متن سیره به زبان فارسى
«ـ شادى آن حضرت در چهره نمایان واندوهش در دل نهان بود.
ـ از همه گشاد سینهتر و در مهار نفس از همه تواناتر بود.
ـ نه کینورز بود، نه رشکبر.
ـ در گفتار نه حملهور بود و نه ناسزاگو.
ـ نه عیبجو بود، نه غیبتگر.
ـ سرزنش را ناپسند مىداشت.
ـ غم انجام رسالت همدم او بود و اندوهى دراز داشت.
ـ باوقار بود و پیوسته ذکر خدا بر لب داشت.
ـ شکیبا بود، عظمت وجود خویش را پنهان مىکرد.
ـ بر بىنیازى خود شادمان بود.
ـ خوش خلق بود و بهره بردن از وجودش سهل مىنمود.
ـ وقارى استوار داشت.
ـ کمآزار بود. نه تهمتزن بود و نه پردهدر.
ـ اگر لب به خنده مىگشود، از حد وقار فرانمىرفت.
ـ چون خشمگین مىشد، خشم از هیبتش چیزى نمىکاست.
ـ خندهاش تبسم، پرسشش تعلم، پىجویىاش تفهم بود.
ـ دانشش بىکران، بردبارىاش بسیار و دلسوزىاش فراوان بود.
ـ بُخل نمىورزید، [براى دنیا] تنگدل نمىشد و غم نهان آشکار نمىکرد.
ـ در داورى، از حق دور نمىافتاد و در بیان دانش از صواب فاصله نمىگرفت.
ـ پرصلابت بود و در همان حال، معاشرت با او شیرینتر از عسل مىنمود.
ـ نه آزمند بود و نه ناشکیبا و نه درشتخو.
ـ سود نارسان نبود.
ـ نه درونانداز بود و نه برونپرداز ظاهرساز.
ـ بىهیچ دُرشتخویى، پیوسته صله رحم مىکرد.
ـ بىآنکه به اسراف گرید مىبخشید.
ـ در پیوستن، نیکوکردار و در گُسستن بزرگ رفتار بود.
ـ به گاه خشم، از مدار عدل بیرون نمىرفت.
ـ اگر آهنگ مصاحبتش مىکردى، رفیق شفیق بود.
ـ در دوستى خالص، در پیمان استوار و بر آن وفادار بود.
ـ پایمرد بود و پیونددهنده.
ـ بردبار بود و بىدردسر.
ـ از خداى ـ عزّوجلّ ـ خشنود بود و برخلاف هواى خود گام مىنهاد.
ـ بر آزاررسان خویش سخت نمىگرفت،
ـ در آنچه به او ربط نداشت، وارد نمىشد.
ـ فضل فراوان داشت و بیان راست.
ـ در خوراک به اندک اکتفا مىکرد.
ـ در بهره بُردن از دنیا به کمترین میل داشت.
ـ زیانش اندک و خیرش فراوان بود.
ـ اگر از او مىخواستند، مىبخشید.
ـ چون ستمى بر او مىرفت، از آن درمىگذشت.
ـ اگر از او مىبریدند، او مىپیوست.
ـ دانشش را در اختیار مردم مىنهاد.
ـ پیوسته با پروردگارش اُنس داشت.
ـ برخلاف اهل دنیا که از بلا هراس دارند، خود را به بلا مىافکند.
ـ پیوسته به حق امر مىکرد و از سر راستى سخن مىراند.
ـ در آنچه به خدا مربوط مىشد، شتابان بود.
ـ خود را مىشناخت و نفس خویش را فرومىمالید.
ـ بالیدن نفس را مىشکست و هر خوارى و خفتى را بر آن تحمیل مىکرد.
ـ یاور [دین] خداى ـ عزوجل ـ حامى مؤمنان و پناهنگاه مسلمین بود.
ـ دمدمه زنان در او تأثیر نداشت.
ـ آز بر دلش مهر نمىنهاد.
ـ هیچ چیز او را از اجراى حکمش بازنمىداشت.
ـ هماره به حق مىخواند و عامل به خیر بود.
ـ دانا بود و دوراندیش.
ـ از بدان دورى مىگُزید.
ـ پاسدار حق بود، یاور ناتوان و فریادرس ستم رسیده.
ـ امر پوشیدهاى را آشکار و راز نهانى را پدیدار نمىکرد.
ـ هدایتش مردمان را به حق راهبر بود.
ـ اگر خوبى مىدید، از آن یاد مىکرد و اگر با بدى برمىخورد، آن را مىپوشاند.
ـ حفظ غیب مىکرد و از خطاى مردم چشم مىپوشید.
ـ پوزش را مىپذیرفت و از لغزش درمىگذشت.
ـ سخن ناصح را مىخرید.
ـ در هر کس ناتوانى مىیافت به یارىاش مىشتافت.
ـ از نعمتهاى خداوند خشنود بود.
ـ پروا پیشه داشت.
ـ عذر را مىپذیرفت.
ـ در راه خدا، مردم را به تذکر بهرهمند مىکرد.
ـ بر مردم گمان نیک مىبرد و نفس را از گمان بد بردن بر مردم، سرزنش مىکرد.
ـ در دوستى به خاطر خدا، با فهم و علم گام برمىداشت.
ـ در بریدن به خاطر خدا، به حزم و مدارا عمل مىکرد.
ـ معاشرت با او جان را به وجد مىآورد و دیدار او حجت را بر موحدان به کمال مىبرد.
ـ علم، او را آنسان صاف کرده بود که آتش آهن را.
ـ معاشرتش عالم را تذکر بود و جاهل را آموزش.
ـ هر کوششى را ستودهتر از کوشش خویش مىپنداشت و هر نفسى را خالصتر از خود محسوب مىداشت.
ـ از نهانها خبر داشت و اندوه امت را در سر.
ـ جز براى پروردگار، سر کُرنش در پیشگاه کسى خم نکرد.
ـ خدا را دوست مىداشت و در راه خشنودى او پیوسته مجاهدت مىکرد.
ـ از کسى به خاطر خود انتقام نمىگرفت.
ـ به گاه خشم راندن، از هیچ کس سخن مىپذیرفت. [یعنى، چون خشم آن بزرگوار براى خدا بود، سخن غیر را دخالت نمىداد تا شبههناک نشود.]
ـ با بینوایان همنشین مىشد.
ـ یارىرسان حقپرستان، یاور غریب، و [بهسان] پدر براى یتیم و همسر براى بیوهزنان بود.
ـ رفیق بیچارگان، پناه پناهجویان در هر ناگوارى و امید بندگان خدا در هر پیشامد سخت بود.
ـ گشادهرو و متبسم بود، نه ترشرو و دیرجوش.
ـ استواراندیش بود و خطرپذیر.
ـ سستى به خود راه نمىداد و اگر در کارى به توان بیشتر نیاز داشت، خداوند مددش مىرساند. [از خداوند براى اجراى آن مدد مىجست.]
ـ یقین را پنهان مىکرد و از شکها و شبههها دورى مىجست.
ـ چراغهاى هدایت در دل داشت.
ـ دور را [به مدد عزم استوار] نزدیک مىکرد.
ـ کارهاى دشوار را سهل مىگرداند.
ـ نگاهش، نگاه بصیرت بود.
ـ اگر براى فهم امرى عزم مىکرد، آنسان به ژرفاى آن مىرسید که گویى از چشمه گواراى بینش سیراب شده و راه وصول برایش بس آسان شده است.
ـ از چشمه زلال علم الهى نوشید و راه آسان هدایت را پویید.
ـ تاریکستانى نبود که به مدد بصیرت او نورانى نشود و ابهامى نبود که به سرپنجه فهم تیزبین، به ژرفاى آن پى نبرد.
ـ علقههاى دنیادوستى را از دل برکند و فروع را در پرتو اصول مىدید.
ـ سرزمینى که آن وجود گرامى را در برگرفته بود، به نورش جلوهگر بود و به قضاى او دل سپرده بود.
ـ چراغى درخشنده و زداینده گمراهىها بود و خلق را از بیابانهاى تحیر راهنماى نجات بود.
ـ هر راهى که در خیر یافت به سویش شتافت و در آن تاخت.
ـ دانش میوه دل او بود.
ـ زمینى که او بر آن گام نهاد، او را کوچک مىنمود، و [بیشتر] مردمانى که در آن زمین در حوزه هدایت او بودند. از حق روگردان و در حیرت خود سرگردان بودند.
آرى به خداوند سوگند که این اخلاق امیرمؤمنان بود.
مترجم : صادق آئینه وند