حقانیت شیعه

اجتماعی

حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

    
داستانها و پندها        07:25 - 13 / 8 / 1390     96949 بازدید
سخنان و حکایتهای کوتاه پند آموز  

علم اندوزی
«لقمان حکیم به فرزندش فرمود: با دانشمندان هم نشینی کن! همانا خداوند دل های مرده را به حکمت زنده می کند. ، چنان که زمین را به آب باران».(1)

کورحقیقی
« فقیری به در خانه بخیلی آمد، گفت: شنیده ام که تو قدرتی از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای و من در نهایت فقرم ، به من چیزی بده بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام. فقیر گفت : من هم کور واقعی هستم ، زیرا اگر بینا می بودم ، از در خانه خداوند به در خانه کسی مثل تو نمی آمدم.»(2)

آزادگی
«همسر مرد آزاده ای به او گفت: نمی بینی که یارانت به هنگام گشایش، در کنار تو بودند و اینک که به سختی افتاده ای ، تو را ترک کرده اند؟ او گفت : از بزرگواری آنهاست که به هنگام توانایی، از احسان ما بهره می بردند و حال که ناتوان شده ایم ، ما را ترک کرده اند.»(3)

غیبت
«به بزرگی گفتند : هیچ ندیدم که از کسی غیبت کنی گفت: از خود خشنود نیستم، تا به نکوهش دیگران بپردازم». (4)

سخن چینی
«مردی به اندیشمندی گفت: فلان شخص، دیروز از تو بدگویی می کرد. اندیشمند گفت : از چیزی سخن گفتی که او از روبه رو گفتن آن با من شرم داشت»(5)

تجسس
«حکیمی گفته است: آن که عیب های پنهانی مردم را جست و جو کند، دوستی های قلبی را بر خود حرام می کند.»(6)

غفلت
«به عارفی گفتند: ای شیخ! دل های ما خفته است که سخن تو در آن اثر نمی کند چه کنیم ؟ گفت: کاش خفته بودی که هرگاه خفته را بجنبانی ، بیدار می شود؛ حال آنکه دل های شما مرده است که هر چند بجنبانی ، بیدار نمی شود.»(7)

بخل
بخیلی سفارش ساخت کوزه و کاسه ای را به کوزه گر داد. کوزه گر پرسید: بر کوزه ات چه نویسم ؟ بخیل گفت بنویس «فمن شرب منه فلیس منی؛ هر کس از آن آب بنوشد از من نیست » (بقره 249) باز کوزه گر پرسید: بر کاسه ات چه نویسم؟ بخیل گفت بنویس « و من لم یطعمه فانه منی؛ هر کس از آن بخورد از من نیست .» (بقره 249)(8)

تکبر
«آورده اند که روزی عابدی نمازش را به درازا کشید و چون نگریست مردی را دید که به نشانه خشنودی در وی می نگرد ، عابد او را گفت : آنچه از من دیدی ، تو را به شگفتی نیاورد که ابلیس نیز روزگاری دراز، با دیگر فرشتگان به پرستش خدا مشغول بود و سپس چنان شد که شد .»(9)

افسوس پادشاه به هنگام مردن
گویند پادشاهی به بیماری سختی مبتلا شد. طبیب از او خواست که وصیتش را بیان کند. در این هنگام ، پادشاه برای خود کفنی انتخاب کرد. سپس دستور داد تا برایش قبری آماده کنند. آن گاه نگاهی به قبر انداخت و گفت « ما أغنی عنی مالیه هلک عنی سلطانیه؛ مال و ثروتم هرگز مرا بی نیاز نکرد، قدرت من نیز از دست رفت.» (حاقه 28 و 29) و در همان روز جان داد .(10)

عقل، بزرگترین نعمت الهی
«روزی پادشاهی به بهلول گفت : بزرگترین نعمت های الهی چیست؟ بهلول جواب داد : بزرگترین نعمت های الهی عقل است. خواجه عبدالله انصاری نیز در مناجات خود گوید: خداوندا آن که را عقل دادی ، چه ندادی و آن که را عقل ندادی ، چه دادی؟»(11)

محافظت از خویشتن
« پادشاهی به عارفی رسید، از او پندی خواست. عارف گفت: هر آنچه را در آن امید رستگاری است، بگیر و آنچه را در آن خطر هلاکت است ، رها کن»(12)

عبرت
« گویند: روزی خلیفه از محلی می گذشت ، دید که بهلول ، زمین را با چوبی اندازه می گیرد. پرسید: چه می کنی؟ گفت: می خواهم دنیا را تقسیم کنم تا ببینم به ما چه قدر می رسد و به شما چه قدر؟ هر چه سعی می کنم ، می بینم که به من بیشتر از دو ذارع (حدود یک متر) نمی رسد و به تو هم بیشتر از این مقدار نمی رسد.»(13)

خطر سلامتی و آسایش
«آورده اند روزی حاکم شهر بغداد از بهلول پرسید: آیا دوست داری که همیشه سلامت و تن درست باشی؟ بهلول گفت : خیر زیرا اگر همیشه در آسایش به سر برم ، آرزو و خواهش های نفسانی در من قوت می گیرد و در نتیجه ، از یاد خدا غافل می مانم. خیر من در این است که در همین حال باشم و از پروردگار می خواهم تا گناهانم را بیامرزد و لطف و مرحتمش را از من دریغ نکند و آنچه را به آن سزاوارم به من عطا کند.»(14)

پی نوشت :

1- شیخ بهائی ، حکایت و حکمت ص 143.
2- نک ، حبیب الله شریف کاشانی ، ریاض الحکایات ص 128.
3- کشکول ص 415.
4- همان ، ص 172.
5- نک :




تاریخ : یادداشت ثابت - یکشنبه 96/5/30 | 10:34 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

طلحه و زبیر؛ عاقبت دنیا زدگی و طمع ‌ورزی

 

طلحه ابن عبیدالله از بستگان و یاران نزدیک پیامبر اکرم بود. قبل از بعثت پیامبر، از معدود کسانی بود که توانایی خواندن و نوشتن داشتند و از اولین کسانی بود که به پیامبر ایمان آوردند. در بسیاری از غزوات شرکت کرد. در جنگ احد نیز هنگامی که ورق برگشت و کفار به مسلمین حمله کردند، طلحه فداکاری و شجاعت بسیاری به خرج داد و از جمله ی کسانی بود که فرار نکردند و به دفاع از پیامبر پرداختند. در غزوه تبوک و حجه الوداع نیز همراه پیامبر بود. او عضو شورای شش نفرهای بود که عمر برای تعیین خلیفه پس از خود ترتیب داده بود. در این شورا به همراه زبیر به امیرالمومنین علی علیه السلام رأی داد؛ ولی سرانجام عثمان به خلافت برگزیده شد.

 

در اواخر خلافت عثمان بسیاری از صحابه پیامبر و جمع کثیری از مردم از کارهای عثمان ناراضی بودند. طلحه نیز به همراه عایشه جزو این دسته بود و دشمنی سرسختانه ای با او پیدا کرد. پس از قتل عثمان، طلحه و زبیر از اولین کسانی بودند که با امیرالمومنین علی بیعت کردند؛ ولی پس از مدتی از امام خواستند حکومت قسمتی از سرزمین های اسلامی را به آنها بسپارد؛ اما چون امام درخواست آنها را رد کرد، به عایشه و بنی امیه و مخالفان امیرالمؤمنین علیه السلام در مکه پیوستند؛ مقدمات جنگ جمل را فراهم نمودند و به سوی بصره رهسپار شدند.

 

طلحه در جنگ جمل کشته شد. قاتل او مروان بن حکم، داماد عثمان بود. مروان با وجود این که خودش جزو سپاه طلحه بود، به انتقام خون عثمان به طور ناشناس طلحه را هدف تیر قرار داد و او را به قتل رساند.

 

ناکثین که آنها را «اصحاب جمل» نیز می نامند، افرادی بودند نظیر طلحه و زیبر که از اصحاب خاص پیامبر به شمار می رفتند و خدمات بسیار ارزنده ای برای اسلام و پیامبر(ص) انجام داده بودند، بطوریکه رسول اعظم(ص) در فضیلت آنان جملات متعددی به زبان آورده بودند.

 

زبیر به هنگام اسلام آوردن، سنش دوازده یا پانزده بود و پس از وفات پیامبر(ص)، زبیر از جمله افرادی بود که به علی(ع) وفادار ماند بطوریکه در دفاع از امیرالمومنین مورد ضرب و شتم شدید طرفداران ابوبکر قرار گرفت. 

 

پس از قتل عثمان طلحه اولین کسی بود که با حضرت علی(ع) بیعت کرد و زبیر دومین نفر بود. واقدی، تاریخ نگار بزرگ اسلام می نویسد: روز جنگ احد تنها 3 تن از مهاجرین یعنی علی(ع)، طلحه و زبیر و 8 تن از انصار تا سر حد جان در رکاب پیامبر جنگیدند و بقیه بی استثنا پا به فرار گذاشتند. 

 

بعد از کشته شدن زبیر وقتی چشمان امام علی(ع) به شمشیر زبیر افتاد فرمود: «این شمشیر، کرارا غبار غم از چهره پیامبر خدا زدوده است. امیرالمومنین(ع) بر سر جنازه ی طلحه نیز فرمود: ای ابومحمد! بر من سخت گران است که تو را در زیرستارگان آسمان کشته ببینم ، و ای کاش خداوند بیست سال قبل از این روز، جان مرا گرفته بود!»

 

اما چه می شود که طلحه و زبیر با این همه صفات ارزشمند، تبدیل به طلحه و زبیر نقش بسته در ذهن های ما می گردند؟ حضرت علی(ع) در خطبه 151 نهج البلاغه عبارتی نقل می فرمایند به این مضمون: «همانا ازمستی های نعمت بترسید» و در ادامه در خطبه 185 می فرمایند: «و آن در هنگامی است که شما مست می گردید، اما نه از باده بلکه از نعمت و رفاه» 

 

سرازیر شدن نعمتهای بی حساب در زمان عمر و عثمان بسوی جهان اسلام و تقسیم غیرعادلانه ثروت و تبعیضهای ناروا، جامعه اسلامی را دچار بیماری مزمن «دنیازدگی» و «رفاه طلبی» کرد. افرادی که تا چند سال پیش فاقد هرگونه ثروت و سرمایه ای بودند دارای ثروت بی حساب شدند. این جا بود که دنیا کار خود را کرد و اخلاق امت اسلام به انحطاط گرائید. طلحه و زبیر هم از این قاعده مستثنی نبودند. 

 

مسعودی، صاحب «مروج الذهب» می نویسد:

 

«زبیر بن العوام خانه ای در بصره بنا کرد که اکنون در سال 332 (زمان خود مسعودی است) هنوز باقی است و معروف است خانه هایی در مصر، کوفه و اسکندریه بنا کرد. ثروت زبیر بعد از وفات پنجاه هزار دینار پول نقد و هزار اسب و هزارها چیز دیگر بود.

 

خانه ای که طلحه بن عبدالله در کوفه با گچ و آجر و ساج ساخت هنوز (در زمان مسعودی) باقی است و به دار الطلحتین معروف است. عایدات روزانه طلحه از املاکش در عراق هزار دینار بود. در سر طویله او هزار اسب بسته بود. پس از مردنش یک سی و دوم ثروتش هشتاد و چهار هزار دینار برآورد شد.»

 

طلحه و زبیر از نزدیکترین افراد به رسول الله بودند، لکن سکرات نعمت و رفاه آنها را به سوی طمع ورزی و اشرافی گری سوق داد و باعث شد که در مقابل امیرالمومنین(ع) بایستند که پیامبر در وصفش فرمود: 

 

«سوگند به آن خدایی که جان من در دست قدرت اوست، اگر نبود این که گروهی از امت من تو را مثل انصاری که عیسی را به خدایی اشتباه گرفتند، غلو کنند در مورد فضایل و مناقب تو، مطالبی می گفتم که تمام مسلمانان خاک زیر پای تو را توتیای چشم خود می کردند.»

 

البته نباید گمان ببریم که با مرگ طلحه و زبیر توسط مروان بن حکم و ابن جرموز، خلق و منش طلحه و زبیر هم رخت بر بست، بلکه تاریخ اسلام در ادوار مختلف طلحه و زبیرهای متعددی به خود دیده است. کسانیکه اتفاقا چون طلحه و زبیر روزگاری نقش بی بدیلی در دفاع از اسلام داشتند، لکن پس از گذشت مدتی، وقتی که اصطکاک آنان با تنعمات دنیایی زیاد شد در مقابل همان اسلام و نماینده خدا، شمشیر کشیدند. 

 

 

 

وصف طلحه و زبیر( و اصحاب جمل) در نهج البلاغه

 

چون رعد خروشیدند و چون برق درخشیدند اما کاری از پیش نبردند و سر انجام سُست گردیدند.ولی ما این گونه نیستیم تا عمل نکنیم ، رعد و برقی نداریم. و تا باریم سیل جاری نمی سازیم. (نهج البلاغه، خطبه 9)

 

 

 

آیا علی(ع) طلحه و زبیر را بخشید؟

 

طلحه و زبیر بیعت با علی(ع) را شکستند و جنگ جمل را به راه انداختند و هر دو در این جنگ کشته شدند و حضرت این دو را نبخشید. علی(ع) وقتی چشمش به صورت بی جان زبیر افتاد، خطاب به جسد او فرمود: تو مدتی با پیامبر خدا مصاحب بودی و با او پیوند خویشاوندی داشتی(زبیر پسر عمه پیامبر(ص) بود) ولی شیطان بر عقل تو مسلط شد و کار تو به این جا انجامید.(1)

 

حضرت چون جسد طلحه را دید فرمود: برای تو سابقه‏ای در اسلام بود که میتوانست تو را سود بخشد، ولی شیطان تو را گمراه کرد و لغزانید و به سوی آتش شتافتی.(2) در این سخنان امام(ع) تسلط شیطان بر طلحه و زبیر را تصریح میفرماید، ولی از توبه یا بخشش آنان حرفی نمیزند

 

 




تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 96/5/26 | 11:21 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

مفهوم آیه 255 سوره بقره(لا اکراه فی الدین....) را روشن بفرمائید؟

متاسفانه این روزها بعضی از انسانها برداشت های سوء و منفی از آیات الهی می کنند که این خود آثار بسیار منفی و خطرناکی را بر زندگی آنها تحمیل می کند این آیه شریفه لا اکراه فی الدین -سوره بقره 255 معنایش این نیست که هر کسی در رعایت نکردن مسائل دینی آزاد است و کسی حق ندارد او را اجبار کند و این همان برداشت منفی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود : «من فسد القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار؛ یعنی هر کس قرآن را از پیش خود تفسیر و توجیه کند جایگاهش آتش دوزخ خواهد بود» . 
اگر معنای لااکره فی الدین این است که هر کس در اجتماع آزاد است هر کاری دلش می خواهد بکند پس این همه آیاتی که مسلمانان را دستور به نماز روزه، خمس ،جهاد ، زکات ، حج ، حجاب و غیره غیره کرده یعنی چه ؟ آیا معقول است خداوند از یک طرف دستور اکید دهد زنان مسلمان حجاب خودشان را رعایت کنند و از طرفی بفرماید در دین اجباری نیست و می توانند رعایت نکنند آیا این مطلب به نظر شما تناقض نیست ؟ از یک طرف خداوند بگوید بر همگان واجب است نماز را بپا دارند و روزه را بگیرند و از طرفی هم بگوید «لا اکره فی الدین» یعنی اجباری در کار نیست اگر هم ترک کردند اشکالی ندارد؟ این دو مطلب که تناقض روشن است !؟ 
پس معنای «لا اکره فی الدین» این نیست که هرکس در دین آزاد است بلکه معنای آن آیه  این است که اسلام برای پذیرش دینش هرگز غیر مسلمانان را اجبار نمی کند بلکه با منطق و برهان آنها را دعوت به اصل پذیرش اسلام می نماید .

 بسم الله الرحمن الرحیم

سؤال: معنای لا اکراه فی الدین چیست؟

راه دین جواب: خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است: «لا إکراه فی الدین» یعنی اجباری در دین نیست.در صورتی که در احکام شرعی ما اگر کسی از دین اسلام روی گردان شد و خود را مسلمان ندانست مرتد شمرده شده و قواین جزایی سختی در انتظارش است. حال چگونه می­ توان این دو موضوع رابا هم جمع کرد. 

برای روشن شدن جواب باید توجه داشت که آیه­ ی شریفه ­ی «لا إکراه فی الدین» در قرآن کریم ادامه ­ای هم دارد که توجه به مابقی آیه که در حکم علت برای عدم اجبار در دین است، خود پاسخ گوی جواب این اشکال است. در سوره­ ی مبارکه ­ی بقره آیات 256 و 257 آمد است:

 لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ  در قبول دین اکراهى نیست زیرا که راه رشد از راه گمراهى آشکار شده است پس هر کس به طاغوت کافر شود و به پروردگار ایمان آورد، به دستاویز محکمى چنگ زده که گسستن در آن وجود ندارد و خدا شنوا و آگاه است.

اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ. خداوند سرپرست آنانى است که ایمان آورده ‏اند. آن ها را از تاریکی ها به عالم روشنایى خارج مى ‏سازد و آنانى که کافر شدند، سرپرست آن ها طاغوت است. آن ها را از عالم روشنایى به تاریکی ها خارج مى‏ سازد و این ها هستند که یاران آتش بوده و براى همیشه در آن مى ‏مانند.

در این آیات شریفه از دو مطلب مهم پرده برداری شده است:

1 ـ انسان همانند دیگر مخلوقات مختار است و مجبور آفریده نشده است.

2 ـ خداوند با اعطای عقل و فرستادن رسول، راه هدایت و گمراهی را به بشر نشان داده است و به او گفته است که هر کس راه هدایت را در پیش گیرد به ریسمان محکم الهی دست یافته و در آخرت رستگار خواهد بود و هر کس در راه ضلالت افتد در جاده­ های تاریکی و گمراهی می­ افتد و از اهل دوزخ خواهد بود.

با در نظر گرفتن این دو مطلب می ­توان نتیجه گرفت که: مختار بودن انسان در پذیرش دین، بدان معنا نیست که از پذیرش دین­ حق سر باز زند. همچنان که مختار بودن انسان در حفظ جان و سلامتی خود، بدان معنا نیست که جایز باشد خودکشی کند یا در حفظ سلامتی خود کوتاهی نماید.

به عبارت دیگر، این آی? شریفه ناظر به اختیار تکوینی انسان در “پذیرش”، یا “عدم پذیرش” دستورات دینی است. و همین اختیار است که دینداری او را ارزشمند، و بی دینی وی را نکوهیده می کند. اما همین انسان، از نظر تشریعی مختار نیست و اجازه ندارد که به احکام الهی پشت کند. به همین دلیل است که اگر کسی به شریعت دینی پشت کند و از عبادت خداوند روی گردان شود، مورد سرزنش قرار می گیرد و عقوبت تلخی در انتظارش خواهد بود. در همین راستا است که خداوند متعال دستور می دهد دیگران را امر به معروف کنید و به آن ها دستور دهید که از کارهای منکر دست بردارند.

مثال: تمامی کسانی که رانندگی می کنند، دارای اختیار هستند و در اختیار خود، مُکره نیستند. یعنی می توانند تخلف کنند و می توانند تخلف نکنند: (لا اکراه فی الدین) اما در عین حالی که اختیار دارند، شرعا و عقلا اجاز? تخلف ندارند. و قانون، این حق را برای خود قائل است که متخلف را مجازات کند.

در مسائل دینی و عقیدتی هم موضوع از همین قرار است. هر انسانی آزاد است که راه و روش زندگی خود را انتخاب کند و در انتخاب راه و روش زندگی، از کسی سلب اختیار نشده است: (لا اکراه فی الدین) اما این حق انتخاب، بدان معنا نیست که اجازه داشته باشند از پذیرش قوانین الهی سر باز زنند. به همین دلیل است که در همین قرآن کریم، در کنار صحبت از «لا اکراه فی الدین»، یک سری قوانین جزایی هم برای متخلفین بیان می شود و در آیات زیادی هم به متخلفین، وعد? عذاب الهی داشته می شود. 

 

پس انسان در انتخاب دین خود اختیار دارد، اما حق اشتباه ندارد، و حق ندارد دینی را بر خلاف دین حق انتخاب کند. علتش هم این است که خدای متعال راه هدایت را از راه گمراهی آشکار کرده: «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» و با وجود تبیین خداوند، راهی برای انحراف از صراط مستقیم باقی نمی ماند




تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 96/5/26 | 2:1 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
به نظر مایکل بربا روانشناس کودکان دلایلی وجود دارد که بچه ها به حرف والدین گوش نمی کنند. او در اینجا 10 دلیل را مورد بررسی قرار می دهد که می توانند مهمترین علت های گوش نکردن بچه ها به حرف والدین باشد.
  

برترین مجله اینترنتی ایران

مجله موفقیت: شاید به عنوان پدر و مادر وظیفه خود می دانید که مسوولیت پرورش و تربیت فرزندان را به عهده بگیرید. گاهی این مسوولیت تمام زندگی شما را دربر می گیرد به خصوصاگر پای نظم و ترتیب در میان باشد، در مقابل انتظار دارید به حرف های شما گوش کنند اما این روزها اکثر والدین از حرف گوش نکردن بچه ها نگران و ناراحت هستند. 

در اینجا علت های این رفتار کودکان را مورد بررسی قرار می دهیم، اما قبل از پرداختن به آن عبارات و جملات زیر توجه کنید. آیا تا به حال از این عبارات استفاده کرده اید یا به گوشتان خورده است:

چند بار باید بهت بگم؟
لطفا به من گوش کن
نمی شنوی چی می گم؟
شنیدی چی گفتم؟

اینکه به بچه ها بدهیم به حرف های ما گوش کنند کا ردشواری به نظر می آید مثل یک مبارزه سخت و پایان ناپذیر اما به نظر مایکل بربا روانشناس کودکان دلایلی وجود دارد که بچه ها به حرف والدین گوش نمی کنند. او در اینجا 10 دلیل را مورد بررسی قرار می دهد که می توانند مهمترین علت های گوش نکردن بچه ها به حرف والدین باشد.

10 دلیل که بچه ها به حرف والدین خود گوش نمی کنند!
1- شما الگوی خوبی نبودید:

شما باید الگوی خوبی در زمینه گوش کردن باشید. به او نشان دهید که شنونده خوبی هستید. مهم نیست او در چه سنی قرار دارد، باید ببیند که شما در گفت و گو با دیگران چگونه رفتار می کنید و چگونه به دیگران گوش می دهید.

وقتی با شما صحبت می کند مستقیم به او نگاه کنید. وقتی حرف می زند به صفحه تلویزیون یا کامپیوتر خیره نشوید. به او نشان دهید که به حرف هایش توجه می کنید و اهمیت می دهید. توجه داشته باشید که بچه ها تقلید کننده های خوبی هستند هر جور که با آنها رفتار شود رفتار می کنند و بدانید که دو صد گفته چون نیم کردار نیست.



2- جملات شما با کلماتی مثل اگر، تو، چرا شرو ع می شود

وقتی جمله را با این سه کلمه شروع می کنید در واقع کودک تمایلی به شنیدن ندارد و از شما رویگردان می شود به این علت که:

اگر: گاهی می تواند یک کلمه تهدیدآمیز باشد و او را بترساند و بچه ها همیشه از ترس فرار می کنند مثلا: اگر به حرفم گوش نکنی ...

تو: با گفتن کلمه تو، کودک احساس می کند که از سوی شما مورد حمله قرار گرفته و شخصیتش مورد تهدید قرار می گیرد، به خصوص وقتی کلمات اغراق آمیز در مورد رفتارش به کار ببرید مثلا: تو هیچ وقت به حرف های من گوش نمی دهی!

چرا: با این کلمه از کودک خود می خواهید که چیزی را توضیح دهد، کاری که معمولا بچه ها قادر به انجامش نیستند مثلا: چرا به من گوش نمی کنی؟
دکتر بربا توصیه می کند که جملات خود را با این سه کلمه شروع نکنید تا بچه ها از شما گریزان نباشند.



3- بدون اینکه توجه آنها را جلب کنید شروع به صحبت کردن می کنید

گاهی بچه به شما گوش نمی کند یا به حرف های شما توجهی نشان نمی دهد، چون توجهش جلب نشده یا تمرکز ندارد. وقتی می خواهید با او صحبت کنید ابتدا مطمئن شوید که توجه او را جلب کرده اید. به خصوص در مورد بچه هایی که به راحتی تمرکز خود را از دست می دهند. دکتر بربا برای جلب توجه کودک چند راه توصیه می کند که عبارتند از:

در مقابل بچه بنشینید و به صورت و چشم های او نگاه کنید.

با مهربانی و به آرامی صورت او را بالا نگه دارید که به چشمان شما نگاه کند.

در ابتدای صحبت کردن از جملاتی نظیر این استفاده کنید: لطفا به من گوش کن.

هر وقت به چشمان شما نگاه کرد، صحبت را شروع کنید. در طول صحبت می توانید با مهربانی دستان او را بگیرید یا دست روی شانه هایش بگذارید تا توجه او به شما باشد.



4- به فریاد کشیدن و جیغ زدن متوسل می شوید

اکثر والدین وقتی می بینند بچه به حرف آنها گوش نمی کند فریاد می کشند. دکتر بربا می گوید این کار را بدتر می کند. او توصیه می کند که والدین آرام تر و مهربانانه تر صحبت کنند.

نجوا کردن یک درخواست، نتیجه مثبت تری دارد تا اینکه صدا را بلندتر کنیم.

وقتی پدر و مادر با تُن و آهنگ صدای مهربانانه و آرام تری صحبت می کنند بچه ناخودآگاه بیشتر تمایل پیدا می کند که گوش دهد.




5- زیاد صحبت می کنید

شما می توانید در مدت 10 ثانیه چیزی را به کودک خود بگویید یا حتی کمتر از آن در واقع زیاد صحبت کردن، هم وقت تلف کردن است و هم اینکه توجه و تمرکز بچه در یک گفت و گوی طولانی کمتر می شود.خوب است که خواسته خود را صریح و کوتاه بیان کنید. مثلا: سارا! لطفا قبل از بیرون رفتن اسباب بازی ها را جمع کن.

یا؛ قبل از تماشای تلویزیون اول تکالیف مدرسه را انجام بده.



6- به جای حرف زدن از او سوال می پرسید

اگر می خواهید بچه از قوانین خانه و خانواده شما اطاعت کند لطفا درخواست خود را صریح و بدون سوالی کردن آن به کار ببرید.

مثلا به جای اینکه بگویید: می خواهی حمام کنی؟ بگویید: الان وقت حمام کردن است، لطفا برو حمام.



7- زمان و وقت صحبت کردن شما مناسب نیست

یعنی این که بچه در حال انجام دادن تکالیفش است و روی آنها تمرکز کرده آن وقت شما می خواهید تمرکزش را بر هم زده و او را آماده کنید که به حرف شما گوش کند. مناسبتر این است که شما از قبل به او بگویید که می خواهید ظرف چند دقیقه دیگر با او صحبت کنید و در مواقعی که کار ارزشمندی مثل کتاب خواندن یا انجام تکالیف مدرسه را انجام می دهد مزاحمش نشوید. مثلا می توانید بگویید: سارا! چند دقیقه دیگر می خواهم با تو حرف بزنم.



8- نتیجه و پیامد کارش را مشخص نمی کنید

اگر مطمئن هستید که بچه درخواست شما را شنیده اما هنوز می خواهد آن را نادیده بگیرد لازم است در چنین مواقعی پیامد کارش را برایش توضیح دهید. مثلا شما می توانید درخواست خود را با نتیجه و پیامدش همراه کنید.

مثلا: می دانم می خواهی بروی بیرون بازی کنی اما اول باید غذایت را تمام کنی.
اگر همچنان به بیرون رفتن اصرار کرد بدون اینکه به حرف شما گوش کند، می توانید بگویید: متاسفم تو کل غذایت را هنوز نخوردی.

بنابراین این اصرار شما به او نشان می دهد که از او انتظار دارید به حرفتان گوش کند. این تعیین نتیجه و انتظار اطاعت کردن یعنی اینکه از بچه انتظار می رود ابتدا گوش کند و درخواستش را چند بار تکرار نکند چون شما روی خواسته خود تاکید دارید و اگر اطاعت نکند پیامد کارش را می بیند.



9- رابطه حل نشدنی با فرزند خود دارید

اگر شما تکنیک های قبلی را به کار بردید و نحوه گفت و گو و ارتباط خود را بهتر کردید اما متوجه شدید که بچه هنوز به حرف شما گوش نمی کند باید بدانید که ممکن است با گذشت زمان بدتر شود و سوالاتی از قبیل آنچه که در زیر آمده به ذهن شما خطور می کند و ذهنتان را مشغول می کند.

آیا او می تواند انتخاب کند که به شما گوش نکند؟

آیا او می تواند از شما رویگردان شود و تلاش شما برای جلب توجه او بی نتیجه شود؟

آیا او می تواند به شما بی احترامی کند چون احساس می کند شما اختیار او را ندارید؟
بچه ها نیاز دارند که عمیقا احساس کنند مورد تحسین، توجه و تایید هستند، به خصوص از سوی والدینشان. بنابراین اطاعت کردن و احترام گذاشتن آنها ریشه در نحوه برخورد والدین دارد.



10- شرایط پزشکی او را بررسی نمی کنید

اگر مشکلات گوش کردن بچه تکرار می شود بهتر و عاقلانه این است که با پزشک متخصص صحبت کنید شاید مشکل بچه در شنوایی باشد یا مشکلات دیگر.

نکته آخر اینکه ابتدا خود ما سعی کنیم مهارت های گفت و گو و گوش کردن را یاد بگیریم و سپس آن را به فرزندان خود آموزش دهیم؛ زیرا مهارت ارتباط برقرار کردن از مهارت های مهم برای زندگی در اجتماع و کنار دیگران بودن است. 

به توصیه دکتر بربا باید مهارت های ارتباط برقرار کردن و شنونده خوب بودن را از همان سال های اولیه کودکی به فرزندانمان آموزش دهیم زیرا زمان می برد تا عادت های بد جای خود را به عادت های خوب و درست بدهند. بنابراین از آموزش این مهارت ها به کودکان یک لحظه هم غفلت نکنید. مطمئن باشید به خاطر آن وقتی بزرگتر شدند از شما تشکر می کنند.



تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 96/5/26 | 1:55 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

دین گریزی جوانان، چرا !؟ (خطاب به دعوتگران و واعظان دینی)

دین گریزی جوانان، چرا !؟

در دنیای مدرن امروز تبلیغات وسیعی در جریان است و صاحبان افکار و ایده ها هر یک در جهت پیشبرد فکر خویش تلاش مضاعف می نمایند و به عضو گیری و تجمع افراد به دور خویش می پردازند و در این راستا هزینه های گزافی صرف می شود. در این میان نوک پیکان تمام جریانات به سوی جوانان نشانه می رود و جوانان، خود را درآشفته بازاری می بینند که کالاهای ملوّن با روکش های فریبنده آنها را به سوی خود فرا می خواند و هر دم به دری می زنند و بابی می گشایند و در جستجوی مراد و مطلوب خویشند و چه بسا در اثر تبلیغات فریبنده هر نامرادی را مراد می بینند و هر مذمومی را محبوب می پندارند. و این مسیر را مدت مدیدی می پیمایند و نهایتاً در پرتگاه سرگردانی و پوچی احساس تنهایی، بی هدفی، خستگی، نا امیدی و … می نمایند و سر برگریبان ندامت می گذارند و منتظر شروع حلقه ی ناخواسته ی دیگری بر حیات پر مشتری خویش می باشند. تا این دم در کجا بیاسایند و صید چه صیادی گردند و این بار چه بشنوند و چه ببینند؟ راستی جوان که اینگونه مورد طمع همگی است وقتی که حیات خود را میدان رقابت دیگران پنداشت و سرمایه ی عمرش را کالای ذی قیمت دست دیگران دانست چه کار کند و به کجا پناه ببرد تا با وی آن نشود که نباید بشود. و آیا پناهگاه دین را امن می پندارد و داعیان دین را قابل اعتماد؟ و اصولاً کدام دین و کدام تعریف از دین می تواند جوانان را از سر گردانی و گم گشتگی نجات دهد؟ در این مقاله بر آنیم تا دلایل دین گریزی را به صورت مجمل بیان داریم و به ریشه یابی این موضوع در حد بضاعت خویش بپردازیم.

جوان کیست و از کدام دین می گریزد ؟

جوان به کسی گفته می شود که بالندگی و نشاط را برجمود و یکنواختگی، علت یابی را بر تقلید کورکورانه ترجیح داده و خواستار توافق بین قول و عمل، علم و دین و سنت و مدرنیته مـی باشد. از ابتدای شروع دعوت دینی در آغاز نزول وحی تا به امروز سکان و ستون دین بر دوش جوانان حمل گردیده است. پیامبر اسلام صلی الله علیه و سلم دعوت را بین جوانان آغاز نمود و افرادی که جزء پیشگامان دین در عصر خفقان و اختناق مکه می باشند عموماً جوان هستند و آن مسئولیت بسیار سنگین را با جان و دل می پذیرند و در راه آن تمام هزینه ها ی مالی، اجتماعی و وجودی را می پردازند و بدان می بالند و هرگز از راهی که در پیش گرفته بودند پشیمان نمی شدند. همان جوانانی که در عصر خلافت راشده همزمان دو امپراطوری عظیم را در دوجبهه شرق و غرب به زانو درآوردند آیا جوانان امروز هم آن رغبت و علاقه مندی را نسبت به دین دارند و یا از آن گریزانند و اگر جواب منفی است، علت چیست؟ آن چه غیر قابل انکار است این است که درصد کمی از جوانان، گرایش به دین دارند و این در حالی است که دین اسلام در آغاز، بسیاری از یهودیان ، مسیحیان ، زرتشتیان ، بت پرستان و… را جذب خود ساخته بود. چرا دینی که زمانی به کام جوانان از عسل شیرین تر بود امروز آن گونه نیست؟ آیا دین تغییر کرده است یا جوانان؟

به نظر می رسد جوانان امروز هم بسیار علاقه مند به پویایی، بالندگی و نشاط هستند، اما آیا دینی پویا، بالنده و با نشاط به آنها معرفی می شود؟ آن زمان که دین با جهل و خرافات مبارزه می کرد، جوان را جذب می نمود اما وقتی که دین را با خرافات و جهل بیامیزیم نتیجه عکس آن می شود.

چند سال پیش در یکی از شب های قدر برای مستمعین صحبت می کردم و در قسمتی از سخنانم به نحو? شکل گیری ابر در آسمان و بارش باران اشاره کردم و پس از اتمام جلسه، یکی از جوانان که مقداری دروس حوزوی را در خدمت استادش خوانده بود، پیش من آمد و نسبت به صحبت هایم اعتراض نمود و من دلایل علمی و قرآنی را برایش یاد آوری کردم، در آخر گفت: (استادم بر کسی که این سخنان را بگوید و یا بشنود و قبول کند لعنت فرستاده است.) آری جوانان با دینی که مانع پیشرفت آنها شود، با دینی که در تقابل علم قرار بگیرد و با دینی که مخاطبش را به تقلید کورکورانه دعوت نماید و با دینی که پرسشگری را سرکوب کند، مخالفند. جوانان وقتی که فاصله عمیق قول و فعل برخی ازسخنگویان دین را نظاره مـی کنند، و زمانی که دنیا خواهی دینداران را می بینند، آن وقت که خلاء اجتماعی داعیان دین را در جامعه می نگرند و آن زمان که مشاهده می نمایند تئوری های تعطیل شده در صحنه ی عملی جامعه را، بازهم داستان های تکراری حیات خویش را به یاد می آورند که این بار هم به هدف نرسیدند و اینجاست که شخصیت شخص با تنشی روبه رو‍‍‍ می گردد که اگر دلسوزان واقعی دین به یاریش نشتابند در شخصیتش تشنج و آنگاه بحران به وجود می آید که اصلاح آن اگر نا ممکن نباشد، بسیار مشکل خواهد بود. پس اگر سرکشی شخصیت را در برخی از جوانان مشاهده می کنیم به محکوم کردن آنها نپردازیم زیرا بسیاری از مشکلات به خود ما برمی گردد.

عیب کسان منگر و احسان خویش

دیده فرو بر به گریبان خویش

آینه آن روز که گیری به دست

خود شکن آن روز، مشو خود پرست

بنابراین، تبلیغ دین با ادبیات زمان حاضر، اقناع جوانان با دلایل متقن و به روز کردن یافته های خویش و جمع قول و عمل و تئوری و اجرا از عوامل جذب جوانان و یا بهتر بگویم بازگشت جوانان به دین خواهد بود. اما کجایند واعظان و داعیانی اینچنین؟ کجایند بنّاهایی که بنای دین را از نو بنّایی کنند؟ کجایند ناصران دین که نصرت دینرا در ادعا و عمل خویش به جوانان نشان دهند؟ و کجایند احمدهایی که خیر خواهی را نه تنها برای دوستان، بلکه برای دشمنان هم خواستار باشند.

واعظان که این جلوه در محراب و منبر می کنند

چون به خلوت می روند آن کار دیـگر می کنند

مشکلی دارم زدانشمند مجلس باز پـــــرس

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند؟

از سوی دیگر تبلیغات گسترده چند رسانه ای ضد دینی در سراسر دنیا با حجم فراوانش از اسباب دین گریزی در بین جوانان به شمار می رود که هر سال با تخصیص بودجه های کلان به آن می افزایند و این در حالی است که جاهلیت با نظم و تنظیم به دنبال تحقق اهداف خویش است و ما مسلمانان هنوز مانده ایم که نماز را با کلاه بخوانیم یا بدون کلاه؟ طرف مقابل دین اسلام، در صحنه اقتصاد، صنعت، کشاورزی، پزشکی و … به پیشرفت های قابل توجهی دست یافته است و حرف اول را می زند، اما هنوز در بین برخی از سخنگویان دین، هستند افرادی که چرخش زمین را انکار و سفر به کره ماه را کفر می پندارند، جوانان وقتی که وابستگی شدید کشورهای اسلامی را در زمینه های مختلف به کشورهای غیر اسلامی می بینند، دچار یأس و نا امیدی می گردند، زمانی که می بینند در آمدهای کلان حاصل از فروش نفت و ثروت خدادادی را صرف عیاشی و خوشگذرانی می کنند و آمار بی سوادی، محرومیت و عقب ماندگی کشورهای اسلامی را با سایر دول دنیا مقایسه می نمایند، افسوس و حسرت می خورند و می خواهند از جامعه ای که وابستگی های مختلف به کشورهای دیگر دارد و خود نمی تواند اقتصاد و صنعتی مستقل و خود کفا داشته باشد بگریزد. وقتی وضعیت علم و دانش و پایمال شدن حقوق انسانی انسان ها را نظاره می کنند، دوست دارند جزو آن جامعه نباشند واین را در فرار سالیانه جوانان جوامع اسلامی به دامن کشورهای غربی مشاهده می کنیم. جوان هر کجا بستر مناسب برای رشد و ترقی خویش را بیابد به سوی آن می شتابد، پس بیاییم به صورتی سیستماتیک و مدرن برنامه ریزی کنیم، بستر سازی نماییم و به جذب و جلب جوانان به دینی که متعلق به خود آنان نیز هست بپردازیم و همگی در قبال سر نوشت خویش و افراد جامعه احساس مسئولیت نماییم و ویژگیهای اسلامی را نه در ادعا، بلکه در عمل به جوانان بیاموزیم و بدیل مناسب تری از آنچه که غرب معرفی می کند به جوانان نشان دهیم و در این راه از شتابزدگی بپرهیزیم و سعی کنیم، هادی، هادء و هادف (هدفمند) باشیم و این را هم بدانیم، ذات دین چون مسئولیت ساز است و انسان بیشتر مسئولیت گریز، اگر جاذبه خاصی در دین نباشد همیشه عده قلیلی آن مسئولیت ها را قبول می نمایند حتی اگر داعی پیامبر هم باشد و دین را با کامل ترین شیوه عرضه بدارد باز هم گروه کمی به دعوتش لبیک می گویند. خداوند در مورد نوح و قومش می فرماید:

(وما آمَنَ مَعَهُ إلّا قَلیلٌ) و در خصوص شکر گزاران می گوید (وَ قَلیلٌ مِن عِبادِیَ الشّکورُ) و عبارت های دیگر قرآن که نشان می دهد پذیرش مسئولیت دین کار هر کس نیست. پس داعیان دین علی رغم اینکه باید به نارسائی های روشن دعوت خویش اعتراف نمانید و در صدد رفع اشکالات علمی و عملی خویش باشند، اما از سوی دیگر باید یأس و نا امیدی را از خود بزدایند و بخشی از دین گریزی جوانان را طبیعی بدانند. از سوی دیگر جوانان را صاحب اندیشه و فکر بدانند همان طور که ما اذعان می داریم همه چیز غرب بد نیست آنان نیز بپذیرند که همه چیز آن خوب نیست. دستاوردهای علم و صنعت و تکنولوژی غرب قابل تقدیر، امّا برخی از مسائل اخلاقی آنان قابل نقد است. دفاع از حقوق تضیع شده قوم و ملت بر هر انسان آزاده ای واجب است، اما این بدان معنا نیست که اگر دین را حذف کنیم به حقوق خویش نائل خواهیم شد. ما می توانیم دینداری، مدافع حقوق خویش باشیم پس:

دین به دست آر تا به ملک رسی

ورنه بی دینی بدان که هیـچ کسی

خلاصه و جمع بندی مطلب:

الف: دین را صحیح و شیرین، آنگونه که هست با زبان و ادبیات عصر حاضر و به تناسب فهم مخاطبان معرفی کنیم.

ب: داعیان دین، خود اولین عاملان به اعمال دینی باشند و الگوی عملی جامعه گردند.

ج: سخنگویان دین، نقد پذیر باشند و روحیه ی پرسشگری را در جوانان سرکوب نکنند.

د: جایگزین مناسب تری از آنچه که غرب معرفی می کند به آنان نشان دهیم.

در پایان توفیقات روز افزون همگی، مخصوصاً گردآورندگان محترم و دلسوز هلال را از درگاه ایزد منّان خواستارم.

نوشته: جهانگیر امینی

منبع : نشریه هلال مدرسه علوم اسلامی پاوه

حافظ (غزلیات)  از حافظ
(واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند)
"
 

 

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند   چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس   توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند
گوییا باور نمی‌دارند روز داوری   کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند
یا رب این نودولتان را بر خر خودشان نشان   کاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان   می‌دهند آبی که دل‌ها را توانگر می‌کنند
حسن بی‌پایان او چندان که عاشق می‌کشد   زمره دیگر به عشق از غیب سر بر می‌کنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی   کاندر آن جا طینت آدم مخمر می‌کنند
صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت   قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنند

 




تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 96/5/26 | 1:46 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
حرمت الله خانگل زاده مشکات , meshkaat
بنام خدا
با سلام خدمت شما 
اثبات اصل این موضوع یعنی وجود دین گریزی و یا دین ستیزی در جامعه کنونی ما نیازمند ارائه تحقیقات دقیق میدانی و پژوهش های آماری با ذکر مصادیق و نمادهای دین گریزی و میزان آن در جامعه است؛ زیرا افراد بسیاری وجود دارند که در ظاهرشان حرکت ها و اعمالی مغایر با ارزش ها و آموزه های دینی مشاهده می شود، ولی اگر به صورت عمیق تر به بررسی سایر رفتارهای آنها بپردازیم مشخص می شود که همان افراد، در بسیاری از اعمال و رفتار خویش پای بند، مقید و معتقد به دین می باشند. از این رو به نظر می رسد دین گریزی مطلق - که افراد به طور کامل هیچ گونه پای بندی به دین نداشته باشند - در جامعه ما بسیار محدود است، لذا به سادگی نمی توان گفت، نسل امروز جامعه ما دین گریز و احیانا دین ستیز هستند. اینان نسبت به واقعیات موجود جامعه، دیدگاه‏های متفاوتی دارند و چه بسا بخشی از آن دیدگاه‏ها و نارضایتی‏ها، وارد باشد؛ ولی ممکن است، بعضی از افراد جامعه و جوانان با توجه به شرایط محیطی و خانوادگی، از نارضایتی بیشتری برخوردار باشند و بعضی از نارسایی‏ها را ناشی از قوانین دینی بدانند و در نتیجه اشکالات خویش را متوجه دین بکنند. البته کارآمدی دین بحثی است و کارآمدی برخی از مدیران بحث دیگر. اتفاقا در گفت‏وگو با این قبیل افراد، غالبا تصریح می‏کنند که اشکالات آنان نه به اصل دین؛ بلکه به مدیران و کارگزاران بر می‏گردد.
بنابراین، بی‏تردید می‏توان گفت: جوانان کشور از بهترین جوانان از حیث سلامت فکری، روحی و دینی می‏باشند البته سرمایه‏گذاری کلان دشمنان دین و کشور، برای تسخیر این دژ مستحکم و انحراف جوانان، خطری بزرگ است؛ که باید نسبت به آن هوشیار بود.
به هر حال، دین‏گریزی _هر چند در حد خیلی ضعیف_ عوامل متعددی دارد؛ از جمله:
1. تبلیغات سوء دشمنان و ایجاد و القای شبهه درباره دین،
2. روش‏های نادرست در آموزش دینی در دوران کودکی و نوجوانی،
3. ضعف و سستی بنیان‏های دینی در خانواده،
4. گرایش به سوی تمایلات و هواهای نفسانی،
5. ضعف بینش و نداشتن آگاهی درست از ماهیت دین و نقش و کارکرد آن در تأمین سعادت دنیوی و اخروی انسان.
6. ناکارآمدی برخی از مدیران جامعه در اجرای برنامه‏های اعلام شده‏ حکومت دینی، در نتیجه، بی‏پاسخ ماندن نیازهای اولیه اجتماعی جوانان (ازدواج، اشتغال، مسکن و...)،
7. عدم توزیع عادلانه امکانات و فرصت‏ها در برخی از ادارات و دستگاه‏های کشور،
8. درگیری برخی گروه‏ها و جناح‏های سیاسی برای کسب قدرت سیاسی و در نتیجه، ایجاد یأس و ناامیدی جوانان برا



تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 96/5/26 | 1:43 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

مگر خداوند نفرموده است که «لا إِکراهَ فِی الدّین - یعنی در دین هیچ اجباری وجود ندارد»، پس چرا نظام اسلامی و یا خانواده، ما به رعایت واجبات یا پرهیز از محرمات دینی اجبار می‌کنند؟!




تاریخ : یادداشت ثابت - دوشنبه 96/5/3 | 6:15 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

سنگ نمک و خواص آن

سنگ نمک و خواص آن

تاریخچه سنگ نمک

نمک در هر دو نوع  چه به دست آمده از آب دریا و چه سنگ نمک، از دیرباز در یونان باستان شناخته شده و به عنوان یکی از مواد غذایی سودمند برای هضم غذا و دفع مواد زائد بدن به کار برده می شد. از گذشته دور تاکنون، مردم نمک را به عنوان یک داروی طبیعی می شناسند.

ـ پزشکان یونان باستان، به بیماران مبتلا به مشکلات تنفسی پیشنهاد می دادند که بخار خارج شده از آب نمک را نفس بکشند.
ـ در نسخه های پزشکی رومی، ذکر شده است که املاح نمک برای سلامت بسیار مفیدند.
ـ در جنگ جهانی دوم، پزشکان آلمانی برای درمان سربازان بیمار، از غارهایی که حاوی نمک فراوان بودند، استفاده می کردند و این بیماران را به آن غارهای نمکی منتقل می کردند.
ـ در سال 1999 در لیتوانی، 250 کودک و 500 بزرگسال که به مشکلات تنفسی دچار بودند،  در هر روز یک ساعت از سنگ نمک دریایی استفاده کردند و از هر 10 نفر، 9 نفر بهبود  یافتند.

هیپوکراتس Hypokrats طبیبی یونانی  بود که به خواص استنشاق بخار آب‌نمک اشاره کرده و آن را برای امراض تنفسی سودمند تشخیص داده بود.

سنگ نمک دراسترالیا، چین، کشورهای عربی و اروپا با کاربردهای تزئینی و درمانی مورد استفاده قرار می‌گیرد. دانشگاه نیوساوت ولز در شهر سیدنی استرالیا هم خواص درمانی سنگ نمک را تأیید کرده است.

سنگ نمک و خواص آن

 

تحقیقات علمی درباره ی چگونگی عملکرد سنگ نمک

طبق آخرین تحقیقات علمی، نشان داده شده بلورهای درخشنده نمک به عنوان یکی از منابع طبیعی تولید کننده ی یون (ذرات باردار) شناخته شده‌اند. وقتی خورشید به این سنگ‌ها می‌تابد در آن انرژی خاصی تولید می‌شود. حتی تابش خورشید به بلورهای نمک نیمه شفاف هم باعث تولید چنین انرژی طبیعی  می‌شود. اگرچه این فرآیند یونیزاسیون به چشم دیده نمی‌شود، ولی بدون تغییر دادن در کیفیت کریستال نمک، میلیون‌ها بار این امر اتفاق می‌افتد. برای مثال مانند فرآیندی است که توسط برگ‌های گیاهان سبز و درختان به وجود می‌آید چرا که می دانیم در تنفس گیاهان از طریق برگ از یک طرف دی‌اکسیدکربن خطرناک جذب گیاه شده و از سوی دیگر اکسیژن حیات بخش تولید می‌شود بدون اینکه صدمه‌ای به حیات درخت یا گیاه بخورد.

کریستال نمک یکی از معدود مواد معدنی است که ساختار اتمی آن الکتریکی می باشد تا مولکولی، به خاطر همین ویژگی است که  کریستال نمک می‌تواند از حالت بلوری دائماً به شکل مایع و بر عکس تغییر حالت دهد. چنین یونیزاسیون طبیعی شارژ الکتریکی به وجود می آورد که در مجاورت بدن انسان منجر به آرامش، قدرتمندی سیستم دفاعی بدن، قلب، غدد فوق کلیوی و تیروئید می‌شود.
به خاطر همین خاصیت بلور درخشنده نمک است که فضای منفی یا غیر متعادل اتاق با تبادل یونی به وجود آمده خنثی می‌گردد.

 

سنگ نمک و خواص آن

 

ساده ترین و ارزان ترین راه برای مقابله با آثار منفی محیط، ورود جریان هوای تازه به منازل و محیط های بسته دیگر است. ولی این روش با وجود آلودگی های شدید هوا به خصوص در شهرهای بزرگ امکان پذیر نیست.

این مسئله، بسیاری از محققان را بر آن داشته است که از روش دیگری برای کاهش آلودگی هوا و افزایش کیفیت آن استفاده کنند و در نهایت استفاده از لامپ های سنگ نمک را به مردم توصیه می کنند. این لامپ ها از قرار گرفتن در داخل نمک معدنی ای که در طول سالیان دراز، سخت شده است، درست می شوند. و می توانند یون های خطرناک موجود در هوا را خنثی کنند و از این طریق کیفیت هوا را بالا ببرند.
امروزه، روستاییان می توانند با دست خودشان سنگ های نمک را از دل کوه ها بکنند و با قراردادن یک شمع در داخل آن، هم فضای زیبایی را در محیط ایجاد کرده و هم هوای خانه را پاکسازی کنند.

 

سنگ نمک و خواص آن

 

ویژگی های سنگ نمک

هر کدام از سنگ های نمک با دقت و ظرافت درست شده اند تا زیبایی واقعی سنگ نمک را حفظ کنند. املاح مختلف موجود در سنگ های نمک باعث می شود تا رنگ این سنگ ها خیلی منحصر به فرد به نظر برسد. آهن، رگه های قرمز در آن به جا می گذارد و منگنز، رگه های نارنجی و زرد. در واقع هیچ دو نوع لامپ سنگ نمک را نمی توانید بیابید که دقیقاً یک شکل و رنگ داشته باشند.

اگر با یوگا و یا فنگ شویی نیز آسنا باشید می دانید که در این دو مکتب نیز به استفاده از سنگ نمک برای پاکسازی محیط و دور کردن یا از بین بردن انرژی منفی بسیار تاکید شده است.

چراغ نمکی بر خلاف سنگ نمکی که همیشه دیده‌اید و به خاطر دارید، بافت نیمه بلورینی دارد که می‌تواند نور را منتشر کند. زیرا در مراحل شست و شو، مواد آهکی، گوگردی و ماسه‌ای آن از بین رفته است در غیر این صورت قادر به پرتوافشانی نخواهد بود. البته این چراغ فقط در زمانی که لامپ درونی آن روشن است می‌تواند خواص خود را منتشر کند و به هنگام تاریکی و خاموشی فاقد هرگونه خاصیتی است.

چراغ‌های نمکی که هر کدام بین 5 تا 30 کیلو وزن دارند، در اثر مجاورت با هوا، سالی یک میلیمتر از عمر خود را از دست می‌دهند. جالب است بدانید برای کسانیکه خوردن نمک بر ایشان زیان‌آور است در صورت قرار دادن چراغ‌های نمکی در محل زندگی نمک مورد نیاز بدن  آنان توسط چراغ‌های نمکی تامین می‌شود.

مغز ما به صورت عادی امواجی با سرعت هشت هرتز تولید می‌کند. در حالی که امواج تولید شده توسط این وسایل رایج بین 160-100 هرتز است. می‌بینید که بدن در معرض امواجی تا 20 برابر معمول قرار می‌گیرد. که نتیجه آن عصبی شدن، بی‌خوابی یا کم‌خوابی و از دست دادن تمرکز یا ضعیف شدن آن است. به علاوه، جریانی از رادیکال‌های آزاد هم به وجود می‌آید که در بدن می‌تواند منجر به ایجاد سرطان شود. بلورهای درخشان نمک، یون‌های منفی را می‌گیرد و یون‌های مثبت تولید می‌کند. وقتی بلور درخشان نمک گرم می‌شود، رطوبت هوا را جذب می‌کند و به همین خاطر سطح روی بلور نمناک می‌شود. به این ترتیب زمینه لازم برای یونیزه شدن ایجاد می‌شود. به خاطر همین خاصیت بلور درخشنده نمک است که فضای اتاق با تبادل یونی به وجود آمده خنثی می‌شود.

به علاوه می‌توان گفت که رنگ‌های مختلف سنگ نمک خواص التیام بخشی جانبی از خود بروز می‌دهند. خواص درمانی سنگ بلورهای نمک روی پوست اثرات خوبی دارد. آزمایش‌هایی که بر روی کودکان انجام شده نشان می‌دهد کودکانی که با مشکل و حتی بیماری کم تحرکی مواجه هستند پس از آن که یک هفته در معرض بلورهای درخشنده نمک قرار گرفته‌اند، اندک‌اندک مشکلشان حل شده است و بعد از برداشتن بلورهای درخشان این حالت دوباره به سوی آنان بازگشته است.

 

برخی از خواص بلورهای رنگی درخشان نمک را می‌توان به صورت زیر خلاصه کرد:

بلور نارنجی: این نوع سنگ نمک احساس امن بودن را در انسان تقویت می‌کند و برای سیستم عصبی بسیار سودمند است. خلق و خو را آرام کرده، مزاج را مرتب و ادرار را آسان می‌کند.

بلور زرد: باعث فعال شدن پانکراس در بدن می‌شود و قوه ادراک عقلانی را افزایش می‌دهد.
بلور قرمز: جریان خون را سرعت می‌بخشد و نیز باعث افزایش نیروی تحرک می‌شود.
بلور صورتی: حس همکاری و دوست‌داشتن را افزایش می‌دهد و در کل باعث بروز احساسات افراد می شود.
بلور سفید: خاصیت پاک کنندگی و زدودن دی‌اکسیدکربن را در محل زندگی  و کار دارد.
بلور قهوه‌ای: به ایجاد یا تقویت حس تعادل در روح و جسم افراد کمک می‌کند.

 

salt-8

 

تسبیح آمتیست عالی 33 دانه ای درشت کد جواهر:10091

برای مشاهده جدیدترین تسبیح های سنگ اصلی روی تصویر کلیک کنید




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 96/4/2 | 11:23 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

در کتاب «مصباح» شیخ طوسى به نقل از ابو حمزه ثمالى آمده است که حضرت امام زین العابدین علیه السّلام در ماه رمضان بیشتر شب را به نماز مى ایستاد و چون سحر مى رسید این دعا را میخواند: إِلَهِی لا تُؤَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ وَ لا تَمْکُرْ بِی فِی حِیلَتِکَ مِنْ أَیْنَ لِیَ الْخَیْرُ یَا رَبِّ وَ لا یُوجَدُ إِلّا مِنْ عِنْدِکَ وَ مِنْ أَیْنَ لِیَ النَّجَاةُ وَ لا تُسْتَطَاعُ إِلّا بِکَ لا الَّذِی أَحْسَنَ اسْتَغْنَى عَنْ عَوْنِکَ وَ رَحْمَتِکَ وَ لا الَّذِی أَسَاءَ وَ اجْتَرَأَ عَلَیْکَ وَ لَمْ یُرْضِکَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِکَ یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ -

خدایا مرا به کیفرت ادب منما، و با نقشه ات با من نیرنگ مکن، پروردگارا از کجا برایم خیرى هست، درحالی که جز نزد تو یافت نمى شود، و از کجا برایم نجاتى است، درحالیکه جز به تو فراهم نمیگردد، نه آن که نیکى کرد از کمک و رحمتت بی نیاز شد، و نه آن که بدى کرد و بر تو گستاخى روا داشت، و تو را خشنود نساخت از عرصه قدرتت بیرون رفت.
پروردگارا، پروردگارا، پروردگارا.
.
.
.
آنقدر بگوید تا نفس قطع گردد.
بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی إِلَیْکَ وَ لَوْ لا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَدْعُوهُ فَیُجِیبُنِی وَ إِنْ کُنْتُ بَطِیئاً حِینَ یَدْعُونِی وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَسْأَلُهُ فَیُعْطِینِی وَ إِنْ کُنْتُ بَخِیلاً حِینَ یَسْتَقْرِضُنِی وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أُنَادِیهِ کُلَّمَا شِئْتُ لِحَاجَتِی وَ أَخْلُو بِهِ حَیْثُ شِئْتُ لِسِرِّی بِغَیْرِ شَفِیعٍ فَیَقْضِی لِی حَاجَتِی وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لا أَدْعُو غَیْرَهُ وَ لَوْ دَعَوْتُ غَیْرَهُ لَمْ یَسْتَجِبْ لِی دُعَائِی ،

تو را به تو شناختم، و تو مرا بر هستى خود راهنمایى فرمودى، و به سوى خود خواندى، و اگر راهنمایى تو نبود، من نمیدانستم تو که هستى؟ ، سپاس خداى را که می خوانمش و او جوابم را می دهد، گرچه سستی مى کنم گاهى که او مرا مى خواند، و سپاس خداى را که از او درخواست مى کنم و او به من عطا مى نماید، گرچه بخل می ورزم هنگامى که از من قرض بخواهد، و سپاس خداى را که هرگاه خواهم براى رفع حاجتم صدایش کنم، و هرجا که خواهم براى رازونیاز با او بی پرده خلوت کنم و او حاجتم را برآورد، سپاس خداى را که غیر او را نمی خوانم، که اگر غیر او را می خواندم دعایم را مستجاب نمی کرد،

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لا أَرْجُو غَیْرَهُ وَ لَوْ رَجَوْتُ غَیْرَهُ لَأَخْلَفَ رَجَائِی وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَکَلَنِی إِلَیْهِ فَأَکْرَمَنِی وَ لَمْ یَکِلْنِی إِلَى النَّاسِ فَیُهِینُونِی وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی تَحَبَّبَ إِلَیَّ وَ هُوَ غَنِیٌّ عَنِّی وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی یَحْلُمُ عَنِّی حَتَّى کَأَنِّی لا ذَنْبَ لِی فَرَبِّی أَحْمَدُ شَیْ ءٍ عِنْدِی وَ أَحَقُّ بِحَمْدِی.
و سپاس خداى را که به غیر او امید نبندم، که اگر جز به او امید مى بستم ناامیدم می نمود، و سپاس خداى را که مرا بخویش وا گذاشت، از این رو اکرامم نمود، و به مردم وا نگذاشت تا مرا خوار کنند، و سپاس خداى را که با من دوستى ورزید، درحالى که از من بى نیاز است، و سپاس خداى را که بر من بردبارى مى کند تا آنجاکه گویى مرا گناهى نیست! پروردگارم ستوده ترین موجود نزد من بوده و به ستایش من سزاوارتر است.
اللَّهُمَّ إِنِّی أَجِدُ سُبُلَ الْمَطَالِبِ إِلَیْکَ مُشْرَعَةً وَ مَنَاهِلَ الرَّجَاءِ إِلَیْکَ [لَدَیْکَ ] مُتْرَعَةً وَ الاسْتِعَانَةَ بِفَضْلِکَ لِمَنْ أَمَّلَکَ مُبَاحَةً وَ أَبْوَابَ الدُّعَاءِ إِلَیْکَ لِلصَّارِخِینَ مَفْتُوحَةً وَ أَعْلَمُ أَنَّکَ لِلرَّاجِی [لِلرَّاجِینَ ] بِمَوْضِعِ إِجَابَةٍ وَ لِلْمَلْهُوفِینَ [لِلْمَلْهُوفِ ] بِمَرْصَدِ إِغَاثَةٍ وَ أَنَّ فِی اللَّهْفِ إِلَى جُودِکَ وَ الرِّضَا بِقَضَائِکَ عِوَضاً مِنْ مَنْعِ الْبَاخِلِینَ وَ مَنْدُوحَةً عَمَّا فِی أَیْدِی الْمُسْتَأْثِرِینَ وَ أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسَافَةِ وَ أَنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ [الْآمَالُ ] دُونَکَ وَ قَدْ قَصَدْتُ إِلَیْکَ بِطَلِبَتِی،

خدایا راه هاى درخواست حاجت هایم را به جانب تو باز مى یابم، و آبشخورهاى امید را نزد تو پر می بینم، و یارى خواستن از فضل براى آن که تو را آرزو کرد بی مانع مى بینم، و درهاى دعا را براى فریاد کنندگان گشوده مى نگرم، و مى دانم که تو براى امیدواران در جایگاه اجابتى، و براى دل سوختگان در کمین گاه فریادرسى، و به یقین در اشتیاق به جودت، و خشنودى به قضایت جایگزینى از منع بخیلان است، و گشایشى از آنچه در دست ثروت اندوزان، و همانا مسافر به سوى تو مسافتش نزدیک است، و تو از آفریدگانت هرگز در پرده نیستى، جز اینکه کردارشان آنان را از تو محجوب نماید، من با درخواستم آهنگ تو کردم

وَ تَوَجَّهْتُ إِلَیْکَ بِحَاجَتِی وَ جَعَلْتُ بِکَ اسْتِغَاثَتِی وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لاسْتِمَاعِکَ مِنِّی وَ لا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ وَ سُکُونِی إِلَى صِدْقِ وَعْدِکَ وَ لَجَئِی إِلَى الْإِیمَانِ بِتَوْحِیدِکَ وَ یَقِینِی [وَ ثِقَتِی ] بِمَعْرِفَتِکَ مِنِّی أَنْ لا رَبَّ لِی غَیْرُکَ وَ لا إِلَهَ [لِی ] إِلّا أَنْتَ وَحْدَکَ لا شَرِیکَ لَکَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْقَائِلُ وَ قَوْلُکَ حَقٌّ وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ [الصِّدْقُ ] وَ اسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیماً وَ لَیْسَ مِنْ صِفَاتِکَ یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّةَ وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِکَ

و با حاجتم روى به تو آوردم، نیاز خواهیام را به پیشگاه تو قرار دادم، و خواندت را دست آویز خویش نمودم بیآنکه مستحق شنیدن خواهشم، و شایسته گذشت از من باشى، بلکه براى اطمینان به کرمت، و آرامش به درستى وعده ات، و پناه جستن به ایمان به یگانگیات و یقین به معرفتت که مرا پروردگارى جز تو نیست، و معبودى جز تو نیست، یگانه و بیشریکى.
خدایا تو گفتى و گفتارت بر حق، و وعده ات درست است] فرمودى: [از فضل خدا بخواهید که خدا به شما مهربان است، ای آقاى من در شأن تو این نیست که دستور به درخواست دهى و از بخشش خوددارى کنى، تو با عطاهایت بر اهل مملکتت بسیار کریمى،

وَ الْعَائِدُ عَلَیْهِمْ بِتَحَنُّنِ رَأْفَتِکَ [بِحُسْنِ نِعْمَتِکَ ] إِلَهِی رَبَّیْتَنِی فِی نِعَمِکَ وَ إِحْسَانِکَ صَغِیراً وَ نَوَّهْتَ بِاسْمِی کَبِیراً فَیَا مَنْ رَبَّانِی فِی الدُّنْیَا بِإِحْسَانِهِ وَ تَفَضُّلِهِ [بِفَضْلِهِ ] وَ نِعَمِهِ وَ أَشَارَ لِی فِی الْآخِرَةِ إِلَى عَفْوِهِ وَ کَرَمِهِ مَعْرِفَتِی یَا مَوْلایَ دَلِیلِی [دَلَّتْنِی ] عَلَیْکَ وَ حُبِّی لَکَ شَفِیعِی إِلَیْکَ وَ أَنَا وَاثِقٌ مِنْ دَلِیلِی بِدَلالَتِکَ وَ سَاکِنٌ مِنْ شَفِیعِی إِلَى شَفَاعَتِکَ أَدْعُوکَ یَا سَیِّدِی بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ رَبِّ أُنَاجِیکَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ أَدْعُوکَ یَا رَبِّ رَاهِباً رَاغِباً رَاجِیاً خَائِفاً إِذَا رَأَیْتُ مَوْلایَ ذُنُوبِی فَزِعْتُ وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ

و بر آنان با محبّت و رأفت بسیار احسان کننده اى.
خدایا مرا در کودکى در میان نعمت ها و احسانت پروریدى، و در بزرگسالى نامم را بلند آوازه ساختى، اى آن که مرا در دنیا به احسان و فضل نعمت هایش پرورید و برایم در آخرت به گذشت و کرمش اشاره نمود، اى مولاى من معرفتم راهنمایم به سوى تو، و عشقم به تو واسطه ام به پیشگاه توست، من از دلیلم به دلالت تو مطمئن، و از واسطه ام به شفاعت تو در آرامشم، اى آقایم تو را به زبانى می خوانم که گناهش او را ناگویا نموده، و با دلى با تو مناجات مى کنم که جرمش او را هلاک ساخته، تو را مى خوانم اى پروردگارم در حال هراس و اشتیاق و امید و بیم، مولاى من هرگاه گناهانم را مى بینم بى تاب می گردم، و هرگاه کرمت را مشاهده مى کنم، به طمع مى افتم

فَإِنْ عَفَوْتَ [غَفَرْتَ ] فَخَیْرُ رَاحِمٍ وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ حُجَّتِی یَا اللَّهُ فِی جُرْأَتِی عَلَى مَسْأَلَتِکَ مَعَ إِتْیَانِی مَا تَکْرَهُ جُودُکَ وَ کَرَمُکَ وَ عُدَّتِی فِی شِدَّتِی مَعَ قِلَّةِ حَیَائِی رَأْفَتُکَ وَ رَحْمَتُکَ وَ قَدْ رَجَوْتُ أَنْ لا تَخِیبَ بَیْنَ ذَیْنِ وَ ذَیْنِ مُنْیَتِی فَحَقِّقْ رَجَائِی وَ اسْمَعْ دُعَائِی یَا خَیْرَ مَنْ دَعَاهُ دَاعٍ وَ أَفْضَلَ مَنْ رَجَاهُ رَاجٍ عَظُمَ یَا سَیِّدِی أَمَلِی وَ سَاءَ عَمَلِی فَأَعْطِنِی مِنْ عَفْوِکَ بِمِقْدَارِ أَمَلِی وَ لا تُؤَاخِذْنِی بِأَسْوَإِ عَمَلِی فَإِنَّ کَرَمَکَ یَجِلُّ عَنْ مُجَازَاةِ الْمُذْنِبِینَ وَ حِلْمَکَ یَکْبُرُ عَنْ مُکَافَاةِ الْمُقَصِّرِینَ

، پس اگر از من درگذرى بهترین رحم کننده اى، و اگر عذاب کنى ستم نکرده اى، خدایا حجّت من در گستاخى بر درخواست از تو، با ارتکاب آنچه از آن کراهت دارى جود و کرم توست، و ذخیره ام در سختی ها با کمى حیا همانا رأفت و رحمت توست، و امیدم بر ان است که بین حجّت و ذخیره ام آرزویم را نومید نکنى، پس امیدم را تحقق بخش، و دعایم را بشنو، اى بهترین کسی که خواننده اى او را خوانده، و برترین کسى که امیدوارى به او امید بسته، اى آقای من آرزویم بزرگ شده، و کردارم زشت گشته، پس به اندازه آرزیم از عفوت به من ببخش، و به زشت ترین کردارم مرا سرزنش مکن، زیرا کرمت برتر از کیفر گنهکاران و بردباریت بزرگتر از مکافات تبهکاران است،

وَ أَنَا یَا سَیِّدِی عَائِذٌ بِفَضْلِکَ هَارِبٌ مِنْکَ إِلَیْکَ مُتَنَجِّزٌ مَا وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ أَحْسَنَ بِکَ ظَنّاً وَ مَا أَنَا یَا رَبِّ وَ مَا خَطَرِی هَبْنِی بِفَضْلِکَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیَّ بِعَفْوِکَ أَیْ رَبِّ جَلِّلْنِی بِسَتْرِکَ وَ اعْفُ عَنْ تَوْبِیخِی بِکَرَمِ وَجْهِکَ فَلَوِ اطَّلَعَ الْیَوْمَ عَلَى ذَنْبِی غَیْرُکَ مَا فَعَلْتُهُ وَ لَوْ خِفْتُ تَعْجِیلَ الْعُقُوبَةِ لَاجْتَنَبْتُهُ لا لِأَنَّکَ أَهْوَنُ النَّاظِرِینَ [إِلَیَ ] وَ أَخَفُّ الْمُطَّلِعِینَ [عَلَیَ ] بَلْ لِأَنَّکَ یَا رَبِّ خَیْرُ السَّاتِرِینَ وَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ وَ أَکْرَمُ الْأَکْرَمِینَ ،

و من اى آقایم پناهنده به فضل توام، گریزان از تو به سوى توام، خواستار تحقق چیزى هستم که وعده کردى، و آن گذشت تو از کسی که گمانش را به تو نیکو کرده، چه هستم من اى پروردگارم، و اهمیت من چیست؟ به فضلت مرا ببخش، و به گذشتت بر من صدقه بخش، پروردگارا مرا به پرده پوشى ات بپوشان، و از توبیخم به کرم ذاتت درگذر، اگر امروز جز تو بر گناهم آگاه می شد، آن را انجام نمی دادم، و اگر از زود رسیدن عقوبت می ترسیدم، از آن دورى مى کردم، گناهم نه به این خاطر بود که تو سبک ترین بینندگانى و بی مقدارترین آگاهان، بلکه پروردگارا از این جهت بود که تو بهترین پرده پوشى، و حاکم ترین حاکمان، و کریم ترین کریمانى،

سَتَّارُ الْعُیُوبِ غَفَّارُ الذُّنُوبِ عَلامُ الْغُیُوبِ تَسْتُرُ الذَّنْبَ بِکَرَمِکَ وَ تُؤَخِّرُ الْعُقُوبَةَ بِحِلْمِکَ فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَى حِلْمِکَ بَعْدَ عِلْمِکَ وَ عَلَى عَفْوِکَ بَعْدَ قُدْرَتِکَ وَ یَحْمِلُنِی وَ یُجَرِّئُنِی عَلَى مَعْصِیَتِکَ حِلْمُکَ عَنِّی وَ یَدْعُونِی إِلَى قِلَّةِ الْحَیَاءِ سَتْرُکَ عَلَیَّ وَ یُسْرِعُنِی إِلَى التَّوَثُّبِ عَلَى مَحَارِمِکَ مَعْرِفَتِی بِسَعَةِ رَحْمَتِکَ وَ عَظِیمِ عَفْوِکَ یَا حَلِیمُ یَا کَرِیمُ یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ یَا غَافِرَ الذَّنْبِ یَا قَابِلَ التَّوْبِ،

پوشنده عیب ها، آمرزنده گناهان، داناى نهان ها، گناه را با کرمت می پوشانى، و کیفر با بردبارى ات به تاخیر می افکنى، سپاس تو را سزاست بر بردبارى ات پس از انکه دانستى، و بر گذشتت پس از آنکه توانستى، بردبارى ات مرا به جانب گناه می کشد و بر نافرمانى ات جرأت می دهد، پرده پوشى ات بر من مرا به کم حیایى می خواند، و شناختم از رحمت گسترده و بزرگى عفوت، به من در تاختن بر محرّماتت سرعت مى دهد! اى شکیبا، اى گرامى، اى زنده، ای اى به خود پاینده، اى آمرزگار، اى توبه پذیر،

یَا عَظِیمَ الْمَنِّ یَا قَدِیمَ الْإِحْسَانِ أَیْنَ سَتْرُکَ الْجَمِیلُ أَیْنَ عَفْوُکَ الْجَلِیلُ أَیْنَ فَرَجُکَ الْقَرِیبُ أَیْنَ غِیَاثُکَ السَّرِیعُ أَیْنَ رَحْمَتُکَ الْوَاسِعَةُ أَیْنَ عَطَایَاکَ الْفَاضِلَةُ أَیْنَ مَوَاهِبُکَ الْهَنِیئَةُ أَیْنَ صَنَائِعُکَ السَّنِیَّةُ أَیْنَ فَضْلُکَ الْعَظِیمُ أَیْنَ مَنُّکَ الْجَسِیمُ أَیْنَ إِحْسَانُکَ الْقَدِیمُ أَیْنَ کَرَمُکَ یَا کَرِیمُ بِهِ [وَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ] فَاسْتَنْقِذْنِی وَ بِرَحْمَتِکَ فَخَلِّصْنِی یَا مُحْسِنُ یَا مُجْمِلُ،

اى بزرگ نعمت، اى دیرینه احسان، پرده پوشى زیبایت کجاست، گذشت بزرگت کجاست، گشایش نزدیکت کجاست، فریادرسى زودت کجاست، رحمت گسترده ات کجاست، عطاهاى برترت کجاست، موهبت هاى گوارایت کجاست، جایزه هاى شایانت کجاست، فضل بزرگت کجاست، عطاى عظیمت کجاست، احسان دیرینه ات کجاست، کرمت کجاست، اى کریم، به حق کرمت و «به محمّد و خاندان محمّد» مرا رهایى بخش، و به رحمتت مرا خلاص کن، اى نیکوکار، اى زیباکار،

یَا مُنْعِمُ یَا مُفْضِلُ لَسْتُ أَتَّکِلُ فِی النَّجَاةِ مِنْ عِقَابِکَ عَلَى أَعْمَالِنَا بَلْ بِفَضْلِکَ عَلَیْنَا لِأَنَّکَ أَهْلُ التَّقْوَى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ تُبْدِئُ بِالْإِحْسَانِ نِعَما وَ تَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ کَرَما فَمَا نَدْرِی مَا نَشْکُرُ أَ جَمِیلَ مَا تَنْشُرُ أَمْ قَبِیحَ مَا تَسْتُرُ أَمْ عَظِیمَ مَا أَبْلَیْتَ وَ أَوْلَیْتَ أَمْ کَثِیرَ مَا مِنْهُ نَجَّیْتَ وَ عَافَیْتَ یَا حَبِیبَ مَنْ تَحَبَّبَ إِلَیْکَ وَ یَا قُرَّةَ عَیْنِ مَنْ لاذَ بِکَ وَ انْقَطَعَ إِلَیْکَ أَنْتَ الْمُحْسِنُ،

اى نعمت ده، اى فزونى بخش، من آن نیستم که در رهایى از کیفرت بر اعمالمان تکیه کنم، بلکه به احسانت بر ما اعتماد دارم، چرا که تو اهل تقوا و مغفرتى، از باب نعمت دهى ابتداى به احسان مى کنى، و از جهت کرم از گناه در مى گذرى، پس نمی دانم از چه سپاس گویم، از زیبایى که می گسترانى، یا کار زشتى که می پوشانى، یا بزرگ آزمونى که آزمودى و شایسته نیکى نمودى، یا آن همه مشکلى که مرا از آن رهانیدى، و سلامت کامل بخشیدى؟ ! اى محبوب آن که به تو دوستى ورزید، اى نور چشم کسى که به تو پناه آورد و براى رسیدن به تو از دیگران گسست، تو نیکوکاری

وَ نَحْنُ الْمُسِیئُونَ فَتَجَاوَزْ یَا رَبِّ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدَنَا بِجَمِیلِ مَا عِنْدَکَ وَ أَیُّ جَهْلٍ یَا رَبِّ لا یَسَعُهُ جُودُکَ أَوْ أَیُّ زَمَانٍ أَطْوَلُ مِنْ أَنَاتِکَ وَ مَا قَدْرُ أَعْمَالِنَا فِی جَنْبِ نِعَمِکَ وَ کَیْفَ نَسْتَکْثِرُ أَعْمَالا نُقَابِلُ بِهَا کَرَمَکَ [کَرَامَتَکَ ] بَلْ کَیْفَ یَضِیقُ عَلَى الْمُذْنِبِینَ مَا وَسِعَهُمْ مِنْ رَحْمَتِکَ یَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَةِ فَوَ عِزَّتِکَ یَا سَیِّدِی لَوْ نَهَرْتَنِی [انْتَهَرْتَنِی ] مَا بَرِحْتُ مِنْ بَابِکَ وَ لا کَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِکَ لِمَا انْتَهَى إِلَیَّ مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ وَ أَنْتَ الْفَاعِلُ لِمَا تَشَاءُ تُعَذِّبُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ کَیْفَ تَشَاءُ وَ تَرْحَمُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ کَیْفَ تَشَاءُ لا تُسْأَلُ عَنْ فِعْلِکَ وَ لا تُنَازَعُ فِی مُلْکِکَ وَ لا تُشَارَکُ فِی أَمْرِکَ،

و ما بدکارانیم، به زیبایى آنچه نزد توست، از زشتى آنچه پیش ماست درگذر، پروردگارا کدام جهلى است که جود تو گنجایش آن را نداشته باشد، و کدام زمان طولانى تر از مهلت دادن توست، در کنار نعمت هایت ارزش اعمال ما چیست، چگونه اعمال خود را بسیار انگاریم، تا با آنها با کرمت برابرى کنیم، بلکه چگونه بر گنهگاران تنگ شود آنچه از رحمتت شاملشان شده؟ ، اى گسترده آمرزش، اى گشاده دست به رحمت، اى آقاى من به عزّتت سوگند، اگر مرا برانی از درگاهت دور نخواهم شد، و از چاپلوسى و تملق نسبت به تو دست نخواهم کشید، به خاطر شناختى که به جود و کرمت پیدا کرده ام، تو انجام دهى آنچه را که خواهى، هرکه را بخواهى عذاب می کنى به هرچه که بخواهى و به هر صورتى که بخواهى، و رحم مى کنى هرکه را بخواهى، به هرچه که بخواهى و به هر کیفیت که بخواهى، از آنچه کنى بازخواست نشوى، و در فرمانروایی ات نزاع در نگیرد، و کسى در کارت شریکت نگردد،

وَ لا تُضَادُّ فِی حُکْمِکَ وَ لا یَعْتَرِضُ عَلَیْکَ أَحَدٌ فِی تَدْبِیرِکَ لَکَ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ یَا رَبِّ هَذَا مَقَامُ مَنْ لاذَ بِکَ وَ اسْتَجَارَ بِکَرَمِکَ وَ أَلِفَ إِحْسَانَکَ وَ نِعَمَکَ وَ أَنْتَ الْجَوَادُ الَّذِی لا یَضِیقُ عَفْوُکَ وَ لا یَنْقُصُ فَضْلُکَ وَ لا تَقِلُّ رَحْمَتُکَ وَ قَدْ تَوَثَّقْنَا مِنْکَ بِالصَّفْحِ الْقَدِیمِ وَ الْفَضْلِ الْعَظِیمِ،

و در داوری ات با تو هماورد نشود، و در تدبیرت احدى بر تو اعتراض نکند، آفرینش و فرمان توراست، منزّه است خدا پروردگار جهانیان، پروردگارا این است جایگاه کسی که به پناهت آمد، و به کرمت پناهنده گشت، و به احسان و نعمت هایت الفت جست، تویى آن سخاوتمندى که گذشتت به تنگى نمی رسد، و احسانت کاهش نمى پذیرد، و رحمتت کم نمى شود، و به یقین از چشم پوشى دیرینت، و فضل بزرگت،

وَ الرَّحْمَةِ الْوَاسِعَةِ أَ فَتَرَاکَ [تُرَاکَ ] یَا رَبِّ تُخْلِفُ ظُنُونَنَا أَوْ تُخَیِّبُ آمَالَنَا کَلّا یَا کَرِیمُ فَلَیْسَ هَذَا ظَنَّنَا بِکَ وَ لًا هَذَا فِیکَ طَمَعَنَا یَا رَبِّ إِنَّ لَنَا فِیکَ أَمَلاً طَوِیلاً کَثِیراً إِنَّ لَنَا فِیکَ رَجَاءً عَظِیماً عَصَیْنَاکَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتُرَ عَلَیْنَا وَ دَعَوْنَاکَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتَجِیبَ لَنَا فَحَقِّقْ رَجَاءَنَا مَوْلانَا فَقَدْ عَلِمْنَا مَا نَسْتَوْجِبُ بِأَعْمَالِنَا وَ لَکِنْ عِلْمُکَ فِینَا وَ عِلْمُنَا بِأَنَّکَ لا تَصْرِفُنَا عَنْکَ وَ إِنْ کُنَّا غَیْرَ مُسْتَوْجِبِینَ لِرَحْمَتِکَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَیْنَا وَ عَلَى الْمُذْنِبِینَ بِفَضْلِ سَعَتِکَ ،

و رحمت گسترده ات اعتماد نمودیم، آیا ممکن است پروردگارا برخلاف گمان هاى ما به خویش رفتار کنى، یا آرزوهایمان را نسبت به رحمتت نومید سازی هرگز اى بزرگوار، چنین گمانى به تو نیست، و طمع ما درباره تو این چنین نمی باشد، پروردگارا، ما را درباره تو آروزى طولانى بسیارى است، ما را در حق تو امید بزرگى است، از تو نافرمانى کردیم و حال آنکه امیدواریم گناه را بر ما بپوشانى، و تو را خواندیم، و امیدواریم که بر ما اجابت کنى، مولاى ما امیدمان را تحقق بخش، ما دانستیم که با کردارمان سزاوار چه خواهیم بود، ولى دانش تو درباره ما، و و آگاهى ما به اینکه ما را از درگاهت نمیرانى، گرچه ما سزاوار رحمتت نیستیم ولى تو شایسته آنى که بر ما و بر گنهکاران به فضل گسترده ات جود کنى،

فَامْنُنْ عَلَیْنَا بِمَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ جُدْ عَلَیْنَا فَإِنَّا مُحْتَاجُونَ إِلَى نَیْلِکَ یَا غَفَّارُ بِنُورِکَ اهْتَدَیْنَا وَ بِفَضْلِکَ اسْتَغْنَیْنَا وَ بِنِعْمَتِکَ [فِی نِعَمِکَ ] أَصْبَحْنَا وَ أَمْسَیْنَا ذُنُوبُنَا بَیْنَ یَدَیْکَ نَسْتَغْفِرُکَ اللَّهُمَّ مِنْهَا وَ نَتُوبُ إِلَیْکَ تَتَحَبَّبُ إِلَیْنَا بِالنِّعَمِ وَ نُعَارِضُکَ بِالذُّنُوبِ خَیْرُکَ إِلَیْنَا نَازِلٌ وَ شَرُّنَا إِلَیْکَ صَاعِدٌ وَ لَمْ یَزَلْ وَ لا یَزَالُ مَلَکٌ کَرِیمٌ یَأْتِیکَ [عَنَّا] بِعَمَلٍ قَبِیحٍ فَلا یَمْنَعُکَ ذَلِکَ مِنْ أَنْ تَحُوطَنَا بِنِعَمِکَ وَ تَتَفَضَّلَ عَلَیْنَا بِآلائِکَ فَسُبْحَانَکَ مَا أَحْلَمَکَ وَ أَعْظَمَکَ وَ أَکْرَمَکَ،

پس آنگونه که شایسته آنى بر ما منّت گذار، و بر ما جود کن، که ما نیازمند به عطاى توییم، اى آمرزگار، به نور تو هدایت شدیم، و به فضل تو بى نیاز گشتیم، و به نعمتت بامداد نمودیم و شامگاه کردیم، گناهان ما پیش روى توست، خدایا از گناهانمان از تو آمرزش مى خواهیم، و به سوى تو باز می گردیم، تو با نعمتها به ما مهر مى ورزى و ما با گناهان با تو مقابله می کنیم، خیرت به سوى ما سرازیر است، و بدى ما به سوى تو بالا مى آید، همواره فرشته کریمى، از ما کردار زشت به جانب تو می آید، و این امر مانع نمی شود از اینکه ما را با نعمت هایت فراگیرى، و به عطاهاى برجسته ات بر ما تفضّل نمایى، منزّهى تو، چه بردبار و بزرگ و کریمى،

مُبْدِئاً وَ مُعِیداً تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُکَ وَ جَلَّ ثَنَاؤُکَ وَ کَرُمَ صَنَائِعُکَ وَ فِعَالُکَ أَنْتَ إِلَهِی أَوْسَعُ فَضْلاً وَ أَعْظَمُ حِلْماً مِنْ أَنْ تُقَایِسَنِی بِفِعْلِی وَ خَطِیئَتِی فَالْعَفْوَ الْعَفْوَ الْعَفْوَ سَیِّدِی سَیِّدِی سَیِّدِی.
آغاز کننده به نیکى و تکرار کننده آنى، نام هایت مقدس، و ثنایت عظیم، و رفتارها و کردارهایت کریمانه است، خدایا، فضلت گسترده تر، و بردبارى ات بزرگ تر از آن است که مرا به کردار ناپسند و خطاکارى ام بسنجى، پس گذشت نما، گذشت نما، گذشت نما، آقاى من، آقاى من، آقاى من.


اللَّهُمَّ اشْغَلْنَا بِذِکْرِکَ وَ أَعِذْنَا مِنْ سَخَطِکَ وَ أَجِرْنَا مِنْ عَذَابِکَ وَ ارْزُقْنَا مِنْ مَوَاهِبِکَ وَ أَنْعِمْ عَلَیْنَا مِنْ فَضْلِکَ وَ ارْزُقْنَا حَجَّ بَیْتِکَ وَ زِیَارَةَ قَبْرِ نَبِیِّکَ صَلَوَاتُکَ وَ رَحْمَتُکَ وَ مَغْفِرَتُکَ وَ رِضْوَانُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِهِ إِنَّکَ قَرِیبٌ مُجِیبٌ وَ ارْزُقْنَا عَمَلاً بِطَاعَتِکَ وَ تَوَفَّنَا عَلَى مِلَّتِکَ وَ سُنَّةِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا إِجْزِهِمَا بِالْإِحْسَانِ إِحْسَاناً وَ بِالسَّیِّئَاتِ غُفْرَاناً ،

ما را به ذکرت مشغول کن، و از خشمت پناه ده، و از عذابت نجات بخش، و از مواهبت روزى کن، و از فضلت بر ما انعام فرما، و زیارت خانه ات، و زیارت مرقد پیامبرت را روزى ما کن، صلوات و رحمت و مغفرت و رضوانت بر پیامبر و خاندانش، تو نزدیک و جواب دهنده هستى، عمل به طاعتت را روزى ما گردان، و ما را بر دینت و بر روش پیامبرت (درود خدا بر او و خاندانش) بمیران.
خدایا من و پدر و مادرم را بیامرز و به هر دو آنها رحم کن، چنان که مرا به گاه کودکى پروردند، احسان هردو را به احسان، و بدیهایشان را به آمرزش پاداش ده.
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ الْأَحْیَاءِ مِنْهُمْ وَ الْأَمْوَاتِ وَ تَابِعْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُمْ بِالْخَیْرَاتِ [فِی الْخَیْرَاتِ ] اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِحَیِّنَا وَ مَیِّتِنَا وَ شَاهِدِنَا وَ غَائِبِنَا ذَکَرِنَا وَ أُنْثَانَا [إِنَاثِنَا] صَغِیرِنَا وَ کَبِیرِنَا حُرِّنَا وَ مَمْلُوکِنَا کَذَبَ الْعَادِلُونَ بِاللَّهِ وَ ضَلُّوا ضَلالاً بَعِیداً وَ خَسِرُوا خُسْرَاناً مُبِینا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اخْتِمْ لِی بِخَیْرٍ وَ اکْفِنِی مَا أَهَمَّنِی مِنْ أَمْرِ دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی وَ لا تُسَلِّطْ عَلَیَّ مَنْ لا یَرْحَمُنِی وَ اجْعَلْ عَلَیَّ مِنْکَ وَاقِیَةً بَاقِیَةً

خدایا مردان و زنان مؤمن را بیامرز، چه زنده و چه مرده آنها را، و بین ما و آنان با نیکی ها پیوند ده.
خدایا بیامرز زنده و مرده ما را، حاضر و غائب ما را، مرد زن ما را، کوچک و بزرگ ما را، آزاد و غیر آزاد ما را، برگشتگان از خدا دروغ گفتند، و گمراه شدند گمراهى دورى، و زیان کردند، زیانى آشکار.
خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و برایم ختم به خیر فرما، و مرا از آنچه که بی قرارم کرده از کار دنیا و آخرتم کفایت کن، و کسی که مرا رحم نمی کنم بر من چیره مساز، و بر من از سوى خود نگهبانى همیشگى قرار ده،

وَ لا تَسْلُبْنِی صَالِحَ مَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیَّ وَ ارْزُقْنِی مِنْ فَضْلِکَ رِزْقاً وَاسِعاً حَلالاً طَیِّباً اللَّهُمَّ احْرُسْنِی بِحَرَاسَتِکَ وَ احْفَظْنِی بِحِفْظِکَ وَ اکْلَأْنِی بِکِلاءَتِکَ وَ ارْزُقْنِی حِجَّ بَیْتِکَ الْحَرَامِ فِی عَامِنَا هَذَا وَ فِی کُلِّ عَامٍ وَ زِیَارَةَ قَبْرِ نَبِیِّکَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلامُ وَ لا تُخْلِنِی یَا رَبِّ مِنْ تِلْکَ الْمَشَاهِدِ الشَّرِیفَةِ وَ الْمَوَاقِفِ الْکَرِیمَةِ.
و از من شایسته هاى آنچه را که انعام کردى مگیر، و از فضلت روزى گسترده حلال پاکیزه نصیب من کن.
خدایا به نگهبانی ات مرا نگهبانى کن، و به نگهدارى ات مرا نگهدار و به پاسدارى ات از من پاسدارى فرما، و زیارت خانه ات را در این سال و در هر سال، و زیارت مرقد پیامبرت و امامان (درود بر آنان) را روزى من کن، پروردگارا از این مشاهد پر شرف و مواقف بس گرامی مرا محروم مساز.


اللَّهُمَّ تُبْ عَلَیَّ حَتَّى لا أَعْصِیَکَ وَ أَلْهِمْنِی الْخَیْرَ وَ الْعَمَلَ بِهِ وَ خَشْیَتَکَ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ مَا أَبْقَیْتَنِی یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ اللَّهُمَّ إِنِّی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ [تَعَبَّیْتُ ] وَ قُمْتُ لِلصَّلاةِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ نَاجَیْتُکَ أَلْقَیْتَ عَلَیَّ نُعَاساً إِذَا أَنَا صَلَّیْتُ وَ سَلَبْتَنِی مُنَاجَاتَکَ إِذَا أَنَا نَاجَیْتُ مَا لِی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَرِیرَتِی وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِینَ مَجْلِسِی عَرَضَتْ لِی بَلِیَّةٌ أَزَالَتْ قَدَمِی وَ حَالَتْ بَیْنِی وَ بَیْنَ خِدْمَتِکَ

خدایا به من روى آور تا نافرمانی ات نکنم، و خیر و عمل به آن وحشت از خویش را در شب و روز، تا گاهى که زنده ام می دارى اى پروردگار جهانیان به من الهام فرما.
خدایا هرگاه گفتم مهیا و آماده شدم و در پیشگاهت به نماز ایستاد و با تو راز گفتم، چرتى بر من افکندى، آنگاه که وارد نماز شدم، و حال راز گفتن را از من گرفتى آنگاه که با تو راز و نیاز کردم، مرا چه شده؟ هرگاه گفتم نهانم شایسته شد، و جایگاهم به جایگاه توبه کنندگان نزدیک گشته برایم گرفتارى پیش آمد، بر اثر آن گرفتارى پایم لغزید، و میان من و خدمت به تو مانع شد

سَیِّدِی لَعَلَّکَ عَنْ بَابِکَ طَرَدْتَنِی وَ عَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُسْتَخِفّاً بِحَقِّکَ فَأَقْصَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ وَجَدْتَنِی فِی مَقَامِ الْکَاذِبِینَ [الْکَذَّابِینَ ] فَرَفَضْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی غَیْرَ شَاکِرٍ لِنَعْمَائِکَ فَحَرَمْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی فِی الْغَافِلِینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیَسْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی آلِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِینَ فَبَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعَائِی فَبَاعَدْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمِی وَ جَرِیرَتِی کَافَیْتَنِی،

سرور من شاید مرا از درگاهت رانده اى، و از خدمتت عز نموده اى، یا مرا دیده اى که حقّت را سبک مى شمارم پس از پیشگاهت دورم ساختى، یا شاید مرا روی گردان از خود مشاهده کردى، پس مرا مورد خشم قرار دادى یا شاید مرا در جایگاه دروغگویان یافتى، پس به دورم انداختى، یا شاید مرا نسبت به نعمت هایت ناسپاس دیدى، پس محرومم نمودى، یا شاید مرا از همنشینى دانشمندان غایب یافتى، پس خوارم نمودى، یا شاید مرا در گروه غافلان دیدى، پس از رحمتت ناامیدم کردى، یا شاید مرا انس یافته با مجالس بیکاره ها دیدى.
پس مرا به آنان واگذاشتى، یا شدى دوست نداشتى دعایم را بشنوى پس دورم نمودى، یا شاید به خاطر جرم و جنایتم کیفرم نمودى،




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 96/3/26 | 11:52 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

أَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّةِ حَیَائِی مِنْکَ جَازَیْتَنِی فَإِنْ عَفَوْتَ یَا رَبِّ فَطَالَمَا عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبِینَ قَبْلِی لِأَنَّ کَرَمَکَ أَیْ رَبِّ یَجِلُّ عَنْ مُکَافَاةِ الْمُقَصِّرِینَ وَ أَنَا عَائِذٌ بِفَضْلِکَ هَارِبٌ مِنْکَ إِلَیْکَ مُتَنَجِّزٌ [مُنْتَجِزٌ] مَا وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ أَحْسَنَ بِکَ ظَنّاً إِلَهِی أَنْتَ أَوْسَعُ فَضْلاً وَ أَعْظَمُ حِلْماً مِنْ أَنْ تُقَایِسَنِی بِعَمَلِی أَوْ أَنْ تَسْتَزِلَّنِی بِخَطِیئَتِی وَ مَا أَنَا یَا سَیِّدِی وَ مَا خَطَرِی هَبْنِی بِفَضْلِکَ سَیِّدِی ،

یا شاید براى کمی حیایم از تو مجازاتم نمودى، پس اگر پروردگارا عفو کنى، سابقه اینکه از گناهکاران پیش ار من گذشته اى طولانى است، زیرا کرمت پروردگارا از مجازات اهل تقصیر بسیار بزرگ تر است، و من پناهنده به فضل توام، از تو به تو گریزانم، خواهان چیزى هستم که وعده داده اى.
و آن چشم پوشى از کسانى است که به تو گمان نیک برده اند، خدایا فضل تو گسترده تر، و بردباری ات بزرگ تر از آن است که مرا به کردارم بسنجى، یا به خطایم بلغزانى، اى آقایم من چیستم، و چه ارزشى دارم، سرور من مرا به فضلت ببخش،

وَ تَصَدَّقْ عَلَیَّ بِعَفْوِکَ وَ جَلِّلْنِی بِسَتْرِکَ وَ اعْفُ عَنْ تَوْبِیخِی بِکَرَمِ وَجْهِکَ سَیِّدِی أَنَا الصَّغِیرُ الَّذِی رَبَّیْتَهُ وَ أَنَا الْجَاهِلُ الَّذِی عَلَّمْتَهُ وَ أَنَا الضَّالُّ الَّذِی هَدَیْتَهُ وَ أَنَا الْوَضِیعُ الَّذِی رَفَعْتَهُ وَ أَنَا الْخَائِفُ الَّذِی آمَنْتَهُ وَ الْجَائِعُ الَّذِی أَشْبَعْتَهُ وَ الْعَطْشَانُ الَّذِی أَرْوَیْتَهُ وَ الْعَارِی الَّذِی کَسَوْتَهُ وَ الْفَقِیرُ الَّذِی أَغْنَیْتَهُ وَ الضَّعِیفُ الَّذِی قَوَّیْتَهُ وَ الذَّلِیلُ الَّذِی أَعْزَزْتَهُ،

و با گذشت بر من کرم فرما، و به پرده پوشی ات خطاهایم را بپوشان، و به کرم وجودت از توبیخم درگذر، آقاى من منم کودکى که پروریدى، منم نادانى که دانا نمودى، منم گمراهى که هدایت کردى، منم افتاده اى که بلندش نمودى، منم هراسانى که امانش دادى، و گرسنه اى که سیرش نمودى، و تشنه اى که سیرابش کردى، و برهنه اى که لباسش پوشاندى، و تهیدستى که توانگرش ساختى، و ناتوانى که نیرومندش نمودى، و خوارى که عزیزش فرمودى،

وَ السَّقِیمُ الَّذِی شَفَیْتَهُ وَ السَّائِلُ الَّذِی أَعْطَیْتَهُ وَ الْمُذْنِبُ الَّذِی سَتَرْتَهُ وَ الْخَاطِئُ الَّذِی أَقَلْتَهُ وَ أَنَا الْقَلِیلُ الَّذِی کَثَّرْتَهُ وَ الْمُسْتَضْعَفُ الَّذِی نَصَرْتَهُ وَ أَنَا الطَّرِیدُ الَّذِی آوَیْتَهُ أَنَا یَا رَبِّ الَّذِی لَمْ أَسْتَحْیِکَ فِی الْخَلاءِ وَ لَمْ أُرَاقِبْکَ فِی الْمَلَإِ أَنَا صَاحِبُ الدَّوَاهِی الْعُظْمَى أَنَا الَّذِی عَلَى سَیِّدِهِ اجْتَرَى أَنَا الَّذِی عَصَیْتُ جَبَّارَ السَّمَاءِ أَنَا الَّذِی أَعْطَیْتُ عَلَى مَعَاصِی الْجَلِیلِ الرُّشَا أَنَا الَّذِی حِینَ بُشِّرْتُ بِهَا خَرَجْتُ إِلَیْهَا أَسْعَى أَنَا الَّذِی أَمْهَلْتَنِی فَمَا ارْعَوَیْتُ وَ سَتَرْتَ عَلَیَّ فَمَا اسْتَحْیَیْتُ وَ عَمِلْتُ بِالْمَعَاصِی فَتَعَدَّیْتُ

و بیمارى که شفایش دادى، و خواهشمندى که عطایش کردى، و گنهکارى که گناهش را بر او پوشاندى، و خطاکارى که نادیده اش گرفتى، و اندکى که بسیارش فرمودى، و ناتوان شمرده اى که یاری اش دادى، و رانده شده اى که مأوایش بخشیدى، من پروردگارا کسی هستم که در خلوت از تو حیا نکردم، و در آشکار از تو ملاحظ ننمودم، منم صاحب مصیبت هاى بزرگ، منم آن که بر آقایش گستاخى کرد، منم آن که جبّار آسمان را نافرمانى کرد، منم آن که بر معاصى بزرگ رشوه دادم، منم آن که هرگاه به گناهى مژده داده میشدم شتابان به سویش می رفتم، منم آن که مهلتم دادى باز نایستادم، و بر من پرده پوشاندى حیا نکردم، و مرتکب گناهان شدم و از اندازه گذراندم

وَ أَسْقَطْتَنِی مِنْ عَیْنِکَ [عِنْدِکَ ] فَمَا بَالَیْتُ فَبِحِلْمِکَ أَمْهَلْتَنِی وَ بِسِتْرِکَ سَتَرْتَنِی حَتَّى کَأَنَّکَ أَغْفَلْتَنِی وَ مِنْ عُقُوبَاتِ الْمَعَاصِی جَنَّبْتَنِی حَتَّى کَأَنَّکَ اسْتَحْیَیْتَنِی إِلَهِی لَمْ أَعْصِکَ حِینَ عَصَیْتُکَ وَ أَنَا بِرُبُوبِیَّتِکَ جَاحِدٌ وَ لا بِأَمْرِکَ مُسْتَخِفٌّ وَ لا لِعُقُوبَتِکَ مُتَعَرِّضٌ وَ لا لِوَعِیدِکَ مُتَهَاوِنٌ لَکِنْ خَطِیئَةٌ عَرَضَتْ وَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی وَ غَلَبَنِی هَوَایَ وَ أَعَانَنِی عَلَیْهَا شِقْوَتِی وَ غَرَّنِی سِتْرُکَ الْمُرْخَى عَلَیَّ فَقَدْ عَصَیْتُکَ وَ خَالَفْتُکَ بِجُهْدِی فَالْآنَ مِنْ عَذَابِکَ مَنْ یَسْتَنْقِذُنِی وَ مِنْ أَیْدِی الْخُصَمَاءِ غَدا مَنْ یُخَلِّصُنِی،

و مرا از چشمت انداختى، اهمیت ندادم، پس با بردبارى ات مهلتم دادى، و با پرده پوشى ات مرا پوشاندى تا آنچا که گویی مرا از یاد برده اى، و از مجازات گناهان برکنارم داشته اى، گویا تو از من حیا کرده اى! ! خدایا، آنگاه که نافرمانى کردم نافرمانى ات نکردم چنان که پروردگاری ات باشم، و نه چنان که سبک شمارنده فرمانت باشم، و نه با گستاخى در معرض کیفرت قرار گیرم، و نه تهیدست را ناچیز شمارم، ولى خطایى بود که بر من عارض شد و نفسم آن را برایم آراست، و بدبختى ام مرا بر آن یارى نمود، و پرده افتاده ات بر من مغرورم نمود، در نتیجه با کوششم نافرمانی ات نمودم و به مخالفتت برخاستم اکنون چه کس مرا از عذابت نجات می دهند، و فردا از چنگ ستیره جویان و دشمنى کنندگان چه کسى رهایم می کند،

وَ بِحَبْلِ مَنْ أَتَّصِلُ إِنْ أَنْتَ قَطَعْتَ حَبْلَکَ عَنِّی فَوَا سَوْأَتَا [أَسَفَا] عَلَى مَا أَحْصَى کِتَابُکَ مِنْ عَمَلِیَ الَّذِی لَوْ لا مَا أَرْجُو مِنْ کَرَمِکَ وَ سَعَةِ رَحْمَتِکَ وَ نَهْیِکَ إِیَّایَ عَنِ الْقُنُوطِ لَقَنَطْتُ عِنْدَ مَا أَتَذَکَّرُهَا یَا خَیْرَ مَنْ دَعَاهُ دَاعٍ وَ أَفْضَلَ مَنْ رَجَاهُ رَاجٍ اللَّهُمَّ بِذِمَّةِ الْإِسْلامِ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ وَ بِحُرْمَةِ الْقُرْآنِ أَعْتَمِدُ إِلَیْکَ وَ بِحُبِّی النَّبِیَّ االْأُمِّیَّ الْقُرَشِیَّ الْهَاشِمِیَّ الْعَرَبِیَّ التِّهَامِیَّ الْمَکِّیَّ الْمَدَنِیَّ أَرْجُو الزُّلْفَةَ لَدَیْکَ فَلا تُوحِشْ اسْتِینَاسَ إِیمَانِی،

و به رشته چه کسى بپیوندم اگر تو رشته ات را از من بگسلى، مرا چه رسوایى بزرگى است از آنچه کتاب تو از کردارم در شمار آورده، اگر امیدوار به کرم فراوانى رحمتت نبودم، و هم اینکه مرا از ناامیدى نهى نموده اى هرآینه نا امید می شدم به هنگامی که گناهانم را بیاد می آوردم، اى بهترین کسی که خواننده اى او را خواند، و برترین کسی که امیدوارى به او امید بست.
خدایا به پیمان اسلام به تو توسّل می جویم، و به حرمت قرآن بر تو تکیه می کنم، و به محبّتم نسبت به پیامبر درس ناخوانده قریشى هاشمى عربى تهامى مکّى مدنى، همجوارى نزد تو را امید می نمایم، پس انس ایمانى مرا در عرصه وحشت نینداز،

وَ لا تَجْعَلْ ثَوَابِی ثَوَابَ مَنْ عَبَدَ سِوَاکَ فَإِنَّ قَوْماً آمَنُوا بِأَلْسِنَتِهِمْ لِیَحْقِنُوا بِهِ دِمَاءَهُمْ فَأَدْرَکُوا مَا أَمَّلُوا وَ إِنَّا آمَنَّا بِکَ بِأَلْسِنَتِنَا وَ قُلُوبِنَا لِتَعْفُوَ عَنَّا فَأَدْرِکْنَا [فَأَدْرِکْ بِنَا] مَا أَمَّلْنَا وَ ثَبِّتْ رَجَاءَکَ فِی صُدُورِنَا وَ لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَ هَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ فَوَ عِزَّتِکَ لَوِ انْتَهَرْتَنِی مَا بَرِحْتُ مِنْ بَابِکَ وَ لا کَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِکَ لِمَا أُلْهِمَ قَلْبِی [یَا سَیِّدِی ] مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِکَرَمِکَ وَ سَعَةِ رَحْمَتِکَ إِلَى مَنْ یَذْهَبُ الْعَبْدُ إِلّا إِلَى مَوْلاهُ وَ إِلَى مَنْ یَلْتَجِئُ الْمَخْلُوقُ إِلّا إِلَى خَالِقِهِ.
و و پاداش مرا، پاداش کسی که غیر تو را عبادت کرده قرار مده، چه اینکه مردمى به زبانشان ایمان آوردند تا جانشان را به این وسیله حفظ کنند، پس به آنچه آرزو داشتند رسیدند، و ما با زبان و دلمان به تو ایمان آوردیم، تا از ما درگذرى، پس ما را به آنچه آرزومندیم برسان، و امیدت را در سینه هایمان استوار کن، و دلهایمان را پس از آنکه هدایتمان فرمودى گمراه مکن، و از جانب خود ما را ببخش، که تو بسیار بخشنده اى، به عزتت سوگند اگر مرا برانى، از درگاهت نخواهم رفت، و از چاپلوسى نسبت به تو باز نخواهم ایستاد، به خاطر الهامى که از معرفت به کرمت و گستردگى رحمتت به قلب من شده، بنده به جانب چه کسى جز مولایش میرود؟ و آفریده به چه کسى جز آفریدگارش پناه مى برد؟

إِلَهِی لَوْ قَرَنْتَنِی بِالْأَصْفَادِ وَ مَنَعْتَنِی سَیْبَکَ مِنْ بَیْنِ الْأَشْهَادِ وَ دَلَلْتَ عَلَى فَضَائِحِی عُیُونَ الْعِبَادِ وَ أَمَرْتَ بِی إِلَى النَّارِ وَ حُلْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْأَبْرَارِ مَا قَطَعْتُ رَجَائِی مِنْکَ وَ مَا صَرَفْتُ تَأْمِیلِی لِلْعَفْوِ عَنْکَ وَ لا خَرَجَ حُبُّکَ مِنْ قَلْبِی أَنَا لا أَنْسَى أَیَادِیَکَ عِنْدِی وَ سَتْرَکَ عَلَیَّ فِی دَارِ الدُّنْیَا سَیِّدِی أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیَا مِنْ قَلْبِی وَ اجْمَعْ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْمُصْطَفَى وَ آلِهِ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ.
خدایا، اگر مرا با زنجیر ببندى، و عطایت را در میان مردم از من بازدارى، و بر رسوایی هایم دیدگان بندگانت را بگشایى، و مرا به سوى دوزخ فرمان دهى، و بین من و نیکان پرده گردى، امیدم را از تو نخواهم برید، و آرزویم را از عفو تو باز نخواهم گرداند، و محبتت از قلبم بیرون نخواهد رفت، من فراوانى عطایت را نزد خود، و پرده پوشى ات را در دار دنیا بر گناهانم فراموش نخواهم کرد، اى آقاى من محبت دنیا را از دلم بیرون کن، و میان من و مصطفى پیامبرت و خاندانش، بهترین برگزیدگان از آفریدگانت و پایان بخش پیامبران محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) جمع کن،

وَ انْقُلْنِی إِلَى دَرَجَةِ التَّوْبَةِ إِلَیْکَ وَ أَعِنِّی بِالْبُکَاءِ عَلَى نَفْسِی فَقَدْ أَفْنَیْتُ بِالتَّسْوِیفِ وَ الْآمَالِ عُمُرِی وَ قَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الْآیِسِینَ مِنْ خَیْرِی [حَیَاتِی ] فَمَنْ یَکُونُ أَسْوَأَ حَالاً مِنِّی إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَالِی إِلَى قَبْرِی [قَبْرٍ] لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِی وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِی وَ مَا لِی لا أَبْکِی وَ لا أَدْرِی إِلَى مَا یَکُونُ مَصِیرِی وَ أَرَى نَفْسِی تُخَادِعُنِی وَ أَیَّامِی تُخَاتِلُنِی وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ [فَوْقَ ] رَأْسِی أَجْنِحَةُ الْمَوْتِ فَمَا لِی لا أَبْکِی أَبْکِی لِخُرُوجِ نَفْسِی أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی أَبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّایَ،

و مرا به مقام توبه به پیشگاهت برسان، و هر گریه بر خویشتن مرا یارى ده، من عمرم را به امروز و فردا کردن و آرزوهاى باطل نابود ساختم، و اینک به جایگاه به نا امیدان از خیر و صلاح فرود آمده ام، پس بدحال تر از من کیست؟ اگر من بر چنین حالى به قبرم وارد شوم، قبرى که آن را براى خواب آماده نساخته ام، و براى آرمیدن به کار نیک فرش ننموده ام، و مرا چه شده که گریه نکنم، و حال آنکه نمیدانم بازگشت من به جانب چه خواهد بود، من نفسم را مى نگرم که با من نیرنگ می بازد، و روزگار را مشاهده می کنم که مرا می فریبد، و حال آنکه بالهای مرگ بالاى سرم به حرکت درآمده، پس مرا چه شده که گریه نکنم، گریه می کنم براى بیرون رفتن جان از بدنم، گریه مى کنم براى تاریکى قبرم، گریه مى کنم برای تنگى لحدم، گریه مى کنم براى پرسش دو فرشته قبر منکر و نکیر از من،

أَبْکِی لِخُرُوجِی مِنْ قَبْرِی عُرْیَاناً ذَلِیلاً حَامِلاً ثِقْلِی عَلَى ظَهْرِی أَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ یَمِینِی وَ أُخْرَى عَنْ شِمَالِی إِذِ الْخَلائِقُ فِی شَأْنٍ غَیْرِ شَأْنِی لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضَاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ وَ ذِلَّةٌ سَیِّدِی عَلَیْکَ مُعَوَّلِی وَ مُعْتَمَدِی وَ رَجَائِی وَ تَوَکُّلِی وَ بِرَحْمَتِکَ تَعَلُّقِی تُصِیبُ بِرَحْمَتِکَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَهْدِی بِکَرَامَتِکَ مَنْ تُحِبُّ فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَى مَا نَقَّیْتَ مِنَ الشِّرْکِ قَلْبِی وَ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى بَسْطِ لِسَانِی أَ فَبِلِسَانِی هَذَا الْکَالِّ أَشْکُرُکَ،

گریه مى کنم براى درآمدنم از قبر عریان و خوار، درحالى که بار سنگینى را بر دوش مى کشم، یک بار از طرف راست و بار دیگر از جانب چپم نگاه می کنم، هنگامى که مردمان در کارى جز کارمنند، چه براى هرکسى از آنان در آن روز کارى است که او را بس است، چهره هایى در آن روز روشن و خندان خوشحال اند، و چهره هایى در آن روز بر آنها غبار بدفرجامى نشسته، و سیاهى و خوارى آنها را پوشانده، اى آقاى من، تکیه و اعتمادم و امید و توکلّم بر تو، و آویختنم بر رحمت توست، هرکه را خواهى به رحمتت رسانى، و با کرامتت هرکه را دوست دارى هدایت کنى، پس تو را سپاس بر اینکه قلبم را از شرک پاک نمودى، و براى تو سپاس بر گشودن زبانم، آیا با این زبان کندم تو را شکر کنم،

أَمْ بِغَایَةِ جُهْدِی [جَهْدِی ] فِی عَمَلِی أُرْضِیکَ وَ مَا قَدْرُ لِسَانِی یَا رَبِّ فِی جَنْبِ شُکْرِکَ وَ مَا قَدْرُ عَمَلِی فِی جَنْبِ نِعَمِکَ وَ إِحْسَانِکَ [إِلَیَ ] إِلَهِی إِنَّ [إِلا أَنَ ] جُودَکَ بَسَطَ أَمَلِی وَ شُکْرَکَ قَبِلَ عَمَلِی سَیِّدِی إِلَیْکَ رَغْبَتِی وَ إِلَیْکَ [مِنْکَ ] رَهْبَتِی وَ إِلَیْکَ تَأْمِیلِی وَ قَدْ سَاقَنِی إِلَیْکَ أَمَلِی وَ عَلَیْکَ [إِلَیْکَ ] یَا وَاحِدِی عَکَفَتْ [عَلِقَتْ ] هِمَّتِی وَ فِیمَا عِنْدَکَ انْبَسَطَتْ رَغْبَتِی وَ لَکَ خَالِصُ رَجَائِی وَ خَوْفِی وَ بِکَ أَنِسَتْ مَحَبَّتِی وَ إِلَیْکَ أَلْقَیْتُ بِیَدِی وَ بِحَبْلِ طَاعَتِکَ مَدَدْتُ رَهْبَتِی [یَا] مَوْلایَ بِذِکْرِکَ عَاشَ قَلْبِی وَ بِمُنَاجَاتِکَ بَرَّدْتُ أَلَمَ الْخَوْفِ عَنِّی فَیَا مَوْلایَ وَ یَا مُؤَمَّلِی وَ یَا مُنْتَهَى سُؤْلِی فَرِّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَ ذَنْبِیَ الْمَانِعِ لِی مِنْ لُزُومِ طَاعَتِکَ فَإِنَّمَا أَسْأَلُکَ لِقَدِیمِ الرَّجَاءِ فِیکَ وَ عَظِیمِ الطَّمَعِ مِنْکَ الَّذِی أَوْجَبْتَهُ عَلَى نَفْسِکَ مِنَ الرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ فَالْأَمْرُ لَکَ وَحْدَکَ لا شَرِیکَ لَکَ

یا با نهایت کوشش در کارم تو را خشنود نمایم، پروردگارا ارزش زبانم در کنار شکرت چیست، و قیمت کارم در برابر نعمت هایت و احسانت چه اندازه است؟ ! خدایا، جودت آرزویم را گسترد، و سپاست عملم را پذیرفت، اى آقاى من میلم به سوى توست، و ترسم از جانب توست، و آرزویم به پیشگاه توست، آرزویم مرا به سوى تو کسانده و همّتم بر درگاه تو اى خداى یگانه معتکف شده، و رغبتم در آنچه نزد توست فزونى یافته، امید خالص و بیمم براى توست، و محبّتم به تو انس گرفته، و دستم را به جانب تو انداختم، و ترسم را به سوى رشته طاعت تو کشیدم، اى مولاى من دلم به یاد تو زندگى کرد، و با مناجات با تو آتش هراس را بر خود سرد نمودم، اى مولایم و اى آرزویم و اى نهایت خواسته ام، میان من و گناهم جدایی انداز، گناهى که بازدارنده من از ملامت طاعت توست، تنها از تو درخواست می کنم، به خاطر امید دیرینه به تو، و بزرگى طمع از تو، که از مهر و رحمت بر خود واجب کرده اى، پس فرمان توراست، یگانه اى و شریکى ندارى،

وَ الْخَلْقُ کُلُّهُمْ عِیَالُکَ وَ فِی قَبْضَتِکَ وَ کُلُّ شَیْ ءٍ خَاضِعٌ لَکَ تَبَارَکْتَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ إِلَهِی ارْحَمْنِی إِذَا انْقَطَعَتْ حُجَّتِی وَ کَلَّ عَنْ جَوَابِکَ لِسَانِی وَ طَاشَ عِنْدَ سُؤَالِکَ إِیَّایَ لُبِّی فَیَا عَظِیمَ رَجَائِی لا تُخَیِّبْنِی إِذَا اشْتَدَّتْ فَاقَتِی وَ لا تَرُدَّنِی لِجَهْلِی وَ لا تَمْنَعْنِی لِقِلَّةِ صَبْرِی أَعْطِنِی لِفَقْرِی وَ ارْحَمْنِی لِضَعْفِی سَیِّدِی عَلَیْکَ مُعْتَمَدِی وَ مُعَوَّلِی وَ رَجَائِی وَ تَوَکُّلِی وَ بِرَحْمَتِکَ تَعَلُّقِی وَ بِفِنَائِکَ أَحُطُّ رَحْلِی وَ بِجُودِکَ أَقْصِدُ [أَقْصُرُ] طَلِبَتِی وَ بِکَرَمِکَ أَیْ رَبِّ أَسْتَفْتِحُ دُعَائِی وَ لَدَیْکَ أَرْجُو فَاقَتِی [ضِیَافَتِی ] وَ بِغِنَاکَ أَجْبُرُ عَیْلَتِی وَ تَحْتَ ظِلِّ عَفْوِکَ قِیَامِی وَ إِلَى جُودِکَ وَ کَرَمِکَ أَرْفَعُ بَصَرِی وَ إِلَى مَعْرُوفِکَ أُدِیمُ نَظَرِی،

و همه خلق جیره خوار تو، و در دست قدرت تواند، و هرچیز براى تو فروتن است، منزّهى تو اى پروردگار جهانیان، خدایا به من رحم کن آنگاه که حجّتم بریده شود، و زبانم از پاسخت ناگویا گردد، و به هنگام بازپرسی ات هوش از سرم برود، اى بزرگ امیدم، زمانی که بیچارگی ام شدّت گیرد محرومم مکن، و به خاطر نادانى ام از درگاهت مران، و به علت کم تابى ام از رحمتت دریغ مفرما، به جهت تهیدستی ام عطایم کن، و به خاطر ناتوانى ام به من رحم کن، آقایم اعتماد و تکیه، امید و توکلم بر توست، و آویختنم به رحمت توست، و بارم را به آستان تو اندازم، و خواسته ام را به جود و کرم تو جویم، پروردگارا دعایم را آغاز مى کنم، و رفع تنگدستی ام را به تو امید می بندم، و به توانگرى تو نادارى ام را جبران می کنم، و ایستادنم زیر سایه عفو توست، و به جانب جود و کرمت دیده ام را بلند مى کنم، و به سوى احسانت نگاهم را ادامه می دهم،

فَلا تُحْرِقْنِی بِالنَّارِ وَ أَنْتَ مَوْضِعُ أَمَلِی وَ لا تُسْکِنِّی الْهَاوِیَةَ فَإِنَّکَ قُرَّةُ عَیْنِی یَا سَیِّدِی لا تُکَذِّبْ ظَنِّی بِإِحْسَانِکَ وَ مَعْرُوفِکَ فَإِنَّکَ ثِقَتِی وَ لا تَحْرِمْنِی ثَوَابَکَ فَإِنَّکَ الْعَارِفُ بِفَقْرِی إِلَهِی إِنْ کَانَ قَدْ دَنَا أَجَلِی وَ لَمْ یُقَرِّبْنِی مِنْکَ عَمَلِی فَقَدْ جَعَلْتُ الاعْتِرَافَ إِلَیْکَ بِذَنْبِی وَسَائِلَ عِلَلِی إِلَهِی إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَى مِنْکَ بِالْعَفْوِ وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَمَنْ أَعْدَلُ مِنْکَ فِی الْحُکْمِ ارْحَمْ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا غُرْبَتِی وَ عِنْدَ الْمَوْتِ کُرْبَتِی وَ فِی الْقَبْرِ وَحْدَتِی وَ فِی اللَّحْدِ وَحْشَتِی وَ إِذَا نُشِرْتُ لِلْحِسَابِ بَیْنَ یَدَیْکَ ذُلَّ مَوْقِفِی وَ اغْفِرْ لِی مَا خَفِیَ عَلَى الْآدَمِیِّینَ مِنْ عَمَلِی،

پس مرا به آتش مسوزان، و حال آنکه تو جایگاه آرزوى منى، و در دوزخ جایم مده که تو نور چشم منى، اى آقاى من گمانم را به احسان و نیکى ات تکذیب مکن که تویى مورد اطمینانم، و از پاداشت محرومم مگردان که تو عارف به تهیدستى منی خدایا اگر مرگم فرا رسیده و کردارم مرا به تو نزدیک نکرده پس اعتراف به گناهم را به پیشگاهت وسیله عذرخواهی ام قرار دادم.
خدایا اگر گذشت کنى، پس سزاوارتر از وجود تو به گذشت کیست، و اگر عذاب نمایى پس دادگرتر از تو در داورى کیست؟ ، در این دنیا به غربت، و به گاه مرگ به سختى جان دادنم، و در قبر به تنهایی ام، و در لحد به هراسم رحم کن، و زمانى که براى حساب در برابرت برانگیخته شدم و به خوارى جایگاهم رحمت آور، و آنچه از کردارم بر انسانها پوشیده مانده بیامرز،

وَ أَدِمْ لِی مَا بِهِ سَتَرْتَنِی وَ ارْحَمْنِی صَرِیعا عَلَى الْفِرَاشِ تُقَلِّبُنِی أَیْدِی أَحِبَّتِی وَ تَفَضَّلْ عَلَیَّ مَمْدُودا عَلَى الْمُغْتَسَلِ یُقَلِّبُنِی [یُغَسِّلُنِی ] صَالِحُ جِیرَتِی وَ تَحَنَّنْ عَلَیَّ مَحْمُولاً قَدْ تَنَاوَلَ الْأَقْرِبَاءُ أَطْرَافَ جَنَازَتِی وَ جُدْ عَلَیَّ مَنْقُولاً قَدْ نَزَلْتُ بِکَ وَحِیداً فِی حُفْرَتِی وَ ارْحَمْ فِی ذَلِکَ الْبَیْتِ الْجَدِیدِ غُرْبَتِی حَتَّى لا أَسْتَأْنِسَ بِغَیْرِکَ یَا سَیِّدِی إِنْ وَکَلْتَنِی إِلَى نَفْسِی هَلَکْتُ،

و آنچه را که مرا به آن پوشاندى تداوم بخش، و به من در حال افتادن در بستر مرگ که دست های دوستانم مرا این طرف و آن طرف کند رحم فرما، و به من محبت فرما در آن حال که روى تخت غسّالخانه به صورت درازا افتاده ام، و همسایگان شایسه مرا به این سو و آن سو برمى گردانند بر من تفضّل کن، و در وقت حمل شدنم که بستگانم گوشه هاى جنازه ام را به دوش برداشته اند، و در حالت حمل شدنم، که تنها در قبرم وارد پیشگاه تو شده ام بر من جود نما، و در این خانه جدید بر غربتم رحم کن، تا به غیر تو انس نگیرم اى آقاى من، اگر مرا به خودم واگذارى هلاک شده ام،




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 96/3/26 | 11:51 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
<< مطالب جدیدتر مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.