شب شام غریبان حسین است
تمام عرش در دامان حسین است
بروز واقعه مردان ایثار
سراسر جان به قربان حسین است
دگر این شب سحر از پی ندارد
که خورشید جهان بی سر حسین است
علمدار سپاه کربلا رفت
سر ماه بنی هاشم بدامان حسین است
یکایک یاوران خفتند در خاک
که بی یاورترین شاهان حسین است
بدشت نینوا غوغا است امشب
که زینب در غم خون حسین است
که باور می کند در قتل گاهی
لب تشنه تن زخمی و عریان حسین است
چو زینب بی برادر گشته امشب
لبش نالان به ذکر یا حسین است
یتمان را پرستاری کند او
چو جانش پاک نالان حسین است
همه کوهها خجل در استواریش
چو خواهر جان، بجانان حسین است
نمی دانم که این اعجوبه صبر
همان بی تاب هجران حسین است
بلی در دامن پاک علی بود
که همدم مونس جان حسین است
چه باشد انتظار از آغوش زهرا
به غیر از زینب و جان حسین است
شوق سحر
هرشب به دلم شوق سحر می تابد
تا عرش برین مهر و الم می تابد
این دل سر سربراهی دیگر نیست
تا صبح امید تاب و تب می تابد
بهارم، دل به دیدار تو مشتاق است اکنون
سرای جان به شوقت پر تب و تاب است اکنون
بیا مولای من، ارباب من، شور و نوایم
جهان در انتظارت، سخت بی تاب است اکنون
سالها از عاشقی درس وفا می خواستم
من چه مجنونم وفا از بی وفا می خواستم
عشق مجنون گرچه در عالم طنین انداخته
من چرا از بی وفا لیلی وفا می خواستم
خون را تاریخ پُر بها می داند
این خون در تاریخ به جا می ماند
تاریخ ندیده کودکی " شش ماهه "
در میدان با گریه رَجَز می خواند
و دیگر بحث، بحث امتحان نیست
و این فرزند، فرزندی جوان نیست
حسین آورده طفلی شیرخواره
و می داند که قوچی در میان ن
ظهر است و امام شهدا مانده فقط
همراهش گویی که خدا مانده فقط
شش ماهه و عباس؛ در اردوی حسین
سرباز ِ بدون دست و پا ماندi
رفتید و هنوز کربلا کرب و بلاست
رفتید همه حسین دیگر تنهاست
ای خیل شهیدان کمی آهسته روید
یک کودک شش ماهه به دنبال شماس
نماز خوف نه با تکبیره الاحرام که با " آخ " آغاز می شود حسین به سجده می رود اسب ها گِردش طواف می کنند من مطمئنم روز عاشورا قبله نما به سمت عراق بود حسین نمازش را تمام می کند قاتلان زمزمه می کنند: " اللهم صل علی محمد وال محمد " و بغض امانشان نمی دهد هر چند که در راه خدا می میردپ هر یار به علتی جدا می میرد یک عده برای دین و یک عده حسین عباس برای بچه ها می میرد بنویس لب پُر تَرَک و دیده ی خیس بنویس: فرات ِ لعنتی ؛ رودِ خسیس بنویس که این قبر حسین بن علی ست بنویس ، ولی به " خط کوفی " ننویس ..
پیش از اینها فکر می کردم
پیش از اینها فکر می کردم خدا
خانه ای دارد کنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس و خشتی از طلا
پایه ها ی برجش از عاج و بلور
برسر تختی نشسته با غرور
ماه، برق کوچکی از تاج او
هر ستاره، پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، کهکشان
رعد و برق شب، طنین خنده اش
سیل و توفان، نعره توفنده اش
دکمه پیراهن او، آفتاب
برق تیغ و خنجر او، ماهتاب
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا، در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان، دور از زمین
بود، اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیج معنایی نداشت
هرچه می پرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها
زود می گفتند: این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست
هر چه می پرسی، جوابش آتش است
آب اگر خوردی، عذابش آتش است
تا ببندی چشم، کورت می کند
تا شدی نزدیک، دورت می کند
کج گشودی دست، سنگت می کند
کج نهادی پای، لنگت می کند
با همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم، خواب دیو و غول بود
خواب می دیدم که غرق آتشم
در دهان شعله های سرکشم
در دهان اژدهایی خشمگین
برسرم باران گُرزِ آتشین
محو می شد نعره هایم، بی صدا
در طنین خنده خشم خدا…
نیت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می کردم، همه از ترس بود
مثل از برکردن یک درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
تلخ، مثل خنده ای بی حوصله
سخت، مثل حلّ صدها مسئله
مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر
در میان راه، در یک روستا
خانه ای دیدیم، خوب و آشنا
زود پرسیدم: پدر اینجا کجاست ؟
گفت: اینجا خانة خوب خداست !
گفت: اینجا می شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند
باوضویی، دست و رویی تازه کرد
با دل خود، گفتگویی تازه کرد
گفتمش: پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست ؟ اینجا، در زمین ؟
گفت: آری، خانه او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
قهر او از آشتی، شیرین تر است
مثل قهر مهربانِِ مادر است
دوستی را دوست، معنی می دهد
قهر هم با دوست، معنی می دهد
هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است …
تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی، از من به من نزدیکتر
از رگ گردن به من نزدیکتر
آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی، نقش روی آب بود
می توانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم، دوست ، پاک و بی ریا
می توان با این خدا پرواز کرد
سفره دل را برایش باز کرد
می توان در باره گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صدهزاران راز گفت
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند
می توان مثل علف ها حرف زد
بازبانی بی الفبا حرف زد
می توان در باره هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان و آشنا
ضریح مطهر امام حسین
نمایی از فراز مطهر حرم
ضریح شهدا
مرقد حبیب بن مظاهر
مرقد ابراهیم المجاب
اما صادق (ع)
نام شریف: جعفر
کنیه شریف: ابوعبدالله
لقب شریف: صادق
پدر گرامی: حضرت محمد بن علی (ع)
مادر مکرمه: فاطمه معروف به ام فروه
تاریخ ولادت: یکشنبه 17 ربیع الاول، سال 83 هجری
مکان ولادت: مدینه
مدت عمر شریف: 65 سال
زمان شهادت: یکشنبه 25 شوال سال 148 هجری در مدینه به شهادت رسیدند و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شدند.
علت شهادت: مسمومیّت
قاتل: منصوردوانیقی
امام موسی کاظم
نام شریف:موسی
کنیه شریف: ابواسماعیل، ابو ابراهیم، ابوالحسن
لقب شریف: کاظم، عبدصالح، باب الحوائج
پدر گرامی: جعفربن محمّد (ع)
مادر مکرمه: حمیده ام ولد
تاریخ ولادت: یکشنبه یا سه شنبه هفتم صفر سال 128 هجری
مکان ولادت: ابواء محلی بین مکّه و مدینه
مدت عمر شریف: 55 سال
زمان شهادت: جمعه 25 رجب سال 183 هجری
قاتل: سندی بن شاهک یهودی که به دستور هارون الرشید به آن حضرت غذای مسموم خورانید.
مکان شهادت و دفن: در خانه سندی بن شاهک در خارج بغداد قدیم به شهادت و در کاظمین به خاک سپرده شدند.
اما رضا (ع)
نام شریف: علی
کنیه شریف ابوالحسن الثانی
لقب شریف: رضا
پدر گرامی: موسی بن جعفر(ع)
مادر مکرمه: نجمه
تاریخ ولادت: سه شنبه 11 ذی القعده، سال 148 هجری
مکان ولادت: مدینه
مدت عمر شریف: 55 سال
زمان شهادت: آخر ماه صفر سال 203 هجری
قاتل: مامون
مکان شهادت و دفن: مشهد مقدّس
امام محمد تقی (ع)
نام شریف: محمد
کنیه شریف: ابو جعفر
لقب شریف: جواد، التقی
پدر گرامی: علی
مادر مکرمه: خیزران
تاریخ ولادت: 10 رجب سال 195 هجری قمری و 23 فروردین 190 هجری شمسی
مکان ولادت: مدینه عربستان صعودی
مدت عمر شریف: 25 سال
مدت امامت: 17 سال
زمان شهادت: 30 ذی القعده 230 هجری
قاتل: معتصم
محل دفن: کاظمین، عراق
اما علی نقی (ع)
نام شریف: علی
کنیه شریف ابوالحسن الثالث
لقب شریف: نقی، هادی، عالم
پدر گرامی: محمد تقی
مادر مکرمه: سوسن و به قولی سمانه
تاریخ ولادت: شنبه 15 ذی الحجه، سال 121 هجری
مدت عمر شریف: 42 سال
زمان شهادت: دوشنبه سوم رجب، سال 254 هجری
علت شهادت: مسمومیت
قاتل: توسط ایدی متوکل به امام (ع) زهر خورانید
مکان شهادت: سامراء
امام حسن عسگری
نام شریف:حسن
کنیه شریف: ابو محمد، ابوالقاسم
لقب شریف: زکی، عسگری
پدر گرامی: علی نقی
مادر مکرمه: سلیل(حدیث)
تاریخ ولادت: دوشنبه هشتم ریبیع الاول، سال 232 هجری
مکان ولادت: مدینه
مدت عمر شریف: 28 سال
زمان شهادت:جمعه هستم ریبع الاول سال 260 هجری
علا شهادت: مسمومیّت
قاتل: به دستور معتمد به آن حضرت زهر خورانیدند
مکان: سامراء
امام زمان (ع)
نام شریف: م ح م د
کنیه شریف: ابوعبدالله، ابوالقاسم،ابوصالح
لقب شریف: حجته الله، مهدی، هادی، قائم، منتظر
پدر گرامی: امام حسن عسگری (ع)
مادر مکرمه: نرجس (س)
تاریخ ولادت: شب جمعه 15 شعبان، سال 255 هجری
مکان ولادت: سامرا
مدت عمر شریف: امام قائم زنده و از نظر ها غایب است تا زمانیکه به خواست خداوند ظهور نمایند.