منبع:http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=8239
قرآن در چند مورد به این قانون اشاره دارد:
1. " اللّه الّذی رفع السّموات بغیر عمدٍ ترونها ثم اسْتوی علی العرش و سخّر الشّمس و القمر کلّ یجری لأجل مسمّی یدبّر الأمر یفصّل الایات لعلّکم بلقاء ربّکم توقنون" سورهی رعد، آیهی 2؛ خداوند، همان کسی است که آسمانها را بدون ستونهایی که آنها را ببینید برافراشت؛ آنگاه بر عرش استیلا یافت و خورشید و ماه را رام کرد که هریک برای مدتی معیّن به سیر خود ادامه میدهند. خداوند در کار آفرینش تدبیر، و آیات خود را به روشنی بیان میکند؛ امید که شما به لقای پروردگارتان یقین حاصل کنید.
2. "خلق السّموات بغیر عمد ترونها و ألقی فی الأرض رواسی أنْ تمید بکم و بثّ فیها من کلّ دابّة..." سورهی لقمان، آیهی 10؛ آسمانها را بیهیچ ستونی که آن را ببینید آفرید و در زمین کوههای استوار بیفکند تا مبادا زمین شما را بجنباند و در آن از هر گونه جنبندهای پراکنده کرد.
"حسین بن خالد" گوید: از امام رضا (علیهالسلام) درباره این آیه سؤال کردم: "و السماء ذات الحبک" سورهی ذاریات، آیهی 7.
فرمود: آسمان و زمین در هم شبکه شده است و انگشتان دستان خویش را در هم داخل کرد.
گفتم: چگونه آسمان و زمین در هم شبکه شده است (و همدیگر را نگه داشتهاند) و حال آنکه خداوند میفرماید: "...رفع السّموات بغیر عمدٍ ترونها..." سورهی رعد، آیهی 2.
فرمود: منزّه است خدا (سبحان الله)، آیا نمیفرماید: "بغیر عمدٍ ترونها"؟
گفتم: چرا.
فرمود: پس ستونی وجود دارد، ولی شما آن را نمیبینید: "فثّم عمد ولکن لاترونها" .
حسین بن خالد در فهم آیه به اشتباه افتاده بود و خیال میکرد که معنای آیه این است که آسمانها چنانکه میبینید بدون ستونها برافراشته شدهاند؛ ولی امام رضا (علیهالسلام) فرمود: آسمانها را بدون ستونی که ببینید بالا برد؛ یعنی ستون دارد ولی شما آن را نمیبینید و آن ستون نیز به گونهای است که مایهی تعادل زمین و آسمان شده است و انگشتهای خود را بدین منظور در هم شبکه کرد.(1)
توضیح اینکه: در زمان نزول آیات قرآن، تنها فرضیه ای که بر افکار دانشمندان آن عصر، و قرنها بعد از آن و قبل از آن، حاکم بود فرضیه هیات «بطلمیوس» بود که با تمام قدرت بر محافل علمی جهان حکومت می کرد و طبق آن، آسمانها به صورت کراتی تو در تو همانند طبقات پیاز روی هم قرار داشت، و زمین در مرکز آنها بود، و طبعا هر آسمانی متکی به آسمان دیگر بود، ولی بعد از حدود هزار سال از نزول قرآن، بطلان این عقیده با دلایل قطعی ثابت شد، و نظریه افلاک پوست پیازی به کلی کنار رفت و این معنی مسلم شد که هر یک از کرات آسمانی در مدار و جایگاه خود معلق و ثابت است و هر چند مجموعه ها و منظومه ها دارای حرکتند، و تنها چیزی که آنها را در جای خود نگه می دارد، همان تعادل قوه جاذبه و دافعه است، قوه جاذبه – که می گوید هر دو جسمی، یکدیگر را به نسبت مستقیم جرمها و به نسبت معکوس مجذور فاصله ها جذب می کنند – سبب می شود که همه کرات آسمانی باسرعت به سوی هم حرکت کنند، و در مرکز واحدی جمع شوند، ولی حرکت دورانی که در سیارات و یا منظومه ها وجود دارد،- می دانیم خاصیت دورانی همان گریز از مرکز می باشد- سبب می شود که این کرات و منظومه ها، به سرعت از هم دور شوند، (درست مانند فرار آتش گردان هنگامی که در حال چرخیدن، سیم آن قطع شود که هر یک از قطعات آتش به نقطه دور دستی پرتاب می شود) حال اگر قوه جاذبه دقیقا با قوه دافعه مساوی باشد، نه ذره ای کمتر و نه ذره ای بیشتر، در این صورت ستون نیرومند نامرئی به وجود می آید که آنها را در جای خود ثابت نگه می دارد، همان گونه که کره زمین ما میلیونها سال است در مدار معینی بر گرد خورشید حرکت می کند، نه جذب آن می شود و نه از آن دور می گردد، و این از نشانه های عظمت خدا، و از نشانه های اعجاز قرآن است.
(2)
بنابراین، نیروهایی که قرآن از آنها نام میبرد و سبب برپایی زمین و آسمانها میشوند، چه بسا قانون جاذبه و نیروی گریز از مرکز و دیگر نیروهایی باشد که تاکنون شناخته نشده است؛ البته احتمالهای دیگر فیزیکی و ریاضی، کاملا ً مطرح و صلاحیت عرضهی علمی دارد.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: "هذه النجوم الّتی فی السَّماء مدائن مثل المدائن الّتی فی الأرض مربوطة کلّ مدینة إلی عمود من نور طول ذلک العمود فی السّماء مسیرة مأتین و خمسین سنة" ؛ ستارگان آسمان، شهرهایی است مانند شهرهایی که در زمین قرار گرفته است. هر شهری (ستارهای) به ستونی از نور بسته شده است و طول آن برابر مسافت دویست و پنجاه سال راه میباشد.
سخن حضرت علی (علیهالسلام) می تواند تفسیری بر آیات بالا و دیگر آیاتی باشد که ناظر به قوانین حاکم بین اجرام فلکی و اجسام عنصری است، که قابل انطباق بر جاذبهی عمومی است؛ البته همانگونه که قبلا ً بازگو شد، مجال پژوهش دربارهی هر احتمال دیگر وجود دارد. علامه طباطبایی (رحمهالله) مینویسد:
"اگر یک جرم فضایی بتواند بدون ستونی که بر آن تکیه کند، سرپا بایستد، پس میتواند به واسطهی سبب ویژه و طبع خاص یا جاذبه عمومی نیز به اذن خدا سر پا بایستد" .
"موریس مترلینگ" (1862 ـ 1949م) نویسنده و متفکر و محقّق مشهور بلژیکی و گیرندهی جایزه ادبی نوبل در سال 1919 میلادی و عضو آکادمی فرانسه، پژوهش دربارهی قانون جاذبه را به دانشمندان پیش از اسلام نسبت داده و نوشته است:
" قانون بزرگ جهان که تاکنون قانونی بزرگتر از آن به نظر نوع بشر نرسیده است، قانون جاذبه است که "نیوتون" دانشمند معروف انگلیسی آن را کشف کرد. "پلوتارک" که چندین قرن پیش از میلاد میزیسته است، در کتاب خود میگوید: ما حیرت میکنیم که چرا ماه سقوط نمیکند و روی زمین نمیافتد. "کپلر" منجم معروف آلمان، خیلی زودتر از نیوتن درصدد برآمد که قانون جاذبهی زمین را کشف کند. او گفت: ستارگان به نسبت مکعب مسافت میان خود، یکدیگر را جذب میکنند.
نیوتن در انگلستان، مطالعات و محاسبات کپلر را تعقیب کرد و شانزده سال مشغول محاسبه بود تا توانست قوهی جاذبه را کشف کند و بگویـد: F = G و نظر کپلر را کامل کند" .
یعنی نیروی جاذبه (F) برابر است با ضرب 8 610/6 = G در m در M (جرمهای بزرگ و کوچک) تقسیم بر فاصله(2 r ) اِر به توان دو، و به تعریف دیگر، هر ذرّهی مادّه در جهان، ذرّهی دیگر را با نیرویی جذب میکند که متناسب با حاصلضرب جرمهای آنهاست و با مجذور فاصلهی میان آنها نسبت عکس دارد.
همانگونه که قبلا ً ارایه شد، دانش تجربی و فنّ طبیعی، توان تعلیل نهایی را از یک سو، و قدرت تحدید علت و بیان علت منحصر را از سوی دیگر ندارد؛ زیرا اصل قانون علّیت، مطلبی عقلی است،نه تجربی، و حصر علّت نیز بدون استمداد از اصل تناقض و سایر مبادی تصدیقی فلسفی میسور نیست و چنین شهامتی جز در قلمرو حکمت برهانی پدید نمیآید. لذا، مادامی که قانون جاذبه و مانند آن در مدار اصل علّیت و نیز در محور حصر در نیاید، جزم علمی به اینکه علّت، اصل جاذبه است و اینکه علت منحصر نیز همین جاذبه است، حاصل نخواهد شد. (3)