احمد بن حنبل در مسند خود، ج5، ص369 به نقل از راویان متعدد مینویسد: «پیامبر حسن و حسین را به سینه خود میچسباند و میفرمود: خدایا من این دو را دوست دارم تو نیز آنها را دوست بدار.65 و نیز همو با چند واسطه از عبدالله بن شداد و او از پدرش نقل میکند که یک روز حضرت رسول در حالی که حسن و حسین علیهماالسلام را به همراه داشت پیش ما آمد و نمازگزارد و در حین نماز سجده را آن قدر طولانی کرد که من سر از سجده برداشتم و دیدم که رسول خدا در سجده است و آن طفل (حسن یا حسین) بر پشت پیامبرصلی الله علیه و آله سورا است وقتی نمای تمام شد مردم به پیامبر عرض کردند یا رسول الله سجده را آنقدر طول دادید که گمان کردیم اتفاقی افتاده و یا به شما وحی شده است حضرت در پاسخ فرمود: هیچ یک از این مسائل نبود بلکه پسرم از من سواری میگرفت و نخواستم عجله کنم و کار او ناتمام بماند پس صبر کردم تا کارش تمام شود.»66
در باب محبت به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام درمنابع حنبلی به ویژه فضائل الصحابه به امام احمد بن حنبل احادیث زیادی وارد شده است. امام احمد بن حنبل مینویسد: روزی پیامبر امام حسین را میبوسید و به سینه خود میچسبانید مردی از انصار گفت من پسر دارم تا کنون که بالغ شده او را نبوسیدهام حضرت فرمود: «وقتی خدا رحمت و محبت را از دلت برده چه کنم؟»67
آن حضرت درباره امام حسن و امام حسین علیهماالسلام فرمود: هر کس دو (حسن و حسین) را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که آنها را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.68
حنبلیان نیز همانند سایر مسلمانان یزید و اطرافیانش را مستحق لعن و نفرین میدانند. ابوفلاح عبدالحی بن عماد حنبلی از علمای معروف حنبلی و صاحب کتاب شذرات الذهب فی اخبار من ذهب درباره لعن یزید و خطای نابخشودنی او مینویسد: حسن بصری گوید شانزده تن از اهل بیت امام حسین علیهالسلام که در آن روزگار کسی همانند آنها نبود همراه او به شهادت رسیدند و فاجری سر حضرت را نزد ابن زیاد برد و گفت: «قتلت خیر الناس اماً و اباً؛ بهترین مردم از نظر مادر و پدر را کشتم» ابن زیاد بر او خشم گرفت و او را کشت... آنگاه اهل بیت را اسیر کردند. خدا انجام دهنده آن را بکشد و خوار گرداند هر آنکس را که بدان امر کرد و رضایت داد.69
تحسین و تصدیق قیام حسین علیهالسلام از اموری است که حنبیلیان نیز آن را مورد توجه قرار دادهاند و نسبت نسبت دادن عنوان امیرمومنان به یزید را نقبیح میکنند، بلکه او را مستحق مجازات نیز میدانند. او همچنین مینویسد:همه علما اتفاق دارند در تحسین قیام امام حسین علیه یزید.70 و نیز از یافعی نقل میکند که گفت حکم کسی که امام حسین را کشت یا به قتل او امر کرد و آن را جایز دانست کفر است واگر قتل او را حلال و جایز نمیدانست فاسق و فاجر است.71
ابن حجر عسقلانی در کتاب الصواعق المحرقه مینویسد: از امام احمد بن حنبل درباره لعن یزید سئوال کردند امام احمد در جواب گفت: چگونه لعنت نشود کسی که خداوند او را در قرآن لعن کرده است آنجا که میفرماید: «فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فی الارض و تقطعوا ارحامکم اولئک الذین لعنهم الله...» و چه قطع رحمی بالاتر از آنچه یزید انجام داده است .
5-2) عزاداری عاشورا و فقهای اهل سنت. عالمان اهل سنت به اتفاق درباره امام حسین علیهالسلام؛ جایگاهش و قیام عاشورا سخن گفتهاند و قاطعانه عمل حسن علیهالسلام را تأیید و عمل یزید را محکوم کردند ونسبت به عزاداری حسین علیهالسلام اهتمام داشتهاند و محزون شدن را جایز میدانند اما ایشان ضمن اظهار همدردی درباره نحوه برگزار آیینهای عزاداری با شیعیان اختلاف دارند. البته در برخی از مناطق سنی نشین ایران و کشورهای دیگر عزاداری به شیوه شیعیان در میان اهل سنت نیز رایج است با این تفاوت که شیعیان مراسم عاشورا را جدیتر برگزار میکنند ولی آنان به گونه دیگر عمل میکنند. نکته جالب این که در کشور مصر هم عزاداری حسین علیهالسلام مطرح است و هم به هنگام برگزاری مراسم عروسی، عروس و داماد پیش از انجام مراسم باید به زیارت قبر منسوب به حضرت زینب بروند. جالب توجه این که محوطه قبر حضرت زینب محدودیت عبور و مرود دارد اما برای عروس و دامادها آزاد است تا بتوانند پیش از مراسم عروسی قبر آن حضرت را زیارت کنند. بنابراین اهل سنت نه تنها مراسم عزاداری بلکه مراسم عروسی خودشان را به قیام اباعبدالله علیهالسلام گره زدهاند .
6-2) تاثیر امام حسین علیهالسلام و قیام عاشورا در نویسندگان اهل سنت. واقعیت آن است قیام حسین علیهالسلام نه تنها بر مردم و فرهنگ اسلامی رایج در میان اهل سنت اثر گذاشته بلکه در میان اهل قلم تاثیر به سزایی به جا گذاشته است. بیتردید میتوان ادعا کرد که امام حسین علیهالسلام از طریق خواص بر عوام تاثیر گذاشته است زیرا نویسندگان زیادی دست به قلم شدند و یاد و نام امام حسین علیهالسلام و قیام عاشورا را زنده نگه داشتهاند و همین باعث استمرار فرهنگ عاشورا در میان آنان شده است. توجه اهل قلم اهل سنت به عاشورا به قدری زیاد بوده است که به جرأت میتوان گفت که کمتر نویسنده مشهور اهل سنت است که درباره عاشورا یک کتاب مستقل یا دستکم یک مقاله ننوشته باشد .
معمولاً در هر دورهای که نگاه قابل توجه و مطلوبی به حسین علیهالسلام داشتهاند حماسهآفرین نیز شدهاند. در دروه معاصر با نگاهی به تألیفات اندیشمندان جامعه اهل سنت مشاهده میکنیم اغلب کسانی که در این ارتباط قلم زدهاند از روح حماسی ملهم از امام حسین علیهالسلام نیز برخوردار بودهاند که نمونهای از این تألیفات عبارتند از :
.
این آثار و دهها نمونه دیگر بیان کننده آن است که امام حسین علیهالسلام و قیام عاشورا موضوعی پویا در میان علما و پژوهشگران اهل سنت است، مضاف بر این که تاریخ عاشورا نیز در سدههای نخستین توسط عالمان اهل سنت به نگارش در آمده است .
3) امام حسین در ادیان دیگر. قیام امام حسین علیهالسلام تمام آفاق و انفس را پشت سر گذاشت و قلوب انسانها به ویژه عالمان و مصلحان را فتح کرده است و تأثیرات بسیار زیادی از خود به جا گذاشته است به گونه ای که در اقصی نقاط عالم الهام بخش مصلحان دین و اجتماعی شد. از این نظر در پیروان سایر ادیان تأثیر بسزایی گذاشت. این تأثیر گذاری عمدتاً در دو حوزه بوده است: 1)در حوزه آیینی و در گفتمان توده مردم . در سایه چنین تأثیر گذرای است که پیروان سایر ادیان همانند شیعیان روز عاشورا را گرامی داشته، مراسمی برگزار میکنند. 2)در حوزه نظریه پرداز الهام بخشی. اولاً در این حوزه دانشمندان زیادی علاقمند به تحقیق شده، آثاری نوشتهاند، ثانیاً مصلحان اجتماعی از حرکت حسین الهام گرفته در ادیان و با کشورهای خود نهضتهایی را به راه انداختهاند .
حسین علیهالسلام مرزهای جهان اسلام را در هم نوردیده و تمام آفاق جهان را در بر گرفته است. اینک پیام او نه تنها در میان شیعه و سنی (اعم از تمام مذاهب و فرق) گسترش یافته بلکه در جهان مسیحیت، هندوئیسم و... جایگاه ویژهای برای خود یافته و موجب پیدایش نهضتها و قیامها و انقلابهای زیادی علیه ستمگران و حکام جور شده است. مهاتما گاندی رهبر انقلاب بزرگ هندوستان میگوید: من زندگی امام حسین آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خواندهام و توجه کافی به صفحات کربلا نمودهام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد بایستی از سرمشق امام حسین علیهالسلام پیروی کند.72
توماس کارلایل دانشمند انگلیسی مینویسد: بهترین درسی که از تراژدی کربلا میگیریم این است که حسین و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند آنها با عمل خود روشن کردند که تفوق عددی در جایی که حق و باطل روبرو میشوند اهمیت ندارد و پیروزی حسین با وجود اقلیتی که داشت باعث شگفتی من است.73
پروفسور ادوارد براون میگوید: حتی غیرمسلمانان نیز نمیتوانند پاکی روحی را که این جنگ اسلامی در تحت لوای آن انجام گرفت را انکار کنند. واشنگتن ایروینگ مورخ آمریکایی نیز به این عظمت اعتراف کرده و میگوید: در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روی ریگهای تفدیده عراق روح حسین فنا ناپذیر است؛ ای پهلوان و ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من ای حسین !
توماس ماساریک مینویسد: گر چه کشیشان ما هم از ذکر مصائب حضرت مسیح مردم را متأثر میسازند ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین علیهالسلام یافت میشود در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصائب مسیح در برابر مصائب حسین مانند پر کاهی است درمقابل یک کوه عظیمپیکر.74
مسیو ماربین آلمانی میگوید: این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد که ظلم و بیداد و ستمگری پایدار نیست وبنای ستم هر چند ظاهراً عظیم و استوار باشد در برابر حق و حقیقت چون پرکاهی بر باد خواهد رفت. پیروان وجدان اگر با نظر دقیق اوضاع و احوال آن دوره و پیشرفت مقاصد بنی امیه و وضع(حکومت) و دشمنی و عداوت آنها را با حق و حقیقت بنگرند، بدون تأمل تصدیق خواهند کرد که حسین علیهالسلام با قربانی کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیت خود به دنیا درس فداکاری و جانباری آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلندآوازه ساخت و اگر چنین حادثه جانگدازی پیش نیامده بود قطعاً اسلام به حالت کنونی خود باقی نمیماند و ممکن بود یکباره اسلام و اسلامیان محو و نابود گردند... رفتار ظالمانه بنی امیه و سلوک بیرحمانه آنان نسبت به اهل بیت حسین علیهالسلام به اندازهای در قلوب مسلمانان مؤثر افتاد که اثرش از کشته شدن حسن و همراهانش کمتر نبود.75
او همچنین ادامه میدهد: میتوان ادعا کرد که تا به امروز تاریخ بشریت نظیر چنین شخص مآلاندیش و فداکار به خود ندیده و نخواهد دید. هنوز اسرای عاشورا نزد یزید نرسیده بودند که علم خون خواهی حسین علیهالسلام برافراشته شد و نهضت عظیمی علیه یزید آغاز شد.76
یکی از دانشمندان انگلیسی در دایره المعارف قرن 19 فرانسه در مقالهای تحت عنوان «سه شهید» مینویسد: بزرگترین دلیل بر اثبات مظلومیت امام حسین مسلمانها، قربانی دادن بچه شیرخواره بود که در هیچ تاریخی سابقه ندارد که بجه شیرخواری را برای طلب آب بیاورند و آن مردم عوض آب او را طعمه تیر جفا قرار دهند. دکتر ماربین آلمانی و دکتر جوزف فرانسوی و جمع دیگری از مورخین اروپایی همگان در تاریخهای خودشان اعتراف دارند که عملیات امام حسین علیهالسلام و فداکاریش سبب حیات جاوید دین اسلام گردید.77
موریس دوکبری مینویسد: اگر مورخین ما حقیقت این روز (عاشورا) را میدانستند و درک میکردند که عاشورا چه روزی است این عزاداری را مجنونانه نمیپنداشتند زیرا پیروان حسین به واسطه عزادار حسین میدانند که پستی و زیردستی و استعمار و استثمار را نباید قبول کنند زیرا شعار پیشرو و آقای آنها تن ندادن به ظلم و ستم بود...78 او در ادامه مینویسد: حسین شبیهترین انسان روحانی به حضرت مسیح است ولی مصائب او سختتر و شدیدتر است.79
نیکلسن نویسنده و محقق انگلیسی میگوید: تاریخ نیز بهحق امویان را در این مورد (کشتن امام حسین) محکوم میکند.80
دکتر ژوزف فرانسوی میگوید: میتوان گفت در دو قرن دیگر عدد آنها (شیعیان) بر سایر فرق مسلمانان بیشتر خواهند شد و علت این امر به واسطه سوگواری حسین است، امروز در هیچ نقطه از جهان نیست که برای نمونه دو الی سه نفر شیعه یافت شوند و اقامه عزاداری ننمایند. در بندر مارسی عربی را دیدم که پیرو مذهب تشیع بود و در مهمانخانه جنب اتاق من مسکن داشت، در روز عاشورای حسین بهتنهایی احوالات حسین را میخواند و گریه میکرد و سپس مقداری آش که با شکر و برنج تهیه نموده بود بین فقرا تقسیم مینمود.81
1-3) تعزیه امام حسین و شرکت هندوان. قیام امام حسین علیهالسلام در هندوستان از سوی سه طیف به شدت مورد استقبال قرار گرفت. نخست اهل تحقیق که به محض با خبر شدن از وقوع چنین حادثهای در صدد حقیقت جویی برآمدند و تحقیق درباره عاشورا را آغاز کردند. دوم مصلحان اجتماعی که همیشه در فکر ایجاد اصلاحات در جامعه خود بوده، یا در صدد بودند تا مردم هند را از دست انگلیسیها نجات دهند. اینان در صدد یافتن الگوهای مناسب برای مبارزه با استعمار بودند. در رأس این دسته مهاتماگاندی بوده است که نهضت خود را محصول و معلول مطالعه و تحقیق درباره قیام عاشورا میداند. او صراحتاً اعلام میکند که برای مردم هند چیز تازهای به ارمغان نیاورده بلکه آنچه عرضه میکند نتیجه مطالعات وی درباره عاشورا است. دسته سوم توده مردم است که آنان از زاویه دیگری به قضیه مینگرند به این معنا که امام حسین علیهالسلام و شرکت در مراسم عاشورا را امری متبرک می دانند که باعث میشود آنان به آرامش برسند؛ وحدت و همدلیشان افزایش پیدا کند، بیماریهاشان برطرف شود ونهایتاً این که نزد خدا ارج و منزلت بیشتری پیدا کنند.
از قرن دوازده هجری همه شاعران مسلمان و هندو در این زمینه (عزاداری) طبع آزمایی کردهاند. در قرن سیزده هجری در هند جنوبی و شمالی و بیشتر بلاد شبه قاره رسم عزاداری و روضه خوانی بین شیعیان و سنیها و حتی هندوان معمول بود و شاعران بزرگی ویژه سوزسرایی و مرثیه گویی در لکهنو به زبان اردو پیدا شدند که اشعارشان تا امروز در سراسر هند خوانده میشود... هنوز هم هندوان با مسلمانان در ماتم عاشورا شرکت میکنند، رسم تعزیه و ضریح سازی تا امروز در همه بلاد هند و پاکستان و کشمیر و نپال و بین هندوان آفریقا رواج دارد و بعضی از آنها این مراسم را تا روز هشت ربیع الاول که به روایتی روز شهادت حسن عسکری است ادامه میدهند. در آن روز بانگ سینهزنی و عزاداری خاموش میگردد و به همین جهت آن را «چوب تعزیه» یعنی روز خاموشی نام دادهاند.82
در هندوستان در برابر حسینیه محل تعزیه غالباً آتشی بزرگ میافروزند و آن را «دودبر» گویند. عامه شیعیان و هندوان این آتشدان را از خود تعزیه بیشتر حرمت میگذراند. در برابر آن میایستند و میگریند و نذر و نیاز میکنند یا در آتش میجهند و از میان آن رد میشوند.83
در شهرستانهای مسلمان نشین هند، گورستانی به نام کربلا وجود دارد که معمولاً نزدیک رودخانه است، قبل از روز عاشورا، گورهایی در این کربلاها برای تعزیهها آماده میکنند و بعد از ظهر عاشورا تعزیههای بزرگ در یک ردیف و تعزیههای کوچک را در ردیف دیگر به خاک میسپارند، برای سهولت در دفن آنها ابتدا پایهها و گنبد را از آن جدا میکنند و بعد از دفن آب بسیار بر روی قبر تعزیه میپاشند تا هم زودتر بپوسد و گور برای سال آینده آماده شود و هم یادی از تشنهلبان کربلا شده باشد.84
2-3) امام حسین علیهالسلام نزد مسیحیان. مسیحیان به دلیل شباهتهایی که میان نحوه شهادت امام حسین علیهالسلام و عیسی علیهالسلام یافتهاند، به آن حضرت ارادت ویژهای پیدا کردهاند. امام حسین علیهالسلام و قیام عاشورا در میان مسیحیان نیز در سه حوزه مورد توجه قرار گرفته است:
1)حوزه تحقیق و حقیقت جویی. محققان، نظریه پردازان و حتی روحانیان مسیحی که داعیه حقیقت جویی را داشته و دارند در صدد برآمدند کم و کیف قضیه عاشورا را تحقیق کنند. از این نظر قرنها پیش که اروپاییان با قیام عاشورا آشنا شدند چنین تحقیقاتی به راه افتاد و اندیشمندان زیادی دست به تحقیق زده، آثار برجستهای را خلق کرده، باعث آشنایی بیشتر مسیحیان با امام حسین علیهالسلام و قیام عاشورا شدند. جرجی زیدان، توماس کارلایل، سلیمان کتانی و... از جمله این افرادند. البته این دسته علاوه بر بررسی پدیدار شناختی عاشورا به بررسی توصیفی و تحلیلی آن نیز پرداختهاند.
2)مورخان وآیین دوستان. دسته دیگر از اهل علم مسیحیت عاشورا را از آن جهت مورد توجه و بررسی قرار دادند که عاشورا با آیینها و مراسمی همراه است. لذا برای این دسته جنبههای آیینی عاشورا بیشتر مورد توجه قرار گرفت. البته کسان دیگری در این طیف قرار دارند که آنها به بررسی تاریخ عاشورا و تاریخ این آیینها پرداختهاند.
3)توده مردم. التبه توده مردم مسیحی مخصوصاً مردم کشورهایی که هم مرز مسلمانان بوده و هستند به جنبههای آیینی عاشورا توجه بیشتر کردهاند. اینان البته خود صاحب نظر نبوده بلکه تحت تأثیر صاحب نظر و مطابق نظریههایی که داده شده، اقدام به برپایی مراسمی کردهاند. این گروه عمدتاً تحت تاثیر این نظریه هستند که امام حسین علیهالسلام برای مسلمانان همان کاری را انجام داد که مسیح برای مسیحیان انجام داد. از این جهت بر اساس نظریه فداکاری به برگزاری مراسم خاص عاشورا اهتمام میورزند. از نظر ایشان امام حسین علیهالسلام جان خود را فدا کرد تا مردم مسلمان نجات یابند چنانکه مسیح جان خود را فدا کرد تا مسیحیان نجات یابند. به تعبیر دیگر از نظر ایشان حسین ادامه دهنده راه عیسی علیهالسلام است. بازتاب این نظریه چند امر بود: 1)پیدایش فرقههایی با محوریت عیسی و حسین نظریه فرقه علویان، 2)برگزاری مراسم ویژه شهادت امام حسین علیهالسلام در جاهای مختلف مسیحی نشین. نظیر لبنان و ایران که سخت به مراسم عاشورا توجه دارند. 3)تقویت تقریب میان مسیحیان و شیعیان و افزایش تعلق عالمان مسیحی به تشیع.
گفتنی است که مسیحیان ارمنی ایران در مراسم عاشورا به طور فعال شرکت میکنند. مشارکت ایشان در مراسم عاشوران به اشکال مختلفی است: 1)شرکت در مراسم عاشورا از طریق بر پا کردن تکیههای مستقل یا مشترک با مسلمانان؛ 2)ادای خیرات و انجام نذر و نیاز؛ 3)مشارکت در مراسم عزادار
کتاب
بخشعلی قنبری
فلسفه عاشورا از دیدگاه اندیشمندان جهان
نام کتاب: فلسفه عاشورا از دیدگاه اندیشمندان جهان اسلام
(کتاب برگزیده جشنواره معلمان مؤلف در سال 81 )
نویسنده: بخشعلی قنبری
کتاب فلسفه عاشورا از دیدگاه اندیشمندان جهان اسلام از آن جهت شایان توجه است که حاوی نظرات مختلف و رویکردهای متعدد اندیشمندان در مورد قیام عاشورا میباشد. نویسنده این کتاب به این باور رسیده است که برای جوابگویی به نیازهای علمی، معنوی و روحی همه اقشار جامعه و ارائه نگرشی همهجانبه از حادثه عاشورا باید رویکردهای مختلف را در یکجا بررسی و ارزیابی کرد. البته ذکر این نکته ضروری است که مولف در بعضی موارد به دلیل وجود تناقض پنهانی نظریات و برای جلوگیری از استفادههای نادرست، ناچار به نقد آنها نیز پرداخته است. معیار این کتاب در انجام این نقد و بررسیها سه چیز بوده است :
1- عقل و منطق 2- توجه به کاربرد دنیوی دین 3- توجه به کلیت دین
فصل اول: کلیات
فصل اول کتاب با طرح این مسأله آغاز میشود که انگیزه اصلی و اصیل از اقدام به این قیام بیبدیل چه بوده است؟ برای جواب به این سوال نگارنده نظریهای مطرح نکرده است بلکه درصدد برآمده است با طرح مسأله به جستجوی پاسخها و راهحلهای اندیشمندان مسلمان بپردازد و با تبیین نظریات ایشان، گامی در جهت شناساندن قیام عاشورا و تنویر اذهان در تحلیل درست و همهجانبه از آن بردارد. کتاب برای انجام این کار رهیافتهای مختلف علما را مورد بررسی قرار داده و محتاطانه رهیافتهای ارجح را مطرح میکند ولی با این حال قضاوتهای نهایی را برعهده خوانندگان میگذارد .
پس از طرح مسئله، پیشینه تحقیق مطرح میشود. همانطور که قبلاً نیز اشاره شد تاکنون کتابی منتشر نشده است که حاوی نظریات مختلف گروه اندیشمندان درباره قیام عاشورا باشد البته در مورد عاشورا کتب فراوانی نگاشته شده است و در تعدادی از آنها علاوه بر رهیافت نویسنده، به برخی از رهیافتهای دیگر نیز اشاره شده است؛ از جمله این آثار کتاب «حسین بن علی علیهالسلام را بهتر بشناسیم» نوشته آیتالله یزدی است که در بخشی از آن به برخی نظریات دیگر بویژه نظریات منفی مستشرقان اشاره شده است. مقاله صالحی نجفآبادی در کنگره امام خمینی(ره)، تحت عنوان تطبیق قیام امام حسین علیهالسلام با موازین فقهی حاوی نظریات مطروحه در این باب و تطبیق این نظریات میباشد. اما فقط دو نگرش کلی، «قیام برای حکومت» و «قیام برای تعبد و رسیدن به شهادت» در آن مورد بحث واقع شده است همچنین در کتاب «بررسی و تحقیق پیرامون نهضت حسینی» نوشته سیدعلی فرخی اشاراتی به برخی رویکردهای مختلف درباره عاشورا شده است ولی هیچکدام از موارد فوق به صورت مبسوط و تفصیلی و بوسیله روشهای علمی تدوین نشدهاند و در بر دارنده هدف مولف این کتاب نیستند .
در پایان این فصل مولف نظر خود را در این باب چنین بیان میکند که هدف امام علیهالسلام در قیام خونینش همانا اصلاح دین، احیای آن و بازگرداندن جامعه به اصول اولیه اسلام است.
فصل دوم: نظریات سیاسی و حکومتی
در این فصل نظریات کسانی که به عاشورا از منظر جامعهشناسی نظر کردهاند و هدف اصلی قیام را حکومتخواهی برای انجام اصلاحات در دین و امور جامعه دانستهاند بررسی شده است. نویسنده توضیح دو نکته مهم را برای درک بیشتر نظریات گروه فوقالذکر ضروری دیده است:
1- ضرورت حفظ تعادل جوانب گوناگون دین از طریق حفظ نظم سیاسی جامعه
2- شکلگیری همه جوانب اجتماعی از قبیل فرهنگ، اقتصاد و... با توجه به قدرت سیاسی
مؤلف نظریات حکومتی در مورد عاشورا را بر دو دسته تقسیم کرده است:
1- دیدگاهی که در آن اعتقاد به براندازی اصل حکومت و جایگزین کردن حکومتی مبتنی بر عدل و داد است. از این گروه میتوان به سیدمرتضی، شیخ مفید و امام خمینی(ره) اشاره کرد.
2- دیدگاهی که اصل حکومت را قابل دفاع می داند و هدف امام را ایجاد اصلاحات در حکومت میداند. ابوالاعلی مودودی (سنیمذهب) چنین نظری دارد.
اولین اندیشمندی که مولف نظریه او را بررسی میکند سید مرتضی علمالهدی است. از دیدگاه وی چون شرایط پیروزی برای امام مهیا میشود اقدام به قیام میکند تا از طریق دستیابی به حکومت و اجرای صحیح احکام اسلامی هم به بشریت خدمت کند و هم دین جدش را اصلاح نماید.
نظریه ابنخلدون مبتنی بر نظریه عصبیت وی میباشد. وی با آنک تمام شرایط رهبری را در امام حسین علیهالسلام میبیند ولی علت ناکامی قیام وی را بیاعتنایی به عصبیت قومی و عدم برخورداری از شوکت و نفوذ اجتماعی میداند. هبهالدین شهرستانی، طه حسین، شیخ علایلی، امام خمینی(ره)، سیدهادی مدرسی، علامه عسکری و صالحی نجفآبادی اندیشمندان دیگری هستند که نظریات سیاسی- حکومتی آنها در این فصل مورد بررسی قرار گرفته است. با اشاره کوتاهی به نظریه امام خمینی(ره) این فصل را پشت سر میگذاریم. امام(ره) معتقدند که امام حسین علیهالسلام اساساً برای این قیام کردند که حکومت را بدست آوردند و با استفاده از آن اصلاحات بنیادی را پیریزی کنند و به اهمیت عدالت و نقش آن در تشکیل حکومت اسلامی از سوی امام حسین علیهالسلام تاکید فراوان دارند.
فصل سوم: نظریات اجتماعی
کسانی که تحلیل جامعهشناختی از این قیام دارند بدنبال دستیابی به مواردی هستند که بتوانند از قضیه عاشورا استفاده کاربردی برده و آن را راهنما و راهگشای زندگی مسلمانان قرار دهند. در متون جامعهشناسی، دین یک نهاد اجتماعی محسوب میشود که یکی از کارکردهای اساسی آن دادن معنایی از اجتماع به جامعه و تحکیم روابط اجتماعی است. با عنایت به این رهیافت است که عاشورا در تحول بخشیدن به حرکتها و انسجام دادن به جوامع کارگشا میشود (همچون تاثیر آن بر جوامع شیعی در طول تاریخ)
در این فصل نگارنده نظریات ابوعلم، جلال الدین همایی، خالد مجد خالد، سید محسن امین، سید حسین محمد جعفری هندی، دکتر شریعتی، شهید مطهری و شیخ محمد شمسالدین را مورد بررسی قرار میدهد که ما به خلاصهای از نظریات دکتر شریعتی بسنده میکنیم. نظریه وی را در حوزه جامعهشناختی میتوان ابزاری و ایدئولوژیکی دانست چه او بدان قصد به عاشورا پرداخته است که آن را وسیله دمیدن روح انقلاب در کالبد مردم ایران و حتی جهان اسلام قرار دهد تا از آن طریق به دین رنگ اجتماعی بزند، آن را پویا سازد و مردم را بدان وسیله به پویایی و تحرک وادارد. دکتر شریعتی دو اصل را ارائه میدهد که مدعی است بدون توجه به آنها نمیتوان درک درستی از عاشورا بدست آورد: 1- اصل وراثت، وی حسین علیهالسلام را وارث رسالتی میداند که خداوند برای بندگان صالح خود از آدم علیهالسلام تا خودش در نظر گرفته است. 2- درک مفهوم شهادت. شریعتی شهادت را آمیزهای از یک عشق گذرا و یک حکمت عمیق و پیچیده میداند و وسیلهای که اگر در اختیار کسی قرار گیرد و شرایط مناسب فراهم گردد میتواند بهرههای زیادی از آن ببرد.
فصل چهارم: نظریات تاریخی- قومی
در این فصل نظریات اندیشمندانی مورد بررسی قرار میگیرد که در تحلیل عاشورا به بررسی ریشههای اصلی اختلاف خاندان بنیهاشم و بنیامیه پرداختند. از این دیدگاه فرزند بنیامیه و هاشم به هیچوجه با هم صلح نکردند و فقط مدت کوتاهی با ظهور پیامبر صلیالله علیه و آله این اختلاف به ظاهر فروکش کرد. در این نگرش مدارک اصلی اسناد تاریخی هستند و به متون دینی پرداخته نمیشود. قضاوت اکثریت کسانی که از این منظر به قیام عاشورا پرداختهاند این است که اختلاف این دو در پیروی گروه اول از حق و حقانیت و حاکمیت دین و باطل دانستن دین از سوی گروه دیگر بوده است که در آن صورت انگیزه و فلسفه قیام اباعبدالله در واقع احیای حق و امحای باطل محسوب میشود. از جمله کسانی که از این منظر به حادثه کربلا نگریستهاند میتوان به عباس محمود عقاد (استاد ادبیات عرب در مصر) و دکتر شهیدی اشاره کرد.
فصل پنجم: نظریات عرفانی
در این فصل دیدگاه عرفا در مورد واقعه عاشورا مورد برسی قرار میگیرد. غالباً عارفان از چشم خدا به دنیا مینگرند و از این جهت جز زیبایی در پدیدههای عالم و جز امتحان الهی در وقایع مربوط به انسانها چیزی احساس نمیکنند. عارف صحنه هستی را تجلیگاه ظهور الهی میداند و از وسیلهای استفاده میکند تا به تماشای حضور الهی بپردازد و فارغ از همه چیز در فکر و اندیشه وصال با حق تعالی است. او بهترین راه وصل و لقا را شهادت میداند چرا که پسندیده جانان است. امام حسین علیهالسلام نیز در موقعیتی قرار گرفتند که بهترین نوع مرگ برایشان فراهم شد و همواره در طول حرکت شکرگزار این نعمت الهی بودند. از جمله کسانی که عاشورا را از منظر عرفانی مورد ارزیابی قرار داده و با این کار شاهدی چون عاشورا برای حقانیت طریقت خود ارائه کردهاند میتوان به سنایی غزنوی، سیدبنطاوس، اقبال لاهوری و عمان سامانی اشاره کرد.
فصل ششم: نظریات اسطورهای
برخی از کسانی که تحقیقاتشان به نوعی با اسطوره مرتبط میباشد معتقدند که اسطورههای ایرانی، فرهنگ تشیع را بستر مناسبی برای ادامه و استمرار حیات خود یافتهاند. از منظر ایشان در ایران باستان و بینالنهرین هم مفهوم «شهید» وجود داشته است. در بینالنهرین قبل از حلول سال نو «رموزی» خدای شهیدشونده به شهادت میرسد و باعث قطع آبها میشود و در چهره اجتماع عزاداری دهروزه را باعث میشود. یک نقطهاشتراک بین این دو ماجرا به چشم میخورد؛ اینکه وقتی خدایان بهناحق کشته میشوند بستر توجه به امور ماورایی فراهم میشود که همین موضوع منجر به تقرب آنان به معبودهای خود میگردد. همچنین تاثیر فرهنگ مسیحی بر نظریات اسطورهای کاملاً مشهود است. زیرا در مسیحیت نیز نگرش اسطورهای به شهید (عیسی) حول محور نجاتبخشی و رستگاری در آخرت دور میزند. از این دیدگاه امام حسین علیهالسلام جای مسیح را در فرهنگ اسلامی پر میکند. مولف در تحلیل این نظریه چند نکته را متذکر میشود: یکی آنکه ماجرای عاشورا مستند به اسناد تاریخی است پس نمیتوان در اصل آن خدشه وارد کرد. البته ممکن است شیعیان در برگزاری آیینهای عاشورا از مراسم عزاداری بینالنهرین تاثیر پذیرفته باشند. نکته دیگر این است که رویکرد اسطورهای به عاشورا مانع از الگوپذیری سیاسی، اجتماعی و دینی برای مردم است و موجب میشود که از نگاه ماورایی به حادثه نگریسته شود، و این جریان، دین و عاشورا را از عرصه زندگی بشری دور میسازد.
به نظر میرسد نگارنده در رسیدن به هدف خود که آشناسازی خوانندگان با نظریات مختلف اندیشمندان درباره عاشورا است موفق بوده است. وی با عنایت به آثار مختلفی که در این زمینه نگاشته شده است و با روش تحلیلی استنباطی که بکار برده است نظریات مختلف را مورد بررسی موشکافانه قرار داده و در موارد مورد نیاز به نقد نظریات اندیشمندان پرداخته است. کتاب مورد بحث از آن جهات که حاوی رویکردهای متعدد در مورد حادثه عاشورا میباشد جوابگوی نیازهای علمی، معنوی و روحی همه اقشار جامعه میباشد
جانشینی پیامبر حق کیست؟(آیه ی یوم الانذار).
خلافت حق کیست؟(2):
ما در بحث گذشته ثابت کردیم که خلیفه و جانشین پیامبر باید از طرف خداوند انتخاب بشود.علاقه مندان می توانند به آنجا مراجعه بکنند با لینک خلافت حق کیست(1).اما در این مبحث باید به موضوع دیگری بپردازیم و آن اینکه آیا پیامبراسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)برای خود جانشینی انتخاب کرد یا اینکه امت را به حال خود واگذاشت تا اینکه خودشان کسی را انتخاب کنند؟بنده چند نمونه از جاهایی که پیامبراسلام(صلی الله علیه و آله)جانشین خود را از طرف خداوند انتخاب کرده را ذکر می کنم.
1- آیه ی انذار:در آیه ی 214 و215 سوره ی شعراء خداوند می فرماید:و انذر عشیرتک الاقربین و اخفض جناحک لمن اتبعک من المومنین.خویشاوندان نزدیکت را انذار کن و بال و پر خود را برای مومنانی که از تو پیروی می کنند بگستران.
این آیات داستان معروفی دارد که تقریبا همه ی مورخین اسلامی آن را نوشته اند.در تفسیر این آیه روایتی دیده می شود که به گفته ی طبرسی در مجمع البیان نزد خاص و عام مشهور است.و نیز به گفته ی حاکم حسکانی در شواهد النتزیل(براءبن عازب)می گوید:هنگامی که این آیه نازل شد،پیامبر بنی عبدالمطلب را که چهل نفر بودند جمع کرد و غذایی برای آنها فراهم ساخت و فرمود:به نام خدا نزدیک شوید و بخورید.سپس ظرفی از شیر آوردند و فرمود:به نام خدا بنوشید.فردا نیز آنها را دعوت کرد و غذا و نوشیدنی فراهم ساخت؛سپس آنها را انذار و بشارت داد،و فرمود:من دنیا و آ]ى?ىآ»ىآی شما آورده ام،اسلام بیاورید و اطاعت کنید تا هدایت شوید.سپس فرمود:و من یواخینی(منکم)و یوازرنی یکون ولیی و وصیی بعدی و خلیفتی فی اهلی و یقتضی دینی(...).چه کسی از شما حاضر است با من برادری کند و مرا یاری نماید و بعد از نم وصی و جانشینی من در خانواده ام باشد،و دین مرا ادا کند؟همه خاموش ماندند،این سخن را سه بار تکرار فرمود و همچنان همه خاموش بودند،ولی علی(علیه السلام)می فرمود:من این کار را می کنم.پیامبر(صلی الله علیه و آله)فرمود:تو خواهی بود.
جمعیت برخاستند و به ابوطالب می گفتند:برو اطاعت فرزندت(علی)را کن که محمد(صلی الله علیه و آله)او را امیر تو ساخت.(شواهد التنزیل،ج1،ص420(با تخلیص))و(مجمع البیان،ج7و8،ص206).
در حواشی شواهد التنزیل این حدیث از عبدالله بن عباس و همچنین از ابورافع نیز نقل شده است.
و از خصائص نسائی نقل می کند که ربیعة بن ناجذ می گوید:مردی به امیرالمومنین(علیه السلام)عرض کرد به چه سبب تو وارث(پیامبر)شدی؟نه عموی تو(که قاعدتا برتو مقدم است)؟حضرت امیر(علیه السلام)در پاسخ او داستان یوم الانذار را نقل فرمود تا آنجا که می گوید:پیامبر فرمود:ایکم یبایعنی علی ان یکون اخی و صاحبی و وارثی.کدامیک از شما با من بیعت می کنید که برادر و دوست و وارث من باشید.هیچ کس برنخواست،من برخواستم در حالی که از همه کوچکتر بودم؛فرمود:بنشین،تا سه مرتبه شد(و کسی جز من پاسخ نداد)پیامبر(صلی الله علیه و آله)دستش را به دست من زد،سپس فرمود:به این سبب پسر عمویم را وارث خود ساختم نه عمویم را.(تعلیقات شواهدالتنزیل،ج1،ص423).
طبری مورخ معروف نیز همین حدیث را به طور مشروح و مفصل نقل کرده و در ذیل آن می گوید:پیامبر0صلی الله علیه و آله)به علی(علیه السلام)اشاره کرد و فرمود:ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوه.این برادر من و وصی من و خلیفه ی من در میان شماست،سخنان او را بشنوید و از او اطاعت کنید،جمعیت برخاستند و خندیدند در حالی که به ابوطالب می گفتند:محمد(صلی الله علیه و آله)دستور داد فرما فرزندت را بشنوی و اطاعت کنی!(تاریخ طبری،ج2،ص63،چاپ بیروت).سپس طبری همین مضمون را به طرق دیگر نقل کرده است.
از نکات جالب و شنیدنی اینکه همین طبری مورخ و مفسر بزرگ اهل سنت که در تاریخ خود داستان یوم الانذار را به این صورت نقل کرده،هنگامی که وارد تفسیر می شود(توجه داشته باشید طبری غیر از تاریخ،تفسیر مفصلی دارد که رد30 جلد نگاشته شده)و به این آیه می رسد و داستان مزبور را نقل می کند،می گوید:پیغمبر فرمود:ایکم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یکون اخی و کذا و کذا...علی(علیه السلام)عرض کرد:انا یا نبی الله اکون وزیرک...پیامبر فرمود:ان هذا اخی و کذا و کذا...(تفسیر جامع البیان،طبری،ج19،ص75،ذیل آیه ی 214 سوره ی شعراء).همانگونه که ملاحضه می کنید این مفسر معروف به جای وصیی و خلیفتی فیکم(علی وصی من و خلیفه ی من در میان شماست)تعبیر کذا کذا(چنین و چنان)می کند،و ای کار را دوبار تکرار کرده،مبادا تعبیروصی و خلیفه به دست پیروان مکتب اهل بیت(علیهم السلام)بیفتد،و آن را سندی بر خلافت علی معرفی کنند،و پیشداوری های تعصب آلود طبری و سایر طبری ها خدشه دار شود!!!
آیا این است معنی رعایت امانت در نویسندگی،و نقل احادیث پیامبر؟آیا او فکر نمی کرد روزی عبارت تاریخ او در برابر عبارت تفسیرش می گذارند،و باهم مقایسه می کنند،و به قضاوت می نشینند؟باید توجه داشت که طبری در این کار،تنها نیست،و از این گونه کارها فراوان کرده و می کنند.
آلوسی در روح المعانی نیز این روایت را به طور ناقص و دست و پا شکسته نقل کرده سپس می افزاید:شیعه به بعضی از این روایات برای مقصود خود در امر خلافت استدلال کرده اند؛ولی باید آن روایت را تاویل و تفسیر کرد و یا گفت ضعیف یا مجعول است!!!!!(روح المعانی،ذیل آیه ی مورد بحث،ج19،ص135).
راستی پیشداوری های این مفسر معروف اهل سنت عجیب است،می گوید:چون این روایت به نفع شیعه تمام می شود یا باید آن را توجیه کرد،یا ضعیف شمرد،یا مجعول دانست،یعنی پایه ی قضاوت بر واقعیت های تاریخی و قرآن و حدیث نیست،پایه ی اصلی بر پیشداوری های قبلی است،و هرچیز مخالف آن باشد باید چشم بسته توجیه و تضعیف شود!!!!!!!!
بدیهی است با این طرز فکر اگر تمام انبیاء و کتب آسمانی جمع شوند نمی توانند در فکر کسی که دارای این طرز تفکر است نفوذ کنند و تغییری ایجاد نمایند.
احمد حنبل؛یکی از ائمه ی چهارگانه ی اهل سنت در کتاب خود که معروف به مسند احمد است داستان یوم الانذار را آورده،تا آنجا که می گوید:پیامبر فرمود:چه کسی تضمین می کند دیون مرا ادا و
وعده های مرا وفا کند و با من در بهشت باشد و جانشین من در اهلم باشد،سرانجام علی(علیه السلام)پذیرفت و عرض کرد:من این کار را می کنم.(مسند احمد،ج1،ص111 با کمی تخلیص).
ابن ابی الحدید معتزلی می گوید:اما خبر وزارت(اشاره به همین حدیث است که وزیر بودن علی(علیه السلام)را تثبیت می کند)را طبری در تاریخ خود از عبدالله بن عباس از علی بن ابیطالب(علیه السلام)نقل نموده است که وقتی آیه ی و انذر عشیرتک الاقربین.نازل شد،پیامبر(صلی الله علیه و آله)علی(علیه السلام)را فراخواند...سپس داستان را به طور مبسوط نقل کرده تا آنجا که پیامبر فرمود:قد امرنی الله ان ادعوکم الیه،فایکم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یکون اخی و وصیی و خلیفتی فیکم؟!خداوند به من دستور داده که شما را به سوی(آئین)او بخوانم کدامیک از شما مرا در این کار یاری خواهید کرد تا برادر و وصی و جانشین من در میان شما باشد...علی(علیه السلام)عرض کرد:انا یا رسول الله اکون وزیرک علیه.ای رسول خدا من وزیر و یاور تو در این کار خواهم بود...پیامبرفرمود:هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم.این برادر و وصی و خلیفه من در میان شماست.(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج13،ص210).
توجه داشته باشید در این روایات و بعضی از روایات سابق،تعبیر به خلیفتی فیکم(خلیفه ی من در میان شما)آمده،و از آن معلوم می شود که تعبیر به اهل در روایات دیگر نیز به همین معناست.(دقت کنید).
ابن اثیر در کتاب کامل خود نیز این جریان را به طور مشرمح آورده است و حتی مشرحتر از بسیاری از محدثان و مورخان تا آنجا که می گوید:پیامبر فرمود:ایکم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یکون اخی و وصیی و خلیفتی فیکم.کدامیک از شما مرا یاری در این کار می کند تا برادرم و وصیم و جانشینم در میان شما باشد؟و بعد از آن که همه جواب منفی دادند یا ساکت شدند،علی(علیه السلام)عرض کرد:انا یا نبی الله اکون وزیرک علیه.و پیامبر فرمود:ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوا.(کامل،ج2،ص63،طبع دارالصادر بیروت).جالب اینکه در این حدیث نیز تعبیر به خلیفتی فیکم جانشین من در میان شما؛شده است،و در واقع این یکی از معجزات پیامبر(صلی الله علیه و آله)است که در آن روز که علی(علیه السلام)سیزده سال بیشتر نداشت چنین جمله ای را قاطعانه به او گفت.چه کسی می توانست پیش بینی کند که این کودک سیزده ساله در آینده یکی از بزرگترین مردان جهان بشریت خواهد شد و سزاوار است جانشین پیامبر گردد،و همه سخن او را بشنوند و سر بر فرمان او نهند.
و باز جالب اینکه:این سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله)هم در اوائل دعوتش در یوم الانذار کرد،و هم در ماهای آخر عمر مبارکش در غدیر خم که بنده بعدا به طور مفصل به این قضیه هم می پردازم.آیا این سخن بهترین دلیل بر امامت علی(علیه السلام)نیست؟
بنده در مقاله های بعدی دلائل دیگری بر اینکه حضرت امیرالمومنین از طرف خداوند انتخاب شد را برای شما اقامه خواهم کرد.
والحمدالله رب العالمین.
بسم رب الحیدر
پاسخ:
مصادر روایت:
این روایت با تعبیرات گوناگون؛ از جمله : «إِنِّی تَرَکْتُ فِیکُمُ الْخَلِیفَتَیْنِ کَامِلَتَیْنِ»؛ «إنی قد تَرَکْتُ فِیکُمْ خَلِیفَتَیْنِ» ؛ «إنی تارک فیکم الخلیفتین» ؛ «انى تَارِکٌ فِیکُمْ خَلِیفَتَیْنِ» در منابع اهل سنت با سند معتبر نقل شده است.
از آن جایى که سند همه این روایت، تقریبا یک سند است، ما تنها متن ابن أبى شیبه را که قدیمىترین کتاب در این باره است نقل مىکنیم:
نا أَبُو دَاوُدَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ، عَنْ شَرِیکٍ، عَنِ الرُّکَیْنِ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ حَسَّانَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ ثَابِتٍ، یَرْفَعُهُ، قَالَ:
«إِنِّی تَرَکْتُ فِیکُمُ الْخَلِیفَتَیْنِ کَامِلَتَیْنِ: کِتَابَ اللَّهِ، وَعِتْرَتِی، وَإِنَّهُمَا لَنْ یَتَفَرَّقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»
من در میان شما دو جانشین میگذارم که کامل هستند، کتاب خدا و عترت من، آن دو از همدیگر جدا نمیشوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، مسند ابن أبی شیبة ، ج 1، ص108، ح135، تحقیق : عادل بن یوسف العزازی و أحمد بن فرید المزیدی ، ناشر : دار الوطن - الریاض ، الطبعة : الأولى ، 1997م؛
إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 6، ص309، ح31679، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولى، 1409هـ؛
الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى360هـ)، المعجم الکبیر، ج 5، ص153، ح4921 ؛ ج 5، ص154، ح4922 ، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م؛
الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، فضائل الصحابة، ج 2، ص603، ح1032؛ ج 2، ص786، ح1403، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م؛
الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص181، ح21618؛ ج 5، ص189، ح21697، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛
القرطبی ، بقی بن مخلد (متوفاى276هـ) ، ما روی الحوض والکوثر (الذیل على جزء بقی بن مخلد)، ج 1، ص137، تحقیق : عبد القادر محمد عطا صوفی ، ناشر : مکتبة العلوم والحکم - المدینة المنورة ، الطبعة : الأولى ، 1413هـ؛
الشیبانی، عمرو بن أبی عاصم الضحاک (متوفاى287هـ)، السنة، ج 2، ص351؛ ج 2، ص643 ، ح1548 ـ 1549، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ؛
الثعلبی النیسابوری، ابوإسحاق أحمد بن محمد بن إبراهیم (متوفاى427هـ)، الکشف والبیان، ج 3، ص163، تحقیق: الإمام أبی محمد بن عاشور، مراجعة وتدقیق الأستاذ نظیر الساعدی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ-2002م؛
الأنصاری الشافعی، سراج الدین أبی حفص عمر بن علی بن أحمد المعروف بابن الملقن(متوفاى804هـ)، تذکرة المحتاج إلى أحادیث المنهاج ، ج 1، ص64، تحقیق : حمدی عبد المجید السلفی ، ناشر : المکتب الإسلامی - بیروت ، الطبعة : الأولى ، 1994م؛
و ...
بررسی سند روایت:
عُمَرُ بْنُ سَعْد:
از روات مسلم و سایر صحاح سته اهل سنت:
عمر بن سعد بن عبید أبو داود الحفری بفتح المهملة والفاء نسبة إلى موضع بالکوفة ثقة عابد من التاسعة مات سنة ثلاث ومائتین م 4
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ، ص413، رقم: 4904، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.
شریک بن عبد الله:
از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته:
شریک بن عبد الله النخعی الکوفی القاضی بواسط ثم الکوفة أبو عبد الله صدوق یخطىء کثیرا تغیر حفظه منذ ولی القضاء بالکوفة وکان عادلا فاضلا عابدا شدیدا على أهل البدع من الثامنة مات سنة سبع أو ثمان وسبعین خت م 4
تقریب التهذیب ، ج1 ، ص266، رقم: 2787
رکین بن الربیع الفزاری:
از روات مسلم و سایر صحاح سته:
رکین بالتصغیر بن الربیع بن عمیلة بفتح المهملة الفزاری أبو الربیع الکوفی ثقة من الرابعة مات سنة إحدى وثلاثین بخ م 4
تقریب التهذیب ، ج 1، ص1944، رقم: 1956
القاسم بن حسان:
القاسم بن حسان العامری الکوفی مقبول من الثالثة د س
تقریب التهذیب، ج1 ، ص449، رقم: 5454
زید بن ثابت:
صحابى.
تصحیح روایت:
ناصر الدین البانى که از او با عنوان بخارى دوران یاد کردهاند، این روایت را «صحیح» دانسته است:
2457. إنی تارک فیکم خلیفتین : کتاب الله حبل ممدود ما بین السماء و الأرض و عترتی أهل بیتی و إنهما لن یتفرقا حتى یردا علی الحوض
( حم طب ) عن زید بن ثابت .
( صحیح )
ألبانی، محمد ناصر الدین (متوفاى1420هـ)، صحیح جامع الصغیر وزیادته، ج1، ص482، ح2457، ناشر: المکتب الإسلامی .
على بن أبى بکر هیثمى نیز در دو جا از کتاب خود سند این روایت را تصحیح کرده است:
رواه الطبرانی فی الکبیر ورجاله ثقات.
الهیثمی، ابوالحسن نور الدین علی بن أبی بکر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 1، ص170، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ.
رواه أحمد وإسناده جید
مجمع الزوائد، ج 9، ص163
آن چه این روایت ثابت میکند:
این روایت نتایج قابل توجهى دارد؛ از جمله:
1. قرآن و اهل بیت علیهم السلام، هر دو در کنارهم، جانشینان آخرین پیامبر خدا صلى الله علیه وآله هستند، عدم پذیرش رهبرى آنها و یا عدم تمسک به یکى از آنها ، انکار سخن پیامبر خدا است و منجر به گمراهى ابدى خواهد شد:
وَما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً. الأحزاب/36.
هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند، اختیارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر کس نافرمانى خدا و رسولش را کند، به گمراهى آشکارى گرفتار شده است!
با این توضیح تکلیف کسانی که اطاعت از اهل بیت علیهم السلام را با اطاعت از دیگران عوض کردهاند، مشخص میشود .
2. اطاعت مطلق از اهل البیت علیهم السلام واجب است؛ همان طورى که اطاعت مطلق از قرآن واجب است، کسى نمىتواند ادعا کند که با اطاعت از قرآن، نیازى به اطاعت از «اهل البیت» نیست؛ زیرا در این صورت سخن رسول خدا صلى الله علیه وآله را رد کرده است؛
3. این دو تا قیام قیامت از یکدیگر جدا نخواهند شد. (وَإِنَّهُمَا لَنْ یَتَفَرَّقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ).
این جا است که عصمت مطلق «اهل البیت» علیه السلام ثابت مىشود؛ زیرا اگر اهل بیت معصوم نباشند و از آنهاى خطاى سر بزند، در همان لحظه از قرآن فاصله گرفتهاند و این بر خلاف نص صریح رسول خدا صلى الله علیه وآله است؛ پس همان طورى که قرآن از هر خطاى مصون است و هیچ باطلى در آن راه ندارد، اهل البیت نیز این چنین هستند.
لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمید. فصلت/ 42 .
هیچ گونه باطلى، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمىآید چرا که از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است
4. تأکید بر عدم جدائى قرآن از اهل بیت تا ورود بر حوض کوثر، از یک طرف جاودانه بودن قرآن را تا قیام قیامت ثابت مىکند و از طرف دیگر بر همگان گوشزد مىکند که باید تا قیامت شخصى از اهل بیت در کنار قرآن باشد. و شیعیان از این مسأله بر زنده بودن امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف استدلال کردهاند.
علامه مناوى، از علماى برجسته اهل سنت در این باره مىنویسد:
قال ( الشریف ): هذا الخبر یفهم وجود من یکون أهلا للتمسک به من أهل البیت والعترة الطاهرة فی کل زمن إلى قیام الساعة حتى یتوجه الحث المذکور إلى التمسک به کما أن الکتاب کذلک فلذلک کانوا أمانا لأهل الأرض فإذا ذهبوا ذهب أهل الأرض ) حم طب عن زید بن ثابت ( قال الهیثمی: رجاله موثقون ورواه أیضا أبو یعلى بسند لا بأس به والحافظ عبد العزیز بن الأخضر.
این حدیث به ما مىفهماند که همواره یک نفر از اهل بیت و عترت پاک در هر زمانى تا قیام قیامت باشد، تا تشویق به تمسک به او مصداق پیدا کند؛ همانطورى که قرآن این چنین است؛ به همین خاطر است که آنان مایه امان براى اهل زمین هستند و وقتى نباشند، اهل زمین نیز نخواهند بود. این روایت را احمد بن حنبل در مسند خود و طبرانى در معجم کبیر از زید بن ثابت نقل کردهاند و هیثمى گفته است که «راویان آن موثق هستند. همیچنین ابویعلى و حافظ عبد العزیز بن أخضر آن را با سندى نقل کرده است که اشکالى در آن نیست».
المناوی، عبد الرؤوف بن علی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج3، ص15، المکتبة التجاریة الکبری - مصر، 1356هـ.
5 . همانطورى که قرآن کریم ««تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء» (النحل/ 89) هست، «اهل البیت» نیز باید این گونه باشند؛ زیرا کسى که همیشه با قرآن است، از تمام حقایق قرآن نیز با خبر است؛ پس او نیز باید «تبیانا لکل شیء» باشد تا مفهوم «عدم جدائی» بین قرآن و عترت تحقق یابد.
بنابراین، بر طبق این روایت، قرآن و «اهل البیت» در هر چیز همتراز یکدیگر هستند؛ پس پیروان قرآن وظیفه دارند که از «اهل البیت» نیز پیروى کنند و از رفتن به خانه دیگران خوددارى نمایند.
6 . مراد از «اهل بیتی» نمىتواند همسران پیامبر صلى الله علیه وآله باشند؛ چرا که ویژگىهاى شمرده شده در این روایت بر آنان تطبیق نمىکند؛ زیرا در این روایت رسول خدا از جمله «وَإِنَّهُمَا لَنْ یَتَفَرَّقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ» استفاده کرده است.
واضح است که زنان امهات المؤمنین همگى از دنیا رفتهاند و کسى از آنان باقى نمانده است تا قرآن را تا قیامت همراهى نماید.
از این گذشته، رفتار و کردار برخى از همسران رسول خدا صلى الله علیه وآله طورى بوده است که این جمله هرگز شامل آنها نخواهد شد؛ از جمله عائشه در جنگ جمل علیه خلیفه برحق رسول خدا خروج کرد و باعث شد که در این جنگ بیش از بیست هزار نفر کشته شوند؛ و حال آن که خداوند مىفرماید:
وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیما. النساء/93.
و هر کس، فرد باایمانى را از روى عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است در حالى که جاودانه در آن مىماند و خداوند بر او غضب مىکند و او را از رحمتش دور مىسازد و عذاب عظیمى براى او آماده ساخته است.
آیا مىتوان پذیرفت که عائشه در زمان جنگ جمل ، با قرآن بوده است؟
علامه آلوسى تصریح مىکند که «اهل بیت» مورد نظر در حدیث ثقلین شامل همسران پیامبر نخواهد شد:
وأنت تعلم أن ظاهر ما صح من قوله صلى الله تعالى علیه وسلم : إنی تارک فیکم خلیفتین وفی روایة ثقلین کتاب الله حبل ممدود ما بین السماء والأرض وعترتی أهل بیتی وإنهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض یقتضی أن النساء المطهرات غیر داخلات فی أهل البیت الذین هم أحد الثقلین لأن عترة الرجل کما فی الصحاح نسله ورهطه الأدنون...
الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج 22، ص16، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
والحمد الله رب العالمین.
عید بزرگ ولایت و امامت بر همه شیعیان جهان مبارکباد
ای آنکه علی علی کنی کیست علی
آنکس که تو وصف او کنی نیست علی
یک روز بزی چنان چه می زیست علی
آنگاه بیا به ما بگو کیست عــــــــلی
پیشگفتار
اخلاق در حوزه هاى علمیّه
نظام درسى و پرورشى حوزه هاى علمیّه، ویژگى ها و امتیازات خاصّى دارد، که آن را از تمام نظام هاى درسى ممتاز مى کند! از جمله این امتیازات، درس هاى اخلاق است که در حوزه هاى علمیّه به آن اهتمام ورزیده مى شود. اساتید محترم سعى مى کنند در کنار تعلیم علوم مختلف به طلاّب و دانشجویان خود، روح آنان را نیز پرورش دهند و به رشد صفات شایسته اخلاقى آن ها کمک نموده و صفات ناشایست اخلاقى، مخصوصاً صفاتى که بر اثر تعلیم و فراگیرى علم به وجود مى آید، را ریشه کن نمایند.
درس هاى اخلاق، و مجالس انسان سازى، در حوزه هاى علمیّه به دو صورت برگزار مى شود:
الف) نخست درس هاى اخلاق مستقلّ، که معمولا در یکى از شب ها، یا روزهاى پایانى هفته، توسطّ یکى از علماى بزرگ و متخلّق به اصول اخلاقى اداره مى شود و استاد با استفاده از کوله بار تجربه، به بیان آیات، روایات و داستان هاى اخلاقى مى پردازد و روح طالبان علم و دانش را صیقل مى دهد.
[ 12 ]
ب) قسم دوم درس هاى اخلاق غیر مستقل است که در آخرین روز درسى هفته و در انتهاى درس انجام مى شود. در این جلسات، استاد با بیان روایتى اخلاقى، کام تشنگان معارف الهى را با جرعه هایى از کوثر قرآن و آل محمّد (علیهم السلام)سیراب مى کند و آن ها را، حدّاقل تا یک هفته، در مقابل انحرافات اخلاقى بیمه مى نماید.
مجموعه حاضر
این نوشتار، حاصل تعدادى از درس هاى اخلاقِ استاد بزرگوار، معلّم اخلاق، عالِم عامِل، حضرت آیة الله العظمى مکارم شیرازى مدّ ظلّه العالى مى باشد، و از آن جا که معظّم له مطالب مهمّ اخلاقى را در ذیل روایات مذکور با زبانى ساده و رسا ـ که از هنرهاى بزرگ ایشان است ـ بیان کرده اند و براى عموم مردم قابل فهم و استفاده است، مجموعه حاضر به شکل کنونى گردآورى شد، تا ان شاءالله خوانندگان محترم با مطالعه و سپس عمل به مضامین آن، به رشد اخلاقى خود کمک کنند.
امتیازات درس اخلاق معظّم له
هر چند درس هاى اخلاق در حوزه هاى علمیّه، مخصوصاً از نوع دوم آن، توسّط اساتید متعدّدى بیان مى شود، ولى درس اخلاق معظّم له ویژگى هاى خاصّى دارد و شاید به همین جهت روزهاى چهارشنبه، که استاد معظّم به وعظ و ارشاد طلاّب عزیز مى پردازد، تعداد بیش ترى در جلسه درس حاضر مى شوند. مهم ترین ویژگى هاى درس اخلاق معظّم له به شرح زیر است:
1ـ معمولا مباحث اخلاقى روز چهارشنبه در پایان درس ها گفته مى شود، ولى استاد معظّم مباحث اخلاقى را در ابتداى درس مطرح نموده،
[ 13 ]
سپس به ادامه درس مى پردازند; بدون شک چنین روشى مؤثّرتر است.
2ـ مدّت درس هاى اخلاق، از نوع دوم، کم است; یعنى اساتید محترم معمولا چند دقیقه اى بیش تر به سفارشات اخلاقى در انتهاى درس نمى پردازند; ولى استاد معظّم، نصف و گاهى 3 2 وقت درس را به تذکّرات اخلاقى اختصاص مى دهند.
3ـ استاد عالیقدر، که نظم ایشان زبانزد خاصّ و عام است و به عنوان اسوه و الگوى نظم شناخته شده اند، در بحث هاى اخلاقى نیز نظم و ترتیب را مراعات مى کنند و معمولا بحث هاى اخلاقى معظّم له از نظم خاصّ موضوعى، یا ترتیبى برخوردار است، بدین جهت یک سال کلمات قصار حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) از تحف العقول را مطرح نمودند، سال دیگر بحث تقوى را از زاویه هاى مختلف پیگیرى کردند، و در سال على بن ابى طالب (علیه السلام)، کلمات قصار مولى امیرمؤمنان (علیه السلام) را موضوع بحث هاى اخلاقى خویش قرار دادند.
4ـ در لابلاى بحث هاى اخلاقى، مسایل مهمّ سیاسى روز نیز مدّ نظر آن حضرت بوده و در هر جلسه در صورت لزوم دقایق پایانى را به تذکّر، تحلیل و بیان مسایل مهمّ سیاسى آن هفته مى پردازند.
5ـ در مباحث اخلاقى فقط به پیام اخلاقى آیه یا روایت اکتفا نمى نمودند، بلکه اگر سؤال و شبهه اى، یا تضاد ظاهرى با سایر آیات و روایات به نظر مى رسید، دقیق و موشکافانه آن را مطرح و حلاّجى مى کردند.
110 سخن از امیر سخن
از آن جا که در سال امیرمؤمنان (علیه السلام)، سال 1379، تصمیم به گردآورى این مجموعه گرفته شد، به تناسب این سال مبارک، یکصد و ده حدیث از
[ 14 ]
روایت هاى اخلاقى امیر المؤمنین (علیه السلام) که در جلسات اخلاقى استاد معظّم حضرت آیة الله العظمى مکارم شیرازى مدّ ظلّه مطرح شده بود و معظّم له بحث هاى آموزنده و شیرینى پیرامون آن طرح کرده بودند، گردآورى شد. و پس از تحقیق در منابع آن و حذف قسمتى از مکرّرات و شرح بعضى از نقاط مجمل و اضافه کردن پاورقى هاى لازم و انجام کارهاى لازم دیگر، به شکل کنونى در اختیار شما خوانندگان عزیز قرار مى گیرد.
در این جا لازم مى دانم از تمام عزیزانى که در مراحل مختلف مرا یارى کرده اند صمیمانه قدردانى و تشکّر کنم و از خداوند متعال توفیق تخلّق به صفات شایسته اخلاقى و شست و شوى صفات زشت را براى همگان بخواهم. آمین یا ربّ العالمین.
رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ
قم ـ حوزه علمیّه
ابوالقاسم علیان نژادى
تابستان سال 1380
[ 15 ]
1 - آغاز همه کارها به نام خدا
قال على (علیه السلام):
«کُلُّ اَمْر ذى بال لَمْ یُذْکَرْ فیهِ اسْمُ اللهِ فَهُوَ اَبْتَرُ»;
«هر کار داراى اهمیّتى که بدون یاد خدا آغاز گردد، به سرانجام نمى رسد»(1).
شرح و تفسیر
یاد خداوند در تمام اعمال و گفتار انسان مؤثّر است و غفلت از آن نتیجه منفى دارد. بر این اساس در این روایت شریف توصیه به ذکر نام الله در هر کارى شده است و روشن است که منظور از بردن نام خدا و آغاز هر کارى به نام او، فقط گفتن بسم الله نیست، بلکه هدف این است که خداوند در تمام اعمال ما حضور داشته باشد، بدین جهت در این روایت، بر خلاف روایات مشابه، به جاى «لَمْ یُبْدَأْ»(2) جمله «لَمْ یُذْکَرْ» آمده است. که نه تنها در شروع کار، بلکه در ادامه کار هم ذکر الله لازم است.
چگونه خدا را یاد کنیم؟
«ذکر الله» و به یاد خالق و آفریدگار جهان هستى بودن انواعى دارد، برترین آن این است که انسان بداند او وجودى است وابسته، که بدون
1. بحار الانوار، جلد 73، صفحه 305 و جلد 89، صفحه 242.
2. جامع الصغیر، جلد 2، صفحه 277، حدیث 6284.
[ 16 ]
تکیه بر خداوند، حتّى براى یک لحظه، نمى تواند به زندگى خود ادامه دهد. وابستگى ما انسان ها، بلکه تمام موجودات جهان هستى به خداوند متعال، مانند وابستگى نور چراغ ها به منبع انرژى است که در ابتدا و ادامه نیاز به آن منبع دارد. اگر انسان به این مرحله از یاد خدا برسد و از آن غفلت نکند، بدون شک متحوّل و دگرگون مى گردد و دیگر به هیچ کس جز خدا تکیه نمى کند و امکان ندارد که آلوده به گناه شود; زیرا چنین انسانى همواره خویش را در محضر خدا مى بیند و تمام نعمت ها و در یک جمله هستى اش را از ناحیه او مى داند و روشن است که چنین انسانى هرگز گرفتار معصیت نمى شود. گناهان در لحظه هایى رخ مى دهد که انسان از خدا غافل مى شود(1). انسانى که دائماً به یاد اوست گناه نخواهد کرد.
1. مباحث مختلف مربوط به غفلت; از جمله عوامل غفلت، عواقب شوم غفلت، نشانه هاى غفلت، راه هاى زدودن غفلت، غفلت مثبت و منفى و دیگر مباحث مربوطه را در کتاب اخلاق در قرآن، جلد دوم، صفحه 324 به بعد، مطالعه فرمایید.
[ 17 ]
2 - آثار متفاوت عفو و بخشش
قال على (علیه السلام):
«اَلْعَفْوُ یُفْسِدُ مِنَ اللَّئیمِ بِقَدْرِ اِصْلاحِه مِنَ الْکَریمِ»;
«عفو و بخشش به همان مقدار که اگر از سوى کریم باشد باعث اصلاح مى شود، اگر از ناحیه لئیم باشد باعث إفساد است»(1).
شرح و تفسیر
این حدیث شریف را به دو شکل مى توان تفسیر نمود.
تفسیر اوّل: انسان کریم هنگامى که شخص خطاکارى را مورد عفو و بخشش خویش قرار دهد محبّت او را جلب مى کند; چرا که عفو او آمیخته با بزرگوارى و تواضع است، ولى عفو و گذشت انسان هاى لئیم و پست، چون آمیخته با منّت و آزار است، سبب إفساد مى شود. و این در واقع مصداقى از مصادیق (قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَة یَتْبَعُها اَذىً وَ اللهُ غَنِىٌّ حَلیمٌ) «گفتار پسندیده (در برابر نیازمندان)، و عفو (و گذشت از خشونت هاى آن ها)، از بخششى که آزارى به دنبال آن باشد، بهتر است; خداوند بى نیاز و بردبار است»(2) مى باشد.
تفسیر دوم: در تفسیر اوّل عفو و بخشش گاه از سوى «کریم» و گاه از سوى «لئیم» بود، که در خطاکارى که مورد عفو قرار گرفته دو عکس العمل
1. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 419.
2. سوره بقره، آیه 263.
[ 18 ]
متفاوت داشت، ولى طبق تفسیر دوم عفو و بخشش گاه در مورد شخص «کریم» و گاه نسبت به شخص «لئیم» که مرتکب خطا شده اند و مورد عفو قرار گرفته اند، مى باشد. طبق این تفسیر معناى روایت چنین مى شود: اگر آدم هاى کریمِ خطاکار مورد عفو قرار گیرند موجب إصلاح آنان مى گردد، ولى عفو انسان هاى پست و لئیم نه تنها موجب اصلاح آنان نمى شود، بلکه از آن سوء استفاده مى کنند و جسور و جرى شده و به فساد بیش تر مى پردازند، پس نتیجه عفو آنان إفساد است.
پیام اخلاقى این روایت این است که عفو و گذشت هم حساب و کتابى دارد، هنگامى که پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) مکّه را فتح کرد، فرمان عفو عمومى صادر فرمود(1). این عفو و گذشت اثر بسیار مطلوبى در غالب مردم مکّه گذارد، ولى چند نفر را که اصلاح پذیر نبودند استثناء کرد و فرمان قتل آن ها را صادر نمود. قرآن مجید در مورد ثمره این عفو عمومى مى فرماید: (یَدْخُلُونَ فى دینِ اللهِ اَفْواجاً); آن ها (مردم مکّه) به صورت گروه گروه به دین اسلام مى گرویدند»(2). این اقبال عمومى به اسلام، که بدون هرگونه اجبار و اکراهى بود، ثمره عفو و بخشش پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)بود. این مسأله براى همه، مخصوصاً براى رهبران جامعه، درس بزرگى است. عفو و بخشش در آیات قرآن مجید و روایات، به صورت گسترده مطرح شده است که این مختصر جاى طرح همه آن آیات نیست(3).
1. فروغ ابدیّت، جلد دوم، صفحه 338.
2. سوره نصر، آیه 2.
3. به میزان الحکمة، جلد 6، صفحه 358 به بعد، مراجعه کنید.
[ 19 ]
3 - آثار مهمّ ذکرها!
قال على (علیه السلام):
«یا کُمَیْلُ! قُلْ عِنْدَ کُلِّ شِدَّة «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ» و قُلْ عِنْدَ کُلِّ نِعْمَة «اَلْحَمْدُلِلّهِ» تُزْدَدْ مِنْها، وَ اِذا اَبْطَأَتِ الاَْرْزاقُ عَلَیْکَ «فَاسْتَغْفِرِ اللهَ» یُوَسَّعُ عَلَیْکَ فیها»;
«اى کمیل: در مواجهه با هر مشکلى بگو: «لا حول و لا قوّة الاّ بالله» خداوند کفایت آن مشکل را مى کند و هرگاه نعمتى به تو رسید بگو: «الحمدلله» تا سبب فزونى نعمت گردد، و هرگاه روزى تو به تأخیر افتاد، «استغفار کن» که باعث گشایش روزى است!»(1).
شرح و تفسیر
از سوى معلّمى بزرگ همچون على (علیه السلام) براى شاگرد مستعدّى چون کمیل، سه ذکر بسیار عالى و مهمّ براى سه هدف بزرگ بیان شده است. آرى همه چیز در نزد معصومین (علیهم السلام) هست; حتّى اوراد و اذکار، و نیازى به دیگران نمى باشد. گفتن سه ذکر فوق، در سه زمان مخصوصى که در روایت آمده است، آثار مهمّى دارد; ولى آنچه که مهمّ است توجّه به این نکته که: «ذکر، فقط لقلقه زبان نیست» بنابراین، اگر به مفهوم این ذکرهاى جالب، توجّه نکنیم و پیام آن ها را در جامعه پیاده نکنیم، آن آثار را نخواهد داشت.
1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 270.
[ 20 ]
معناى ذکر «لا حول و لاقوّة الا بالله» این است که تمام قدرت ها به دست خداست و حلاّل همه مشکلات اوست و هر چه هست از ناحیه اوست. اگر این معنى را باور کنیم و در نتیجه با تمام وجود به در خانه او برویم و ایمانمان به این مفاهیم قوى شود، یعنى حالتى شبیه حالت غریق در دریا پیدا کنیم، که جز قدرت خداوند به هیچ چیز دیگر فکر نکنیم، خداوند در مشکلات ما را کفایت خواهد کرد.
پیام ذکر «الحمدلله» این است که با رسیدن به نعمتى مغرور نشویم و حقیقتاً نعمت را از جانب او بدانیم، از آن سوء استفاده نکنیم، بخل نورزیم، در این صورت نه تنها نعمت باقى مى ماند، بلکه فزونى مى یابد.
و ذکر سوم (استغفراللّه) نیز چنین است. معناى استغفار این است که دیگر به سراغ گناه نرویم; زیرا یکى از عوامل معضلات اقتصادى در جامعه گناهان است، جامعه گناهکار جامعه فقیرى نیز خواهد بود(1). البتّه بروز این مشکلات به هنگام گناه، زنگ بیدارباشى است براى مؤمنان.
با این بینش، بروز مشکلات فوق خود نعمت است، بدین جهت خداوند کفّار را به حال خود رها کرده و براى بیدارى آن ها زنگ بیدارباش نمى زند، تا در گناهان خویش غرق شوند.
1. براى آگاهى بیش تر از آثار گناهان در دنیا، به کتاب تحقیقى پیرامون نماز باران، صفحه 81 به بعد، مراجعه کنید.
[ 21 ]
سرمشق از سخنان حضرت على (علیه السلام)
مؤلّف / حضرت آیة الله العظمى مکارم شیرازى
تهیّه و تنظیم / ابوالقاسم علیان نژادى
[ 11 ]
پیشگفتار
اخلاق در حوزه هاى علمیّه
نظام درسى و پرورشى حوزه هاى علمیّه، ویژگى ها و امتیازات خاصّى دارد، که آن را از تمام نظام هاى درسى ممتاز مى کند! از جمله این امتیازات، درس هاى اخلاق است که در حوزه هاى علمیّه به آن اهتمام ورزیده مى شود. اساتید محترم سعى مى کنند در کنار تعلیم علوم مختلف به طلاّب و دانشجویان خود، روح آنان را نیز پرورش دهند و به رشد صفات شایسته اخلاقى آن ها کمک نموده و صفات ناشایست اخلاقى، مخصوصاً صفاتى که بر اثر تعلیم و فراگیرى علم به وجود مى آید، را ریشه کن نمایند.
درس هاى اخلاق، و مجالس انسان سازى، در حوزه هاى علمیّه به دو صورت برگزار مى شود:
الف) نخست درس هاى اخلاق مستقلّ، که معمولا در یکى از شب ها، یا روزهاى پایانى هفته، توسطّ یکى از علماى بزرگ و متخلّق به اصول اخلاقى اداره مى شود و استاد با استفاده از کوله بار تجربه، به بیان آیات، روایات و داستان هاى اخلاقى مى پردازد و روح طالبان علم و دانش را صیقل مى دهد.
[ 12 ]
ب) قسم دوم درس هاى اخلاق غیر مستقل است که در آخرین روز درسى هفته و در انتهاى درس انجام مى شود. در این جلسات، استاد با بیان روایتى اخلاقى، کام تشنگان معارف الهى را با جرعه هایى از کوثر قرآن و آل محمّد (علیهم السلام)سیراب مى کند و آن ها را، حدّاقل تا یک هفته، در مقابل انحرافات اخلاقى بیمه مى نماید.
مجموعه حاضر
این نوشتار، حاصل تعدادى از درس هاى اخلاقِ استاد بزرگوار، معلّم اخلاق، عالِم عامِل، حضرت آیة الله العظمى مکارم شیرازى مدّ ظلّه العالى مى باشد، و از آن جا که معظّم له مطالب مهمّ اخلاقى را در ذیل روایات مذکور با زبانى ساده و رسا ـ که از هنرهاى بزرگ ایشان است ـ بیان کرده اند و براى عموم مردم قابل فهم و استفاده است، مجموعه حاضر به شکل کنونى گردآورى شد، تا ان شاءالله خوانندگان محترم با مطالعه و سپس عمل به مضامین آن، به رشد اخلاقى خود کمک کنند.
امتیازات درس اخلاق معظّم له
هر چند درس هاى اخلاق در حوزه هاى علمیّه، مخصوصاً از نوع دوم آن، توسّط اساتید متعدّدى بیان مى شود، ولى درس اخلاق معظّم له ویژگى هاى خاصّى دارد و شاید به همین جهت روزهاى چهارشنبه، که استاد معظّم به وعظ و ارشاد طلاّب عزیز مى پردازد، تعداد بیش ترى در جلسه درس حاضر مى شوند. مهم ترین ویژگى هاى درس اخلاق معظّم له به شرح زیر است:
1ـ معمولا مباحث اخلاقى روز چهارشنبه در پایان درس ها گفته مى شود، ولى استاد معظّم مباحث اخلاقى را در ابتداى درس مطرح نموده،
[ 13 ]
سپس به ادامه درس مى پردازند; بدون شک چنین روشى مؤثّرتر است.
2ـ مدّت درس هاى اخلاق، از نوع دوم، کم است; یعنى اساتید محترم معمولا چند دقیقه اى بیش تر به سفارشات اخلاقى در انتهاى درس نمى پردازند; ولى استاد معظّم، نصف و گاهى 3 2 وقت درس را به تذکّرات اخلاقى اختصاص مى دهند.
3ـ استاد عالیقدر، که نظم ایشان زبانزد خاصّ و عام است و به عنوان اسوه و الگوى نظم شناخته شده اند، در بحث هاى اخلاقى نیز نظم و ترتیب را مراعات مى کنند و معمولا بحث هاى اخلاقى معظّم له از نظم خاصّ موضوعى، یا ترتیبى برخوردار است، بدین جهت یک سال کلمات قصار حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) از تحف العقول را مطرح نمودند، سال دیگر بحث تقوى را از زاویه هاى مختلف پیگیرى کردند، و در سال على بن ابى طالب (علیه السلام)، کلمات قصار مولى امیرمؤمنان (علیه السلام) را موضوع بحث هاى اخلاقى خویش قرار دادند.
4ـ در لابلاى بحث هاى اخلاقى، مسایل مهمّ سیاسى روز نیز مدّ نظر آن حضرت بوده و در هر جلسه در صورت لزوم دقایق پایانى را به تذکّر، تحلیل و بیان مسایل مهمّ سیاسى آن هفته مى پردازند.
5ـ در مباحث اخلاقى فقط به پیام اخلاقى آیه یا روایت اکتفا نمى نمودند، بلکه اگر سؤال و شبهه اى، یا تضاد ظاهرى با سایر آیات و روایات به نظر مى رسید، دقیق و موشکافانه آن را مطرح و حلاّجى مى کردند.
110 سخن از امیر سخن
از آن جا که در سال امیرمؤمنان (علیه السلام)، سال 1379، تصمیم به گردآورى این مجموعه گرفته شد، به تناسب این سال مبارک، یکصد و ده حدیث از
[ 14 ]
روایت هاى اخلاقى امیر المؤمنین (علیه السلام) که در جلسات اخلاقى استاد معظّم حضرت آیة الله العظمى مکارم شیرازى مدّ ظلّه مطرح شده بود و معظّم له بحث هاى آموزنده و شیرینى پیرامون آن طرح کرده بودند، گردآورى شد. و پس از تحقیق در منابع آن و حذف قسمتى از مکرّرات و شرح بعضى از نقاط مجمل و اضافه کردن پاورقى هاى لازم و انجام کارهاى لازم دیگر، به شکل کنونى در اختیار شما خوانندگان عزیز قرار مى گیرد.
در این جا لازم مى دانم از تمام عزیزانى که در مراحل مختلف مرا یارى کرده اند صمیمانه قدردانى و تشکّر کنم و از خداوند متعال توفیق تخلّق به صفات شایسته اخلاقى و شست و شوى صفات زشت را براى همگان بخواهم. آمین یا ربّ العالمین.
رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ
قم ـ حوزه علمیّه
ابوالقاسم علیان نژادى
تابستان سال 1380
[ 15 ]
1 - آغاز همه کارها به نام خدا
قال على (علیه السلام):
«کُلُّ اَمْر ذى بال لَمْ یُذْکَرْ فیهِ اسْمُ اللهِ فَهُوَ اَبْتَرُ»;
«هر کار داراى اهمیّتى که بدون یاد خدا آغاز گردد، به سرانجام نمى رسد»(1).
شرح و تفسیر
یاد خداوند در تمام اعمال و گفتار انسان مؤثّر است و غفلت از آن نتیجه منفى دارد. بر این اساس در این روایت شریف توصیه به ذکر نام الله در هر کارى شده است و روشن است که منظور از بردن نام خدا و آغاز هر کارى به نام او، فقط گفتن بسم الله نیست، بلکه هدف این است که خداوند در تمام اعمال ما حضور داشته باشد، بدین جهت در این روایت، بر خلاف روایات مشابه، به جاى «لَمْ یُبْدَأْ»(2) جمله «لَمْ یُذْکَرْ» آمده است. که نه تنها در شروع کار، بلکه در ادامه کار هم ذکر الله لازم است.
چگونه خدا را یاد کنیم؟
«ذکر الله» و به یاد خالق و آفریدگار جهان هستى بودن انواعى دارد، برترین آن این است که انسان بداند او وجودى است وابسته، که بدون
1. بحار الانوار، جلد 73، صفحه 305 و جلد 89، صفحه 242.
2. جامع الصغیر، جلد 2، صفحه 277، حدیث 6284.
[ 16 ]
تکیه بر خداوند، حتّى براى یک لحظه، نمى تواند به زندگى خود ادامه دهد. وابستگى ما انسان ها، بلکه تمام موجودات جهان هستى به خداوند متعال، مانند وابستگى نور چراغ ها به منبع انرژى است که در ابتدا و ادامه نیاز به آن منبع دارد. اگر انسان به این مرحله از یاد خدا برسد و از آن غفلت نکند، بدون شک متحوّل و دگرگون مى گردد و دیگر به هیچ کس جز خدا تکیه نمى کند و امکان ندارد که آلوده به گناه شود; زیرا چنین انسانى همواره خویش را در محضر خدا مى بیند و تمام نعمت ها و در یک جمله هستى اش را از ناحیه او مى داند و روشن است که چنین انسانى هرگز گرفتار معصیت نمى شود. گناهان در لحظه هایى رخ مى دهد که انسان از خدا غافل مى شود(1). انسانى که دائماً به یاد اوست گناه نخواهد کرد.
1. مباحث مختلف مربوط به غفلت; از جمله عوامل غفلت، عواقب شوم غفلت، نشانه هاى غفلت، راه هاى زدودن غفلت، غفلت مثبت و منفى و دیگر مباحث مربوطه را در کتاب اخلاق در قرآن، جلد دوم، صفحه 324 به بعد، مطالعه فرمایید.
[ 17 ]
2 - آثار متفاوت عفو و بخشش
قال على (علیه السلام):
«اَلْعَفْوُ یُفْسِدُ مِنَ اللَّئیمِ بِقَدْرِ اِصْلاحِه مِنَ الْکَریمِ»;
«عفو و بخشش به همان مقدار که اگر از سوى کریم باشد باعث اصلاح مى شود، اگر از ناحیه لئیم باشد باعث إفساد است»(1).
شرح و تفسیر
این حدیث شریف را به دو شکل مى توان تفسیر نمود.
تفسیر اوّل: انسان کریم هنگامى که شخص خطاکارى را مورد عفو و بخشش خویش قرار دهد محبّت او را جلب مى کند; چرا که عفو او آمیخته با بزرگوارى و تواضع است، ولى عفو و گذشت انسان هاى لئیم و پست، چون آمیخته با منّت و آزار است، سبب إفساد مى شود. و این در واقع مصداقى از مصادیق (قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَة یَتْبَعُها اَذىً وَ اللهُ غَنِىٌّ حَلیمٌ) «گفتار پسندیده (در برابر نیازمندان)، و عفو (و گذشت از خشونت هاى آن ها)، از بخششى که آزارى به دنبال آن باشد، بهتر است; خداوند بى نیاز و بردبار است»(2) مى باشد.
تفسیر دوم: در تفسیر اوّل عفو و بخشش گاه از سوى «کریم» و گاه از سوى «لئیم» بود، که در خطاکارى که مورد عفو قرار گرفته دو عکس العمل
1. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 419.
2. سوره بقره، آیه 263.
[ 18 ]
متفاوت داشت، ولى طبق تفسیر دوم عفو و بخشش گاه در مورد شخص «کریم» و گاه نسبت به شخص «لئیم» که مرتکب خطا شده اند و مورد عفو قرار گرفته اند، مى باشد. طبق این تفسیر معناى روایت چنین مى شود: اگر آدم هاى کریمِ خطاکار مورد عفو قرار گیرند موجب إصلاح آنان مى گردد، ولى عفو انسان هاى پست و لئیم نه تنها موجب اصلاح آنان نمى شود، بلکه از آن سوء استفاده مى کنند و جسور و جرى شده و به فساد بیش تر مى پردازند، پس نتیجه عفو آنان إفساد است.
پیام اخلاقى این روایت این است که عفو و گذشت هم حساب و کتابى دارد، هنگامى که پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) مکّه را فتح کرد، فرمان عفو عمومى صادر فرمود(1). این عفو و گذشت اثر بسیار مطلوبى در غالب مردم مکّه گذارد، ولى چند نفر را که اصلاح پذیر نبودند استثناء کرد و فرمان قتل آن ها را صادر نمود. قرآن مجید در مورد ثمره این عفو عمومى مى فرماید: (یَدْخُلُونَ فى دینِ اللهِ اَفْواجاً); آن ها (مردم مکّه) به صورت گروه گروه به دین اسلام مى گرویدند»(2). این اقبال عمومى به اسلام، که بدون هرگونه اجبار و اکراهى بود، ثمره عفو و بخشش پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)بود. این مسأله براى همه، مخصوصاً براى رهبران جامعه، درس بزرگى است. عفو و بخشش در آیات قرآن مجید و روایات، به صورت گسترده مطرح شده است که این مختصر جاى طرح همه آن آیات نیست(3).
1. فروغ ابدیّت، جلد دوم، صفحه 338.
2. سوره نصر، آیه 2.
3. به میزان الحکمة، جلد 6، صفحه 358 به بعد، مراجعه کنید.
[ 19 ]
3 - آثار مهمّ ذکرها!
قال على (علیه السلام):
«یا کُمَیْلُ! قُلْ عِنْدَ کُلِّ شِدَّة «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ» و قُلْ عِنْدَ کُلِّ نِعْمَة «اَلْحَمْدُلِلّهِ» تُزْدَدْ مِنْها، وَ اِذا اَبْطَأَتِ الاَْرْزاقُ عَلَیْکَ «فَاسْتَغْفِرِ اللهَ» یُوَسَّعُ عَلَیْکَ فیها»;
«اى کمیل: در مواجهه با هر مشکلى بگو: «لا حول و لا قوّة الاّ بالله» خداوند کفایت آن مشکل را مى کند و هرگاه نعمتى به تو رسید بگو: «الحمدلله» تا سبب فزونى نعمت گردد، و هرگاه روزى تو به تأخیر افتاد، «استغفار کن» که باعث گشایش روزى است!»(1).
شرح و تفسیر
از سوى معلّمى بزرگ همچون على (علیه السلام) براى شاگرد مستعدّى چون کمیل، سه ذکر بسیار عالى و مهمّ براى سه هدف بزرگ بیان شده است. آرى همه چیز در نزد معصومین (علیهم السلام) هست; حتّى اوراد و اذکار، و نیازى به دیگران نمى باشد. گفتن سه ذکر فوق، در سه زمان مخصوصى که در روایت آمده است، آثار مهمّى دارد; ولى آنچه که مهمّ است توجّه به این نکته که: «ذکر، فقط لقلقه زبان نیست» بنابراین، اگر به مفهوم این ذکرهاى جالب، توجّه نکنیم و پیام آن ها را در جامعه پیاده نکنیم، آن آثار را نخواهد داشت.
1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 270.
[ 20 ]
معناى ذکر «لا حول و لاقوّة الا بالله» این است که تمام قدرت ها به دست خداست و حلاّل همه مشکلات اوست و هر چه هست از ناحیه اوست. اگر این معنى را باور کنیم و در نتیجه با تمام وجود به در خانه او برویم و ایمانمان به این مفاهیم قوى شود، یعنى حالتى شبیه حالت غریق در دریا پیدا کنیم، که جز قدرت خداوند به هیچ چیز دیگر فکر نکنیم، خداوند در مشکلات ما را کفایت خواهد کرد.
پیام ذکر «الحمدلله» این است که با رسیدن به نعمتى مغرور نشویم و حقیقتاً نعمت را از جانب او بدانیم، از آن سوء استفاده نکنیم، بخل نورزیم، در این صورت نه تنها نعمت باقى مى ماند، بلکه فزونى مى یابد.
و ذکر سوم (استغفراللّه) نیز چنین است. معناى استغفار این است که دیگر به سراغ گناه نرویم; زیرا یکى از عوامل معضلات اقتصادى در جامعه گناهان است، جامعه گناهکار جامعه فقیرى نیز خواهد بود(1). البتّه بروز این مشکلات به هنگام گناه، زنگ بیدارباشى است براى مؤمنان.
با این بینش، بروز مشکلات فوق خود نعمت است، بدین جهت خداوند کفّار را به حال خود رها کرده و براى بیدارى آن ها زنگ بیدارباش نمى زند، تا در گناهان خویش غرق شوند.
1. براى آگاهى بیش تر از آثار گناهان در دنیا، به کتاب تحقیقى پیرامون نماز باران، صفحه 81 به بعد، مراجعه کنید.
[ 21 ]
4 - آداب خرید و فروش
قال على (علیه السلام):
«وَ لْیَکُنِ الْبَیعُ بَیْعاً سَمْحاً بِمَوازینِ عَدْل وَ اَسْعار لا تُجْحِفُ بِالْفَریقَیْنِ مِنَ الْبایِعِ وَ الْمُبْتاعِ فَمَنْ قارَفَ حُکْرَةً بَعْدَ نَهْیِکَ اِیّاهُ فَنَکِّلْ بِه وَ عاقِبْهُ فى غَیْرِ اِسْراف»;
«باید معاملات با شرایط آسان صورت گیرد; با موازین عدل و نرخ هایى که نه به فروشنده زیان برساند و نه به خریدار! و هرگاه کسى پس از نهى تو از احتکار، به چنین کارى دست بزند، او را کیفر کن! و در مجازاتش بکوش، ولى زیاده روى نکن»(1).
شرح و تفسیر
سه مشکل مهمّ جامعه ما را تهدید مى کند:
1ـ تهاجم فرهنگى دشمن، که بى رحمانه عقاید و آداب و رسوم ملّت مسلمان را هدف قرار داده است.
2ـ ایجاد اختلاف و رخنه در صفوف یکپارچه و متّحد مسلمانان، که از ابزارهاى کهنه دشمنان است.
3ـ تورّم و گرانى بى حساب، که با سوء مدیریّت خودى ها، یا کارهاى حساب شده دشمن پدید مى آید.
1. نهج البلاغه، نامه 53، (عهدنامه مالک اشتر).
[ 22 ]
در مورد مشکل سوم، که موضوع روایت فوق نیز مى باشد، توجّه به نکاتى لازم است.
الف) تورّم و گرانى در حدّ معقول و شناخته شده قابل تحمّل و تحلیل اقتصادى است. امّا نرخ هاى ساعتى و قیمت هاى ناپایدار، که هر لحظه در حال تغییر است، نوعى هرج و مرج و غارت اقتصادى است. و این جاست که حکّام شرع باید در مقابل این مسأله بایستند و با عوامل آن برخورد مناسب کنند.
ب) از نظر شرع دست قانون گذاران بسته نیست; زیرا این که گفته مى شود قیمت کالا حدّ معیّنى ندارد، بلکه تابع توافق خریدار و فروشنده است، مربوط به شرایط عادى اقتصادى است; ولى حکومت اسلامى مى تواند در شرایط غیرعادى نرخ کالاها را مشخّص کند و گرنه بعضى از مردم دیگران را همانند گرگ مى خورند. بنابراین طبق عناوین ثانویّه و در شرایط ویژه اقتصادى، مى توان نرخ کالاها را مشخّص کرد و متخلّفین را مجازات نمود. بلکه از حدیث فوق استفاده مى شود که نظارت حکومت به عنوان اوّلى لازم است و وجود انواع تعزیرات، که روى حساب و کتاب باشد، لازم و ضرورى است.
ج) همه مردم باید در چنین زمان هاى حسّاس همکارى نمایند و با خوددارى از خرید کالاهاى گران، عملا با گران فروشان مبارزه کنند.
د) آخرین نکته این که حکومت اسلامى باید لااقل در زمانى که گران فروشى مردم را تحت فشار قرار داده، نرخ هاى خود را جابجا نکند.
با رعایت نکات چهارگانه بالا مى توان گرانفروشى را کنترل کرد، تا اسلام و انقلاب را تهدید نکند.
[ 23 ]
5 - آرزوهاى طولانى!
قال على (علیه السلام):
«ما اَطالَ اَحَدٌ الاَْمَلَ اِلاّ نَسِىَ الاَْجَلَ و اَساءَ الْعَمَلَ»;
«هیچ انسانى آرزوهاى خود را طولانى نمى کند، مگر این که مرگ را فراموش مى کند و اعمال او بد مى شود!»(1).
شرح و تفسیر
آرى آرزوهاى دور و دراز، انسان را گرفتار سوء رفتار و قبح اعمال مى کند. در زبان عرب دو لغت به معناى امید و آرزوست; یکى «رجاء» و دیگرى «أمَل» است، اوّلى بار مثبت دارد و منظور از آن امید و آرزوى سازنده است، ولى «اَمَل» گاه بار منفى دارد و به معنى آرزوهاى غیرسازنده است. ظاهراً در فارسى «امید» معادل «رجاء» و «آرزو» معادل «امل» است. حضرت على (علیه السلام) در این روایت پرمعنى به یکى از جنبه هاى منفى «أمل» مى پردازد و تأثیر سوء آن را در اعمال انسان گوشزد مى نماید.
سؤال: راستى چرا «آرزوهاى طولانى» این قدر بد است؟
پاسخ: خاصیّت زرق و برق مادّى دنیا این است که از دور جاذبه قوى دارد، امّا وقتى انسان به نزدیک آن مى رسد به آن عادت مى کند و جاذبه خود را از دست مى دهد. مانند موادّ مخدّر که افراد قبل از رسیدن به آن برایشان جاذبه دارد، امّا وقتى معتاد شدند دیگر جذبه اى براى آن ها
1. غرر الحکم و درر الکلم، جلد 6، صفحه 101، حدیث 9676.
[ 24 ]
ندارد. و باید مرتّباً مقدار آن را افزایش دهند تا در کام مرگ فرو روند.
شخصى که اجاره نشین است و از مشکلات آن رنج مى برد آرزو مى کند که خانه اى ملکى، هر چند کوچک نصیبش شود و این برایش فوق العاده جاذبه دارد، امّا هنگامى که به آن مى رسد، پس از مدّت کوتاهى برایش عادى مى شود و آرزوى خانه اى بزرگ تر با امکانات بیش تر مى کند، امّا به آن هم قانع نیست و هر روز در فکر منزل مرفّه ترى است.
هفت اقلیم ار بگیرد پادشاه *** همچنان در بند اقلیمى دگر!
بنابراین آرزوها مرز و پایانى ندارد، بدین جهت اگر انسان بخواهد به آرزوهاى خویش برسد باید تمام نیرویش را صرف رسیدن به آن نماید و طبیعى است که دیگر وقت و نیرویى ندارد که صرف جهان آخرت نماید. بدین جهت در احادیث معصومین آرزوهاى طولانى مذمّت گردیده و موجب فراموش کردن آخرت شمرده شده است(1).
این مطلب را نیز در نظر داشته باشیم که زیادى نعمت، که معمولا آرزوهاى طولانى در راستاى تحصیل آن است، در بسیارى از موارد مایه بدبختى است! حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) از بیابانى عبور مى کردند، فرمود: بروید مقدارى شیر بیاورید و پول آن را هم به صاحب حیوان بدهید. صاحب آن حیوان از دادن شیر به پیامبر(صلى الله علیه وآله) امتناع ورزید! پیامبر (صلى الله علیه وآله) دعا کرد که اموالش زیاد شود! از آن جا گذشتند و به شبان دیگرى رسیدند و همان تقاضا را مطرح کردند. آن شبان ادب کرد و به سرعت مقدارى شیر در اختیار پیامبر (صلى الله علیه وآله) و همراهان قرار داد. حضرت دست به دعا برداشت و فرمود: خدایا! به اندازه کفاف و عفاف به او نعمت ارزانى دار! اصحاب از تفاوت این دو دعا، براى آن دو نفر پرسیدند؟ حضرت فرمود: زیادى نعمت براى شخص اوّل مایه رنج و عذاب است(2).
1. در روایتى از امام على (علیه السلام) مى خوانیم: «طُولُ الاَْمَلِ یُنْسِى الاْخِرَةَ، آرزوهاى طولانى سبب فراموشى آخرت است» (اخلاق در قرآن، جلد سوم، صفحه 188).
2. بحار الانوار، جلد 69، صفحه 61، حدیث 4.
[ 25 ]
6 - آرى، بهشت را به بها مى دهند!
قال على (علیه السلام) لِرَجُل سَأَلَهُ اَنْ یَعِظَهُ:
«لا تَکُنْ مِمَّنْ یَرْجُوا الاْخِرَةَ بِغَیْرِ الْعَمَلِ، وَ یُرَجِّی التَّوْبَةَ بِطُولِ الاَْمَلِ، یَقُولُ فِى الدُّنْیا بِقَوْلِ الزّاهِدینَ وَ یَعْمَلُ فِیها بِعَمَلِ الرّاغِبینَ»;
«حضرت در اجابت درخواست شخصى که از او نصیحت خواست، فرمود: از کسانى مباش که آخرت را بدون انجام اعمال صالح مى خواهند، و توبه را با آرزوهاى دراز تأخیر مى اندازند، و درباره دنیا همچون زاهدان سخن مى گویند، ولى همچون دنیاپرستان عمل مى کنند!»(1).
شرح و تفسیر
به راستى سخنان حضرت على (علیه السلام) معجزه آسا است و این جمله از درخشان ترین آن ها است. در این جمله سه دستور مهمّ، که خیر دنیا و آخرت فرد و جامعه در آن نهفته، آمده است. توجّه کنید:
1ـ بهشت را به بهانه نمى دهند، و تنها سخن گفتن، بدون عمل، نجات بخش انسان نخواهد بود. تنها ادّعاى عشق به دین و ولایت و پیشوایان دین، گره اى از مشکلات ما باز نخواهد کرد و با لقلقه زبان بدون عمل، امیدى به آسودگى و راحتى در جهان آخرت نخواهد بود.
ادّعاى دوستى و ولایت اهل البیت (علیهم السلام) زمانى کارساز است که
1. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 150.
[ 26 ]
مجموعه اى از اعمال صالح و نیک به همراه داشته باشیم، تا اگر مرتکب لغزش ها و خطاهایى شده باشیم، ولایت و شفاعت و مانند آن، لغزش ها و خطاها را جبران کند. در ضمن از مباحث فوق روشن مى شود مدعیان عشق به خاندان پیامبر (علیهم السلام) که هیچ توشه اى از اعمال صالح ندارند چقدر در اشتباهند.
2ـ توبه و بازگشت به سوى خداوند با آرزوهاى طولانى سازگار نیست. مخصوصاً که انسان از آینده خود هیچ اطّلاعى ندارد و زمان مرگ خود را نمى داند. کسى که نمى داند یک لحظه دیگر زنده است یا مرده، چگونه آرزوهاى طولانى دارد؟! و شخصى که آرزوهاى طولانى دارد چگونه مى تواند توبه کند؟! أجل زنگ خطر و داروى مهمّى براى درمان این درد است. هنگامى که اجل حضرت سلیمان (علیه السلام)مى رسد حتّى اجازه نشستن به او داده نمى شود و در حال ایستاده قبض روح مى گردد!(1) بنابراین نباید با آرزوهاى طولانى توبه را به تأخیر بیندازیم.
3ـ سومین موعظه حضرت این است: از کسانى که بین گفتار و عملشان تفاوت وجود دارد مباش! کسانى که به هنگام سخن گفتن آن چنان در مورد دنیا سخن مى گویند که گویا تارک و زاهد دنیا هستند; ولى در مقام عمل کاملا وابسته و حریص بر دنیا مى باشند. سعى کن سخن و عملت هماهنگ باشد. واى به حال من، اگر از عشق على دم مى زنم، امّا عملم هماهنگ با معاویه هاست! سخن از معنویّت و خداپرستى و روحانیّت مى گویم، ولى غرق در مادّى گرایى و تجمّل پرستى مى باشم!
راغبین به دنیا چه کسانى هستند؟ آن ها کسانى هستند که در سر دو راهى ها پشت به خدا و رو به دنیا مى کنند.
1. تفسیر نمونه، جلد 18، صفحه 44. و تاریخ انبیاء، صفحه 197.
[ 27 ]
مردم هنگامى که بر سر دو راهى قرار مى گیرند، چند دسته اند:
نخست، افرادى که بى قید و شرط راه دنیا را برگزیده و به خدا پشت مى کنند.
دوم، گروهى که عکس گروه اوّل عمل مى کنند و راه آخرت را در پیش مى گیرند.
و گروه سوم، انسان هاى شکّاک و متحیّرند، اشخاصى همچون عمر ابن سعد که هم طالب ملک رى به قیمت شهید کردن امام حسین (علیه السلام)مى باشند و هم خواهان بهشت برین، و در جنگ عقل و نفس امّاره بالاخره عقل آن ها مغلوب مى گردد! باید با این معیار خود را بسنجیم، تا معلوم شود که از چه گروهى هستیم.
[ 28 ]
[ 29 ]
7 - آزادى انسان ها
قال على (علیه السلام):
«اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ آدَمَ لَمْ یَلِدْ عَبْداً وَ لا اَمَةً وَ اِنَّ النّاسَ کُلُّهُمْ اَحْرارٌ»;
«اى مردم! از حضرت آدم (علیه السلام) غلام و کنیزى خلق نشده، بلکه تمام مردم آزاد هستند!»(1).
شرح و تفسیر
مخاطب حضرت در این روایت تمام مردم هستند; چون گروه خاصّى را مورد خطاب قرار نداده، بلکه تمام انسان ها را مورد خطاب قرار داده است. خطاب «یا اَیُّهَا النّاسُ» در مواردى است که جنبه حقوق بشر دارد، ولى خطاب هایى مانند «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» جنبه حقوق اسلامى دارد. طبق این روایت، همه مردم آزادند و اساس آفرینش انسان و فرزندان آدم بر حریّت و آزادى بوده است. و اگر در جایى این اصل نقض شود، جنبه استثنایى دارد. این نکته که مسأله آزادى انسان 1400 سال قبل توسّط اسلام مطرح شده، قابل تأمّل و دقّت است; زیرا در آن زمان حریّت یک اصل اساسى و یک ارزش شناخته نمى شد، برخلاف امروز که ارزشى بودن آزادى یک امر بدیهى است.
اصل لزوم آزادى مطلبى روشن، بلکه از بدیهیّات است و مورد قبول
1. میزان الحکمة، باب 779، حدیث 3556، (جلد دوم، صفحه 351).
[ 30 ]
همه مى باشد و همه ملّت هاى تحت سلطه براى به دست آوردن آن مبارزه مى کنند. آنچه قابل توجّه و در خور دقّت مى باشد، دو چیز است:
1ـ چرا آزادى یک ارزش است؟ اگر نباشد چه مى شود؟ و اگر باشد چه رخ مى دهد؟ متأسّفانه فلسفه آزادى چیزى است که کمتر بدان پرداخته مى شود. فلسفه آزادى روشن است:
انسان نیروها و قابلیّت هایى دارد. در صورتى مى تواند این ها را به ثمر برساند که مانعى بر سر راه او نباشد، بتواند آزادانه علم و دانش را فراگیرد و در مسیر تکامل پیش برود، تکامل بر دو پایه استوار است الف: استعدادهاى درونى. ب: نداشتن مانع، بنابراین فلسفه آزادى انسان، استفاده وى از استعدادها و لیاقت هاى درونى است. و روشن است که شکوفایى استعدادهاى درونى انسان در محیطى آزاد بهتر تحقّق پیدا مى کند. رشد بوته اى که در یک گلدان هست با بوته اى که در یک زمین زراعتى کاشته شده قابل مقایسه نیست.
2ـ چه نوع آزادى مطلوب است؟
از آنچه در نکته اوّل گذشت روشن مى شود که آن نوع از آزادى مطلوب است که در مسیر تکامل انسان باشد. بنابراین این فلسفه آزادى حدود آن را تبیین مى کند، زیرا آزادى اقسامى دارد:
1ـ آزادى مطلق; این نوع آزادى فقط در دل جنگل ها و در بین حیوانات وحشى پیدا مى شود و بس. در چنین مکان هایى هر کسى هر کار بخواهد مى کند. و روشن است که هیچ کسى مدافع چنین آزادى نیست.
2ـ آزادى در محدوده قوانین بشرى که دائماً دست خوش تغییر و تفسیر است; کسانى که معتقد به دین نیستند، ولى قانون را قبول دارند آزادى آن ها باید در چارچوبه قانون باشد و واضح است که قانون تضادّى با آزادى ندارد، بلکه محافظ آن است.
[ 31 ]
3ـ آزادى در محدوده ارزش هاى الهى; آزادى پیروان مکاتب الهى در چارچوبه ارزش هاى دینى است، آن ها هرگز اجازه نمى دهند که به نام آزادى به حریم این ارزش هاى والاى الهى و انسانى تجاوز شود.
بدیهى است نوع اوّل آزادى مطلوب هیچ بشرى نیست، و نوع دوم سرچشمه انواع مشکلات و بدبختى هاست، و تنها نوع سوم است که مى تواند سعادت ما را تضمین کند و قبایى است که براى قامت انسان دوخته شده است.
[ 32 ]
[ 33 ]
8 - آسیابى در جهنّم!
قال على (علیه السلام):
«اِنَّ فى جَهَنَّمَ رَحىً تَطْحَنُ، اَفَلا تَسْئَلُونى ما طَحْنُها؟ فَقیلَ لَهُ: فَما طَحْنُها یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ؟ قَالَ: اَلْعُلَماءُ الْفَجَرَةُ، وَ الْقُرّاءُ الْفَسَقَةُ، وَ الْجَبابِرَةُ الظَّلَمَةُ، وَ الْوُزَراءُ الْخَوَنَةُ، وَ الْعُرَفاءُ الْکَذَبَةُ ...»;
«در جهنّم آسیابى وجود دارد که همواره کار مى کند. آیا نمى پرسید که چه چیزى را خرد مى کند؟ پرسیده شد: خوراک این آسیاب چیست؟ حضرت فرمود: دانشمندان فاجر و منحرف، قاریان فاسق، حکمرانان ستمگر، وزیران خائن و کارشناسان دروغگو، خوراک آن آسیاب هستند!»(1).
شرح و تفسیر
آتش دوزخ براى مجازات گنهکاران کافى است. آتشى که از درون دل ها به بیرون زبانه مى کشد (اَلَّتى تَطَّلِعُ عَلَى الاَْفْئِدَةِ)(2). ولى براى برخى از جهنّمیان، از جمله گروه هاى پنج گانه فوق، عذاب هاى فوق العاده اى بر آن افزوده شده، که علّت آن ـ در مورد گروه هایى که در این حدیث مطرح شده ـ این است که از مقام و موقعیّت خویش سوء استفاده کرده اند. توجّه کنید:
1. میزان الحکمة، باب 620، حدیث 2922، (جلد دوم، صفحه 173).
2. سوره هُمزه، آیه 7.
[ 34 ]
اِنَّ فى جَهَنَّمَ رَحىً تَطْحَنُ: در جهنّم آسیابى وجود دارد که پنج گروه از انسان ها را، همانند گندمى که تبدیل به آرد مى شود، خرد مى کند! آیا نمى پرسید که چه کسانى خوراک این آسیاب هستند؟ مردم پرسیدند: اى امیرمؤمنان! این آسیاب چه کسانى را آسیاب مى کند؟ حضرت در جواب پنج گروه را برشمرد:
1ـ اَلْعُلَماءُ الْفَجَرَةُ: اوّلین گروه، عالمانى هستند که چراغ در دست دارند و راهزن دین و ایمان و عقاید و اعتماد مردمند، عالم فاجر و منحرف همانند دزدى است که چراغ در دست دزدى مى کند
چو دزدى با چراغ آید *** گزیده تر برد کالا!