جایگاه على علیه السلام در میان اصحاب
علی اول مظلوم تاریخ است، بزرگترینمحبوبیتها و بیشترین دوستداران را داشتهاست; چه انسانهایى که در طول تاریخ به جرممحبت و عشق او انواع اذیتها و آزارها رامتحمل شدهاند، حتى جان خود را در این راهاز کف دادهاند.اکنون بر آن هستیم کهموقعیت او را میان معاصران به ویژه اصحابپیامبر که نخستین مسلمانان بودند، بررسىکنیم. البته تنها به جنبه سیاسى این مسئلهپرداختیم.
جایگاه علىعلیه السلام
امیرمؤمنان علىعلیه السلام در میان صحابهپیامبر داراى موقعیت و جایگاه خاصى بود;چنانکه مسعودى گوید: «از تمام فضایل ومناقبى که اصحاب پیامبر دارا بودند چون:سبقت در اسلام، هجرت، نصرت پیامبر،خویشى با آن حضرت، قناعت، ایثار، آگاهى ازکتاب خدا، جهاد، ورع، زهد، قضاوت، فقه و ...علىعلیه السلام بهرهاى کامل و حظى وافر داشت. بهعلاوه فضائلى تنها در او بود مثل: اخوت باپیامبر، فرمایش پیامبر در باره او که تو از من بهمنزله هارون از موسى هستى و نیز فرمایشپیامبر به او که هر کس من مولاى او هستمعلى مولاى اوست; بار خدایا دوستش رادوست و دشمنش را دشمن بدار، همچنیندعاى پیامبرصلى الله علیه وآله در مورد ایشان، آن هنگامکه انس پرنده پختهاى را خدمتحضرترسول آورد، حضرت فرمود: بار خدایا!محبوبترین خلقت را وارد کن که با من همغذا شود. که سایر اصحاب پیامبر از اینفضایل بى بهره بودند» (1)
ویژگى علىعلیه السلام در میان بنى هاشم
بنى هاشم یعنى فرزندان هاشم، جد دومپیامبر، طایفه آن حضرت و نزدیکترین مردمبه ایشان بودند. هنگامى که پیامبر اکرمصلى الله علیه وآلهمبعوث شد، چهار تن از عموهاى پیامبر: ابوطالب، ابو لهب، عباس و حمزه در قید حیاتبودند و جز ابولهب بقیه مسلمان شدند. باوجود عموهاى پیامبر در میان بنى هاشم،علىعلیه السلام نزدیکترین شخص به پیامبر بود; ازخردسالى در خانه پیامبر و با تربیت آنحضرت رشد یافته بود. (2) شب هجرت بهجاى پیامبر خوابید و ودایع و امانتهاى آنجناب را به مردم بر گرداند و در مدینه بهپیامبر ملحق شد. (3)
مهمتر از همه، جایگاه علىعلیه السلام در اسلامبود; رسول اکرمصلى الله علیه وآله جایگاه علىعلیه السلام را دراسلام از همان اوایل بعثت تعیین فرمود;آنگاه که به فرمان خدا مامور شد عشیرهخویش را انذار کند و در آن جلسه تنها کسىکه حاضر به یارى و موازرت نبى اکرمصلى الله علیه وآلهشد، علىعلیه السلام بود. با اینکه سن آن جناب ازهمه حاضران کمتر بود، رسول اکرم در میانبزرگان و پیر مردان خاندانش اعلام کرد کهعلى وزیر، خلیفه و جانشین اوست.(4)
مقابله پیامبر با بدخواهان علىعلیه السلام
بعد از اینکه اسلام گسترش یافت و تقریبااکثر مناطق جزیرة العرب را گرفت و افرادزیادى با انگیزههاى مختلف به سلکمسلمانان در آمدند، حتى عده کثیرى از آنهادر مدینه ساکن شدند، در حالى که به گواهىقرآن ایمان در قلوبشان جاگیر نشده بود; بهویژه عدهاى از قریشیان که علاوه بر اینمطلب پیوسته بر بنى هاشم حسدمىورزیدند، به خصوص علىعلیه السلام به خاطرسابقه و جهادش بیشتر از همه مورد حسدآنان بود. از این رو پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله مواظبرفتار اصحابش با علىعلیه السلام بود و درمناسبتهاى مختلف، مقام و موقعیت آنجناب را به آنان گوشزد مىکرد و بر جایگاهعلىعلیه السلام تاکید مىنمود; ابن شهر آشوب ازعمر بن خطاب نقل کرده که من على را اذیتمىکردم، پیامبرصلى الله علیه وآله مرا ملاقات کرد و فرمود:«تو مرا آزردى اى عمر! گفتم: پناه بر خدا ازاذیت رسول خدا.»، فرمود: «تو على را آزردى وهر کس على را بیازارد، مرا آزرده است»;مصعب بن سعد از پدرش سعد بن ابىوقاصنقل کرده که او گفته است: «من و مرد دیگرىدر مسجد بودیم و به على بد مىگفتیم، پیامبربا حالت غضب به سوى ما آمد و فرمود: چرا مرامىآزارید هر کس على را بیازارد، مرا آزردهاست» (5) .
ابن شهر آشوب از محدثان اهل سنتچون: ترمذى، ابو نعیم، بخارى و موصلى نقلمىکند: عمران بن حصین و ابن عباس و بریدهگفتهاند، که: «علىعلیه السلام از میان غنائم جنگى،خواست کنیزى را بخرد، حاطب بن ابى بلتعهو بریده اسلمى با او رقابت کردند و قیمت کنیزرا بالا بردند و علىعلیه السلام با آن قیمت کنیز راخرید، وقتى که برگشتند، بریده مقابل پیامبرایستاد و از علىعلیه السلام شکایت کرد، پیامبرصورتش را از او برگرداند، از راست و چپوپشتسر آمد و شکایتخود را تکرار کرد،آنگاه حضرت رو کرد به او و رنگش تغییر نمودو صورت مبارکش سرخ شد و فرمود:اى بریده!چه شده، تا امروز رسول خدا را اذیت نکردهبودى؟! مگر نشنیدى خداى تعالى مىفرماید:«ان الذین یؤذونالله و رسوله لعنهماللهفى الدنیا و الاخرة و اعد لهم عذابامهینا»؟! مگر نمىدانى که على از من است ومن از على؟! هر کس او را بیازارد، مرا آزرده وهر کس مرا بیازارد، خدا را آزرده است و هرکس خدا را بیازارد، خدا حق دارد که او را با سختترین عذابش در آتش جهنم بیازارد!اى بریده! تو آگاهى یا خدا؟ تو آگاهى یاصاحبان لوح محفوظ آگاهند؟ تو آگاهى یافرشته رحمها آگاه است؟ اى بریده! تو آگاهىیا فرشتگان مواظب على بن ابى طالب؟ گفتم:بلکه فرشتگان حافظ او. حضرت فرمود:جبرئیل به من خبر داد از فرشتگان مواظبعلى، که آنان از روز تولدش، حتى یک خطابراى او ننوشتهاند; فرشته رحمها و فرشتگانصاحب لوح محفوظ نیز همین طور. بعد سهبار فرمود: از على چه مىخواهید؟ او از مناست و من از او، او ولى هر مؤمنى بعد از مناست.»(6)
علىعلیه السلام میزان ایمان و نفاق
بیان مناقب امیر المؤمنین توسط پیامبراکرمصلى الله علیه وآله موجب افزایش محبوبیت آن جنابدر میان صحابه شده بود، به حدى که با وجودپیامبرصلى الله علیه وآله، علىعلیه السلام سمبل و معیار حق وایمان شده بود; چنانکه انس بن مالک نقلکرده: «ما در عصر پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله اگرمىخواستیم بفهمیم کسى زنازاده استبابغض على بن ابى طالب مىفهمیدیم; بعد ازجنگ خیبر مردى بچه خود را به آغوشگرفته و مىرفت، در راه که على را دید; باءدستش او را به بچه نشان داد; از طفل پرسید:این مرد را دوست دارى؟ اگر مىگفت: آرى، اورا مىبوسید و اگر مىگفت: نه، او را به زمینمىانداخت و مىگفت: نزد مادرت برو».
عبادة بن صامت نیز مىگوید: «ما اولاد وفرزندانمان را با حب على بن ابى طالبمىآزمودیم; اگر مىدیدیم که یکى از آنها او رادوست ندارد، مىدانستیم که او را رستگارنخواهد شد.» (7)
درباره شناختن مؤمن و منافق با حب وبغض علىعلیه السلام مىتوان به حدیث ابنعباسهم اشاره کرد... .
اعلام جانشینى علىعلیه السلام
اگر چه از اوایل بعثت، جانشینى علىعلیه السلاممطرح شده بود و پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله در میانخویشان نزدیکش آن جناب را وزیر وجانشین خود اعلام کرده بود، ولى این مطلبدر میان عده خاصى بود. اما با گذشتسالهاىآخر عمر پیامبر، مساله جانشینى علىعلیه السلامعمومىتر مىشد، به حدى که لقب «وصى» ازالقاب شایع آن حضرت گشت که دوست ودشمن آن را قبول داشتند، به خصوص بعد اززمانى که پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله به علىعلیه السلام فرمود:«انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انهلا نبى بعدى» که این قضیه پیش از رفتن بهجنگ تبوک بود.
بالاخص در جریان حجة الوداع در منى وعرفات، پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله در سخنرانىهاىخود به مردم گوشزد مىکرد که دوازده نفرجانشین او خواهند شد که همه از بنى هاشمهستند. بالاخره در باز گشت از مکه، در غدیرخم از سوى خدا مامور مىشود که جانشینىعلىعلیه السلام را به تمام مسلمانان ابلاغ کند.رسول اکرمصلى الله علیه وآله نیز به مسلمانان دستور دادکه توقف کنند و آنگاه بر منبرى از جهازشتران رفت و فرمود: «... من کنت مولاهفهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عادمن عاداه وانصر من نصره واخذل منخذله» بعد به مردم فرمود، که با آن جناببیعت کنند. بدین ترتیب رسول خداصلى الله علیه وآله بهمسلمانان اعلام کرد که چه کسى جانشیناوست; از این رو عموم مردم بر این باور بودندکه بعد از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله، علىعلیه السلام خلیفهاو خواهد شد; چنان که زبیر بن بکار - که ازخاندان زبیر و از مخالفان علىعلیه السلام است. -مىنویسد: «عموم مهاجران و همه انصار شکنداشتند که علىعلیه السلام خلیفه و صاحب امر بعداز رسول خداصلى الله علیه وآله است.» (8) . همچنین اینمطالب از اشعارى که از جریان سقیفه بر جاىمانده، به خوبى مشهود است; زیرا تحریفکمتر به شعر راه یافته است (9) . این مطلب بهقدرى روشن بود که دشمنى چون معاویه نیزبه آن اقرار کرده است; چنان که در جواب نامهمحمد بن ابى بکر نوشته است: «ما و پدرت درعصر رسول خداصلى الله علیه وآله اطاعت پسر ابى طالبرا بر خود لازم مىدیدیم و فضلش را برخودمان آشکار، بعد از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآلهپدرت و عمر نخستین کسانى بودن که منزلتاو را پایین آوردند و به یعتخودشانفراخواندند.» (10) بدین جهت آنان که درماههاى آخر عمر پیامبر در مدینه نبودند و ازبعضى توطئهها خبر نداشتند، بعد از رحلتپیامبر که به مدینه برگشتند و مشاهده کردندکه ابو بکر به جاى پیامبر نشسته و خود راخلیفه پیامبر معرفى مىکند، سختبرآشفتند; مثل خالد بن سعید (11) ، حتىابوسفیان وقتى که از سفر برگشت و وضع راچنین دید، خدمت عباس بن عبد المطلب وعلىعلیه السلام آمد و از آنان خواست که براىاستیفاى حق خویش قیام کنند، ولى آنانپیشنهاد او را نپذیرفتند. (12)
اما این که چگونه ورق برگشت و ابوبکر برمسند خلافت نشست و از این جهتبامخالفت جدى روبرو نشد؟ باید در نفوذسیاسى و نقش تبلیغاتى قریش و نوبنیادبودن جامعه اسلامى جستجو کرد.
جایگاه علىعلیه السلام
امیرمؤمنان علىعلیه السلام در میان صحابهپیامبر داراى موقعیت و جایگاه خاصى بود;چنانکه مسعودى گوید: «از تمام فضایل ومناقبى که اصحاب پیامبر دارا بودند چون:سبقت در اسلام، هجرت، نصرت پیامبر،خویشى با آن حضرت، قناعت، ایثار، آگاهى ازکتاب خدا، جهاد، ورع، زهد، قضاوت، فقه و ...علىعلیه السلام بهرهاى کامل و حظى وافر داشت. بهعلاوه فضائلى تنها در او بود مثل: اخوت باپیامبر، فرمایش پیامبر در باره او که تو از من بهمنزله هارون از موسى هستى و نیز فرمایشپیامبر به او که هر کس من مولاى او هستمعلى مولاى اوست; بار خدایا دوستش رادوست و دشمنش را دشمن بدار، همچنیندعاى پیامبرصلى الله علیه وآله در مورد ایشان، آن هنگامکه انس پرنده پختهاى را خدمتحضرترسول آورد، حضرت فرمود: بار خدایا!محبوبترین خلقت را وارد کن که با من همغذا شود. که سایر اصحاب پیامبر از اینفضایل بى بهره بودند» (1)
ویژگى علىعلیه السلام در میان بنى هاشم
بنى هاشم یعنى فرزندان هاشم، جد دومپیامبر، طایفه آن حضرت و نزدیکترین مردمبه ایشان بودند. هنگامى که پیامبر اکرمصلى الله علیه وآلهمبعوث شد، چهار تن از عموهاى پیامبر: ابوطالب، ابو لهب، عباس و حمزه در قید حیاتبودند و جز ابولهب بقیه مسلمان شدند. باوجود عموهاى پیامبر در میان بنى هاشم،علىعلیه السلام نزدیکترین شخص به پیامبر بود; ازخردسالى در خانه پیامبر و با تربیت آنحضرت رشد یافته بود. (2) شب هجرت بهجاى پیامبر خوابید و ودایع و امانتهاى آنجناب را به مردم بر گرداند و در مدینه بهپیامبر ملحق شد. (3)
مهمتر از همه، جایگاه علىعلیه السلام در اسلامبود; رسول اکرمصلى الله علیه وآله جایگاه علىعلیه السلام را دراسلام از همان اوایل بعثت تعیین فرمود;آنگاه که به فرمان خدا مامور شد عشیرهخویش را انذار کند و در آن جلسه تنها کسىکه حاضر به یارى و موازرت نبى اکرمصلى الله علیه وآلهشد، علىعلیه السلام بود. با اینکه سن آن جناب ازهمه حاضران کمتر بود، رسول اکرم در میانبزرگان و پیر مردان خاندانش اعلام کرد کهعلى وزیر، خلیفه و جانشین اوست.(4)
مقابله پیامبر با بدخواهان علىعلیه السلام
بعد از اینکه اسلام گسترش یافت و تقریبااکثر مناطق جزیرة العرب را گرفت و افرادزیادى با انگیزههاى مختلف به سلکمسلمانان در آمدند، حتى عده کثیرى از آنهادر مدینه ساکن شدند، در حالى که به گواهىقرآن ایمان در قلوبشان جاگیر نشده بود; بهویژه عدهاى از قریشیان که علاوه بر اینمطلب پیوسته بر بنى هاشم حسدمىورزیدند، به خصوص علىعلیه السلام به خاطرسابقه و جهادش بیشتر از همه مورد حسدآنان بود. از این رو پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله مواظبرفتار اصحابش با علىعلیه السلام بود و درمناسبتهاى مختلف، مقام و موقعیت آنجناب را به آنان گوشزد مىکرد و بر جایگاهعلىعلیه السلام تاکید مىنمود; ابن شهر آشوب ازعمر بن خطاب نقل کرده که من على را اذیتمىکردم، پیامبرصلى الله علیه وآله مرا ملاقات کرد و فرمود:«تو مرا آزردى اى عمر! گفتم: پناه بر خدا ازاذیت رسول خدا.»، فرمود: «تو على را آزردى وهر کس على را بیازارد، مرا آزرده است»;مصعب بن سعد از پدرش سعد بن ابىوقاصنقل کرده که او گفته است: «من و مرد دیگرىدر مسجد بودیم و به على بد مىگفتیم، پیامبربا حالت غضب به سوى ما آمد و فرمود: چرا مرامىآزارید هر کس على را بیازارد، مرا آزردهاست» (5) .
ابن شهر آشوب از محدثان اهل سنتچون: ترمذى، ابو نعیم، بخارى و موصلى نقلمىکند: عمران بن حصین و ابن عباس و بریدهگفتهاند، که: «علىعلیه السلام از میان غنائم جنگى،خواست کنیزى را بخرد، حاطب بن ابى بلتعهو بریده اسلمى با او رقابت کردند و قیمت کنیزرا بالا بردند و علىعلیه السلام با آن قیمت کنیز راخرید، وقتى که برگشتند، بریده مقابل پیامبرایستاد و از علىعلیه السلام شکایت کرد، پیامبرصورتش را از او برگرداند، از راست و چپوپشتسر آمد و شکایتخود را تکرار کرد،آنگاه حضرت رو کرد به او و رنگش تغییر نمودو صورت مبارکش سرخ شد و فرمود:اى بریده!چه شده، تا امروز رسول خدا را اذیت نکردهبودى؟! مگر نشنیدى خداى تعالى مىفرماید:«ان الذین یؤذونالله و رسوله لعنهماللهفى الدنیا و الاخرة و اعد لهم عذابامهینا»؟! مگر نمىدانى که على از من است ومن از على؟! هر کس او را بیازارد، مرا آزرده وهر کس مرا بیازارد، خدا را آزرده است و هرکس خدا را بیازارد، خدا حق دارد که او را با سختترین عذابش در آتش جهنم بیازارد!اى بریده! تو آگاهى یا خدا؟ تو آگاهى یاصاحبان لوح محفوظ آگاهند؟ تو آگاهى یافرشته رحمها آگاه است؟ اى بریده! تو آگاهىیا فرشتگان مواظب على بن ابى طالب؟ گفتم:بلکه فرشتگان حافظ او. حضرت فرمود:جبرئیل به من خبر داد از فرشتگان مواظبعلى، که آنان از روز تولدش، حتى یک خطابراى او ننوشتهاند; فرشته رحمها و فرشتگانصاحب لوح محفوظ نیز همین طور. بعد سهبار فرمود: از على چه مىخواهید؟ او از مناست و من از او، او ولى هر مؤمنى بعد از مناست.»(6)
علىعلیه السلام میزان ایمان و نفاق
بیان مناقب امیر المؤمنین توسط پیامبراکرمصلى الله علیه وآله موجب افزایش محبوبیت آن جنابدر میان صحابه شده بود، به حدى که با وجودپیامبرصلى الله علیه وآله، علىعلیه السلام سمبل و معیار حق وایمان شده بود; چنانکه انس بن مالک نقلکرده: «ما در عصر پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله اگرمىخواستیم بفهمیم کسى زنازاده استبابغض على بن ابى طالب مىفهمیدیم; بعد ازجنگ خیبر مردى بچه خود را به آغوشگرفته و مىرفت، در راه که على را دید; باءدستش او را به بچه نشان داد; از طفل پرسید:این مرد را دوست دارى؟ اگر مىگفت: آرى، اورا مىبوسید و اگر مىگفت: نه، او را به زمینمىانداخت و مىگفت: نزد مادرت برو».
عبادة بن صامت نیز مىگوید: «ما اولاد وفرزندانمان را با حب على بن ابى طالبمىآزمودیم; اگر مىدیدیم که یکى از آنها او رادوست ندارد، مىدانستیم که او را رستگارنخواهد شد.» (7)
درباره شناختن مؤمن و منافق با حب وبغض علىعلیه السلام مىتوان به حدیث ابنعباسهم اشاره کرد... .
اعلام جانشینى علىعلیه السلام
اگر چه از اوایل بعثت، جانشینى علىعلیه السلاممطرح شده بود و پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله در میانخویشان نزدیکش آن جناب را وزیر وجانشین خود اعلام کرده بود، ولى این مطلبدر میان عده خاصى بود. اما با گذشتسالهاىآخر عمر پیامبر، مساله جانشینى علىعلیه السلامعمومىتر مىشد، به حدى که لقب «وصى» ازالقاب شایع آن حضرت گشت که دوست ودشمن آن را قبول داشتند، به خصوص بعد اززمانى که پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله به علىعلیه السلام فرمود:«انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انهلا نبى بعدى» که این قضیه پیش از رفتن بهجنگ تبوک بود.
بالاخص در جریان حجة الوداع در منى وعرفات، پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله در سخنرانىهاىخود به مردم گوشزد مىکرد که دوازده نفرجانشین او خواهند شد که همه از بنى هاشمهستند. بالاخره در باز گشت از مکه، در غدیرخم از سوى خدا مامور مىشود که جانشینىعلىعلیه السلام را به تمام مسلمانان ابلاغ کند.رسول اکرمصلى الله علیه وآله نیز به مسلمانان دستور دادکه توقف کنند و آنگاه بر منبرى از جهازشتران رفت و فرمود: «... من کنت مولاهفهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عادمن عاداه وانصر من نصره واخذل منخذله» بعد به مردم فرمود، که با آن جناببیعت کنند. بدین ترتیب رسول خداصلى الله علیه وآله بهمسلمانان اعلام کرد که چه کسى جانشیناوست; از این رو عموم مردم بر این باور بودندکه بعد از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله، علىعلیه السلام خلیفهاو خواهد شد; چنان که زبیر بن بکار - که ازخاندان زبیر و از مخالفان علىعلیه السلام است. -مىنویسد: «عموم مهاجران و همه انصار شکنداشتند که علىعلیه السلام خلیفه و صاحب امر بعداز رسول خداصلى الله علیه وآله است.» (8) . همچنین اینمطالب از اشعارى که از جریان سقیفه بر جاىمانده، به خوبى مشهود است; زیرا تحریفکمتر به شعر راه یافته است (9) . این مطلب بهقدرى روشن بود که دشمنى چون معاویه نیزبه آن اقرار کرده است; چنان که در جواب نامهمحمد بن ابى بکر نوشته است: «ما و پدرت درعصر رسول خداصلى الله علیه وآله اطاعت پسر ابى طالبرا بر خود لازم مىدیدیم و فضلش را برخودمان آشکار، بعد از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآلهپدرت و عمر نخستین کسانى بودن که منزلتاو را پایین آوردند و به یعتخودشانفراخواندند.» (10) بدین جهت آنان که درماههاى آخر عمر پیامبر در مدینه نبودند و ازبعضى توطئهها خبر نداشتند، بعد از رحلتپیامبر که به مدینه برگشتند و مشاهده کردندکه ابو بکر به جاى پیامبر نشسته و خود راخلیفه پیامبر معرفى مىکند، سختبرآشفتند; مثل خالد بن سعید (11) ، حتىابوسفیان وقتى که از سفر برگشت و وضع راچنین دید، خدمت عباس بن عبد المطلب وعلىعلیه السلام آمد و از آنان خواست که براىاستیفاى حق خویش قیام کنند، ولى آنانپیشنهاد او را نپذیرفتند. (12)
اما این که چگونه ورق برگشت و ابوبکر برمسند خلافت نشست و از این جهتبامخالفت جدى روبرو نشد؟ باید در نفوذسیاسى و نقش تبلیغاتى قریش و نوبنیادبودن جامعه اسلامى جستجو کرد.
تاریخ : جمعه 89/5/22 | 11:15 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()