نفس زکیّه لقب فردى از دودمان رسول خدا ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلم ـ است وى پس از ظهور و قبل از قیام حضرت بقیّة اللّه ـ ارواحنا فداه ـ مظلومانه به شهادت مى رسد. در روایات از او به «غلام» تعبیر شده که شاید حکایت از نوجوان یا جوان بودن وى دارد. نفس زکیّه نیز او را نامیده اند زیرا بدون هیچ جرمى، تنها به خاطر رساندن پیام شفاهى حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ به مردم مکه کشته مى شود.
از حضرت باقر ـ علیه السلام ـ روایت شده است:
قائم به یاران خود مى فرماید: مکّه طالب من نیستند لکن من نزد آنان کسى را خواهم فرستاد تا با ایشان احتجاج کند . . . آنگاه یکى از یاران خود را مى طلبد و به وى مى فرماید: نزد مردم مکه برو و به ایشان بگو! . . . من پیام آور ـ مهدى ـ نزد شمایم. او مى گوید:
ما خاندان رحمت و مرکز رسالت و خلافتیم. ما دودمان محمّد و فرزند پیامبران هستیم. همانا ـ در طول زمان ـ بر ما ظلمها روا شده و ما را پایمال کرده و بر ما قهر نموده اند و حق ما را از زمان رحلت پیامبر ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ تا حال به ستم گرفته اند. ما اینک شما را به یارى مى طلبیم! ما را یارى کنید!
چون این جوان پیام را مى رساند او را گرفته و بین رکن و مقام سر مى برند و او نفس زکیه است.
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
ولیس بین قیام قائم آل محمّد وبین قتل النفس الزکیّة إلاّ خمس عشرة لیلة .
بین قیام قائم آل محمّد و شهادت نفس زکیه جز 15 شب فاصله نیست.
نداى آسمانى از روشنترین علامتها براى ظهور حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ و حرکت جهان شمول اوست.
واقعیّت این است که رخداد پرشکوهى چون ظهور امام مهدى ـ ارواحنا فداه ـ پیش از رخ دادن یک اعلام جهانى آنهم در روشنترین معنا و مفهوم مى طلبد و از آنجا که این حرکت جهانى بوده و براى تمام جهان بشریت است مى بایست همه در یک زمان از نزدیک شدن و قریب الوقوع بودن آن باخبر شوند از امام صادق ـ علیه السلام ـ آمده است که «یسمعه کل قوم بألسنتهم» هر قومى به زبان خود آنرا مى شنود.
حال بجاست که به برخى احادیث در این باره اشاره کنیم:
از مجموع روایات چنین بدست مى آید که این فریادها متعدد است اولین ندا در ماه رجب و دوم در ماه رمضان و سوم در ماه محرم شنیده مى شود. امام رضا ـ علیه السلام ـ فرموده اند:
ینادون فی رجب ثلاثة أصوات من السماء صوتاً منها: ألا لعنة اللّه على الظالمین والصوت الثانی: ازفت الآزفة یا معشر المؤمنین . . . والصوت یرى بدن فی قرن الشمس یقول: انّ اللّه بعث فلاناً فاسمعوا له وأطیعوا.....
ارمینیه در آسیاى صغیر و محدود به کوه هاى آرارات، قفقاز، ایران، ترکیه و رود فرات می باشد وروزگارى حکومتى مستقل داشت وپس از انقراض امپراتورى بیزانس، این سرزمین بین ایران، روس و عثمانى ها تقسیم شد
امیر المومنین(ع) درباره گشودن ارمینیه به دست حضرت مهدى (ع) می فرماید: ... حضرت مهدى (ع) به حرکت خود ادامه می دهد تا به ارمینیه می رسد. چون مردم آن سرزمین او را می بینند، یکى از راهبان دانشمند را براى مذاکره، خدمت حضرت می فرستند. راهب به امام می گوید: آیا مهدى تو هستى؟ حضرت می فرماید: آرى، منم آنکه نامم در انجیل آمده است و بشارت داده شده که در آخر الزمان ظهور می کنم. او پرسش هایى را مطرح می کند و امام پاسخ می دهد. راهب مسیحى، اسلام می آورد، ولى ساکنان ارمینیه، تمرد می کنند. پس از آن، سپاهیان حضرت وارد شهر می شوند و تعدادى از نیروهاى مسیحى را نابود می سازند... پادشاه ارمینیه از ترس می کریزد وبه اطرافیانش نیز دستور می دهد به پناهگاهى بروند. در بین راه، شیرى راه را بر آنان می بندد و آنان هراسان، سلاح ها واموالى را که به همراه دارند، می اندازند
مرکز جهانی حضرت ولی عصر (عج)
فراگیر شدن ظلم و جور، از نشانه هاى معروف ظهور حضرت مهدى به شمار است . این نشانه ، در روایات بسیار، به چشم مى خورد. در بعضى به همین عنوان کلى ، مورد اشاره قرار گرفته ، چنانکه در روایت معروفى که با سندهاى گوناگون نقل شده آمده :
(( یملاء الله به الارض قسطا بعد ما ملئت ظلما و جورا .))
خداوند، به وسیله ظهور مهدى علیه السلام زمین را پر از عدل و داد مى سازد، پس از آن که از ظلم و ستم پر شده باشد.
یا از حضرت مهدى (عج ) نقل شده :
(( علامة ظهورى کثره الهرج و المرج و الفتن... .)) ))
نشانه آشکار شدن من ، زیاد شدن هرج و مرج و فتنه ها و آشوبهاست .
............
بر طبق روایتى از امیر مؤمنان على(ع) کشف هیکل یکى از نشانه هاى آخر الزمان است منظور از هیکل، هیکل حضرت سلیمان (ع) است که در عصر آن حضرت، معبد بسیار باشکوهى بود و در شهر بیت المقدس قرار داشت و پایه هاى آن بر روى 360 ستون از مرمر گران بها وکمیاب استوار بود و در آن ده ها سنگ قیمتى، الواح و نوشته هاى شگفت انگیز وجود داشت که هر بیننده اى را مبهوت مى ساخت.
زمین آن از بلور شفاف مفروش بود و آب ها از زیر آن روان بودکه بلقیس آن را دریاچه پنداشت و دامنش را بالا زدکه از روى آب عبورکند و به بارگاه حضرت سلیمان باریابد، پرده داران به او تذکر دادندکه آب ها از زیر یک پوشش بلورین روان است.
منبع: مرکز جهانی حضرت ولی عصر (عج)
مسجد شدن قبرستانها
یکى دیگر از نشانه هایى که براى ظهور امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ به صورت کلى مطرح شده است، تبدیل گورستانها به مسجد است در این باره به حدیثى از رسول خدا ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ توجه نمایید:
در حدیث معراج آمده است:
یا محمّد از جمله عطاهایى که بر تو مرحمت فرمودیم آن که آشکار خواهم کرد از نسل تو یازده امام که همه ایشان از نسل دختر تو فاطمه اند و آخرین ایشان مردیست که عیسى بن مریم در پشت سر او نماز خواهد خواند و پر مى کند زمین را از عدل و داد بعد از آنکه از ظلم و جور لبریز شود.
آنگاه رسول خدا ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ به درگاه الهى عرضه داشت:
در چه زمانى خواهد بود.
جواب فرمود:
یا محمّد هنگامى که علم از بین رود و ظاهر شود جهل و کشتار بسیار گردد و کم شوند علماء و فقهاء حقیقى و بسیار شوند شاعران و امّت تو گورستانها را مسجد سازند .
وقوع جنگ هاى بزرگ
انبوهى از احادیث با صراحت از نابودى مردم در اثر گرسنگى و قحطى و بیمارى و قتل و کشتار خبر مى دهند. آیا این به معناى جنگ جهانى است که میلیونها انسان را در هم مى کوبد و یا چیز دیگرى است. آنچه از روایات استفاده مى شود اینکه جنگهاى ویرانگرى واقع خواهد شد.
از امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ آورده اند که فرمود:
لا یخرج المهدی حتّى یقتل ثلث ویموت ثلث ویبقى ثلث
و نیز از آن حضرت آورده اند که فرمود:
بین یدی المهدی موت أحمر وموت أبیض . . . فأمّا الموت الأحمر: فالسیف وأمّا الموت الأبیض: فالطاعون.
قبل از ظهور مهدى مرگ سرخ و سفید خواهد بود . . . مرگ سرخ جنگ و خونریزى است و مرگ سفید طاعون است.
بنابراین بسیارى در اثر جنگ و خونریزى از بین مى روند.
آیتالله مجتبی تهرانی تأکید کرد: این که گاهی بعضی می گویند حضرت فریب اهل کوفه را خورد، اشتباه است. این حرف ها صحیح نیست، حالا از هر دهانی بیرون بیاید فرقی نمی کند.
حسین(ع) فریب اهل کوفه را نخورد
اینطور نبود که حضرت ـنعوذباللهـ فردی فریب خورده بر اثر بیخبری باشد، چون بعضیها به من گفتند که چه شد؟ مگر حضرت نمی دانست؟ گفتم نخیر شماها نمیدانید. من هم از نوشتهها و هم از گفتارها مطلع هستم. این هم که گاهی بعضی می گویند حضرت فریب اهل کوفه را خورد، اشتباه است. ـإن شاءاللهـ تسامح میکنند و مغرض نیستند. آقا این حرف را نزنید. این حرف ها صحیح نیست، حالا از هر دهانی بیرون بیاید فرقی نمی کند.
شیطانی نمیتوان به اهداف الهی رسید
شما میدانید که در باب تعلیم و تربیت، بُرد عمل بیشتر از حرف است. ظاهراً در این شبههای ندارید که بُرد عمل بالاتر از حرف است. امام حسین(ع) یک درس عملی داد و آن درس این بود که اگر هدفی کلی و الهی داشته باشی، با ابزار مادی و شیطانی به هدف نمی رسی.
راه رسیدن به هدف الهی چیست؟ دُرُست عکس است؛ راه رسیدن به هدف الهی، گذشت از این ابزار مادیت است. این خیلی مسئله مهمی است. یکوقت این ابزار مادی پیش تو جلوه نکند که خیال کنی با اینها میتوانی به هدفت برسی؛ یعنی اگر هدف الهی داری، نه باید از تطمیع استفاده کنی و نه تطمیع شوی؛ نه تهدید کنی و نه از تهدید بهراسی؛ نه تحمیق شوی و نه تحمیق کنی.
نقل کردم آنهایی که مقابل امام حسین(ع) بودند، کارشان یا تطمیع بود یا تهدید بود و یا تحمیق. بعد هم شایعهپردازی کردند، از قبیل اینکه ـنعوذباللهـ امام حسین علیه خلیفه قیام کرده است. حتی گفتند خارجی است. دیگر نمیخواهم بالاتر از این بگویم. یک دست «بوق» است و یک دست «اسلحه» است؛ با یک دست بوق، یک دست اسلحه کارِ الهی پیش نمیرود. مبنای خدا بر این است که این ابزار، ابزار مادّیت است. اینها ابزار مادی است و ابزار مادّی برای رسیدن به اهداف معنوی کاربرد ندارد. این اولین درسی است که ما از عمل امام حسین میگیریم.
برای رسیدن به هدف الهی باید از «جان» هم بگذری
این را هم بگویم که از نظر زندگی دنیایی ما، بالاترین و ارزشمندترین چیزی که برای ما هست، جان ما است. دُرُست است که مال، بستگان و سایر علاقههای مادی هم هست، اما رأس مخروط برای زندگی و نشئه دنیایی، جان است که امام حسین فاتحهاش را خواند! از اول تا آخر گفت هر کسی هدف الهی دارد و بخواهد به هدف الهیاش برسد، راهی جز این ندارد که از جان بگذرد. چه در نامهاش، چه در خطبههایش، چه مکالمات شخصیاش با افرادی که نصیحتش کردند، همین مطلب را مطرح میفرمود. ما تعبیر میکنیم «بالاتر از سیاهی رنگی نیست». حتی نگفت اگر کُشته هم شوم از هدفم دست بر نمی دارم، بلکه گفت میدانم کشته میشوم، میدانم قطعهقطعهام میکنند، میدانم سر من را میبرند، جای قبرم را هم میدانم، ولی اینها برای این است که به هدف معنوی و الهی خودم برسم.
از جانگذشتگی برای اهداف الهی، سنتی الهی است
این یک اصل معرفتی از معارف الهی است. یکوقت میگویی از معارف اسلامی است، اما این از معارف الهی است. آیه ای میخوانم که این سنّت الهی را مطرح کرده است: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة»؛ اوّل رأس مخروط را میگوید؛ اول «أنفسَهم» است، بعد می گوید «أموالَهم»، بعد هم میگوید «فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُون وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّاً فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ». (سوره توبه، آیه 11) یعنی سنت الهیه است و اختصاص به هیچ دین خاصّی هم ندارد. اینجا جای این نیست که بخواهم برای شما آیه را تفسیر کنم، چون در آن یک جنبه معادلهای نهفته است.
«جاودانگی» و «خوشی» را در نشئه دنیا نخواهی یافت!
آنهایی که میگویند ما اعتقاد داریم، یعنی میگویند مبدأ و معاد را قبول داریم، اگر مبدأ و معاد را قبول دارید، نشئه دنیا و آخرت را قبول دارید، این را بدانید که یک تقابل بین نشئتین است. هستی ما در این عالم و خوشی ما در رابطه با این هستی، دو مورد است؛ هم میخواهیم باشیم و هم میخواهیم خوش باشیم. بدانید اولاً اینجا از آن «بودِ جاودانه» خبری نیست. هستیِ اینجا، هستیِ حقیقیِ واقعی نیست؛ بلکه «نمودی از بود» است. زندگی همیشگی و جاودانه برای آن نشئه دیگر است. به تعبیر قرآنی، «دارِ حَیَوان» آنجا است. از طرف دیگر، میخواهی خوش باشی؛ بدان خوشیهای دنیا، خوشیِ ناخالص است؛ «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً».(سوره انشراح، آیه 6) خوشیِ خالص در نشئه آخرت است.
بعد برای دستیابی به آن بودِ جاودانه و آن خوشیِ خالص، باید از این بودِ موقت که نمودی از «بود» است، دست برداشت و از این لذت آمیخته با درد و از این شیرینی آمیخته به تلخی باید صرف نظر کرد. حسین (ع) آمد به شما این را گفت.
روایتی میخوانم از امام علی(ع) که فرمودند: «فَلَا یَغُرَّنَّکُمْ مَا أَصْبَحَ فِیهِ أَهْلُ الْغُرُورِ»؛ یعنی فریب آن چیزهایی را نخورید که مغرورین به این حیات دنیوی، فریبش را خوردند. به دو جهت: «فَإِنَّمَا هُوَ ظِلٌّ مَمْدُودٌ»؛ اوّل اینکه این چیزی که میبینی، سایه است و نور نیست؛ نمود است و بود نیست.دوم اینکه خیال نکنی این سایه پایان ندارد! بلکه: «إِلَى أَجَلٍ مَعْدُودٍ».(بحارالانوار، 34، 252) فریبخوردهها اینها هستند که این ابزارها را به دست میگیرند، ولو اینکه به ظاهر هم بگویند ما به مبدأ و معاد معتقد هستیم.
آیهای که اول جلسه میخوانم خیلی گویا است: «الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا». اینها دینشان را مسخره کردهاند و به مسخره گرفتهاند؛ میگوید مسلمانم، میگوید متدیّنم، میگوید متشرّع هستم، شعار اسلام هم میدهد، امّا مغرور به این زندگی دنیا است؛ چون هم اهل تطمیع، هم تهدید و هم تحمیق است. این شخص مصداق همین آیه است: «الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا». حسین(علیه السلام) آمد این مسأله را عملاً مطرح کرد. این را هم به همه گفت،؛ نه خود مغرور بود نه دیگران را مغرور کرد. حالا اگر انسان بخواهد بفهمد به معنای واقعی و حقیقی دین دارد یا دین ندارد، هر کسی برود بنشیند پیش خودش فکر کند. در روایات ما، این را در یک قالب به اسم دوراهی دنیا و آخرت میریزند.
«بدتر از بد» کسی است که آخرتش را به دنیای دیگری بفروشد
حالا من اینجا این نکته را بگویم؛ یک وقت شما مثلاً ـنعوذ باللهـ به فکر دنیای خودتان هستید و برای دنیای خودتان و ریاست و پول و امثال این حرفها تطمیع میشوید. وعده پُست و پول به شما میدهند و یا تهدید یا تحمیق می شوید و از باورهای دینی شما میخواهند سوءاستفاده کنند و در دام این فریبها قرار دهند، یا ـنعوذ باللهـ دیگری را فریب میدهید که عُمده این است که دیگران را فریب میدهید برای اینکه به اهداف شیطانیتان برسید. اینها برای خودتان است. امّا یکوقت نه، وضع بدتر است؛ و آن جایی است که میخواهید برای دیگری پل پیروزی شوید تا او به دنیایش برسد. من دینم را بگذارم برای اینکه دنیای دیگری آباد شود. باید راجع به حماریّت چنین کسی افعل تفضیل درست کرد!
روایتی از پیغمبر اکرم است که فرمود: «شَرُّ النَّاسِ مَنْ بَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ»؛ بدترینِ مردم کسی است که آخرتش را به دنیا بفروشد، یعنی آن نشئه جاودانه و خوشی خالص را با نشئه دنیایی که موقت و خوشیاش ناخالص است، مبادله کند. «وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ مَنْ بَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیَا غَیْرِه».(بحارالانوار، 74، 46) و بدتر از آن کسی است که بیاید آن نشئهاش را بگذارد برای اینکه کسی دیگر به دنیایش، به پول و به ریاست برسد.
دیندارِ حقیقی، سرِ دوراهیِ دنیا و آخرت دست از آخرت برنمیدارد
اگر میخواهی بفهمی واقعاً و حقیقتاً متدینی یا نه، ببین سرِ دوراهی دنیا و آخرت، کدام را انتخاب میکنی؛ اگر دیدی از این مواهب دنیایی گذشت کردی و آن طرف را ترجیح دادی، بفهم دینداری. اگر این چنین نبود، برو دین پیدا کن. در روایتی مفصل از امام صادق(علیه السلام) از آباء گرامیشان، از پیغمبر اکرم نقل میکنند که حضرت فرمودند: «ألا وَ مَنْ عُرِضَتْ لَهُ دُنْیَا وَ آخِرَةٌ فَاخْتَارَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ لَقِیَ اللَّهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَیْسَتْ لَهُ حَسَنَةٌ یَتَّقِی بِهَا النَّارَ»؛ کسی که سرِ دوراهی دنیا و آخرت برسد و دنیا را انتخاب کند، روز قیامت خدا را طوری ملاقات میکند که دیگر حسنه ای ندارد که بتواند از آتش دوزخ نجات پیدا کند. «وَ مَنِ اخْتَارَ الْآخِرَةَ عَلَى الدُّنْیَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ غَفَرَ لَهُ مَسَاوِیَ عَمَلِهِ».(بحارالانوار، 70، 103) اما اگر آخرت را انتخاب کرد، خشنودی خدا را به دنبال دارد.
حُر، بر سر دوراهی دنیا و آخرت
تمام این حرکتهایی که حسین(ع) کرد برای ابنای بشر خیلی چیزها را روشن کرد. میخواهم وارد توسلم شوم. نقل میکنند در بین راه به یکی از منازل که رسید، دستور داد آب زیاد بردارید. حرکت کردند. در بین راه یکی از این اصحاب حسین(ع) گفت: «الله اکبر، الله اکبر». امام فرمود چرا تکبیر میگویی؟ گفت در این بیابان بیآب و علف نخلستان پیدا شده است! این معجزه است! اینجا بیابان بیآب و علف چطور نخلستان پیدا شده است؟! یکی از اینها دقت کرد، گفت نه آقا، نخلستان نیست؛ سوارها با سرنیزهها است. چه میگویی تو؟! حسین(ع) گفت صبر کنید. ایستادند تا آنها آمدند و نزدیک شدند و بالأخره دیدند حُر است با هزار نفر سوار.
حسین(ع) گفت آبهایی که گفتم بردارید، بدهید به اینها؛ اینها در این بیابان تشنه هستند. واقعاً در ابنای بشر حسین(ع) کارهایی کرده که واقعاً عجیب است. گفت آبشان بدهید، اینها تشنه هستند. حتی دارد یکی از آنها که عقب مانده بود وقتی رسید، خودِ حضرت با دست مبارکش به او آب داد. ما واقعاً چه باید بگوییم؟! آخر این پسر علی است و دیده است پدرش در صفین با معاویه چه کار کرد.
اینها دشمن هستند، اما حسین به ابنای بشر درس داد و گفت دشمن خونیات هم که آمده و میخواهد تو را بکُشد و تو هم میخواهی جانش را بگیری، اما برای او از آب دریغ نکن. میخواهی بجنگی، بجنگ؛ میخواهی بکُشی، بکُش؛ امّا به او تشنگی نده؛ آب به او بده.
آمدند و آن صحبتها بین حضرت و حُر رد و بدل شد که من دیگر نمیخواهم زیاد طول بدهم؛ گذشت تا اینکه موقع ظهر و نماز شد و حسین(ع) به حُر گفت، تو برو با اصحابت نماز بخوان، من هم با اصحابم نماز می خوانم. حُر گفت نه، من هم میآیم خدمت شما، من با شما نماز می خوانم. همینجا آرامآرام نشانههای سعادتمندی حُر دارد نمایان میشود. حُر درست است که مَساویِ عمل داشت، نه اینکه نداشت، اما بین دوراهی دنیا و آخرت ببین دارد چهکار میکند. این اولین دوراهی بود.
دوراهی دوم وقتی بود که حسین(ع) حرکت کرد و گفت حالا که نمیخواهید به کوفه بیایم، من میروم. حُر آمد جلوی حضرت را گرفت و گفت من نمیگذارم بروی. حسین(ع) به او گفت: «مَا تُرید؟ ثَکِلَتکَ أمُّک»؛ چه میخواهی؟ مادرت به عزایت بنشیند! خیلی تند بود! برای عرب خیلی تند است. رو کرد به حسین چه گفت؟ ببین حُرّ سرِ دوراهی دنیا و آخرت چه میکند! گفت به خدا قسم، اگر غیر تو اینطور اسم مادر مرا برده بود، من هم اسم مادر او را همینطور میبردم؛ امّا چه کنم که مادر تو زهرا(ع) است و چارهای جز این ندارم که نام او را به بهترین وجه ببرم.
سومین دوراهی روز عاشورا بود. امام حسین با ابوالفضل پیش عمرسعد آمد. حُر هم بود؛ او اولین سردار لشکر عمرسعد است. عمر سعد پیشنهادهای امام حسین را قبول نکرد. حُرّ رو کرد به عمرسعد و گفت پیشنهادهای امام حسین را قبول نمیکنی؟ گفت نه، میخواهم با او آنچنان جنگی کنم که آسانترینِ آن این باشد که دستها از پیکرها و سرها از بدنها جدا شود. اینجا بود که حُر کنار کشید. مهاجر بناوس میگوید من دیدم حُر سوار مَرکَب است، اما بدنش دارد میلرزد. بین دوراهی دنیا و آخرت قرار گرفته است؛ انتخاب برایش خیلی سخت است. به او گفتم ای حُر، اگر از سردارهای کوفه سؤال میکردند، من از تو تجاوز نمیکردم؛ این چه حالی است که در تو میبینم؟! گفت ای مهاجر، خودم را بین بهشت و جهنم میبینم. به خدا قسم جز بهشت هیچ چیز را انتخاب نمیکنم.
مهاجر می گوید دیدم حُرّ رکاب را زد و حرکت کرد و به سوی خیام حسین(ع)رفت؛ اما جملاتی را هم میگوید: «اللّهمَّ إلیکَ أنَبتُ فَتُب عَلَیَّ»؛ خدا تو را انتخاب کردم. میدانی مساوی عملم چه بود؟ «فَإنّی فَقَد أرعَبتُ قُلُوبَ أولِیَائِکَ وَ أولَادِ بِنتِ نَبِیِّکَ»؛ من دل دوستان تو را لرزاندم؛ من دل بچههای دختر پیغمبرت را لرزاندم؛ من این زن و بچه را ترساندم... نزدیک خیام حسین رسید. اینجا یک جمله از حسین نقل کردهاند. وقتی حُرّ پیاده شد، نمیدانم صورتش روی خاک گذاشت یا سرش پایین بود که حسین(ع) به او گفت: «إرفَع رَأسَکَ». سرت را بلند کن! خدایا ما را امشب به حُبّ حسین(ع) سربلند کن! به حسین(ع) عرض کرد: «هَل لِی مِن تَوبَة»؟(اللهوف، 102) آقا، آیا خدا توبه من را قبول میکند؟ حسین فرمود بله، خدا توبهپذیر است...
منبع: ادیان
برچسب ها: امام حسین(ع) ، کاروان امام حسین(ع) ، شهادت ، کوفه ،
انطباق دقیق رویدادهای تقویم هجری قمری و شمسی کار سختی است؛ اما با استفاده از نرمافزارهای رویت هلال مشخص میشود که عاشورای 61 هجری قمری در روز سهشنبه 20 مهر یا چهارشنبه 21 مهر اتفاق افتاده است.
تقویم رسمی کشور بر اساس هجری خورشیدی است. همانطور که از نام آن بر میآید، مبداء آن هجرت پیامبر اسلام (صلیا... علیه و آله و سلم) از مکّه به مدینه است و طول سال آن، مدت زمان بین دو عبور متوالی مرکز خورشید از نقطه اعتدال بهاری است که به طور متوسط 365.242198 شبانهروز یا 365 شبانهروز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 45 ثانیه حساب شده است.
برخلاف تصور عموم، تقویمی که امروز از آن استفاده میکنیم، از سال 1304 هجری خورشیدی به عنوان تقویم رسمی کشور مورد استفاده قرار میگیرد؛ اما تقویم هجری قمری برای ثبت بسیاری از وقایع تاریخی مورد استفاده مورخان بوده است. ضمن آنکه بسیاری از مناسبتها و اعیاد تقویم بر پایه هجری قمری است. بنابراین مسئله انطباق تاریخ های تقویم هجری قمری و شمسی همواره مورد توجه منجمین و مورخین بوده است. یکی از این موارد انطباق واقعه عاشورا (10 محرم 61 هجری قمری) با تقویم هجری شمسی است. برای وارد شدن به این بحث، ابتدا نگاهی دقیقتر به تقویم هجری قمری میاندازیم.
مبنای تقویم هجری قمری
تقویم هجری قمری هلالی، تقویم دینی مسلمانان جهان است. مبدأ این تقویم، اول محرم سالی است که پیامبر اکرم (صلیا... علیه و آله و سلم) از مکة معظمه به مدینة منوره هجرت فرمود. این مبدأ در اغلب کشورهای اسلامی ، روز جمعه 1 محرم سال 1 هجریقمری، مطابق 27 تیر 1 هجریشمسی و مطابق 16 ژوئیة 622 میلادی (ژولینی) اختیار شده است. سالهای این تقویم شامل 12 ماه قمری هلالی است که به ترتیب عبارتند از: محرم ،صفر، ربیعالاول، ربیعالثانی، جمادیالاول، جمادیالثانی، رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذیالقعده و ذیالحجه.
طول ماه هلالی، مدت زمان بین دو لحظة ماه نوی نجومی متوالی است. مقدار متوسط طول ماه هلالی حدود 29.530589 شبانهروز یا معادل 29 شبانهروز و 12 ساعت و 44 دقیقه و 3 ثانیه است. بنابراین به طور متوسط طول سال قمری برابر با 354.367068 شبانهروز = 29.530589 × 12 است. این تقویم به دو شکل هلالی و قراردادی مورد استفاده قرار می گیرد.
تقویم هجری قمری هلالی
در این نوع تقویم که در کشورهای اسلامی به منظور تعیین اعیاد و مناسبتهای مذهبی استفاده میشود، تاریخ اول هر ماه با رؤیت هلال ماه نو در شامگاه روز بیستونهم یا سیاُم ماه قبل، تعیین میشود. در نتیجه، تعداد شبانهروزهای هر ماه قمری برابر با مدت زمان بین دو رؤیت متوالی هلال ماه نو است. این نوع روش آغاز ماه، پیش از اسلام به ویژه در بین اقوام سومری، بابلی و یهودی نیز رایج و سابقهی طولانی داشته است.
پیشبینی وضعیت رؤیت هلال ماههای قمری به مقادیر مشخصههای ماه و خورشید و موقعیت جغرافیایی رصدگر در لحظه غروب خورشیدِ روز بیستونهم ماه قبل بستگی دارد. در واقع در این تقویم کارشناسان با محاسبه مشخصههای ماه و خورشید در زمان غروب خورشید روز بیستونهم ماه قمری و مقایسه آن با معیارها و رکوردها، وضعیت رؤیتپذیری هلال ماه را پیش بینی میکنند.
این امکان وجود دارد که هلال ماه نو در مکانی بر روی کره زمین، دقایقی بعد از غروب خورشید روز بیستونهم رؤیت شود و در مکان دیگری رؤیت نشود که این اختلافِ یک شبانهروزی در رؤیت هلال ماههای قمری، اختلاف یک شبانهروزی را در تقویم هجری قمری هلالی کشورهای اسلامی سبب میشود.
مطابق حکم شرعی اگر هلال ماه در شامگاه بیستونهم ماه رؤیت شود، آن ماه به پایان رسیده و فردا اول ماه بعد است؛ ولی اگر هلال ماه در شامگاه روز بیستونهم رویت نشد، ماه 30 روزه میشود. بنابراین ماه قمری نمیتواند 28 روزه یا 31 روزه باشد. ضمن آنکه در تقویم هجری قمری هلالی، برای توالی ماههای 29 و 30 روزه نظم و قاعده مشخصی وجود ندارد. از این رو ممکن است چند ماه متوالی 29 روزه یا 30 روزه وجود داشته باشد.
تقویم هجری قمری قراردادی
تاریخنویسان و سایر پژوهشگران برای سهولت در محاسبات روزمره تقویم هجری قمری و بر طرف کردن اشکالات ناشی از اختلاف در تقویم هجری قمری هلالی در کشورهای اسلامی، از تقویمی به نام«تقویم هجری قمری قراردادی» استفاده می کنند. البته این نوع تقویم در تعیین اول ماههای قمری کاربردی ندارد.
مبداء تقویم و نام ماههای این تقویم همانند تقویم هجری قمری هلالی است. اما تعداد شبانهروز ماههای این تقویم، متناوباً 30 و 29 شبانهروز است. یعنی ماه محرّم 30 شبانهروز، ماه صفر 29 شبانهروز و همینطور تا آخر در نظر گرفته میشود. البته همانطور که ذکر شد، این نوع تقویم در تعیین اول ماههای قمری تقویم کشورهای اسلامی کاربردی ندارد.
محاسبه عددی تاریخ واقعه عاشورا
همانطور که ذکر شد، مبدا هر دو این تقویم ها یکی است اما طول سال آنها با یکدیگر متفاوت است. در واقع طول سال قمری به طور متوسط 10.87513 شبانهروز کمتر از سال شمسی است و همین باعت اختلاف 43 ساله بین این دو تقویم شده است (43= 1389-1432). بسیاری از مردم، این مسئله را با جابه جایی ماه مبارک رمضان در بین فصول سال تجربه کردهاند.
یک روش به دست آوردن تاریخ هجری شمسی واقعه عاشورا استفاده از همین مقادیر متوسط طول سال شمسی و قمری است. امسال اول محرم 1432 مصادف با سهشنبه 16 آذر 1389 بود. با توجه به اینکه از اول محرم سال 61 هجری به اندازه 1371 سال قمری گذشته، پس از آن روز به اندازه 485837.25 شبانهروز طی شده است که اگر این عدد را بر طول متوسط سال شمسی تقسیم کنیم به 1330 سال و 65 روز میرسیم. این بدان معنی است که اگر از 16 آذر 1389 به این اندازه به عقب برویم به 11 مهر 59 هجری شمسی میرسیم که مقارن با اول محرم سال 61 هجری قمری است. بنابراین با این محاسبه ساده درخواهیم یافت که 10 محرم (عاشورا) سال 61 هجری قمری مقارن با 20 مهر سال 59 هجری شمسی است.
محاسبه تاریخ واقعه عاشورا بر اساس رویت هلال
با استفاده از تطبیق تقویم هجری قراردادی با میلادی (به کمک نرمافزارهایی مانند (Accurate Times مشخص میشود که اول محرم 61 هجری قمری برابر 1 اکتبر 680 میلادی (ژولی) است و بنابراین عاشورا مقارن با 10 اکتبر 680 میلادی (ژولی) یا چهارشنبه 21 مهر 59 هجری شمسی است. البته به دلیل استفاده از تقویم قراردادی این تاریخ میتواند یک یا دو روز با تاریخ واقعی اختلاف داشته باشد.
حال با مراجعه به نرمافزارهایی مانندMoon Calculator مشخص میشود که مقارنه ماه و خورشید (ماه نو) در محرم سال 61 هجری در ساعت 17:11 به وقت محلی روز 28 سپتامبر 680 میلادی اتفاق افتاده و در شامگاه فردای آن روز، 29 سپتامبر، هلال ماه در کربلا به جدایی بیش از 11 درجه از خورشید رسیده و در زمان غروب خورشید، ارتفاع ماه بیش از 8 درجه است. رویت چنین هلالی با چشم غیرمسلح ممکن است؛ بنابراین پیشبینی میشود که 30 سپتامبر 680 میلادی مقارن با اول محرم 61 هجری قمری باشد. بنابراین 10 محرم مقارن با 9 اکتبر 680 میلادی یا سهشنبه 20 مهر 59 هجری شمسی میشود.
مطابق این بررسی نتیجه میشود که واقعه عاشورا (10 محرم 61 هجری قمری) در روز سهشنبه 20 یا چهارشنبه 21 مهر 59 هجری شمسی اتفاق افتاده است.
*کارشناس ارشد مرکز تقویم موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران
منبع: ادیان
عاقبت قاتلان امام حسین علیه السلام
مـخـتار زمانی که تصمیم بر نابودى قاتلان امام حسین(علیه السلام) گرفت، گفت: «دین ما به ما اجازه نمىدهد که بگذاریم کسانى که حسین(علیه السلام) را کشتهاند در این دنیا، با امنیت و آسایش زندگى کـنـنـد، آنگـاه در حقیقت، من ناصر و خونخواه آل محمد(صلی الله علیه و آله) نیستم، بلکه کذّاب خواهم بود. براى دستیابى بر آن جانیان، از خدا کمک مىطلبم و خداى را سپاسگـزارم کـه مـرا شـمـشیرى بر سر آنان قرار داده و نیزهاى که بر آنان وارد خواهد شد و انتقام گیرنده آنان که حق اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را بگیرم و بر خداوند حق است که آنان را که دستشان به خـون اهـل بـیـت پیامبر آغشته شده به قتل برساند و آنان که حق خاندان پیامبر را نادیده گـرفتهاند خوار و ذلیل کند. پس آنان را به من معرفى کنید تا تعقیبشان کنم و ریشه آنان را برکنم.
مختار همه همت خود را براى این هدف مقدّس، کـه هـدف اصـلى قـیـام او بـود، بـه کـار برد.(1) موسى بن عامر مىگوید: «مختار فرمان داد که قاتلان امام حسین(علیه السلام) را تعقیب کنید و مىگفت: بـه خدا قسم، آب و خوراک بر من ناگوار است تا این که زمین را از لوث وجود آن ناپاکان پاک سـازم.»(2) بـنـابراین، عدهاى به صورت گروهى و عدهاى نیز فرد فرد به دست انتقام و عدالت سپرده شدند و به جزاى اعمال ننگین خود رسیدند.
نحوه کشته شدن یزید
یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت. به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام میکنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر میبرد. نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند.
یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب میکشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد.
یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر من را احترام میکنی! آن اعرابی گفت ای برادر تو کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی(علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا.
اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت که بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت میگرفت و یزید را بر زمین میکشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.(3)
الف ـ اعدامهاى دسته جمعى
مختار تمام کسانى را کـه در روز عاشورا، با اسب بر بدن مقدس امام حسین(علیه السلام) و شهدا تاخته بودند و تـعـدادشان ده نفر بود، را دستگیر کردند، دست و پایشان را بستند، از پشت بر زمین خواباندند و به زمین میخ کردند و اسبها را با نعل تازه، بر بدنهاى آنان تاختند تا پیکر آنان در هم شکـسته شد و به هلاکت رسیدند.(4) سپس بدنهاى آنان را به آتش سوزاندند. ایـنـان عـبـارت بـودنـد از: اسـحـاق بـن حـوبـه، اخـنـس بـن مـرثـد، حـکـیـم بـن طفیل، عمرو بن صبیح، رجاء بن منقذ عبدى، سالم بن خیثمه، واحظبن ناعم، صالح بن وهب، هانى بن ثبیت و اسید بن مالک .
ابو عمرو گوید: مـا بعدها در مورد سابقه این ده نفر بررسى کردیم. به این نتیجه رسیدیم که همه آنان زنازاده و فرزندان نامشروع بودند.(5)
دویـسـت و چهل و هشت نفر از عاملان اساسی واقعه کربلا که در شورش کوفه دستگیر شده بودند، همه یکى پس از دیگرى گردن زده شدند. آنان در میان پانصد نفرى بودند که در شورش کوفه بر ضدّ مختار دستگیر شدند.
شمر بن ذى الجوشن در روز عاشورا شترى را که مخصوص سوار شدن امام حسین(علیه السلام) بود، را به عنوان غنیمت گرفـت و به کوفه آورد و بـه شکرانه قتل فرزند پیامبر(صلی الله علیه و آله) آن شتر را نحر کرد و گوشتش را بین دشمنان اهل بیت در کوفه تقسیم نمود. مختار دستور داد تمام خانههایى را که آن گوشت وارد آن شده بـود و افرادى را که دانسته از آن گوشت خوردهاند، شناسایى کنند. همه آن خانهها را ویران کرد و کسانى را که از آن گوشت خورده بودند اعدام نمود.(6)
ب ـ اعدام سران کوفه
سران کوفه که در قیام خونخواهى عاشورا کشته شدند عبارت بودند از:
1ـ عـمـر بـن سـعد:
او فرمانده کل نیروهاى یزید در کربلا و از جمله کسانى بود که نامش در سـیـاهـه قـصـاص شـونـدگـان قـرار داشت. او پیش از دستگیرى به سراغ مختار آمد و خود را معرفى کرد و با شروطى، اماننامه گرفت. اما پس از کشتار قاتلان امام حسین(علیه السلام) در کوفه، نامهاى از محمد حنفیه به مختار رسید مبنى بر این که جزای عمر بن سعد را بدهد. مختار دید بـعـضـى از شـروط امـاننامه توسط عمرسعد نقض شده است. به همین بهانه، او را احضار کرد. او ابتدا قصد فرار داشت اما برایش میسر نشد. همین بهانه مختار را در کشتن او مصمّم ساخت .
او در مـقـابـل ابـو عـمـرو، رئیس شهربانى مختار مقاومت کرد تا امان بگیرد اما او را امان نداد. آنقدر بر پیکر او شمشیر زدند تا کشته شد و سر بریدهاش را نزد مختار آوردند.
مختار از حفض فرزند عمر سعد پرسید: آیا او را مىشناسى؟
حفض گفت: در زندگى پس از او خیرى نیست .
مختار گفت: پس از او زندگى نخواهى کرد. سپس دستور داد او را نیز گردن بزنند، پس از آن که پـسر عـمـر سعد هم کشتـه شد اظهار داشت: یکى در مـقـابل خـون حسین(علیه السلام) و دیگرى در قبال على اکبر حسین ولى یکسان نیستند، به خدا قـسم اگـر سه چهارم قریش را بکشم تلافى یک بند انگشت حسین(علیه السلام) نشده است.(7) مختار سر بریده عمرسعد را به حجاز، نزد محمد حنفیه فرستاد. وقتى چشم فرزند امیرمؤمنان به سر بریده ابن سعد افتاد، فرمود:
«اَللّهـُمَّ لا تَنْسِ هذَا الْیَوْمَ لِلْمُخْتارِ وَاجْزِهِ عَنْ اهل بیت نَبِیِّکَ محمّدٍ(صلی الله علیه و آله) خَیْرَ الجَزاءِ. فَوَاللهِ ما عَلَى الُْمخْتارِ بَعْدَ هذا مِنْ عُتْبٍ» (8)؛ خدایا این روز مختار را داشته باش و او را از جانب خاندان پیامبرت محمد(صلی الله علیه و آله)، بهترین پاداش را عنایت فرما. به خدا سوگند، پس از این عتابى بر مختار نیست .
2ـ شـمـر بـن ذى الجـوشن؛
این فرد جنایتکار شماره یک کربلا، توانست از چنگ مختار بگریزد اما مختار دسـتـور داد کـه او را هـر کجا رفته اسـت پـیـدا کـنـنـد و بـه سـزاى اعمال ننگینش برسانند. شمر در ماجراى شورش کوفه بر ضدّ مختار از عاملان اصلى بود.
مـسـلم ضـبـائى، که هم قبیله شمر بود، مىگوید: «ما فرار کردیم و خود را به محلى در مسیر کـوفـه و بصره به نام ساتیدما رساندیم و در نزدیکى آن محل، دهکده کوچکى به نام کلتانیّه در حوالى سواحل فرات قرار داشت. ما در کنار تپّهاى مخفى شدیم که توسط یک روستایی جای ما لو رفت. شب هنگام بود که ماموران مختار ما را محاصره کردند. شمر را دیدم که جامهاى خوشبافت به تن داشت و بدنش پیس(بیماری برص) بود. ما حتى فرصت سوارشدن بر اسب را نیافتیم. درگیرى شدیدى رخ داد. ساعتى بعد صداى الله اکبر شنیدم و کسى فریاد زد خداوند، خبیثى را کشت.(9)
شیـخ طوسى(ره) مىنویسد: «شمر را دستگیر کردند و نزد مختار آوردند. مختار دستور داد گـردن او را زدند و جسدش را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکى از یاران مختار با پاى خود سر شمر را لگد مىکرد.»(10)
عبدالرحمن بن عبد مىگوید: من شمر را به هلاکت رساندم. مختار تا نگاهش به سر بریده شمر افتاد، سجده شکر به جاى آورد و دستـور داد آن سـر را بـالاى نـیـزه کـنـنـد و مقابل مسجد جامع شهر در معرض دید مردم قرار دهند تا موجب عبرت همگان باشد.(11)
3ـ بـجـدل بن سلیم:
وی در روز عاشورا، براى غارت انگشتر امام حسین(علیه السلام)، انگشتان حـضـرت را قـطـع کـرد. مـخـتـار دسـتـور داد انـگـشـتان آن خبیث را قطع کردند، سپس دو پایش را بریدند و آنقدر در خون غلتید تا به هلاکت رسید.(12)
4 ـ خـولى بـن یـزیـد اصـبـحـى:
وی از چـهـرههـاى کـثـیـف حـادثـه عـاشـورا بـود. او مـامـور حـمـل سـر بـریـده امـام حـسـیـن(علیه السلام) و قـاتـل عـثـمـان بـن عـلى، بـرادر امـام حـسین(علیه السلام)، بوده است.(13)
عصر روز عاشورا عمر سعد سر امام را به خولى سپرد تا نزد عبیدالله ببرد، چون خـولى وارد شهر شد و جلو قصر آمد در قصر بسته شده بود، لذا به خانه خود رفت و سر را زیر طشت نهاد. زنش پرسید چه خبر آوردى؟ خولى گفت: ثروت روزگار را برایت آوردهام، این سر حسین بن على است که در خانه ما است. زن گفت: واى بر تو، مردم با طلا و نقره از سفر مىآیند و تو سر پسر پیغمبر را به خانه مىآورى؟ به خدا قسم من دیگر با تو زندگی نخواهم کرد. زن هنگام خارج شدن از خانه، مـشاهده کرد که نور از زیر طشت تـا آسمـان مـتـصل است. مىگوید به خدا قسم مرغان سفیدى را دیدم که اطراف طشت در پروازند. وقتی صبح شد خولى سر امام را نزد ابن زیاد برد.(14)
مـخـتـار، ابو عـمره رئیس گارد خود را با جمعیتى مامور کرد تا خولى را دستگیر کنند. ایشان خـانه خـولى را مـحاصره کردند، ابوعمره وارد خانه شد و خانه را بازرسى کردند. از زنش سراغ خولی را گرفتند. او گـفـت نمـىدانم ولی با دست و سر به طرف مستراح اشاره نمود، وارد مستراح شدند و او را بیرون کشیدند در حالی که زنبیلى به جاى کلاه بر سر نهاده بود، ابوعمره به سراغ مختار فـرستـاد و درباره وى کسب تکلیفى نمود، مختار خود آمد و دستور داد جلو خانهاش او را بکشند و سپـس جسدش را آتـش زدند، مـخـتـار ایستـاد تـا تـمـام جسد به خـاکستـر تبدیل شد.(15)
5ـ سنان بن انس:
وی از چهرههاى جنایتکار کربلا و کسى است که به خیمههاى امام حسین (علیهالسلام) یـورش بـرد و در آخـرین لحظات عمر امام، نـیـزهاش را به سینه حضرت فرو برد. در بـعـضـى مـقـاتـل نـیـز نـقـل شـده کـه او سـر مـقـدس امـام حـسـیـن(علیه السلام) را از بـدن جـدا کـرده اسـت.(16) پـس از دستگیرى او، به دستور مختار، دست و پایش را بریدند و هنوز جان داشـت کـه او را در دیـگ روغـن جـوشـان افـکـنـدنـد و اینگونه به نتیجه اعمال زشت خود رسید.(17)
6- حکیم بن طفیل قاتل حضرت اباالفضل علیه السلام
حکیم بن طفیل از سران حادثه عاشورا بود، که امام حسین(علیه السلام) را تیرباران نمود و حضرت اباالفـضل(علیهالسلام) را شهید کرد و لباس و اسلحه او را غـارت نمـود. عـبدالله بن کامـل به دستور مختار، او را دستگیر کرد. عدى بن حاتم، که هم قبیله او بود، از او شـفـاعـت کرد، اما مؤثر واقع نشد و به دستور ابن کامل، که از فرماندهان مختار بود، او را تیرباران کردند.
حکیم را که شانههایش بسته بود در کنارى نگه داشتند و به او گفتند: تو بودى که لباسهاى عـباس بن على(علیهماالسلام) را غارت کردى؟ اکنون لباسهاى تو را در زنده بودنت بیرون مىآوریم. پس او را برهنه کردند و آنگاه گفتند: تو بودى که تیر به طرف حسین(علیه السلام) پـرتـاب نمودى و مىگویى که تیر من به جامه امام رسید و او را آزار نرسانید؟ به خدا قسم تو را تیرباران مىکنیم چنان که امام را هدف تیر قرار دادى. پس از سه طرف تیرها به سویش پرتاب گردید و او را بر زمین افکند، آنقدر تیر بر بدنش زدند که مانند خارپشت گردید.(18)
7- عبیدالله بن زیاد:
پـس از آن که مـخـتـار از طرف شورشیان کوفه آسوده خاطر شد و آنان را سر جاى خود نشانید ابراهیم پسر مالک اشتر را مامور جنگ با ابن زیاد نمود.
در حین جنگ ابراهیم شخصاً ابـن زیـاد را از نـظر دور نمىداشت و صفها را مىشکافت تا خود را به او برساند. ابن زیاد غرق در سلاح، با نیزهاش به هر طرف حمله مىکرد. ناگهان ابراهیم، خـود را در مقابل ابن زیاد دید و چون عقابى شکارى به او حمله برد و شمشیر خود را آنچنان محکم بر کمر او فرود آورد که تاریخ مىنویسد: ابن زیاد جلوى دست و پاى اسبش، غلتید و همانند گاوى که سرش را بریده باشند، صدا مىکرد.(19) بدن او به دو نیم شـد؛ قـسـمـت بـالاى بـدن او بـه یـک طـرف و قسمت پایین بدنش به طرف دیگر پرتاب شد و ابراهیم فریاد زد: «ابن زیاد را کشتم.»(20) نکته قابل توجه اینجاست که این واقعه در روز عاشوراى سال 67 ه . ق واقع شد و او در آن هنگام سى و نه ساله بود.(21)
ابراهیم دستـور داد سر ابن زیاد را از بـدنـش جـدا کـرده و جـسـدش را بـه آتـش کشیدند.(22) سپس گفت: «خدا را شکر مىکنم که ابن زیاد به دست من کشته شد.»
سر ابن زیاد را براى مختار آوردند و مختار برخاست و پایش را روى سر او نهاد و سپس دستور داد کفش او را آب بکشند و طاهر کنند، آن را بر دروازه شهر کوفه نصب نمود و سپس دستور داد آن سـر را بـا تعدادى از سرهاى بریده سران شام بـه مدینه نزد امام سجاد(علیه السلام) و محمد حنفیه بفرستند.(23)
مختار دستور داد: اول دو دست حرمله را قطع کنید.(همان دو دستى که با یکى کمان را مىگرفت و با دیگرى تیر را رها مىکرد؛ یک بار گلوى على اصغر را نشانه گرفت، یک بار چشم اباالفضل (علیه السلام) را نشانه رفت و یک بار هم قلب حسین(علیه السلام) را شکافت.) سپس فریاد زد: دو پایش را هم قطع کنید!
ماموران اجرا کردند. آنگاه صدا زد: آتش، آتش . فوراً چوبهاى خشک و نازکى را روى بدن نیمه جان او ریختند و آن را به آتش کشیدند.
هنگامى که سر ابن زیاد را نزد امام سجاد(علیه السلام) آوردند، امام با جمعى بر سفره غذا نشسته بودند. وقـتـى چـشـم امـام بـه سـر بـریـده قـاتل پدرش و شهداى کربلا افتاد، دستها را به دعا برداشتند و فرمودند:
«اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذی اَدْرَکَ لی ثاری مِن عَدُوّی وَ جَزَا اللهُ الُْمختارَ خَیْراً؛ خـدا را شـکـر کـه انـتـقـام خـون مـرا از دشمنم گرفت و خداوند به مختار جزاى خیر دهد.(24)
آنگاه امام با شادمانى، رو به حاضران کردند و فرمودند:
«وقـتـى مـرا نـزد ابـن زیاد بردند، او سر سفره غذا بود. من در آن هنگام از خدا خواستم که زنده بمانم و سر ابن زیاد را ببینم.»(25)
داستان سر ابن زیاد
ابراهیم سر ابن زیاد را به کوفه نزد مختار فرستاد، سر ابن زیاد را در گوشه قصر نهادند. مارى باریک پیدا شد و میان سرها گردش مىکرد تا به سر عبیدالله رسید وارد دهان او شد و از بینیاش خارج گردید، و از بینى وارد مىشد و از دهنش خارج مىگردید، و مکرر این عمل را انجام مىداد.
مرجانه مادر عـبیدالله پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) به او گفت: اى خبیث، فرزند پیامبر را کشتى؟ هرگز روى بهشت را نخواهى دید.(26)
8ـ حـرمـله:
شیخ طوسى(ره) در امالى مىنـویـسـد: منهال بن عمرو از شیعیان و یاران امام سجاد (علیه السلام) مىگوید: پس از زیارت خانه کعبه، به مدینه رفتم و خدمت امام سجاد(علیهالسلام) شرفیاب شدم. امام از من پرسید: اى منهال، از حرمله چه خبر؟ گفتم: هنگامى که از کوفه خارج شدم، زنده بود. امام هر دو دستش را به دعا بلند کرد و چنین فرمود:
«اَللَّهُمَّ اَذِقْهُ حَرَّ الْحَدیدِ. اَللَّهُمَّ اَذِقْهُ حَرَّ الْحَدیدِ. اَللَّهُمَّ اَذِقْهُ حَرَّ النَّارِ؛ خدایا، سوزش شمشیر را بـه او بـچـشان. خدایا، سوزش شمشیر را به او بچشان. خدایا، سوزش آتش را به او بچشان.»
از نفرین امام سجاد(علیه السلام)، که مظهر عفو و گذشت از خطاکاران بود، معلوم مىشود که حرمله چقدر دل اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) را به درد آورده است.
ابو مخنف از امام باقر(علیه السلام) نقل مىکند: هنگامى که على اصغر در آغوش پدر هدف تیر حرمله واقع شد، امام حسین(علیه السلام) آنان را نفرین کرد و فرمود:
«وَانْتَقِمْ لَنا مِنْ هؤُلاءِ الظَّالِمینَ؛ خدایا، انتقام ما را از این ستمگران بستان.»(27) منهال گفت: پس از زیارت مدینه، عازم کوفه شدم. وقتى به کوفه رسیدم، مختار به قلع و قـمـع عـاملان حادثه کربلا مشغول بود. من با مختار رفاقت قدیمى داشتم. به قصد دیدار مختار از خانه خارج شدم. وقتى چشم مختار به من افتاد، گفت: هان منهال، کجا بودى تا حالا به دیدن ما نیامدى و در قیام با ما همراه نبودى؟ گفتم: امیر، من به سفر حج رفته بودم .
با هم مشغول صحبت شدیم تا به محله کناسه رسیدیم. خبر دادند که حرمله در این محله مخفى شده است. مـامـوران به سرعت، به جست و جو پرداختند و زمانی نگذشت که فردى را کشان کشان به نزد مختار آوردند. آرى، او حرمله بود. تا چشم مختار به او افتاد، با لحن تندى فریاد زد: خدا را شکر که به چنگم افتادى! و بى درنگ، فریاد زد: جلاّد، جلاّد .
جـلاّدان جلو آمدند. مختار دستور داد: اول دو دست او را قطع کنید. (همان دو دستى که با یکى کمان را مىگرفت و با دیگرى تیر را رها مىکرد؛ یک بار گلوى على اصغر را نشانه گرفت، یک بار چشم اباالفضل (علیه السلام) را نشانه رفت و یک بار هم قلب حسین(علیه السلام) را شکافت.) سپس فریاد زد: دو پایش را هم قطع کنید!
ماموران اجرا کردند. آنگاه صدا زد: آتش، آتش .
فوراً چوبهاى خشک و نازکى را روى بدن نیمه جان او ریختند و آن را به آتش کشیدند.
منهال مىگوید: از تعجّب بلند گفتم: سبحان الله !
مختار گفت: علت این جملهاى را که گفتى چه بود؟!
گفتم: گوش کن تا برایت بگویم و ماجراى نفرین امام سجاد(علیه السلام) را برایش تعریف کردم.
مختار با تعجب پرسید: خودت از امام این نفرین را شنیدى؟!
گفتم: بله. مختار از اسبش پیاده شد و دو رکعت نماز خواند و سجدهاش را طولانى کرد، سپس برخاسـت و سوار شد و تا آن وقـت جسد حرمله به زغال تبدیل شده بود.(28)
9ـ زیـد بـن رقـاد:
او از تـک تـیراندازان لشکر عمر سعد بود که در روز عاشورا، تیرى به طـرف عبدالله، فرزند امام حسن(علیه السلام) افکند. آن تیر، دست عبدالله را به پیشانیش دوخت. تیرى دیگر نـیـز بـه قلب او افکند و او را بـه شهادت رساند. زید پس از کمى مقاومت، به وسیله افراد عبدالله شاکرى یکى از فرماندهان لشکر مختار، تیرباران شد و سپس او را در آتش سوزاندند.(29)
10- عـمرو بن حجّاج زیدى:
وی از سران کوفه و از کسانى بود که نامه دعوت براى امام حسین (علیهالسلام) فرستاد. وى با پانصد نفر، مامور بستن آب بـر روى امـام و اهل بیت(علیهم السلام) بود. او پس از شکست شورشیان کوفه از ترس به سوى شراف و واقصه فرار کرد و دیگر اثرى از او مشاهده نشد.(30)
11ـ عبدالله دبّاس:
وی قاتل محمد، فرزند عمار یاسر، بود. او دستگیر و سپس کشته شد، اما پیش از آن، سه نفر از حامیان عمرسعد را بـه مختار معرفى کـرد: عبدالله بن اسید؛ مالک نُمیر؛ حمل بن مالک .
12- منقذ بن مره عبدى:
مختار، عبدالله بن کامـل را به سراغ مـنقـذ بن مـره عـبدى، قـاتل حضرت عـلى اکبر(علیه السلام) فرستاد، خانهاش را محاصره کردند. او که مردى شجاع و دلیر بود مسلح و سوار بر اسب از خانه بیرون آمد، با نیزه به یکى از سربازان مختار حمله کرد و او را از اسب انداخت ولى آسیبى به وى نرسید، ابن کامـل با شمشیر بر او حمله کرد و چند ضربه شمشیر بر او وارد ساخت ولى چـون زرهاش قـوى بود در او اثـر نکرد جز آن که بعدها آن دست شل شد. بالاخره نهیب سختى بر اسب زد که از چنگ سربازان فرار کرده و در بصره به مصعب بن عمیر پیوست.(31)
13- زید بن رقاده قاتل عبدالله فرزند مسلم بن عقیل:
از تـواریخ بر مـىآید که فـرزندانى از مـسلم بن عقیل در کربلا بودند غیر از دو طفلان معروف که در زندان ابن زیاد بودهاند، و ایشان در کربلا جنگیدهاند از جمله عبدالله است که زید بن رقاده ملعون با دو تیر او را شهید کرد. تـیر اول به سویش پـرتـاب نمـود و عـبدالله دست خـود را حمـایل قرار داد که تیر دست را به صورتش دوخت و هنگامی که این تیر به او اصابت کرد چنین گفت: بار خدایا اینان ما را کم شمردند و خوار ساختند خداوندا اینها را بکش چنانکه ما را کشتند، و آنان را خوار کن چنانکه ما را خوار کردند؟
همین ملعون تیر دیگرى بر او زد که او را شهید کرد، سپس به بالین جوان آمد و با حرکت دادن، تیر را از پیشانى او بیرون کشید ولى پیکان تیر که از آهن بود در پیشانیش باقى ماند و نتوانست آن را بیرون بکشد.
مختار، عبدالله کامل را براى دستگیریش مامور ساخت، خانهاش را محاصره کردند، زید با شمشیر کشیده بیرون آمـد، و چون مرد شجاعى بود ابن کامل دستور داد هیچ کس با نیزه و شمشیر کشیده به او نزدیک نشود بلکه او را تیرباران و سنگباران کنید، به این وسیله او را کشتند، چون احساس کردند هنوز رمقى در بدن دارد؛ فرمان داد تا آتش آورند و او را که هنوز زنده بود آتش زدند.(32)
ج ـ اعدام سایر جنایتکاران
1- مختـار، ابو نمران مالک بن عمرو نهدى، از فرماندهان انقلاب را با گروهى، مامور دستگیرى عبدالله بن اسید جُهمنی، مالک بن نسیر و حمل بن مالک نمود ابو نمران آنها را دستگیر کرد و نزد مختار آورد.
مختار بـه شدت به آنان پرخاش کرد و گفت، «اى دشمنان خدا و اى دشمنان کتاب خدا، و اى دشمنان رسول خدا و اى دشمنان خاندان پیامبر خدا، حسین چه شد؟! حسین را بـه من تحویل دهید، اى نامردان! کسى را کشتید که شما را به اقامه نماز امر مىکرد!»
آنان گفتند: اى امیر، مجبور بودیم. منّت بگذار و ما را نکش!
مختار فریاد زد، «منّت بر شما بگذارم؟! آیا شما بر حسین، فرزند دختر پیامبرتان، منّت گذاشتید و او را رها کردید و به او آب دادید؟!»
سپس به مالک بن نسیر گفت: تو همان کسى نیستى که کلاه امام را به غارت برد؟ عبدالله بن کامل گفت: آرى همین او است .
فرمان داد: دست و پایش را قطع کنید و بگذارید آنقدر دست و پا بزند تا بمیرد، دست و پـایش را بریدند، و در خونش غلطید تا جان داد، سپس دو نفر دیگر را گردن زدند.
مـالک بن نسیر به اندازهاى پست بود که وقتی امام آخرین لحظات حیات را مىگذرانید هر کس نزدیک حضرت مىآمد تا او را شهید کند دلش راضى نمىشد و برمىگشت، تا این که مالک آمد و شمشیر بر سر امام وارد ساخت که کلاه را شکافت و سر حضرت را زخمى کرد و خـون جارى گـردید. امـام کلاه را از سر برداشت و انداخت و فرمود: «لا اکلت بها و لا شربت حشرک الله مع الظّالمین؛ با این دست نخورى و نیاشامى و خداوند تو را با ستمکاران محشور فرماید.»(33)
چون کلاه امـام از خز بود، مالک آن را برداشت و به کوفه برد و چون خواست آن را بشوید همسرش گفت: واى بر تو لباس پسر پیغمبر را غارت کرده و به خانه من آوردى آن را از خـانه بیرون ببر؟ در اثـر نفرین امام، این مرد تا آخر عمر فقیر و بدبخت بود.(34)
2. ابـو سعید صیقل نقل مىکند: «مختار از مخفیگاه چهار تن از عاملان حادثه عاشورا که پیراهن امام حسین(علیه السلام) را غارت کرده بودند؛ مطلع شد. یکى از فرماندهان انقـلاب به نام عبدالله بـن کامل و همراهان، آنان را دستگیر کردند و نزد مختار آوردند. وقـتـى مـخـتار چشمش به آن جنایتکاران افتاد، فریاد زد: «اى قاتلان سرور جوانان بهشت! دیدید خداوند چگونه شما را به دست انتقام سپرد؟ دیـدیـد آن پـیـراهـن براى شما چه سرنوشتى را رقم زد؟ سپس دستور داد گردن آنان را زدند.»(35)
3. عبداللّه بن صخلب و برادرش، عبدالرحمن، و فردى دیگر به نام عبدالله بن وهب از جمله دستگیر شدگان بودند که در بازار اعدام شدند.(36)
4. یاران مختار عثمان بن خالد و ابى اسماء بشر بـن شـوط، که از قاتلان عبدالرحمن بن عقیل بودند را دستگیر و در کنار چاه جعد گردن زد و چون خبرشان را به مـخـتـار رساندند، مـخـتـار دستـور داد برگـردید و بدنشان را آتـش بزنید تـا خـاکستر شوند.(37)
یکى از کسانى که مانع آب خوردن امام حسین(علیه السلام) گردید، به مرض استسقا مبتلا گردید و هر چـه آب مـىنـوشـیـد بـاز هـم مـىگـفـت: تـشنهام، و این به سبب دعاى امام حسین (علیهالسلام) بود که دوبار فرمود: خدایا او را تشنه گردان . یکى از کسانى که هنگام مرگ او را دیده است مىگوید: در مقابلش یخ گذاشته بودند و او را بـاد مـىزدنـد و پشت سرش آتشدان قرار داشت، با وجود این از گرماى شکم و سرماى پشت مىنـالیـد و مىگفت: آبم بدهید که از تشنگى مُردم. وقتى کاسه بزرگى را که اگر پنج نفر مـىنـوشـید سیراب مىشدند؛ مىآوردند، همه را سر مىکشید و باز هم مىگفت: آبم بدهید که تشنگى مرا کشت، و سرانجام شکم او مانند شکم شتر پاره شد.(38) مختار، نامهاى مفصل براى محمد حنفیّه نوشت و به او اطمینان داد که همه قاتلان امام حسین (علیهالسلام) را به سزاى اعمالشان خواهد رساند.(39)
جمعى از عاملان حادثه کربلا از جمله محمّد بن اشعث موفق شدند از دست مختار بگریزند و در بصره، نزد مـصـعـب بـن زبـیـر پـناه بگیرند. اما سپس در جنگ مصعب بر ضد مختار، وارد نبرد گردیدند که جمعى از آنان کشته شدند.(40)
بردگان و موالى و مستـضـعفان، که در قیام مختار جان تازهاى گرفته بودند و پشتوانه اصـلى قـیـام بـودنـد، بـر اشـراف کـوفه چیره شدند و بعضى از آنان اربابانشان را، که در فاجعه کربلا دست داشتند، به قتل رساندند و یا به مختار معرّفى کردند.(41)
و اینگونه شد که قاتلان امام حسین(علیه اسلام) و فرزندان و یاران ایشان و مسببان واقعه دلخراش کربلا به سزای اعمال خود رسیدند.
سایت تبیان
مهری هدهدی
اللهمَ العَنْ اولَ ظالمٍ ظلمَ حَقَ محمدِ و آل محمد و آخرَ تابعٍ لهُ عَلی ذلک
اللهمَ العَنْ العِصابَةَ التی جاهدتِ الحسین و شایَعت و بایَعت و تابَعت عَلی قَتلهِ اللهمَ العَن جَمیعا.
پینوشتها:
1- بحارالانوار، ج 45، ص 374.
2- بحارالانوار، ج 45، ص 374.
3- لهوف، سید بن طاووس .
4- بحار الانوار، ج 45، ص 374؛ لهوف، سیدبن طاووس، ص 183.
5- بحار الانوار، ج 45، ص 59،60؛ لهوف، ص 183.
6- بحارالانوار، ج 45، ص 377.
7- طبرى، ج 8، ص671/ بحارالانوار، ج 45، ص377/ کامل، ج 4، ص241.)
8- بحارالانوار، ج 45، ص 379.
9- تاریخ طبرى، ج 6، ص 53.
10- تاریخ طبری، ج 6، ص 338.
11- تاریخ طبری، ج 6، ص 374.
12- تاریخ طبری، ج 6، ص 376.
13- تاریخ طبری، ج 6، صص67 و 337.
14- طبرى، ج 7، ص369.
15- طبرى، ج 8، ص671/ کامل ابن اثیر، ج 4، ص240.
16- کامل ابن اثیر، ج 4، ص 78.
17- بحارالانوار، ج 45، ص 375.
18- طبرى، ج 8، ص657/ کامل ابن اثیر، ج 4، ص242.
19- انساب الاشراف، ج 6، ص 426 ـ 427/ تاریخ طبرى، ج 6، ص 90/ بحارالانوار، ج 45، ص 383؛ اخبارالطوال، ص 295.
20- انساب الاشراف، ج 6، ص 426 ـ 427/ تاریخ طبرى، ج 6، ص 90/ بحارالانوار، ج 45، ص 383؛ اخبار الطوال، ص 295.
21- انساب الاشراف، ج 6، ص 426 ـ 427/ تاریخ طبرى، ج 6، ص 90/ بحارالانوار، ج 45، ص 383؛ اخبار الطوال، ص 295.
22- انساب الاشراف، ج 6، ص 426.
23- شذرات الذهب، ابن عمار، ج 1، ص 74.
24- بحارالانوار، ج 45، ص 386.
25- بحارالانوار، ج 45، ص 386.
26-کامل ابن اثیر، ج 3، ص516.
27- تاریخ طبرى، ج 5، ص 448.
28- بحارالانوار، ج 45، ص 3 ـ 332/ محجّة البیضاء، مولا محسن فیض کاشانى، ج 4، ص 241.
29- تاریخ طبرى، ج 6، ص 64 ـ 65/ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 243.
30- تاریخ طبرى، ج 6، ص 52.
31- طبرى، ج 8، ص677/ کامل ابن اثیر، ج4، ص243.
32- طبرى، ج8، ص677 .
33- بحارالانوار، ج45، ص302/ کامل، ج4، 239.
34- طبرى، ج7، ص359.
35- تاریخ طبرى، ج 6، ص 58.
36- تاریخ طبرى، ج 6، ص 58.
37- طبرى، ج 8، ص670.
38- المعجم الکبیر، ج 1، صص 227 و 237؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 449.
39- تاریخ طبرى، ج 6، ص 62.
40- تاریخ طبری، ج 6، صص 66 و 94.
41- بحارالانوار، ج 45، ص 377.
«ای حسین! اکثریت مردم کوفه آماده پشتیبانی شما هستند. پس آن زمان که نامه مرا خواندید فورا به سمت کوفه حرکت کنید.»(نامه مسلم ابن عقیل خطاب به امام حسین(ع)- تاریخ طبری/ ج? / ص ???)
بحث درباره جایگاه مسلم ابن عقیل در داستان کربلا یکی از بحث های مناقشه برانگیز و کلیدی در تحلیل واقعه عاشورا محسوب می شود. یک سوی داستان مسلم امام حسین(ع) قرار دارد و سوی دیگر آن مردم کوفه. ورای اعتماد امام به مسلم، ارزیابی تفسیر نظر وی از شرایط کوفه و گزارش او در میان علمای شیعه یکی نیست.
در مقابل نظر مسلم که کوفیان را مورد اعتماد معرفی نمود، ابن عباس پیش از آغاز سفر امام و در شهر مکه امام حسین(ع) را از حرکت به سوی این شهر منع کرد و خود نیز امام را را همراهی ننمود. در نهایت امام تصمیم به عزیمت گرفت و مسلم را به کوفه فرستاد تا وضعیت این شهر را ارزیابی نماید اما در حالی که مسلم خبر از شرایط راضی کننده داده بود، ناگهان اوضاع کوفه تغییر کرد. مسلم شهید شد و امام و یارانش با ممانعت حرّ و لشکریانش روبرو شدند. واقعیت چه بود؟ آیا مسلم در ارزیابی خود اشتباه کرده بود؟
در میان محققان معاصر دو روحانی برجسته یعنی حضرات آیات شهید مرتضی مطهری (صاحب کتاب «حماسه حسینی») و شیخ نعمت الله صالحی نجف آبادی (صاحب کتاب «شهید جاوید») دو نظریه متفاوت در این باب ارائه نموده اند. اساس اختلاف این دو نظر به «هدف» امام(ع) از حرکت به سمت کوفه باز می گردد. گروهی همچون شهید مطهری معتقدند امام(ع) در زمان یزید به این نتیجه رسید که چیزی جز خون نمی تواند دین خدا را احیا نماید و قیام کرد تا با خون خود دین خدا را یاری دهد. گروه دیگر همچون آیت الله صالحی نجف آبادی معتقدند هدف امام چیزی جز تصاحب قدرت نبود و امام(ع) در این راه کاملا بر مبنای شواهد و قرائن ظاهری حرکت نمود. از این منظر دلیلی در دست نداریم که امام(ع) علم به زمان دقیق شهادت خود داشته است.
شهید آیت الله مطهری اگر چه داستان مسلم را همانند منابع تاریخی روایت می کند، اما در پس زمینه این حرکت علم امام را می بیند. امام به واسطه همان علم نتیجه این تحقیق را به روشنی می بیند ولی برای اتمام حجت، مسلم را به کوفه می فرستد. بر این اساس «امام که امتناع از بیعتش قطعی و همچنین تصمیم به اعراضش قطعی بود، به آنها جواب مساعد داد.»(مجموعه آثار شهید مطهری/ ج?? / ص ???) چرا که «در حادثه حسینی … قیام کوفه یک حجت تاریخی علیه امام به شمار می رفت و امام لازم بود که حجت خود را بر مردم در مقابل تاریخ تمام کند… اگر امام زیر بار نمی رفت، مردم آن عصر و عصرهای آینده آن را به عنوان از دست دادن یک فرصت مناسب تشخیص می دادند.»(همان / ص ???) از این منظر، خبر مسلم صحیح نبود و نظر ابن عباس به واقعیت نزدیک تر بود چرا که امام حسین(ع) را در مکه از بی وفایی کوفیان مطلع کرد.
اما از آنجا که تنها خون امام و یاران خالصش بود که دین خدا را یاری می کرد ، حتی پس از آنکه امام از شهادت مسلم خبردار شد به سمت هدف خود، یعنی شهادت در راه خدا حرکت کرد.
شهید مطهری اگر چه از انتقاد صریح بر مسلم ابا دارد و بیشتر این مسأله را با طرح بی وفایی مردم کوفه و صحیح بودن تحلیل ابن عباس پی می گیرد اما در حاشیه هایی که بر کتاب شهید جاوید زده است، در بخشی که آقای صالحی نظر مسلم را دقیق تر از ابن عباس می داند صریحا بر وی می تازد که «عجیب است! همه سخن معترضان این است که چرا مسلم این گونه ارزیابی کرد؟»(مجموعه آثار شهید مطهری / ج ?? / ص ???) این اعتراض از نگاه صاحب شهید جاوید بازگشت به غیر قابل اعتماد بودن مردم کوفه دارد، مسأله ای که شهید مطهری ابایی از ابراز آن ندارد.
علاوه بر آن استاد مطهری بر صالحی نجف آبادی خرده می گیرد که «مؤلف مدعی است که امام واقعا وضع عراق را از نظر حکومت ارزیابی کرد و مساعد دید و اتفاقا غلط از آب در آمد.»(همان/ص ???)
ایشان اگر چه ارزیابی ابن عباس را دقیق تر می داند و معتقد است نظر امام نیز در واقع همان بوده است، اما نمی پذیرد که در صورت پذیرش قول ابن عباس سفر به کوفه نباید شکل می گرفت و ضمن پذیرش دعوت بی سابقه کوفیان از امام(ع) تصریح می کند که «امام حسین از اول حرکتش معلوم بود که مردم کوفه را آماده نمی بیند، مردم سست عنصر و مرعوب شده ای می داند. در عین حال جواب تاریخ را چه بدهد؟ قطعا اگر امام حسین به مردم کوفه اعتنا نمی کرد، همین ما که امروز اینجا نشسته ایم می گفتیم: چرا امام حسین جواب مثبت نداد؟»(همان/ص ???) در عین حال مطهری بر ابن عباس که امام را از رفتن به کوفه منع می کند و پیشنهاد پناهنده شدن به کوه ها را بدو می دهد، خرده می گیرد و منطق او را منفعت طلبی و عافیت خواهی می داند. منطقی که مخالف با شهادت طلبی است.(همان / ص ???)
اما از نگاه آیت الله صالحی نجف آبادی امام حسین با قیام خود به دنبال اصلاح جامعه اسلامی بود و این هدف را مانند دیگران دنبال کرد. «اقدام سید الشهدا برای تسخیر عراق تنها به منظور اتمام حجت نبود بلکه دارای دو جنبه بود. یعنی هم فکر احیای اسلام از راه برگرداندن خلافت بود و هم اتمام حجت.»(شهید جاوید / ص ??) اینگونه بود که پس از بروز اقبال عمومی کوفیان به امام(ع)، ایشان تصمیم به حرکت به سوی این شهر گرفت و مانند یک سیاستمدار خبره، فردی امین و باهوش را برای ارزیابی فضای کوفه به این شهر روانه ساخت. شرایط کوفه نیز تا پیش از ورود ابن زیاد همان طور که مسلم گزارش داده بود قابل اتکا بود ولی پس از آن ورق برگشت و علیرغم آنکه مسلم از عمر ابن سعد و محمد ابن اشعث خواسته بود تا به امام خبر دگرگونی احوال کوفه را بدهند اما آنان این کار را نکردند.
به نظر مرحوم آیت الله صالحی نجف آبادی روایت استاد مطهری دچار تناقضی آشکار است. از این منظر در مقایسه نظر ابن عباس و مسلم، حق با مسلم است چرا که «ابن عباس یک نظر کلی درباره رفتن امام به کوفه داشت که وی می گفت به کوفه نرو، و این نظر شامل قبل از تسلط ابن زیاد بر کوفه و نیز شامل بعد از تسلط او می شود ولی مسلم دو نظر درباره رفتن امام به کوفه داشت. قبل از تسلط ابن زیاد بر کوفه نظرش مثبت بود و بعد از تسلط او منفی بود.»(نگاهی به حماسه حسینی / ص ???) آیت الله صالحی تصریح می کند که از نگاه همراهان امام حسین(ع) حتی پس از شنیدن خبر شهادت مسلم امکان پیروزی منتفی نبود چرا که شخصیت امام حسین با مسلم متفاوت بود و این قدرت را داشت که قدرت مردم کوفه را متحد کند.(شهید جاوید/ ص ???)
مرحوم صالحی نجف آبادی مسلم را در ارزیابی خود موفق می داند و معتقد است تا زمانی که امام به کوفه نرسیده بود نمی توانیم بگوییم که نظر مسلم اشتباه بوده است. از سوی دیگر وی نقش حضور ابن زیاد در مسند حاکم کوفه را با توجه به سابقه تاریخی وی در کشتار مردم، مهم ارزیابی می کند. «نباید ما سرنیزه ابن زیاد را نادیده بگیریم و بگوییم: فقط عدم آمادگی مردم کوفه برای حمایت از امام موجب تغییر اوضاع کوفه شد، و نتیجه بگیریم که ارزیابی مسلم درباره آمادگی مردم کوفه صحیح نبوده است، اگر مسلم بعد از آمدن ابن زیاد و اعمال غیر انسانی او در کوفه با امام گزارش مساعد داده بد، استاد(مطهری) حق داشت به مسلم اعتراض کند که چرا این گونه ارزیابی و گزارش کرد؟ ولی مسلم در آن فضا و جو سیاسی که برای او محسوس و ملموس بود و با همه وجودش آن را احساس می کرد نظر خود را درباره آمادگی مردم کوفه برای ورود امام به آن حضرت نوشت.» (نگاهی به حماسه حسینی / ص ???)
نکته اساسی دیگری که مرحوم صالحی مورد توجه قرار می دهد آن است که امام(ع) کارهای خود را بر اساس مشورت پیش می برد و نظر مسلم تنها یک نظر نبود بلکه «این نظر همه بزرگان و خردمندان و سیاستمداران جهاندیده متعهد بود … این مغزهای متفکر و جهاندیده از قبیل مسلم ابن عوسجه، حبیب ابن مظاهر و سلیمان ابن صرد و ده ها سیاستمدار پر تجبره دیگر بود نه نظر شخص مسلم به تنهایی.» (نگاهی به حماسه حسینی / ص ???)
سید مرتضی ابطحی
حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود
افسوس که بجای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند
و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند!
دکتر شریعتی
مهدی موعود(عج)از نگاه نهجالبلاغه 1
چه زیباست شخصیت خاتم الاوصیاء را در آینه بیان سید الاوصیاء مشاهده نمودن.
چه گویا و پر پیام است روش و منش منجی بشریت را از نهجالبلاغه امیرالمومنین علیهالسلام شنیدن.
چه دلنشین است قصههای یوسف زهرا سلامالله علیها را از زبان مظلومش علی علیهالسلام شنیدن.
چه سبز و بهاری است داستان بلبل بوستان انسانی را در ترنم و زمزمههای باغبان امیدها جستجو کردن.
چه عرفانی و جان آفرین است از کلام امام العارفین به سیره سیمای فروزنده فرزندش حضرت مهدی عجلالله تعالی فرجهالشریف راه یافتن.
چه پسندیده و پربهاست شیوه حکومت بزرگ حاکم آینده گیتی را از حکمتهای برترین حاکمان تاریخ آموختن و زمامداری حق و عدل مهدوی را از کتاب تبلور عدالت علوی به نظاره نشستن.
و چه مبارک و مقدس مینماید راهیابی نور از نور که مطمئنترین طریق معرفت امامان نور میباشد و ان الایات یفسر بعضها بعضاً و نوشتار حاضر عهدهدار این راه و رسالت است و به مهدی پژوهشی از مسیر نهجالبلاغه میپردازد. انشاءالله مقبول حق و مفید حق طلبان افتد.
کلام اول
یعطف الهوی علی الهدی اذا عطفوا الهدی علی الهوی و یعطف الرأی علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرأی0001
واژهها: عطف، میل، مهربانی، بازگرداندن.
ترجمه: وقتی مصلح موعود قیام کند خواستهها و هواهای نفسانی را به هدایت برمیگرداند(تابع وحی میکند) آنگاه که مردمان هدایت را تابع هواهای خویشتن قرار دهند و نظریهها و افکار مختلف را تابع قرآن میسازد هنگامی که تفسیر به رأی کنند و نظریههای خود را برتری دهند و به قرآن تحمیل نمایند.
توضیح و تفسیر
مفسرین نهجالبلاغه این خطبه را یکی از پیشگوییهای امام علی علیهالسلام نسبت به حوادث عظیم آینده و قیام حضرت مهدی علیهالسلام میدانند.2
به طور کلی میتوان این فراز از خطبه را به دو بخش تقسیم کرد:
الف) شرایط و وضعیت جامعه جهانی قبل از ظهور آن رهبر الهی که همان منزوی گشتن حقایق قرآنی و فراگیر شدن فساد و فتنهها در همه زمینههای زندگی فردی و اجتماعی، فرهنگی، سیاسی واقتصادی و بدعتها و تحریفها در اندیشه و عمل و ادیان باشد.
البته همان گونه که علی علیهالسلام میفرماید: تمام مفاسد از اولین جنایتی که توسط قابیل رخ داد تا انواع ظلمها و بیبندوباریها و بزرگترین جنگهای جاهلانه بشری ریشه در پیروی از کششهای حیوانی و ترک تبعیت از عقل و وحی دارد3 و این هواپرستی و تحریفها و بدعتگذاری در آخرالزمان آنقدر گسترش مییابد که امام صادق علیهالسلام میفرماید:
هنگام قیام حضرت مهدی عجلالله تعالی فرجهالشریف مردم جاهل سختتر از جاهلان عصر پیامبر صلیالله علیهوآله که سنگ و چوب میپرستیدند در برابر آن حضرت میایستند و با تأویل و تحریف در کتاب خدا بر ضد او احتجاج میکنند4 و نیز در رابطه با نابسامانیهای جامعه، قبل از قیام حضرت مهدی عجلالله تعالی فرجهالشریف نزال بنسیره نقل میکند: روزی حضرت علی علیهالسلام ما را مخاطب قرار داده، بعد از حمد و ثنای الهی سه مرتبه، فرمود: بپرسید از من قبل از آنکه مرا نیابید، سپس صعصعه بن صوحان برخاست و گفت: ای امیرالمومنین علیهالسلام دجال چه زمانی خروج میکند؟ حضرت فرمود: بخاطر بسپار علائم آن زمان را: هنگامی که نماز را بمیرانند(حرکات ظاهری هست ولی روح و حیات نماز واقعی را ندارد) و امانت را ضایع کنند، کذب و دروغگویی را حلال و مجاز شمرند، رباخوار شوند، رشوه گرفتن رائج گردد، ساختمانهای زیبا و برافراشته بسازند، دین را به دنیا بفروشند، نادانان ناصالح را بکار گمارند، زنان مشاور امور شوند، صله رحم و پیوندهای خویشاوندی قطع گردد، دنبال هواهای نفسانی، آرا و سلیقههای شخصی و گروهی روند، خون افراد بیارزش شود، قتل و خودکشی و کشتار انسانها در جنگ و 000، حلم و بردباری ضعف و ناتوانی به حساب آید، ظلم و ستم مایه فخر و مباهات شود، گناهکاران امیر و کارگزار شوند و وزیران ظالم و عرفاء خائن و قاریان فاسق گردند. شهادت و گواهی دادن باطل ظاهر شود، قبح گناه برداشته و خلافها، تهمت و گناه و تجاوز علنی گردد.
قرآنها و مسجدها بظاهر زیور و آراسته و منارهها زیاد و بلند شود، اشرار و بدان مورد اکرام قرار گیرند، صفها زیاد و ازدحام شود، هواها، آراء و قرائتها مختلف، عهدها شکسته و موعود نزدیک گردد زنان در تجارت و امور اقتصادی با همسرانشان مشارکت میکنند بخاطر حرص و طمع دنیا، صداها و تبلیغات فاسقان بالا رود و همه جا شنیده شود (سایتها و سیدیهای ضداخلاقی در همه جا) و از افراد سبکسر و فرومایه سرپرست گروه و حزب شوند.
خلافکار حفظ شود بخاطر ترس از شرش و دروغگو تصدیق شود و خائن امین شمرده شود. آوازها، ترانهها و سرودها و آهنگهای قبیح و آلات موسیقی و بازی فراوان گردد، آخر امت، اولش را لعن کنند زنان زینها سوار و راننده شوند. زنان متشبه به مردان و مردان به زنان خود را شبیه نمایند، شاهد بدون مشاهده چیزی شهادت میدهد.
و در نهایت اصبغ بن نباته میپرسد: ای امیرالمومنین، دجال کیست؟ و حضرت خصوصیات او را بیان نموده و میفرماید: سرانجام در روز جمعه آن که حضرت مسیح عیسیبن مریم علیهالسلام پشت سرش نماز میگذارد، امام دوازدهم از عترت پیامبر صلیالله علیهوآله نهمین فرزند حسینبن علی علیهالسلام خورشید فروزان بوده که مقابل رکن و مقام ظاهر میشود، زمینی را پاک گرداند و میزان را وضع و عدالت را استقرار بخشد پس هیچکس ظلمی نکند و ستمی انجام نگیرد.5
آری آنگاه که در نبود نور و گرمای خورشید، بشریت در محاصره و تاریکیها و تهدیدها قرار گیرد امید و انتظار به مصلح خدایی پیدا نموده و با تمام وجود، ضرورت او را احساس میکند.
ب) برنامههای بلند عملی و اهداف آرمانی آن حضرت در همه ابعاد جامعه که هدایت همگان به سوی حق و عدل و قوانین قرآن و رهایی انسانها از بند اسارت هواهای حیوانی، فساد و فسق و فریبکاریها و یعطف الهوی علی الهدی000 به گونهای که جهان خزان دیده و زمستانزده بیبرگ و خالی از عدل و آزادی با ظهور آن بهار راستین حق، سراسر بهاران شود، زیبا و لذتزا همان طور که در زیارت او میخوانیم: السلام علی ربیع الانام و نضره الایام6؛ سلام بر آن بهار مردمان و صفا و شادبخش روزگاران، آن منجی جهان بشریت، انسانهای دور گشته از حقایق و گرفتار در گرداب مذاهب باطل و تئوریهای فاسد یا قرائتهای مختلف فرقهای و جناحی را به صراط مستقیم رهنمون میکند و همانند خورشید عالمتاب، با نور علم و منطق و اقتدار خداییاش و به مصداق آیه لیظهره علی الدین کله0007، خداوند او را بر همه ادیان و افکار پیروز نماید و شریعت محمدی صلیالله علیهوآله را همه جا احیاء و حاکم گرداند.8
مقداد بن اسود از پیامبر صلیالله علیهوآله نقل میکند که فرمود: در سراسر روی زمین خانهای حتی از سنگ و گل یا خیمهای از کرک و مورباقی نماند جز آنکه اسلام را وارد آن میکند.9
منتظرم تا که فصل دی بسر آید
باغ شود سبز و باغبان به درآید
بلبل عاشق به پای گلبن توحید
اشک فشان باش تا دم سحر آید
بگذرد این روزگار تلختر از زهر
بار دگر روزگار چون شکر آید
آری آن انسان کامل که تربیت و تعلیم یافته خالق هستی است ماهیت مردمان و هواهای نفسانی و تمایلات حیوانی را میشناسد و مختصات هدایت و ارزشهای الهی را میداند. او امتها را آگاهی و اراده میدهد تا حیات و سعادت خود را در هدایت و اطاعت دستورات خدا بیایند و استعدادها و غرائز را در مسیر رشد و رسیدن به هدف عالی، تقرب به خدا و خدایگونه شدن قرار دهند. آن مرد الهی سیمای نورانی انسانیت را ظاهر و چهره حقیقی قرآن را روشن خواهد نمود در نتیجه نظریات ناصالح و انحرافی برخاسته از کششهای حیوانی و مغزهای آلوده به سرعت توان رویارویی خود را در برابر قرآن و کلام خدا از دست میدهد و فروغ فطرتهای پاک پدیدار و همه حقطلب و عدالتخواه شده مطیع رهبر عدالتگستر میشوند هم او که ولیالله و کلامالله ناطق و پیامهایی خدایی دارد دلها را متوجه و مرتبط با قرآن میکند تا همگان همگام با هستی مسیر عدل و عبودیت و اطاعت خدا را طی کنند چرا که «کل له قانتون10» همه بالا و پستی از آن او و همه مطیع و سر به فرمان اویند، الم تر ان الله یسبح له ما فی السموات و الارض11، آیا ندیدی هرچه و هرکس در آسمانها و زمین است تسبیحگوی خداست.
در پایان، میتوان پند و پیام تربیتی و اخلاقی بلندی را نیز نتیجه گرفت که در واقع منشور سعادت مسلمان در دوران غیبت محسوب میشود و آن پیروی از هدایت وحی و عترت و عقل و ترک تبعیت از تمایلات حیوانی و هواهای نفسانی است چرا که هرزگی و هواپرستی عامل بدبختی، اختلاف و انحطاط فرد و جامعه بوده و امام زمان عجلالله تعالی فرجهالشریف با آنها مبارزه میکند تا جهان را به فلاح و صلاح رساند.
در نهجالبلاغه حضرت علی علیهالسلام بارها پیروی هوای نفس را نکوهش کرده و از عوامل اساسی سقوط انسانیت میداند. از جمله در بیانی میفرماید:
ایها الناس ان اخوف ما اخاف علیکم اثنان، اتباع الهوی و طول الامل فاما اتباع الهوی فیصد عن الحق و اما طول الامل فینسی الآخره12.
ای انسانها، بیش از هر چیز بر شما از دو چیز میترسم، هواپرستی و آرزوهای دراز، چرا که پیروی از خواهشهای دل و نفس، انسان را از حق، حقجویی، حقگویی و حقایق باز میدارد و آرزوهای طولانی، آخرت (مرگ، قبر، قیامت، روز حساب و زندگی جاوید) را از یاد و خاطر میبرد و در نتیجه زمینه ارتکاب هر فساد و گناهی در آدمی بوجود میآید.
حتی تقوم الحرب بکم عن ساق بادیا نواجذها مملوه اخلافها خلوا رضاعها عاقبتها.13
واژهها: نواجذ، جمع ناجذ یعنی دندان بلوغ، انتهای دندانها، اخلاف (جمع خلف)، پستان، رفت و آمد و000 علقم، حنظل و هرچیز تلخ، حلو، شیرین، رضاع، شیردان و شیرخوردن.
در آینده جنگ با تمام شدت افروخته گردد و چنگ و دندانهایش را تا آخر نشان خواهد داد و به اوج میرسد آنهم با پستانهای پر شیر که ابتدا دوشیدن و نوشیدن آن شیرین مینماید لیکن پایانی تلخ و زهرآگین دارد.
شرح و تفسیر: در این بخش حضرت به فتنهها و جنگ سختی که در آستانه ظهور آن مصلح بشریت رخ میدهد، اشاره میکند و با کنایه و استعارههای زیبا، شدت آن نبرد و تداوم و گستردگیاش را میرساند و حالت آن جنگ را تشبیه میکند به حال آنکه میایستد با قدرت و ثبات، و نیز به شیر خشمگین که دندانهایش ظاهر میشود و شتری که با شیردار شدن و آماده کردنش برای فرزندش به کمال میرسد در واقع هر سه تشبیه بیانگر عظمت و قوت آن جنگ با شرائط و سلاحهای مختلف میباشد. و میفرماید: شروع این جنگ شیرین مینماید شاید به خاطر غلبه و غنائم خوشحالند ولی در پایان جز ذلت و هلاکت و سرانجام جهنم نمییابند.
آنچه از روایات استفاده میشود وقوع جنگها و کشتار انسانها بوسیله نبردها و بیماریهای ناشی از آن همانند طاعون با سلاحهای میکروبی، قحطی و000است.
در حدیثی پیامبر صلیالله علیهوآله میفرماید: پس از من فتنههای پدید میآید که راه نجاتی از آنها نخواهد بود. در آنها جنگ، فرار و آوارگی است و بدنبال آن فتنههایی شدیدتر یکی پس از دیگری شعلهور بگونهای که هیچ خانهای از عربها نمیماند که آتش جنگ وارد آن نگشته و هیچ مسلمانی نمیماند که آن فتنه به او نرسیده باشد آنگاه مردی از خاندان من ظهور میکند.14
و در بیانی دیگر میفرماید: زمین از ستم و ظلم پر میگردد تا جایی که در هر خانهای ترس و جنگ وارد شود.15 همچنین از امام رضا علیهالسلام نقل شده است: قبل از ظهور امام زمان علیهالسلام کشتارهای پیاپی رخ خواهد داد16 و امیر مومنان علیهالسلام میفرماید: پیش از ظهور حضرت قائم عجلالله تعالی فرجهالشریف جهان گرفتار دوگونه مرگ میگردد، مرگ سرخ با شمشیر و سلاح و مرگ سفید با طاعون و17 000
و بسیاری از دانشمندان غرب نیز با استناد به کتاب مقدس و انجیل و000 جنگ عظیمی را برای آینده عالم پیشبینی نمودهاند.18
الاوفی غد و سیاتی غد بما لاتعرفون، یاخذ الوالی من غیرها عمالا علی مساوی اعمالها و تخرج الارض افالیذ کبدها و تلقی الیه سلما مقالیدها فیرکم کیف عدل السیره و یحیی میت الکتاب و السنه.19
واژهها: غد، فردا، افالیذ(جمع افلاذ، افلاذ جمع فلذ، پارهها، قطعات)، مقالید(جمع مقلاء، کلیدها، خزانه)، عمال(کارگزاران، جمع عامل)
ترجمه: آگاه باشید در فردا، فردایی که قطعاً واقع خواهد شد و هیچ شناختی از آن ندارید والی و زمامداری از غیر آنها خاندان ستمگر و حکومتهای امروزی کارگزاران حکومتها را بر اعمال بدشان مؤاخذه و کیفر میکند، برای آن بزرگوار، زمین گنجینههای خود را بیرون میریزد و کلیدهایش را به او تسلیم مینماید. پس عدالت را در روش حکومت حق به شما مینمایاند و قوانین متروک شده کتاب و سنت را زنده و اجرا میکند.
تفسیر و توضیح: در این قسمت به برخی از سیره و روش آن مصلح کل اشاره میفرماید و با جمله معترضه و سیأتی غد بما لاتعرفون، قطعی بودن وقوع فردا و عظمت و اهمیت حوادث و آنچه نمیدانید را میرساند که به قول شارح معتزلی20 این گونه جملات معترضه در قرآن نیز نمونهها دارد مانند فلا اقسم بمواقع النجوم و انه اقسم لو تعلمون عظیم، انه لقرآن کریم21 که و انه لقسم لو تعلمون عظیم، جمله معترضه بین قسم و جواب آن است بعلاوه لو تعلمون هم معترضه بین معترضه میباشد و 000
به هر حال آن امام آخر الزمان، طاغیان ستمگر را دستگیر و کیفر میکند و موانع ایجاد عدل و قسط برداشته شود و دیگران نیز عبرت گرفته، ره زشتی و ظلم نابود و برای تحقق عدالت در سراسر عالم همه عوامل آب و باد و ثروتها و ذخائر زمین تحت فرمان او در آیند و اهل زمین مطیع اوامر آن پیشوای مهربان میشوند و عدل را در تمام ابعاد زندگی مینمایاند، بفرموده امام صادق علیهالسلام: اما والله لیدخلن علیهم عدله جوف بیوتهم کما یدخل الحر و القر22. آری به خدا سوگند عدالت حضرت مهدی عجلالله تعالی فرجهالشریف به خانهها و اتاقهای آنها به درون زندگی فردی و خانوادگی نفوذ کند، همچنان که گرما و سرما وارد میشود.
کانی به قد نعق بالشام و فحص برایاته فی ضواحی کوفان فعطف علیها عطف الضرورس و فرش الارض بالرؤس قد فغرت فاغرته و ثقلت فی الارض و طاته بعید الجوله عظیم الصوله.
و الله لیشردنکم فی اطراف الارض حتی لایبقی منکم الا قلیل کالکحل فی العین.
فلا تزالون کذلک حتی توب الی العرب عوازب احلامها، فالزموا السنن القائمه و الآثار البینه و العهد القریب الذی علیه باقی النبوه و اعملوا ان الشیطان انما ینسنی لم طرقه لتتبعوا عقبه23.
واژهها: نعق(فریاد زد)، فحص(به سرعت)، فغر(باز نمودن)، شرء(دور و تبعید کردن)، ضروس،(شتر بدخو)، عزب(دور و پنهان)، سنی(آسان و بازکردن)، ضواحی(جمع ضاحیه، نواحی آشکار و نزدیک)
ترجمه: گویی او را میبینم که از شام فریاد برآورد و با پرچمهای خود به سرعت اطراف شهر کوفه را پرمیکند، پس همانند شتر بدخو و گزنده(به دوشندگانش) و زمین را از سرها فرش نماید در حالی که دهانش گشاده و گامهایش سخت و سنگین بر زمین کوبد، حملهاش بیامان و پایدار و جولان او دور و دراز میباشد.
بخدا سوگند(آیندگان) شما را اطراف زمین پراکنده کند تا جایی که از شما جز اندکی نماند همانند باقیمانده سرمه اطراف چشم.
این وضع سخت، همچنان ادامه یابد تا آنکه عقلهای از دست رفته و پنهان شده عرب برگردد. (پس برای رهایی از فتنهها) باید بر سنتهای پایدار و نشانههای آشکار و عهد و پیمان نزدیک که بقا و استمرار و اتمام نبوت بر آن استوار است، ملتزم باشید و بدانید که شیطان راههایش را برای فریب شما هموار مینماید تا گامهای قدمش نهادها و پیروی او کنید.
تفسیر: در این فصل از خطبه امام علی علیهالسلام اشاره به جنگی عظیم و خاص دارد که از منطقه شام آغاز و عراق را فرامیگیرد و با جنایت و حملات نظامی، قدرت و سلطه خود را تثبیت میکند و حاکمیت ظالمانه او تداوم و توسعه مییابد تا جامعه عرب بیدار و خردهای جمعی را بکار انداخته با اتحاد قیام کنند و آن حکومت جابرانه را از بین ببرند.
برخی از علما بزرگ مانند علامه مجلسی آن را مربوط به قیام سفیانی در هنگامه ظهور حضرت مهدی موعود عجلالله تعالی فرجهالشریف میدانند و جمعی از شارحین نهجالبلاغه آن را ناظر بر حمله عبدالملک مروان دانسته که بعد از غلبه بر شام راهی کوفه شد و به آنجا و اطرافش یورش برد تا مصعب بنزیبر قاتل مختار بن ابی عبیده ثقفی را به قتل رساند و مردم با او بیعت نمودند و سپس حجاج بنیوسف را به مکه برای کشتن عبدالله بنزبیر فرستاد(در سال 73ه) او کعبه را منهدم و جمع زیادی را به قتل رساند تا این که عباسیان با ابومسلم خراسانی و ایرانیان روی کار آمدند و بنیامیه و بنیمروان منقرض گشت.24
به نظر میرسد قرائن موجود در این خطبه(قبل و بعد این بخش) و در دیگر روایات مؤید و مرجح سخن علامه مجلسی است، که ناظر به زمان ظهور امام مهدی عجلالله تعالی فرجهالشریف میباشد یعنی حضرت علی علیهالسلام بعد از بیان شیوه حکومت آن رهبر معصوم، میفرماید: این حکومت به آسانی فراهم نگردد بلکه در آستانه آن جنگ سختی با تهدیدها و تبلیغهای فریبکارانه و کشتار از منطقه شام که شامل فلسطین اشغالی یعنی مرکز این حمله و برنامههای جنگی بر ضد اسلام و ممالک اسلامی توسط سلطهگران غرب و صهیونیستها نیز میشود آغاز شده کوفه و اطرافش را میکوبد (عراق را تصرف میکند) و 000 که این میتواند ناظر به حمله اخیر آمریکا به عراق و جنگهایی در آینده خاصه با تئوری صهیونیستی تشکیل خاورمیانه بزرگ و نقش ادعایی از نیل تا فرات، پیشگوییهای غربیها به این که بزرگترین جنگ جهانی در این منطقه رخ میدهد و حتی قیام سفیانی بزرگترین مخالف نهضت عادلانه مهدوی باشد.
با عنایت به این که کلام امیرالمومنین علی علیهالسلام اطلاق دارد و تصریحی به شخص و عصر خاصی ندارد، مضافاً با روی کار آمدن بنیعباس و انقراض حکومت امویان، ظلم و فساد تمام نشد و رهبری معصوم و عالم و عادل قیام نکرد تا قرآن و عترت و سنت را احیا کند، به علاوه اوصاف مذکور در فصل 1و 2 خطبه تنها قابل تطبیق بر حضرت مهدی عجلالله تعالی فرجهالشریف میباشد و در تایید این نظر میتوان از جمله والعهد القریب000 استفاده کرد با توجه به روایت امام صادق علیهالسلام که میفرماید: نحن عهد الله فمن وفی بعهدنا فقد وفی بعهدالله25 000 مائیم عهدالله پس آن که به عهد ما وفادار باشد. براستی به عهد و پیمان خدا وفا کرده است. و همچنین بیان آن حضرت در تفسیر آیه: و اوفوا بعهد الله000 همان پذیرش ولایت علی علیهالسلام و ائمه معصومین علیهمالسلام بعد از او باشد26. و نیز از عهد در آیه «قال لا ینال عهدی الظالمین»27 که مقصود امامت میباشد.28
خلاصه تعهداتی به امام زمان، امام بحق و جانشین پیامبر صلیالله علیهوآله داریم که باید شناخت(معرفت، محبت ولایت، اطاعت و000) و به آنها ملتزم شد. بعلاوه در زیارت حضرت مهدی عجلالله تعالی فرجهالشریف آمده است السلام علیک یا میثاق الله29 000
در پایان، حضرت علی علیهالسلام برای مصونیت و رهایی از فتنهها در هر عصر و زمینهسازی قیام امام مهدی عجلالله تعالی فرجهالشریف توجه و التزام به کتاب الله(قرآن) کتاب قانون سعادتبخش انسان و سنت پیامبر صلیالله علیهوآله حقایق اسلام و همراه شدن با ولایت و خلیفه الله که بقیه و عامل بقا و استمرار نبوت است را توصیه میکند. و نیز هشدار میدهد شیطان در کمین است مبادا غفلت نموده سراغتان آید و اسیر نیرنگهای به ظاهر زیبای او، عوامل مخفی، تهاجم فرهنگی و تبلیغات فریبکارانه شیاطین شرق و غرب با الفاظ بظاهر زیبای آزادی، دموکراسی، حقوق بشر و 000 شما را به فساد و گناه کشانند تا سلطه استعماری خود را ادامه دهند، شوید که گرفتار بدبختی دنیا و آخرت خواهید شد.
و مشابه این کلام را در مورد حوادث سخت آینده منطقه شام و کوفه آورده میفرماید:
فوالذی فلق الحبه و برأ النسمه ان الذی انبئکم به عن النبی الامی ما کذب المبلغ و لا جهل السامع، لکانی انظر الی ضلیل قد نعق بالشام و محض برایاته فی ضواحی کوفان فاذا فغرت فاغرته 00030
ترجمه: پس سوگند به آن کسی که دانه را شکافت و انسان و جانداران را آفرید، آنچه به شما خبر میدهم از پیغمبر امی(با علوم خدایی نه دانش مدرسهای) است مطمئناً نه گوینده دروغ گفته و نه شنونده ناآگاه بوده است.
گویا میبینم شخص سخت گمراهی که از شام فریاد زند و بتازد و پرچمهای خود را اطراف کوفه نصب کند و چون دهان گشاید و سرکشی کند و پا زدنش(جای پایش) بر زمین محکم گردد، فتنه و آشوبها با دندانهایشان فرزندان و مردان زمانش را بگزد و آتش جنگ شعلهور گردد، روزها با چهره گرفته و عبوس، شبها دلخراش با رنج و اندوه بگذرد.
پینوشتها:
1- نهج البلاغه، خطبه 138.
2- منهاج البراعه، ج 8 ، ص 348 و شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج9، ص 40.
3- نهجالبلاغه، خطبه50 ، انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع، همواره سرآغاز فتنهها پیروی از هواهای آلوده نفسانی و قوانین انحرافی و اختراعی است.
4- بحارالانوار، ج52، ص 362.
5- بحارالانوار، ج52 ، ص 192.
6- زیارتنامه حضرت صاحب الزمان(عجلالله تعالی فرجهالشریف)، بحارالانوار102/101 و مصباح الزائد، ص441.
7- سوره فتح، آیه 28.
8- تفسیر نورالثقلین، ج5 ، ص 79، تفسیر کنزالدقایق، ج12 ، ص 310.
9- مجمعالبیان، ج5 ، ص25.
10- سوره روم، آیه 26.
11- سوره نور، آیه 41.
12- نهجالبلاغه، خطبه 42.
13- نهجالبلاغه، خطبه 138.
14- عقد الدرر فی اخبار المنتظر، ص 50-74.
15- کنزالعمال، ج16، ص 584.
16- غیبت نعمانی، ص 217.
17- همان، ص277، بحارالانوار، ج52، ص 211 و یوم الخلاص، ص393.
18- ر. ک. به آرماگدون تدارک جنگ بزرگ.
19- نهجالبلاغه، خطبه 138.
20- شرح النهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج9، ص 42.
21- سوره واقعه، آیات 75-77.
22- بحارالانوار، ج 52 ، ص362.
23- نهجالبلاغه، خطبه 138.
24- منهاج البراعه، ج8 ، ص 358، شرح نهجالبلاغه(ابن ابی الحدید)، ج9، ص 40.
25- اصول کافی، ج1، ص221، فصلنامه انتظار، ج11، ص 12.
26- سوره نحل، آیه 91.
27- سوره بقره، آیه 124.
28- تفسیر نورالثقلین، ج1، ص122، قاموس قرآن، تفسیرالمیزان، ج2، ص 276.
29- بحارالانوار، ج102، ص93، مفاتیح الجنان.
30- نهجالبلاغه، خطبه 100
مرحوم حجت الاسلام حسین ایرانی
مهدی موعود(عج)از نگاه نهجالبلاغه 2
«لتعطفن الدنیا علینا بعد شماسها عطف الضروس علی ولدها (و تلا هذه الآیه عقیب ذلک)»1
«و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین»2
واژهها: شماس= سرکشی، دشمنی، بخل و حسدورزیدن ضروس=ماده شتر بدخو
عطف= میل کردن، مهربانی و محبت
ترجمه: قطعاً دنیا بععد از سرکشی و دشمنیهایش، به ما روی خواهد آورد همانند شتری بدخو که به بچه خود مهربان گردد و به آن روی آورد و سپس این آیه را تلاوت نمود: «اراده کردیم به مستضعفان زمین منت گذارده، آنان را پیشوایان و وارثان (زمین و زمامداران) قرارشان دهیم.»
تفسیر و توضیح:
در این حکمت کوتاه، امام المتقین علی علیهالسلام ضمن تحقیر دنیا، با تشبیهی زیبا و رسا حقیقتی را به استناد ایه شریفه قرآنی بیان میفرماید: بدخویی دنیا نسبت به عترت پیامبر صلیالله علیه وآله (که با غصب خلافت بعد از رحلت رسول خدا آغاز شد) تشبیه نموده به شتری ماده که از دادن شیر به دوشنده اش خودداری می کند و برای صاحب حق و ولدش نگه میدارد و سرانجام فراورده نوشین خود را در اختیار او قرارمیدهد؛ همان فرزندی که دوشندگان غاصب او را به استضعاف کشانده بودند تا ظالمانه حق وی را ببرند. جالب اینکه در برخی از روایات به ائمه علیهمالسلام بعد از پیامبر صلیالله علیه وآله مستضعف اطلاق شده است. از جمله در روایتی که امام صادق علیهالسلام میگوید3: روزی پیامبر خدا به سوی حضرت علی و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نگاه انداخت و گریست و فرمود: شما مستضعفان بعد از من هستید. مفضل سوال کرد؛ ای فرزند پیامبر خدا، معنای این کلام چیست؟ حضرت فرمود: امامان بعد از من شما هستید چرا که خداوند میفرماید: «و نرید ان نمن...» و این آیه درباره ما جاری است و امامت ما تا قیامت و پایان عمر دنیا ادامه دارد.
بعلاوه در تفسیر آیه مذکور از حضرت علی علیهالسلام نقل شده است که فرمود:
«هم آل محمد یبعث الله مهدیهم بعد جهدهم فیعزّهم و یذّل عدوّهم4» مقصود از این گروه مستضعف، اهل بیت پیامبر هستند که خداوند مهدی آنان را بعد از سختیها که بر آنان وارد شود برمیانگیزد و آنان را عزّت دهد و دشمنانشان را خوار و ذلیل میکند.
و همچنین در حدیث است، آنگاه که «حکیمه خاتون» حضرت مهدی را که نوزاد و کودک بود، خدمت پدرش امام حسن عسکری علیهالسلام آورد، لب به سخن گشود و این آیه «و نرید ان نمنّ...» را با بسم الله الرحمن الرحیم تا آخر تلاوت کرد.5
در تأیید آنچه گذشت، کلام امام زین العابدین است که میفرماید: «و الذی بعث محمداً بالحق بشیراً و نذیراً انّ الابرار منّا اهل البیت شیعتهم بمنزله موسی و شیعته و انّ عدوهم و اشیاعهم بمنزله فرعون و اشیاعه6» سوگند به آنکه محمد صلیالله علیه وآله را به حق بشارت دهند و بیم دهنده قرار داد. نیکان از ما اهل بیت و شیعیان آنها به منزله موسی و پیروان او هستند و دشمنان ما و پیروان آنها همانند فرعون و پیروانش میباشند، یعنی سرانجام بعد از همه ظلم ها بر دشمنان و فرعونیان غلبه خواهیم کرد و با هلاکت آنها حکومت حق را ایجاد خواهیم کرد. نتیجه اینکه امام علی علیهالسلام در این کلام از آینده زیبا و نورانی خبر میدهد که همان پیروزی اهل بیت علیهمالسلام حق بر باطل و تحقق مدینه فاضله و آرمان شهر جهانی سرشار از عدالت و امنیت و ارزشهای الهی خواهد بود که توسط خاتم الاوصیاء، حضرت مهدی عجلالله تعالی فرجه الشریف تشکیل و رهبری میشود و اوست که وارث همه انبیاء و اوصیاء و وارث همه حکومتها بر گستره ارض خواهد بود و بعد از او نیز دولت حق و عدل توسط سایر امامان معصوم علیهمالسلام تا هنگام وقوع قیامت (بر اساس روایات متعدد)7 ادامه خواهد یافت.
حال با توجه به دلالت روشن، این کلام بر عصر ظهور حضرت حجهبن الحسن العسکری علیهالسلام8، دلیلی ندارد تا آن را به حاکمیت بنی عباس (سفاح و منصور و...عباسی) بعد از سقوط بنی امیه منحصر بدانیم چرا که بر خلاف ظاهر و نیز مخالف روایات مذکور بوده، مضافاً که در زمان عباسیان نه تنها خلافت به اهل بیت علیهمالسلام نرسید بلکه پیوسته در شکنجه و زندان بسر میبردند و خلفای بنیعباس به شهادت تاریخ، امامان شیعه و علویان را به قتل میرساندند و علویان را به قتل میرساندند تا دوران غیبت امام دوازدهم پیش آمد.9
«...ومنها، قد لبس للحکمه جنّتها و اخذها بجمیع ادبها، من الاقبال علیها والمعرفه بها و التفرع لها فهی عند نفسه ضالته التی یطلبها و حاجته التی یسأل عنها فهو مغترب اذا اغترب الاسلام و ضرب بعسیب ذنبه و الصق الارض بجرانه، بقیه من بقایا حجته، خلیفه من خلائف انبیائه.10»
شأن صدور خطبه:
نوف بکالی11 نقل کرده است، حضرت امیرالمومنین علی علیهالسلام در سال 40 هجری (اواخر عمر خود) در شهر کوفه روی سنگی که «جعده بن هبیره مخزومی12» آماده کرده بود، ایستاد و در حالی که امام علیهالسلام پیراهنی از پشم بر تن و بند شمشیر و کفش او از لیف خرما و بر پیشانی حضرتش (از کثرت سجود) پینه آشکار بود، این خطبه را ایراد فرمود.
واژهها: ضاله: گمشده جنه:سپر، نوعی لباس جران: جلو گردن شتر یا سینه او
عسیب: رستنگاه مو، بیخ چانه و دم ذنب: دنباله، گناه، متابعت کرد، دم
ترجمه:
به راستی او سپر و زره حکمت را به بر کرده (با داشتن مراتب عالی علم و عصمت از تیرهای تمایلات نفسانی و علائق مادی مصون میباشد) و حکمت را با تمام آدابش داراست که عبارتند از اقبال و توجه به آن و معرفت کامل به آن و فارغ شدن برای آن به گونهای که حکمت گمشده او بوده و همواره آن را میطلبد و آرزو و نیاز اوست که پیوست (بخاطر شدت اشتیاق به حکمت) جویای آن است. پس آن رهبر موعود، غربت و غیبت اختیار کند هنگامی که اسلام غریب، و در غروب باشد، و همانند شتر رنج دیده و در راه مانده دم خود را به حرکت آورد و سینهاش را به زمین چسباند13، او باقیمانده حجت های خدا و آخرین خلیفه از جانشینان پیامبران خدا است.
شرح و تفسیر:
امام علی علیهالسلام، در این خطبه بعد از حمد و ثنای خداوندی و بیان راههای معرفت او و توصیه و عبرت و درسآموزی از تاریخ؛ به بیان برخی از اوصاف آخرین حجت حق میپردازد و ضمن ذکر فضیلت و حکمت او غیبت و غربتش را (غیبت صغرا و کبرا) و عدل اسلام14 و قرآن بودنش را که با غروب و طلوع هریک دیگری هم غروب و طلوع مییابد15 خاطرنشان میسازد.
آری علی علیهالسلام در آن عصر سخت اسلام، آینده امیدافرین را نوید میدهد (ائمهعلیهمالسلام نیز در هر فرصت مناسبی از ظهور و قیام و نهضت عظیم علوی جهانی مهدی موعود عجلالله تعالی فرجه الشریف و ویژگیهای او و حکومت و یارانش خبر میدادند).
از علامه مجلسی (ره) نقل شده است که این بخش از خطبه در رابطه با حضرت مهدی عجلالله تعالی فرجه الشریف میباشد و همچنین ابن ابی الحدید این نظر را به شیعه امامیه نسبت میدهد16 و نیز علامه خویی (ره) همین نظر را تأیید نموده17 و عقیده طایفه معتزله که میگویند: آنحضرت در آینده و آخرالزمان به دنیا خواهد آمدو مدتی پنهان بوده، بعد قیام میکند رد مینماید چرا که ما دلایل عقلی و نقلی و روایات و اخبار متواتر و فراوان داریم که هیچگاه زمین از حجت حق و امام معصوم خالی نمیباشد و در کتب اهل تسنن نیز مکرر آمده18. بعلاوه عقیده ما شیعیان دوازده امامی بر آن است که حضرتش در زمان خاصی (سال 255ه.ق) در سامراء از پدر و مادر خاص (امام حسن عسکری علیهالسلام و نرجس خاتون) با تمام خصوصیاتش به دنیا آمده و اکنون زنده و در پرده غیبت به سر میبردهمانند خورشید در پشت پرده ابرها که باز نور و انرژی حیاتبخش آن به تمام موجودات زمین میرسد و پنهان بودن آن ولی الله اعظم عجلالله تعالی فرجه الشریف از دید مردم بخاطر مصالح و حکمت است و آنگاه که زمینههای اجتماعی و علمی و000 فراهم شود به فرمان الهی قیام میکند و بشریت را از بدبختی و ظلم و فساد نجات میدهد.
و مسأله طول عمر ان ححضرت نیز از نظر علمی، تاریخی و اعتقادی و000 پاسخ داده شده است که پرداختن به ان از حوصله این کتاب بیرون است.19
امام علی علیهالسلام در بیان ویژگیهای آن منجی موعود میفرماید:
الف) حکمت را با تمام آداب و ابعادش داراست، حقایق هستی و علوم حقه را یافته مطیع محض خدا میباشد (بیعت هیچ قدرتمندی را ندارد) عبودیت و خشیت پروردگار سپر و زره اوست (در برابر تیرهای تمایلات و توطئهها و تهدیدهای شیاطین درون و بیرون) که معصوم است و مصون (در حصن تقوا و خوف خداوندی) و چون میداند خصلتی شریف تر و رفیعتر و گرانبهاتر از حکمت نیست، چنانچه قرآن می فرماید: «و من یوتی الحکمه فقد اوتی خیراً کثیراً20»با آنکه نسبت به همه جهان و دنیا میفرماید: «قل متاع الدنیا قلیل21» یعنی او دل از علائق و وابستگیهای دنیوی و مادی محدود بریده و با حکمت و معنویت و ملکه فضائل کامله انس و الفت یافته همانگونه که علی علیهالسلام میفرماید: «الحکمه ضاله المومن22»
ب) آن رهبر موعود از نظرها غایب بوده زیرا اسلام غریب و در غربت مانده است (با فراگیرشدن فساد و گسترش جور و جنایت) و قرآن مهجور واقع شده و عترت همان امام معصوم و عدل کتاب الله است (طبق حدیث ثقلین)23 که با مهجور ماندن یکی، دیگری هم مهجور قرار میگیرد. وقتی قوانین قرآن و دستورات اسلام و ارزشهای اخلاقی آن منزوی گشت و افول نمود، امام حق و عدل هم دور از مدیریت دین و دنیای جامعه بشری (در غیبت) بسر میبرد و همانطور که پیامبر صلیالله علیه وآله فرمود: «اذا خرج المهدی من ولدی نزل عیسی بن مریم فصلی خلفه بدء الاسلام غریباً و سیعود غریباً کما بدء فطوبی للغرباء قیل یا رسول الله ثم یکون ماذا قال ثم یرجع الحق الی اهله24» ، وقتی حضرت مهدی عجلالله تعالی فرجه الشریف قیام کند او که از فرزندان من میباشد، حضرت عیسی علیهالسلام از آسمان فرود آید و پشت سر او به نماز ایستد، اسلام با غربت و کمی باور شکل و در آینده نیز غریب خواهد شد (کمی مسلمانان راستین و عدم اجراء دستوراتش) پس خوشا بحال غریبان (مسلمانان اندکی که صبر کردند و ایمان خود را حفظ نمودند و به پاداش بهشت رسیدند.) در ادامه از پیامبر صلیالله علیه وآله سوال شد بعد از غربت چه خواهد شد؟ فرمود آنگاه حق به اهلش برمیگردد (خلافت و حکومت به امام بحق و جانشینان معصوم پیامبر صلیالله علیه وآله میرسد و اسلام عزّت و اقتدار مییابد.)
جالب اینکه در برخی روایات به حضرت مهدی عجلالله تعالی فرجه الشریف نسبت غریب داده شده از جمله در روایتی موسی بن جعفر علیهالسلام میفرماید: «هو الطرید الوحید الغریب الغایب عن اهله الموتور بابیه»، اوست رانده شده تنها و غریب و پنهان از اهل و امتش، و خونخواه پدرش خواهد بود.25
ج) ویژگی دیگر آن صاحب حکمت، این است که آخرین و باقیمانده حجتهای الهی و از جانشینان پیامبران میباشد (برای هدایت و رهبری بندگان خدا) بدیهی است وصف حجت الله و خلیفه الله فقط به انبیاء و اوصیاء و ائمه معصوم و منصوب پیامبر صلیالله علیه وآله اطلاق میشود (نه به هر عالم یا عارفی بدون مقام عصمت که کلام و کارش حجت نمیباشد) و خلیفه و وارث واقعی انبیاء و امامان در عصر غیبت، همان مهدی منتظر میباشد.26
شاید این همه توصیف و تبیین ویژگیهای آن امام موعود، هشدار ائمه است به پیروان خود و مسلمانان تا مبادا در عصر طولانی غیبت و آزمونهای سخت، دنبال هر فرصتطلب مدعی مهدویت نروند و با آگاهی از معیارهای مکتبی مدعیان دروغین را طرد کنند.
در بخش پایانی خطبه امام علی علیهالسلام، اصحاب خود را پند و اندرز میدهد و با یادی خاص از یاران شجاع و شهیدش، همگان را برای جهاد و پیکار علیه معاویه بن ابوسفیان، مهیا و سازماندهی کرده اینگونه میفرماید:
«ای مردم! من مواعظی را که پیامبران برای امتهای خود بیان کردند میان شما نشر دادم و تکالیفی را که جانشینان پیامبران گذشته در میان امت خود به انجام رساندند، تحقق بخشیدم.
با تازیانه (کنایه از کلام تند) شما را ادب کردم نپذیرفتید، به راه راست نرفتید، و با هشدارهای فراوان شما را خواندم ولی جمع نشدید. شما را به خدا!!! آیا منتظرید رهبری جز من با شما همراهی کند و راه حق را به شما نشان دهد؟ اگاه باشید! آنچه از دنیا روی آورده بود پشت کرد و آنچه پشت کرده بود روی آورد، و بندگان نیکوکار خدا آماده کوچکردن شدند و دنیای اندک و فانی را با آخرت جاویدان تعویض کردند.
آری آن دسته از برادرانی که در جنگ صفین خونشان ریخت، هیچ زیانی نکردهاند گرچه امروز نیستند تا خوراکشان غم و غصه و نوشیدنی آنها خونابه دل باشد، به خدا سوگند آنان خدا را ملاقات کردند، که پاداش آنان را داد و پس از دوران ترس، آنها را در سرای امن خود جایگزین فرمود.
کجا هستند برادران من که به راه حق رفتند و با حق درگذشتند؟، کجاست عمّار؟ و کجاست پسر یتهان؟ (مالک بن یتهان انصاری) و کجاست ذوالشهادتین؟ (خزیمه بن ثابت انصاری که پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله شهادت او را دو شهادت دانست) و کجایند همانند آنان از برادرانشان که پیمان جانبازی بستند، و سرهایشان را (دشمنان) برای ستمگری فرستادند؟
نوف میگوید: (امام علیهالسلام به اینجا که رسید دست به محاسن مبارک گرفت و زمانی طولانی گریست و سپس فرمود:)
دریغاً از برادرانم که قرآن را خواندند و بر اساس آن قضاوت کردند، در واجبات الاهی اندیشه کرده و آنها را برپاداشتند. سنّتهای خدایی را زنده و بدعتها را نابود کردند. دعوت جهاد را پذیرفته و به رهبر خود اطمینان داشته و از او پیروی کردند (سپس با صدای بلند فرمود:)
جهاد! جهاد! بندگان خدا، من امروز لشکر آماده میکنم، آنکه خواهد به سوی خدا رود همراه ما خارج شود.
«نوف» در این مورد می گوید امام علی علیهالسلام برای امام حسین علیهالسلام ده هزار سپاهی، برای قیس بن سعد، ده هزار سپاهی، برای ابو ایّوب انصاری ده هزار سپاهی و برای دیگر فرماندهان نیز سپاهی معین کرده و آماده بازگشت به صفین بود که قبل از جمعه، ابن ملجم ملعون به امام ضربت زد و لشکریان به خانهها بازگشتند، و ما چون گوسفندانی بودیم که شبان خود را از دست داده و گرگها از هر طرف برایمان دهان گشوده بودند.»
پینوشتها:
1- نهجالبلاغه، حکمت209(محمد دشتی)200(فیضالاسلام)
2- سوره قصص، آیه 5
3- نورالثقلین، ج4، ص 110
4- بحارالانوار، ج 51 ، ص54 ، نورالثقلین، ج4، ص 110، غیبت شیخ طوسی(ره)، ص 113
5- تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 11
6- کنزالدقائق، ج 10، ص32 و تفسیر مجمعالبیان، ج 4، ص239
7- تفسیر عیاشی، ج2، ص 282، اصول کافی، ج1، ص 197
8- منهاج البراغه، ج 21، ص 280، شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج19، ص40
9- این گونه سخنها نه تنها پیشگویی و گویای دانش عمیق علی علیهالسلام و یا قدرت ادبی آن امیر بیان بوده که بیانگر مظلومیت و غربت جانکاه او نیز هست که با کنایه و پوشیده حرفها و دردهایش را اظهار میکند، بعلاوه بر جان اهل بیت علیهمالسلام و پیروانشان عطر امید میپاشد و یأس و سردی را از دلها میزداید.
10- نهجالبلاغه، خطبه 181، فیضالاسلام
11- نوف، پسر فضاله از بنیبکال که قبیله و تیرهای بودند در حمیر(محلی در نزدیکی صنعای یمن) و از اصحاب خاص علی علیهالسلام است.
12- جعده، خواهرزاده امام علی علیهالسلام، پسر ام هانی دختر ابوطالب که از طرف آن حضرت استاندار خراسان بوده است.
13- در بین عربها این ضربالمثل و کنایه از درماندگی و ناتوانی از قیام وحرکت است و علی علیهالسلام با تشبیه اسلام به شتر آسیبدیده و خفته که حیات و حضور ظاهری دارد ولی بیتحرک است و بیفایده مانده است، نهایت ضعف و ناتوان شدنش را در آخرالزمان میرساند.
14- قال النبی صلیالله علیهوآله: انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی اهل بیتی فانهما لن یفترقاً حتی یردا علی الحوض. حدیث متواتر و مشهور در کتب شیعه و سنی.
15- قال النبی صلیالله علیهوآله: الاسلام بدء غریبات و سیعود غریباً.
16- شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج10، ص 96
17- شرح نهجالبلاغه، محقق خویی، ج 10، ص 351
18- الامام المهدی، عند اهل السنه.
19- ر. ک. فصلنامه انتظار، شماره6 ، ص 222
20- بقره، 269
21- نساء، 77
22- نهجالبلاغه، حکمت 80
23- سند حنبل، ج5 ، ص 181، کنزالعمال، ج 1، ص 44 و مجامع روایی شیعه.
24- بحارالانوار، ج 25، ص 136، منتخب الاثر، ص41
25- منتخب الاثر، ص 262
26- منهاج البراع، ج 10، ص355
مرحوم حجت الاسلام حسین ایرانی
سیمای حضرت مهدی(عج) از منظر عرفان اسلامی
مقدمه
بحث مهدویت یکی از اساسی ترین و زنده ترین مباحثی است که در ره آورد عرفانی بزرگان اهل کشف و شهود، مورد توجه ویژه قرار گرفته و از این رو، معارف عمیقی دربار? آن مطرح کرده اند که بازگو نمودن آن می تواند، گذشته از تغذی? فکری و علمی و اعتقادی، به قلب ها و جان ها نورانیّت، حرارت، عشق، نشاط، تحرّک، پویایی، ایمان، استحکام، امید و هدایت ببخشد.
از آن جا که دربار? حضرت مهدی ـ عجّل اللّه تعالی فرجه ـ با رویکرد عرفانی کم تر تحقیق شده است، به نظر می رسد، نشان دادن جلوه ای از سیمای پُر فروغ آن حضرت در آین? عرفان اسلامی، برای هم? تشنگان وادی انتظار، بخصوص نسل نواندیش جوان، مفید، آموزنده و آگاهی بخش باشد.
?) حضرت مهدی(عج) و خلافت الهی
یکی از اساسی ترین مسائل در بحث مهدویت، «خلافت الهی» است؛ زیرا مسئل? خلافت الهی در زمین که خدای سبحان در قرآن کریم (سور? مبارک? بقره؛ آی? شریف???) می فرماید: "...إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَةً..." (...من در زمین جانشینی خواهم گماشت...)، هم چون داستان کشتی نوح و یا موسی و خضر ـ علیهم الاسلام ـ و مانند آن ها نیست که یک قضی? شخصی بوده و سپری شده باشد، بلکه خلافت الهی یک فیض متّصل و فوز مستمر است که از اول با اندیش? دوام و انگیز? استمرار طرح شده؛ چنان که اصل خلافت از قلمرو نبوّت و رسالت فراتر رفته و به امامت رسیده است. به این دلیل، یکی از نکته هایی که در عرفان اسلامی دربار? حضرت مهدی ـ عجّل اللّه تعالی فرجه ـ مورد توجه قرار گرفته، «خلافت الهی» اوست.
از این رو، برخی از بزرگان اهل معرفت، از حضرت مهدی(ع) به عنوان خلیف? الهی یاد نموده و گفته اند: «بی تردید، برای خداوند، خلیفه ای است که روزی ظهور خواهد کرد، و اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی بماند، باز هم خداوند آن روز را به اندازه ای طولانی خواهد نمود تا آن خلیف? الهی که از عترت رسول خدا(ص) و فرزند فاطمه(س) و هم نام پیامبر(ص) است، ظهور نماید».
یکی دیگر از عرفا در این باره می گوید: «هرگاه حق سبحانه بر بند? خود تجلّی کند و او را از خویش فانی نماید، لطیفه الهیّه در او پدید می آید که آن لطیفه گاهی ذاتی و گاهی صفاتی است؛ اگر ذاتی باشد، آن صورت انسانی است که از او به فرد کامل و غوث جامع یاد می شود و دایر? هستی بر محور او می گردد و به واسط? او، عالم حفظ می شود و او همان کسی است که از او به مهدی و خاتم تعبیر می شود و او خلیف? خدا در عالم است».
همان گونه که ملاحظه می شود، در سخنان عرفا، بر عنصر «خلافت الهی» حضرت مهدی(عج) تکیه گردیده و از او به عنوان خلیف? خداوند در زمین یاد شده است.
?) حضرت مهدی(عج) و ولایت الهی
گرچه بحث ولایت در عرفان، دامن? گسترده ای دارد، اما در این جا تنها به جلوه ای از آن مباحث اشاره می شود: یکی از مهم ترین مسائل ولایت این است که «ولی» یکی از نام های خداوند است. در قرآن کریم (سور? مبارک? شوری؛ آی? شریف? ?) آمده است: "...فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ..." (...خداست که ولیّ [حقیقی] است...). بر اساس مبانی عرفان، اسماء الهی هیچ گاه بدون مظهر نیستند. پس مظهر اسم «ولی» همواره وجود خواهد داشت. بدین سبب است که ولایت، یک حقیقت همیشه زنده و پایان ناپذیر است، به خلاف رسالت و نبوّت که از اسماء الهی نیست و دوره اش با وجود خاتم الانبیاء(ص) پایان پذیرفته است. عارف نامدار، "محی الدین بن عربی" در این باره می گوید: «بدون تردید، ولایت فلک است که احاطه و گستردگی خاصّی دارد. به این دلیل، هیچ گاه قطع نمی شود. اما نبوّت تشریعی و رسالت در پیامبر اسلام پایان یافته است».
برخی دیگر از بزرگان اهل عرفان درباره ولایت ائمّ? اطهار ـ علیهم السلام ـ بخصوص حضرت مهدی(عج) گفته اند: «خدای تعالی دوازده کس را از امّت محمّد برگزیده و مقرّب حضرت خود گردانیده و به ولایت خود مخصوص کرده و اینان را نایبان حضرت محمّد گردانیده، ولی در امّت محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ همین دوازده امام کسی بیش نیستند و ولی آخرین، که ولی دوازدهم باشد، خاتم اولیاء است و مهدی صاحب زمان نام اوست».
هم چنین "عارف قاسانی" دربار? خاتم ولایت بودن حضرت مهدی(ع) می گوید: «خاتم ولایت، مهدی است که در آخر زمان می آید. هم? انبیا و اولیا در معارف و حقایق، تابع مهدی هستند. او در احکام، تابع شرع محمّدی است و باطن او با باطن حضرت محمّد یکی است».
در جای دیگر نیز گفته است: «خاتم ولایت کسی است که صلاح دنیا و آخرت با اوست و با رحلت او از دنیا، نظام عالم از هم فرو می پاشد. او عبارت از مهدی موعود در آخر زمان است».
یکی دیگر از بزرگان اهل عرفان می گوید: «ظهور تمامی ولایت و کمالش به خاتم اولیا خواهد بود؛ چون کمال حقیقت دایره، در نقط? اخیره به ظهور می رسد. خاتم اولیا عبارت از امام محمّد مهدی است که موعود حضرت رسالت است و دور عالم به او کامل و تمام می شود و حقایق اسرار الهی در زمان آن حضرت تمام ظاهر می شود». "عارف عربی" نیز از حضرت مهدی(ع) به خاتم ولایت یاد نموده و به تفصیل دربار? ایشان بحث کرده است.
پس معلوم می شود یکی از مسائلی که در عرفان اسلامی دربار? حضرت مهدی(ع) مورد توجه قرار گرفته و به تفصیل از جنبه های گوناگون دربار? آن بحث شده، مسئل? «ولایت الهی» آن حضرت است. از این رو، از ایشان به عنوان مظهر اسم «ولی» و خاتم ولایت یاد نموده اند.
?) مهدی(عج) در عالم؛ همانند قلب در بدن
نکت? دیگر که در ره آورد عرفانی اهل معنا دربار? حضرت مهدی(عج) عنوان شده، آن است که از منظر عرفا، مهدی(ع) برای عالم، همانند قلب برای انسان است. از این رو، "عارف نسفی" در این باره می گوید: «بدان که انسان کامل را اسامی بسیاری است و جمله راست است. انسان کامل را مهدی، امام، خلیفه، قطب، صاحب زمان، جام جهان نما و آیین? گیتی نما گویند. انسان کامل همیشه در عالم باشد و زیاده از یکی نباشد. تمام موجودات هم چون یک شخص است و انسان کامل دل آن شخص است و موجودات بی دل نتوان بود. پس انسان کامل همیشه در عالم باشد و چون دل زیاده از یکی نبود، پس انسان کامل در عالم زیاده از یکی نباشد».
در کلام این عارف بزرگ، به چند نکت? اساسی دربار? حضرت مهدی(عج) اشاره شده است:
الف) چون نظام آفرینش هیچ گاه بدون انسان کامل نمی تواند وجود داشته باشد، پس انسان کامل گاهی در چهر? نبی و رسول و زمانی در چهر? امام و ولی همواره در عالم وجود دارد.
ب) همان گونه که عالم صغیر (انسان) بدون قلب نمی تواند حیات داشته باشد، عالم کبیر (نظام آفرینش) نیز بدون قلب نمی تواند وجود داشته باشد، و در زمانی که سلسل? نبوّت پایان یافته و ادار? امور عالم به دست اوصیای خاتم انبیا(ص) است، مهدی موعود(عج) به عنوان آخرین وصی پیامبر خاتم ـ صلی الله علیه و آله، قلب عالم آفرینش بوده و در سای? حیات و وجود او، خون تلاش، حرکت و تکاپو به سوی کمال در پهن? نظام عالم و نشئ? انسانی جریان دارد.
ج) همان گونه که اگر کسی دو قلب داشته باشد، سالم نیست و نمی تواند به زندگی خویش ادامه دهد، نظام عالم نیز با وجود دو قطب و امام نمی تواند یک نظام سالم داشته و در مسیر حرکت تکاملی خود موفق باشد. از این رو، انسان کامل در عالم، بیش از یکی نیست و در عصر ما، حضرت مهدی(عج) سکّاندار عالم است. یکی از بزرگان اهل عرفان در این باره گفته است: «به دلیل آن که عالم هرگز بدون امام نیست، پس مهدی، که قطب، امام و وارث است، تا روز قیامت به طور حتم در عالم وجود دارد».
?) حضرت مهدی(عج)؛ واسط? فیض
عرفا معتقدند که حق سبحانه در آیین? دل انسان کامل تجلّی می کند و عکس انوار تجلّیات از آیین? دل او بر عالم می تابد و همگان با دریافت آن فیض، پدید آمده و حفظ می گردند و تا انسان کامل در عالم وجود دارد، از تجلیّات ذاتی و رحمت رحمانی و رحیمی حق تعالی برای عالم و پدیده های هستی استمداد می کند و آن ها به واسط? این استمداد و فیضان تجلیّات حق تعالی حفظ می شوند. بنابراین، نظام آفرینش در حدوث و بقا، وامدار وجود پر برکت انسان کامل است و به واسط? اوست که فیض الهی نصیب عالم و آدم می شود و از همین روست که در زیارت «جامع? کبیره» دربار? اهل بیت ـ علیهم السلام ـ که پس از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ مصادیق بارز انسان کامل هستند، آمده: «یعنی عالم با حقیقت وجود شما گشوده شده، و با شما ختم می گردد؛ به خاطر شما باران فرو می ریزد و به واسط? شما آسمان از ریزش باران به زمین باز می ماند و با توسّل به شما، گرفتاری ها و مشکلات برطرف می شوند».
عندلیب گلشن اسرار، حافظ شیرازی، تمام معارف زیارت «جامع? کبیره» را در این کلام نغز جمع نموده و خطاب به اهل بیت(ع) گفته است:
از رهگذر خاک سر کوی شما بود هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
و در عصر کنونی، وجود مبارک حضرت مهدی(عج) قبل? دل ها و واسط? فیض الهی بر عالم و آدم است. لذا در دعای نورانی «ندبه» از ایشان به «سبب اتصال آسمان و زمین» یاد شده و چنین آمده است: «...اَینَ السَّبَبُ المُتَّصِلُ بَینَ الأَرضِ وَ السَّماءِ...» (...کجاست آن وسیل? حق که بین آسمان و زمین پیوسته است...) و در دعای «عدیله» نیز دربار? آن حضرت(ع) آمده: «...ثُمَّ الحُجَّ?ُ الخَلَفُ القائِمُ المُنتَظَرُ المَهدِیُّ، المُرجَی الَّّذی بِبَقائِِهِ بَقیتِ الدُّنیا، وَ بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری، وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرضُ وَالسَّماءُ...»؛ یعنی پس از یازده امام ـ که یاد شد ـ امام و حجت دوازهم، قائم منتظر مهدی است که امیدها به اوست و به واسط? او دنیا باقی و برقرار می باشد و به برکت وجود او مردم روزی دریافت می کنند و در سای? وجود او آسمان و زمین بر قرارند.
هم? این حقایق در ره آورد عرفانی بزرگان اهل معنا به طور مستقیم دربار? حضرت مهدی(عج) عنوان شده اند. از آن میان، عارف نامدار "محی الدین بن عربی" می گوید: «پس مهدی رحمت است؛ همان طور که پیامبر رحمت بود؛ چنان که خداوند فرمود: ما تو را نفرستادیم، مگر آن که رحمت برای عالمیان باشی، و مهدی چون کاملاً بر اساس مشی و سیر? پیامبر، رفتار می کند، لذا دچار اشتباه نمی شود، پس به طور یقین رحمت عالمیان است».
"عارف نسفی" نیز گفته است: «هر دو طرف جوهر اول را در این عالم دو مظهر می باید که باشد. مظهر این طرف، که نامش «نبوّت» است، خاتم انبیا است و مظهر آن طرف، که نامش «ولایت» است، صاحب الزمان است که اسامی بسیار دارد؛ چنان که جوهر اول اسامی بسیار دارد... البته بیرون خواهد آمد [= ظهور خواهد کرد] احوال وی بیش از این خواهد بود که به نوشتن آید».
در رسال? منسوب به "عارف عربی" نیز دربار? حضرت مهدی(عج) چنین آمده است: «سلام بر مهدی که حقیقت ذات شریف او، محاذی آیین? وجود مصطفوی، و متحقق به اسرار مرتضوی است. از این رو، افاضه و بخشایش حقایق به واسط? وجود او، و تقسیم دقایق با شهود او انجام می شود».
در راستای همین دیدگاه، عارف حماسه آفرین قرن، حضرت امام خمینی (قدس سره) در نغزی زیبا گفته است:
مهدی امام منتظر، نوباوه خیرالبشر خلق دو عالم سر به سر، بر خوان احسانش نگین
ذاتش به امر دادگر، شد منبع فیض بشر خیل ملائک سر به سر در بند الطافش رهین
نوح و خلیل و بوالبشر، ادریس و داود و پسر از آب فیضش مستمر از کان علمش مستعین
موسی به دست دارد عصا، دربانی اش را منتظر آماده بهتر اقتدا، عیسی به چرخ چارمین
آب عطا، فیض عمیم، سحر سخن، کنز نعیم کان کرم، عبدالکریم، پشت و پناه مسلمین
از آن چه بیان شد، این نکته معلوم گردید که یکی از بهترین تجلیّات رخ مهدی(عج) در آیین? عرفان، واسط? فیض بودن آن حضرت است(ع) که به تفصیل دربار? آن بحث شده است.
?) حضرت مهدی(عج) و عدالت جهانی
عدالت از عمومی ترین و شورانگیزترین مسائل است که در بحث مهدویت مطرح است و گذشته از متون دینی و مباحث کلامی و اعتقادی، در عرفان نیز مورد توجه ویژه قرار گرفته و دربار? آن، حقایق ظریفی طرح و تبیین شده است که در این جا به اختصار در دو محور طرح و بررسی می شود:
الف) عدالت اجتماعی و رفاه اقتصادی
تأمین عدالت اجتماعی و پدید آمدن رفاه اقتصادی در زمان ظهور دولت کریم? حضرت مهدی(ع) یکی دیگر از معارف مهدویت در عرفان اسلامی است که در ره آاورد عرفانی بزرگان اهل معرفت عنوان شده. عارف بزرگ، "سعدالدین حموی" با اشاره به اوصاف و کمالات وجودی حضرت مهدی(عج) دربار? عدالت گستری و ایجاد رفاه اقتصادی برای مردم در زمان حضرتش گفته است: «صاحب زمان، که علم به کمال دارد، تمامیت روی زمین را در حکم خود آورد و به عدل آراسته گرداند، کفر و ظلم را به یک بار از زمین بردارد و تمامت گنج های روی زمین بر وی ظاهر گردد، هرچند صفت وی کنم، از هزار یکی نگفته ام».
برخی دیگر از بزرگان اهل عرفان نیز گفته اند: «در ایام حکومت مهدی، مردم در سای? عدالت زندگی می کنند، روزگار سرسبز و پرطراوتی است. رزق و روزی در آن فراوان می شود و مردم در کمال امنیت به عبادت خدای رحمان می پردازند. مهدی کسی است که صاحب مقام محمّدی بوده و صاحب اعتدال، و در اوج تمام کمالات قرار دارد، و دولت او به مدت چهل سال طول می کشد که این عدد مراتب هستی است».
"محی الدین بن عربی" نیز در این باره مباحث مفیدی مطرح نموده و از آن میان به موضوع «عدالت اجتماعی» و «رفاه اقتصادی» در زمان ظهور آن حضرت اشاره نموده و گفته است: «هرگاه حضرت مهدی(عج) که خلیف? خداوند در زمین است، ظهور کند، زمین را پر از عدالت می کند، در حالی که از جور و ستم پُر شده است. او عدل را در میان جامعه پدید آورده، عدالت اقتصادی را اجرا می کند، از نظر رفاه اقتصادی وضع به گونه ای می شود که وقتی شخصی به حضور او می آید و عرض می کند یا مهدی از امکانات مالی که در اختیار توست به من کمک نما، حضرت مهدی به اندازه ای به او کمک می کند که به زحمت آن را با خود می برد».
"عارف شبستری" نیز در کلام نغزی به عدالت اجتماعی در زمان حضرت مهدی(عج) اشاره نموده و گفته است:
چو مهدی باشد آن جا عدل گستر براندازد زعالـم جـور یکسـر
یکایک صورتش پیداست بر جای از آن می ماند او آن روز بر پای
نماند در میانـه هیچ دعـو که صورت ها یکی گردد به معنـا
از آن چه بیان شد، معلوم گردید که یکی از اهداف ظهور حضرت مهدی(ع)، که در عرفان اسلامی مورد توجه قرار گرفته، این است که با ظهور آن حضرت(ع)، عدالت در همه شئون زندگی بشر به اجرا گذاشته می شود و همگان در استفاده از مواهب طبیعت و نعمت های الهی به طور عادلانه بهره مند می شوند و آن چه در بیان عرفا آمده، تنها جلوه ای از برکات دولت کریم? حضرت مهدی(ع) است که در متون دینی و روایات بدان اشاره شده.
از آن میان، حضرت امام موسی کاظم(ع) ذیل آی? شریف? ??سورة مبارک? حدید؛ "اِعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا..." (بدانید که خدا زمین را پس از مرگش زنده می گرداند...)، فرمودند: «خداوند زمین را به وسیله قائم آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ زنده می کند، پس عدل در آن پدید می آید و زمین به واسط? عدل، پس از مرگ آن به وسیل? ظلم دوباره زنده می شود».
ب) اصلاح فکر و تأمین عدالت فرهنگی
گرچه برداشت عمومی از تأمین عدالت در زمان ظهور حضرت مهدی(عج) معمولاً اجرای عدالت اجتماعی و اصلاح امور اقتصادی و توزیع عادلان? ثروت های عمومی است، اما حقیقت آن است که با ظهور آن مصلح کل، عدالت و اصلاح در تمام شئون هستی و نظام آفرینش پدید می آید، پیشه و اندیش? بشری اصلاح می شود و عقل انسان در هر دو بُعد علمی و عملی تکمیل می شود. این مسئله گذشته از روایات اهل بیت(ع) در ره آورد عرفانی اهل عرفان نیز مورد توجه قرار گرفته و دربار? آن معارف ارزش مندی مطرح کرده اند.
از آن میان، "عارف عربی" در این باره گفته است: «با ظهور حضرت مهدی، مذاهب و مکاتب مختلف از روی زمین برچیده می شوند و جز دین خالص و حقیقی، چیزی باقی نمی ماند و عده ای از افرادی که خود را اهل اجتهاد می دانند، وقتی می بینند که مهدی بر خلاف نظری? آن ها حکم می کند، دشمنی و عداوت می کنند، اما به ناچار در برابر حکم مهدی سکوت می نمایند و جرأت مخالفت پیدا نمی کنند».
یکی از بارزترین جلوه های اصلاح فکری و تأمین عدالت فرهنگی، احیای معارف قرآن کریم و دستورات آسمانی است که در زمان ظهور حضرت مهدی(عج) به اجرا درمی آید و این مسئله گذشته از متون دینی، در کلمات اهل معرفت نیز مطرح شده است. برخی از عرفای بزرگ در این باره گفته اند: «در زمان ظهور، روح در کالبد اسلام دمیده و بعد از ذلّت و خواری، عزیز شده و دوباره احیا می شود و حقیقت دین ظاهر می گردد و جز دین خالص چیز دیگری باقی نمی ماند».
در این باره، گویاتر از هر کلام، سخن عمیق عارف سترگ و حکیم بزرگ حضرت امام خمینی (قدس سره) است که فرمود: «هر یک از انبیا که آمدند، برای اجرای عدالت آمدند، که عدالت را در هم? عالم اجرا کنند، لیکن موفق نشدند، حتّی رسول ختمی ـ صلی الله علیه و آله ـ که برای اصلاح بشر آمده بود، باز در زمان خودشان به آن معنا موفق نشد، اما کسی که عدالت را در تمام دنیا اجرا خواهد کرد، مهدی موعود است. او عدالت را در تمام دنیا اجرا خواهد کرد، آن هم نه این عدالتی که مردم عادی می فهمند که فقط قضیه عدالت در زمین برای رفاه مردم باشد، بلکه عدالت در تمام مراتب انسانیت. انسان اگر انحرافی پیدا کند، انحراف عملی، انحراف روحی، انحراف عقلی، برگرداندن این انحراف به معنای خودش، این ایجاد عدالت است در انسان؛ اگر اخلاقش، اخلاق منحرفی باشد و اگر در عقاید، یک انحراف و کجی هایی باشد، وقتی به اعتدال برگردد، این ایجاد عدالت است در انسان. فقط برای حضرت مهدی موعود ـ سلام اللّه علیه ـ این قدرت هست که عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد. در تمام نفوسی که هستند، انحرافات در آن ها هست، حتّی نفوس اشخاص کامل هم در آن انحرافاتی هست، ولو خودش نداند؛ در اخلاق، عقاید، اعمال انحراف است. ایشان (مهدی) مأمورند تمام این انحرافات را برگردانند به اعتدال که واقعاً صدق کند: «یملأُ الارضَ عدلا بعدَ ما مُلئت جوراً».
در کلمات این عارف نکته آموز به نکته های ظریفی اشاره شده است که روزنه های جدیدی دربار? ابعاد گسترد? حکومت مصلح جهانی، حضرت مهدی(عج) بر روی فرهیختگان اهل تحقیق می گشاید؛ چون او معتقد است: عدالتی که در زمان حضرت مهدی به وجود خواهد آمد، اولاً همان حقیقت بزرگ الهی است که انگیزه و بخش عظیمی از بعثت انبیا و نزول وحی را پس از توحید و نبوّت شکل می دهد و سفیران حق در طول تاریخ برای تأمین و اجرای آن، از جان مایه گذاشته و اولیای بزرگ الهی برای تحقق آن شهید شده اند.
ثانیاً عدالتی که در زمان حکومت مصلح موعود پدید خواهد آمد، تنها در بُعد اقتصادی و تأمین رفاه زندگی نخواهد بود، بلکه هم? شئون زندگی و هستی عالم و آدم در پرتو وجود او اصلاح شده، تعدیل می گردند. اخلاق، فرهنگ، اندیشه، عقاید و هم? امور فکری، روحی و عقلی بشر که بر اثر افراط و تفریط و تبلیغات مسموم دچار انحراف شده و در حقیقت «جهالت مدرن» را پدید آورده است، با ظهور آن عدل کامل و عقل کل، اصلاح شده و به فطرت توحیدی و الهی و انسانی رهنمون می گردند.
ثالثاً، چه بسا بر اساس باورها و مبانی فکری و اعتقادی دین شناسان غیرمعصوم، ناآگاهانه افراط و تفریط در اندیشه و اعتقادات دینی و برداشت ناصحیح از آیات و روایات به وجود آمده باشد که در زمان ظهور آن حضرت، باید با عدل و عصمت حضرت مهدی(عج) اصلاح گردند.
?) تولد و غیبت حضرت مهدی(عج)
از جمله مسائلی که گذشته از متون دینی، در عرفان اسلامی دربار? آن به تفصیل بحث شده، تولد و غیبت آن حضرت(ع) است. "عبدالوهاب شعرانی"، که یکی از بزرگان اهل معرفت و مورد وثوق شیعه و سنّی است، سخن بسیار ارزش مندی دربار? تولد حضرت مهدی(عج) دارد. او می گوید: «در طلیعه قیامت است که امید ظهور مهدی می رود. او که از اولاد امام حسن عسکری است، در نیم? ماه شعبان سال ??? به دنیا آمده و از عمر شریف او تا این زمان، که سال ??? قمری است، ??? سال می گذرد» و عارف بزرگ، محی الدین بن عربی دربار? او گفته است: «بدون تردید، مهدی ظهور خواهد نمود و زمین را، که از جور و ستم پر شده، پاک نموده، عدل و داد در آن پدید خواهد آورد. اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی بماند، خداوند آن روز را به اندازه ای طولانی می کند که آن خلیف? الهی ظهور کند. مهدی از عترت رسول الله و از فرزندان فاطمه است. جدّ او حسین بن علی و پدرش امام حسن عسکری، فرزند امام علی نقی، فرزند امام محمّدتقی، فرزند امام علی رضا، فرزند امام موسی کاظم، فرزند امام جعفر صادق، فرزند امام محمدباقر، فرزند امام زین العابدین، فرزند امام حسین، فرزند امام علی بن ابی طالب است و هم نام حضرت پیامبر اکرم است».
در مورد غیبت حضرت مهدی(ع) در کلام نغزی که از عارف نکته آموز، عطار نیشابوری رسیده، آمده است:
صدهزاران اولیا روی زمین از خدا خواهند مهدی را یقین
یا الهی، مهدیم از غیب آر تا جهانِ عدل گردد آشکار
مهدی هادی است تاج اتقی بهترینِ خلـق، تـاجِ اولـی
ای ولای تـو معیّـن آمـده بر دل و جان ها همه روشن شده
ای تو ختم اولیایی این زمان و زهمه معنا، نهانی جان جان
ای تو هم پیدا و پنهان آمده بنده عطارت ثناخوان آمده
از این گونه سخنان اهل عرفان به خوبی معلوم می شود که آن ها نیز همانند باور یقینی و اعتقادی قطعی شیعیان دربار? حضرت مهدی(عج)، اولاً معتقدند که آن حضرت فرزند امام حسن عسکری(ع) و از اولاد امام حسین و سایر ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ بوده و به دنیا آمده و هم اکنون در عالم زندگی می کند و روزی ظهور نموده، زمین را پُر از عدل و داد می کند.
ثانیاً، عرفا نیز بر آنند که حضرت مهدی(عج) غیبت در عین حضور دارد. از این رو، در کلام عطّار آمده است: «ای تو هم پیدا و پنهان آمده»؛ چون آن ها هم می گویند که برخی از افراد صالح و اولیای الهی می توانند به حضور آن حضرت برسند و ایشان را ملاقات کنند. پس از دیدگاه عرفا، حضرت مهدی(عج) در عین آن که از دیدگان عموم غایب است، عده ای از اولیا می توانند به محضر آن حضرت، شرف یاب شوند.
?) حضرت مهدی(عج)؛ ذخیر? هستی
غیبت حضرت مهدی(عج) اسرار نهفت? فراوانی دارد، بلکه خود از اسرار الهی است؛ چنان که امام صادق(ع) در پاسخ شخصی که از سبب غیبت حضرت مهدی(ع) سؤال نمود، فرمود: «مسئل? غیبت از امور و از اسرار الهی، بلکه سرّ و غیب الهی است و چون ما می دانیم که خداوند سبحان حکیم است، تصدیق می کنیم که همه کارهای او حکمت است، گرچه دلیل آن برکسی معلوم نگردد».
اما صاحب نظران و دین پژوهان بر اساس وظیف? علمی، که کشف حقایق و معارف الهی است، هر کدام به نوب? خود و بر اساس مبانی فکری خویش، نکاتی دربار? اسرار غیبت حضرت مهدی(ع) مطرح کرده اند که از آن میان، عارف و مصلح بزرگ قرن، حضرت امام خمینی(ره)، در این باره گفته است: «قضی? غیبت حضرت مهدی موعود، یک قضی? مهمی است که به ما مسائلی می فهماند؛ من جمله این که برای یک همچو کار بزرگی که در تمام دنیا عدالت به معنای واقعی اجرا شود، در تمام بشر نبود کسی، الاّ مهدی موعود ـ سلام اللّه علیه ـ که خدای متعال او را ذخیره کرده است برای بشر. هر یک از انبیا آمد که اجرای عدالت در همه عالم بکنند، لکن موفق نشدند... اگر مهدی هم مثل سایر اولیا به جوار رحمت حق می رفتند، دیگر در بشر کسی نبود که این عدالت را [اجرا] بکند. این یک موجودی است که ذخیره شده برای یک همچو مطلبی».
در کلام این بزرگ مرد الهی و عرفانی به طور کلّی بر این نکته تأکید شده است که حضرت مهدی(عج) به عنوان ذخیر? الهی در گنجین? غیبت نگاه داری می شود تا بر اساس حکمت بالغ? حق سبحانه در روز مقرّر، برای نجات بشر و پدید آوردن عدالت در تمام شئون وجودی عالم و آدم ظهور نماید و به آرزوهای تمام سفرای الهی در طول تاریخ، که شکوفایی درخت توحید و عدالت بوده است، جام? عمل بپوشاند و بشر را در مسیر حق و به سوی کمال مطلق رهنمون شود. این از آن روست که بر اساس دیدگاه عرفا، حضرت مهدی(عج) رحمت عام الهی است؛ وقتی ظهور نماید، اختلاف کثرت در سای? احکام وحدت از میان برمی خیزد؛ چنان که برخی از بزرگان اهل معرفت در این باره گفته اند: «چنان که به مظهریت اسم «الرحمن» خاتم انبیا رحمه للعالمین گشت، خاتم اولیا نیز مظهر رحمت عام، که رحمت رحمان است، گشت و سعادت دو جهان در مشایعت آن حضرت منحصر شود و اصول هر یک اساس قرار گیرد و اختلاف کثرت به حکم ظهور احکام وحدت از ما بین برخیزد؛ چنان که شیخ سعدالدین حموی فرمود: «لن یخرجَ المهدیُ حتی یُسمَع مِن شراکِ فِعله اسرار توحیدِ»؛ (مهدی ظهور نمی کند تا آن که حتّی از بندهای کفن او اسرار توحید شنیده شود)»
مراد "سعدالدین حموی" آن است که چون حضرت مهدی(عج) آخرین حلق? سلسل? منادیان توحید، وظیف? همه انبیا و اولیا و عصار? عالم است، برای روزی ذخیره شده که بر اساس پیش رفت فکر، زمین? پذیرش توحید در همگان به گونه ای به وجود بیاید که از هم? پدیده های عالم ذکر توحید شنیده شود. در برخی از منابع دینی نیز از حضرت مهدی(عج)به ذخیر? الهی یاد شده است؛ آن جا که فرمود: «...ذخیّرک اللّهُ لنُصره? الدین و اعزاز المؤمنین».
در راستای این مسئله که حضرت مهدی(ع) ذخیر? عالم برای به وجود آوردن مدین? فاضل? الهی و انسانی است که روزی تحقق خواهد یافت، برخی از بزرگان، نکت? ظریفی اظهار نموده و گفته اند: «بشر از روزی که در بسیط زمین سکنی گزیده، پیوسته در آرزوی یک زندگی اجتماعی مقرون به سعادت به تمام معناست و به امید رسیدن به چنین روزی قدم برمی دارد و اگر این خواسته تحقق خارجی نداشت، هرگز چنین آرزو و امیدی در نهاد وی نقش نمی بست؛ چنان که اگر غذایی نبود، گرسنگی نبود و اگر آبی نبود، تشنگی تحقق نمی یافت و اگر تناسلی نبود، تمایل جنسی تصوّر نمی شد. از این رو، به حکم ضرورت (جبر) آیند? جهان روزی را در برخواهد داشت که در آن روز، جامع? بشر پُر از عدل و داد شده، با صلح و صفا هم زیستی نمایند و افراد انسانی غرق در فضیلت و کمال شوند و رهبری چنین جامعه ای به دست منجی جهان، مهدی موعود(عج) خواهد بود».
جلوه ای از سیمای کارگزاران دولت مهدی(عج)
یکی از مسائل دیگری که در عرفان اسلامی مطرح، و ره آورد عرفانی بزرگان اهل معرفت دربار? حضرت مهدی(عج) است، مسئله یاران و کارگزاران دولت کریم? آن حضرت(ع) می باشد. صاحب فتوحات مکیّه در این کتاب، یک باب را به طور مستقل بدین مسئله اختصاص داده و به طور مبسوط دربار? آن بحث کرده و از جمله گفته است: «افراد با معرفت و کسانی که حقایق را از راه کشف و شهود و با علم و معرفت الهی به دست می آورند، با او [مهدی] بیعت می کنند... یاران و کارگزاران دولت و حکومت مهدی، مردان الهی هستند که دعوت او را پذیرفته و او را یاری کرده و دستورات او برپا می دارند... و کارهای دشوار ادار? جامعه را بر عهده می گیرند و به او بر اساس تکلیف الهی خود، کمک می کنند... یاران مهدی بر مشرب اصحاب پیامبر هستند که بر عهد خود وفا می کنند، و آن ها از مردم عجم اند و هیچ فرد عربی میان آن ها نیست، لکن به غیر از زبان عربی سخن نمی گویند». هم چنین گفته است: «سعادت مندترین مردم به مهدی اهل کوفه هستند».
جناب شیخ بهائی پس از نقل فرازهایی از کلام آن عارف بزرگ، دربار? حضرت مهدی(عج) و یارانش می گوید: «با دید? بصیرت به کلام او بنگرید و با دست بلند آن را بگیرید. شاید به هدف او آگاهی پیدا کنید».
حسن ختام
حسن ختام این مقاله دو فراز نکته آموز است:
الف) عندلیب گلشن اسرار، حافظ شیرازی، در سخن نغزی دربار? ظهور حضرت مهدی موعود(عج) گفته است:
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غم دیده، حالت به شود، دل بد مکن وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
هان مشو نومید، چون واقف نه ای از سرّ غیب باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
حال ما در فرقـت جانان و ابرام رقیـب جمله می داند خدای حال گـردان غم مخور
ب) ما نیز با همه لب تشنگان وادی انتظار، و منتظران رؤیت خورشید، هم صدا شده به خدای سبحان عرض می کنیم:
«اللّهم اِنّا نَرغبُ الیکَ فی دول? کریم? تُعِزُّ بها الاسلامَ و اَهله و تُذلُّ بها النفاقَ و اَهله و تَجعلُنا فیها مِن الدعا?ِ الی طاعتک والقاد? الی سبیلک و ترزقُنا بِها کرام?َ الدُّنیا و الآخر?ِ.»
پی نوشت ها
?ـ جوادی آملی. عبدالله، تفسیر تسنیم، قم، اسراء،????ش، ج?، ص??.
?ـ محی الدین بن عربی، فتوحات مکیّه، بیروت، دار صادر، ج?، باب ???، ص???.
?ـ جیلی. عبدالکریم، الانسان الکامل فی معرفه? الاواخر و الاوایل، چاپ پانزدهم، مصر، مکتبه? المصطفی البابی الحلبی، ص ??.
?ـ امام خمینی، تعلیقه? علی الفصوص الحکم، مؤسسه پاسدار اسلام،????ق، ص??.
?ـ محی الدین بن عربی، شرح قیصری بر فصوص الحکم، چاپ سنگی، قم، نشر بیدار، فص عزیزی، ص???.
?ـ نسفی. عزیزالدین، انسان کامل، رسال? «نبوّت و ولایت»، چاپ چهارم، تهران، کتابخانه ظهوری، ????ش، فصل?، ص???.
7ـ امام خمینی، دیوان شعر، مؤسس? تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ????ش، قصید? بهاریه.
8ـ قاسانی. عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، قم، بیدار،????ش، فص شیثی، ص??.
9ـ همو، اصطلاحات صوفیه، چاپ دوم، قم، بیدار،????ش، باب خاء، ص???.
10ـ لاهیجی. محمدفیاض، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، سعدی،????ش، ص???.
?1ـ فتوحات مکیّه، ج?، باب ???.
?2ـ نسفی. عزیزالدین، انسان کامل، مقدّمه فصل?، ص??.
?3ـ آملی، سیدحیدر، نص النصوص فی شرح فصوص الحکم، نشر طوس، ????ش، ج?، ص???.
?4ـ جامی. عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، نشر مطالعات و تحقیقات فرهنگی،????ش، ص??.
?5ـ شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت «جامع? کبیره».
?6ـ همان، دعای «ندبه».
?7ـ همان، دعای «عدیله».
?8ـ فتوحات مکیّه، ج?، باب ???، ص???.
?9ـ نسفی. عزیزالدین، مقصد اقصی، باب ?، ص???.