سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقانیت شیعه

اجتماعی

آخرین لحظات عمر پیامبر و حالات حضرت زهرا - حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

اضطراب و دلهره سراسر «مدینه» را فراگرفته بود. یاران پیامبر با دیدگانی اشکبار،

و دلهائی آکنده از اندوه دور خانه‏ی پیامبر گرد آمده بودند، تا از سرانجام بیماری پیامبر

آگاه شوند.

گزارشهائی که از داخل خانه به بیرون می‏رسید، از وخامت وضع مزاجی آن حضرت

حکایت می‏کرد؛ و هر نوع امید به بهبودی را از بین می‏برد و مطمئن می‏ساخت که جز

ساعاتی چند، از آخرین شعله‏های نشاط زندگی پیامبر باقی نمانده است.

گروهی از یاران آن حضرت علاقمند بودند که از نزدیک رهبر عالیقدر خود را زیارت

کنند، ولی وخامت وضع پیامبر اجازه نمی‏داد در اطاقی که وی در آن بستری گردیده بود؛

جز اهل‏بیت وی، کسی رفت و آمد کند.

دختر گرامی و یگانه یادگار پیامبر، فاطمه (ع)، در کنار بستر پدر نشسته بود، و بر

چهره‏ی نورانی او نظاره می‏کرد. او مشاهده می‏نمود که عرق مرگ، بسان دانه‏های

مروارید، از پیشانی و صورت پدرش سرازیر می‏گردد. زهرا (ع)، با قلبی فشرده و

 دیدگانی پر از اشک و گلوی گرفته، شعر زیر را که از سروده‏های ابوطالب درباره پیامبر

عالیقدر بود، زمزمه می‏کرد و می‏گفت:

چهره‏ی روشنی که به احترام آن، باران از ابر درخواست می‏شود، شخصیتی که پناهگاه

یتیمان و نگهبانان بیوه زنان است.

در این هنگام، پیامبر دیدگان خود را گشود، و با صدای آهسته به دختر خود فرمود:

این شعری است که ابوطالب درباره‏ی من سروده است؛ ولی شایسته است به جای آن،

آیه‏ی زیر را تلاوت نمائید: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل

انقلبتم علی اعقابکم و من یتقلب علی عقبیه فلن یضر اللَّه شیئا و سیجزی الشاکرین»: (1)

محمد پیامبر خدا است و پیش از او پیامبرانی آمده‏اند و رفته‏اند. آیا هرگاه او فوت کند و

یا کشته شود، به آئین گذشتگان خود بازمی‏گردید؟ هرکس به آئین گذشتگان خود بازگردد

خدا را ضرر نمی‏رساند و خداوند سپاسگزاران را پاداش می‏دهد.(2)

پیامبر با دختر خود سخن می‏گوید:

 تجربه نشان می‏دهد که عواطف در شخصیتهای بزرگ، بر اثر تراکم افکار و فعالیتهای

زیاد، نسبت به فرزندان خود کم‏فروغ می‏گردد. زیرا اهداف بزرگ و افکار جهانی آنچنان

آنان را به خود مشغول می‏سازد که دیگر عاطفه و علاقه به فرزندان، مجالی برای بروز

و ظهور نمی‏یابد؛ ولی شخصیتهای بزرگ معنوی و روحانی از این قاعده مستثنی هستند.

آنان با داشتن بزرگترین اهداف و ایده‏های جهانی و مشاغل روزافزون، روح وسیع و روان بزرگی دارند، که گرایش به یک قست، آنها را از قسمت دیگر بازنمی‏دارد.

علاقه‏ی پیامبر به یگانه فرزند خود، از عالیترین تجلی عواطف انسانی بود تا آنجا که پیامبر هیچگاه بدون وداع با دختر خود، مسافرت نمی‏کرد و هنگام مراجعت از سفر قبل از همه

به دیدن او می‏شتافت. در برابر همسران خود، از وی احترام شایسته‏ای به عمل می‏آورد،

و به یاران خود می‏فرمود:

«فاطمه پاره‏ی تن من است. خشنودی وی خشنودی من، و خشم او خشم من است». (3)

دیدار زهرا، او را به یاد پاکترین و عطوفترین زنان جهان، «خدیجه» می‏انداخت که در

راه هدف مقدس شوهر، به سختیهای عجیبی تن داد و ثروت و مکنت خود را در آن راه

بذل نمود.

در تمام روزهایی که پیامبر بستری بود، فاطمه «ع» در کنار بستر پیامبر نشسته و لحظه‏ای

از او دور نمی‏شد. ناگاه پیامبر به دختر خود اشاره نمود که با او سخن بگوید. دختر پیامبر

قدری خم شد و سر را نزدیک پیامبر آورد. آنگاه پیامبر با او به طور آهسته سخن گفت.

کسانی که در کنار بستر پیامبر بودند، از حقیقت گفتگوی آنها آگاه نشدند. وقتی سخن پیامبر

به پایان رسید، زهرا سخت گریست و سیلاب اشک از دیدگان او جاری گردید. ولی مقارن

همین وضع، پیامبر بار دیگر به او اشاره نمود و آهسته با او سخن گفت. این بار زهرا با

چهره‏ای باز و قیافه‏ای خندان و لبان پر تبسم سر برداشت. وجود این دو حالت متضاد در

وقت مقارن، حضرا را به تعجب واداشت. آنان از دختر پیامبر خواستند که از حقیقت گفتار

پیامبر آگاهشان سازد. زهرا فرمود: من راز رسول خدا را فاش نمی‏کنم.

پس از درگذشت پیامبر، زهرا (ع) روی اصرار «عائشه»، آنان را از حقیقت ماجرا آگاه

ساخت و فرمود: پدرم در نخستین بار مرا از مرگ خود مطلع نمود و اظهار کرد که من از

این بیماری بهبودی نمی‏یابم. برای همین جهت به من، گریه و ناله دست داد، ولی بار دیگر

به من گفت که تو نخستین کسی هستی که از اهل‏بیت من، به من ملحق می‏شوی. این خبر به

من نشاط و سرور بخشید، فهمیدم که پس از اندکی به پدر ملحق می‏گردم. (4)

در آخرین لحظه‏های زندگی، چشمان خود را باز کرد و گفت: برادرم را صدا بزنید تا بیاید

در کنار بستر من بنشیند. همه فهمیدند مقصودش علی است. علی در کنار بستر وی نشست،

ولی احساس کرد که پیامبر می‏خواهد از بستر برخیزد. علی پیامبر را از بستر بلند نمود و

 به سینه‏ی خود تکیه داد. (5)

چیزی نگذشت که علائم احتضار، در وجود شریف او پدید آمد. شخصی از ابن‏عباس

پرسید، پیامبر در آغوش چه کسی جان سپرد. ابن‏عباس گفت: پیامبر گرامی در حالی که

سر او در آغوش علی بود، جان سپرد. همان شخص افزود که عایشه مدعی است که سر

پیامبر بر سینه‏ی او بود که جان سپرد. ابن‏عباس گفته‏ی او را تکذیب کرد و گفت: پیامبر در

آغوش علی جان داد. و علی و برادر، من، فضل او را غسل دادند. (6)

امیر مؤمنان، در یکی از خطبه‏های خود به این مطلب تصریح کرده می‏فرماید:

«و لقد قبض رسول‏اللَّه و ان رأسه لعلی صدری...

و لقد ولیت غسله والملائکة اعوانی». (7)

پیامبر در حالی که سر او بر سینه‏ی من بود، قبض روح شد. من او را در حالی که

فرشتگان مرا یاری و کمک می‏کردند، غسل دادم.

گروهی از محدثان نقل می‏کنند که آخرین جمله‏ای که پیامبر در آخرین لحظات زندگی

خود فرمود، جمله‏ی «لا، مع الرفیق الاعلی» بوده است. گویا فرشته‏ی وحی او را در

موقع قبض روح مخیر ساخته است که بهبودی یابد و بار دیگر به این جهان بازگردد؛

و یا پیک الهی رسانیده است که می‏خواهد به سرای دیگر بشتابد و با کسانی که در آیه‏ی

زیر به آنها اشاره شده، بسر ببرد. «فأولئک مع الذین أنعم اللَّه علیهم من النبیین والصدیقین

والشهداء والصالحین و حسن أولئک رفیقاً»: (8)آنان با کسانی هستند که خداوند به آنها

نعمت بخشیده؛ از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان، و اینها چه نیکو دوستان و

رفیقانی هستند. پیامبر این جمله را فرمود و دیدگان و لبهای وی روی هم افتاد. (9)

 

  

1ـ سوره‏ی آل‏عمران/ 144.

2ـ «ارشاد»/ 98.

3ـ «صحیح بخاری»، ج 5/ 21.

4ـ «طبقات ابن‏سعد»، ج 2/ 247؛ «کامل»، ج 2/ 219.

5ـ «طبقات ابن‏سعد»، ج 2/ 247، «کامل»، ج 2/ 263.

6ـ «طبقات»، ج 2/ 263.

7ـ نهج‏البلاغه.

8ـ «اعلام‏الوری»/ 83.

9ـ سوره‏ی نساء/ 69.

 

                                                                                          نظر یادتون نره




تاریخ : یکشنبه 90/7/10 | 10:42 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
.: Weblog Themes By Slide Skin:.