حقانیت شیعه

اجتماعی

حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

عکس های طبیعت پاییزی

گل های زیبای بهاری
گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت



گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت



گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت



گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


برخیز که می‌رود زمستان
بگشای در سرای بستان

نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان

وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد ز پیش ایوان

برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه می‌کند گل افشان

گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه و بانگ پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش بحال روزگار …

گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


منتظران بهار! بوی شکفتن رسید
مژده به گل‌ها برید، یار به گلشن رسید
لمعه مهر ازل، بر در و دیوار تافت
جام تجلی به دست، نور ز ایمن رسید
نامه و پیغام را رسم تکلف نماند
فکر عبارت کراست معنی روشن رسید
زین چمنستان کنون، بستن مژگان خطاست
آینه صیقل زنید دیده به دیدن رسید
بیدل از اسرار عشق، هیچ کس آگاه نیست
گاه گذشتن گذشت، وقت رسیدن رسید

گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


بازم بهار می خواد بیاد
مهمون خونه ها بشه

می خواد یه کاری بکنه
لبها به خنده وا بشه

پروانه ها رو میاره
پر بزنن تو باغچه ها

صورت گل را ببوسن
حرف بزنن با باغچه ها

آدمها رو وا می داره
خونه تکونی بکنن

بلبلا ر ووا می داره
تا نغمه خونی بکنن

به ابر می گه بازم ببار
به روی هر شهر و دیار

بازم شکوفا می کنه
گلها رو توی سبزه زار

بهار میاد با یک سبد
پر از گلای رنگارنگ

روی لبات جا می ذاره
یه خنده ناز و قشنگ

گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت

گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت


گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت

گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت

گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت

گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت

گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت

گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت

گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت

گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت

گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت

گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت

گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت

گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت

منبع: گروه انترنتی پرشین استار




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 96/3/19 | 2:37 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

گل های زیبای بهاری,گل های زیبا بهاری,گل های زیبای بهاری,عکس های طبیعت




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 96/3/19 | 2:36 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

بسم الله الرحمن الرحیم

مهدی موعود در تورات

در میان کتب دینی یهود، آیات مربوط به منجی کمتر دستخوش تحریف ودستبرد متخاصمان قرار گرفته است.

برخی این امر را ناشی از گرایش شدید یهودیان به منجی دانسته آنچنان که "هارامبام" (موشی بن میمون) از بزرگان و اکابر یهود می گوید:

"هر فرد یهودی که به ماشیح معتقد نباشد و یا چشم به راه آمدنش نباشد منکر بیانات موسی و سایر پیامبران بنی اسرائیل است

برخی نیز خنثی بودن و عدم دخالت این آیات ، در زندگی خاخام ها و حاکمان یهود را عامل در امان ماندنشان از تحریف می دانند .

عده ای بر این عقیده هستند که آنچه یهودیان را در تمام برهه های تاریخ پر فراز و نشیبشان هماره متحد نگاه داشته اعتقاد ایشان به ظهور منجی (ما شیح) بوده است برخی دیگر نیز این امر- مصون ماندن نسبی آیات مربوط به آخر الزمان- را از معجزات الهی می پندارند .

دلیل هرچه باشد نتیجه این است که در میان کتب دینی یهود و پیامبران بنی اسرائیل شاهد فراز های بسیاری هستیم که به موضوع آخر الزمان ، نشانه ها ، و شخص موعود اختصاص دارد و حتی در برخی کتب مانند زبور حضرت داوود(ع) مسائل آخر الزمانی و نشانه های منجی یک سوم این کتاب را در بر گرفته است.

تعدادی از این آیات ، به ظهور حضرت مسیح (ع) دلالت داشته و با شخص ایشان تطابق فراوان دارد لیکن در بررسی شکلی و محتوایی برخی آیات عهد عتیق به مواردی بر می خوریم که به طرز عجیب و باور نکردنی با مسائل مربوط به منجی شیعیان حضرت بقیه الله الاعظم (عج) همخوانی کامل دارد.

به گونه ای که جای هیچ تردیدی را برای هر انسان منصفی باقی نمی گذارد.

از اسفار پنجگانه تورات در سفر(sefr) پیدایش آمده است:

  1. " خدا وند بر ابراهیم ظاهر گشته گفت: به ذریه تو این زمین را می بخشم ،تمام این زمین را که می بینی به تو و ذریه تو تا به ابد خواهم بخشید "

آیاتی از این دست سبب شده است تا برخی یهودیان ، تمامی زمین را ارث پدری خود دانسته و اندیشه های صهیونیستی مستخرج از این آیات تجاوز به دیگر سرزمین ها را جایز بشمارد.

و در جایی دیگر خطاب به ابراهیم (ع) داریم:

  1. " تورا بسیار بار ور گردانم و امتهای بسیار از تو پدیدار کنم ،پادشاهان از تو بوجود آیند.عهد خود را در میان خویش و تو و ذریه بعد تو استوار گردانم که نسل بعد از نسل جاودانی باشد "

ودر فرازی دیگر خداوند خطاب به حضرت ابراهیم اورا پدر امتها می نامد:

  1. " نام تو بعد از این آبرام خوانده نشود بلکه نامت آبراهیم خواهد بود زیرا تو را پدر امتهای فراوان گردانیدم.

در آیه ای دیگر خداوند علاوه بر اشاره به وراثت زمین به صالحان در آخر الزمان سخن از ذریه کثیر ابراهیم (ع) می کند:

4. به سوی آسمان بنگر- ستارگان را بشمار اگر خواهی ذریه تو نیز چنین خواهد بود ، تورا از کلدانیان(بین النهرین) بیرون آوردم تا زمین را به ارث تو بخشم

چنان که مستحضر هستید در آیه اول خداوند متعال وعده حکمرانی ذریه حضرت ابراهیم بر جهان را می دهد و در آیه بعدی آنرا عهدی بین خود و ابراهیم (ع) معرفی می نماید.

به راستی عهد میان حضرت ابرهیم و خداوند متعال چیست؟ در خواست این نبی الهی از خدا چه بوده است؟ وراثت زمین به ذریه او؟

بی شک بهترین راه پاسخ به چنین سوالاتی نگاه به کلام الله مجید است چنانکه قرآن برخی موارد فوق را تایید نموده و پرده از رازی بزرگ برمی دارد، آنجا که در تایید آیه سوم :

"تورا پدر امتهای فراوان گردانیدم "

می فرماید:

"...مله ابیکم ابراهیم و هو سمئکم المسلمین من قبل و فی هذا ..."

"از آیین پدرتان ابراهیم پیروی کنید ،خداوند شمارا در کتابهای پیشین ودر این کتاب مسلمان نامید".

ولی نکته بسیار بسیار مهم در آیه چهارم است که سخن از عهدی بین خدا و ابراهیم (ع) می رود، این موضوع به طرز عجیبی در قرآن پاسخ داده شده است چنانکه می خوانیم:

" و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمت فاتمهن قال انی جاعلک لناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین"

"هنگامی که پروردگار ابراهیم،اورا با دستوراتی آزمود و او به طور کامل از عهده آنها برآمد،خداوند به او فرمود:من تورا امام و پیشوای مردم قرار دادم.ابراهیم گفت:از دودمان و ذریه من نیز امامانی قرار بده ، خداوند فرمود عهد من به ستمکاران نمی رسد"

پس در واقع عهد بین حضرت حق و پیامبرش رسیدن افرادی خاص از ذریه ابراهیم (ع) به مقام امامت است که شامل ستمکاران نمی شود، چرایی پاسخ خداوند نسبت به در خواست حضرت ابراهیم مبنی بر امام قرار دادن ذریه اش را می بایست اینگونه واکاوی نمود.

پسران حضرت ابراهیم دو تن بودند ،یکی اسحاق که از همسرش ساره ، و دیگری اسماعیل که از کنیزی به نام هاجر بود ، دلیل ازدواج حضرت ابراهیم با هاجر نازایی ساره بود که البته خداوند بعد ها حاجت ساره را نیز مستجاب نموده و از او اسحاق به دنیا آمد.

یهودیان خود را از نسل اسحاق می دانند چراکه لقب فرزند اسحاق ، یعنی یعقوب "اسرائیل به معنای بنده خدا" بود لذا بنی اسرائیل یعنی فرزندان یعقوب.

در ضمن یهودیان فرزند حضرت ابراهیم را که وسیله آزمایش او قرار گرفت (قربانی شدن) اسماعیل نمی دانند بلکه معتقدند اسحاق بوده است که به چنین مقامی نائل گشته.

این در حالی است که رسول الله و امیر المومنین و به تبع آن ائمه و سادات از نسل اسماعیل (ع)هستند.

حال سوالی که پیش می آید این است که کدام دسته از ذریه حضرت ابراهیم (ع) هستند که به سبب ستمکاری مقام والای امامت که خدا در قرآن آن را بالاتر از پیامبری می داند را از دست داده و این مقام به آنها نمی رسد؟ ودیگر اینکه این دلایل را چون از قرآن است برای بحث با یهودیان کافی ندانید لیکن پاسخ به این دو مسئله را در فصل 17 آیه 20 از کتاب پیدایش تورات جستجو می کنیم ، آیه ای که دل هر انسان حقیقت طلبی را با نور الهی منور ساخته و لرزه بر اندام و بنیانهای فکری دشمنان اهل بیت (ع) می اندازد:

" اما در مورد اسماعیل تقاضای تورا اجابت فرمودم ،اینک او را برکت داده بار ور گردانم، او را بسیار کثیر گردانم و12 امام از وی پدید آیند و امتی عظیم از وی بوجود آورم"

آری تقاضای حضرت ابراهیم مبنی بر نائل آمدن افرادی از ذریه ایشان به مقام امامت اینگونه در خود تورات پاسخ داده می شود ،و جالب تر اینکه کلمه امام در قرآن مجید 12 مرتبه تکرارشده است! کدام انسان جوینده معرفت وحقیقت است که با این لایل به حقانیت تشیع پی نبرد؟

آری خداوند عهدش با ابراهیم و پاسخ به خواست او را در ذریه اسماعیل قرار داد و جالب اینجاست که با آوردن عبارت" ... و امتی عظیم از وی بوجود آورم " مشخصا به اسلام عزیز اشاره می فرماید چراکه تعداد کل یهودیان جهان (فرزندان اسحاق) تنها 14 میلیون نفر تخمین زده می شود در حالی که امت مسلمان با یک میلیارد و نیم نفر انسان پس از مسیحیت بیشترین پیروان در جهان را به خود اختصاص داده و حتی اگر تعداد شیعیان جهان (تقریبا 200 میلیون نفر) را در نظر بگیریم باز هم شاهد فاصله ای آشکار هستیم.

مگر نه اینکه خدا در تورات خطاب به ابراهیم فرمود :

"به سوی آسمان بنگر، ستارگان را بشمار، اگر خواهی ذریه تو نیز چنین خواهد بود "

گویا این آیه در تورات تفسیر سوره کوثر است . آری کلامی نورانی تورات و قرآن منشا یکسان دارد و البته اشاره به حقانیت تشیع و ظهور امام زمان فقط به سفر پیدایش مربوط نمی شود چنانکه در دیگر کتب عهد عتیق نشانه های فراوان آخر الزمانی داریم که عینا مصادیق آنها در آیات و روایات اسلامی نیز موجود است برای نمونه به موارد زیر توجه فرمایید:

"و نهالی از تنه "یسی"( از نام های پدر حضرت داوود) بیرون آمده ،شاخه ای از ریشه هایش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین ،به راستی حکم خواهد نمود...کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت .... گرگ با بره سکونت خواهد نمود و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر با هم و طفل کوچکی آنها را خواهد راند... در تمامی کوه مقدس من، ضرر و فسادی نخواهند کرد،زیرا که جهان از معرفت خدا پر خواهد شد".

* گفتنی است نسب حضرت حجت از سمت مادر بزرگوارشان نرجس خاتون به شمعون ابن هممون صفا می رسد که وی پسر عمه حضرت مریم مادر حضرت عیسی (ع) بوده است و جالب اینکه هردو این بزرگواران از نسل داوود پیامبر بوده اند . سایر موارد مطروحه در این آیه را نیز عینا در روایات اسلامی داریم به عنوان نمونه امام حسن مجتبی (ع) میفرمایند: در هنگام ظهور درندگان با هم به سادگی خواهند زیست (و التسلعت السباع) و بز شاخدار به بز بدون شاخ حمله نخواهد کرد و...

"یهوه صبا یوت چنین می گوید: یک دفعه دیگرآسمانها و زمین و دریا و خشکی را متزلزل خواهم ساخت و تمامی امت ها رامتزلزل خواهم ساخت و آنگاه فضیلت جمیع امت ها خواهد آمد ... این خانه را از جلال خود پر خواهم ساخت."

"امیر عظیمی که برای پسران تو ایستاده نامش "ایستاده" است خواهد برخاست... بسیاری از آنان که در خاک خوابیده اند،بیدار خواهند شد..."

* در این آیه به وضوح به لقب حضرت بقیه الله به نام "قائم" به معنی "ایستاده" اشاره می شود و در ادامه نیز رجعت مومنان هنگام ظهور امام زمان (عج) مطرح می گردد (فراز هایی از دعای عهد: خدایا اگر مرگ ، که آنرا برای تمامی بندگانت مقدر فرموده ای میان من و او – امام زمان- فاصله انداخت ، پس مرا-هنگام ظهورش- زنده گردانده از قبرم خارج کن ... )

"آناکه بسیاری را به راه عدالت رهبری می کنند(یاران امام زمان)، مانند ستارگان خواهند بود تا ابدالاباد. اما تو ای دانیال کلام را مخفی دار کتاب را تا زمان آخر مهر کن بسیاری به سرعت "تردد" خواهند کرد."

"خوشا به حال آنان که انتظار کشند"

* افضل الاعمال انتظار الفرج(از روایات شیعی : انتظار فرج از بهترین اعمال است)

"سلطنت و جلال و ملکوت به او داده شده تا جمیع قوم ها و امت ها و زبانها او را خدمت کنند.سلطنت اوجاودانی و بی زوال است و ملکوت او زایل نخواهد شد."

"از کتاب حیقوق نبی : اگر چه تاخیر نماید، برایش منتظر باش زیراکه البته خواهد آمد و درنگ نخواهد نمود... بلکه جمیع امت ها را نزد خود جمع می کند و تمامی قوم ها را برای خویشتن فراهم می آورد."

* در عیون الاخبار ج 1 ص 134آمده است حضرت حیقوق نبی که در تویسرکان مدفون است از منتظران سرسخت حضرت حجت بوده و شعار دائمش "الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم " بوده است . ایشان در کتاب خود که شامل سه باب است با مضامینی واضح به رستگاری مومنین و بعثت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان خاتم النبین بشارت می دهند.امام رضا (علیه السلام) نیز در مجلس مامون از جاثِلیق که ازعلما و بزرگان قوم یهود بوده است، سوال می فرمایند: آیا سخن او را درباره ظهور حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در تورات دیده ای؟ گفت آری و تصدیق می کنم.گفتنی است پیکر مطهر آن نبی بزرگ و منتظر حضرت صاحب الزمان (عج) به شکلی معجزه آسا در سال 1372 (ه.ش) در جریان حفری های چند تن یهودی در مرقد مطهرشان در تویسرکان سالم نمایان شد.

شاید بیشترین اشارات به ظهور و آخر الزمان را باید در زبور حضرت داوود (ع) جستجو نمود تاجایی که از 150 بخش آن 35 و برخی 55 بخش را مربوط به آخر الزمان می دانند.

لذا بی سبب نیست که خداوند متعال در کلام الله مجید هنگام اشاره به سرنوشت مومنان در آخر الزمان توجه ما را به زبور جلب می نماید:

" و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون "

"و به راستی در زبور پس از تورات نوشتیم که بنگان صالح ما وارثان زمین خواهند بود"

لذا جای شگفتی ندارد اگر مضمون همین آیه قرآن را در زبور هم ببینیم:

" شروران منقطع خواهند شد اما منتظران خدا وارث زمین خواهند گشت ، بعد از اندک زمانی شروری نخواهد بود و حلیمان وارث زمین خواهند گشت و میراث آنها خواهد بود تا ابد الاباد. خداوند صالحان را تایید می کند ، خدا روزی کاملان را می داند و روزی ایشان خواهد بود ، تا ابد نسل شروران منقطع شده صالحان وارث زمین خواهند شد و در آن تا ابد سکونت خواهند نمود ، جان او در نیکویی شب را به سر خواهد برد و ذریه او وارث خواهند شد."

"و او قوم تو را به عدالت داوری خواهد نمود و مساکین تو را انصاف و فرزندان فقیر را نجات خواهد داد و ظالمان را زبون خواهد ساخت. در زمان او صالحان خواهند شکفت و وفور سلامتی خواهد بود و حکمرانی خواهد کرد از دریا تا در یا و از نهر تا اقصای جهان."

* در بحارالانوار علمه مجلسی ج 53 ص 62 آمده است: پس از ظهور بر روی زمین کور،فلج و زمینگیری باقی نخواهد ماند(وفور سلامتی).

"جمیع سلاطین او را تعظیم خواهند کرد و جمیع امتها او را بندگی خواهند نمود.زیرا چون مسکینی استغاتثه کند،او رهایی بخشد و جان های مساکین را نجات خواهد داد."

"اسم او تا ابد بماند،اسمش چون آفتاب باقی بماند،در او مردمان برکت خواهند یافت و تمامی قبایل او را خجسته خواهند گفت، و نام او تا ابد متبرک باد و تمامی زمین از جلالش پر شود."

"برای خداوند منتظر باش ، قوی شو، او دلت را تقویت خواهد کرد...ای همگان که برای خدا انتظار می کشید منتظر خدا باش طریق اورا نگه دار تا تو را به وراثت زمین بر افرازد."

"امتها شادی و تنرنم خواهند کرد زیرا که قوم ها را به انصاف حکم خواهد کرد،آنگاه زمین محصول خود را خواهد داد،اما صالحان شادی کنند و در حضور خدا به وجد آیند و به شادمانی خرسند شوند.

او قوم تورا به عدالت داوری خواهد نمود. و مساکین تو را به انصاف ،مساکین قوم را دادرسی خواهد کرد و فرزندان فقیر را نجات خواهد داد. در زمان او صالحان خواهند شکفت و وفور سلامتی خواهد بود.

او حکمرانی خواهد کرد از دریا تا دریا و از نهر تا اقصی نقاط جهان،فراوانی غله در زمین برقله کوه ها خواهند رسید، اهل شهر ها مثل علف زمین نشو و نما خواهند کرد،جمیع امتهای زمین او را خوشحال خواهند خواند."

* اشاره به برخی از نشانه های آخر الزمان که در روایات شیعی نیز موجود است مبنی بر افزایش جمعیت شهر نشینان نسبت به جمعیت روستایی و یا فراوانی نعمات و محصولات کشاورزی پس از ظهور و...

"شمشیر دو دمه در دست ایشان است تا از امتها انتقام بکشد ."

* در این فراز نیز به طرز شگفتی به ذوالفقار امیرالمومنین (ع)که طبق روایات شیعی دردست حضرت بقیه الله (عچ)است اشاره می شود.

هرچند دشمنان خدا 11 امام بزرگوار از ذریه ابراهیم (ع)را به خاک و خون کشیدند و حق الله و بندگانش زائل نمودند لیکن دوازدهمین ایشان همو که آخرین ذخیره الهی است پرچم حق را بر بام را گیتی خواهد کوفت.

آنچه از نظر گرامیتان گذشت مشتی بود نمونه خروار وگرنه نشانه هایی از این دست برای اهل فهم و حق طلبان بسیار است ان شا الله به زودی به نشانه ها و حقانیت وجودی حضرت در دیگر ادیان نیز اشاره خواهد شد.

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت صاحب الزمان (عج)که صد البته نزدیک است .

 

بر گرفته از سایت یهود شناسی

نوشته شده توست برادر عزیزم رائفی پور




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 96/3/13 | 2:15 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

علی کیست؟!

به راستی او کیست که همگان محو کمالات و صفات اویند؟ او کیست که بعضی در مقام تمجید او از حد فراتر رفته اند و او را خدا خطاب کرده اند و برخی دیگر در مقام دشمنی در برابر ایشان برخاستند. او کیست که دشمن مکارش – عمر و عاص- در مقام تمجید او می گوید: علی در بین مردم مثل طلا در بین خاکستر بی ارزش است.

علی کیست؟!

آیا انسانی را سراغ دارید که در روز، مانند شیر به دنبال رزق حلال و رسیدگی به امور معاش مسلمین باشد و در شب از خوف خدا در حال جان دادن باشد، به راستی علی علیه السلام نوری است که در بطن انسانیت و این زمین خاکی نمی گنجد و این بدن گنجایش نور الهی او را ندارد.

“لوانزلنا هذاالقرآن علی جبل لرایته خاشعاً متصدعاً من خشیة الله.” آری بدن علی علیه السلام در حال انفجار بود، همچون که اگر آیات الهی در دل کوه خوانده شود کوه طاقت شنیدن آیات قرآن را ندارد.

آیا انسانی را سراغ دارید که در روز، مانند شیر به دنبال رزق حلال و رسیدگی به امور معاش مسلمین باشد و در شب از خوف خدا در حال جان دادن باشد؟ به راستی علی علیه السلام نوری است که در بطن انسانیت و این زمین خاکی نمی گنجد و این بدن گنجایش نور الهی او را ندارد.

علی علیه السلام کسی است که شب ها را به عبادت و مناجات با خدای خویش مشغول بود و دعای معروف مناجات کوفه حاکی از سوز دل آن حضرت و مقام و رتبه اعلی او می باشد، همان دعایی که خطاب به پروردگار می فرماید: “اللهم انی اسئلک الامان یوم لاتنفع مال ولا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم.” و در ادامه زمزمه ها “مولای یا مولای انا السائل الا المعطی” ؛ خدایا من گدا و تو بخشنده ای و عطا کننده بینوایان و چه کسی بر گدا رحم می کند الا بخشنده و عطا کننده[...]

آری، به راستی “متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را”.

کیست این علی علیه السلام که همگان را به ثنا و ستایش خود در آورده است. چه دوست و چه دشمن! هم دوست در عزایش گریست و هم دشمن. نقل است که معاویه بعد از شهادت علی علیه السلام بر تخت پادشاهی خود بر مظلومیت علی علیه السلام گریست.

علی کیست؟!

علی علیه السلام کسی است که در اوج قدرت فرمانروایی خود را با نان جو و نمک سیر می کرد.

چه کسی به مسند قدرت به نان جو بسازد کند قناعت، چونان امیر خسته جگر

او کسی است که حکمران خود را (عثمان بن حنیف) به خاطر شرکت در مجلس اغنیا مواخذه می کند.

آری، علی علیه السلام عمل به تظاهر نمی کرد، بلکه وجودش با حق اتصال و پیوند خاصی داشت.

همچو او کیست که در جنگ ها بازوان پیغمبر(ص) باشد و جبرئیل در خطاب به او بگوید:

“لافتی الاعلی لاسیف الا ذوالفقار”

همچو او کیست که پیغمبر(ص) خطاب به او گوید: “علی ابیطالب کروحی من جسدی”؛ علی مثل روح من برای بدنم است.

شجاعتش بس وصف ناپذیر است، زره او پشت نداشت و در جواب این عمل می گفت که هیچگاه پشت به دشمن نمی کنم تا دشمن بتواند بر من از پشت غلبه کند.

به گاه رزم چه بسیار کافران عنود کشد به خاک، چون مردان آهنین پیکر

آری کیست مانند او، که هدف از شمشیر زدنش فقط رضای حق باشد و برای این که کارهایش در جهت حق اعتلا یابد، عمر بن عبدود را به خاطر خشم خود نمی کشد و صبر می کند تا خشمش فرو نشیند و بعد او را به هلاکت می رساند آری “از علی آموز اخلاص عمل”.

علی کیست؟!

او کسی است که شب ها، هنگام تاریکی قدم در کوچه های پر فتنه و خیانت کوفه می گذاشت تا مبادا یتیم و مستضعفی گرسنه بخوابد و چیزی برای خوردن نداشته باشد و عمل را آنقدر پنهانی انجام می داد که مردم کوفه تازه پس از شهادت آن حضرت، فهمیدند چه کسی طعام را به فقیران و یتیمان می رسانده، در حالی که خود به نان و نمک و کفش وصله دار بسنده می کرد.

به شام تیره غربت، پناهگاه یتیم به روز معرکه، سردار جنگ و نام آور

علی کیست؟!

او کسی است که اگر آفریده نمی شد کسی لیاقت همسری زهرا(س) را نداشت. او کسی است که فرزندی تربیت کرد تا خاندان و یاران خود را فدای حق کند و خود نیز به مقام “ذبیح الله” و به مقام مطمئنه رسد و سوره فجر خطابی به او باشد. (یا ایتها النفس المطمئنه)

علی کیست؟!

او کسی است که در مکتبش شاگردانی را تربیت کرد که تا پای جان در راه حق استقامت ورزیدند. شاگردانی داشت همچون مالک، کمیل، میثم تمار، مقداد و … که هر کدام خود بحر معرفتی بودند که هر کس را یاری غوطه ور شدن در امواج این دریاها نیست.

علی کیست؟!

در کمال صراحت از مظلومیت خود می گوید: “به من به اندازه ریگ های بیابان و کرک های بدن حیوانات ظلم شده است.” آری، جز او چه کسی می تواند در برابر غصب خلافت الهی که حق اوست برای حفظ اسلام و شوکت آن سکوت اختیار کند و 25 سال خانه نشین شود.

آری، همچو او مظلوم کیست که علامه امینی برای اثبات این که ولایت و امیری بر مسلمین، حق علی علیه السلام است، چهل سال زحمت بکشد و خون دل خورد؛ صدق گفتار کلام اوست که می فرماید: “برای نوشتن الغدیر ده هزار جلد کتاب خطی را مطالعه کردم و به صد هزار جلد مراجعه مکرر داشته ام.

“پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

“والذی نفسی بیده، ان هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامة”؛ قسم به او که جان من در دست اوست، این (علی) و شیعیان او رستگاران روز قیامت هستند.”

و در جای دیگری می فرماید:

“هر گاه پشت میزی نشستم که الغدیر را بنویسم، مثل این که علی علیه السلام را کنار میز می دیدم که مطالب را به من دیکته می فرمود.”

علی کیست؟!

او کسی است که در منبر وعظ و سخنرانی، سخنانش به جان نفوذ می کرد و موجب روشنایی دل و جان می شد و دلیل آن شد که سیدرضی آن را جمع آوری کند و لقب “نهج البلاغه” به آن دهد و دیگران آن را “اخ القرآن”؛ ( برادر قرآن) نامند.

سیدرضی خود در این مورد می گوید: “بعد از تمام شدن کتاب چنین دیدم که نامش را (نهج البلاغه) بگذارم. زیرا این کتاب درهای بلاغت را بر روی بیننده می گشاید.”

زبان علم و خرد، الکن از فضائل اوست که کسی علی نشناسد، به غیر پیغمبر(ص)

کجا به وصف کمالات او توان پی برد قلم شوند درختان و بحرها، جوهر

آری، واقعاً علی علیه السلام را نتوان شناخت که اگر علی علیه السلام را کس بشناسد، انسان کامل را شناخته است.

او کسی است که شب ها، هنگام تاریکی قدم در کوچه های پر فتنه و خیانت کوفه می گذاشت تا مبادا یتیم و مستضعفی گرسنه بخوابد و چیزی برای خوردن نداشته باشد و این عمل را آنقدر پنهانی انجام می داد که مردم کوفه تازه پس از شهادت آن حضرت، فهمیدند چه کسی طعام را به فقیران و یتیمان می رسانده، در حالی که خود به نان و نمک و کفش وصله دار بسنده می کرد.

کجاست آن ظرفی که گنجایش وجود علی علیه السلام و ولایتش را داشته باشد، وجودی که ولایت علی علیه السلام را بپذیرد و سر تعظیم در برابر ولایت او به زیر آورد؟ کجایند آنها که لیاقت درک حدیث پیغمبر(ص) را در خطاب به علی علیه السلام و یارانش داشته باشند:”والذی نفسی بیده، ان هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامة”؛ قسم به او که جان من در دست اوست، این (علی) و شیعیان او رستگاران روز قیامت هستند.” هر چه در وجود او فکر می کنیم بیشتر پی به عظمت او می بریم. درآخر به گفته یک نویسنده مسیحی پیرامون علی علیه السلام اکتفا می کنیم :

همه کمالات انسانی و تمامی عناصر فضیلت در وجود پیغمبر(ص) و بهترین بنده اش علی بن ابیطالب مجسم شده است.”




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 96/3/13 | 2:13 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

چـرا تشیّـع؟(قسمت اول)

در جستجوی چیستی و چرایی تشیع ابتدا نکاتی مقدماتی تقدیم می‌گردد و آنگاه به بررسی ماهیت تشیع، خاستگاه آن، پاره‌ای از مستندات دینی و امتیازات آن در برابر دیگر فرقه‌ها خواهیم پرداخت:
یک) ملاک مسلمانی:
شاخص و ملاک اصلی مسلمان‌بودن و شرط رستگاری امت ختمیه از نظر قرآن مجید عبارت است از ایمان به خدا و رسول و هر آنچه بر پیامبر نازل شده است، همراه با پیروی بی‌قید و شرط از فرامین و دستورات خدا و پیامبر. این مسئله به گونه‌های مختلف در قرآن مجید مورد تأکید قرار گرفته است. پاره‌ای از آیات قرآن در این باره عبارت است از:
1ـ لزوم پیروی از خدا و پیامبر :
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ ؛ ای مؤمنان خدا و پیامبر را فرمان برید»؛ «مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ؛ آنچه را که پیامبر به شما عرضه کرد برگیرید و آنچه را نهی کرد فرو گذارید.»
2ـ مرجعیت نهایی خدا و پیامبر:
« ... فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ ؛ پس اگر در چیزی اختلاف کردید آن را به خدا و پیامبر عرضه کنید».
3ـ اطاعت از پیامبر مساوی با اطاعت از خداست:
«مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ ؛ هر کس پیامبر را اطاعت کند همانا خدا را فرمان برده است.»
4ـ بنیاد وحیانی سخن پیامبر:
«وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلا وَحْیٌ یُوحَى ؛ و او (پیامبر) از خود سخن نمی‌گوید، آنچه می‌گوید همه وحی است که به او فرو فرستاده شده است.»
اطلاق آیات یاد شده و همسنگ بودن اطاعت خدا و پیامبر، به علاوه خاتمیت آیین آن حضرت، هر یک به تنهایی دلالت بر جاودانگی و همیشگی‌بودن لزوم اطاعت از پیامبر دارد. بنابراین همانگونه که مسلمانان در زمان حیات پیامبر(ص) موظف به پیروی از فرامین ایشان بوده‌اند، پس از رحلت آن حضرت نیز باید مسیر خود را دقیقاً بر اساس آنچه ایشان ترسیم نموده و به آن راهنمایی و سفارش فرموده‌ تنظیم کنند.
دو) افتراق امت؛
امت اسلامی پس از پیامبر(ص) به علل مختلفی به گروه‌ها و فرقه‌های مختلفی تقسیم شدند؛ نخستین و عمده‌ترین آنها تقسیم به دو گروه شیعه و سنی است. تشیع یا «مکتب اهل بیت» به دلیل توصیه‌های مکرر پیامبر اسلام(ص) پس از رحلت آن حضرت در کنار قرآن و سنت پیامبر بر افضلیت، اعلمیت و عصمت اهل بیت و لزوم تبعیت از آنان تأکید می‌ورزد. از نظر شیعه، امامت امت پس از پیامبر بر عهده امامان معصوم(ع) است که همگی از اهل‌بیت پیامبرند و به وسیله نص به امت اسلامی معرفی شده‌اند، اولین آنان حضرت علی(ع) و آخرین آنها حضرت مهدی(عج) است که به اعتقاد همه مسلمانان منجی نهایی بشریت و عدالت گسترجهانی است. در مقابل تسنن و به تعبیر دیگر «مکتب خلفا» هرگونه وابستگی امامت به نص و نیز شرط بودن عصمت در آن را انکار نموده و امامت را امری زمینی و نامشروط به عصمت می‌داند. در نظر این گروه، پس از پیامبر کسی دارای مقام عصمت و علم لدنی نیست. در عین حال آنان سنت و سیره خلفای راشدین و عمل اصحاب را همسنگ سیره معصومین می‌انگارند و پس از قرآن و پیامبر بر سنت خلفا تأکید می‌ورزند. بنابراین مرجع و حجت وضعی شرعی نزد شیعه عبارت است از: «قرآن + سیره پیامبر + سیره اهل بیت(ع)» و نزد اهل سنت عبارت است از: «قرآن + سیره پیامبر + سیره خلفای راشدین و عمل اصحاب» بنابراین تفاوت این دو گروه منحصراً در رهبری سیاسی پس از پیامبر نیست، بلکه حجت و مرجع معتبر دینی نیز یکی از وجوه اساسی تمایز آن دو است.
سه) عدم تکثر حقانیت:
چنانکه گذشت حقانیت همه ادیان در عرض یکدیگر مردود است، اما حقانیت فرقه‌های مختلف در درون دین حق چطور؟ آنچه به حکم خرد و نصوص دینی می‌توان گفت این است که مذاهب فرقه‌های گوناگون اسلامی در اصول مشترکشان همه بر حقند، اما در وجوه اختلافی نمی‌توان همه را حق انگاشت؛ چرا که چنین چیزی به تناقض و یا نسبیت حقیقت می‌انجامد. در مَثَل استناد امامت به نص و شرط بودن عصمت در آن یا درست است و یا نادرست؛ اگر درست است حق با طرفداران این انگاره است و در غیر این صورت مخالفان آن بر حقند. در روایات متعددی که فرق مختلف اسلامی از پیامبر اعظم(ص) نقل کرده‌اند نیز خبر داده شده است که امت به بیش از هفتاد فرقه تقسیم خواهد شد و در این میان تنها یک فرقه اهل نجات و رستگاری است.
چهار) سنجه‌های حقانیت:
برای شناخت حقیقت و صراط مستقیم هدایت در میان فرقه‌های مختلف سنجه‌های خردپذیری وجود دارد؛ و هر کسی موظف است با دقت و اخلاص و پیراسته از هرگونه تعصب‌ و لجاجت در پی تحری حقیقت برآید و بر اساس ادله روشن در برابر آن تسلیم و انقیاد ورزد. عمده‌ترین سنجه‌های حقانیت عبارتند از:
1ـ اصالت و قوت استنادپذیری به منابع اولیه دینی.
2ـ صیانت‌پذیری حداکثری: یعنی دارا بودن عوامل و سازوکارهایی که بیشترین توانایی را در جهت حفظ خلوص و سلامت دینی و بازداری از انحراف، به ویژه در خطوط اساسی دین فراهم آورد. از جمله این عوامل عبارت است از پیشوایان و راهنمایانی که در علم و عمل تجسم اعلای دین و جلوه حقایق آن باشند.
3ـ عدم ابتلا به تناقض و تعارض درونی.
4ـ عقلانیت، اعتدال، جامع‌نگری و دوری از تعصب‌ها و افراط‌ و تفریط‌های دین‌سوز و خردستیز.
5ـ استقبال از پرسش‌های بشر از دین و توان پاسخگویی هر چه بهتر و بیشتر به مسائل پیچیده و غامض دینی و مذهبی.
پنج) اصل راهبردی پیامبر(ص)
پیامبر اعظم(ص) همواره در طول حیات شریف خود نسبت به آینده امت و چگونگی استمرار حیات دینی آن اهتمام ورزیده و به گونه‌های مختلف درباره آن سخن گفته ‌است. راهبرد اساسی تعیین شده توسط آن حضرت که به صراحت و تکرار از آن سخن گفته‌ و همه فرق اسلامی در معتبرترین کتب روایی خود آن را نقل کرده‌اند «راهبرد پیروی از ثقلین» یعنی قرآن و اهل بیت است. تأکیدات آن حضرت و نحوه سخن گفتن در این‌باره به گونه‌ای است که کمترین تردیدی بر کسی باقی نمی‌گذارد. با توجه به نقل گسترده این حدیث در منابع اهل سنت اکنون به ذکر آن از همان منابع بسنده می‌کنیم.
در صحیح مسلم آمده است که پیامبر فرمود: «ای مردم!‌ همانا من بشری هستم که نزدیک است پیک الهی مرا رسد و من دعوت حق را اجابت کنم پس در میان شما دو چیز گرانبها می‌گذارم: اول آنها کتاب خدا که در آن هدایت و نور است پس به آن چنگ زنید و تمسک جویید ... و دیگری اهل بیتم». در مسند احمد حنبل آمده است: «همانا من در میان شما دو جانشین قرار می‌دهم که یکی عظیم‌تر از دیگری است: کتاب خدا، ریسمان کشیده شده مابین آسمان و زمین و عترت خود یعنی اهل بیتم. این دو از یکدیگر جدایی‌ناپذیرند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند». در صحیح ترمذی از پیامبر نقل شده است: «ای مردم!‌ در میان شما چیزی می‌گذارم که اگر به آن تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد، آن دو عبارتند از: کتاب خدا و عترتم».
از این سخن پیامبر(ص) چنین نتیجه می‌گیریم:
1ـ گرانبها بودن اهل بیت:
ابن حجر مکی می‌نویسد: «رسول خدا(ص) قرآن و عترت را ثقلین نامید «ثَقَل» هر چیز گرانبها و پر ارج را گویند و کتاب و عترت این گونه‌اند؛ زیرا هر یک از آن دو گنجینه علوم لدنی و اسرار و حکمت‌های الهی‌اند. از این‌رو پیامبر مردم را به پیروی از آن دو فراخوانده و سفارش نموده است.»
2ـ عصمت و حجیت اهل بیت
قرار دادن قرآن و اهل بیت در کنار یکدیگر و تأکید بر لزوم پیروی و انفکاک ناپذیری آن دو آشکارا بر عصمت اهل بیت(ع) دلالت دارد؛ چرا که قرآن کتاب معصوم خداست و ابتلا به هر گناه و آلودگی انفکاک و جدایی از قرآن می‌باشد و هماهنگی و انطباق کامل با کتاب معصوم الهی مساوی با عصمت است. استاد توفیق ابو اعلم نویسنده و دانشمند مصری می‌نویسد: «پیامبر اهل بیت خود را به کتاب عزیز خداوند مقرون ساخته است، کتابی که هرگز در او باطل نفوذ نخواهد کرد و هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد. واضح است که صدور هر نوع مخالفت با احکام دین افتراق و جدایی از قرآن محسوب می‌گردد، در حالی که پیامبر(ص) خبر از عدم جدایی این دو داده است. از همین رو، حدیث دلالتی آشکار بر عصمت اهل بیت دارد. و پیامبر(ص) که این حدیث را در مواقف بسیاری ذکر کرده در پی این هدف است که امت خود را صیانت کرده و آنان را سفارش به استقامت بر تمسک به این دو نموده تا در امور مختلف ـ اعم از اعتقادات و فروع ـ به ضلالت و گمراهی گرفتار نشوند...» آیت الله مکارم شیرازی نیز بر آن است که: «اهلبیت(ع) معصومند، زیرا جدایی پذیر بودن آنها از قرآن از یک سو، و لزوم پیروی بی‌قید و شرط از آنان از سوی دیگر، دلیل روشنی بر معصوم بودن آنها از خطا و اشتباه و گناه است، چرا که اگر آنها گناه یا خطایی داشتند از قرآن جدا می‌‌شدند، و پیروی از آنان مسلمانان را از ضلالت و گمراهی بیمه نمی‌کرد و اینکه می‌فرماید با پیروی از آنان در برابر گمراهی‌ها مصونیت دارید، دلیل روشنی بر عصمت آنهاست.»
3ـ پایندگی تا قیامت
تعبیر به جدایی‌ناپذیری تا حوض کوثر نشانگر این است که پیامبر درصدد تعیین یک استراتژی جاودانه و دائمی برای امت بوده و نشانگر آن است که همواره هادیان و پیشوایانی از اهل بیت در میان امت وجود دارند. ابن‌حجر آورده است: « این حدیث نشانگر وجود کسانی از اهل بیت همراه قرآن است که همچون قرآن شایستگی تمسک و پیروی تا قیامت را دارا باشند...» آیت الله مکارم شیرازی نیز می‌نویسد: «این به خوبی نشان می‌دهد که در تمام طول تاریخ اسلام فردی از اهلبیت(ع) وجود دارد، و همان‌گونه که قرآن همیشه چراغ هدایت است، آنها نیز همیشه چراغ هدایتند. پس باید کاوش کنیم و در هر عصر و زمان آنها را پیدا کنیم».
4ـ لزوم پیروی از هر دو
اینکه پیامبر(ص) فرمود: تا به آن دو چنگ زنید گمراه نخواهید شد. و برخی از دیگر تعابیر آن حضرت، لزوم پیروی از هر دو را نمایان ساخته و هر حرکت و شعاری که به گسست آن دو انجامد را انحرافی و ضلالت بار معرفی می‌کند. علامه مناوی می‌گوید: «در این حدیث اشاره، بلکه تصریح به این است که قرآن و عترت دو قلویی را می‌مانند که رسول خدا(ص) آن دو را پس از خود معرفی فرموده و از امت خواسته است که به خوبی با آن دو برخورد نموده و آنها را برخود مقدم دارند و در دین خود به آنها چنگ زنند.»
نکات دیگری نیز از حدیث ثقلین قابل استفاده است که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری می‌شود. آنچه در اینجا اهمیت ویژه دارد این است که پیامبر برای همیشه امت را به پیروی از قرآن و عترت فراخوانده و هدایت و بازداری امت از انحراف را در گرو این مسئله دانسته‌اند. نیز پیامبر(ص) اهل بیت(ع) را همچون کتاب الهی معصوم و مصون از هر کژی و ناراستی دانسته و بر آن شده‌اند که برای همیشه هادیانی از اهل بیت در کنار قرآن برای راهنمایی امت وجود دارند.
شش) کیستی اهل بیت(ع)
پیامبر(ص) در مواقع مختلف «اهل بیت(ع) و امامان ایشان را معرفی کرده‌اند. عمر بن خطاب از پیامبر(ص) پرسید آیا باید به همه اهل بیت تمسک کنیم؟ پیامبر(ص) فرمود: «خیر بلکه به اوصیای اهل بیتم: اول آنها برادر و وزیر و وارث و خلیفه‌ام در میان امت و آن کسی که ولیّ هر مؤمنی است؛ (امام علی(ع)) پس از او فرزندم حسن، و بعد از او فرزندم حسین است، آنگاه نه نفر از فرزندان حسین، یکی پس از دیگری...» در بسیاری از مجامع روایی اهل سنت روایاتی مشاهده می‌شود که پیامبر(ص) بر جانشینی دوازده خلیفه تصریح نموده‌ است که جز بر امامان دوازده‌گانه اهل بیت(ع) قابل انطباق نمی‌باشد. پاره‌ای از این روایات عبارتند از:
1. «کار مردم پیوسته می‌گذرد تا آنکه دوازده مرد بر آنان فرمان برانند» .
2. «شمار جانشینان من به تعداد نقبای موسی (12) است» .
3. «تا وقتی که دوازده خلیفه و جانشین بر شما حکومت کنند، دین پیوسته برپاست».
4. «همواره کار این امت پابرجاست تا دوازده خلیفه و جانشین بر آنان بگذرند که همگی از قریشند».
5. بر این امت دوازده خلیفه حکومت خواهند کرد، به عدد نقبای بنی‌اسرائیل».
6. امام علی(ع) در توضیح انحصار امامت در قریش می‌فرماید: امامان از قریش، تنها از نسل هاشم هستند و امامت بر غیر آنان شایسته نیست...» .
7. «الائمه بعدی اثنی عشر، تسعه من صلب الحسین و التاسع مهدیهم» نظیر این روایات را ـ که از اهل سنت در مورد تعداد ائمه(ع) وارد شده است ـ می‌توان در سایر منابع مطالعه کرد.
8. در روایات سفیان بن عینیه به نقل ینابیع الموده از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: «همواره دین پایدار است تا آنکه قیامت به پا شود یا بر شما، دوازده خلیفه حکم رانند که همه آنان از بنی‌هاشمند».
9. امام الحرمین جوینی از ابن عباس از پیامبر(ص) نقل می‌کند که فرمود: «من سرور پیامبرانم و علی سرور اوصیا. اوصیای بعد از من دوازده نفرند، اولشان علی است و آخرشان مهدی».
10. ابن عباس از پیامبر(ص) نقل کرده که فرمود: «جانشینان و اوصیای من و حجت‌های خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند، اولشان برادرم و آخرشان فرزند من است». پرسیده شد: برادرتان کیست؟ فرمود: علی‌ابن ابیطالب. پرسیده شد: فرزندتان کیست؟ فرمود: مهدی، همان کسی که زمین را پر از عدل و داد کند، همانگونه که پر از ظلم و جور شده است...»
بنابراین با نصوصی که از پیامبر اکرم در مورد تعداد ائمه وارد شده و اهل سنت و شیعه آن را نقل کرده‌اند، حقانیت شیعه اثبات می‌شود. اضافه بر آن در مورد امامت ائمه دوازده‌گانه ـ‌ چه به صورت دسته جمعی و چه به صورت فرد به فرد ـ نصوص خاص وارد شده و هر یک از امامان امام بعد از خود را معرفی کرده است.
به فضل الهی برآنیم تا در ادامه پاره‌ای از امتیازات مکتب اهل‌بیت(ع) را بر اساس سنجه‌های حقانیت بازکاویم.
سوتیترها
آنچه به حکم خرد و نصوص دینی می‌توان گفت این است که مذاهب و فرقه‌های گوناگون اسلامی در اصول مشترکشان که بسیار هم زیاد است بر حقند، اما در وجوه اختلافی نمی‌توان همه را حق انگاشت؛ چرا که چنین چیزی به تناقض و یا نسبیت حقیقت می‌انجامد.
قرار دادن قرآن و اهل بیت در کنار یکدیگر و تأکید بر لزوم پیروی و انفکاک ناپذیری آن دو آشکارا بر عصمت اهل بیت(ع) دلالت دارد؛ چرا که قرآن کتاب معصوم خداست و ابتلا به هر گناه و آلودگی انفکاک و جدایی از قرآن می‌باشد و هماهنگی و انطباق کامل با کتاب معصوم الهی مساوی با عصمت است.
پیامبر اهل بیت(ع) را همچون کتاب الهی معصوم و مصون از هر کژی و ناراستی دانسته و بر آن شده‌اند که برای همیشه هادیانی از اهل بیت در کنار قرآن برای راهنمایی امت وجود دارند.
پی‌نوشت‌ها:
ـ محمد/ 33، نیز بنگرید؛ نساء/ 59؛ تغابن/ 12؛ مائده/ 92؛ آل عمران/ 32؛ انفال/ 1و 20و 24و 27؛ حجرات/ 1.
ـ حشر/ 59.
ـ نساء/ 59.
ـ نساء/ 80.
ـ نجم/ 30.
ـ حدیث ثقلین، منزلت بلندی در ادبیات اسلامی دارد این حدیث که در قطعیت صدوری و وضوح دلالی آن خدشه‌‌ای وارد نیست توسط 341 نفر از راویان صحابه و 19 تن از تابعان نقل شده است. در قرون مختلف نیز ده‌ها راوی از محدثین شیعه و سنی به نقل آن پرداخته و در صحاح و مسانید اهل سنت جایگاه ویژه‌ای یافته است، همچنین تک نگاشتهای بسیار مفصلی توسط عالمان و اندیشمندان شیعه پیرامون آن به نگارش در آمده است. از جمله میرحامد حسین لکنهوی بخش زیادی از کتاب عبقات‌الانوار را به بررسی این حدیث شریف اختصاص داده است.
ـ «الا یا ایها الناس فانما انا بشر یوشک انها یأتی رسول ربی فأجیب و انی تارک فیکم ثقلین اولهما کتاب الله فیه الهدی و النور فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به ... و اهل بیتی (صحیح مسلم باب فضائل علی بن ابیطالب؛ مسند احمد 4/366، سنن دارمی 2/431، سنن بیهقی 2/148 و 7/30، الطماوی، مشکل الآثار 4/368.
ـ «انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الاخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی و لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما» ترمذی 13/201، اسدالغابه 2/12 در شرح حال امام حسن(ع) و الدر المنثور ذیل آیه مودت.
ـ ترمذی، 5/621.
ـ ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص 90.
ـ مکارم شیرازی، فاطمه الزهرا، ص 75.
ـ آیت الله مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 9، ص 75 و 76.
ـ الصواعق المحرقه، ص 149.
ـ مکارم شیرازی، همان.
ـ فیض الغدیر، ج 2، ص 174.
ـ علی اصغر رضوانی، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ج 2، ص 95- 118.
ـ فرائد السمطین، ج 1، ص 317.
ـ صحیح مسلم به شرح نووی، ج 12، ص202.
ـ کنزالعمال، ح 14971.
ـ صحیح مسلم، ج 6، (کتاب الاماره)، صحیح بخاری، ج 4، ص 165.
ـ منتخب کنزالعمال، ج5، ص 338.
ـ همان.
ـ نهج البلاغه، خطبه 142.
ـ کفایه الاثر، ص 23. (به نقل از موسوعه الامام علی ابن ابیطالب، ج 2، ص 48).
ـ ر.ک: الف. ینابیع الموده، ص 2، 44؛ ب. البدایه و النهایه، ج 6، ص3. 247؛ پ. سنن ابن ماجه، ج4، 4085/1367. ت. مسند احمدبن حنبل، ج 5، ص 645/183. ث. سنن ابی داود، 107/4.
ـ ینابیع الموده، ج 3، باب 77.
ـ فرائد السمطین، ج2، ص 312.
ـ همان. روایات متعدد دیگر نیز در این باب وجود دارد، بنگرید: معالم المدرستین، ج1، ص 333 و...
ـ برای آگاهی بیشتر بنگرید: الف. امامان دوازده نفرند، علامه عسگری؛ ب. منتخب الاثر فی الامام الاثنی عشر.




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 96/3/13 | 2:2 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

    چگونه حقانیت شیعه بر اهل سنت را اثبات می کنید؟




چرا تشیع (قسمت دوم)

امتیازات شیعه
1ـ اصالت در خاستگاه
تشیع اصیل‌ترین جریان همراه با ظهور اسلام، مدافع مسلمات دین حنیف، مولود طبیعی آن و مورد تأیید پیامبر اسلام است. علامه طباطبایی می‌نویسد: «حقیقت این است که شیعه طایفه‌ای از مسلمین است که به واسطه مخالفت‌هایی که از اکثریت، نسبت به مسلمات کتاب و سنت مشاهده کرده، در مقام اعتراض و انتقاد برآمده و به ملازمت مسلمات کتاب و سنت برخاسته و دعوت کرده است... غرض آنها از این انتقاد، دفاع از یک دسته نصوص مسلمه‌ای بود که به موجب آنها، ولایت عموم مسلمین به دست امیرالمؤمنین علی (ع) سپرده شده بود؛ نصوصی که به موجب آنها اهل بیت پیغمبر، پیشوایان دین و مرجع جمیع شئون علمی و عملی اسلام معرفی شده بودند و همین نصوص هم‌اکنون نیز به نحو تواتر در دست فریقین ـ اهل سنت و شیعه ـ موجود می‌باشد.»
شواهد و قرائنی که شیعه پیرامون خاستگاه خود به ویژه تأیید آن از سوی پیامبر و بنیانگذار آیین اسلام به دست داده دارای چنان قوتی است که فی‌الجمله مورد قبول دیگران نیز قرار گرفته است.
نصوص تاریخی و روایی متعددی در توصیف گروهی به عنوان شیعه از سوی رسول اکرم(ص) وارد گشته است. از جمله سیوطی در الدرالمنثور به نقل از جابر بن عبدالله آورده است: «نزد پیامبر(ص) بودیم که علی وارد شد، آنگاه پیامبر فرمود: قسم به او که جانم در دست اوست، او(علی) و شیعیانش رستگاران روز رستاخیزند...»
ابوحاتم رازی بر آن است که «شیعه نام گروهی بود که در زمان رسول خدا(ص) دوست و همراه صمیمی امیرمؤمنان علی‌بن‌ابیطالب (ع) بودند و به این نام شناخته می‌شدند؛ مانند: سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمار یاسر و دیگران. رسول خدا درباره اینان که شیعه و یاران علی خوانده می‌شدند،‌ فرمود: «بهشت مشتاق چهار نفر است: سلمان، ابوذر، مقداد و عمار.» از آن پس تا زمان ما به هر کس که معتقد به برتری علی باشد شیعه اطلاق می‌شود. این انگاره مورد قبول برخی مستشرقان و عالمان اهل سنت نیز قرار گرفته است.
2ـ قوت استنادپذیری
از جمله امتیازات شیعه، درجه استنادپذیری آن به منابع اصیل اسلامی است. علمای شیعه در طول تاریخ در اثبات مبانی اعتقادی خویش به همه ادله معتبر همچون دلیل عقلی، قرآن مجید و سنت قطعیه تمسک جسته‌اند. به عنوان مثال در بحث امامت که اصلی‌ترین شاخص تشیع به حساب می‌آید به ادله ذیل استناد کرده‌اند:
الف) دلایل قرآنی: پاره‌ای از دلایل قرآنی امامت و مرجعیت دینی ـ سیاسی اهل‌بیت عبارتند از: آیه ولایت، آیه تبلیغ و اکمال، آیه تطهیر، آیه اولی‌الامر و نیز ده‌ها آیه‌ دیگر که در شأن و فضیلت اهل بیت و یا در بیان جایگاه امامت و مبدء مشروعیت آن نازل شده است. از جمله این آیات، آیه «امامت» است که مبدأ آن را جعل الهی می‌داند و در میان فضایل از همه مهم‌تر آیه مباهله است که امیرمؤمنان را نفس نبی خوانده است.
ب) دلایل روایی: چندی از دلایل روایی مورد استناد شیعه بر ولایت اهل بیت، به ویژه امام علی(ع) عبارتند از: حدیث غدیر، احادیث دوازده خلیفه، حدیث ولایت، حدیث وصایت، حدیث منزلت، حدیث خلافت، حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث امان و ده‌ها حدیث دیگر در فضایل اهل بیت که شایستگی انحصاری آنان در مرجعیت دینی و رهبری سیاسی را نشان می‌دهد. برخی روایات فوق از نخستین مراحل اعلام رسالت تا واپسین لحظات حیات بارها توسط پیامبر مطرح و مورد تأکید قرار گرفته است. این احادیث به صورت متواتر نقل گردیده و در صحاح، مسانید و سنن اهل سنت به وفور یافت می‌شود. آنان هرگز نتوانسته‌اند در برابر دیدگاه شیعه توجیه خردپذیری از اینگونه نصوص ارائه کنند.
ج) دلایل عقلی: استدلال عقلی شیعه شامل چهار جهت می‌شود: 1.استدلال‌های عقلی مربوط به ضرورت وجود امام؛ 2.استدلال‌های راجع به شرایط امام، 3.استدلال‌های مربوط به مبدأ مشروعیت و چگونگی تعیین امام؛ 4.استدلال‌های راجع به واکنش و پاسخ خداوند به نیازهای جامعه اسلامی همچون ‌قاعده لطف. آنچه در این راستا شایان ذکر است اینکه هیچ یک از مذاهب اسلامی مانند تشیع از قوّت و کثرت و تنوع ادله و مستندات در اثبات عقاید اساسی و بنیادین خود بهره‌مند نیست. بررسی مقایسه‌ای ادله هر یک از مذاهب بر بنیادهادی اعتقادی خود گواه روشنی بر این مطلب است.
3ـ مصونیت‌پذیری حداکثری
از ویژگی‌های ممتاز تشیع حداکثر مصونیت‌پذیری در برابر انحرافات و کژاندیشی‌ها در عرصه درک و فهم حقایق و آموزه‌های دینی است. این مهم تابع عواملی چند است از جمله: استمرار نص و وجود رهبرانی معصوم که اقیانوس دانش و معارفشان بهترین مبیّن معارف دینی و زداینده غبار تحریف‌ها و ناراستی‌هاست. شهید مطهری در این باره معتقد است: «شیعه از نعمت‌هایی برخوردار است که دیگر فرق اسلامی فاقد آنند. از جمله آنها استمرار دوران عصمت است. عصمت برای اهل سنت منحصر به بیست و سه سال و برای شیعه 273 سال است.» یعنی برای آنها دوران عصمت تنها زمان پیامبر است، اما شیعه افزون بر آن 250 سال یعنی تا وفات امام عسکری(ع) امام معصوم ظاهر دارد که سیره‌اش حجت است. در این مدت تغییرات بسیاری در اوضاع زمانه پدید آمد و اوضاع رنگ و روی بسیار متفاوتی یافت. وجود امام معصوم(ع) در این دوران مشکل اقتضای زمان را به خوبی حل می‌نمود و آنچه را که جامعه نمی‌توانست با مراجعه به سیره پیامبر پاسخش را دریابد با وجود امام معصوم به راحتی حل می‌شد. معارف قرآن به زیباترین شکل و عمیق‌ترین وجه بیان می‌گردید و گنجینه معارف بدون ابتلا به التباسات و کژی‌ها و انحرافات سهوی و عمدی گشوده می‌شد.
در مقابل، دیگر فرق اسلامی نه تنها به قدر کافی از فیض وجود امامان بهره نجستند، بلکه منع شدن احادیث نبوی توسط خلفا مدت‌های مدیدی آنان را از معارف ارزشمند نبوی نیز محروم ساخت و در چنین خلأ بزرگی راه برای ورود اسرائیلیات و احادیث جعلی و خرافی گشوده شد و چنان ضربه‌ای بر پیکر معارف ناب اسلامی وارد آمد که آثار آن همچنان باقی است و از میان بردن آن کاری بس دشوار، بلکه همچنان ناشدنی است.
4ـ جامعیت و اجتهاد
استمرار نص در تشیع تا اواخر قرن سوم و بهره‌گیری وافر از روایات معصومین(ع) جامعیت آیین خاتم را به بهترین وجه به نمایش گذاشته و جریان اجتهاد را به گونه‌ای ممتاز از اهل سنت سامان داده است. جهت توضیح این مطلب مبانی و گونه‌‌های اجتهاد را از دیدگاه دو مذهب باز می‌کاویم:
الف) اجتهاد در اهل سنت
در دیدگاه اهل سنت، احکامی که به وسیله کتاب و سنت تشریع شده محدود و متناهی است؛ در حالی که حوادث و وقایع پیش‌‌آینده نامحدود است؛ لاجرم منبع دیگری غیر از کتاب و سنت برای تشریع احکام لازم است و آن همان «اجتهاد رأی» ‌است.
در اینکه «اجتهاد رأی» چگونه است و به چه ترتیبی باید صورت بگیرد در میان اهل تسنن اختلاف نظر است:
شافعی در کتاب معروف خود «الرساله» اصرار دارد که اجتهاد در «قیاس» است اجمالاً یعنی اینکه موارد مشابه را در نظر بگیریم و در قضیه مورد نظر خود، مطابق آن موارد مشابه حکم کنیم. مبتکر اینگونه اجتهاد ابوحنیفه بوده است.
بعضی از فقهای اهل تسنن، اجتهاد رأی را منحصر به «قیاس» ندانسته و «استحسان» را نیز معتبر شمرده‌اند؛ رأی بدون در نظر گرفتن موارد مشابه، بر اساس ذوق و عقل. همچنین است «استصلاح» یعنی تقدیم مصلحتی بر مصلحت دیگر. و نیز «تأول» یعنی هر چند حکمی در نصّی از نصوص دینی، آیه‌ای از آیات قرآن و یا حدیثی از احادیث معتبر پیامبر خدا(ص) رسیده، ولی به واسطه بعضی مناسبات، ما حق داشته باشیم از مدلول نص صرف نظر کنیم و رأی اجتهادی خود را مقدم بداریم. درباره اجتهاد در مقابل نص، کتابهایی نوشته شده است و شاید از همه بهتر رساله‌ای است که علامه سید شرف‌الدین به نام «النص و الاجتهاد» نگاشته‌ است.
در فقه شیعه، قیاس و رأی به هیچ روی معتبر نیست و ائمه اطهار(ع) به جد با آن مبارزه کرده‌اند؛‌ زیرا: اولاً حکم تشریع نشده، هرچند به طور کلی به وسیله کتاب و سنت نداریم؛ ثانیاً، قیاس و رأی از نوع گمان‌ها و تخمین‌هایی است که در احکام شرعی زیاد به خطا می‌رود.
حق اجتهاد در میان اهل تسنن دیری نپایید. شاید علت امر، اشکالاتی بود که عملاً به وجود آمد؛ زیرا اگر چنین حقی ادامه پیدا می‌کرد و به ویژه اگر «تأول» و تصرف در نصوص را جایز بشماریم و هر کس مطابق رأی خود تصرف و تأولی بنماید چیزی از دین باقی نمی‌ماند. به همین علت به تدریج حق اجتهاد مستقل سلب شد و نظر علمای تسنن بر این قرار گرفت که مردم را فقط به تقلید از چهار امام فقهی معروف: ابوحنیفه، شافعی، مالک بن انس و احمد بن حنبل سوق دهند و از پیروی غیر آنها منع کنند. این کار ابتدا در مصر، و در قرن هفتم و پس از آن در سایر کشورهای اسلامی صورت گرفت. اما از نظر شیعه، اجتهاد بابی است که در همه زمان‌ها باید باز باشد.
تخطئه قیاس در شیعه نه به جهت عدم حجیت عقل، بلکه به دو جهت دیگر است: یکی اینکه رأی و قیاس، عمل به ظن است نه عمل به علم، تبعیت از خیال است نه تبعیت از عقل؛ دوم اینکه مبنای لزوم رجوع به رأی و قیاس وافی نبودن اصول و کلیات اسلامی است و این ظلم و یا جهل به اسلام است. درست است که احکام همه مسائل، به طور جزئی و فردی بیان نشده است و امکان هم ندارد، ولی کلیات اسلامی به گونه‌ای تنظیم شده که پاسخ‌گوی جزئیات بی‌پایان و اوضاع مختلف مکانی و شرایط متغیر زمانی است. بنابراین وظیفه یک فقیه این نیست که به لفظ، جمود کند و حکم هر واقعه‌ جزئی را از قرآن یا حدیث بخواهد و این هم نیست که به بهانه نبودن حکم یک مسئله، به خیالبافی و قیاس‌پردازی روی آورد. وظیفه فقیه ردّ فروع بر اصول است. اصول اسلامی در کتاب و سنت موجود است. فقط یک «هنر» لازم است و آن هنر «اجتهاد» یعنی تطبیق هوشیارانه و زیرکانه کلیات اسلامی بر جریانات متغیر و زودگذر است.
ب) اجتهاد در شیعه
بنیاد نظری اجتهاد در شیعه بر اساس باور جامعیت اسلام و مردودانگاری خلأ تشریع است. اخبار و احادیث فراوانی در متون روایی آمده است که حکم هر چیزی به طور کلی در کتاب و سنت موجود است. در کتاب کافی بابی وجود دارد به عنوان «باب رجوع به کتاب و سنت و اینکه همه حلال‌ها و حرام‌ها و احتیاجات مردم در قرآن یا سنت موجود است.»
با توجه به دیدگاه شیعه، اجتهاد از نوع تشریع و قانون‌گذاری بر اساس رأی و نظر خود یا قیاس نیست، و اساساً چنین اجتهادی در نگرش شیعه باطل است. اجتهاد در شیعه به معنای تلاش و کوشش عالمانه و تدبر و تعقل در فهم ادله شرعیه و تفریع و استنباط حکم فروع از اصول است. در سخنان امیرمؤمنان(ع) درباره کار ویژه مجتهد آمده است که فروع را بر اصول تطبیق می‌دهد و پاسخ مسئله را بر اساس آن باز می‌گوید. اینگونه از اجتهاد هیچ‌یک از آفات اجتهاد رأی را ندارد. از این رو اجتهاد شیعی توانسته است در طول تاریخ پیوسته بپاید و همواره رشد و بالندگی یابد.
5ـ عقلانیت
از جمله امتیازات برجسته تشیع عقلانیت بالای آن است. عقلانیت شیعه نه در هیچ یک از مذاهب اسلامی مانندی دارد و نه در دیگر ادیان. در مکتب تشیع بر اساس روایات رسیده از معصومان(ع) عقل و خرد، حجت و پیامبر باطنی است و پیامبر حجت بیرونی؛ از این رو شیعه بنیادی‌ترین مسائل اعتقادی خویش را بر پایه عقل و براهین قطعی عقلی استوار می‌سازد و آن را یکی از ادله چهارگانه در استنباط فقهی قرار داده است. عقلانیت شیعه ویژگی‌هایی دارد که ممیز اساسی آن با دیگر فرق اسلامی است، از جمله اینکه عقل فسلفی عمدتاً در میان شیعه رشد کرد و فیلسوفان بزرگ اسلامی نوعاً شیعه بوده‌اند. احمد امین مصری، فارابی را شیعه می‌داند، تنها از آن رو که گرایش‌های فلسفی و عقلانی وی فقط و فقط در بستر تشیع می‌تواند شکل گرفته باشد.
در اهل سنت اگر چه معتزله گرایش عقلی داشتند؛ لیکن اولاً عقل اعتزالی عقل جدلی بوده و از عقل برهانی بهره‌‌ای نداشت. ثانیاً معتزله گروهی اندک بوده که دیری نپاییدند و از جهان تسنن رخت بربستند. این مسئله نشان می‌دهد که عقلانیت اعتزالی فاقد سرمایه‌ها و پشتوانه‌های لازم برای بقا و دوام خود بوده و در جهان تسنن تحمل‌پذیر نبوده است. این مسئله ناشی از عوامل مختلفی است از جمله احتمالاً پاره‌ای افراطی‌گری‌های خردشعارانه معتزلیان؛ همچنین فقدان مباحث و بنیادهای عقل‌گرایانه در منابع حدیثی جهان تسنن و قرار گرفتن جریان عقل‌گرا در برابر نص و حدیث‌گرایی. اما در جهان تشیع این مسئله به طور بنیادی حل شده است. یعنی نه تنها امامان معصوم(ع) بر جایگاه عقل و خرد تأکید فراوان می‌نمودند بلکه احادیث شیعه، بر خلاف احادیث اهل سنت، مشتمل بر احادیثی است که منطقاً مسایل عمیق ماوراء الطبیعی، اجتماعی و... را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. استاد مطهری بر آن است که در احادیث اهل سنت تجزیه و تحلیلی درباره این موضوعات صورت نگرفته است. مثلاً اگر سخن از قضا و قدر، اسماء و صفات باری، روح، انسان، عالم پس از مرگ، صراط، میزان، امامت، خلافت و... به میان آمده هیچگونه بحث و توضیحی در پیرامون آنها ارائه نشده است؛ ولی در احادیث شیعه همه این مسائل طرح شده و درباره آنها استدلال شده است. مقایسه‌ای میان ابواب حدیث کتاب کافی و ابواب حدیث صحاح سته به خوبی این مطلب را روشن می‌سازد. تفکر شیعی از آغاز استدلالی و تعقلی بوده و تنها تشیع توانسته است حیات فلسفی اسلام را حفظ کند. شیعه این حیات عقلی را بیش و پیش از همه وامدار امیرالمؤمنین علی(ع) است که نخستین‌بار ژرف‌ترین بحث‌های عقلی در حوزه معارف اسلامی در خطبه‌ها و مذاکرات و دعوات آن حضرت مطرح شده و توسط دیگر امامان بسط و توسعه یافته است. کثرت نصوص عقلی و استدلالی در منابع شیعه زمینه مساعدی جهت استقبال از پرسش‌های بنیادین فلسفی انسان و توانمندی بسیار بالایی در جهت پاسخ به آنها پدید آورده است؛ در حالی که پاسخ و شعار بزرگان اهل سنت در برابر ساده‌ترین پرسش‌های خداشناختی «السئوال بدعه» ، بوده است. استاد لگنهاوزن بر همین مسئله انگشت نهاده و راز اسلام آوردن و تشیع خود را استقبال بی‌نظیر این آیین از پرسش‌های انسان می‌دانند.
6ـ اندیشه سیاسی مضبوط
از ویژگی‌های تشیع برخورداری از اندیشه سیاسی ضابطه‌مند و معیارگراست. در نظر شیعه امامت منصبی، الهی است و امام دارای شرایطی مشخص شده در شریعت می‌باشد. این شرایط عبارتند از: عصمت، مشروعیت الهی و تعیین از جانب خداوند و ابلاغ آن از طریق نص نبوی و یا امام بر حق پیشین. در اهل سنت این مسئله شکل دیگری می‌یابد. آنان امامت را از آسمانی بودن و وابستگی به تعیین و نصب الهی به زمین منتقل کرده و آن را کاملاً بشری و به تعبیری سکولارگونه کردند.
اما اینکه پس از زمینی شدن حکومت ساز و کار ایجاد و کاربست و حفظ و انتقال قدرت سیاسی چیست، متأسفانه در این زمینه اندیشه سیاسی اهل سنت بسیار آشوبناک و فاقد یک اصل اساسی و ضابطه و نظریه جامعی در جهت تعیین امام و حاکم است و همواره به تناسب تغییر وضع حکومت‌ها در جهت توجیه آنها تغییر کرده و تابع وضع موجود بوده است. این مسئله در نهایت به توجیه و حمایت از نظام‌های سلطنتی ـ موروثی فاسدی چون حکومت بنی امیه و بنی‌عباس انجامیده است. از نظر تاریخی خلیفه نخست در نزاعی که بین مهاجران و انصار در سقیفه پدید آمد غالب شد و به تعبیر خلیفه دوم «فلتهً» برگزیده شد و با بیعت پنج نفر به نام‌های اسید بن حضیر، بشیربن سعد، عمربن الخطاب، سالم آزاد کرده ابوحذیفه و ابوعبیده جراح به حکومت دست یافت و همین مبنای مشروعیت سیاسی در اهل سنت شد. سپس ابوبکر، عمربن خطاب را برای حکومت پس از خود نصب کرد و از پی آن نصب خلیفه پیشین از مبانی مشروعیت قلمداد شد. عثمان از شورای انتصابی خلیفه دوم بر آمد و این نیز یک عامل توجیه سیاسی شد. امام علی(ع) افزون بر منصوب بودن از جانب خداوند، پس از عثمان توسط مردم به رهبری انتخاب شد و در نتیجه، انتخاب مردم نیز مبنایی برای حکومت شد. پس از آن حضرت مردم با امام حسن(ع) بیعت کردند، ولی معاویه با غلبه در جنگ به قدرت سیاسی مسلط شد. آنگاه «قهر و غلبه» نیز از مبانی مشروعیت در میان اهل سنت شناخته شد!‌ آنگاه معاویه خلافت را به سلطنت موروثی تبدیل کرد و یزید را ولیعهد خود قرار داد و این رویه پس از او در بنی‌امیه و بنی‌عباس ادامه یافت؛ پس ولایتعهدی نیز یک مبنای مشروعیت شد!!‌ هم اکنون نیز در برخی از کشورهای اسلامی ـ عربی نظام سلطنتی موروثی ادامه دارد.
اکنون دیدگاه برخی از اندیشمندان نامدار اهل سنت را در این باره تقدیم می‌داریم: قاضی القضات ابویعلی (متوفی 458) می‌نویسد: «امامت، با اعمال زور و قدرت نیز حاصل می‌شود و نیاز به گزینش و عقد ندارد؛ بنابراین، هر کس به زور شمشیر، پیروزی به دست آورد و بر مسند حکومت و خلافت نشست و «امیرالمؤمنین» خوانده شد، هر کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، ‌جایز نیست که شبی را به روز آورد و چنین مردی را پیشوا و امام خود نداند؛ خواه چنین کسی، صالح و نیکوکار باشد و یا فاسق و تبهکار؛ زیرا او امیرالمؤمنین و فرمانش بر همگان،‌ نافذ است.» او درباره پیشوای دیگری که برای به دست آوردن قدرت و بیرون آوردن زمام حکومت از دست وی می‌جنگد و هر کدام سپاه و یاوری برای خود دارد، می‌نویسد: «نماز جمعه و خطبه آن، به نام مرد پیروز خوانده می‌شود عبدالله بن عمر، هنگام حرّه با مردم مدینه نماز جماعت می‌گذاشت و می‌گفت: «نحن مع من غلب؛ یعنی با من کسی هستم که پیروز شود.»
امام الحرمین جوینی (متوفی 478 هـ. ق) از دانشمندان بزرگ اشاعره بر آن است که: «در عقد امامت، اتفاق آرا شرط نیست، بلکه بدون آن نیز امامت شکل می‌گیرد، زیرا ابوبکر به امامت رسید، آن هم پیش از اینکه خبر به امامت رسیدنش به گوش دیگر صحابه و اطراف کشور اسلامی برسد. بنابراین در تشکیل امامت فقط هماهنگی و اجماع امت، شرط نیست و چون اجماع امت، شرط صحت امامت نیست، در تعداد نفرات ارباب حل و عقد و صاحب نظران در گزینش امام، حدی معین و تعدادی مشخص، به صورت ثابت شده، در دست نیست. بنابراین، امامت با موافقت و صلاحدید حتی یکی از ارباب حل و عقد نیز صورت می‌گیرد.»
قرطبی (متوفی 671 هـ. ق) می‌نویسد: «اگر یک نفر از صاحب‌نظران و معتمدان مردم هم امام را تعیین و معرفی کند، کافی است و انتخاب او بر دیگران، واجب است؛ زیرا عمر در سقیفه بنی‌ساعده، یک تنه عقد بیعت با ابوبکر بست.»
سعدالدین تفتازانی در شرح المقاصد آورده است: «هر که مدعی امامت باشد و با قهر و غلبه، مالک رقاب مسلمانان گردد، اگر چه فاسق یا جاهل باشد، امامت برای او منعقد می‌شود... اطاعت امام واجب است، مادامی که مخالف حکم شرع نگوید: خواه عادل باشد، خواه جایر». این گفتار تفتازانی، بیانگر سه مطلب از دیدگاه ایشان است:
1ـ نحوه تعیین امام: یکی از اموری که امامت به وسیله آن ثابت می‌شود، این است که کسی مدعی امامت باشد و با قهر و غلبه، بر مسلمانان مسلط شود و مالک رقاب آنان گردد.
2ـ شرایط امام: در امام، عدالت و علم، معتبر نیست؛ بلکه امامت برای جاهل و فاسق نیز منعقد می‌شود.
3ـ اطاعت از امام: اطاعت از هر امام،‌ واجب است، مادام که مخالف شرع نگوید، چه عادل و چه جایر و ظالم.
7ـ معنویت و عرفان
یکی از امتیازات بزرگ تشیع سرمایه‌های بزرگ معنوی و عرفانی آن است. گنجینه‌های معنوی‌ای چون صحیفه سجادیه و دعاهای مأثور از اهل‌بیت(ع) مجموعه‌ای بی‌نظیر فراهم آورده که در آن عشق و معرفت به بهترین شکل با یکدیگر هم آغوش گشته و همه ابعاد و مراحل حیات را فراگرفته است. معنویت و عرفان شیعی دارای مؤلفه‌های شگرف و تأثیرگذاری در حوزه اندیشه، انگیزه، اخلاق، سلوک فردی و اجتماعی انسان و رهیافت‌های منحصر به فردی است از جمله:
الف) توحید عرفانی آنسان که شیعه تفسیر کرده برآمده از فرهنگ قویم قرآن و منابعی چون نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیه، مجامع حدیثی و روایی، ادعیه و نیایش‌های صادره از معصومان(ع) است.
ب) عرفان شیعه هم‌آغوش با عدالت فردی و اجتماعی و همراه با مسئولیت‌شناسی و مسئولیت‌پذیری اجتماعی و گره خورده با حماسه و امر به معروف و نهی از منکر است. عرفان شیعی عرفان فرد و جامعه، قرآن و سنت، اجتهاد و جهاد، حماسه و حرکت و تربیت و عدالت است، نه عرفان انزوا و عزلت و درونی‌گرایی و رخوت آنسان که در تصوف اهل سنت مشاهده می‌شود. عرفان شیعی، عرفان زندگی در دنیا با معیارهای ناب اسلامی برای حیات جاودان آخرت، گرایش به «رضوان‌الله» و «لقاءالله» است که سلوک و سیاست،‌ عرفان و عقلانیت، معنویت و حریّت و.... را در همه ابعاد زندگی به هم می‌پیوندد.
عرفان شیعی حول مفهوم ولایت شکل می‌گیرد که درجه و مرتبه‌ای از مسئله امامت یا ولایت معنوی انسان کامل است که نمود و جلوه تام ولایت مطلقه الهیه می‌باشد و این اوج مفهوم امامت است.
مسئله ولایت معنوی انسان کامل به تعبیری مسئله حجت زمان است. عرفا و متصوفه بر این مطلب اصرار دارند که در هر دوره‌ای یک انسان کامل که حامل معنویت کلی انسانیت است وجود دارد. هیچ نبوده و نخواهد بود که زمین از یک انسان کامل خالی باشد که حجت خداست بر دیگران. برای آن انسان کامل مقامات و درجات زیادی قائلند. در متون شیعه و زیارت‌ها آمده است که امام دارای چنین روح کلی است.
اهل عرفان برآنند که در هر دوره‌ای باید یک قطب، یا انسان کامل وجود داشته باشد و شیعه بر‌ آن است که در هر دوره‌ای یک امام و حجت وجود دارد که «انسان کامل» است. باید توجه داشت که «انسان کامل» به معنای «امام و ولی» بالاتر و والاتر از «انسان کامل» عرفان و قطب و ولی در عرفان و تصوف است. از این رو نباید بین «قطب» به عنوان امام و ولی معصوم با «انسان کامل» مصطلح در عرفان به خصوص عرفان صوفیان انطباق مطلق برقرار کرد؛ بلکه باید به معنا و مصداق و مختصات آن توجه کامل داشت. اطلاق «قطب» به برخی رهبران فاقد حکمت، فقاهت و شریعت و حتی سلوک باطنی گروهی از متصوفه ظلم فاحش به «انسان کامل»، امام و ولی و حتی عارفان حقیقی است.
از سوی دیگر برخی جریان‌های عرفانی ـ صوفیانه مسئله «امامت و ولایت» را به معنای استمرار «مقام نبوت» و واسطه فیض در نظام خلقت و شریعت و حجت‌های کامل الهی باور ندارند و به یقین «تصوف منهای ولایت» با عرفان و تصوف اصیل و ولایت‌محور در تضاد و تعارض علمی و عملی است و آنها را باید از هم بازشناخت تا جریان اصلی عرفان گم نشود و معیارهای معرفتی ـ رفتاری و محکمات برای تأویل متشابهات در حوزه عرفان و تصوف مهجور و مغفول واقع نشود. از محکمات عرفان ناب که تمام مسائل دیگر در نسبت با آن سنجیده می‌شود، عنصر «امامت و ولایت» است. امامت و ولایت در اندیشه شیعی در برگیرنده عنصر مرجعیت دینی و زعامت و رهبری سیاسی و اجتماعی نیز هست.
سوتیترها
از ویژگی‌های ممتاز تشیع حداکثر مصونیت‌پذیری در برابر انحرافات و کژاندیشی‌ها در عرصه درک و فهم حقایق و آموزه‌های دینی است. این مهم تابع عواملی چند است از جمله: استمرار نص و وجود رهبرانی معصوم که اقیانوس دانش و معارفشان بهترین مبیّن معارف دینی و زداینده غبار تحریف‌ها و ناراستی‌هاست.
بنیاد نظری اجتهاد در شیعه بر اساس باور جامعیت اسلام و مردودانگاری خلأ تشریع است. در کتاب کافی بابی وجود دارد به عنوان «باب رجوع به کتاب و سنت و اینکه همه حلال‌ها و حرام‌ها و احتیاجات مردم در قرآن یا سنت موجود است.»
عقلانیت شیعه ویژگی‌هایی دارد که ممیز اساسی آن با دیگر فرق اسلامی است، از جمله اینکه عقل فسلفی عمدتاً در میان شیعه رشد کرد و فیلسوفان بزرگ اسلامی نوعاً شیعه بوده‌اند. احمد امین مصری، فارابی را شیعه می‌داند، تنها از آن رو که گرایش‌های فلسفی و عقلانی وی فقط و فقط در بستر تشیع می‌تواند شکل گرفته باشد.
به یقین «تصوف منهای ولایت» با عرفان اصیل و ولایت‌محور در تضاد و تعارض علمی و عملی است. از محکمات عرفان ناب که تمام مسائل دیگر در نسبت با آن سنجیده می‌شود، عنصر «امامت و ولایت» است. امامت و ولایت در اندیشه شیعی در برگیرنده عنصر مرجعیت دینی و زعامت و رهبری سیاسی و اجتماعی نیز هست.
پی‌نوشت‌ها:
ـ شیعه (مذاکرات و مکاتبات پروفسور هانری کربن با علامه سیدمحمدحسین طباطبایی)، ص 17 و 20.
ـ السیوطی، الدرالمنثور، ج 6، ص 376، در تفسیر آیه 6 و 7 سوره بینه.
ـ رازی، ابوحاتم، گرایش‌ها و مذاهب اسلامی در سه قرن نخست هجری، ترجمه علی آقا نوری، ص 259.
ـ احمد امین ضحی الاسلام ، ج 3، ص 208 ـ 209، محمد کرد علی، خطط الشام،‌ ج 5، ص 251؛ عماره التیارات الاسلامیه، ص 200؛ شیبی ،‌کامل مصطفی، الصله بین التصوف و التشیع، ج 1، ص 22ـ 25؛ علی آقا نوری، خاستگاه تشیع و پیدایش فرقه‌های شیعه در عصر امامان، ص 120.
ـ مائده/ 55.
ـ مائده/ 3 و 67.
ـ احزاب/ 33.
ـ نساء/ 59.
ـ آیت الله مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 9 و 10
ـ «انی جاعلک للناس اماما»، بقره/ 124.
ـ آل عمران/ 61.
ـ «من کنت مولاه فعلی مولاه» (مسند احمد، ج 6، ص 401 ، ح 18506.)
ـ نمونه‌هایی از اینگونه احادیث در شماره پیشین گذشت.
ـ پیامبر به امام علی(ع) فرمود: «انت ولی کل مؤمن بعدی» (المعجم الکبیر، ج 12، ص 78.)
ـ «ان لکل نبی وصیاً‌ و وارثاً و ان علیا وصیی و وارثی»، صحیح ترمذی، ج 5، ص 641، ح 3730.
ـ «انت منی بمنزله هارون من موسی الّا انه لا نبی ‌بعدی» صحیح ترمذی، ج 5، ص 641.
ـ اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوه... کامل ابن اثیر، حوادث سال سوم بعثت.
ـ پاره‌ای از منابع آن در شماره پیشین گذشت.
ـ «مثل اهل بیتی کمثل سفینه نوح من رکبها نجی و من ترکها غرق»، سلیمان بن احمد الطبرانی، المعجم الاوسط، ج 5، ص355.
ـ «.... و اهل بیتی امان لامتی»، (متقی هندی، کنزالعمال، ج 12، ص 102.)
ـ ر.ک: دکتر سیدیحیی یثربی، فلسفه امامت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ محمدرضا کاشفی؛‌ کلام شیعه، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ جمعی از نویسندگان، امامت‌پژوهی، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی.
ـ در اینجا مراد از دوران عصمت دوران حضور و ظهور امام معصوم است، اما اصل وجود امام معصوم در شیعه همیشگی است و پایانی ندارد.
ـ ر.ک: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 21، ص 150 - 151.
ـ شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 20، ص 163- 165.
ـ‌ همان، ج 21، ص 158.
ـ همان، ج 1، ص 57 و 58 و ج 20، صص 33 - 35.
ـ کافی، ج 1، کتاب العلم، «باب الرد الی الکتاب و السنه و انه لیس شیئی من الحلال و الحرام و جمیع ما یحتاج الیه الناس الا و قد جاء فیه کتاب او سنه».
ـ شهید مطهری، همان، ج 20، ص 164؛ خاتمیت ، ص 131.
ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: حمیدرضا شاکرین، حکمت احکام (مجموعه چلچراغ حکمت).
ـ شهید مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران.
ـ حمیدرضا شریعتمداری، عقلانیت اسلامی هفت آسمان (فصلنامه) ش 20، سال پنجم، زمستان 82، ص 8.
ـ بنگرید: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 91-95؛ محمد صفر جبرئیلی، تشیع، مجموعه چلچراغ حکمت.
ـ بنگرید: علامه طباطبایی و شهید مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 17 (مقدمه).
ـ بنگرید: پرسمان (ماهنامه)، پیش شماره اول، خرداد 80، ص 5.
ـ بنگرید: ابوالحسن، علی بن محمد الماوردی، الاحکام السلطانیه، ص 6.
ـ ابویعلی محمد بن الحسین الفراء الحنبلی، الاحکام السلطانیه، ص 20.
ـ همان، ص 23.
ـ امام الحرمین الجوینی، کتاب الارشاد، باب الاختیار، ص 424.
ـ محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 1 ، ص 269.
ـ تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5 ، ص 233.
ـ جمعی از نویسندگان، امامت پژوهی، ص 71-67.
ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: محمد تقی جعفری، عرفان اسلامی.
ـ بنگرید: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 3 ، ص 289 و ج 4 ، ص 838-849.
ـ شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 281، ج 4، ص 866، ج 23، ص 419.
ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: علامه طباطبایی، معنویت تشیع؛ محمد جواد رودگر، عرفان اسلامی، تهران، کانون اندیشه جوان، (مجموعه چلچراغ حکمت).



تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 96/3/13 | 2:1 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

دلایل حقانیت مذهب تشیع و ولایت ائمه معصومین علیهم السلام را از منظر قرآن و روایات بیان کنید؟

 

پاسخ

 

1- تمام پیامبران بدون استثنا وصی و جانشین داشتند. پیامبر گرامی اسلامی فرموده است: نخستین وصیی که در روی زمین بود، هبة اللَّه پسر آدم بود و هیچ پیغمبری در نگذشت، جز اینکه او را وصیی بود و همه پیغمبران یک صد و بیست هزار تن[1] بودند که پنج نفر آن ها اولو العزمند، نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد علیهم السلام؛ و علی بن ابی طالب مانند هبة اللَّه است برای محمد و علم اوصیاء و پیشینیان خود را به ارث برده است. همانا محمد علم پیغمبران و مرسلین پیش از خود را به ارث برده.»[2]

بنابراین چون دین اسلام دین خاتم و همیشگی است، لذا تا دنیا باقی است، رسول خدا باید جانشین داشته باشد که بر اساس مکتب تشیع تا به امروز جانشین داشته و وصی پیامبر در حال حاضر حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه می باشد.

2- یک چوپان وقتی بخواهد جایی برود، گله را به امان خدا نمی سپارد و برای خودش جانشین تعیین می کند. در خانه، مادر جانشین پدر است. در مدرسه، ادارات، کارخانجات و ... هر رئیسی یک یا چند جانشین دارد و حال چطور ممکن است که رسول الله جانشین نداشته باشد. چگونه بپذیریم که پیامبر برای حکومت نوپای مدینه، جانشینی برای خودش تعیین نفرموده باشد.

3- پیامبری که نداند بعد از رحلتش، مریدان او بر سر حکومت به جان یکدیگر می افتند و اختلاف ایجاد می کنند، شایستگی پیامبری را ندارد. پس اگر پیامبر از جانب خدا باشد، قطعاً اختلاف را پیش بینی کرده و برای خود جانشین تعیین کرده است.

آیا باور کردنی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در غزواتی که چند روز از مدینه بیرون می رفت(همانند غزوه تبوک)، مدینه را خالی نگذارد و اقدام به تعیین جانشین کند، ولی برای بعد از رحلت خود هیچ اقدامی ننماید و امت را در میان انبوهی از اختلافات و سرگردانی ها به حال خود رها سازد و تداوم اسلام را از طریق رهنمود برای آینده، به طور کامل تضمین ننماید؟

4- آیا بر ابوبکر و عمر واجب بود برای خودشان جانشین تعیین کنند؟ اگر جواب منفی است، پس خطای بزرگی مرتکب شدند و نباید در امر جانشینی خود دخالت می کردند.

اما اگر جواب مثبت است، خواهید گفت که این دو به دلیل دلسوزی برای مردم و جهت جلوگیری از اختلافات و اغتشاشات، جانشین تعیین کرده اند.

حال اگر جواب دوم مراد باشد، یعنی خدای ناکرده رسول خدا درایتش از درایت عمر و ابوبکر کمتر است؟! که این جمله و عقیده موجب کفر در دین می شود. اگر عمر و ابوبکر، حق انتخاب جانشین دارند، چطور رسول خدا که تمام کاینات در اختیار ایشان است، این حق را ندارد؟! ضمن این که پیامبر، منادی رحمت و وحدت است، پس بر ایشان واجب است به طریق اولی جانشین تعیین کرده و امت را به حال خود رها نکند تا موجبات اختلاف فراهم نشود.

یقیناً ابوبکر و عمر دلسوز تر از پیامبر برای مسلمانان نبوده اند، حال چگونه باور کنیم پیامبری که سیزده سال در مکه تلاش کرد تا احکام اسلام را در جامعه پیاده کند، ولی مشرکین نگذاشتند، حکومتی که در سایه آن احکام الهی در مدینه اجرا می شد را بدون سرپرست و جانشین رها کند؟!

چگونه باور کنیم ابوبکری که فقط دو سال حکومت کرد، جهت حفظ حکومتش برای خودش، جانشین(عمر) تعیین کند، اما پیامبری که برای تشکیل و استقرار حکومتش، ده سال در مدینه تلاش کرد و جنگید، به فکر تداوم و بقاء آن نباشد؟!

حال یا باید بگوییم که پیامبر جانشین داشته است - که نظر شیعه همین است - و یا باید بگوییم که العیاذ بالله پیامبر تدبیر و سیاست ابوبکر و عمر را نداشته است؛ که اگر قائل به نظریه دوم باشیم، این مسأله موجب انکار نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله می شود؛ و این در حالی است که تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند که هیچ کس دارای علم، تدبیر و سیاست حضرت محمد(ص) نیست.

5- وقتی پیامبر(ص) مأمور به دعوت علنی شد، اقوام خویش را دعوت کرد و فرمود: هر کس به من ایمان آورد، وصی و جانشین من است. که فقط حضرت علی علیه السلام اعلام آمادگی کرد.

رسول خدا در آن مجلس فرمودند: «ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوه»[3] هر چند در نهج البلاغه دارد که امام علی علیه السلام فرمودند: وقتی که جبریل آیات اولیه قرآن را نازل کرد من در غار حرا بودم و پیامبر آنجا به من فرمود که شما وصی و جانشین من هستی. یعنی نبوت و امامت هم زمان از جانب خدا اعلام شد.

حضرت علی علیه السلام می فرماید: «لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْه (ص) فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّیطَانُ قَدْ أَیسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّک تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّک لَسْتَ بِنَبِی وَ لَکنَّک وَزِیرٌ وَ إِنَّک لَعَلَی خَیرٍ؛ وقتی که وحی بر پیامبر نازل شد، من ناله ای شنیدم. گفتم یا رسول الله، این ناله کیست؟ فرمود ناله شیطان است که از پرستش خویش نا امید گشته است. پیامبر به من فرمود: یا علی، هر چه را که من شنیدم، شما هم شنیدی و هر چه را که دیدم، دیدی، الا این که شما پیغمبر نیستی بلکه وزیر و جانشین من هستی.»[4]

6- حدیث منزلت

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  صلی الله علیه و آله  أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِی بَعْدِی؛ یا علی نسبت شما به من، همان نسبت هارون به موسی است؛ جز این که شما پیامبر نیستی.»[5] حضرت هارون، وزیر و جانیشن حضرت موسی بود و پیامبر هم بود و حضرت علی وزیر و جانشین رسول الله است، با این تفاوت که ایشان پیامبر نبوده و امام هستند.

7- حدیث ثقلین

پیامبر گرامی اسلام فرموده است: «إِنِّی تَارِک فِیکمُ الثَّقَلَینِ مَا إِنْ تَمَسَّکتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّی یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ؛ من دو چیز گران بها در میان شما می گذارم، هر کس به این دو چنگ زند هرگز گمراه نخواهد شد: کتاب خدا و اهل بیتم؛ و آن دو از هم جدا نمی شوند تا پیش حوض کوثر به من برسند.»[6] بر اساس این روایت مشهور بین شیعه و سنی، تنها راه نجات، کتاب خدا و اهل بیت پیامبر معرفی شده است.

8- روایات زیادی از پیامبر(ص) وارد شده است که به مدح حضرت علی(ع) پرداخته و ما را مأمور به پیروی و اقتدا به ایشان نموده است:

الف- پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ مَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ بَعْدِی أَفْضَلَ مِنْ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ إِنَّهُ إِمَامُ أُمَّتِی وَ أَمِیرُهَا وَ إِنَّهُ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی عَلَیهَا مَنِ اقْتَدَی بِهِ بَعْدِی اهْتَدَی وَ مَنِ اهْتَدَی بِغَیرِهِ ضَلَّ وَ غَوَی؛ آسمان نیلگون سایه نیفکنده و زمین بر پشت خود نگرفته است کسی را که پس از من، برتر از علی بن ابی طالب علیه السلام باشد. او پیشوا و زمامدار امّت من و وصی و جانشین من بر امّتم می باشد. هر که پس از من از او پیروی کند هدایت می یابد و هر که از غیر او هدایت بخواهد، گمراه می شود.»[7]

ب- پیغمبر در زندگانی خود مکرر می فرمودند: «علی مع الحق و الحق مع علی؛ علی با حق است و حق هم با وی می باشد. وی به هر سو که میل کند؛ حق هم دنبال او می رود و از وی جدا نمی گردد.»[8]

ج- امام صادق علیه السلام فرموده اند: «مَا مِنْ آیةٍ فِی الْقُرْآنِ أَوَّلُهَا یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِلَّا وَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام أَمِیرُهَا وَ قَائِدُهَا وَ شَرِیفُهَا وَ أَوَّلُهَا وَ مَا مِنْ آیةٍ تَسُوقُ إِلَی الْجَنَّةِ إِلَّا وَ هِی فِی النَّبِی وَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام وَ أَشْیاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ؛ هیچ آیه ای در قرآن نیست که اول آن «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا» باشد، جز این که علی بن ابی طالب علیه السّلام، امیر و پیشوا و شریف و اولین مؤمن در آن آیه است. و هر آیه ای که راهنمایی به سوی بهشت است درباره پیامبر و اهل بیت آن جناب و شیعیان و پیروان آنها است.»[9]

9- روایتی که شیعه و سنی آن را نقل کرده اند که رسول خدا فرمود: جانشینان من دوازده نفرند. یکی از کتاب های معتبر اهل سنت صحیح مسلم است که این روایت در آن نقل شده است: «عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ دَخَلْتُ مَعَ أَبِی عَلَی النَّبِی- صلی الله علیه و سلم- فَسَمِعْتُهُ یقُولُ «إِنَّ هَذَا الأَمْرَ لَا ینْقَضِی حَتَّی یمْضِی فِیهِمُ اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً». قَالَ ثُمَّ تَکلَّمَ بِکلَامٍ خَفِی عَلَی- قَالَ- فَقُلْتُ لأَبِی مَا قَالَ قَالَ «کلُّهُمْ مِنْ قُرَیشٍ»؛ راوی می گوید: همراه پدرم بر پیامبر وارد شدیم که حضرت فرمود: امر اسلام عزیز پیروز نمی شود مگر این که دوازده خلیفه بیاید. سپس کلامی فرمود که نفهمیدم. به پدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: فرمود: همه شان از قریشند.»[10]

اهل سنت نمی توانند دوازده خلیفه را معرفی کنند و لذا در معرفی دوازده خلیفه گرفتار پنج مسأله بسیار مهم شده اند:

1- گرفتار اختلاف عجیبی در معرفی دوازده خلیفه شده اند؛ زیرا هر عالمی یک مجموعه 12 نفری را به عنوان خلیفه معرفی کرده است که با نظرات دیگران مخالف است و هیچ نوع اتفاق نظری در معرفی دوازده خلیفه ندارند.

2- کسانی مثل یزید و برخی از خلفای اموی و عباسی، به عنوان خلیفه معرفی شده اند که تا مرفق دستشان به خون فرزندان پیامبر آلوده است.(جریان کربلا و غیره)

3- چگونه ممکن است پیامبری که طبق فرموده قرآن :«عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ؛ رنج بردنتان بر او دشوار و در هدایتتان بسیار علاقمند، کوشا و حریص است.»(توبه، 128) اسامی جانشینان خودش را معرفی نکرده تا مردم سراغ آنان بروند و گمراه نشوند؛ در حالیکه پیامبر هرگز مردم را در گمراهی و سرگردانی قرار نمی دهد.

4- این سخن که کسی بگوید من دوازده خلیفه و جانشین دارم ولی اسم آن ها را معرفی نکند، چه فایده ای دارد؟! چرا که بناست مردم به این دوازده خلیفه مراجعه کنند.

5- اما اشکال و ایراد بزرگی که بر اصحاب پیامبر می توان وارد کرد این است که چرا اسامی جانشینان حضرت را از ایشان نپرسیدند تا گمراه نشوند؟!

پس تنها راه نجات و تفسیر صحیح روایات دوازده خلیفه، نظر شیعه دوازده امامی است که مثل اهل سنت معتقد است جانشینان پیامبر دوازده نفرند و در معرفی دوازده نفر هیچ اختلافی ندارند؛ که اولشان علی بن ابی طالب علیه السلام و آخرین شان مهدی موعود(عج) می باشد.

بنابراین با توجه به اشکالات فوق، قطعا پیامبر اسامی دوازده خلیفه را بیان کرده است ولی دشمنان اهل بیت علیهم السلام با حمایت حکام وقت، آن را حذف کرده اند.

10- آیه ولایت                          

«اِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ؛ سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول او است و مؤمنانی [مانند علی بن ابی طالب اند] که همواره نماز را برپا می دارند و در حالی که در رکوع هستند [به تهیدستان ] زکات می دهند.»[11]

چه کسی است که ولایت و سرپرستی او مثل ولایت خدا و رسول خدا است؟ این شخص چه کسی است که ولایتش در ردیف ولایت پیامبر  صلی الله علیه و آله  و ولایت خدا قرار گرفته و هر سه با یک جمله ادا شده است. یک انسان عادی، هرگز ولایتش ولایت خدا نخواهد بود. فقط ولایت انبیا و جانشینان آن ها، ولایت خدا است. این فردی که در رکوع زکات داده چه کسی است که ولایتش ولایت خداست؟

در بسیاری از کتب اسلامی و منابع اهل تسنن، روایات متعددی دایر بر اینکه آیه فوق در شان علی علیه السلام نازل شده نقل گردیده که در بعضی از آنها اشاره به مسأله بخشیدن انگشتر در حال رکوع نیز شده و در بعضی نشده، و تنها به نزول آیه درباره علی علیه السلام قناعت گردیده است.[12]

11- آیه اولی الامر

«یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ؛ ای اهل ایمان! از خدا اطاعت کنید و [نیز] از پیامبر و صاحبان امر خودتان [که امامان از اهل بیت هستند و چون پیامبر دارای مقام عصمت می باشند] اطاعت کنید.»[13]

در این آیه شریفه اطاعت از اولی الامر در ردیف اطاعت از خدا آمده است. حال اگر اولی الامر انسان های عادی باشند که اهل خطا و معصیت هستند، لازم می آید که خداوند به بندگانش مجوز انجام گناه داده باشد؛ پس باید اولی الامر افراد معصومی باشند که مثل پیامبر خطا و معصیت نمی کنند تا اطاعت بدون چون و چرا از ایشان موجب اطاعت از معصیتکار نشود.

12- آیه مودت

«قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی؛ بگو: از شما [در برابر ابلاغ رسالتم] هیچ پاداشی جز مودّت نزدیکان [یعنی اهل بیتم] را نمی خواهم.»[14]

13- آیه مباهله

«فَمَنْ حَاجَّک فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبین؛ هر که با تو درباره او [عیسی] پس از آن که بر تو [به واسطه وحی نسبت به احوال وی] علم و آگاهی آمد مجادله و ستیز کند، بگو: بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان را و ما زنانمان را و شما زنانتان را و ما نفوسمان را (جان هایمان را) و شما نفوستان را دعوت کنیم. سپس یکدیگر را نفرین نماییم. پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»[15]

به اتفاق شیعه و سنی، پیامبر در روز مباهله با مسیحیان نجران، حضرت علی علیه السلام، حضرت فاطمه سلام الله علیها  و حسنین علیهما السلام را با خودشان بردند. بر اساس این آیه، امام حسن و امام حسین فرزندان پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) جان پیامبر معرفی شده است.

14- آیات تبلیغ و اکمال دین در جریان غدیر خم

«یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ؛ ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین علیه السلام] بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده ای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می دارد. قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمی کند.»[16] که پیامبر گرامی اسلام در غدیر خم حضرت علی علیه السلام را به عنوان خلیفه و جانشین خود معرفی کردند.

15- آیه تطهیر

«إِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهیراً؛ خداوند فقط می‏خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد.»[17] که بر اساس این آیه اهل بیت پیامبر، یعنی حضرت علی، حضرت فاطمه، حضرت حسن و حضرت حسین علیهم السلام معصوم هستند و خطا و نسیان ندارند و گناه نمی کنند. بنابراین کسانی که مثل پیامبر معصوم هستند، لیاقت ولایت و رهبری را دارند و با وجود این ها مراجعه به دیگران خطا و اشتباه می باشد.

16- واقعه لیله المبیت

«و َمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ؛ بعضی از مردم(با ایمان و فداکار، همچون علی(ع) در «لیلة المبیت» به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر صلی الله علیه و آله)، جان خود را به خاطر خشنودی خدا می‏فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.»[18] که این آیه در شأن حضرت علی علیه السلام که در شب مهاجرت پیامبر از مکه به مدینه، در رختخواب حضرت خوابید نازل شد.

با این وجود آیات و روایت زیادی در خصوص ولایت حضرت علی علیه السلام و حقانیت شیعه وجود دارد که جهت اختصار به ذکر همین مقدار کفایت می شود.

جهت اطلاعات بیشتر به مقاله «ولایت و خلافت امام علی(ع) در قرآن» مراجعه کنید.

 

پی نوشت ها:



[1] در برخی از روایات صد و بیست و چهار هزار نفر ذکر شده است،  علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج 25، ص 22، مؤسسة الوفاء، بیروت لبنان، 1404 ه. ق.

[2] کافی، ج 1، ص 224.

[3] تفسیر نمونه، ج 15، ص 329.

[4] بحار، ج،14، ص 475.

[5] کافی، ج، 8، ص 106.

[6] وسائل‏الشیعة، ج 27، ص 34.

[7] بحارالأنوار، ج 25، ص 361.

[8] بحارالأنوار، ج 10، ص 432.

[9] بحارالأنوار، ج 24، ص  316 و ج 35، ص 351.

[10] صحیح مسلم 6: 3/ باب الناس تبع لقریش‏ و صحیح أبی داود 4: 106 و مسند أحمد 5: 101.

[11] مائده، 55.

[12] تفسیر نمونه، ج ‏4، ص 424.

[13] نساء، 59.

[14] شوری،23.

[15] آل عمران، 61.

[16] مائده، 67.

[17] احزاب، 33.

[18] بقره، 207.




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 96/3/13 | 1:48 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

دلایل حقانیت شیعه چیست؟

براهین موجود درزمینه اثبات حقانیت شیعه در زمینه ولایت امیر مومنان (ع) را مى‏توان به سه دسته کلى تقسیم کرد:
1. براهین عقلى؛ 2. دلایل قرآنى؛ 3. روایات پیامبر اکرم(ص).
هر یک از این شیوه‏ها، دلایل بسیارى را شامل مى‏شود؛ به طورى که گستردگى هر یک از این استدلالات، مطالعه کتاب‏هاى متعددى را مى‏طلبد و در این مختصر امکان بحث از آنها نیست؛ لیکن به طور فشرده چند برهان بیان مى‏گردد: یک. دیدگاه قرآن‏
1. از نظر قرآن، رهبرى و امامت امت، اصالتاً باید به دست معصوم و دور از هرگونه کژى باشد. این نکته با تعابیرى مختلف در کتاب الهى بیان شده است؛ از جمله هنگامى که ابراهیم(ع) به امامت رسید و خداوند به او فرمود: «إِنِّى جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»؛ بقره (2)، آیه 124. ابراهیم(ع) آن منصب الهى را براى فرزندانش درخواست کرد «قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِى»؛ ولى در پاسخ آمد: «لایَنالُ عَهْدِى الظَّالِمِینَ» ؛ همان ؛ «عهد من به ستمکاران نمى‏رسد».
آیه بالا نشان مى‏دهد که امامت منصبى الهى است - نه به انتخاب افراد - و به کسانى اعطا مى‏شود که از هر ظلمى (اعتقادى، اخلاقى و رفتارى) پاک و مبرّا باشند و نفى مطلق ظلم، مساوى با عصمت است.
2. در آیه ابلاغ نیز مى‏فرماید: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما»؛ مائده (5)، آیه 67. و به دنبال آن براى تحقق این مسأله (معرفى و اعلام ولایت امیرمؤمنان(ع) در غدیر خم) آیه «بلَّغْتَ رِسالَتَهُ» اکمال دین نازل شد. بنابراین خداوند با اعلام ولایت و جانشینى حضرت على(ع)، کامل شدن دین اسلام را اعلام کرد و فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَکُمُ . الْإِسْلامَ دِیناً؛ مائده (5)، آیه 3 ؛ جهت آشنایى بیشتر با امامت در قرآن نگا : ناصر، مکارم شیرازى، پیام قرآن (تفسیر نمونه موضوعى)، (تهران : دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1377)، ج 9. دو. دیدگاه عقلى‏
1. لزوم رهبرى در جامعه، امرى انکارناپذیر است.
2. رهبرى در جامعه اسلامى، باید براساس احکام و قوانین الهى باشد.
3. احکام الهى به دست کسى اجرا مى‏شود که به طور کامل به زوایاى آن احکام، آگاه و نسبت به آنها متعهّد باشد. به عبارت دیگر اگر پیامبر نیست، پیشواى امت - از نظر شرایط و اوصاف - باید نزدیک‏ترین فرد به آن حضرت باشد.
4. به شهادت تاریخ و گواهى بسیارى از صحابه و تابعین و اعتراف خلفا، هیچ کس در جهات یاد شده قابل مقایسه با امامان معصوم(ع) نبوده است. حتى خلفا در موارد بسیارى، احساس نیاز به آنان مى‏کردند؛ چنان که خلیفه دوم خود الف. محمد عبدالرؤف، المناوى، فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، (بیروت : دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولى)، ج 4، ص 470 یعنى، «اگر على(ع) نبود هر آینه عمر بارها اعلام کرد: «لولا على لهلک عمر» ؛ ب. جمال الدین محمد، الزرندى الحنفى، نظم الدرر السمطین فى فضائل المصطفى والمرتضى والبتول والسبطین، (مکتبة امیرالمؤمنین العامة، الطبعة الاولى، 1377ه.ق - 1958م)، ص 130. هلاک مى‏گشت». سه. از دیدگاه روایى‏
روایات بى‏شمارى از پیامبر اکرم(ص) در کتاب‏هاى شیعه و سنى، به تواتر نقل شده که به صراحت امامت و ولایت اهل بیت(ع) را اثبات مى‏کند؛ مانند:
1. روایات مربوط به حادثه غدیر،
2. روایات لیلة الانذار،
3. احادیث سفینه،
4. احادیث ثقلین،
5. احادیث ائمه دوازده گانه؛
براى آگاهى بیشتر ر.ک : .
الف. مرتضى، مطهرى، امامت و رهبرى، (قم : صدرا)؛
ب. رهبرى امام على(ع) در قرآن (ترجمه المراجعات)؛
پ. تیجانى سماوى، آن گاه هدایت شدم؛
6. حدیث منزلت و...ت. ابراهیم، امینى، بررسى مسائل کلى امامت.

در میان احادیث مختلف - به عنوان نمونه - به بیان حادثه غدیر و توضیحى درباره آن بسنده مى‏کنیم. جریان حدیث غدیر خم‏
رسول خدا(ص) در سال دهم بعثت، تصمیم گرفت عمل حج به جاى آورد و آن را به مسلمانان اعلام فرمود. عده زیادى به مدینه آمدند تا در رکاب آن حضرت حج به جاى آورند و به او تأسى کنند. آن حج را حجةالوداع، حجةالاسلام، حجةالبلاغ و حجةالکمال نامیده‏اند. رسول خدا(ص) از هجرت تا رحلت جز آن حج، حج دیگرى نیاورده است.
پیامبر(ص) پنج یا شش روز به ماه ذى‏حجه مانده، از مدینه خارج شد.... آن گاه اعمال حج و عمره به هدایت خود ایشان انجام گردید و عملى را که تا قیامت باید به جاى آورده شود، عملاً به مردم نشان داد. پس از پایان حج، از مکه به طرف مدینه خارج شد؛ در حالى که جماعت یاد شده در محضرش بودند.
روز پنج شنبه هجدهم ماه ذى حجه با آن جمعیت انبوه به «غدیر خم» در جحفه رسید. در آنجا جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ . وَ اللَّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاس اِنَّ اللَّهَ لا یَهدِىَ القَومَ الکافِرینَ» ؛ مائده(5)، آیه 67.
بدین طریق خدا به پیامبرش امر کرد تا على(ع) را در جاى خویش نصب کند و ولایت و لزوم طاعت او را ابلاغ نماید. در آن وقت طلیعه کاروان به جحفه نزدیک شده بود، حضرت فرمان داد تا آنهایى که از محل گذشته بودند، برگردند و آنانى که در محل بودند، توقف کنند. در آنجا پنج درخت کنار هم بود، فرمان داد کسى زیر سایه آنها ننشیند. جمعیت همه در جاى خود قرار گرفتند، زیر آن درخت‏ها را پاک کردند، آن گاه اذان نماز ظهر گفته شد.
حضرت رسول زیر آن درختان ایستاد و نماز ظهر را با جماعت خواند. هوا به قدرى گرم بود و آفتاب چنان آتش مى‏ریخت که مردم از شدت گرما، گوشه‏اى از عبا را سر کشیده و گوشه‏اى را از حرارت سنگریزه‏ها زیر پا گذاشته بودند، پارچه‏اى بر یکى از درخت‏ها کشیده و براى آن حضرت سایبان درست کردند.
چون از نماز فارغ شد، بالاى جهازهاى شتر رفت که روى هم چیده بودند. صدایش را بلند کرد، به طورى که همه شنیدند و فرمود: «الحمدللّه، از خدا مدد مى‏جوییم، به او ایمان مى‏آوریم، بر او توکل مى‏کنیم و به خدا پناه مى‏بریم از شر نَفْسْ‏هاى خود از سیئات اعمال خویش...».
شهادت مى‏دهم که جز خدا معبودى نیست و محمد بنده و رسول او است... احتمال مى‏رود که خدا مرا به طرف خود ببرد و عمر من سر آید؛ من پیش خدا مسئولم و شما مسئولید، چه مى‏گویید؟
گفتند: گواهى مى‏دهیم که پیغام خدا را رساندى و در رساندن آن تلاش کردى و خیرخواه بودى، خدا تو را جزاى خیر دهد! فرمود: آیا شهادت نمى‏دهید که جز خدا معبودى نیست و محمد بنده و رسول او است و بهشت و آتش خدا و مرگ حق است و قیامت خواهد آمد و خداوند مردگان را زنده خواهد کرد؟ گفتند : آرى شهادت مى‏دهیم. عرض کرد: خدایا! شاهد باش.
سپس فرمود: اى مردم! آیا سخن مرا نمى‏شنوید؟ گفتند: آرى مى‏شنویم. فرمود: من پیش از شما به کنار حوض کوثر خواهم رفت، شما در آنجا پیش من خواهید آمد. عرض آن به فاصله صنعاء (پایتخت یمن) و بُصرى‏ (قصبه‏اى است از توابع دمشق) است. در کنار آن کاسه‏هایى به عدد ستارگان از نقره است؛ بنگرید در حفظ «ثقلین» که چطور جانشین من خواهید بود؟
گفتند: اى رسول خدا! ثقلین چیست؟ فرمود: ثقل بزرگ‏تر کتاب خدا است. یک طرف آن به دست خدا و طرف دیگرش به دست شما است. به آن چنگ زنید تا گمراه نشوید. ثقل کوچک عترت (اهل بیت) من است. خداى لطیف خبیر به من خبر داده که آن دو، از هم جدا نمى‏شوند تا در حوض کوثر پیش من آیند. من از خدا چنین خواسته‏ام، از قرآن و اهل بیت جلو نیفتید؛ وگرنه هلاک مى‏شوید و از آن دو کنار نمانید؛ وگرنه نابود مى‏گردید.
آن گاه دست حضرت على(ع) را گرفت و بلند کرد تا جایى که سفیدى زیر بغل هر دو دیده شد و همه على(ع) را شناختند، بعد از آن فرمود: مردم، کیست که بر مؤمنان از خودشان مقدم‏تر است؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: «ان اللّه مولاى و انا مولى المؤمنین و انا اولى بهم من انفسهم فمن کنت مولاه» ؛«همانا خدا مولاى من است و من مولاى مؤمنانم و بر آنان از خودشان اولى‏ مى‏باشم. پس هر که را مولا منم على مولاى اوست». این سخن را سه بار تکرار کرد. «فعلى مولاه»
«خدایا! دوستى گزین با هر که او (على‏) را دوست دارد و دشمن دار هر که او را دشمن دارد؛ دوستش دار آنکه با او دوستى ورزد و خشمگین باش از آنکه به او خشم مى‏ورزد؛ یارى کن آنکه او را یارى کند و خوار گردان آنکه او را تنها گذارد و به او پشت کند؛ و حق را . سپس گفت: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار»همپاى او بپادار».
آن گاه فرمود: هر که در اینجا حاضر است به غایبان برساند.
هنوز از آنجا حرکت نکرده بودند که جبرئیل این آیه را آورد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً»؛ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و از دینتان اسلام راضى شدم».
رسول خدا(ص)فرمود: اللّه اکبر! بر اکمال دین و اتمام نعمت و رضاى خدا به رسالت من و ولایت على بعد از من. سپس جمعیت به امیر مؤمنان على(ع) تهنیت گفتند؛ از جمله ابوبکر و عمر گفتند: «بخ بخ لک یا ابن ابى طالب اصبحت و امسیت مولاى و مولا کل مؤمن و مؤمنة»؛ «به به بر تو اى پسر ابى طالب! صبح و شام کردى در حالى که سرپرست من و سرپرست هر مؤمن و زن مؤمنى».
حسان‏بن ثابت شاعر که در آنجا بود گفت: اى رسول خدا! اجازه دهید درباره على ابیاتى بگویم تا بشنوید؟ فرمود: بگو با برکت خدا. حسان گفت: اى شیوخ قریش! سخن من، پیرو سخن رسول خدا درباره ولایت و سرپرستى است. آن گاه گفت:

ینادیهم یوم الغدیر نبیّهم‏ بخم فاسمع بالرسول منادیاً

 

و قال : فمن مولاکم و ولیکم‏ فقالوا و لم یبدلوا هناک التعادیا

 

الهک مولانا و انت ولینا و لن تجدن منا لک الیوم عاصیاً

 

فقال له قم یا على فاننى‏ رضیتک من بعدى اماماً و هادیاً

 

فمن کنت مولاه فهذا ولیه‏ فکونوا له اتباع صدق موالیاً

 

هناک دعا اللهم و ال ولیه‏ و کن للذى عادى علیّاً معادیا

این خلاصه‏اى از جریان غدیر و تعیین حضرت على(ع) براى خلافت و امامت بود.على اکبر، قرشى، خاندان وحى، (تهران : دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول 1368)، ص 152 - 157.
شایان ذکر است که واقعه غدیر و خطبه پیامبراکرم(ص) در آن، مورد اجماع و اتفاق جمیع مسلمانان است و جایگاه ویژه‏اى در نصوص دینى و ادبیات و اشعار مسلمانان- اعم از عرب و غیر عرب - دارد. در متون اسلامى هیچ روایتى به اندازه این واقعه، به حد تواتر یا فوق تواتر نرسیده است و احدى را یاراى تردید در آن نیست. از صحابه پیامبر(ص) 110 تن و از تابعین 89 تن آن را نقل کرده‏اند و طبقات راوى آن، به 360 تن رسیده است. شاعران بسیارى نیز این جریان را به نظم درآورده‏اند؛ از جمله:
در قرن اول: حسان‏بن ثابت انصارى، قیس‏بن سعدبن عباده انصارى، عمروبن عاص‏بن وائل و محمدبن عبداللَّه حمیرى.
در قرن دوم: کمیت‏بن زیاد، سیداسماعیل‏بن محمد حمیرى، شعیان مصعب کوفى.
در قرن سوم: ابو تمام حبیب‏بن اوس طایى و دعبل‏بن على‏بن رزین الخزاعى و در قرون بعد ده‏ها نفر دیگر.
از اهمیت این واقعه، همان بس که علامه امینى یازده جلد کتاب ارزشمند الغدیر را درباره آن به نگارش درآورده است.
اکنون این سؤال رخ مى‏نماید که اگر این واقعه در میان همه مسلمین، اجماعى و مورد اتفاق است، پس اختلاف در چیست؟ در پاسخ گفتنى است: اساس اختلاف بر سر ماهیت و دلالت این واقعه است؛ یعنى:
الف. اهل تسنن اظهار مى‏دارند که این حادثه عظیم تاریخى و سخنان و تأکیدات پیامبر اکرم(ص)، به معناى لزوم «محبت و دوستى» حضرت على(ع) و یا حداکثر معرفى ایشان به عنوان یکى از نامزدهاى خلافت است و هیچ دلالتى بر امامت و زمامدارى و لزوم پیروى از ایشان ندارد! دلیل آنان این است که «ولایت» چند معنا دارد و یکى از معانى آن «دوستى» است. بنابراین تا زمانى که به این معنا قابل حمل است، نمى‏توان به معانى دیگر آن تمسّک جست.
ب. دیدگاه شیعه این است که ماهیت این حادثه و سخنان پیامبر اکرم(ص)، نص صریح و قاطع بر امامت و پیشوایى حضرت على(ع) و لزوم اطاعت از او است. قرینه‏ها و شواهد، به گونه‏اى است که هرگز نمى‏توان آن را تنها به دوستى و محبت و یا نامزدى خلافت تفسیر کرد. دلایل صحّت دیدگاه شیعه عبارت است از:
1. معناى ولایت : اگر چه در مواردى ولایت به معناى دوستى نیز به کار مى‏رود؛ ولى لغت شناسان و کتاب‏هاى معتبر لغت‏شناسى، عمدتاً کلمه ولایت را به معناى سرپرستى، عهده‏دارى امور، سلطه، استیلا، رهبرى و زمامدارى معنا کرده‏اند.
در اینجا معناى این کلمه با برخى از مشتقاتش از کتاب‏هاى لغت اهل سنت نقل مى‏شود:
- راغب‏اصفهانى مى‏نویسد : «وِلایت؛ یعنى، یارى کردن و وَلایت یعنى، زمامدارى و سرپرستى امور و گفته شده است که وِلایت و وَلایت، مانند دِلالت و دَلالت است و حقیقت آن «سرپرستى» است؛ ولىّ و الراغب الاصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 570. مولا نیز در همین معنا به کار مى‏رود».
- ابن اثیر مى‏نویسد: «ولىّ؛ یعنى، یاور و هر کس امرى را بر عهده گیرد، مولا و ولىّ آن است». سپس مى‏گوید: و از همین قبیل است حدیث «من کنت مولاه فعلى مولاه» و سخن عمر که به على(ع) گفت:ابوالحسن على‏بن عبدالواحد، ابن اثیر، النهایة فى غریب الحدیث والاثر، ج 5، ص 227. «تو مولاى هر مؤمنى شدى»؛ یعنى، «ولى مؤمنان گشتى».
- صاحب صحاح اللغة مى‏نویسد: «هر کس سرپرستى امور کسى را به عهده گیرد، ولى اواسماعیل‏بن حماد، الجوهرى، الصحاح فى لغة العرب، تحقیق احمدبن عبدالغفور عطار، (بیروت : دارالعلم للملایین)، ج 6، ص 2528. است».
- مقاییس اللغة آورده است: «هر کس زمام امر دیگرى را به عهده گیرد، ولىّ او است».معجم مقاییس اللغة، ج 6، ص 141.
حال با گفته‏هاى صریح ارباب لغت، چگونه مى‏توان «من کنت مولاه فعلىّ مولاه» را به «دوستى» صرف معنا کرد و سرپرستى اجتماعى و زمامدارى را از آن جدا ساخت؟ مگر نه این است که «ابن اثیر» - لغت‏شناس معروف عرب و سنى - خودش تصریح مى‏کند کلمه «مولا» در روایت «من کنت مولاه فعلىّ مولاه» از زبان پیامبر(ص) و در واکنش عمر در همین معنا به کار رفته است؟ بنابراین استعمال ولایت در دوستى نیاز به قرینه دارد و بدون آن، به معناى زمامدارى است. افزون بر آن در این مورد همه قرینه‏ها به کاربرد آن در زمامدارى و مرجعیت دینى و سیاسى و اجتماعى دلالت دارد.
2. خطاب تند و قاطع الهى : اگر حادثه غدیر صرفاً براى اعلام دوستى حضرت على(ع) بود، آیا آن قدر اهمیت داشت که خداوند به پیامبرش وحى کند اگر آن را ابلاغ نکنى، رسالت الهى را انجام نداده‏اى: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اَللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اَللَّهَ لا یَهْدِى اَلْقَوْمَ‏ الْکافِرِینَ»؛مائده (5)، آیه 67. ؛ «اى پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنى پیامش را خدا تو را از (گزندِ) نرسانده‏اى. و مردم نگاه مى‏دارد. آرى، خدا گروه کافران را هدایت نمى‏کند». آیا این اخطار شدیداللحن به خوبى نشان نمى‏دهد که مسأله بالاتر از این حرف‏ها است؟ البته محبت امیرمؤمنان(ع) جایگاه بسیار بلندى دارد و یکى از نشانه‏هاى ایمان است؛ اما مولا در اینجا قطعاً به معناى محبت و منحصر به «ولاى محبت» نیست.
3. دوستى و ولاى محبت در قرآن : با واژه‏هایى چون «حب»، «مودّت» و... اشاره شده است؛ چنان که در مورد محبت اهل بیت(ع) آمده است: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى‏» ؛شورى‏ (42)، آیه 23. ؛ «بگو: به ازاى آن (رسالت) پاداشى از شما خواستار نیستم، مگر دوستى درباره خویشاوندان». بنابراین فرو کاستن معناى ولایت به محبت و مودّت و انحصار به آن، مغایر کاربرد قرآنى این واژه است.
4. دلدارى خدایى : خداوند پیامبر(ص) را دلدارى داده، مى‏فرماید: در راستاى اجراى این مأموریت، خداوند تو را در مقابل توطئه‏هاى مردم محافظت مى‏کند: «وَ اَللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنَّاسِ». آیا این مسأله نشان نمى‏دهد که این مأموریت، چنان مهم بوده است که پیامبر(ص) بیم آن داشته که برخى بر اثر هواهاى نفسانى به مقابله برخاسته و علیه دین توطئه کنند؟! آیا فقط با اعلام دوستى حضرت على(ع) جاى خوف از توطئه بود؟
5. گزینش مکان : پیامبر(ص) مکان جدا شدن و انشعاب مسافران را خود انتخاب کرد، تا همگى در سخنرانى آن حضرت حضور داشته باشند و نیز دستور داد کسانى که از آن مکان گذشته بودند برگردند و کسانى هم که عقب مانده بودند، از راه برسند؛ این نشانه چیست؟ اینکه دستور دادند شاهدان به غایبان، اطلاع دهند و این خبر بزرگ را به گوش همگان برسانند، دلالت بر این ندارد که مسأله، براى امت اسلامى بسیار مهم و حیاتى بوده است؟ آیا عاقلانه است که پیشواى بزرگ مسلمانان، در آخرین سخنرانى عمومى خود، براى جمعیت با شکوه حج گزاران و در آن گرماى سوزان، مسافران خسته و کوفته را گرد آورد و با این تأکیدات، با آنان سخن بگوید و تنها مقصودش این باشد که بگوید: «على را دوست داشته باشید»؟
6. نزول آیه اکمال : پس از اجراى این مأموریت، آیه نازل شد که: «اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ‏ لَکُمُ اَلْإِسْلامَ دِیناً» ؛V }مائده (5)، آیه 3. ؛ «امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما (به عنوان)آیینى برگزیدم».
آیا نزول چنین آیه‏اى دلالت بر این ندارد که مسأله، بالاتر از صرف محبت بوده است؟ آیا فقط با دوستى حضرت على‏علیه السلام- نه رهبرى و پیشوایى آن حضرت - دین کامل شد و خداوند اسلام را ، پسندید؟ اگر مسأله فقط دوستى و مودّت بود که در این رابطه آیه: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ‏ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِى اَلْقُرْبى‏» «بگو : به ازاى آن (رسالت‏) پاداشى از شما خواستار نیستم، مگر دوستى درباره خویشاوندان» : شورى (42)، آیه 23. مدت‏ها پیش از آیه اکمال نازل گشته و از این جهت نقصى در دین نبود. پس نتیجه مى‏گیریم که آیه اکمال، پیام بسیار مهم دیگرى در بر دارد.
7. دلیل دیگر : معرفى «ثقلین» است که پیامبر(ص) فرمود: «انّى تارک فیکم الثقلین : کتاب اللَّه و عترتى...»؛ «من در میان شما دو چیز گران‏بها به ودیعت مى‏گذارم: کتاب خدا و عترتم را».
اکنون باید پرسید: چرا پیامبر(ص) عترت را در کنار قرآن و به عنوان «ثقل اصغر» ذکر فرمود؟ آیا محبت اهل بیت(ع) هم‏سنگ قرآن است یا امامت و پیشوایى و مرجعیت دینى و سیاسى آنان؟
پیامبر(ص) فرمود قرآن و عترت از یکدیگر جدا نمى‏شوند و امت باید به هر دو چنگ بزنند. آیا صرف دوست داشتن قرآن، کافى است یا باید از آن پیروى کرد و آن را امام و پیشواى خود دانست؟ هم‏سنگ قرار دادن قرآن و اهل بیت(ع) از سوى پیامبر(ص)، نشان مى‏دهد که در مورد اهل بیت(ع)، نیز باید همین‏گونه رفتار کرد و آنان را سرمشق، الگو و پیشواى عملى خود قرار داد.
8. پیامبر(ص) به مسأله ایفاى رسالت و سپس «اولویت» خود بر مؤمنان انگشت مى‏گذارد و بلافاصله موضوع «ولایت» را طرح مى‏کند؛ این نشان مى‏دهد که نوع ولایت مطرح شده در اینجا، از همان سنخ ولایت و اولویت پیامبر(ص) بر مؤمنان است که به موجب آن پیامبر خدا، حق تصرف در شئون دینى، سیاسى و اجتماعى مسلمانان را دارد؛ نه صرف دوستى و محبت (بدون مشروعیت سیاسى و اجتماعى).
9. پیامبر(ص) مسأله ولایت را سه یا چهار بار تکرار مى‏کند؛ این همه تأکید براى چیست؟
10. اینکه پیامبر(ص) در دعاى خویش مسأله یارى کردن امام على(ع) را مطرح مى‏کنند و بر تنها گذاشتن و یارى نکردن او نفرین مى‏فرستد، قرینه روشنى است بر اینکه ولایت مورد نظر، از نوع ولایت زعامت و رهبرى است، نه صرف محبت و علاقه قلبى؛ زیرا آنچه با اطاعت، و نصرت و یارى همگانى جامعه تلازم دارد، پیشوایى و رهبرى امت است، نه صرف محبت و علاقه قلبى.
11. برپایى حقیقت، همراه با امام على(ع) و همپایى آن دو نیز با ولایت، به معناى رهبرى تناسب دارد. به عبارت دیگر پیشوایى و مرجعیت دینى و سیاسى امام على(ع) است که مى‏تواند به برپایى حقیقت همگام با آن حضرت بینجامد؛ نه صرف دوستى و محبت آن حضرت.
12. پیامبر(ص) بعد از این حادثه فرمود: «اللَّه اکبر! بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودى خدا به رسالت من و ولایت على بعد از من». نکته مهم در اینجا این است که اگر مقصود از «ولایت»، محبت باشد، دیگر قید «بعد از من»، زاید است؛ زیرا محبت حضرت على(ع) مقید به زمان پس از رحلت پیامبر(ص) نیست. معنا ندارد منظور پیامبر(ص) را این بگیریم که بعد از رحلت من، على را دوست بدارید! زیرا محبت على(ع) با حیات پیامبر(ص) قابل جمع است؛ بلکه رهبرى امام على(ع) است که پس از آن حضرت مورد نظر است؛ زیرا در یک زمان وجود دو پیشوا در عرض هم ممکن نیست.
13. بعد از این ماجرا، مردم با حضرت على(ع) بیعت کردند. مگر دوستى بیعت دارد؟ بیعت در لغت به معناى التزام به فرمان‏بردارى و تبعیت است و حتى ابوبکر و عمر نیز با آن حضرت بیعت کرده، گفتند: «بخٍّ بخٍّ لک یا على! اصبحت و امسیت مولاى و مولى کل مؤمن و مؤمنة».
14. همه حاضران در آن جلسه از خطابه پیامبر(ص)، مسأله «امامت و پیشوایى حضرت على(ع)» را فهمیدند و بلافاصله «حسان‏بن ثابت انصارى» از پیامبر(ص) اجازه گرفت و اشعارى زیبا سرود که در یکى از ابیات آن، از زبان پیامبر(ص) چنین مى‏گوید:

فقال له قم یا على! فانّنى‏ رضیتک من بعدى اماماً و هادیاً


«پیامبر به او فرمود: اى على! برخیز، خرسندم که تو امام و هادى بعد از من مى‏باشى».
ذکر این نکته بایسته است که «تقریر» - یعنى سکوت و عدم مخالفت پیامبر(ص) در برابر یک سخن یا رفتار در نزد همه مسلمانان - حجت و جزء سنت است. بنابراین اگر مسأله غدیر معنایى غیر از امامت داشت، چرا پیامبر(ص) سخنان «حسان‏بن ثابت» را تأیید کرده، او را تشویق فرمود؟ چرا دیگران اعتراض نکردند که منظور پیامبر(ص) «امامت و هدایت» امت نبوده است؟
15. نکته جالب توجّه دیگر، موضع‏گیرى‏هاى مخالفان مانند «جابربن نضر» یا «حارث‏بن النعمان الفهرى» است. در روایت است که پس از انتشار سخن پیامبر(ص) در غدیر خم، وى نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: «اى محمد! از جانب خدا به ما گفتى شهادت دهیم که جز خداى یگانه پروردگارى نیست و شهادت دهیم که تو پیامبر خدایى و نماز بخوانیم و روزه بداریم و حج انجام دهیم و زکات بپردازیم. ما نیز همه اینها را از تو پذیرفتیم؛ لیکن به این حد راضى نگشتى و پسر عمویت را بر ما برترى دادى و گفتى: «هر که را من مولاى اویم، این على مولاى او است». اکنون بگو که این سخن را از پیش خود گفتى، یا از جانب خدا؟ پیامبر(ص) فرمود: «سوگند به آنکه جز او خدایى نیست! این مطلب از سوى خداوند است».
در این هنگام او برگشت و به سوى اسب خود شتافت؛ در حالى که مى‏گفت: خدایا! اگر آنچه محمد(ص) مى‏گوید حق است، پس سنگى بر ما ببار، یا ما را به عذابى دردناک گرفتار کن. هنوز به اسب خود ؛ نرسیده بود که از طرف حق، سنگى بر سرش بارید و او را بر زمین کوبید و جانش را بگرفت. آن گاه این آیه نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ. لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ. مِنَ اَللَّهِ‏؛معارج (70)، آیات 1 - 3. ؛ «ذِى الْمَعارِجِ» «پرسنده‏اى از عذاب واقع شونده‏اى پرسید که اختصاص به کافران دارد (و )آن را بازدارنده‏اى نیست. (و )از جانب خداوند صاحب درجات (و مراتب‏) است».
اکنون باید دید چه چیزى در سخن پیامبر(ص) نهفته بود که آن مرد خیره سر را برآشفته کرد؟ اگر صرف مسأله محبت و دوستى بود، آیا این همه لجبازى و خیره‏سرى پدید مى‏آمد؟ به طور مسلّم مسأله بالاتر از این بود. زیرا شخص یاد شده از طرفى دلى پر کینه نسبت به حضرت على(ع) داشت و از سوى دیگر، مى‏دید با ولایت آن حضرت، باید عمرى تحت فرمان و رهبرى ایشان سپرى کند و از سر بى‏خردى و کبر و کژاندیشى، مرگ و عذاب را بر ولایت مولاى متقیان و فخر کائنات ترجیح داد.براى آگاهى بیشتر ر.ک : الغدیر، ج 1، صص 239-246.
16. خود امیر مؤمنان(ع) و ائمه اطهار(ع) در اثبات امامت بارها به حدیث غدیر استناد کرده‏اند. عامربن واثله مى‏گوید: «در روز شورى با على(ع) کنار درب خانه ایستاده بودم و شنیدم او خطاب به آنان فرمود: من براى شما دلیلى مى‏آورم که احدى نمى‏تواند بر آن خدشه‏اى وارد کند. سپس فرمود:
اى جماعت! آیا در میان شما کسى هست که پیش از من به یگانگى خداوند ایمان آورده باشد؟ گفتند: نه!
- آیا در بین شما کسى هست که برادرى چون جعفر طیّار داشته باشد که با ملائک پرواز مى‏کند؟ گفتند: نه!
- آیا کسى از شما غیر از من عمویى همچون حمزه- شمشیر خدا و شمشیر رسول‏خدا(ص) دارد؟ گفتند: نه!
- آیا غیر از من کسى از شما همسرى چون فاطمه، دختر پیامبر(ص) و سرور زنان اهل بهشت دارد؟ گفتند: نه!
- آیا کسى از شما فرزندانى مانند حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت دارد؟ گفتند: نه!
- آیا کسى از شما هست که (به دستور قرآن‏) پیش از نجوا با پیامبر(ص) صدقه داده باشد؟ گفتند: نه!
- آیا در میان شما غیر از من کسى هست که پیامبر(ص) درباره‏اش فرموده باشد: «من کنت مولاه فعلىٌ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من‏ نصره، لیبلّغ الشاهد الغائب؟». براى آگاهى بیشتر ر.ک : الغدیر، ج 1، صص 159- 213. گفتند: نه!
17. اگر مقصود از ولایت، همان محبت و دوستى باشد، آن گاه دعاى بعدى پیامبر(ص) که فرمود: «و احبّ من احبّه»تکرار و لغو خواهد بود. بنابراین وجود هر دو سخن نشان مى‏دهد که اینها، دو موضوع متفاوت بوده و ولایت برتر از صرف محبت است؛ هر چند از لوازم ولایت، محبت و دوستى ولىّ است.
در پایان گفتنى است در رابطه با حقانیت شیعه، هزاران کتاب و مقاله به نگارش درآمده که بسیارى از آنها مانند عبقات‏الانوار نوشته میرحامد حسین لکنهوى، مشتمل بر ده‏ها مجلد است و تمام منابع و مدارک آن، بدون استثنا از منابع اولیه اهل سنت مى‏باشدد. همو، نقش عایشه در تاریخ اسلام؛؛ براى مطالعه بیشتر ر.ک : .
الف. ابراهیم، امینى، بررسى مسائل کلى امامت؛
ب. مرتضى، مطهرى، امامت و رهبرى، (قم : صدرا)؛
پ. تیجانى سماوى، آن گاه هدایت شدم، ترجمه : سید محمد جواد مهرى؛
ت. همو، اهل سنت واقعى کیست؟، ترجمه : سید محمد جواد مهرى؛
ث. همو، از آگاهان بپرسید، ترجمه : سید محمد جواد مهرى؛
ج. سید مرتضى عسکرى، عبداللَّه‏بن سبا، ج 1- 3؛
چ. همو، نقش ائمه در احیاى دین، ج 1- 15؛
ح. همو، یکصد و پنجاه صحابى ساختگى؛

 




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 96/3/13 | 1:46 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
شیعه که به امامت معتقد است، چگونه از طریق قرآن قابل اثبات است که باید از امامان پیروی نمود؟ همچنین چگونه آنها از طرف خداوند منصوب شده اند؟
پرسش
شیعه که به امامت معتقد است، چگونه از طریق قرآن قابل اثبات است که باید از امامان پیروی نمود؟ همچنین چگونه آنها از طرف خداوند منصوب شده اند؟ لطفا جواب با جزئیات و کامل باشد؛ زیرا در شرایطی قرار داریم که با سؤالاتی از طرف دانشجویان سنی مواجه هستیم.
پاسخ اجمالی

امامت در لغت به معنای پیشوایی،‌ مقتدایی و رهبری است و امام به معنای چیزی است که از ‌آن پیروی شود؛ چه انسان باشد یا غیر آن و چه حق باشد یا باطل؛ یعنی مطلق پیشوا، مقتدا و رهبر. امامت، در اصطلاح عبارت است از: رهبری عمومی و همه جانبه الاهی در تمام امور دینی و دنیوی برای یک انسان کامل مشخص، در هر عصر وزمانی به جانشینی پیامبر اسلا‌م (ص).

 

"امامت"، از دیدگاه متکلّمان شیعی، مانند نبوت،‌ از اصول دین بوده و مقامی الاهی است. امام، تمام وظایفی را که پیامبر (ص) بر عهده داشت، ‌به جز سمت نبوت، ‌بر عهده می‌گیرد.

 

انتصاب از جانب خدا،‌ عصمت و افضلیت، سه شرط اساسی امام است. براساس ایندیدگاه،‌ ادلّه عقلی و نقلی زیادی برای اثبات امامت و وجوب اطاعت و پیروی از آنها وجود دارد.

 

در قرآن آیاتی وجود دارد که هم در بیان اثبات امامت است و هم وجوب اطاعت امام از آنها استفاده می شود. آیات 142 سوره بقره، 67 سوره مائده با عنوان آیه تبلیغ، 55 مائده با عنوان آیه ولایت و... از جمله آیاتی هستند که شأن نزول آنها راجع به مسئله امامت است.

 

غیر از این موارد، آیات دیگری نظیر: آیه صادقین: "یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین"، آیه مودت: "قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی"، نیز مستقیماً به ولایت و امامت حضرت علی (ع) و دیگر ائمه پرداخته است که در روایات پیامبر اکرم (ص) که در کتاب های اهل سنت و شیعه نقل شده، آمده است.

 

پاسخ تفصیلی

امامت در لغت به معنای پیشوایی،‌ مقتدایی و رهبری است و امام به معنای چیزی است که از ‌آن پیروی شود؛ چه انسان باشد یا غیر آن و چه حق باشد یا باطل؛ یعنی مطلق پیشوا، مقتدا و رهبر. امامت، در اصطلاح عبارت است از: رهبری عمومی و همه جانبه الاهی در تمام امور دینی و دنیوی برای یک انسان کامل مشخص، در هر عصر و زمانی به جانشینی پیامبر اسلا‌م (ص).

 

" امامت"، از دیدگاه متکلّمان شیعی، مانند نبوت،‌ از اصول دین بوده و مقامی الاهی است. امام، تمام وظایفی را که پیامبر (ص) بر عهده داشت، ‌به جز سمت نبوت، ‌بر عهده می‌گیرد .

 

انتصاب از جانب خدا،‌ عصمت و افضلیت، سه شرط اساسی امام است. براساس این دیدگاه،‌ ادلّه عقلی و نقلی زیادی برای اثبات امامت و وجوب اطاعت و پیروی از آنها وجود دارد .

 

امامت، عبارت است از: رهبری عمومی و همه جانبه الاهی در تمام امور دینی و دنیوی برای یک انسان کامل مشخص، در هر عصر و زمانی به جانشینی پیامبر اسلا‌م (ص).

 

امامت در قرآن:

 

تحت این عنوان چند مطلب باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد :

 

الف. معنای امامت در قرآن: امامت در قرآن به همان معنای لغوی آن یعنی پیشوایی، مقتدایی و رهبری است و امام به معنای پیشوا، مقتدا و رهبر است .

 

ب. آیات امامت: در قرآن دوازده آیه وجود دارد که در آنها کلمه «امام» و «ائمه» به‌کار رفته و صحبت از «امامت» شده است. مصادیق و موارد استعمال امام در این آیات مختلف است: امام در هشت مورد بر انسان، در دو مورد برکتاب، در یک ‌مورد بر لوح محفوظ و در یک آیه بر راه و صراط اطلا‌ق شده ‌است.

 

دلایل قرآنی بر ضرورت نصب امام از جانب خدا

 

"وَ إِذِ ابْتَلىَ إِبْرَاهِمَ رَبُّهُ بِکلَِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنىّ‏ِ جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّیَّتىِ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِینَ"؛ [1] به خاطر آورید هنگامى که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من (نیز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمى‏رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند).

 

"وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیرَْاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَوةِ وَ إِیتَاءَ الزَّکَوةِ وَ کاَنُواْ لَنَا عَابِدِینَ"؛ [2] و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت مى‏کردند و انجام کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و اداى زکات را به آنها وحى کردیم و تنها ما را عبادت مى‏کردند.

 

"وَ جَعَلْنَا مِنهُْمْ أَئمَّةً یهَْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبرَُواْ وَ کَانُواْ بَِایَاتِنَا یُوقِنُونَ"؛ [3]

 

و از آنان امامان (و پیشوایانى) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت مى‏کردند، چون شکیبایى نمودند، و به آیات ما یقین داشتند.

 

این آیات نشانگر این است که امام باید از جانب خدا منصوب شود؛ زیرا در همه این آیات جعل امامت به خدا نسبت داده شده و نیز خداوند، در آیه ابتلا،‌ امامت را عهد و پیمان الاهی شمرده ‌است. از این‌رو باید متصدی آن را خدا، که طرف عهد و پیمان است، تعیین کند نه مردم. همچنین طبق این آیات امام باید معصوم، ‌کامل‌ترین و فاضل‌ترین مردم باشد. روشن است که هیچ کس جز خدا نمی‌تواند از وجود این صفات و کمالا‌ت نفسانی آگاه شود. بنابراین، امام باید از جانب خدا نصب شود. فلسفه انتصاب امامان نور از ناحیه خدا،‌ هدایت و رهبری جامعه بشری است .

 

دلایل قرآنی بر نیاز انسان ها به امام

 

در باره ضرورت وجود امام در جامعه باید گفت: همان طوری که وجود و بعثت انبیا برای رشد و تکامل بشر لازم و ضروری است، وجود امام نیز برای حفظ دین و ادامه برنامه پیامبر ضرورت دارد. آیه: "انما انت منذر و لکل قوم هاد"؛ تو تنها بیم دهنده ای و برای هر گروهی هدایت کننده ای است. "و لکل قوم هاد"، "کونوا مع الصادقین"، "اولوا الامر" و آیه ابلاغ، از جمله آیاتی هستند که از آنها نیاز جامعه بشری به امام استفاده می شود. در ذیل به بعضی از آیات و روایاتی که در تفسیر آنها وارد شده است، اشاره می شود:

 

1. "انما انت منذر و لکل قوم هاد"؛ [4] تو تنها بیم دهنده ای و برای هر گروهی هدایت کننده ای است.

 

2. "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم"؛ [5] اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا را و صاحبان امر را. مفسران شیعه همگی اتفاق نظر دارند که منظور از «اولی الامر» در آیه مبارکه، امامان معصوم هستند.

 

3. آیه تبلیغ: "یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک..."؛ [6]    ای پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان. این آیه طبق روایات معتبر از اهل سنت در جریان غدیر خم نازل شده است و در این روز تاریخی پیامبر (ص) با اعلام ولایت و جانشینی حضرت علی (ع) رسالت خود را تکمیل فرمود. این آیه اگرچه در شأن امام علی (ع) نازل شد، اما در واقع بیانگر ضرورت وجود امام در جامعه است.

 

دلایل قرآنی بر انتخاب امامان از طرف خدا

 

در قرآن مجید آیات فراوانی داریم که به بیان و اثبات امامت حضرت علی (ع) و دیگر ائمه طاهرین دلالت دارد. البته دلالت این آیات با توجه به احادیث بسیار زیاد (متواتر) است که از رسول گرامی اسلام در شأن نزول این آیات وارد شده است. احادیثی که مورد قبول شیعه و سنی است، [7] ما در اینجا به چند آیه اشاره می کنیم :

 

1. آیه تبلیغ: "ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت نازل شده است به طور کامل (به مردم) برسان، و اگر انجام ندهی، رسالت او را انجام نداده ای، و خداوند تو را از (خطرهای احتمالی) مردم نگاه می دارد، و خداوند جمعیت کافران لجوج را هدایت نمی کند". [8]

 

خداوند متعال پیامبرش را با شدت هر چه تمام تر، امر فرمود که رسالت خود را ابلاغ نماید و طبق روایات، پیامبر اکرم (ص) به دنبال نزول این آیه، در جایی به نام غدیر خم، حضرت علی (ع) را با عبارت مشهور «هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست.» به جانشینی خود برگزید. [9]

 

2. آیه ولایت: "ولی و سرپرست شما تنها خداست و پیامبر او، و آنها که ایمان آورده اند و نماز را به پا می دارند و در حال رکوع زکات می پردازند". [10]

 

بسیاری از مفسران و محدثان گفته اند که این آیه در شأن علی (ع) نازل شده است. [11]

 

«سیوطی» از دانشمندان اهل سنت در تفسیر «الدر المنثور» در ذیل این آیه از «ابن عباس» نقل می کند که: «علی (ع) در حال رکوع نماز بود که سائلی تقاضای کمک کرد و آن حضرت انگشترش را به او صدقه داد، پیامبر (ص) از سائل پرسید: چه کسی این انگشتر را به تو صدقه داد؟ سائل به حضرت علی (ع) اشاره کرد و گفت: آن مرد که در حال رکوع است»، در این هنگام این آیه نازل شد. [12]

 

همچنین از دانشمندان اهل سنت واحدی، [13] و زمخشری، [14] این روایت را نقل کرده و تصریح کرده اند که آیه «انما ولیکم الله ...» درباره حضرت علی (ع) نازل شده است.

 

فخر رازی در تفسیر خود از عبدالله بن سلام نقل می کند، هنگامی که این آیه نازل شد، من به رسول خدا (ص) عرض کردم که با چشم خود دیدم که علی (ع) انگشترش را در حال رکوع به نیازمندی صدقه داد، به همین دلیل ما ولایت او را می پذیریم! وی همچنین روایت دیگری نظیر همین روایت را از ابوذر در شأن نزول این آیه نقل می کند. [15]

 

طبری نیز در تفسیر خود روایات متعددی در ذیل این آیه و شأن نزول آن نقل می کند که اکثر آنها می گویند: درباره حضرت علی (ع) نازل شده است. [16]

 

مرحوم علامه امینی (ره) در کتاب الغدیر، نزول این آیه درباره حضرت علی را با روایاتی از حدود بیست کتاب معتبر از کتاب های اهل سنت، با ذکر دقیق مدارک و منابع آن، نقل کرده است. [17]

 

در این آیه، ولایت حضرت علی (ع) در ردیف ولایت خدا و پیامبر (ص) قرار داده شد.

 

3. آیه اولی الامر: "ای کسانی که ایمان آورده اید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا (ص) و اولی الامر از خودتان را". [18]

 

از سویی دانشمندان، [19] گفته اند که آیه اولی الامر درباره حضرت علی (ع) نازل شده است.

 

مثلا «حاکم حسکانی» حنفی نیشابوری (مفسر معروف اهل سنت) در ذیل این آیه پنج حدیث نقل کرده که در همه آنها عنوان «اولی الامر» بر علی (ع) تطبیق شده است. [20]

 

ابوحیان اندلسی مغربی در میان اقوالی که درباره اولی الامر نقل کرده، از مقاتل و میمون و کلبی (سه نفر از مفسران) نقل می کند که منظور از آن، ائمه اهل بیت (ع) هستند. [21]

 

ابوبکر بن مؤمن شیرازی، از علمای اهل سنت در رساله «اعتقاد» از ابن عباس نقل می کند که آیه فوق درباره حضرت علی (ع) نازل شده است. [22]

 

از سویی دیگر در این آیه شریفه با سبک و سیاق واحد و عدم تکرار لفظ (اطیعوا)، اطاعت خدا و رسول و اولی الامر واجب شده است. از این جهت اولی الامر معصوم است، و گرنه دستور به اطاعت از آنها به نحو اطلاق معنا نداشت، همان طورکه خدا و پیامبرش معصوم اند و طبق آنچه در روایات آمده، معصومین منحصر در امامان شیعه اند.

 

آنچه بیان شد تنها بخشی از احادیثی بود که از کتب اهل سنت و راویان مورد قبول آنان و همچنین از کتب شیعه تنها درباره سه آیه، از آیاتی که درباره ولایت و امامت حضرت علی (ع) نازل شده است بیان گردیده و پیرامون این آیات و آیات دیگر نکات قابل توجه دیگری در میان کتب اهل سنت وجود دارد که برای اطلاع بیشتر باید به کتاب های معتبر مراجعه کرد.

 

غیر از این سه آیه که به صورت مختصر ذکر شد، آیات دیگری نظیر: آیه صادقین: "یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین". [23]

 

آیه مودت: "قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی". [24] نیز مستقیماً به ولایت و امامت حضرت علی (ع) و دیگر ائمه پرداخته است که در روایات پیامبر اکرم (ص) که در کتاب های اهل سنت و شیعه نقل شده، آمده است.

 

علاوه بر این آیات، آیات دیگری، بازگو کننده فضیلتی از فضیلت های حضرت علی (ع) و برتری آن حضرت بر سایر صحابه و یاران و نزدیکان پیامبر اکرم (ص) است. حال با استناد به حکم عقل که تقدیم "مرجوح" بر "ارجح" را قبیح می شمارد، می توان نتیجه گرفت که امامت و جانشینی پیامبر اکرم (ص) حق حضرت علی (ع) است.

 

نکته آخر اینکه امامت در اسلام از اهمیت خاصی برخوردار است و آخرین مرحله سیر تکاملی انسان است.

 

این مقام گاهی با مقام نبوت و رسالت، جمع شده است؛ مثل امامت حضرت ابراهیم (ع) و پیامبر گرامی اسلام (ص) و گاهی جدای از مقام نبوت و رسالت بوده است؛ مثل امامت ائمه معصومین (ع). [25]

 

 

[1]     بقره، 124.

  [2] انبیاء، 73.

  [3] سجده، 24.

  [4] رعد، 7.  

  [5]   نساء،   59 .

  [6] مائده، 67.

  [7] برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به نمایه: دلایل اعتقاد به امامت و امامان. اقتباس از نمایه: اثبات امامت امام علی(ع)، سؤال 999 (سایت: 1162).

  [8] « یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک... » مائده، 67. برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به نمایه: اهل سنت و آیه تبلیغ.

  [9]   مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 9، امامت در قرآن، ص 182 به بعد.

  [10]   « انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلاة... » مائده، 55.

  [11]   چون طبق روایات معتبر آنکه در رکوع انگشترش را به سائل داد حضرت علی (ع) بوده است.

  [12] الدرالمنثور، ج 2، ص 293.

  [13] اسباب النزول، ص 148.

  [14]   تفسیر فخر رازی، ج 12، ص 26.

  [15]   تفسیر فخر رازی، ج 12، ص 26.

  [16]   تفسیر طبری، ج 6، ص 186.

  [17] الغدیر، ج 2، ص 52 و 53.

  [18]   « یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم... » نساء، 59.

  [19]   در تفسیر برهان نیز ده ها روایت از منابع اهل بیت (ع) در ذیل این آیه آمده است که می گوید: آیه مزبور درباره علی (ع) یا آن حضرت و سایر ائمه اهل بیت (ع) نازل شده و حتی در بعضی از روایات نام دوازده امام (ع) یک یک آمده است. تفسیر برهان، ج 1، ص 381 – 387.

  [20] شواهد التنزیل، ج 1، ص 148 تا 151 .

  [21]   بحر المحیط، ج 3، ص 278.

[22]     احقاق الحق، ج 3، ص 425.

  [23]   « یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین... » توبه، 119. در روایات بیان شده است که: منظور از صادقین حضرت علی(ع) و اهل بیت پیامبر(ص) می باشند.( ینابیع المودة ص115 و شواهد التنزیل ج1 ص262).

  [24]   شوری، 33. برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به نمایه: اهل بیت‏علیهم السلام و آیه‏ى مودت .

  [25]   اقتباس از نمایه: دلایل عقلی امامت، سؤال 614 (سایت: 671).




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 96/3/13 | 1:37 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

اثبات حقانیت شیعه در یک دقیقه با سه آیه قرآن




تا وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم ) زنده بودند شیعه وسنی نبود .رهبر همه پیامبر بود .
بعد از پیامبر ما شیعیان فقه خودمان را از اهل بیت گرفتیم و اهل سنت از چهار تا عالم دیگه ،امام احمد حنبل ، ابو حنیفه ،امام مالک و امام شافعی

هنوز یک دقیقه نشده!!

اولا : ما که فقه مان را از اهل بیت گرفتیم سه تا آیه داریم ،قرآن راجع به اهل بیت (علیهم السلام ) وقتی به کلمه اهل بیت که می رسه می فرماید : یطهرکم تطهیرا ( احزاب 33 )
یطهرکم یعنی معصومند .هیچ کس نگفته یطهرکم مال ابو حنیفه و شافعی هست .نه شیعه گفته نه سنی .
دوما : اهل بیت قرن اول هجری بودند ، اما چهار تا عالم سنی یعنی ابوحنیفه و شافعی و مالکی و امام احمد حنبل مال قرن دوم هجری بودند .
اهل بیت یک قرن از اونها جلوتر بودند .
قرآن می فرماید "و السابقون السابقون اولئک المقربون " (واقعه 10و11)
سوما : تمام اهل بیت شهید شدند ، یکی از علماء اهل سنت سیلی نخوردند .
قرآن می فرماید : "فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما " (نساء 95)

یک دقیقه من تموم شد .

ما شیعه هستیم بدلیل اینکه:
یک : ما فقه مان را اهل بیت گرفتیم معصومند (یطهرکم تطهیرا )
دو :یک قرن جلوترند ( و السابقون السابقون )
سوم : همه ائمه شهید شدند ( قتلوا فی سبیل الله )

شما اهل سنت اگر می توانید یک آیه بخوانید که چرا دینت را از ابوحنیفه گرفتید؟
حجت الاسلام قرائتی




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 96/3/13 | 1:31 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
<< مطالب جدیدتر مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.