سلام بر حسین علیه السلام وسلام بر اولاد الحسین حصرت سیدالساجدین امام زین العابدین علیه السلام وسلام بر حضرت ابوالفضل العباس علمدار کربلا علیه السلام و اصحاب الحسین و سلام بر اسوه صبر و وفاداری و مقاومت حضرت زینب کبری سلام اله علیه
برای تعجیل در فرج آقا امام زمان مهدی موعود منتغم خون حسین صلوات
از همگی شما عزیزان التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
* ابن عباس گوید: مردى به حضور پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) رسید و گفت:
ما رأسُ الْعِلْمِ یا رَسُولَ اللّه؟
قال: مَعْرِفَةُ اللّهِ حَقّ معرفَتِهِ.(1)
سرآغاز دانش ـ اى پیامبر خدا ـ چیست؟
فرمود: خدا را بشناسد به گونه اى که شایسته اوست.
* امام صادق (علیه السلام):
إنّ أفضلَ الفَرائضِ وأوجَبَها عَلَى الإنسانِِ مَعْرِفةُ الرَبِّ والإقرارُ لَهُ بِالْعُبُودیّةِ.(2)
برترین و لازمترین حقوق الهى بر انسان، شناخت پروردگار و اعتراف به بندگى اوست.
1 . توحید صدوق:285.
2 . بحار الأنوار: ج4، ص 55.
منشور
عقاید امامیّه
شرحى گویا و مستدل از عقاید شیعه اثنى عشرى در
یکصد و پنجاه اصل
تألیف
آیة اللّه جعفر سبحانى
از انتشارات مؤسسه تعلیماتى و تحقیقاتى امام صادق (علیه السلام)
شناسنامه کتاب
نام کتاب: منشور عقاید امامیّه
مؤلف: جعفر سبحانی
تارخى: زمستان 1376 هـ . ش
تیراژ: 5000 ـ نوبت اوّل
چاپخانه: اعتماد، قم
حروف چینى: مؤسسة إمام صادق (علیه السلام)
ناشر: مؤسسة إمام صادق (علیه السلام)
پیش گفتار
گرایش بشر معاصر به دین
و
لزوم تدوین منشور عقاید
جهان معاصر را، عصر صنعت و تکنیک مى دانند، زیرا بشر در قرن اخیر به پیشرفتهاى چشمگیرى در این زمینه دست یافته است، و جا دارد که این امر از ویژگیهاى آن به شمار آید. ولى در کنار این ویژگى، پدیده فرهنگى عظیمى نیز وجود دارد، که همانا توجه انسان معاصر به دین و ارزش هاى دینى است.
گرایش به دین، از اصیل ترین و کهن ترین گرایشهاى انسانى است که تاریخ از آن یاد کرده و مى کند، و به گواه أسناد و مدارک متقن در هیچ دوره اى، زندگى بشر از توجه به دین و احساس مذهبى خالى نبوده است. مع الوصف پس از رنسانس و دگرگونى در روشهاى علمى و سرانجام تسلط انسان بر طبیعت، در اثر برخى از عوامل سیاسى و فرهنگى، توجه به دین کمرنگ گشت و یک نوع بى اعتنایى نسبت به دین در جوامع غربى رخ داد. آنگاه رفته رفته این بیمارى به کشورهاى شرقى نیز سرایت کرد و گروهى را تحت تأثیر قرار داد، و این موج تا آنجا پیش رفت که تصور شد علم جدید مى تواند به همه نیازهاى بشر پاسخ گوید و خواسته هایى را که دین تأمین مى کرد، برآورده سازد.
ولى بروز یک رشته عوامل و پدیده هاى ویرانگر، بر این تصوّر خط بطلان کشید و ثابت کرد که بشر هیچ گاه از دین و رهبریهاى آن بى نیاز نبوده و هیچ
چیز جایگزین مذهب نخواهد شد. از میان این عوامل، سه عامل را یادآور مى شویم:
1. بروز جنگهاى جهانى در قرن بیستم: جنگهاى جهانى اول و دوم، که دهها میلیون بشر را قربانى گرفت، توسط علم بریده از دین هدایت مى گردید، و علمى که تصور مى شد آرمانهاى بشرى را تحقق خواهد بخشید، ناگهان بشر را به چنین سرنوشتى دچار کرد!
2. فروپاشى کانون خانواده در اثر گسترش فساد اخلاقى: در قسمت اعظم جهان غرب، خانواده مفهوم خود را از دست داده و به یک اجتماع موقت و ناپایدار مبدّل گردیده است،و علم و دانش جدید در این فروپاشى بى تأثیر نبود; البته مقصود علمِ رهبرى نشده و به اصطلاح منهاى دین است.
تأکید مى شود این مطلب به آن معنا نیست که علم و دانش جدید لزوماً یک پدیده زیانبار است، بلکه از آنجا که دانش و تکنیک، از رهبرى دینى و معنوى محروم مانده، مایه این همه کاستیها و زیانها شده است.
3.شکست و بى اعتبارى برخى از فرضیه هاى علمى: افزون بر دو عامل فوق که از دلباختگى و خوش بینى افراطى بشر به علم جدید در محیط اجتماع شدیداً کاست، شکست و بى اعتبارى برخى از فرضیه هاى علمى نیز سبب شد که بشر جزم و ایمان اوّلیه خود به علم جدید را در قلمرو جهان شناسى از دست بدهد و در معنى، از خواب خوشى که در قرن نوزدهم، بشر اروپایى را در ربوده بود، بیدار گردد.
عوامل یاد شده و نظایر آن سبب شد که بشر بار دیگر به فطرت انسانى خویش باز گردد، و به دین و معارف آن روى آورد. در حقیقت، پس از یک دوره فترت که بشر خود را از مزایاى دین محروم ساخته بود، بسان انسانى تشنه، جویاى آب زلال و گواراى «دین» گردید.
این موضوع به قدرى روشن است که نیاز به دلیل و گواهى ندارد، و کسانى که در جریان رویدادهاى جهانى قرار دارند، به خوبى از آن آگاهند. این گرایش نوظهور تا جایى است که دین، بار دیگر در مراکز علمى سطح بالا، مورد توجه قرار گرفته، و متفکران و استادان درباره آن سخن مى گویند، وهفته یا ماهى نمى گذَرد که دهها مقاله و کتاب پیرامون دین و دین شناسى منتشر نگردد.
به قول یکى از نویسندگان: «بازگشت به معنویت و مذهب، خطى است که اساس بنیانهاى جامعه شناسى غرب را تهدید مى کند، لذا در کنار ترس و وحشتى که از بازگشت مسلمانان به اسلام دارند، از بازگشت مسیحیان به مسیحیت نیز وحشت و هراس دارند». در حقیقت از هر نوع هجوم معنوى، و از هر شکل حاکمیت ایمان و معنویت در جامعه غربى و حتى در زندگى فردى غربیان مى هراسند.
یکى از تحلیلگران غرب ضمن ارائه نمونه هایى از بازگشت و رشد ایمان مذهبى در جامعه مسلمانان و غیر مسلمانان، به مسیحیان تندرو در غرب اشاره مى کند که در سالهاى اخیر رشد چشمگیرى داشته اند. صعود و افزایش روز افزون تعداد مذهبیها در اشکال مختلف، پدیده اى در حال گسترش در سالهاى اخیر مى باشد که تهدیدى براى بسیارى از کشورها محسوب مى گردد».(1)
به رغم تحلیلگر مزبور، ما این پدیده را به فال نیک مى گیریم و از اینکه بشر بار دیگر به آغوش پر مهر دین باز مى گردد خشنودیم. ولى در کنار این بشارت، نکته نگران کننده اى وجود دارد و آن اینکه اگر این تشنگى به صورت صحیح برطرف نگردد، و خداى ناکرده اندیشه هاى خام و نادرست به عنوان
1 . Henri Tincaدر ویژه نامه پنى هینى، سالگرد، روزنامه لوموند، ص 152.
دین، جولان یابند، انسان معاصر گمشده خود را نیافته، و بار دیگر از دین روى بر خواهد تافت. لهذا بر نویسندگان دلسوز و دین شناسان درد آشنا لازم است براى پاسخگویى درست به این نداى فطرت برخاسته و مفاهیم دینى را به طور صحیح عرضه نمایند و این فیض جارى الهى را به صورت زلال، در دسترس انسانهاى حق جو قرار دهند.
در این شرایط که دین خواهى به صورت یک پدیده فراگیر جهانى در آمده و رویگردانان از دین، بار دیگر به آن روى آورده اند، مسلماً گروه یا گروههایى که اغراض شخصى یا گروهى خویش را در محو گرایشهاى اصیل مذهبى جستجو مى کنند، غذاى مسمومى را به نام دین در اختیار دین جویان قرار خواهند داد، تا از این طریق ضمن فرو نشاندن عطش دینى آنان، مقاصد شوم خود را نیز تأمین کرده باشند.
ما که آیین اسلام را آخرین و کاملترین شریعت آسمانى مى دانیم و معتقدیم که این دین نیازهاى بشر را تا روز رستاخیز در کلّیّه شئون حیات فردى و اجتماعى برآورده ساخته است، باید براى پیاده کردن مفاهیم عالى آن، از ابزار و ادوات گوناگون بهره بگیریم و از این فرصت کمیاب براى نشر تعالیم دینىِ صحیح استفاده کنیم.
از سوى دیگر باور ما بر آن است که مکتب اهل بیت همان اسلام حقیقى و اصیل است که توسط قرآن و عترت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به دست ما رسیده است، و در حقیقت، روش اهل بیت شاهراهى است که، بدون دخالت دستهاى آلوده،ما را به سرچشمه حقیقت رهبرى مى کند.چنانکه اصول عالى مکتب و نیز انتساب آن به خاندان رسالت (علیهم السلام)در طول تاریخ، جاذبیّتى داشته و دارد که شیفتگان حقیقت را به خود جلب کرده و سبب مى شود که عاشقانه در دفاع از آن جان بازند.
جویندگان حقیقت که مى خواهند حقایق دینى را از طریق آخرین صاحب شریعت آسمانى، پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) و عترت مطهّر آن حضرت ـ سلام اللّه علیهم اجمعین ـ فراگیرند، با مراجعه این نگارش فشرده، چراغى روشن فرا راه خویش خواهند یافت. آرى آنان مى توانند با مطالعه این مجموعه اطمینان آور به واقعیت مکتب اهل بیت(علیهم السلام) دست یافته و براى کسب آگاهى بیشتر نیز به کتابهایى که ارجاع داده مى شود رجوع نمایند.
این نشریه به جهانیان اعلام مى کند که اصول عقاید و معارف دینى اهل بیت در قلمرو عقیده و عمل، همین است که در این منشور آمده است و هرنوع مطلبى که به مانسبت داده شده و با اصول و مفاهیم مندرج در آن مطابق نباشد، تهمتى بیش نبوده و هیچگونه ارزش و اعتبارى نخواهد داشت.
در اینجا دامن سخن را کوتاه کرده و به فضل الهى، در ضمن یک سرى اصول، به تبیین اصول اسلام در مکتب اهل بیت مى پردازیم.
طرح جامع براى بیان اصول عقاید اسلامى، در گرو بیان کلیاتى است درباره طرق معرفت و شناخت، و بینش اسلام نسبت به انسان و جهان. بیان این بخش از مکتب، روشنگر نظر آن، نسبت به مجموعه عالم امکان است و ما در این جا، به منظور پرهیز از اطاله کلام، به فشرده گویى مى پردازیم و طبعاً تفصیل هر یک از این اصول موکول به کتابهاى کلامى است.
در این جا لازم مى دانم از زحمات گرانسنگ جناب حجة الاسلام والمسلمین اقاى ربانى گلپایگانى صمیمانه تشکر کنم، که نویسنده را در نگارش این کتاب یارى نمودند شکر اللّه مساعیه الجمیلة.
جعفر سبحانى
23/10/76 برابر 14 رمضان مبارک 1418
بخش اول
کلیات جهان بینى اسلام
راههاى شناخت در اسلام
اصل نخست:
اسلام براى شناخت جهان و حقایق دینى از سه نوع ابزار بهره مى گیرد و هر یک را در قلمرو خاص خود معتبر مى داند. این ابزار سه گانه عبارتند از:
1. حس که مهمترین آن، حس شنوایى و بینایى است;
2. عقل و خرد که در قلمرو محدودى بر اساس اصول و مبادى ویژه اى به طور قطع ویقین حقیقت را کشف مى کند;
3. وحى که وسیله ارتباط انسانهاى والا و برگزیده با جهان غیب است.
دو راه نخست جنبه عمومى دارد و تمام افراد بشر مى توانند در شناخت جهان از آن دو، بهره بگیرند، همچنانکه در فهم شریعت نیز مؤثر و کارساز مى باشند، در حالیکه راه سوم از آن افرادى است که مورد عنایت خاص خداوند قرار گرفته اند و بارزترین نمونه آن پیامبران الهى مى باشند.(1)
از ابزار حس فقط مى توان در محسوسات استفاده نمود، همچنانکه از خرد در موارد محدودى بهره مى گیریم که مبادى آن را دارا باشد، در حالیکه قلمرو وحى وسیعتر و گسترده تر است و در زمینه هاى مختلف اعم از عقاید و
1 . در روایات اسلامى از افرادى به عنوان «محدَّث» یاد شده است که در جاى خود توضیح داده خواهد شد.
تکالیف نافذ و رهگشاست.
قرآن کریم در باره این ابزار در آیات متعدد سخن گفته است که دونمونه را یادآور مى شویم:
در مورد حس و عقل مى فرماید:
(وَ اللّهُ أَخْرَجکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصارَوَ الأَفْئِدةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ)(نحل/78):خدا شما را از شکمهاى مادرانتان بیرون آورد در حالى که چیزى نمى دانستید، و براى شما گوش و چشم و دل قرار داد تا شکرگزار باشید.
«افئده» در لغت عرب جمع فؤاد است و مقصود از آن، به قرینه سمع و ابصار، عقل و خرد آدمى است. پایان آیه نیز که فرمان به شکرگزارى مى دهد ومى رساند که انسان باید از هر سه قوه بهره بگیرد، زیرا معناى شکر به کار بردن هر نعمتى در جاى مناسب آن است.
در مورد وحى مى فرماید:
(وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاّ رِجالاً نُوحی إِلَیْهِمْ فَاسْئَلُوا أَهْلَ الذِکرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ)(نحل/43): پیش از تو نفرستادیم مگر رجالى را که به آنان وحى مى نمودیم، پس اگر نمى دانید از اهل ذکر بپرسید.
انسان مذهبى در شناخت جهان و مذهب از حس بهره مى گیرد، ولى غالباً ادراکات حسى پایه و زمینه داوریهاى عقل و خرد را مى سازد، همچنانکه از خرد در شناخت خدا و صفات و افعال او بهره گرفته مى شود، ودستاوردهاى هر یک از این سه راه در جاى خود نافذ بوده و در کشف حقیقت معتبر مى باشد.(1)
1 . تزکیه و تصفیه نفس انسان از گناه و آلودگى مایه یک رشته الهامات مى گردد که برخى آن را نیز ابزار شناخت مى دانند.
اصل دوم
دعوت پیامبران الهى در دو چیز خلاصه مى شود:1.عقیده; 2.عمل.
قلمرو عقیده، ایمان به وجود خدا و صفات جمال و جلال و افعال الهى(1) است، چنانکه مقصود از عمل نیز تکالیف و احکامى است که بشر باید به فرمان خداوند زندگى فردى و اجتماعى خود را بر اساس آن استوار سازد.
در مورد عقیده آنچه که مطلوب و مورد نظر است علم و یقین است، و به همین جهت بر هر مسلمانى لازم است در مورد عقاید خود به یقین برسد و نمى تواند در این جا به صِرفِ تقلید از دیگران استناد جوید.
در مورد تکالیف و احکام (عمل)، آنچه مطلوب است تطبیق زندگى بر پایه آنها مى باشد. در اینجا علاوه بر یقین، به طرقى(مانند بهره گیرى از کتاب و سنّت) نیز که مورد تأیید شریعت قرار گرفته است باید استناد نماید; و رجوع به مجتهد جامع الشرایط از جمله طرقى است که مورد امضاى صاحب شریعت مى باشد. ودر آینده در این موضوع نیز بحث وگفتگو خواهیم نمود.
اصل سوم
ما در اثبات عقاید و احکام دینى، از همه راههاى معتبر شناخت بهره مى گیریم، که عقل و وحى دو طریق عمده در این باب مى باشد. مقصود از «وحى» کتاب آسمانى ما قرآن کریم، و احادیثى است که سلسله سند آن به
1 . بر انگیختن پیامبران و تعیین اوصیاء وزنده کردن انسانها پس از مرگ، همگى جلوه هایى از فعل الهى اند.
رسول گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) منتهى مى شود. احادیث ائمه اهل بیت (علیهم السلام)نیز به توضیحى که بعدها داده خواهد شد همگى تحت عنوان «سنت» از حجتهاى الهى مى باشند.
عقل و وحى حجیت یکدیگر را تأیید مى کنند،و اگر به حکم قطعى عقل، حجیت وحى را اثبات مى کنیم وحى نیز به همین گونه حجیت عقل را در قلمرو خاص آن تأیید مى کند.
قرآن کریم در بسیارى از موارد به داورى عقل رهبرى مى کند و مردم را به اندیشیدن و تعقل در شگفتیهاى خلقت دعوت مى فرماید و خود نیز براى اثبات محتواى دعوت خود از عقل کمک مى گیرد. هیچ کتاب آسمانى مانند قرآن به معرفت برهانى ارج نمى نهد، و براهین عقلى در قرآن پیرامون معارف و عقاید فزون از حد است.
ائمه اهل بیت نیز بر حجیت عقل ـ در مواردى که عقل صلاحیت داورى را دارد: تأکید کرده اند و امام هفتم موسى کاظم (علیه السلام) وحى را حجت ظاهرى و خرد را حجت باطنى شمرده است.(1)
اصل چهارم
از آنجا که وحى یک دلیل قطعى است و خرد هم چراغى است که خداوند در درون هر انسانى روشن ساخته است، هرگز نباید میان این دو حجت الهى تعارض رخ دهد، و اگر احیاناً در موردى تعارضى بدوى به نظر رسید، باید بدانیم یا برداشت ما از دین در آن مورد صحیح نبوده و یا در مقدمات دلیل عقلى، اشتباهى رخ داده است.چه، خداوند حکیم هیچگاه
1 . إنّ للّه على الناس حجّتین: حجّة ظاهرة و حجّة باطنة، فأمّا الظاهرة فالرسل و الأنبیاء و الأئمّة، و أمّا الباطنة فالعقول. کلینى، کافى:1/16.
بشر را به دو راه متعارض دعوت نمى کند.
همان گونه که تعارض حقیقى میان عقل و وحى متصور نیست، بین «علم» و «وحى» نیز هرگز تعارض رخ نخواهد داد، و اگر در مواردى میان آن دو، نوعى تنافى به چشم خورد، باز باید گفت یا برداشت ما از دین در موارد مزبور صحیح نبوده و یا اینکه علم به مرحله قطعیت نرسیده است.غالباً نیز منشأ تعارض همین شق دوم است، که فرضیه هاى علمى عجولانه به صورت علم قطعى تلقى مى شود، آنگاه تصور تعارض پیش مى آید.
اصل پنجم
در مورد قوانین حاکم بر نظام هستى، که حقیقتى مستقل از اندیشه و تصورات ما دارند، حقیقت مقوله اى، ابدى و جاودانه است. بدین معنى که، اگر انسان از طریق یکى از ابزار شناخت، واقعیتى را به عنوان «حقیقت» کشف کرد، باید گفت براى همیشه، حق و استوار است، و اگر در کشف واقعیتى، بخشى از معلوم، مطابق با حقیقت باشد و بخش دیگر خطا، آن بخشى که حقیقت دارد براى همیشه حقیقت است و با دگرگونى شرایط محیط، واقعیت عوض نمى گردد. به دیگر بیان، نسبیّت در حقیقت به این معنى که شناختى در زمانى عین حقیقت بوده و در زمان دیگر خطا باشد، در شناخت مربوط به تکوین متصور نیست: اگر حاصل ضرب 2×2 چهار است، مطلقاً چنین است و اگر نیست مطلقاً چنین نیست،و نمى تواند شناختى در مرحله اى عین حقیقت باشد و در مرحله دیگر جامه خطا بپوشد.
نسبیت در شناخت، در امورى متصور است که واقعیتى جز اندیشه و تصویب انسان ندارند. مثلاً جوامعى که در کیفیت اداره کشور از وحى الهى الهام نمى گیرند، در گزینش شیوه حکومتى خود، مختار و آزادند، اگر روزى
بر شیوه اى اتفاق کردند، تا زمانى که بین آنان در این مسئله اتفاق برقرار است آن شیوه حقیقت بوده و اگر روزى بر خلاف آن توافق کردند حقیقت، شیوه دوم خواهد بود. در عین حال، هر یک از شناختها در ظرف خود عین حقیقت مى باشند. ولى امورى که براى خود در خارج ذهن، جایگاه مشخص و مرزبندى شده دارد، اگر به صورت صحیح در افق ادراک قرار گیرند، براى ابد صحیح و استوارند، و خلاف آن نیز همواره باطل و بى پایه مى باشد.
هستى از دیدگاه اسلام
اصل ششم
جهان ـ به معناى ما سوى اللّه ـ مخلوق خداوند بوده و کائنات لحظه اى از خداوند بى نیاز نبوده و نخواهند بود.اینکه مى گوییم جهان مخلوق خدا است بدین معناست که جهان به اراده او آفریده شده و نسبت آن با خدا نسبت تولیدى از قبیل پدر و فرزند نیست، چنانکه مى فرماید:(لَمْ یَلِدْوَ لَمْ یُولَدْ)(اخلاص/3).
اصل هفتم
نظام کنونى جهان نظامى ابدى و جاودانه نیست، بلکه پس از مدتى که خدا از ساعت و زمان آن آگاه است،نظام موجود جهان برهمخورده و نظام دیگرى پدید مى آید، که همان نظام معاد و عالم اخروى است، چنان که مى فرماید: (یومَ تُبَدَّلُّ الأرضُ غَیرَ الأرضِ و السَّمواتُُ و بَرزُوا للّهِ الواحدِ القهّارِ) (ابراهیم/48): روزى که زمین و آسمانها دگرگون مى شوند و در پیشگاه خداوند قهار حاضر مى شوند. در کلامى نیز که گفته مى شود« همگى از خداییم و به سوى او باز مى گردیم»، اشارتى به همین حقیقت نهفته است:(إِنّا للّه و إِنّا إِلیه راجِعُون)(بقره/156).