یا زهرا(س)
در گوش خویش زمزمه کردم زیباترین سرود خدا را
دیدم ز هفت بند وجودم حس می کنم وجود خدا را
گفتم به نی که زمزمه سر کن سرباز زد که من نتوانم
گفتم به قدر گوشه چشمی آهی کشید که بیش ندانم
گفتم قلم بیا و بیان کن شرحی ز حال مادر ما را
گفتا به شرط آنکه ببینی در کار خود رضای خدا را
گفتم قبول می کنم اما در پاسخم به اشک روان گفت
ترسیم عشق و عاطفه سخت است در فرصتی چنین نتوان گفت
در قطره وصف بحر نگنجد ما را به کار خویش رها کن
گفتم بترس از آتش دوزخ شرمی ز روی مادر ما کن
آنگاه زیر گریه زد از سوز گفتا به نام حق کنم آغاز
گفتم دگر مقدمه کافیست اینک به شرح نکته بپرداز
آهی کشید از دل تنگش آهی به استواری آهن
خون گریه کرد از سر اخلاص چون چشم بی قراری یک زن
یک زن به استواری یک مرد مردی به استقامت یک کوه
کوهی به زیر بار گران، دوش در ناگزیر محنت و اندوه
یک زن که ناشناس ترین است حتی به جاده های عبورش
هرچند درد و رنج هویداست در اضطراب چشم صبورش
بر چهره اش که چین و چروک است طرحی ز خط فاصله پیداست
بر دست های زبر و ستبرش نقشی ز باغ لاله هویداست
دستی به چرخ چرخش گردون دستی به گاهواره فرزند
گویا تمام خلقت خود را در او نهاده دست خداوند
بر زانوان نهاده کف دست دستی که پینه بسته ز رنج است
دستی که در مسیر تکاپو همپای پای خسته ز رنج است
یک زن که در مسیر تکامل در خط سیر محنت و درد است
یک زن که در کشاکش دوران همگام لحظه های نبرد است
یک زن به استعانت یک ابر ابری به استجابت باران
در آبشار بارش دستش تصویر روشنی ز بهاران
بر چهره تلاش نوشته است خط غبار و جلوه حق را
بر گرمگاه سعی معاشش قندیل های سرد عرق را
در باغ چشم او به تماشا شیران شیر گیر طریقت
از کودکی به سوی جوانی تا انتهای خط حقیقت
اینجا رسید و خط امان خواست کز داغ سینه اش جگرم سوخت
وز آتش محبت مادر پروانه وار بال و پرم سوخت