حقانیت شیعه

اجتماعی

حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

رمزهای عدد 7 !!!

رمزهای عدد 7 !!!

عددی که همه علما و اهل دانش را متحیر کرد؟ عدد 7 است !!!!


درآن حکمت خدا هست,که عدد7 تعداد طبقات آسمان ها
تعداد ایام هفته 7 است.
عجایب دنیا 7تا است.
طواف دور کعبه 7تا است
سعی بین صفا ومروه 7تا است
نقاط تماس با زمین در نماز 7تا است
آیات سوره فاتحه 7تا است
تعداد دریاها 7 تا است
7عدد سنگ به شیطان زده می شود
معدن های اصلی روی زمین 7تا است
7نوع ستاره اصلی وجود دارد
تعداد مدارهای الکترونی 7 تا است
نور مرئی 7 رنگ است
اشعه نور غیر مرئی 7 تا است
تکبیر دو عید 7 تا 
تعداد قاره خاکی 7تا

" باخشوع بگوییم"
لااله الاالله محمد رسول الله
دقت کردید این اقرار از 7 کلمه تشکیل شده

امیدوارم ... همه روزها براتون پر از خیر و برکت باشه .

 




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 95/11/16 | 7:27 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

Image result for ?اهمیت ان مدینه العلم وعلی با بها?‎




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 95/11/15 | 3:25 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

 

1. حدیثی مشهور از شیعه و سنی درباره امام علی(ع) از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که علی رغم شایع بودنش حاوی نکات بکر و تازه ای است و آن حدیث مشهور این قول رسول گرامی اسلام(ص) است که درباره امام علی(ع) فرمود:"انا مدینة العلم و علیٌ بابها" من شهر علم هستم و علی(ع) درب آن شهر است.

2. نکته اول آن است که فرمود: من شهر"علمم" و نه فرمود شهر فضایلم و یا شهر اخلاقم یا شهر آداب و ... پیامبر(ص) شهر همه خوبی ها و پاکی ها، اعتقادات درست و آداب نیکوست اما چرا خود را شهر علم می خواند؟ پاسخ واضح است چون علم مقدمه اعتقاد حق و اخلاق فاضله و آداب نیکوست. علم سابق بر هر گرایش است. انسان تا چیزی را نشناسد بدان باور و ایمان نمی یابد. تا چیزی را به تفصیل نشناسد بدان شائق و عاشق نمی شود. تا چیزی را نداند عمل نمی نماید. از این رو علم واسطه همه فضایل در حوزه های عقیده و اخلاق و عمل است. تازه این علم حصولی است در علوم حضوری که این دوگانگی بسیار رقیق و شفاف شده است و علم به ایمان و باور و ... بسیار نزدیک شده اند.

 

اقتضای جان چو ای دل آگهی است

هر که آگه تر بود جانش قوی است

 

روح را تأئید آگاهی بود

هر که را این بینش اللهی بود

 

3. نکته دوم این است که فرمود من "شهر" علمم. در یک دکان و مغازه کالایی خاص یافت می شود. در خوار بار فروشی نمی توان از دارو سراغ گرفت و در دارو خانه نمی توان میوه طلب کرد. اما یک شهر هم دارو خانه دارد هم بقالی و هم نجاری و ... یک کل است. وقتی می فرماید من شهر علمم یعنی هر چه از کالای علم که بخواهید نزد من است هم علم به آسمان و افلاکیان و اسماء حسنای الهی هم علم به خاک و طبیعیات و ریاضیات و نجوم و ...

امام باقر علیه السلام فرمود:"شرقا و غربا فلا تجدان علما صحیحا الا شیئا خرج من عندنا اهل البیت" شرق و غرب را بپوئید که جز آنچه ما آموخته باشیم علمی درستی نیابید. (اصول کافی، ج1، ص399).

این خود باوری ارجمند است که اولیاء الهی را عالم به همه علوم بدانیم گرچه علم در ذات خویش برخی بر برخی شرف دارند و از این رو انبیاء بر کرسی آن علوم بیشتر تکیه زده اند والا علوم حسی و طبیعی هم خاستگاهش آسمان است و از زبان انبیاء و اولیاء تراویده و به بشر رسیده است.

 

این نجوم و طب وحی انبیاء است

عقل و حس را سوی بیسو ره کجاست

 

عقل جزئی عقل استخراج نیست

جز پذیرای فن و محتاج نیست

 

جمله حرفتها  یقین از وحی بود

اول او لیک عقل آن فزود

 

در روایات اسلامی و قرآن کریم این سخن قطعی شده است اولین کشتی را نوح براساس وحی و فرمول الهی (بأعینا و وحینا) ساخت، اول بار داود آهن را نرم و زره سازی کرد و ...

درباره اولیاء و اوصیاء نیز سخن همین است.  کافی است به کتاب"مغز متفکر شیعه" که گردآوری موسسه استراسبورگ در باره امام صادق(ع) از زبان دانشمندان امروز است نگاهی بیفکنید تا ببینید چگونه ابواب متفاوت علوم تجربی و نظرات بدیع و در برخی موارد خلاف مشهور زمانه از زبان امام بیان شده است.

جابر حیان(متولد 80 هـ )‌ بزرگترین شیمی دان مسلمان ـ که لوزتون انگلیسی درباره اش می گوید: شیمی دانها شاگرد مکتب اویند ـ خود در رساله "المنفعه" تصریح می کند که این علم را از امام جعفر صادق(ع) آموخته است. یکی از اختراعات او مداد نوری بود که مطالعه کتاب نوشته شده از آن را در شب نیز ممکن می کرد و هم کاغذ نور که اوراق یکی از کتاب های امام صادق(ع) را از آن تهیه کرد. در این باره سخن بسیار است و هزار مثنوی و هر مثنوی هزارها کاغذ می خواهد.

4. نکته حائز اهمیت دیگر"در داشتن" شهر علم است. مگر غیر از این است که علم نور است و رحمت؟ پس چرا شهر علم پیامبر(ص) باید در داشته باشد؟ در برای چیزی است که بخواهند محدودش کنند، از گزند حفظش کنند و کسی را بدان راه ندهند. علم که ظلمت زداست و کار انبیاء هم ظلمت زدایی؛ پس چرا باید برخی از علم نبوی محروم شوند؟!  پاسخ را از زبان در ِ علوم نبوی امیرالمومنین علی(ع) می توان شنید که به یکی از یاران خود فرمود: این سینه مالامال علم است که اگر اهلی برای آن می یافتم بر او بار می کردم.

ظاهرا این علوم را اهلی است اگر به دست نااهل بیفتد در خدمت ظلم و ظلمت زدگی قرار می گیرد همان که گفت:"چو دزدی با چراغ آید، گزیده تر برد کالا"‌ نور چراغ است که به دست دزد،‌ کمک کار دزدی اوست. اگر اسم اعظم را ابلیسی بداند! تفسیر و بطنی را منافقی بداند! و ... هر آینه رهزنی او دو چندان خواهد شد.

از این رو ظواهر آیات الهی و روایات نبوی عمومی است و قابل فهم همه. با همین ظواهر هم هست که خدای متعال با کافر و مومن احتجاج می کند. اینها به مثابه نمای بیرونی شهر علمند که از پشت دیوار و درب هم نمایان است اما درک بواطن آیات الهی و احادیث نبوی که بسیارند و عمیق از دسترس همه دور است و برخی از آن محرومند. نااهلان اینجا پشت در می مانند. قرآن کریم تحت عناوینی مثل"علی قلوب اقفالها" (دل های قفل زده شده) (محمد/24) از این حقیقت یاد می کند. و نااهلان علوم نبوی را با "لهم قلوب لایفقهون بها" (آنان دل دارند اما با این عقل و دل حقیقت را نمی فهمند) (اعراف/179) توصیف می نماید.

از این رو عاقلانه است شهر علم دارای در باشد تا اهل را به خود راه دهد  و نااهل را براند.

5. اما نکته اساسی در خصوص این در است. فرمود"علیٌ بابها". علی(ع) چگونه در ِ شهر علم است؟ چنانچه شهر علم یک شهر حسی یا مجازی و ... نیست در ِ آن نیز یک درِ حسی یا مجازی نیست. جان گرامی پیامبر(ص) صفحه این علوم است نه حافظ و مغز آن. پیامبر عزیز که الان زیر خاک است ازاین رو علی(ع) راه ورود به جان گرامی پیامبر(ص) است.

اگر علی(ع) در است، محبت به او و تولای به او کلید این در است و می توان چنین نتیجه گرفت که فقط محبان و متولیان به ولایت علی(ع) اند که می توانند به حقایق علوم نبوی و بواطن قرآنی راه یابند. همان که در زیارت جامعه کبیره آموزششان داده اند که بگوئیم"بموالاتکم علمنا الله معالم دیننا" با دوستی و ارادت شماست که خداوند معالم دین را به ما می آموزاند.

ولایت علی(ع) همان ایمان است و بدون آن ایمان، ایمان نیست چنانچه در روایات بسیار تأکید شده است "جز مومن علی(ع) را دوست نمی دارد و جز منافق با او دشمنی نمی کند".

شرط ورود به بواطن قرآن و درک حقایق نوری آن، تماس با آن است که قرآن از غیر مطهران دوری اعلان کرده است (لایمسه الا المطهرون) اما قرآن راه تطهیر را هم نشان داده است.

تطهیر نیاز به مطهر دارد و مطهر جان، اکسیر ولایت ولی خداست چنانچه مطهر جسم آب است.(انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)- (احزاب- 33)

از این رو تنها راه درک شهر علم نبوی که شرح و بسط و کتاب الهی است تولی به ولایت امیرالمومنین(ع) است و در گسترده تاریخ کسانی که چنین شرابی را نوش کرده اند بسیار از آن شهر نورانی خبر آورده اند. از عارفان و حکمیان گرفته تا فقیهان و مفسران و حتی تا عالمان طب و ریاضیات.

ملاصدرای شیرازی حل دو مسأله غامض فلسفی خویش(اتحاد عاقل و معقول و حرکت جوهری) را مدیون توسل و انابه به اهل بیت(ع) و دختر امام موسی بن جعفر فاطمه معصومه(س) می داند.

اینجا هم سخن غیر قابل احصاء است.

خدا کند که ما هم از شربت ولای امیرالمومنان بهره مند و اهل سفره و سالک شهر علم نبوی گردیم.




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 95/11/15 | 3:24 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

 

چگونه خود را در برابر بیماری‌ها مقاوم کنیم; راز‌های افرادی که کم‌تر بیمار میشوند

از آنجایی که در فصل پاییز و زمستان، احتمال ابتلا به بیماری های چون سرماخوردگی و آنفولآنزا افزایش پیدا می کند، بد نیست با رموزی آشنا شویم که در میان افرادی که مریض نمی شوند یا کمتر به انواع و اقسام بیماری ها مبتلا می شوند، آشنا شویم. البته کاملا حق با شماست، سیستم ایمنی افراد گوناگون، محیط، شرایط و سبک زندگی آنها، تمایزهایی را در مقاومت بدن به وجود می آورند. با این حال شاید با به کارگیری این راهکارها ما هم بتوانیم در جرگه افرادی قرار گیریم که کمتر بیمار می شوند.

این 11 راهکار و راز را با هم مرور می کنیم که از قرار ذیل هستند. افرادی که بیمار نمی شوند …

عادت به چرت زدن دارند

از نظر علمی به اثبات رسیده که کم خوابی با افزایش وزن، تحریک پذیری سیستم دفاعی بدن و افزایش هومورن کورتیزول می شود، یعنی همان هورمونی که میزان اضطراب را افزایش می دهد. آنچه نظر پروفسور «سارنُف میدنیک» از بخش روانپزشکی دانشگاه کارولینای جنوبی به خود جلب کرده چیزهایی بیش از این موارد هستند. وی در کتاب خود با نام «رمز مریض نشدن برخی افراد» به این موضوع اشاره می کند که چرت زدن بعد از ظهر در میان بزرگسالان می تواند از ابتلای آنها به سرماخوردگی و آنفولآنزا جلوگیری کند. از قرن 13 ام میلادی و پس از ابداع ساعت مکانیکی، بشر زمان بندی را آموخت و به چرت زدن در میان روز هم عادت کرد. بهترین زمان های پیشنهادی برای این چرت زدن بعداز ظهر می تواند بین ساعات یک تا سه باشد.

به نوشیدن چای علاقه فراوانی دارند

نوشیدن چای و همچنین بو کردن آن پیش از نوشیدن، سبب می شود که مخاط بینی تحریک شده و باکتری و جرم هایی که مانع تنفس خوب می شوند را از بینی دور کند.

روابط اجتماعی خوبی دارند

 

شاید تصور کنید که رفت و آمد با دیگران باعث از بین بردن عادات غذایی مناسب و یا کم شدن میزان فعالیت های بدنی و ورزش تان شود اما بهتر است بدانید که مطالعات نشان داده اند که داشتن دوستان بیشتر می تواند از بروز مشکلاتی چون از دست دادن حافظه، حملات قلبی و یا بیماری های عفونی ممانعت به عمل آورد. یکی از رمز و رازهایی که در میان افرادی که کمتر بیمار می شوند وجود دارد این است که آنها به طور دائم در صدد پیدا کردن دوستان جدید هستند. در مطالعه و بررسی زندگی پرستاری به نام سیدنی کلینگ، که در 75 سال زندگی خود به یاد نمی آورد که مریض شده باشد، به این موضوع اشاره می کند که به دنبال دوستان جدید بودن در عدم ابتلای او به بیماری تاثیر فراوانی داشته است.

از مصرف پروتئین پرهیز نمی کنند

افرادی که در بیشتر طول عمرشان به مقدار کافی پروتئین مصرف می کنند کمتر بیمار می شوند. آنها در تمام وعده های غذایی به میزان لازم پروتئین مصرف می کنند. پس اگر می خواهید هم خود و هم همکارانتان را از سرماخوردگی های پاییزی و زمستانی دور نگه دارید، پروتئین کافی میل کنید.

دست هایشان را کمتر در معرض جاهای عمومی قرار می دهند

 

در جاهای عمومی مانند میله های مترو یا دستگیره پله ها که هزاران هزار نفر آنها را لمس کرده اند، انواع و اقسام باکتری ها و جرم ها وجود دارند که می توانند سبب بیماری شوند. افرادی که کمتر از سایرین بیمار می شوند، تا آنجا که امکان داشته باشد با این چیزها تماس پیدا نمی کنند.

برای رفتن به ماساژ پیشتاز هستند و وقت قبلی می گیرند

 

از آنجایی که ماساژ سبب گردش خون بهتر در بدن می شود و با این کار اکسیژن اضافه را به جریان خون وارد می کند، بنابراین چندان عجیب هم نیست که افرادی که هر چند هفته یک بار برای ماساژ وقت می گیرند، کمتر از سایرین بیمار شوند.

مراقب میزان مصرف شکر هستند

کم شدن میزان قند در خون سبب می شود که توانایی گلبول های سفید خون برای از بین بردن ویروس ها و باکتری ها افزایش پیدا کند. بنابراین با کاهش میزان مصرف شکر می توان به بالابردن سیستم ایمنی بدن کمک کرد و در نتیجه کمتر مریض شد.

تماس زیادی با صورت شان ندارند

اگر سابقا عادت به جویدن ناخن های تان را داشتید و اخیرا این عادت تبدیل به لمس بیش از اندازه صورت تان شده، تلاش کنید که این عادت را ترک کنید. هر زمانی که خواستید این کار را انجام دهید به خودتان یادآوری کنید که با انجام این کار، مقادیر قابل توجهی جرم های مضر را از طریق بینی و دهان به بدن تان وارد می کنید. دن کالین، که در بخش روابط عمومی رسانه بیمارستان بالتیمور کار می کند، درمصاحبه ای با «پریونشن» گفت: “من هنگام لمس دکمه های آسانسور و یا لمس دستگیره های در در زمان باز و بسته کردن آن، از یک دستمال کاغذی استفاده می کنم.” وی ادامه می دهد: “هر زمان هم به سر میز کارم باز می گردم سریع از مایع ضدعفونی کننده استفاده می کنم. زمانی که به عنوان مثال چشمانم خارش پیدا می کنند بدون آنکه دستم را ضدعفونی کنم آنها را لمس نمی کنم. یا اینکه از پشت دستم که مستعد باکتری های کمتری است استفاده می کنم.”

در معرض هوای تازه قرار می گیرند

 

بسیاری از افراد این تصور را دارند که در روزهای سرد سال نباید از خانه بیرون آمد اما چنین تفکری نادرست است. اگر می خواهید از رموز افرادی که کمتر بیمار می شوند استفاده کنید، بدون در نظر گرفتن دمای هوای بیرون که ممکن است خیلی هم سرد باشد، با پوشش مناسب و کافی از هوای تازه استفاده کنید.

از میزان استرس خود می کاهند

 

اگر فعالیتی مانند ورزش زومبا دارید و این کار به شما لذت می دهد و از اضطراب تان می کاهد به انجام آن ادامه دهید. برخی نیز راه های دیگری را برای کاهش میزان استرس خود به کار می برند که می توان به کتاب خواندن اشاره کرد. به هر حال از هر راهی که فکر می کنید می توانید میزان این اضطراب ها را که می توانند سبب حمله های قلبی نیز شوند را کاهش دهید.

دوش آب سرد می گیرند

 

مطالعات نشان داده که دوش گرفتن با آب سرد می تواند میزان آنتی اکسیدان های طبیعی بدن را افزایش دهد. پس گاهی دوش آب سرد گرفتن می تواند مفید باشد.




تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 95/11/14 | 11:31 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

 

Image result for ?حال خوب?‎12 توصیه برای داشتن حال خوب

 

 

 

 توصیه برای داشتن حال خوب

 

هرگاه واژه ای امیدوارکننده به دیگران اهدا کنید نه تنها احساس بهتری خواهید داشت بلکه شخصیت مثبت خود را نیز قوام بیشتری خواهید بخشید. به جنبه معنوی زندگیتان توجه کنید. آرام باشید. ساکت نشستن را تمرین کنید. به ندای درونتان گوش کنید. به چیزهایی بیندیشید که صلح، زیبایی و آرامش را به زندگیتان به ارمغان بیاورند. برای یافتن مسیر معنوی خاص خودتان تلاش کنید.

 

1- یاد بگیرید که احساساتتان را تخلیه کنید.

 

هرگز احساساتتان را سرکوب نکنید و به درون نریزید. اندوه های خود را با آدمی قابل اطمینان مطرح کنید. به خاطر داشته باشید که احساساتی که بیان شده اند دیگر به همان اندازه گذشته ناخوشایند نیستند.

 

2- از مقایسه خود با دیگران و تحسین ارزش های آنها و تحقیر آنچه خود دارید بپرهیزید.


3- با چند نفر که بتوانید روی حمایت عاطفی آنها حساب کنید

 

، گروه کوچکی تشکیل دهیدو میان خود هم فکری و توافق ایجاد کنید. هر گاه از شما خواسته شد، کمک های مشورتی خود را به دیگران ارایه کنید نخستین گام برای این کار آن است که بدون قطع صحبت دیگران، به دقت به آنها گوش دهید.

 

4- زمانی را برای بازی در نظر بگیرید

 

به خاطر داشته باشید که بازی فعالیتی است  که صرفاً به خاطر حس خوبی  که به شما می دهد به آن می پردازید.به خودتان یادآوری کنید که استحقاق صرف وقت برای بازی و تفریح را دارید.

 

5- لبخند را فراموش نکنید به خصوص به خودتان

 

به نکات مثبت دنیای اطرافتان نگاه کنید. راحت باشید و گاهی کارهای "غیر عاقلانه" و کاملاً غیر منتظره انجام دهید.

 

6- آرام باشید

 

شما می توانید به وسیله کتاب های مختلف، نوار، برنامه ها و کلاس ها و ابزار دیگر آرامش یافتن را بیاموزید. آرامش توان ذهنیتان را بهبود می بخشد. به سلامت جسمیتان کمک می کند و احساسات خوشایند را جایگزین اضطراب و تنش های درونی تان می کند.

 

7- از حق انسانی خود دفاع کنید

 

اجازه ندهید دیگران تحقیرتان کنند وقتی آدم ها چنین می کنند معنی اش این است که از شما انتظار بی نقص بودن دارند و اگر شما آنها را سرجایشان بنشانید ممکن است دلخور هم شوند ولی مدنظر داشته باشید که با احترام همواره از حق خود دفاع کنید و هرگز آن را نادیده نگیرید.

 

8- نه گفتن را بیاموزید

 

هرچه پاسخ منفی شما به انتظارها و درخواست های نامعقول دیگران برایتان آسان تر شود، احساس عزت نفستان افزایش خواهد یافت. زمانی هم که تقاضای معقول پاسخ مثبت می دهید هم در مورد خودتان و هم در مورد طرف مقابل احساس بهتری خواهید داشت.

 

9- اگر در محیط کار، جای شایسته ای ندارید، شغلتان را تغییر دهید.

 

اما ابتدا خوب بیندیشید که آیا واقعاً این کار شماست که آزارنده است یا نگاه مردم نسبت به آن، باعث ایجاد حس حقارت در شما شده است. به جای جنبه های آزاردهنده به چیزهای خوبی که در شغلتان هست هم فکر کنید. به خاطر داشته باشید هر شغلی ممکن است دارای جنبه های نه چندان مطلوب باشد و شما باید در این رابطه کاملاً منطقی عمل کنید.

 

10- به عضلاتتان ورزش دهید.

 

به پیاده روی بروید. دوچرخه سواری کنید، اتو مبیلتان را به جای جلوی در خانه، کمی دورتر متوقف کنید. برای تمرین و ورزش حتماً لازم نیست لباس های رنگارنگ تنتان کنید یا عضو یک باشگاه ورزشی شوید. بلکه پیاده روی و ورزش های کم هزینه و بدون هزینه هم وجود دارد که با کمی پیگیری می توانید آنها را کشف کنید.

 

11- تمرین کنید که مثبت و امید دهنده باشید.

 

هرگاه واژه ای امیدوارکننده به دیگران اهدا کنید نه تنها احساس بهتری خواهید داشت بلکه شخصیت مثبت خود را نیز قوام بیشتری خواهید بخشید.

 

12- به جنبه معنوی زندگیتان توجه کنید. آرام باشید.

 

ساکت نشستن را تمرین کنید. به ندای درونتان گوش کنید. به چیزهایی بیندیشید که صلح، زیبایی و آرامش را به زندگیتان به ارمغان بیاورند. برای یافتن مسیر معنوی خاص خودتان تلاش کنید.

منبع: مجله موفقیت، شماره 173




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 95/11/9 | 4:12 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

  راستگویی - دانایی - نظم (یادداشتهای روزانه)

علت مصائب زندگی ما (7)نویسنده: جوادزاده - 1393/6/18 

علت مصائب زندگی ما (7)

یک استنباط غلط : با تقسیم بندی 5 گانه ای که کردیم نتیجه میگیریم که این درست نیست که ما در مواجهه با تمامی مصیبتهای زندگی بلافاصله بگوییم : خدا داره منو امتحان میکنه یا از دیدن مصیبتهای دیگران بگیم : خدا داره امتحانش میکنه.  زیرا ممکن است مصیبت هایی که با آنها مواجه میشویم از نوع دیگری باشند. البته همانطور که قبلا هم مثالهایی زده شد منشاء برخی از مصیبتها آزمون الهی هستند این را هیچ کس نمیتواند منکر شود ولی نباید این را به همه موارد تعمیم بدهیم. ولی این را هم میگوییم که رفتارهای ما در دل همه مصیبتها مورد سنجش و آزمون الهی قرار میگیرند.

بعنوان مثال اگر کسی در پی خوشگذرانی باشد و در این راه ، مواد مخدر استعمال کرده و معتاد شود و در نتیجه به مصیبتهای ناشی از آن گرفتار شود میتواند بگوید که علت معتاد شدن من اینه که خدا داره منو امتحان میکنه؟  آیا میتوانیم ادعا کنیم که این مصیبت هم منشاء آزمون الهی دارد؟  جواب منفی است زیرا منشاء این مصیبت ، خوشگذرانی و عیاشی خود فرد است.

یا بعنوان مثالی دیگر اگر پدری در رانندگی خود سهل انگاری یا ماجراجویی کند و در اثر یک تصادف خطرناک باعث معلولیت فرزندجوانش بشود آیا میتوان گفت که علت وقوع این مصیبت این است که خدا میخواهد این فرزند را امتحان بکند؟ جواب سوال منفی است زیرا مصیبت وارده به این فرزند منشا اجتماعی دارد. در این حادثه پدر مکافات عمل خودش را میبیند و فرزند مکافات عمل پدر(نمونه ای از اجتماع) را میکشند. یعنی حتی در یک اتفاق واحد ، منشاء مصیبت برای افراد مختلف متفاوت است و مصیبت وارده برای یکی از مصیبت دیدگان منشاء اجتماعی دارد و برای دیگری منشاء فردی.

 البته ناگفته نماند که رفتار پدر و فرزند همواره و از جمله پس از حادثه مورد سنجش خداست  و در واقع انسان همیشه در سرار زندگی خود ، مخصوصا در مواقع حوادث مورد آزمون خداوند قرار میگیرد. اما علت وقوع مصیبتها باید از هم تفکیک شود.

بنابراین افرادی که گرفتار چنین مصیبتهایی میشوند باید به خود بگویند : درست است که این مصیبت ، مکافات عمل خود من است یا نیست و این مصیبت شاید برای آزمون من طراحی نشده است اما واکنش من در این حادثه جزو آزمونهای الهی است پس باید عکس العمل من طوری باشد که تایید خدا را به همراه داشته باشد. باید از این فرصت پیش آمده استفاده کرده و طوری عمل کنم که خدا از عکس العمل من خرسند باشد. پس آزمون الهی در این قسمت از داستان نمود پیدا میکند.

سرنخ مصیبتهای فردی ما کجاست ؟ : برای بررسی هر حادثه ای باید جوانب مربوط به آن حادثه مورد توجه واقع شود و تمام اتفاقات مرتبط با آن باید مورد بررسی قرار گیرند. باید درست مانند کاراگاه های فیلمهای جنایی رفتار کنیم و موشکافانه جوانب امر را تحت نظر بگیریم و به سوابق امر و حواشی آن توجه دقیقی بخرج بدهیم.  هرچیزی نقطه شروع و پایانی دارد پس باید دید که مصیبتهای فردی ما از کجا شروع شده اند و چگونه رشد یافته و به این حد و اندازه رسیده اند. چه عواملی به ایجاد این پدیده کمک کرده اند؟ اینها سوالاتی هستند که همه ما علاقه داریم جواب آنها را بدانیم. زیرا اگر مبداء و منشاء حوادث را بدانیم بهتر و سریعتر میتوانیم از مصیبتهای واقعه خود را نجات دهیم.   اما دانستن آن به همین راحتی نیست. برای اینکه درک بهتری از این موضوع بدست بیاوریم به پنج قانون اشاره میکنیم.

1- قانون بقا : ماده ازبین نمیرود بلکه از حالتی به حالت دیگر در می آید. این قانون را فیزیکدانان کشف کرده اند و تمامی دانشمندان آن را قبول دارند و تا الان کسی آن را غلط ندانسته است. این قانون بخشی از قانونی است که به  قانون بقای ماده مشهور است. و الان ما این قانون را به اعمال انسان هم سرایت میدهیم و میگوییم : اعمال و رفتار انسان از بین نمیرود بلکه از حالتی به حالت دیگر در میآید. و اسم این را قانون بقای اعمال مینامیم. حال بر طبق این قانون آیا میتوانید حدس بزنید که سلولهای مصیبتی که الان گرفتار آن هستید از تغییر حالت و رسوبات کدام اعمالتان ساخته شده است؟ سوال بسیار سختی است ، میدانم. این سوال شبیه این است که با دیدن فسیل یک دایناسور بپرسیم که این دایناسور چه غذاهایی خورده است. در هر حال قانون "بقای اعمال" قانونی است که وجود دارد و خیلی هم پیچیده است.

2-     قانون پخش تدریجی : نوک یک سوزن را به جوهر آغشته کنید و برای یک لحظه کوتاه آنرا به یک برگ دستمال کاغذی فروبرده و در بیاورید. در ابتدا یک نقطه رنگی ریز روی دستمال ایجاد میشود اما رفته رفته بزرگتر شده و مقدار بیشتری از آن را فرا میگیرد. حتی ممکن است به تمام سطح دستمال سرایت کند. این آزمایش کوچک نشان میدهد که برخی از اعمال در ابتدا قابل اغماز و تقریبا بی تاثیر به نظر می آیند اما به مرور زمان نتایج زشت خود را ظاهر میکنند. همانگونه که نقطه ی ریز جوهر در دستمال در طول زمان پخش میشود و بزرگ میشود اعمال ریز ما هم در زندگی ما در طول زمان پخش میشوند و بزرگ میشوند. بنابراین ممکن است مصیبتی به شما رو کند که احساس کنید از مکافات عمل شما خیلی بزرگتر است. اما واقعیت این است که اندازه  عمل در دست خودمان است اما تعیین میزان تاثیر آن در زندگی در اختیار ما نیست و متاسفانه در این مورد قوانین فیزیکی موضوعیت تام ندارند و برخلاف قانون نیوتن همیشه عکس العمل با عمل برابر نیست و مصیبت وارده بر ما برابر عمل ما نیست بلکه برابر با تاثیر آن در اجتماع است . تاثیری که از اصلش خیلی بزرگتر شده است درست مثل جوهری که به اندازه نوک سوزن بود ولی دیگر نیست و خیلی بزرگتر از آن است. اینگونه است که بسیاری مواقع مصیبتها در نظرمان بزرگتر از انصاف جلوه میکنند.

 

3-     قانون سرایت : فرض کنید دستمال نامزدی معطر شما در "جیب سینه" ی کت مشکی شما  است.  یکروز شما از روی تنبلی ، سوزن جوهردار خودتان را به طریق معقول تمیز نمیکنید و به نیت این که کتتان مشکی است و لکه جوهر ،  بر روی آن دیده نمیشود نوک سوزن را به قسمتی از کتتان فرو میکنید تا پاک شود(تنبلی – سستی – خلاف ناچیز). و از قضا سوزن را روی همان جیبی فرو میکنید که دستمال کاغذی در آن قرار دارد. نگاهی به نوک سوزن میکنید و میبینید که پاک شده است و بعد نگاهی به کت خود میکنید و از اینکه میبینید اصلا هیچ چیزی معلوم نیست خنده ی شیطنت آمیزی میکنید و به زرنگی خودتان آفرین میگویید. در حالیکه دسته گلی که به آب داده اید آهسته و در خفا به کار خویش مشغول است. جوهر از کت رد شده و به دستمال سفیدتان سرایت میکند. لکه ی بزرگی از جوهر تیره بر روی دستمالی که مطمئن هستید سفید است ایجاد میشود ولی شما اطلاعی از آن ندارید. روزها میگذرد و این جریان ساده که هیچ نیازی به این نداشت که به خاطر سپرده شود کلا از یاد شما میرود. حال ، یک روز که نیاز شدیدی به این دستمال دارید آن را با اطمینان از جیب خود خارج کرده و ناگهان با یک لکه بزرگ جوهر مواجه میشوید. اصلا نمیتوانید حدس بزنید که این لکه ی جوهر بزرگ از کجا به دستمال شما افتاده است. نمیدانید این مصیبت چرا به شما روی آورده است. اینجاست که شکایت میکنید که : خدایا این چه مصیبتی است که دامن منو گرفته ؟ آخه چه گناه کبیره ای کرده ام که به این مصیبت گرفتارم کردی؟

 

4-     قانون اثر زمان : اگر شما جلد یک کتاب را برای چند لحظه مقابل نور آفتاب بگیرید چی میشه ؟ هیچ اتفاق بدی نمی افتد حتی ممکن است طرح رنگی جلدش خوشرنگتر و زیباتر جلوه کند. احساس میکنید که رنگهای روی جلد زنده تر شده اند.  اما ویترین کتابفروشی های قدیمی را دیده اید؟ پر است از کتابهایی رنگ و رو رفته که رغبت نمیکنی نگاهشان کنی. این به دلیل آنست که زیاد در مقابل آفتاب گذاشته شده اند. چیزی که در زمان کوتاه خوشایند است میتواند در بلند مدت ویران کننده باشد. شما از خودتان دور نمیشوید که چند روز دیگر برگردید و به خودتان نگاه تازه بکنید که چه رنگی شده اید بلکه دائم با خودتان هستید. مثل این است که شما همواره به ویترین کتابفروشی نگاه میکنید و هرگز مرگ تدریجی رنگها را متوجه نمیشوید و فقط زمانی متوجه میشوید که مقدار زیادی از رنگها از بین رفته باشند اینجاست که به یکباره به خود میگویید : عجب مصیبتی ! کی رنگها اینطوری پرید؟ من چرا متوجه نشدم ؟ خدایا این بدبختی از کی شروع شد؟

 

5-     قانون  تکرار های منقطع : اگر شما هر روز ده دقیقه کتاب را مقابل آفتاب بگیرید هر بار فکر میکنید  که کتاب خوشرنگتر میشود. اما این تصور فقط در روز اول واقعیت دارد و در روزهای بعدی واقعیت ندارد زیرا هر روز که میگذرد کتاب رنگ پریده تر میشود ولی در عین حال هر روز نسبت به حالت سایه همانروز خوشرنگتر دیده میشود در حالی که نسبت به روز قبل حالت بهتری ندارد و نسبت به روز اول خیلی افتضاح است. ولی چون شما هر روز آن را در آفتاب خوشرنگتر از موقعی که در سایه است می بینید فکر میکنید که واقعا هر روز خوشرنگ میشود در حالیکه هر بار که زیر آفتاب میگذارید مقداری از رنگش زایل میشود و روزی میرسد که رنگی بر روی آن باقی نمی ماند ولی ممکن است شما این فقدان تدریجی را متوجه نشوید و ندانید که هر روز به امید زنده تر شدن رنگها آنها را به سمت مرگ میکشانید. بعد از مدتی با مصیبت روبرو میشوید و میگویید چرا یکدفعه اینطوری شد؟ در حالیکه دفعتا نبوده است و روزها و هفته ها و حتی سالهاست که آجرهای دیوار مصیبت را یکی یکی روی هم میگذارید.

بعنوان مثال افراد معتاد اینطوری اند .  یعنی روزهای اول مصرف واقعا خوش میشوند. اما روزهای بعدی فقط نسبت به چند لحظه قبل خوشتر میشوند در صورتیکه نسبت به روز اول هر بار بدحالتر میشوند. ولی چون نسبت به چند لحظه قبل احساس بهتری به اینها دست میدهد فکر میکنند که واقعا وضعشان بهتر است و مصرف مواد حالشان را بهتر میکند در حالیکه با هر بار مصرف حالشان وخیمتر میشود و رنگ پریده تر میشوند.

فاجعه ی قانون تکرارهای منقطع در زمینه های گوناگون ، زندگی همه ی ما را به شدت تحدید میکند

 

نتیجه :

هدف ما یافتن علت مصائب زندگی مان بود و به همین منظور بود که به تفکر پرداختیم و جوانب امر را تا حدی سنجیدیم . تا اینجای کار فقط یک سری کلیات را برای خود توضیح دادیم تا مطلب را کمی روشن تر نماییم. حال فقط این نکته را میدانیم که  برای یافتن علت مصائب زندگی مان باید طبقه بندی ها و قانونها را  به دقت با هم ترکیب کنیم و عملکرد خود را در ترازوی آنها بسنجیم تا بفهمیم که سرنخ مصائب زندگی ما کجاست؟ این کار ، کار دشواریست اما زندگی ما پر است از این دشواریها و معماهای پیچیده ولی هرکس برای خود روشی برای شناخت خویشتن و حل معماهای زندگی دارد.

قرآن مجید می فرماید : اِنَّ الانسانَ لِنَفسِهِ بَصیرَه – هر انسانی به خویشتن خویش آگاه است.

به دلیل زیبایی کلام ، بار دیگر تکرار میشود که : از امیرمومنان علی(ع) روایت است که ایشان فرمود:

البلاء للظالم ادب و للمؤمن امتحان، و للانبیاء درجة؛

بلا برای ستمگر ادب و مجازات و تنبیه است؛ برای مومنان آزمون و برای پیامبران درجه و مرتبت است.

(بحار الانوار، ج 67، ص 235)

ناتمام


  نظرات (3)
علت مصائب زندگی ما (6)نویسنده: جوادزاده - 1393/6/18 

علت مصائب زندگی ما (6)

 

حال مجددا به بخش دیگری از سوال خود رجوع میکنیم و از خود میپرسیم که : علت مصائب زندگی ما چیست : در جواب این سوال اگر یکبار دیگر به طبقه بندی 5 گانه مصائب بنگریم تایید خواهیم کرد که ما  انسان های عادی و پیامبران و معصومین همه به مصیبتهایی دچار میشویم که منشاء برخی از آنها یکسان و برخی دیگر مختلف هستند. بطور ساده میتوان چنین گفت که ما در چهار نوع مصیبت با پیامبران وجه مشترک داریم :

1-     ما و  معصومین هر دو به مصیبتهایی گرفتار میشویم که منشاء آنها اجتماعی است

2-     ما و  معصومین هر دو به مصیبتهایی گرفتار میشویم که منشاء آنها طبیعی است

3-     ما و  معصومین هر دو به مصیبتهایی گرفتار میشویم که منشاء آنها آزمون الهیاست

4-     ما و  معصومین هر دو به مصیبتهایی گرفتار میشویم که منشاء آنها مشیت خاصهخداوند است

اختلاف ما و معصومین : ما و معصومین در یک مورد اختلاف داریم و آن مصیبتهایی هستند که منشاء فردی دارند. یعنی ما یک سری مصیبتهایی داریم که معصومین ندارند و آن مصیبتهایی است که جنبه فردی دارند. معصومین هرگز به مصیبتهایی گرفتار نمیشوند که جنبه فردی داشته باشد و هرگز ممکن نیست که مصیبت وارده به ایشان مکافات عمل شان باشد. زیرا ایشان معصومند و عملشان پاداش دارد نه کیفر. اما ما مردم عادی بخشی از مصیبتهایمان مربوط به مکافات عمل خودمان است که گفته اند :

از مکافات عمل غافل مشو       گندم از گندم بروید جو زجو

 

زجری که ما میکشیم : من اینطوری فکر میکنم و شاید بسیاری از شما ها هم مثل من فکر کنید که دچار شدن به یک مصیبت در زندگی سخت است ولی این سختی قابل تحمل است و چیزی که تحمل انسان را سلب میکند و باعث میشود بیتابی کند چیز دیگری است. یک سوال وجود دارد که چرا ما در مواجهه با سختی ها و مصیبتها تحمل خودمان را از دست میدهیم و خود را می بازیم؟ جواب این سوال ساده است. به نظر من کلید این معما درتشخیص منشاء مصیبت است.

به نظر شما اگر بدانیم جنس مصیبتهای ما از جنس مصائب پیامبران و معصومین(بند1 تا 4) است آیا خیالمان راحت نمیشود؟ مثل آبی که روی آتش ریخته باشند خنک نمیشویم؟ آرام نمیشویم؟ مطمئن نمیشویم؟ به نظر من که عالی تر از این نمیشود. یعنی آدم بداند که پشت مصیبت کشیدنهایش حکمت و مشیت الهی نهفته است. این خیال آدم را راحت میکند. عذاب وجدان از روی شانه های انسان برداشته میشود. سبک میشود. در اینحالت انسان رنج میکشد ولی رنجی توام با اطمینان خاطر و شکرگزاری به درگاه خداوند. این خیلی خوب است. این بهترین حالت برای یک انسان است. این که بداند منشاء مصیبتهایش با حکمتهای الهی پیوند خورده است.

حالت دیگری هم وجود دارد که از مورد اولی بدتر است ولی باز هم جنبه ی مثبتی دارد و آن این است که مصیبت آدم منشاء فردی داشته باشد ولی آدم بتواند منشاء مصیبتش را تشخیص دهد. یعنی اگر آدم بداند که این مصیبتی که من میکشم منشاء آن منشاءفردی بوده و مربوط به مکافات فلان عمل خودم است . این حالت باز هم به مقدار زیادی خوب است. زیرا انسان از ناآگاهی و حیرت بیرون می آید و عیبش را میشناسد و  درپی رفع عیوب خود میرود و به مقدار توان خود مسیر زندگی اش را اصلاح میکند. این حالت اگر چه ایده آل نیست اما قابل تحمل است. بخش سوزناک داستان جای دیگریست.

اما زجری که ما میکشیم این است که بیشتر مواقع قدرت تشخیص خود را از دست میدهیم و نمیدانیم که منشاء مصیبتهای ما چیست؟ آیا منشاء فلان مصیبت من ، فردی است یا اجتماعی؟ فردی است یا آزمون الهی؟  بسیاری از اوقات از خود می پرسیم که آیا این مصیبت ناشی از اشتباهات خودم است؟ آیا تقصیر تنبلی و هوسرانی و سربه هوایی و سست عنصربودن خودم است یا منشاء آزمون الهی دارد؟  یا مشیت الهی در این است؟

این تردید کمر شکن ، آرامش فکری ما را نابود میکند. صبر را از ما سلب میکند و تحمل مان را از بین میبرد. انسان از خود میپرسد : آیا من حق دارم این وضع موجود را با این همه محدودیت و محرومیت  و سختی به حساب مشیت الهی بگذارم و بدان راضی شوم و تحمل کنم؟  اگر فردای روز قیامت بدانم که این مصیبتها مکافات عمل خودم بوده است و در انجام وظایفم کوتاهی کرده ام وباید مجازات شوم آنوقت چه جوابی باید بدهم؟  نتیجه ی این حالت وحشتناک این است : مصیبت در دنیا و مجازات در آخرت !!! این تعلیق عجیب و کشنده ، انسان را آزار میکند.

انسان از خود میپرسد اگر من مصیبتی را تحمل میکنم ، آیا این تحمل کردنهای مرا خداوند تایید میکند؟ اگر تایید میکند که هیچ در غیر اینصورت اگر قرار بوده که من از این مصیبت بیرون بیایم  آیا من همه تلاشم را کرده ام و با اینحال از این مصیبت گریزی نداشته ام؟ اگر جواب این سوال مثبت باشد باز هم آرامش به من رخ نشان خواهد داد زیرا خواهم دانست که من هرچه در توان داشته ام بکار برده ام  و حتی اگر منفی باشد بازهم به مقدار زیادی به من کمک خواهد کرد . ولی بدبختی ما این است که ما جواب این سوال را هم نمیدانیم. آیا جواب بلی است یا خیر؟  این تردید جانکاه پدر مان را در آورده است. پس به زبان ساده چند سوال مبهم پیش روی ماست.

1-     آیا این مصیبت ، مشیت خداوند است ؟  نمیدانم

2-     اگر مشیت خداوند نیست  آیا من همه تلاشم را کرده ام و با این وجود دچار مصیبت شده ام یا نه ، سستی و کاهلی کرده ام و میتوانستم بهتر باشم؟  نمیدانم

طبیعی است که اگر جواب دوسوال فوق را نتوانم بدهم در عملکرد آینده ام هم نمیتوانم درست تصمیم بگیرم و این ابهام است که باعث میشود تحمل مشکلات برایمان سخت و دشوار شود. این ابهام باعث میشود که  دائم بین گذشته و حال و آینده در تلاطم باشم. اینجاست که باید بگوییم: خوش بحال کسانیکه جواب این سوالات را میدانند. اما بهتر از آن باید بگوییم :

خوش بحال کسانیکه مطمئن هستند که جنس مصیبت آنها از جنس مصیبت پیامبران و معصومین علیهم السلام  است.

ادامه دارد...


  نظرات (4)
علت مصائب زندگی ما (5)نویسنده: جوادزاده - 1393/6/17 

قسمت پنجم

باتوجه به تقسیم بندی سه گانه مصائب به این نکته توجه میکنیم که همه مصائبی که یک فرد در زندگی گرفتار آن میشود از نوع مصائب فردی نیست که مکافات عمل خودش باشد. بلکه ممکن است در اثر مکافات عمل جامعه یا معلول یک امر جغرافیایی و بلایای طبیعی باشد.

مثلا وقتی یک دانش آموز تنبلی میکند و درس نمیخواند طبیعی است که به مصیبت مردودی گرفتار میشود و این مکافات عمل اوست. اما زمانی هست که محیط خانوادگی یا اجتماع او ، اجازه نمیدهد که دانش آموز به درسهایش برسد در این حالت هم مصیبت مردودی دامن دانش آموز را خواهد گرفت اما در این حالت دیگر تقصیری متوجه دانش آموز نیست بلکه مکافات عمل جامعه دامن او را گرفته است. یا مثلا ممکن است در یک منطقه ای رانش زمین اتفاق بیافتد و 4 تا خانه ویران شود و یک دانش آموز که در یکی از این خانه ها زندگی میکرد در نتیجه ی این رخداد طبیعی  موفق نشود کنکور بدهد و یکسال عمرش تلف شود و این مصیبت ( عقب افتادن یکساله) ممکن است به اتفاقات دیگری گره بخورد و  کل زندگی آینده او را تحت الشعاع حوادث منفی و مصیبت بار قرار دهد. ولی این مصیبت زدگی مکافات عمل خود دانش آموز نیست بلکه منشا طبیعی دارد. 

حال به بخشی از سوالمان برمیگردیم و می پرسیم : چرا پیامبران و معصومین گرفتار مصیبت میشوند؟ برای پاسخ به این سوال وقتی که تاریخ را ورق میزنیم مشاهده میکنیم که همه پیامبران بدون استثنا دچار مصیبت شده اند اما ملاحظه میکنیم که مصیبت وارده به ایشان هیچ کدام مکافات عمل ناشایست آنها نبوده است بلکه منشا دیگری داشته اند. 

بعنوان مثال قوم بنی اسرائیل در اثر نافرمانی خدا چهل سال در صحرایی بین مصر و فلسطین آواره و سرگردان شده اند و نتوانسته اند راهی برای خروج از این سرگردانی و مصیبت بیابند. حضرت موسی هم در بخش زیادی از این سالها به همراه قوم خود در این مصیبت گرفتار بود. آیا میتوانیم بگوییم که حضرت موسی مکافات عمل خود را دیده است ؟ یقینا اینطور نیست و معلوم است که مکافات اجتماعی دامن ایشان را گرفته است نه مکافات فردی.

در مورد سایر پیامبران از جمله حضرت نوح ، لوط ، عیسی و پیامبر گرامی اسلام و همینطور در مورد معصومین نیز چنین بوده است.  یعنی اکثر مصیبتهای ایشان منشاء اجتماعی داشته است.

اما برخی مصیبتهای وارده بر پیامبران جنبه آزمون یا مشیتهای خاصه الهی داشته است به عنوان مثال حضرت ابراهیم سالها صاحب فرزند نشد و این مصیبت مدتهای طولانی او و زنش ساره را آزار داد تا به حدی که ساره حاضر شد که شوهرش زن دیگری بگیرد به این امید که از او فرزندی به دنیا بیاید و ازدواج ابراهیم(ع)  با هاجر به این علت اتفاق افتاد. پس این مصیبتی که به سراغ حضرت ابراهیم خلیل الله آمد نه منشاء فردی داشت و نه منشاء اجتماعی بلکه ممکن است از یکی از دو منشاء دیگر ناشی شود که یا آزمون الهی یا مشیت خاصه خداوندی بوده است.

پس در اینجا لازم می آید که به تقسیم بندی سه گانه قبلی خود دو بخش دیگر را نیز اضافه کنیم تا تقسیم بندی 5 گانه بوجود آید یعنی در ادامه تقسیم بندی جلسه قبل دو بند دیگر نیز بدین شکل اضافه نماییم تا طبقه بندی ما تکمیل گردد:

4- مصائبی که منشاء آنها آزمون الهی است

5- مصائبی که منشاء آنها مشیت و حکمت خاصه پروردگار است.

بین این دو بند تفاوتهایی وجود دارد. بعنوان مثال آزمون الهی ممکن است فقط جنبه شخصی برای پیامبر داشته باشد ولی حکمت و مشیت خاصه الهی ممکن است به منظورهای کلان آفرینش یا پایه گذاری رسم و عادات و قوانینی در آینده باشد. مثلا وقتی که حضرت ایوب (ع) دچار بیماری پوستی گردید در نتیجه این بیماری مصیبتی برایش پیش آمد که جنبه آزمون الهی برای شخص پیامبر را داشت و در همان مقطع تاریخی به اتمام رسید و نتیجه ی آن مشخص شد. زیرا خداوند میخواست شخص حضرت را مورد آزمون قرار دهد.

اما وقتی که حضرت ابراهیم صاحب فرزند نشد و مجبور شد مجددا ازدواج نماید و صاحب فرزندی بنام اسمائیل شود و سپس زن اول او نیز صاحب فرزندی بنام اسحاق شد. این اتفاق سرمنشا شکل گیری تاریخ عجیبی گردید که تا همین الان هم جهان ما تحت تاثیر آن اتفاقات است و کشاکش شگفت انگیزی بین فرزندان اسحاق و اسمائیل و طرفداران آنها علی الدوام در جریان است و نزاع بین اسرائیل و ایران نیز یکی ازتبعات اصلی همین زاد و ولدی است که از جانب ابراهیم(ع)  و دو همسرش اتفاق افتاده است. پس مشیت الهی در این بود که مصیبت نازایی همسر اول بر حضرت ابراهیم(ع)  وارد شود تا زمینه ای برای این قضا و قدر طولانی و شگفت انگیز باشد که البته آزمون الهی برای ابراهیم(ع) و اهل بیت او نیز میتواند جزئی از این مشیت خدا باشد. و البته همه ی جهان از جمله انسان از مشیت حتمی الهی بیخبر است والله اعلم. 

 

 

از امیرمومنان علی(ع) روایت روایت بسیار زیبایی است که ایشان فرمود:

 

البلاء للظالم ادب و للمؤمن امتحان، و للانبیاء درجة؛

 

بلا برای ستمگر ادب و مجازات و تنبیه است؛ برای مومنان آزمون و برای پیامبران درجه و مرتبت است.

 

(بحار الانوار، ج 67، ص 235)

.

ادامه دارد...


  نظرات (2)
علت مصائب زندگی ما (4)نویسنده: جوادزاده - 1393/6/16 

 

قسمت چهارم :

از نگاه دیگر میتوان مصائبی  را که به ما متوجه میشوند به سه گروه تقسیم بندی کرد :

1- مصائبی که ریشه اجتماعی دارند : همه ی مصیبتهایی که به ما روی می آورند همیشه نتیجه اعمال شخصی ما نیستند و جنبه فردی ندارند بلکه برخی از مصائب ما جنبه اجتماعی دارند. یعنی از عملکرد اجتماع سرچشمه میگیرند. مثلا وقتی که در جامعه رفتارهای ناپسندی رواج دارد بناچار ما هم که در آن جامعه زندگی میکنیم تحت تاثیر عوارض ناشی از آن رفتارها قرار میگیریم. بعنوان مثال به یاد دارم که در زمان محمدرضا شاه ملعون روزی پدرم وقتی از سر کار به خانه آمد بلافاصله کتش را در آورد و داد که بشویند. میگفت در تاکسی که می آمدیم مسافری که کنار من نشسته بود مست کرده بود و حالش به هم خورد و لباس مرا هم کثیف کرد. بعد گفت : خدایا به چه مصیبتی گرفتار شده ایم؟ این مصیبتی که به او روی آورده بود مصیبتی بود که از طرف جامعه به او رسیده بود و او هیچ تقصیری در برابر این مصیبت نداشت .

2- مصائبی که ریشه فردی دارند : برخی از مصائب ریشه فردی دارند یعنی دقیقا مکافات عمل خود شخص است که در قالب مصیبت ظاهر میشود. مثلا شخصی که با سرعت غیر مجاز رانندگی میکند درصورتی که واژگون شود و به مصیبتی گرفتار آید در اینصورت مکافات عمل خود را دیده است و نباید از دیگران گله مند باشد.

3- مصائبی که ریشه ی طبیعی دارند: برخی از مصائب نیز عامل طبیعی دارند. مثل کسانیکه در اثر زلزله یا سیل یا طوفان ، خانه و زندگی و عزیزان خود را از دست میدهند. این مصیبت ، حادثه ایست که به عوامل طبیعی متصل است.

ادامه دارد...


  نظرات (2)
علت مصیبتهای زندگی ما چیست؟ (3)نویسنده: جوادزاده - 1393/6/16 

همانطور که در پست قبلی گفتیم : مصیبت یعنی درد  ، یعنی رنج ، یعنی سختی ، یعنی چیزی که انسان را خوش آیند نیست. درد و رنج و سختی برای انسان ناگوار است و هیچ کس خواهان اینها نیست. اما صحبت کردن در باره ی خوبی و بدی  مصیبت زیاد هم راحت و ساده نیست زیرا ارتباط تنگاتنگ این دردها و رنجها و سختیها با سرنوشت و سعادت انسان ، قضاوت در مورد آن را بسیار دشوار و پیچیده میکند.  مثلا شاعر میگوید :

من درد تو را زدست آسان ندهم

دل برنکنم زدوست تا جان ندهم

از دوست به یادگار دردی دارم 

کان درد به صدهزار درمان ندهم

 

یا دیگری میگوید :

نابرده رنج گنج میسر نمیشود 

مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

 

یادیگری میگوید :

دردم از یار است و درمان نیز هم

دل فدای او شد و جان نیز هم

و قرآن کریم میفرماید : 

همانا با هر سختی راحتی است.

کودکان برای اینکه از سرازیری سرسره لذت ببرند به استقبال پله های سرسره میروند و با سختی تمام از پله های آن بالا میروند و سپس با شادی از آن بالا به پایین سرازیر میشوند و شادی را حس میکنند. آنها یاد میگیرند که اگر لذت سرخوردن از سرسره را میخواهند باید رنج بالا رفتن از آن را تحمل نمایند.یاد میگیرند که : برای رسیدن به هر راحتی باید سختی و رنجی را تحمل نمایند. این قانون زندگیست.

ادامه دارد...

 

 پی نوشت : ولی پله های سرسره ی زندگی من نمیدونم چرا تمام نمیشه. شایدم آهنگری که سرسره منو ساخته یادش رفته طرف دیگه ی اونو بسازه . گاهی خیال میکنم سرسره یعنی پله.


  نظرات (2)
علت مصائب زندگی ما چیست؟ - (2)نویسنده: جوادزاده - 1393/6/16 

برای جواب به سوالی که در پست قبلی مطرح شد اول باید مصیبت را معنی کنیم. 

در باره معنی مصیبت در فرهنگ دهخدا چنین آمده است : حادثه . سختی و بدبختی و نکبت . محنت و رنج . بلیه و هر امر مکروه . مکروهی که به آدمی رسد.

به زبان ساده میتوان چنین گفت که هر حادثه بد و رنج آوری که برای انسان اتفاق می افتد مصیبت است. و معلوم است که مصیبت هم ، ریز و درشت و بزرگ و کوچک  و انواع و اقسام مختلف دارد.

1- مصیبت براساس اندازه(بزرگ و کوچک) : مصیبت میتواند بزرگ یا کوچک و سنگین یا سبک باشد. بعنوان مثال مرگ عزیزان مصیبت بزرگی است ولی ممکن است کسی که پشت ترافیک سنگین گیر کرده است هم بگوید : عجب مصیبتی گیر افتادیم. یا وقتی توی خیابان و گذر وقتی کودکمان به حرفمان گوش نکند و دائم بهانه گیری کند باز میگوییم : خدایا چه مصیبتیه این بچه؟  واضح است که اندازه و تاثیر این مصیبت با دیگری قابل مقایسه نیست.

2- مصیبت بر اساس موقعیت : ممکن است نفس یک پیشامدی مصیبت نباشد بلکه موقعیتی که آن حادثه اتفاق افتاده است آن را به یک مصیبت تبدیل کند. مثلا برای کسی که در حال بنایی است گل مالی شدن سراسر لباسش امری عادی است ولی برای آقای بنایی که برای خواستگاری میرود و در راه چند لکه گل آلود به لباسش میپاشد این حادثه تبدیل به مصیبت میشود.  یعنی آنهمه گل که سرتاپای لباس یک فرد را فرا گرفته مصیبت نیست ولی چند لکه گل و لای برای همان شخص در موقعیت دیگر تبدیل به یک مصیبت میشود. پس در اینجا موقعیت است که مصیبت می آفریند نه نفس عمل.

3- مصیبت براساس شخصیت : به دلیل تفاوت تواناییها و شخصیتهای افراد ، یک حادثه بد ممکن است برای یک نفر مصیبت تلقی شده ولی برای فرد دیگر به یک امر عادی تعبیر شود. مثلا آمدن مهمان سرزده برای یک نفر یک مصیبت واقعی و بزرگ است ولی برای فرد دیگر یک اتفاق غیر منتظره و یک غافلگیری با مزه و خوش آیند است. پس اینجا شخصیت خود ماست که برای ما مصیبت تولید میکند نه اتفاقات بیرونی. 

4- مصیبت بر اساس فرهنگ اجتماعی : تفاوت فرهنگها نیز مصداق مصیبت را در جوامع مختلف تحت الشعاع قرار میدهد. یعنی یک اتفاق ممکن است در یک جامعه به مصیبت تعبیر شود ولی همان اتفاق در جامعه دیگر امری عادی باشد. مثلا زن دوم گرفتن در ایران اکثرا از جانب زن اول تعبیر به مصیبت میشود ولی همین امر در عربستان امری عادی است و بیشتر اوقات زنان اول ، خودشان برای شوهرشان به خواستگاری میروند و مراسم ازدواح میگیرند. پس در این حالت فرهنگ ماست که مصیبت را تعریف میکند نه نفس عمل. 




تاریخ : یادداشت ثابت - شنبه 95/11/3 | 1:9 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
به گمانم مرا اهلی کرده باشدنویسنده: جوادزاده - 1395/11/3 


  نظرات (0)
چاقو فروشی و کتابفروشینویسنده: جوادزاده - 1395/11/3 

به بازار آمدم ، تو نبودی و در مغازه ی کتابفروشی تو  چاقو فروشی دایر شده بود انصافا چاقوهایش عالی بودند. لااقل در ظاهر که اینطور به نظر میرسیدند . در غیاب تو مغازه ات پر از چاقو شده بود و در و دیوارش پشت هزاران چاقو و قمه ناپیدا بودو من نشمرده دانستم که تعداد چاقوهای او از تعداد کتابهای تو خیلی بیشتر است. تو باخته بودی ، اما نه بخاطر تعداد زیاد چاقو ها زیرا اصلا نیازی به لشکر کشی نبود و یک چاقو هم میتوانست همه ی کتابهای تو را پاره پاره کند بلکه بخاطر اینکه مردمی که از این مغازه چاقو میخریدند یادشان نمی آمد که پیش از این در این مغازه چه چیزی فروخته میشد.

شازده کوچولو پرسید : غم انگیزتر از اینکه بیایی و کسی خوشحال نشود چیه ؟ 

روباه گفت : اینکه بروی و کسی متوجه نشود . . . 


 



  نظرات (0)
آزمودم عقل دوراندیش رانویسنده: جوادزاده - 1395/11/1 

اگر حرف بزنم حق تو را ادا نمیکنم و اگر سکوت کنم حق دلم را
 



حس بین حرف زدن و نزدن چیزی جز جنون نیست و چه خوب گفت شاعر:

آزمودم عقل دور اندیش را          عاقبت دیوانه سازم خویش را

 

 


  نظرات (0)
دعانویسنده: جوادزاده - 1395/11/1 

اى آن که شنیدنى از شنیدن دیگر بازش ندارد،

اى آن که کارى از کار دیگر منعش نکند،

اى آن که گفتارى از گفتار دیگر سرگرمش نکند،

اى آن که درخواستى از درخواست دیگر او را به اشتباه نیافکند،

اى آن که چیزى از چیز دیگر پرده اش نشود،

اى آن که اصرار اصرارکنندگان او را به ستوه نیاورد،

اى آن که آرمان واپسین جویندگان است،

اى آن که نهایت همّت عارفان است،

اى آن که پایان جستجوى جویندگان است،

اى آن که ذره ای در سراسر هستى بر او پوشیده نیست.

 


  نظرات (0)
کوته فکری و بلند مرتبه سازینویسنده: جوادزاده - 1395/11/1 

حدود ساعت 12 ظهر از طریق شبکه اجتماعی تلگرام مطلع شدیم که ساختمان 17 طبقه پلاسکو دچار حریق شده است و عکسهای ارسالی نشان میداد که چند طبقه آخر ساختمان در حال سوختن است و آتش از پنجره های آن به بیرون زده است و حدود ساعت 13 با کمال تاسف خبردار شدیم که ساختمان فروریخته و تعداد زیادی از آتش نشانان به زیر آوار رفته اند. 

ساختمان پلاسکو نخستین برج ایرانی و اولین ساختمان بلند مرتبه ی ایران بود که بیش از 50 سال عمر داشت. ساکنان این ساختمان تجاری همگی تاجر عمده فروش لباس و پوشاک و افرادی ثروتمند و میلیاردر بودند . گفته میشود که بیش از 600 میلیارد تومان پوشاک انبار شده در این ساختمان بود که همه طعمه ی حریق شد.

شاید عنوان این مطلب در نظر اول مقبول برخی به نظر نرسد و برای عده ای ملموس نباشد اما شاید بهتر باشد که کمی منطقی تر فکر کنیم .

یادآوری میکنم که تنها برجی که در ایران نزدیک به 60 سال قدمت داشت همین ساختمان بود که در سال 1341 ساخت آن تمام شد. اما پس از این هرچه که در زمان به پیش برویم تعداد این نوع ساختمانهای بلندمرتبه ی سالخورده و فرتوت بیشتر خواهد شد بنابراین شما تصور کنید که اگر این اتفاق در دو نقطه از تهران رخ داده بود چه اتفاقی می افتاد؟ اگر به تعداد بیشتری بود چه ؟

حال اگر کمی دور زمان را تندتر کرده و چند سال به جلوتر برویم وضعیت چگونه خواهد بود؟

- 10 سال بعد چند ساختمان 60 ساله خواهیم داشت؟

- 30 سال بعد چند ساختمان 70و 80 و 90 ساله خواهیم داشت؟

و در سالهای پیش رو در آینده ی نزدیک شمار ساختمانهای بلند مرتبه و فرسوده و نزدیک به هم به چند باب خواهد رسید؟

میدانیم که بلند مرتبه سازی در همه جای دنیا وجود دارد و عمر آن به 130 سال میرسد و ساختمانهای شیکاگو که گاهی به 20 طبقه هم میرسید حدود 130 سال قبل ساخته شدند. اما اینکه بگوییم همه جای جهان وجود دارد آیا دلیلی بر عقلانی بودن یک عمل است؟ آیا 130 سال برای اینکه عاقبت نهایی این کار برملا شود کفایت میکند؟

شاید گفته شود که نگرانی ما بی مورد است و اگر نوسازی ساختمانها رعایت شود هیچ مشکلی بوجود نخواهد آمد اما باید توجه داشت که ساکنان ساختمانی مثل پلاسکو که میلیاردها بودند حاضر نشدند پول خرج کنند و ساختمانشان را تخریب و نوسازی و ایمن سازی کنند پس وقتی ثروتمندان نتوانند یک ساختمان بلند مرتبه را نوسازی کنند تکلیف مردم عادی با توانایی مالی محدود چگونه خواهد بود؟

اگر 30 سال بعد را در نظر بیاوریم با انبوهی از ساختمانهای بلندمرتبه مسکونی و تجاری و اداری فرسوده مواجه خواهیم شد که در سرتاسر کلانشهرها پراکنده شده اند و افرادی با توانایی مالی محدود در آنها ساکن هستند به نظر شما با این فرض  چه وضعیتی بر کلانشهرها حاکم خواهد شد؟

بعنوان مثال در نظر بگیرید که 16 خانوار با تواناییهای مالی متفاوت و دارای سنین مختلف و تربیتها و باورهای گاها متضاد در یک زمین 120 متری بر روی هم انباشته شده اند. حال اگر نیاز باشد که  این ساختمان به منظور نوسازی ، تخریب و از نو ساخته شود چه هنگامه ای برپا خواهد شد؟ 

نمونه های دیگری از این نوع نگرانیها را میتوان برشمرد که جواب روشنی برای آنها نمیتوان یافت و مثال فوق نمونه ای از خروار بود و بعنوان مثال اگر حوادث غیر مترقبه را در نظر بگیریم آنگاه متوجه خواهیم شد که حوادث آینده چه اوضاعی را بر شهرها مسلط خواهد کرد؟  
شاید بهتر باشد که نحوه نگرش به بلند مرتبه سازی را در ذهن خودمان اصلاح کنیم و از اعتماد مطلق به تجربه ی کشورهای دیگر که تقلید بی چون و چرا را درپی داشته است اجتناب کنیم.

 

آسیب شناسی این اتفاق خیلی مهم است. شاید برخی بگویند که سیستمهای برق ساختمان باید ایمن تر شوند یا برخی بگویند که امکانات ایمنی ساختمان باید بیشتر شود یا برخی شاید بگویند آتش نشانی را باید تقویت کرد اما شاید بهتر باشد در باره اصل بلند مرتبه سازی تجدید نظر شود.

 

مسئولین شهرها عادت کرده اند که ابتدا جمعیت را متراکم کنند و بعد بنشینند وبرای حل معضل ترافیک چاره اندیشی کنند و انواع راه حلهای رنگارنگ را تست کنند ،  مترو حفر کنند ، پل هوایی بزنند ، زیر گذر درست کنند ، تراموا راه اندازی کنند ، بی آر تی افتتاح کنند ، خیابانها را یکطرفه کنند ، خط ویژه ایجاد کنند ، طرح ترافیک برقرار کنند .

در وسط شهر تراکم میفروشند و از مردم پول میگیرند و اجازه میدهند تا مردم مجتمعهای تجاری بسازند  و به این ترتیب هزاران مسافرت شهری را به مرکز شهر هدایت میکنند و وقتی خیابانها قفل کرد به فکر چاره می افتند و همان پولی را که بعنوان فروش تراکم از مردم گرفته بودند میدهند تا خط ویژه ایجاد کنند . بعد برای این خطوط ویژه اتوبوس ویژه میخرند و برایاتوبوسهای ویژه امکانات مدرن میخرند و برای تاسیس امکانات مدرن فضاهای شهری را بیشتر اشغال میکنند و مزاحمتهای شهری روز بروز بیشتر میشود.  هیچگاه به صورت ریشه ای به مسائل نگاه نمیکنند چون در سیستم  سرمایه داری فقط یک اصل پذیرفته شده است  و آنهم سودآوری است و سودآوری نمیتواند بصورت ریشه ای به حل مسائل بپردازد.

 


  نظرات (0)
خوبی یا بدی ؟نویسنده: جوادزاده - 1395/10/29 

ما دستور داریم همه ی بدیها را ترک کنیم ولی دستور نداریم همه ی خوبیها را انجام دهیم . پس اولویت با ترک بدیهاست و سپس انجام خوبیها . وقتی بدیها را ترک کردیم خوبیها خود بخود انجام خواهد شد زیرا در زندگی انسان خلا وجود ندارد و ظرف اعمال انسانی هرگز خالی نمیماند. پس اگر ظرف وجودی خویش را از بدیها خالی کنیم جایش با خوبیها پر خواهد شد.



  نظرات (0)
شروع جهان با یک آواز بوده نه با انفجارنویسنده: جوادزاده - 1395/10/28 


  نظرات (0)
اسم اعظمنویسنده: جوادزاده - 1395/10/27 

خدایا! از تو خواستارم به نام بزرگت

آن نام بزرگتر، عزیزتر، باشکوه تر ، گرامیتر،

که چون بر درهاى بسته آسمان با آن نام خوانده شوى که به رحمت گشوده شوند باز میشوند

و چون با آن نام بر درهای ناگشوده زمین خوانده شوى براى گشایش ، گشوده شود،

و جون با آن براى آسان شدن سختى خوانده شوى، آسان گردند

و چون با آن بر مردگان براى زنده شدن خوانده شوى، زنده شوند

و چون با آن براى رفع سختى و زیان خوانده شوى برطرف گردد

. . . 

و میخوانمت به شکوه روی گرامى ات





تاریخ : یادداشت ثابت - شنبه 95/11/3 | 12:49 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

افسران - بیاییم علاوه بر همدردی، زیارت عاشورا بخوانیم و دعا کنیم

 اللهم عجل الولیک الفرج

 کودکی درمرز سوریه ازسرمایخ زده،کودکانی در یمن  زیر بمباران نابود می شوندودر آفریقا از گرسنگی می میرند وآزادیخواهانی در زندان های دژخیمان زمان زیر شنکنجه جان می سپارند  انسانهایی به علت علتهایی  از زندگی کردن محرومند وباید در بدترین مکانها زندگی کنند وشب را در ترس و وحشت  بسر برند وبعضی از انسانها بعلت تسخیر دنیا وگرفتن مقام ومنصب  دست به کشتار انسانها ونابودی امکانات زندگی انسانها می زنند  و به جمع کردن ثروت برای خود و فرزندانشان هستند  و   خدایا آسمانت متری چند؟زمین بوی تعفن میدهد،خوش بحال آتشنشانها وشهدای جنگ تحمیلی شهدا مدافع حرم که رفتندازاین دنیای متعفن،زمین دیگرلیاقت انسانهای خوب رانداردکودکی درمرز سوریه ازسرمایخ زده،خدایا آسمانت متری چند؟زمین بوی تعفن میدهد،خوشبحال آنهایی که رفتندازاین دنیای متعفن، با انسانهای خودخواه ومغرور که هرلحظه دست به چپاول ثروتهای دنیا برای انسانهایی را به فقر ونابودی وفنا می کشانند وخودشان را به نفهمیی می زنند  زمین دیگرلیاقت انسانهای خوب راندارد خدایا چرا انسانهای خوب را میگیری ؟ سیاستمداران جهان وقدرتمندان کشورها به فکر چه هستند که دنیا اینگونه است واین گونه اداره میکنند چرا چرا چرا ؟انسانها  درد های دلشان  را به که گویند رها شده ایم ودادرسی نیست هرچند صباحی کسانی سر مردم به قول معروف شیره می مالنند وبه کسب قدرت می پردازند وحکومت میکنند وثروتهای مملکت آن هم شمش طلا  را با کامیون به غارت می برنند و بلوکه می شود وکسی نیست به اینگونه افراد تو بگویند شاید نه حتما خودشان دست دارند ومی ترسند آنان را به محاکمه و دار بکشند    خدایا  کی خواهد آمد منجی بشریت آقا امام زمان  اللهم عجل الولیک الفرج 

 

 

السلام علیک یا صاحب الزمان والعصر


تضمین بهشت نویسنده: جوادزاده - 1395/10/14 
عده ای از اصحاب از پیامبر خواستند که بهشت را برای ایشان تضمین کنند 
حضرت محمد صلی الله علیه و آله‏‏ فرمود:

 تَقَبَّلُوا لِی بِسِتٍّ أَتَقَبَّلْ لَکُمْ بِالْجَنَّةِ

إِذَا حَدَّثْتُمْ فَلاَ تَکْذِبُوا

وَ إِذَا وَعَدْتُمْ فَلاَ تَخَلَّفُوا

وَ إِذَا اُؤْتُمِنْتُمْ فَلاَ تَخُونُوا

وَ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ

وَ اِحْفَظُوا فُرُوجَکُمْ

وَکُفُّوا أَیْدِیَکُمَْ أَلْسِنَتَکُمْ

 رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
شش عمل را براى من عهده دار شوید تا من بهشت را براى شما عهده دار شوم
چون سخنى نقل کنید دروغ نگوئید
و چون وعده دهید تخلف نکنید
و چون بر چیزى امین شدید خیانت بامانت نکنید
و چشمان خود را از نامحرم بپوشید
و دامن خود را آلوده نکنید
و دست و زبان خود را نگهدارید
منبع: کتاب خصال (شیخ صدوق)، ج1، ص358

بقول شهید بهشتی : بهشت را به بها بدهند و به بهانه ندهند 

کودکی سوریه ای در اثر سرما در مرزها که قصد فرار از بی رحمی های همه همه  یخ زده کی مقصر است 

کودککودکی درمرز سوریه ازسرمایخ زده،خدایا آسمانت متری چند؟زمین بوی تعفن میدهد،خوشبحال آتشنشانهاکه رفتندازاین دنیای متعفن،زمین دیگرلیاقت انسانهای خوب راندارد




تاریخ : یادداشت ثابت - شنبه 95/11/3 | 12:47 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

پیامبر اسلام (ص) الگویی برای امروز و فردای ما

%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af-%d8%b1%d8%b3%d9%88%d9%84-%d8%a7%d9%84%d9%84%d9%87

به گزارش آوینی نیوز، در ظلمت‌کده دنیا که حقیقت با موضوعات اوهام‌آمیز آمیخته و راه از چاه آشکار نمی‌شود و از برخورد امیال و قیودی که در هر قدم آن هزاران پیچ و خم و پرتگاه در پیش پای بشر قرار می‌گیرد، برای فرار از حیرت‌ها و گمراهی‌ها، باید راهی جست تا در پرتو آن این راه سخت و پرخطر، آسان و بی‌خطر پیموده شود. یقیناً این کار از هر کس ساخته نیست. طینتی پاک باید و گوهری ناب و روحی چون کوه استوار و همتی بلند چون آسمان و حوصله‌ای چون دریا وسیع و از همه مهم‌تر باید دلی از شوق لبریز و سری از عشق پرشور و روحی از پرتو عالم غیب روشن تا راه را از چاه بازشناخت و از تاریکی نجات یافت و آنگاه است که گمگشتگان را یارای رسیدن به مقصود خواهد بود. این مقام عالی در واقع اوج کمال انسانی است. کسی که به این مرحله نائل آمد جهان را با هر چه در آن است زیر پا می‌گذارد و از سرمنزل طبیعت تا سرحد حقیقت بالا می‌رود.

تمام این ویژگی‌ها در عام‌الفیل در موجودی زمینی ولی از جنس آسمانی و منزه جمع شد و از منزلی کوچک ولی سرشار از معنویات عبدالله و آمنه رخ نمایاند. در سرزمینی دور از هرگونه مدنیت و در میان دره‌ای خشک طفلی یتیم که از نعمت پدر و آغوش گرم مادر محروم بود، پرورش یافت. او فقیر اما امین و درستکار بود و روحش در مسیر زندگانی از هرگونه آلایش و زشتی دور ماند.

بار دیگر در آستانه سالروز تولد عزیزترین و گرامی‌ترین برگزیده‌ای قرار گرفته‌ایم که در عصر جاهلیت، امتی واحد  را شکل داد و از مجموعه‌ای پراکنده و ناهمسو، مردمانی هدفمند و آرمان‌گرا که همچون کوه، استوار در دستیابی به اهداف شریعت بودند، گرد آورد.

پیامبر رحمت آمد تا همه منیت‌ها را زدوده و اتحاد و یکدلی را جایگزین کند. او آمد تا حلاوت گذشت و فداکاری را سرلوحه و دستورالعمل رفتاری مردم قرار دهد. او آمد تا چهره‌ای جدید از بشر و محیط پیرامونی آن در جامعه نقش بندد.

23 سال سختی دعوت به حق را به جان دل خرید و بر رسالت خویش بدون هیچ تردیدی پای فشرد. در راه آرمان‌‌های  الهی خویش وفادارترین یاران خویش را از دست داد و تا زمانی که متمکنین قریش سر تسلیم فرود نیاوردند، لحظه‌ای آرام ننشست.

آیا تاکنون با خود اندیشیده‌ایم که چه شد قریش صاحب نفوذ مکه در کمتر از 10 سال آنچنان مقهور قدرتی شدند که  با دست خالی از میعادگاه وحی خارج شد و در گوشه‌ای از خاک غربت مدینه سکنی گزید؟ این قدرت لایزال الهی با کدام نیروی توانمند شکل گرفته بود که سران قبیله قریش را مجبور به تمکین در برابر خواسته‌های مسلمین در سال دهم هجری کرد. آنگونه که ابوسفیان در انتظار امان‌نامه پیامبر اعظم اسلام (ص) در فتح مکه از منزل خارج نشد و با اعلام امان دادن پیامبر- حداقل به ظاهر- خود را وامدار بخشش و بزرگواری نبی اکرم اسلام دانست؟

خداوند پاداش کدامین رفتار پیامبر و یاران او را داد که اینچنین قدرت‌های بزرگ سر تسلیم در مقابل او فرود آوردند؟ نگارنده بر این تصور است که دو عامل اساسی در پیدایش این قدرت در صدر اسلام مؤثر بود:

1- تشخیص راه و استواری در پیمودن آن و توکل بر نصرت الهی و بی‌توجهی به عده و عده قدرت ظاهری قریش که همین اراده و اعتماد به خداوند بود که قرآن کریم در تشریح وضعیت جنگ احد می‌فرماید: ما توان وعده دشمن را در منظر شما کوچک و توان و نیروی شما را در نزد دشمن بزرگ تصویر کردیم.

2- وحدت و انسجام در جامعه اسلامی دومین عامل در پیروزی پیامبر عزیز اسلام در مقابل دشمن بود؛ عاملی که امروز در جهان اسلام کمتر سراغ آن را داریم و چندپارگی مسلمانان آنچنان عمیق شده است که رئیس دولت رژیم صهیونیستی با وقاحت تمام اظهار می‌دارد که امروز روابط نزدیک کشورهای عربی با اسرائیل باعث شده هیچ خطری را این رژیم از جانب اعراب احساس نکند و ما و کشورهای اسلامی به یک دشمن که ایران است فکر می‌کنیم. چه بر سر وحدت اسلامی افتاده است که جرثومه فساد در منطقه احساس آرامش و امنیت کرده و تمام نیروی خود را برای ضربه به یک کشور اسلامی (ایران) متمرکز کرده است.

آنچه امروز در سوریه و عراق در حال وقوع در دو جبهه حق و باطل است، مصداق پافشاری بر هدف و امید به نصرت الهی است که بارقه‌های آشکار آن در آزادی حلب نمایان شد و می‌رود به فضل پروردگار با ایمان و اراده و برگرفته از آموزه‌ها و سیره پیامبر عظیم‌الشأن اسلام، پیروزی در کلیت منطقه را به نفع جریان مقاومت رقم بزند.

این نشانه‌ها، اکنون نه برای جریان و جبهه حق بلکه برای دشمن نیز کاملاً آشکار شده است و مؤید آن، گزارشی است که اخیراً نشریه اکونومیست انگلیس به آن پرداخته است و عربستان را کشوری شکست خورده از ایران در همه عرصه‌ها معرفی کرده و ایران را پیروز همه میدان‌های سوریه، عراق، یمن و حتی پیروز در اجلاس اخیر اوپک در افزایش سقف صادرات ایران و کاهش صادرات نفت عربستان معرفی می‌کند. تمام این پیروزی‌ها را باید محصول راهی دانست که رهبر معظم انقلاب با تأسی از نبی مکرم اسلام (ص)‌و استقامت در پیمودن مسیر سخت مقاومت طی کرده است و سکان هدایت جامعه آزاد مسلمانان را به آن رهنمون کرده‌اند.

 

منبع: روزنامه جوان




تاریخ : یادداشت ثابت - شنبه 95/11/3 | 9:41 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

تضمین بهشت نویسنده: جوادزاده - 1395/10/14
عده ای از اصحاب از پیامبر خواستند که بهشت را برای ایشان تضمین کنند 
حضرت محمد صلی الله علیه و آله‏‏ فرمود:

 تَقَبَّلُوا لِی بِسِتٍّ أَتَقَبَّلْ لَکُمْ بِالْجَنَّةِ

إِذَا حَدَّثْتُمْ فَلاَ تَکْذِبُوا

وَ إِذَا وَعَدْتُمْ فَلاَ تَخَلَّفُوا

وَ إِذَا اُؤْتُمِنْتُمْ فَلاَ تَخُونُوا

وَ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ

وَ اِحْفَظُوا فُرُوجَکُمْ

وَکُفُّوا أَیْدِیَکُمَْ أَلْسِنَتَکُمْ

 رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
شش عمل را براى من عهده دار شوید تا من بهشت را براى شما عهده دار شوم
چون سخنى نقل کنید دروغ نگوئید
و چون وعده دهید تخلف نکنید
و چون بر چیزى امین شدید خیانت بامانت نکنید
و چشمان خود را از نامحرم بپوشید
و دامن خود را آلوده نکنید
و دست و زبان خود را نگهدارید
منبع: کتاب خصال (شیخ صدوق)، ج1، ص358
بقول شهید بهشتی : بهشت را به بها بدهند و به بهانه ندهند 

  نظرات (0)
گوگل یعنی چه؟ نویسنده: جوادزاده - 1395/10/12


  نظرات (0)
تفاهم چیست؟ نویسنده: جوادزاده - 1395/10/12


  نظرات (0)
جامعه بدون فلسفه مرده است نویسنده: جوادزاده - 1395/10/11

سوال یک موهبت الهی برای انسان است.
سنگ نمیتواند سوال کند
درخت نمیتواند سوال کند
کبوتر نمیتواند سوال کند

انسان میتواند سوال کند 
از سوال پرسیدن دیگران ناراحت نشویم

بدون عصبانیت به سوالات پاسخ دهیم  

 

به قول استاد دینانی : 


فلسفه گفتگوست. آیا نمی شود که انسان گفتگو نکند و فکر کند؟ خیر. شما هیچگاه فکر جدی ندارید مگر اینکه سوال جدی دارید. بدون سوال و طرح پرسش در ذهن تان آیا دنبال چیزی می روید؟

مسائل روزمره (گرسنگی، تشنگی و…) منظورم نیست، آیا بدون طرح پرسش می توانید در مسائل فکری که مثلا کتابی را بخوانید یا مساله ای را از شخصی بپرسید و دغدغه مند باشید؟

فکر شما آنجایی جدی است که یک پرسش داشته باشید و هرگاه پرسش نداشتید، هرگز فکر هم ندارید. این اشکال را به من نکنید که من باهوش هستم و خوب زندگی می کنم! بله برای حوائج زندگی ممکن است خیلی هم زیرک باشید ولی یک کشف حسابی (اعم از علمی یا معرفتی) نمی کنید مگر اینکه پرسش داشته باشید. حیوانات برای رفع آنچه به بقایشان کمک می کند، از انسان زیرک تر و باهوش تر هستند. کدام حیوانی هست که در رفع نیازهایش مانده باشد؟ تا پرسش در ذهن شما نقش نبندد شما به دنبال پاسخ نخواهید رفت.

پرسش یعنی چه؟ پرسش، عبارت فارسی «سوال» است. پرسش را در ابتدا از خودت می یرسی و اگر توانستی جواب دهی که حل می شود و اگرهم نتوانستی از اهل اش می پرسی. خوب وقتی پرسش مطرح می شود و شما می خواهید پاسخ بگیرید در نتیجه «گفتگو» آغاز می شود. در گفتگو ممکن است سوال را از کسی بپرسید و پاسخ بگیرید یا اینکه خودتان جواب می دهید (در خلوت خودتان) اصطلاح ظاهری برای این کار را مونولوگ می گویند ولی هر مونولوگی دیالوگ است.

مونولوگ یعنی خودگفتاری، دیالوگ یعنی با دیگری گفتگو کردن؛ وقتی می گویم که مونولوگ هم همان دیالوگ است به این معنی است که در هنگام خودگفتاری، خودت را دیگری فرض می کنی، خودت پرسیده ای و خودت هم جواب می دهی که یک نوعی از دیالوگ است. بنابراین آنجایی که پرسش نیست، فلسفه نیست. اگر جامعه ای پرسش نداشته باشد، فلسفه در آن جامعه مرده است و جامعه ای که فلسفه نداشته باشد، به معنی حقیقی کلمه «مرده است»


  نظرات (0)
آدم و کوزه نویسنده: جوادزاده - 1395/10/9


  نظرات (0)

زمین پاک و ناپاک نویسنده: جوادزاده - 1395/10/9

  نظرات (0)



تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 95/10/23 | 9:53 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
<< مطالب جدیدتر مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.