.

عصبانیت‌های برخی از افراد به هنگام روزه داری به علت پرخوری آن‌ها به هنگام سحر است که بدن را در طول روز برای جذب آب فعال می‌کند.»




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 96/3/6 | 5:52 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
<< مطالب جدیدتر مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.