جوان تبلیغ کننده و هیزم شکن
روزی(تبلیغ کننده) جوانی،هیزم شکنی را در حال کار در جنگل می بیند و با فهمیدن اینکه هیزم شکن در تمام عمر خود حتی اسمی از عیسی نشنیده،با خود می گوید:
«عجب فرصتی برای به دین آوردن این مرد!!»
همینطور که هیزم شکن در تمام روز به طور یکنواخت مشغول تکه کردن هیزم و حمل آنها به گاری بود
جوان زیاد صحبت می کرد،سرانجام از صحبت کردن باز می ایستد و می پرسد:
«خوب حالا حاضری دین عیسی مسیح را بپذیری؟»
هیزم شکن پاسخ می دهد«نمی دانم شما تمام روز درباره ی عیسی مسیح و این که وی در همه ی مشکلات زندگی به یاری ما خواهد شتافت،حرف زدید،»اما خود شما هیچ کمکی به من نکردید.
نکته:اثبات ایمان یک فرد در ایمان اوست نه در آنچه می گوید.
نتیجه گیری:ما انسان ها باید سعی کنیم قبل از گفتن یک کلمه به دیگری اول خودمون آن را انجام یا عمل کرده باشیم یا آسانتر بگم:مرد عمل باشیم،
از داد و داد اینهمه گفتند و نکردند
یا رب چقدر فاصله ی دست و زبان ماست
«هوشنگ ابتهاج»
حدیث پندآموز:رسول خدا(ص) فرمودند:خداوند متعال به عدد هر نفسی که می کشی و در مسجد (برای انتظار نماز) نشسته ای،درجه ای در بهشت به تو پاداش می دهد
توصیه می کنم به وبلاگ دیگر من به نام سخنان مردان بزرگ و موفق (کلیک کنید)سری بزنید و نظرات واقعی خودتان را هم در آنجا بگذارید و اگر در آنجا با تبادل لینک موافق بودید در قسمت نظرات اطلاع دهید
برای دیدن داستان های بیشتر به آرشیو داستان های دیگر وب(سمت راست) مراجعه کنید
سه شنبه سوم فروردین 1389 | آرشیو نظرات
.
حکایت حضرت عیسی
احمق کیست؟
حضرت عیسی(ع) با جمعی سخن می گفت ، فرمود:من بیماران را مداوا کردم؛به اذن خدا به آنها شفا دادم و مبتلایان به بیماری جُذام و زمین گیرها را به اذن خدا سلامتی دادم و به بالین مردگان آمدم و به اذن خدا آنها را زنده نمودم،ولی در مورد درمان«احمق» درمانده شدم و نتوانستم او را اصلاح نمایم.
شخصی پرسید:«ای پیامبر خدا!احمق کیست؟،»
حضرت عیسی(ع) نشانه های احمق را چنین بیان کرد:
1- از خود راضی و خود پسند است؛ نظریـّه ی خود و رفتار خود را بالاتر از نظریّه و رفتار دیگران می داند
2- او خود برترین است و همواره خود را حق به جانب می داند، وهیچگاه خود را ناحق جلوه نمی دهد؛ چنین فردی احمق است و تا این حالت را دارد ،چاره ای برای درمان او نیست
پنجشنبه چهاردهم آبان 1388 |
.
داستان حضرت عیسی
بی وفایی دنیا
حضرت عیسی(ع) مشغول سیاحت و صحرانوردی بود، دید دو نفر با صدای بلند به همدیگر ناسزا می گویند،برای اصلاح آنها نزدشان رفت و شنید هر یک از آنها می گوید : «این زمین مال من است!»
آنها وقتی که عیسی (ع)را دیدند هردو تصمیم گرفتند تا داوری را به عهده ی او بگذارند تا هرچه او فرمود بپذیرند؛هر کدام سخن خود را به عیسی(ع) عرض کردند.حضرت عیسی(ع) به آنها فرمود:«شما اینطور می گویید،ولی زمین چیز دیگری می گوید!»
آنها گفتند:زمین چه می گوید:
عیسی(ع) فرمود:زمین می گوید:«هر دو نفر از آنِ من هستند!»
عیسی(ع) با این بیان،به آنها فهماند که مغرور نباشید؛زمین مال شما نیست،بلکه شما مال زمین هستید و خوراک زمین خواهید شد
نتیجه گیری:این داستان به ما نشان می دهد هیچگاه دچار دنیا پرستی نشویم شاید آن زمین برای کشاورزی کردن برای یکی از آنان بود ولی حضرت عیسی(ع) این را به آنها نشان داد که هیچگاه بخاطر مال دنیا حریص و ناراحت نشوند چون همه چیز متعلق به پروردگار ماست و به جاست که به آیه ای از قرآن اشاره کنیم:
آیه ی قرآن: زندگی در دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی نیست
درباره وب
با افتخار معلم بازنشسته سید مرتضی ناصری کرهرودی
فال روزانه
فال حافظ
لینک دوستان
ویژه اسلاید اسکین
ساعت
برچسبها وب
تاریخ : شنبه 90/2/17 | 10:34 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()