در این جدول فقط نام برخى از سفرهاى پیامبر (ص) به خارج از مدینه بیان شد و به جهت اختصار همه را نیاوردیم . این سیره و روش نمى تواند در مورد رهبرى پس از خود مورد توجه قرار نگیرد. دلسوزى رسول گرامى نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمین ، امرى مسلم است و این دلسوزى نصب جانشین را از سوى ایشان امرى لازم مى نماید تا از بروز هر نوع اختلاف پس از خود جلوگیرى نموده و وحدت اسلامى را از گزند تفرقه دور نگه دارد.
قطع نظر از این تحلیل اجتماعى و سیاسى و سنت پیامبر (ص)، تاریخ نیز تاءیید مى کند که پیامبر (ص) رهبر جامعه اسلامى را مشخص نموده است . حضرت نه تنها در اواخر عمر؛ بلکه در طول ایام رسالت و حتى در آغاز ابلاغ اسلام به مردم ، این مسئله را مورد توجه داشت .
هنگامى که از طرف خداوند ماءمور شد تا خویشاوندان نزدیک خود را از عذاب الهى ترسانیده و به اسلام فرا خواند، در مجلسى که گروهى از بنى هاشم حاضر بودند چنین فرمود: ((نخستین کسى که از شما مرا یارى کند برادر و وصى و جانشین من در میان شما خواهد بود.)) و چون على (ع) (که در آن زمان کودکى بیش نبود) رسالت حضرت را تصدیق کرد پیامبر (ص) رو به حاضران فرمود: ((این جوان برادر و وصى و جانشین من است .))(13)
رسول گرامى اسلام در مناسبتهاى مختلف دیگر نیز به جانشینى على (ع) تصریح کرده است ؛ ولى چون هیچ کدام به عظمت حادثه غدیر نیست ، در این فرصت نظرى کوتاه به این جریان مهم مى افکنیم .
واقعه غدیر و نصب جانشین
پیامبر اسلام (ص) در سال دهم هجرى براى انجام حج و تعلیم مراسم آن رهسپار مکه گردید.افراد زیادى به شوق همسفرى با حضرت به حج آمده بودند که تا 000/120 نفر تخمین زده اند.(14) پس از انجام حج به هنگام بازگشت پیامبر (ص) دستور توقف داد و این زمانى بود که حرارت آفتاب بسیار سوزنده و زمین تفتیده بود. رسول گرامى پس از اقامه نماز ظهر بر منبرى که از جهاز شتران درست شده بود قرار گرفت و بعد از حمد و سپاس الهى فرمود: ((هان اى مردم ! نزدیک است که من از میان شما بروم ، مسئولم و شما نیز مسئول هستید... من در میان شما دو چیز گرانبها به یادگار مى گذارم ، چگونه با آنها معامله خواهید کرد؟ یکى کتاب خدا که ثقل اکبر است (و مانند ریسمانى است ) که یک طرف آن به دست خدا و طرف دیگرش به دست شماست ، دیگرى ثقل اصغر است که همان عترت و اهل بیت من است . خدایم به من خبر داده که دو یادگار من تا روز رستاخیز از هم جدا نمى شوند)). در این موقع پیامبر (ص) دست على (ع) را گرفت و بالا برد بطورى که همه مردم او را در کنار پیامبر (ص) دیدند و شناختند و آنگاه فرمود: ((هان اى مردم ! فردى که از خود مؤ منان بر آنها سزاوارتر و اولى است کیست ؟)) یاران جواب دادند: ((خداوند و پیامبر او بهتر مى دانند.)) پیامبر (ص) ادامه داد: ((خداوند مولاى من و من مولاى مؤ منان هستم و بر آنها از خودشان اولى و سزاوارترم . اى مردم ! هر کس من مولا و رهبر او هستم على هم مولا و رهبر اوست .)) پیامبر (ص) این جمله را چند بار تکرار کرد و آنگاه دوست داران على (ع) را دعا، و دشمنان او را نفرین کرد و فرمود: ((پروردگار! على را محور حق قرار ده .)) سپس افزود: ((لازم است حاضران به غایبان خبر دهند و دیگران را از این امر مطلع سازند.)) در این موقع حساس ابن ثابت شاعر رسول خدا (ص) برخاست و این واقعه تاریخى را به زبان شعر بیان کرد که ترجمه دو بیت آن از قرار زیر است : ((پیامبر (ص) به على (ع) فرمود: برخیز که من تو را به پیشوائى مردم و راهنمائى آنان پس از خود برگزیدم . هر کس من مولاى او هستم ، على نیز مولاى اوست . پس پیروان راستین و دوستداران واقعى او باشید.))(15)
سپس پیامبر (ص) به مهاجرین و انصار دستور داد که نزد على (ع) حضور یافته و به او در مورد چنین فضیلتى تبریک گویند. بنابر گفته ((زید ابن ارقم )) که یکى از حاضران در جلسه بوده است ، نخستین کسانى که از مهاجرین و انصار به على (ع) تبریک گفته و به او دست دادند ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر بودند.
اهمیت این حادثه چنان بود که 110 تن از صحابه پیامبر و 84 نفر از تابعین آن را نقل کرده اند.(16) و علماى صاحب اندیشه بسیارى از اهل سنت و شیعه کتابهاى مستقلى در این باب تاءلیف نموده اند که حتى یکى از آن کتب 29 مجلد مى باشد.(17)
علاوه بر تمام سفارشهاى پیامبر براى جانشینى حضرت امیر (ع) پیامبر (ص) هنگام رحلت خود تقاضا مى کند براى او قلم و کاغذى بیاورند تا وصیت نامه اى بنویسد که امت پس از او دچار مشکل و گمراهى نشوند.
بسیار روشن است که وصیت پیامبر (ص) در حین وفات خود به چه امرى مى تواند باشد. مسئله رهبرى بعد از پیامبر (ص) مهمترین امرى بود که در آن روزها ذهن همه مسلمین را به خود مشغول داشت ، آنگاه چگونه ممکن است که شخص پیامبر (ص) از آن غافل باشد؟ اما گروهى که مى دانستند رسول گرامى مى خواهد در وصیت نامه خود به رهبرى على (ع) تصریح نماید و با وجود این توصیه ، دیگر جائى براى آنها باقى نخواهد ماند، مانع از نوشتن این وصیتنامه شدند و شعار ((کتاب خدا؛ قرآن براى ما کافى است ، احتیاجى به وصیت پیامبر نیست )) سر دادند و بر این قناعت ننمودند و جسارت را به آنجا رساندند که رسول خدا را فردى هذیان گو معرفى نمودند.(18)
آرى رسول خدا (ص) مى خواست على (ع) را به عنوان رهبر جامعه اسلامى مشخص نماید تا جلوى اختلاف را گرفته و مردم را در مشکلات سیاسى ، علمى ، اجتماعى ، و دیگر مسائل بى سرپرست نگذارد. و این حقیقتى است که عمر در زمان خلافتش به ابن عباس گفت : ((پیامبر در ایام بیمارى خود مى خواست على را خلیفه گرداند؛ ولى من از آن جلوگیرى کردم .))(19)
رسول گرامى (ص) در مناسبتهاى دیگر رهبرى امام على (ع) را گوشزد مى نمود و بارها به مردم گفت : ((على (ع) امیرالمؤ منین و سید و آقاى مسلمین است .))(20)((على (ع) رهبر هر مؤ من پس از من است .))(21) و گاهى او را ((سید المومنین و امام المتقین )) مى نامید.(22) و نیز او را ((امیر البرره ؛ یعنى رهبر نیکوکاران )) مى خواند.(23)
پیامبر به عایشه فرمود: ((على (ع) سید و سرور عرب است .)) و آنگاه که انصار جمع شدند اضافه نمود: ((اگر به على تمسک جویید هرگز گمراه نمى شوید. او را به احترام من عزیز شمارید که جبرئیل از ناحیه خدا این دستور را به من داده است .))(24)
شخصیت امام على (ع) در زمان پیامبر (ص)
شایسته است قبل از ورود به بحث ((برخورد امام على (ع) با خلفا)) اشاره اى به شخصیت امام در زمان حیات پیامبر (ص) داشته باشیم تا با شناختى بهتر از ایشان ، به تبیین موضعگیرى هاى آن حضرت با خلفا بپردازیم .
((الف : على (ع) در مکه قبل از هجرت ))
1 - سبقت در اسلام
اول کسى که به پیامبر (ص) ایمان آورد على ابن ابى طالب بود چنانکه مورخین آورده اند که پیامبر (ص) در روز دوشنبه به رسالت برانگیخته شد و فرداى آن روز على (ع ) ایمان آورد.(25) رسول گرامى (ص) در چند جا به این واقعیت اشاره مى کند(26) و امام على (ع) نیز ((سبقت در ایمان )) را از فضایل خود مى شمارد.(27) سیره نویسان و اهل تاریخ امام را به عنوان اولین مسلمان معرفى مى کنند.(28) ایشان اول کسى است که بطور علنى یارى خود را نسبت به پیامبر (ص) اعلام نمود و این در حالى بود که هیچ یک از خویشاوندان ایشان (که در جلسه میهمانى پیامبر شرکت داشتند) حاضر به تصدیق پیامبر (ص) نشدند.(29)
اهمیت سبقت ایمان امام (ع) در آن نیست که ایشان از نظر زمانى اولین مسلمان مى باشد (گر چه خود فضیلتى ارزنده است )؛ بلکه مهم آن است که در زمانى که هیچ یک از مردم هنوز به حقانیت پیامبر (ص) پى نبرده بودند، امام (ع) با بینش عمیق خود آن را درک کرد و به آن ایمان آورد.
علاوه بر این امام على (ع) از دوران کودکى تحت سرپرستى و تربیت پیامبر (ص) قرار گرفت تا کمالات اخلاقى و فضایل انسانى را از ایشان بیاموزد و این از نعمتهاى بزرگ الهى است که نصیب امام شده است تا در آینده بتواند در خط پیامبر قدم بردارد(30) و به تعبیر خود امام ، مانند بچه شترى که تابع مادر خویش است از پیامبر (ص) پیروى مى نموده است .(31)
2- امام على (ع) جان نثار پیامبر (ص)
امام على (ع) در شب هجرت رسول اسلام شجاعتى از خود نشان داد که در طول تاریخ بى نظیر است . سران قریش در یک جلسه عمومى مشورت نمودند که با یورش به خانه وحى ، پیامبر (ص) را نابود نمایند و یا لااقل با زندانى کردن یا تبعید ایشان نداى توحید را خاموش سازند.(32)
سرانجام تصمیم گرفتند که در یک شب معین ، پیامبر (ص) را در خانه خود به قتل رسانند. پیامبر (ص) به امام على (ع) دستور مى دهند که در منزل بجاى ایشان استراحت نماید و از روپوش سبز رنگ مخصوص پیامبر (ص) استفاده نماید تا مشرکان از خروج حضرت مطلع نگردند. هنگامى که ماءموران قریش با شمشیرهاى کشیده وارد حجره پیامبر (ص) مى شوند بجاى پیامبر، با امام على (ع) مواجه مى گردند و با دیدن امام نقشه هاى خود را نقش بر آب دیدند و براى یافتن پیامبر (ص) به جستجو پرداختند. این در حالى بود که هر لحظه احتمال مى رفت شمشیرهائى که براى ترور پیامبر (ص) آماده شده بود بر بدن امام على (ع) فرود آید و ایشان را به شهادت برسانند. امام (ع) با این فداکارى بى نظیر جان پیامبر (ص) را از خطر نجات داد.(33)
خداوند در قرآن عمل امام على (ع) را چنین مى ستاید: و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله (34) ((در بین مردم کسانى هستند که براى کسب رضایت الهى حاضرند از جان خود بگذرند.))(35)
این فداکارى از زبان خود امام شنیدنى است ، سیوطى اشعارى از حضرت در این زمینه نقل کرده است که ترجمه آن چنین است :
((من جان خود را براى بهترین فرد روى کره زمین و نیکوترین شخصى که خانه خدا و حجر اسماعیل را طواف کرده است سپر قرار دادم . او محمد (ص) بود و من هنگامى که به چنین کارى دست زدم که کافران نقشه قتل او را کشیده بودند؛ اما خداوند وى را از مکر دشمنان حفظ کرد. من شب هنگام در بستر وى خوابیدم و در انتظار حمله دشمن بودم و خود را براى مرگ و اسارت آماده کرده بودم )).(36)
((ب : على (ع) پس از هجرت در مدینه ))
دوران حضور امام در مدینه را، باید دوره درخشندگى شخصیت ایشان دانست . امام در این دوره با آفریدن صحنه هائى پرشکوه ، شخصیت بالنده خود را در معرض دید همگان قرار مى دهد. ایشان در این دهه پرافتخار خویشتن را به عنوان شخصى که مى تواند پس از پیامبر (ص) ابرمرد میدانهاى علمى و جهاد و اجتماع و سیاست باشد و زمام رهبرى جامعه را به دست گیرد، نشان داد. ما گوشه اى از این دوره را در اینجا بیان مى کنیم :
1- فداکارى در میدانهاى جنگ اسلام با کفر
طى مدت حضور پیامبر در مدینه 82 جنگ براى پیامبر (ص) پیش آمد که به گواهى مورخان ، امام (ع) در اکثر آنها (بجز چند مورد انگشت شمار) حضور داشت و در برخى از این نبردها از سوى پیامبر (ص) فرمانده جنگ بود و در بعضى دیگر قهرمان دلاورى بود که با دست وى لشکر کفر منهدم مى گشت . در اینجا به برخى از این افتخارات اشاره مى کنیم :
امام على (ع) قهرمان میدان بدر
در سال دوم هجرى که پیامبر (ص) به قصد گوشمالى قریش ، تصمیم به مصادره کاروان تجارى آنها نمود (گر چه به این هدف دست نیافت ) قریش با لشکرى مجهز شامل هزار نیرو از مکه به قصد حمایت از کاروان خود به راه افتاد. پیامبر (ص) با 313 نفر از مدینه خارج شد و آمادگى براى جنگ نداشت ؛ ولى ناگهان با نیروى قریش که سه برابر سپاه مسلمین بود مواجه گردید.
رسم عرب بر این بود که جنگ را با نبردهاى تن به تن آغاز مى کردند و سپس حمله گروهى صورت مى گرفت . از این رو سه نفر از دلاوران قریش بنامهاى ((ولید)) و ((عتبه)) و ((شیبه )) به صحنه آمده و در مقابل آنها به ترتیب ((على )) و ((عبیده )) و ((حمزه )) قرار گرفتند. على (ع) و حمزه در همان لحظه نخست رقباى خود را به هلاکت انداختند و سپس به کمک عبیده شتافتند.(37)
با کشته شدن قهرمانان لشکر کفر، دشمن روحیه خود را از دست داده و در پى حمله دسته جمعى لشکر اسلام شکست سختى خورد، بطورى که 70 تن کشته و 70 تن اسیر شدند. و این جنگ براى مسلمین بسیار سرنوشت ساز بود و آنها را به آینده امیدوار ساخت . بسیارى از مقتولین جنگ بدر به دست امام (ع) کشته شدند.(38)
امام على (ع) در جنگ احد
در این جنگ مسلمین به سبب پیروى نکردن از پیامبر (ص) با شکست بزرگى مواجه شدند و اکثر مسلمین پا به فرار گذاشته و پیامبر (ص) را در میان دشمن تنها گذاشتند. چنانچه مورخین گفته اند اگر دفاع على ابن ابى طالب از جان پیامبر (ص) نبود نور وجود ایشان خاموش مى گشت .
ابن اثیر مى نویسد: ((پیامبر (ص) از هر طرف مورد هجوم دسته هائى از لشکر قریش قرار گرفت ، هر گروهى که به آن حضرت حمله مى کردند على (ع) به فرمان پیامبر (ص) به آنها حمله مى برد و با کشتن بعضى از آنها بقیه متفرق مى شدند و این جریان چند بار در احد تکرار شد. به پاس این فداکارى ، امین وحى نازل شد و ایثار على (ع) را ستود و گفت : این نهایت فداکارى است که او از خود نشان مى دهد. رسول خدا (ص) فرمود: انه منى و انا منه : ((على از من است و من از اویم . آنگاه ندائى برخاست که همه مردم آن را شنیدند: ((لا سیف الا ذوالفقار و لا فتى الا على )) شمشیرى چون ذوالفقار و جوانمردى همچون على (ع) نیست .))(39)
قرآن کریم این جریان را یادآور مى شود آنجا که مى فرماید: اذ تصعدون و لا تلوون على احد و الرسول یدعوکم فى اخریکم (40) ((به یاد آورید زمانى که از کوه بالا رفته و فرار مى کرده و به عقب ماندگان نگاه نمى کردید و پیامبر (ص) شما را از پشت سر صدا مى زد؛ ولى اعتنا نمى کردید.))
این آیه اشاره دارد به آنچه واقدى نقل کرده که پیامبر (ص) افرادى را با اسم صدا مى زد و مى فرمود: ((الىّ یا فلان )) (فلانى ! نزد من آى !) ولى هیچ کس به نداى پیامبر (ص) جواب مثبت نمى داد.(41)
ابن ابى الحدید آورده است که شخصى در بغداد کتاب ((مغازى واقدى )) را تدریس مى کرد. یک روز هنگامى که سخن محمد ابن مسلمه مطرح شد که او گفته : ((من در روز احد با چشمان خود دیدم که گروهى از مسلمانان از کوه بالا مى رفتند و پیامبر (ص) با جمله ((الىّ یا فلان )) آنها را صدا مى زد؛ ولى جواب مثبت نمى دادند.)) استاد فرمود: مراد از ((فلان )) همان کسانى هستند که پس از پیامبر به حکومت رسیدند و راوى به جهت ترس ! به اسم آنها تصریح نمى نماید.(42)
درستى این سخن را روایتى که مورخین درباره انس ابن نضر (از مجاهدین احد) نقل کرده اند تایید مى کند. او گوید: ((گروهى را که در بین آنان عمر ابن خطاب و طلحه بن عبیدالله بودند دیدم در گوشه اى نشسته و در فکر نجات خود هستند و چنین استدلال مى کنند که پیامبر (ص) کشته شده و دیگر نبرد فایده اى ندارد. به آنها گفتم : اگر پیامبر کشته شده خداى او زنده است ، برخیزید و در راهى که او کشته شما هم شهید شوید.))(43) در این میان فرار عثمان و شرکت نکردن او در جنگ احد مسلم است(44) و واقدى عمر را نیز از فراریان مى شمرد(45) همچنانکه عمر خود به فرار خویش اعتراف داشت و ابوبکر نیز به آن اقرار مى نمود.(46)
امام على (ع) خود این واقعه را چنین بیان مى کند: ((هنگامى که قریش بر ما حمله کردند انصار و مهاجرین راه خانه خود را گفتند. من با وجود هفتاد زخم ، از پیامبر (ص) دفاع کردم .))(47)
على (ع) تنها مرد میدان احزاب
در جنگ خندق سپاه اسلام با جمعیتى حدود سه هزار نفر در مقابل لشکر کفر که متجاوز از ده هزار نفر بودند قرار گرفت . کفار به علت وجود خندقى که دور شهر بوسیله مسلمانان حفر شده بود، نتوانستند به شهر مدینه دسترسى یابند. از این رو شهر مدینه را محاصره کرده و این محاصره یک ماه طول کشید. سرانجام شش نفر از قهرمانان قریش توانستند بوسیله اسبهاى خود به آن طرف خندق نفوذ کنند که یکى از آنان ((عمرو ابن عبدود)) بود او دلاورترین جنگجوى عرب به حساب مى رفت .(48)وى مانند شیر مى غرید و مبارز مى طلبید؛ اما چنان ترسى از وى در دل مسلمانان جاى گرفته بود که گوئى زبانها براى جواب دادن به او لال گشته بودند(49) و هر چند پیامبر (ص) از مسلمین مى خواست شخصى به میدان رود و با او مبارزه نماید، هیچ کس حاضر نشد تا در این نبرد سرنوشت ساز شرکت کند. تنها کسى که سه بار آمادگى خود را براى این مبارزه اعلام نمود على (ع) بود. عمرو مرتب نعره مى کشید. وقتى براى بار سوم عمرو مبارز طلبید پیامبر (ص) به على ابن ابى طالب اجازه مبارزه داد و فرمود: ((تمام ایمان در مقابل تمام کفر قرار گرفت .))(50) امام (ع) ((عمرو)) را به قتل رسانید و با نشان دادن این شجاعت و دلاورى پنج قهرمان دیگر نیز پا به فرار گذاشتند. مرگ عمرو سبب تضعیف روحیه لشکر کفر گردید و پس از اندکى ، همگى پا به فرار گذاشتند.
اهمیت عمل امام را مى توان از سخن پیامبر (ص) دریافت که فرمود: ((ضربت شمشیر على (ع) در روز خندق از عبادت جهانیان ارزشمندتر است .))(51)
على (ع) تعیین کننده سرنوشت جنگ خیبر
در جریان جنگ خیبر، مسلمین بسیارى از دژهاى دشمن را به تصرف در آوردند؛ ولى دژ ((قموص )) هشت روز در محاصره سپاه اسلام بود و نتیجه اى حاصل نشد. پیامبر (ص) بر اثر سردرد شدید نتوانست فرماندهى سپاه را به عهده بگیرد. هر روز یکى از اصحاب را به فرماندهى سپاه برمى گزید. روزى پرچم را به دست ابوبکر داد و روز بعد به عمر سپرد؛ لکن بدون هیچگونه پیشرفتى بازگشتند. پیامبر (ص) که از ادامه این وضع ناراحت بود فرمود: ((فردا پرچم را به دست کسى مى دهم که هرگز از نبرد نمى گریزد و پشت به دشمن نمى کند. او کسى است که خدا و رسول خدا او را دوست دارند و خداوند این دژ را به دست او مى گشاید.)) فردا صبح على (ع) را طلبید و پرچم را به وى سپرد و امام (ع) پس از کشتن مرحب یهودى و برادرش ، درب قلعه را از جاى کند و دشمن را شکست داد و اسلام از شر این دشمنان کینه توز نجات یافت .(52)
2- على (ع) نفس پیامبر (ص)
هنگامى که مسیحیان نجران به مدینه آمده و پس از مذکرات مفصل با پیامبر (ص) حاضر به قبول اسلام نشدند، آمادگى خود را براى مباهله (نفرین کردن ) اعلام کردند. آیه مبارکه مباهله نازل شد و خداوند دستور داد که پیامبر (ص)(53) براى مباهله حاضر شود. قرآن در این آیه على (ع) را نفس پیامبر معرفى مى کند چنانچه مفسران و محدثان نیز به آن اشاره کرده اند.(54) پیامبر (ص) در موارد دیگرى نیز امام على (ع) را به عنوان نفس خود معرفى کرده است .(55)
3- على (ع) برادر پیامبر
پیامبر (ص) هنگامى که به مدینه وارد شدند دستور دادند مسلمانان هر یک براى خود برادرى انتخاب کند و از این طریق علاوه بر ایجاد حس کمک و همدردى بین مسلمین ، اتحاد آنها را حفظ کرده و بر آتش کینه هاى جاهلى آب سردى بریزد. رسول گرامى براى هریک از مسلمین برادرى تعیین نمود و سرانجام على (ع) را به عنوان برادر خود معرفى نمود و با جمله ((انت اخى فى الدنیا و الاخرة )) منزلت ایشان را به مسلمین گوشزد نمود.(56)
4- على (ع) داماد رسول اکرم
از پیامبر خدا (ص) تنها یک دختر باقى مانده بود و همه سران و بزرگان مسلمین خواستار ازدواج با وى بودند. عده اى نظیر ابوبکر و عمر و... به خواستگارى زهرا آمدند؛ ولى رسول گرامى مى فرمود: ((درباره آینده چ (ع) منتظر وحى است .)) و اینگونه به آنان پاسخ منفى مى داد. آنها نزد على (ع) آمده ، گفتند که پیامبر (ص) تصمیم در مورد ازدواج دختر خود را منوط به اذن خداوند مى داند. اگر تو از فاطمه (علیها السلام ) خواستگارى کنى ، ممکن است رسول خدا (ص) بپذیرد. امام (ع) نزد پیامبر (ص) آمده و با یادآورى خویشاوندى و پایدارى خود در راه دین و جهاد در پیشبرد اسلام خواستار ازدواج با زهرا مى شود و پیامبر مى پذیرد.(57)
5- على (ع) کاتب وحى
هنگام نزول قرآن یکى از کارهاى مهم امام (ع) نوشتن قرآن بود، بعلاوه تنظیم اسناد سیاسى و نامه هاى پیامبر (ص) به دست مبارک امام (ع) صورت مى گرفت که از آن جمله مى توان به نوشتن صلح نامه حدیبیه اشاره نمود. ((ابن عبد ربه )) گوید: ((هر گاه على (ع) یا عثمان نبودند دیگران به نوشتن وحى مى پرداختند.))(58) امام کتابهائى به املاى پیامبر (ص) نوشته اند که اهل حدیث و تاریخ به آن اشاره نموده اند.(59)
6- على (ع) بهترین قاضى در زمان پیامبر (ص)
امام (ع) در زمان پیامبر (ص) به عنوان بهترین قاضى معرفى شده است و از پیامبر (ص ) حدیث ((اقضاکم على )) در مورد آن حضرت رسیده است . یکبار هم پیامبر (ص) وى را به عنوان قاضى به سمت گروه ((نمیر)) مى فرستد و به برکت دعاى پیامبر، امام هرگز در قضاوت شک نمى کرد.(60)
7- علم امام على (ع)
امام على (ع) اعلم اصحاب رسول خدا بوده است . به تاریخ نگاهى بیندازد هیچگاه امام به احدى از صحابه براى حل یک مشکل علمى مراجعه نکرده است ؛ بلکه این صحابه بودند که در مسائل مختلف ، اعم از احکام شرعى ، قضاوت ، تفسیر آیات و دگر مشکلاتشان به امام (ع) مراجعه مى کردند و شعار بعضى این بود: ((اگر على (ع) نبود ما هلاک مى شدیم .)) برخى از مراجعات صحابه به آن حضرت را در همین کتاب خواهیم آورد.
چون به اینجا رسیدیم دیدگاه پیامبر (ص) و برخى صحابه را در مورد علم امام (ع) مطرح مى کنیم .
دیدگاه پیامبر (ص) درباره علم على (ع)
1- پیامبر اکرم (ص) به فاطمه زهرا فرمود: انى زوجتک اول المسلمین اسلاما و اعلمهم علما.(61) ((من تو را به ازدواج کسى در آوردم که اولین فرد مسلمان و عالم ترین آنهاست .))
2- پیامبر (ص) نه تنها در زمان خود، على (ع) را اعلم صحابه مى دانست بلکه فرمود: ((اعلم امتى من بعدى على بن ابیطالب .))(62) ((بعد از من هم اعلم امت من است .))
3- على (ع) در شهر علم پیامبر است . پیامبر دسترسى مردم به دانش خود را از طریق دست یافتن به دانش امام على ممکن مى داند؛ زیرا مى فرماید: ((انا مدینة العلم و على بابها.))(63)
نظریه صحابه درباره علم امام
اصحاب رسول خدا نیز امام را اعلم از همه صحابه مى دانستند. برخى از آن نظریات چنین است :
درباره وب
با افتخار معلم بازنشسته سید مرتضی ناصری کرهرودی
فال روزانه
فال حافظ
لینک دوستان
ویژه اسلاید اسکین
ساعت
برچسبها وب
تاریخ : دوشنبه 89/11/25 | 12:35 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()