مخالفتهاى امام (ع) و انتقاد حضرت از خلفا و مخصوصا عثمان ناشى از حس حسادت و کینه توزى و امثال آن نمى باشد و به همین منظور ما براى توضیح مقصود امام (ع) زندگینامه برخى از افراد و اطرافیان عثمان را آوردیم . اختلاف حضرت با آنها در اجرا نکردن قوانین الهى و شریعت اسلامى بود؛ لذا هنگامى که عثمان تصمیم به اقدام علیه امام (ع) گرفت و عباس عموى پیامبر (ص) در این زمینه به خلیفه هشدار داد، عثمان جواب داد: ((اگر على (ع) بخواهد، من مى توانم او را بر همه برتر سازم ؛ ولى خودش نمى خواهد و به میل خود عمل کرده و با ما مخالفت مى نماید.)) چون عباس خبر را به امام (ع) رسانید حضرت فرمود: ((اگر عثمان دستور دهد که از خانه ام نیز بیرون روم ، آنرا ترک خواهم کرد.)) مقصود حضرت آن است که اختلاف من و عثمان مربوط به امور شخصى نیست ؛ بلکه من به جهت دفاع از دین با اعمال خلاف وى مخالفم و گر نه در امور شخصى حاضرم به فرمان او گوش دهم از این رو در جریان شورا نیز فرمود: ((مادامى که امور مسلمین رو به راه باشد من مخالفت نخواهم کرد.))
بهترین گواه ، سخن خود امام (ع) است که چون عثمان حضرت را به خاطر بدرقه ابوذر سرزنش نمود که چرا با وجود نهى من وى را بدرقه نمودى ؟ امام جواب داد: حاضر نیست دستوراتى که بر خلاف رضاى خداست و نافرمانى الهى است ، به مرحله عمل در آورد.
مخالفتهاى حضرت با عثمان قبل از شروع انقلابهاى مردمى علیه وى بوده است ، نه اینکه امام (ع) از حرکت مردم علیه عثمان سوء استفاده نماید و شعارهاى تند سر دهد. این ادعا از جریان وساطت عباس که نقل شد کاملا مشهود است ؛ زیرا وى در سال 32 فوت کرده است و در آن زمان هنوز شورش مردمى علیه عثمان آغاز نگردیده بود.
گفتار چهارم : سکوت امام در برابر حکومت خلفا وعلل آن
امام (ع) حکومت اسلامى را حق مسلم خود مى داند و رهبرى خلفا را غصب حق خود قلمداد مى کند. حال این سئوال براى کسى که تاریخ زندگى حضرت را در این برهه بررسى مى کند پیش مى آید که چرا امام (ع) علیه مخالفین خود دست به شمشیر نبرد؟ امیرالمؤ منین که مجسمه شهامت و شجاعت بوده است و شجاعان عرب را در جنگهاى اسلامى از پا در آورده ، پس چرا سکوت نموده است ؟
مسلما اگر امام (ع) یک قیام مسلحانه را طراحى نکرد به خاطر ترس از حکومت نبوده است . وى کسى است که مى فرماید: ((اگر تمام عرب در مقابل دین على (ع) بایستند از آنها نمى ترسد و در صورت امکان ، به تنهائى با همه آنها مى جنگد و آنها را به هلاکت خواهد افکند.))
از همین رو در جریان سقیفه هنگامى که برخى امام (ع) را تشویق به قیام علیه ابوبکر مى نمایند، ضمن رد این که ترس مانع از قیام حضرت باشد چنین ابراز مى دارد: ((اگر خاموشى گزینم ، مى گویند که على (ع) از مرگ مى هراسد. من کجا و ترس از مرگ کجا؟ با آن سابقه من در رشادتها، ترس بى معنى است . بخدا قسم ! پسر ابوطالب مرگ را بیش از محبت طفل به پستان مادر، دوست دارد.))
بلکه حضرت تصریح مى کند من فکر کرده و جوانب امر را بررسى نموده ، و از بین این دو راه ، آنچه به مصلحت اسلام بود انتخاب کردم .
از کلمات امام (ع) مى توان دو علت براى سکوت ایشان استفاده نمود:
((1- حفظ وحدت مسلمین براى بقاى اسلام و ترویج آن ))
شکى نیست که ترویج سریع اسلام در منطقه جزیرة العرب و نیز پیروزیهاى مسلمین در فتح مناطق دیگر، ناشى از یکپارچگى امت اسلامى بوده است . امام (ع) که رمز پیروزى اسلام را دریافته و از اوضاع سیاسى زمان خود آگاهى دارد و مى داند که کشور اسلام از ناحیه دشمنان خارجى نظیر ایران و روم و منافقین داخلى هر لحظه مورد تهدید است ، حفظ وحدت را براى بقاى دین ضرورى مى داند؛ لذا حاضر است به خاطر حفظ اسلام ، به محرومیت از حقش و خرد شدن خود تن در دهد. حضرت که به خصوصیات مسلمانان آن عصر آشنا بود و مى دانست بسیارى از قبایل به خاطر ترس از حکومت قوى اسلامى به ظاهر مسلمان شده اند و تضعیف حکومت مرکزى در مدینه و اختلاف در پایتخت اسلام ، سبب جراءت یافتن آنها شده ، ممکن است گروهى از دین دست بردارند، سکوت نمود تا به پایه دین ضربه اى وارد نگردد. حضرت حکومت اسلامى را براى ترویج اسلام مطالبه مى کرد. حال اگر بر اثر شرایط سیاسى به وجود آمده ، این مطالبه به ضرر اسلام تمام شود، حاضر است دست از حق مسلم خود بردارد.
حال با تدبر در سخنان گهربار امام (ع) سبب این سکوت تلخ را جویا مى شویم .
على (ع) در نامه اى که خطاب به مردم مصر نوشته اند علت سکوت خود را حفظ پیکره اسلام مى دانند: ((بخدا قسم ! هرگز فکر نمى کردم که مردم رهبرى را پس از پیامبر (ص) از خاندانش بیرون برند و آن را از من دریغ دارند. وقتى مردم براى بیعت با فلانى (ابوبکر) سرازیر شدند دست از مردم و کارشان باز داشتم و خود را کنار کشیدم . تا اینکه دیدم گروهى از اسلام برگشته و مى خواهند دین محمد (ص) را از بین ببرند. ترسیدم اگر براى یارى اسلام و مسلمانان قیام نکنم ، رخنه اى در دین ایجاد شود که اندوه آن بر من بزرگتر و بیشتر از دست دادن حکومت بر شما باشد... بنابراین در آن پیش آمدها حرکت تا اینکه جلوى نادرستى و تباه کارى گرفته شد و دین آرام گرفت و از نگرانى باز ایستاد.)) در این نامه حضرت تصریح مى کند ابتدا خود را کنار کشیدم ؛ اما هنگامى که اسلام را در خطر دیدم و احساس کردم که دین به کمک من احتیاج دارد، با آنکه حق من غصب شده بود به کمک دین و مسلمین شتافتم و با خلفا همکارى نمودم . در فصل دوم ، برخى از کمکهاى امام (ع) به خلفا را متذکر شدیم و بیان کردیم که امام (ع) با ابابکر بیعت نمى نمود؛ اما هنگامى که جریان ارتداد مسلمانان پیش آمد عثمان نزد حضرت آمده و اعلام کرد بدون بیعت شما، مردم حاضر به خروج براى جنگ نیستند، آنگاه امام بیعت نمود. حفظ وحدت اسلامى براى جلوگیرى از ضربه خوردن دین و ارتداد مسلمین در سخنى دیگر از امام (ع) جلوه گر است آنجا که مى گوید: ((قریش پس از پیامبر (ص ) حق ما را گرفت و به خود اختصاص داد. بعد از تاءمل به این نتیجه رسیدم که صبر کردن (بر غصب حق خود) بهتر از ایجاد تفرقه بین مسلمانان و ریختن خون آنهاست . مردم ، تازه مسلمان اند و کوچک ترین سستى ، دین را تباه مى کند و کوچک ترین فردى ، ممکن است دین را از بین ببرد.))
و نیز در همان روزهاى اولیه حکومت خود، ضمن تشریح اوضاع پس از وفات پیامبر (ص) چنین فرمود: ((پس از پیامبر (ص) حق ما را غصب کردند و ما در ردیف توده بازاریها قرار گرفتیم . چشمهائى از ما گریست و ناراحتیها به وجود آمد. بخدا قسم ! اگر بیم وقوع تفرقه میان مسلمین و بازگشت کفر و تباهى دین نبود رفتار ما با آن طور دیگرى بود و با آنها مى جنگیدیم .))
امام (ع) هنگامى که مى شنود فرزند ابولهب اشعارى در برترى و ذى حق بودن ایشان سروده و در بین مردم مى خواند وى را از خواندن آن اشعار بازداشت و فرمود:((سلامة الدین احب الینا من غیره : سلامت اسلام و باقى ماندن آن براى ما از هر چیز دیگر ارزشمندتر است .))
ابوسفیان که شم سیاسى نیرومندى داشت هنگامى که خبر بیعت مردم را با ابوبکر شنید زمینه اختلاف بین مسلمین را آماده دید، علاوه بر خطر ارتداد، اختلاف مهاجرین و انصار در پایتخت کشور اسلام امرى مشهود بود، موضع گیریهاى انصار و مهاجرین ، در جریان سقیفه که منجر به طرح شعار ((منا امیر و منکم امیر))گردید، نشان از زمینه آشوب و اختلاف بین این دو گروه مى داد. پیامبر (ص) سعى در ایجاد برادرى و الفت بین مهاجرین و انصار نمود؛ لکن حس عصبیت و نژاد پرستى در بین برخى از افراد وجود داشت و بعد از رحلت حضرت ، محور وحدت ؛ یعنى پیامبر (ص) نیز از دست رفته بود. مهاجرین و انصار دائما همدیگر را به جنگ تهدید مى کردند چنانچه از اشعارى که از طرفین نقل شده است کاملا مشهود است ابوسفیان که این اختلاف را کاملا درک مى کرد، چنین گفت : ((طوفانى مى بینم که جز خون آنرا فرو نمى نشاند.)) وى اشعارى در مدح على (ع) سرود و قبیله هاى ((تیم و عدى )) را غاصب حق امام معرفى نمود و آمادگى خود را براى تجهیز نیرو و لشکر به نفع على (ع) اعلام نمود. امام (ع) که به هدف شوم او در ایجاد فتنه و آشوب براى خشکاندن نهال اسلام و باز گرداندن جاهلیت ، آگاه بود ضمن رد این پیشنهاد به وى فرمود: ((تو بجز فتنه و آشوب هدف دیگرى ندارى ، تو مدتها بدخواه اسلام بوده اى ، مرا به نصیحت و سپاهیان تو نیازى نیست .)) در نهج البلاغه نیز سخن امام (ع) در رد ابوسفیان چنین آمده است :((اى مردم ! موجهاى فتنه را با کشتیهاى نجات بشکافید و از اختلاف دورى گزیده و تاج فخر فروشى را از سر فرو نهید.))
روزى فاطمه (علیها السلام ) شوهر خود را به قیام دعوت نمود، در همین حال فریاد مؤ ذن به شهادت بر نبوت پیامبر اسلام (ص) بلند شد. امام (ع) فرمود: آیا دوست دارى که این فریاد خاموش گردد؟ فاطمه (ع) پاسخ منفى داد. امام على (ع) فرمود: پس راه همین است که من انتخاب کرده ام .
امام (ع) پس از دفن زهرا (علیها السلام ) متوجه مى گردد که سردمداران حکومت سعى در پیدا کردن قبر فاطمه (ع) و نبش آن براى اقامه نماز بر بدن دختر پیامبر دارند. حضرت بر ذوالفقار؛ شمشیر مخصوص خود مسلح شد و به بقیع آمد و در حالى که گریبان یکى از آنها را گرفته به زمین کوبید، فرمود: ((من از ترس ارتداد مردم از حق خود صرف نظر کردم . حال به قبر زهرا (علیها السلام ) اهانت مى کنید؟! بخدا قسم ! اگر تو و دوستانت به این قبور دست درازى کنید زمین را از خونتان سیراب خواهم کرد؟))
نه تنها امام (ع) هنگام فوت پیامبر (ص) مردم را از اختلاف بر حذر مى دارد؛ بلکه در شوراى 6 نفره ، بعد از انتخاب شدن عثمان صریحا اعلام مى کند: ((گر چه رهبرى حق من است و گرفتن آن از من ، ظلم بر من محسوب مى گردد؛ ولى مادامى که کار مسلمین رو به راه باشد و تنها به من جفا شود مخالفتى نخواهم کرد.))و با اینکه بیعت عبدالرحمن با عثمان را نیرنگى بیش نمى دانست ، بیعت نمود.
قبل از ورود به جلسه شورى ، عباس عموى پیامبر (ص) از على (ع) مى خواهد در آن جلسه شرکت نجوید؛ زیرا نتیجه آن را قطعى و معلوم مى دانست که همانا انتخاب عثمان خواهد بود، امام (ع) ضمن تاءیید عباس در مورد نتیجه آن جلسه ، پیشنهاد وى را نپذیرفت و چنین فرمود: ((انى اکره الخلاف : من اختلاف را دوست ندارم .))
در نتیجه مهم ترین انگیزه حضرت از سکوت خود، حفظ اتحاد مسلمین در راستاى حفظ دین اسلام مى باشد، همان دینى که امام على (ع) براى تثبیت آن از خود شجاعتها نشان داد.
((2- نداشتن یاور))
امام در بین کلمات خود تصریح مى کند که من چون یاورى نداشتم در مقابل جریان سقیفه ، سکوت اختیار نمودم و در صورتى که مردم از من حمایت مى کردند علیه خلفا قیام مى نمودم . رهبرى هر فرد ولو از ناحیه خدا منصوب باشد مادامى که مردم از او حمایت ننمایند، استوار نخواهد گشت .البته نداشتن یاور تنها عامل قیام نکردن او نبود؛ زیرا در صورت قیام حضرت ، بالاترین حادثه ممکن این بود که خود و گروهى از یاران و نزدیکانش به شهادت مى رسیدند؛ ولى على (ع) که از مرگ هراس نداشت . او شهادت را محبوب تر از شیر مادر براى کودک مى دانست . انگیزه اصلى همان حفظ پیکره و نظام اسلام بود. نداشتن یاور، عامل درجه دوم براى سکوت حضرت ، مى باشد.
در خطبه سوم نهج البلاغه امام (ع) مى فرماید: ((هنگام بیعت مردم با ابوبکر خود را بر سر دو راهى دیدم . در اندیشه فرو رفتم که میان این دو کدام را برگزینم : آیا با دست بریده (و نداشتن یاور) قیام مى کنم یا بر این تاریکى کور صبر نمایم ... دیدم صبر کردن عاقلانه تر است .)) امام (ع) در این خطبه تصریح مى کند که من اگر تصمیم بر قیام مى گرفتم یاورى نداشتم و نیز در رد کسانى که ایشان را به قیام دعوت مى نمودند، مى فرماید: ((کسى پیروز مى شود که بال همراهى مردم را هنگام قیام با خود داشته باشد.))یعنى بدون داشتن هوادار، قیام بى فایده است . حضرت ، بعد از وفات پیامبر (ص) بارها این جمله را تکرار مى کرد: ((من یاورى جز اهل بیت خود نداشتم ، از این رو حاضر به شهادت آنها نگشتم .))
حضرت یاران خود را به سبب کم بودن به نمک در طعام و سرمه در چشم تشبیه کرده است .و در خطبه 26 نهج البلاغه ضمن بیان این که یاورى جز اهل بیت خود نداشته ، مى افزاید من با آنکه خار در چشم و استخوان در گلویم بود صبر نمودم .
امام (ع) در ابتدا اتمام حجت بر مردم به همراه فاطمه (علیها السلام ) و فرزندانش حسن و حسین (علیهما السلام ) به در منازل انصار آمد و از آنها طلب کمک کرد؛ اما آنها حاضر به کمک نگردیدند و به تعبیر معاویه جز 4 یا 5 نفر اعلام آمادگى نکردند.از این رو فرمود: ((من اگر چهل مرد وفادار مى یافتم با کمک آنها علیه مدعیان خلافت مى جنگیدم .)) و در جریان سقیفه فرمود: ((افسوس که امروز یاورى مانند برادرم جعفر و عمویم حمزه ندارم .))
پیامبر (ص) با آن ضمیر روشن خود پیش بینى مى نمود کینه هائى که فرزندان مشرکین از على (ع) به دل دارند، بعد از رحلتش بروز خواهد کرد، آنها که پدرانشان به دست على (ع) کشته شده اند. افرادى نظیر ولید ابن عقبه که على (ع) پدرش را در جنگ اسلام و کفر به هلاکت رسانده است ، هرگز هواخواه على (ع) نخواهند گشت و حکومت وى را نخواهند پذیرفت ؛ لذا رسول گرامى ضمن هشدار به على (ع) نسبت به این کینه ها و عداوتها، از حضرت خواست که در صورت نداشتن یاور دست به سلاح نبرده و سکوت اختیار کند.
ابن عساکر مى گوید پیامبر در حالى که مى گریست به على فرمود: ((کینه هائى در قلوب بعضى نسبت به تو وجود دارد که بعد از من آن را ابراز خواهند کرد.)) على (ع) عرضه داشت : ((اى رسول گرامى ! وظیفه من در آن هنگام چیست ؟)) پیامبر (ص) جواب داد: ((صبر کن !)) على پرسید: ((اگر نتوانستم صبر کنم چه مى شود؟)) پیامبر (ص) فرمود: ((به سختى خواهى افتاد.)) امام مى پرسد: ((آیا دین من در آن هنگام سالم است ؟)) پیامبر (ص) پاسخ مى دهد: ((بله دین تو سالم است ؛ بلکه حیات دین تو در آن (صبر) است .))
نتیجه : امام على (ع) حفظ وحدت مسلمین و جلوگیرى از نفوذ دشمنان را براى حفظ اسلام امرى ضرورى مى دانست ؛ لذا مصلحت اسلام را بر حق خویش مقدم داشت . امام (ع) مى دید که گروهى از مسلمین مرتد شده و گروهى آماده ارتداد مى باشندو منافقین نیز که سالهاى طولانى آرزوى مرگ پیامبر (ص) را در دل داشتند، آماده وارد کردن ضربه به نهال نوپاى اسلام هستند، حال در چنین شرایطى حفظ وحدت و انسجام مسلمانان امرى کاملا لازم بود. نه تنها امام خود آتش اختلاف را دامن نزد؛ بلکه سعى داشت که اگر دیگران نیز به طرح مسائل اختلافى پرداختند، پا به میدان گذاشته و آتش فتنه را خاموش کند. این مطلب از برخورد امام با عمرو بن عاص که انصار را کوبیده و مهاجرین را ستوده بود به خوبى مى توان دریافت ، آنجا که امام به مسجد آمد و ضمن توبیخ عمرو بن عاص و حمایت از انصار آتش فتنه را خاموش نمودپیشنهاد ابوسفیان را رد کرد.
علاوه بر این امام (ع) مى دانست که قیام کردن بدون داشتن یاور بى نتیجه است و ممکن است منجر به شهادت خود و یارانش گردد و سودى هم براى اسلام نداشته باشد، گر چه امام از مرگ نمى هراسید؛ ولى حاضر به هدر رفتن خون خود و دوستانش نبود. البته هنگامى که شهادتش سبب ترویج دین و احیاى ارزشهاى اسلامى در جامعه باشد، از آن امتناع نورزیده و با آغوش باز از آن استقبال کرده و نداى ((فزت و رب الکعبه )) را سر مى دهد.
.
درباره وب
با افتخار معلم بازنشسته سید مرتضی ناصری کرهرودی
فال روزانه
فال حافظ
لینک دوستان
ویژه اسلاید اسکین
ساعت
برچسبها وب
تاریخ : دوشنبه 89/11/25 | 12:7 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()