بخش دوم
کلیات عقاید
1
توحید و مراتب آن
اصل بیست و هفتم
اعتقاد به وجود خدا، اصل مشترک میان همه شرایع آسمانى مى باشد، و اصولاً فصلِ ممیّزِ انسان الهى (پیرو هر شریعتى که مى خواهد باشد)از فرد مادى در همین امر نهفته است.
قرآن کریم وجود خدا را امرى روشن و بى نیاز از دلیل مى داند، وهرگونه شک و تردید در این باره را بى مورد تلقى مى کند. چنانکه مى فرماید: (أَفِی اللّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّمواتِوَ الأَرضِ)(ابراهیم/10).
در عین روشن بودن وجود خدا، قرآن براى کسانى که مى خواهند از طریق تفکر واستدلال، خدا را بشناسند و شک و تردیدهاى احتمالى را از ذهن خویش بزدایند، راههایى را پیش روى آنان گشوده است که مهمترین آنها طرق زیر است:
1. احساس وابستگى و نیازمندى انسان به موجودى برتر که در شرایط ویژه اى خود را نشان مى دهد، و این همان نداى فطرت انسانى است که اورا به سوى مبدء آفرینش فرا مى خواند.قرآن مى فرماید:
(فَأَقِمْ وَجْهَکَ للدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللّهِ الّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها) (روم/30).
نیز مى فرماید:(فَإِذا رَکِبُوا فِی الفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلصینَ لَهُ الدّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلى البَرِّ إذا هُمْ یُشْرِکُونَ)(عنکبوت/65): آنگاه که در کشتى مى نشینند ]و کشتى آنان، در تلاطم امواج سهمگین دریا، در آستانه غرق شدن قرار مى گیرد[ خالصانه خدا را مى خوانند، ولى آنگاه که آنان را به ساحل نجات رساند، شرک مىورزند.
2. دعوت به مطالعه عالم طبیعت و تأمل در شگفتیهاى آن که نشانه هاى روشن وجود خداوند است; نشانه هایى که حاکى از مداخله علم و قدرت وتدبیر حکیمانه در جهان هستى است:
(إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمواتِوالأَرضِ وَاخْتلافِ اللّیِل والنَّهارِ لآیات لأُولی الأَلبابِ)(آل عمران/190): بدرستى که در آفرینش آسمانها و زمین و گردش شب و روز نشانه هایى براى خردمندان است.
آیات مربوط به این امر، بسیار است و ما به عنوان نمونه به ذکر همین آیه بسنده مى کنیم.
بدیهى است آنچه گفتیم بدین معنا نیست که راه خداشناسى منحصر به همین دو راه است، بلکه براى اثبات وجود خدا دلایل بسیارى وجود دارد که متکلمان اسلامى در کتب کلامى خود آورده اند.
مراتب توحید
همه شرایع آسمانى بر اساس توحید و یکتاپرستى استوار بوده، وبارزترین اصل مشترک در میان آنها اعتقاد به توحیداست; هرچند در میان پیروان برخى از شرایع انحرافاتى در این عقیده مشترک رخ داده است.ذیلاً با الهام از قرآن کریم و احادیث اسلامى و به کمک برهان عقلى، مراتب توحید را بیان مى کنیم:
اصل بیست و هشتم
نخستین مرتبه توحید، توحید ذاتى است. توحید ذاتى دو تفسیر دارد:
الف ـ ذات خداوند یکتا و بى همتا است و براى او مثل و مانندى متصور نیست.
ب ـ ذات خداوند بسیط است و هیچگونه کثرت و ترکیبى در آن راه ندارد.
امیرمؤمنان على (علیه السلام) در بیان دو معناى فوق چنین فرموده است:
1. هو واحد لیسَ له فی الأشیاء شبه: او یکتا است و براى او در میان موجودات مانندى نیست.
2. و انّه عزّوجلّ أحدیّ المعنى لا ینقسِمُ فی وجود ولاوَهْم ولاعقْل.(1): او «اَحَدِىُّ المعنى» است یعنى نه در خارج و نه در وهم و نه در عقل براى او، جزءْ متصور نیست.
سوره توحید، که بیانگر عقیده مسلمانان درباره توحید است، به هر دو مرحله (اخلاص) اشاره دارد: به قسم نخست با آیه (وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفْواً أَحَد) و به قسم دوم با آیه (قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَد).
بنابر آنچه گفتیم، تثلیث مسیحیت (خداى پدر، خداى پسر، خداى روح القدس) از نظر منطق اسلامى باطل است، و در آیاتى از قرآن کریم نادرستى آن بیان شده است، چنانکه در کتب کلامى نیز مشروحاً در این باره بحث گردیده است و ما در اینجا به یک بیان بسنده مى کنیم و آن اینکه:
تثلیث، به معناى سه خدایى، از دو حال بیرون نیست: یا هر یک از این سه خدا، داراى وجود و شخصیت جداگانه اى هستند، یعنى هر یک واجد کلّ
1 . توحید، صدوق، ص84، باب 3، حدیث 3.
الوهیت مى باشد; در این صورت با توحید ذاتى به معنى نخست(براى او نظیرى نیست) مخالف است، ویا این سه خدا داراى یک شخصیت بوده، و هر یک جزئى از آن را تشکیل مى دهند; در این صورت نیز مستلزم ترکیب بوده و با معنى دوم توحید ذاتى ( او بسیط است) مخالف خواهد بود.
اصل بیست و نهم
دومین مرتبه توحید، توحید در صفات ذاتى خداوند است. ما خدا را واجد همه صفات کمالى مى دانیم، وعقل و وحى بر وجود این کمالات در ذات بارى دلالت مى کنند. بنابر این خداوند: عالم، قادر، حىّ، سمیع، بصیر و... است. این صفات از نظر مفهوم با یکدیگر تفاوت دارند و آنچه را که ما از کلمه «عالِم» مى فهمیم غیر آن چیزى است که از واژه «قادر» درک مى کنیم، ولى سخن در جاى دیگر است و آن اینکه، همان طور که این صفات در مفهوم با یکدیگر مغایرت دارند، آیا در واقعیت خارجى، یعنى در وجود خدا، نیز مغایرت دارند یا متحدند؟
در پاسخ باید گفت، از آنجا که مغایرت آنها در ذات خداوند، ملازم با کثرت و ترکیب در ذات الهى است، قطعاً باید گفت صفات مزبور، در عین اختلاف در مفهوم، در مقام عینیت، وحدت دارند.به دیگر تعبیر: ذات خداوند در عین بساطت همه این کمالات را دارا مى باشد، و آنچنان نیست که بخشى از ذات خدا را علم، بخشى دیگر را قدرت، و بخش سوم را حیات تشکیل دهد. و به تعبیر محققان:بل هو علمٌ کلُّه و قدرة کُلُّهُ وحیاةٌ کُلُّهُ....(1)
بنابر این صفات ذاتى خداوند، در عین قدیم و ازلى بودن، عین ذات او مى باشد،و نظریه کسانى که صفات حق را ازلى و قدیم، ولى زاید بر ذات
1 . صدر المتألهین، أسفار أربعه، ج6، ص135.
مى دانند درست نیست چه، این نظریه در حقیقت از تشبیه صفات خدا به انسان سرچشمه گرفته و از آنجا که صفات در انسان، زاید بر ذات او مى باشد، تصور شده است که در خدا نیز اینچنین است.
امام صادق (علیه السلام) مى فرماید:«لم یزل اللّهـ جلّوعزّ ـ ربنا والعلمُ ذاتُه ولا معلومَ، والسمعُ ذاتُه ولا مسْموعَ، والبصرُ ذاتُه ولا مُبصِر، والقدرةُ ذاتُه ولا مقدور»(1):خداوند از ازل پروردگار ما بوده و هست، و پیش از آنکه معلوم، مسموع، مبصر و مقدورى وجود داشته باشد، علم، سمع، بصر و قدرتْ عین ذات او بود.
امیرمؤمنان (علیه السلام) نیز در بیان وحدت صفات حق با ذات وى چنین مى فرماید: «وَکمالُ الإخلاصِ له نفیُ الصفاتِ عنْه، لشهادةِ کلِّ صفة أنّها غیرُ الموصوفِ وشهادةُ کلِّ موصوف أنّها غیرُ الصفة»(2): کمال اخلاص در توحید این است که صفات (زاید بر ذات) را از او نفى کنیم، زیرا هر صفتى بر تغایرش با موصوف، وهر موصوفى بر جداییش از صفت گواهى مى دهد.(3)
اصل سى ام
مرتبه سوم توحید، توحید در خالقیت و آفریدگارى است. یعنى جز خداوند آفریدگار دیگرى وجود ندارد و آنچه که لباس هستى مى پوشد مخلوق و
1 . توحید، صدوق، ص139، باب 11، حدیث1.
2 . نهج البلاغه، خطبه 1.
3 . برخى به دلیل بى اطلاعى، این نظریه را، نظریه «معطله» خوانده اند، در حالیکه «معطله» به کسانى گفته مى شود که صفات جمال را براى ذات خداوند اثبات نمى کنندو لازمه کارشان خلو ذات خداوند از کمالات وجودى است. این عقیده نادرست هیچ ربطى به نظریه عینیت صفات با ذات ندارد، بلکه نظریه عینیت در عین اثبات صفات جمال براى خداوند، از اشکالاتى نظیر تعدد قدما که در قول به زیادى صفات بر ذات است، مبرا مى باشد.
آفریده او است.قرآن بر این وجه از توحید تأکید دارد و مى فرماید:
(قُلِ اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیء وَ هُوَ الواحِدُ القَهّارُ)(رعد/16): او است آفریدگار هر چیز، و او است یگانه غالب.
(ذلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ خالِقُ کُلّ شَیء لا إِلهَ إِلاّ هُوَ)(غافر/62): خدا پروردگار شما است که آفریننده هر چیز است، جز او خدایى نیست.
علاوه بر وحى، خرد نیز بر توحید در «خالقیت» گواهى مى دهد، زیرا ما سوى اللّه ممکن و نیازمند است و طبعاً رفع نیاز و تحقق خواسته هاى وجودى او از جانب خدا خواهد بود.
توحید در خالقیت، البته به معنى نفى اصل سببیّت در نظام هستى نیست، زیرا تأثیر پدیده هاى امکانى در یکدیگر، منوط به اذن الهى بوده،و وجودسبب و نیز سببیت اشیا ـ هر دو ـ از مظاهر اراده او به شمار مى روند. اوست که به خورشید و ماهْ گرمى و درخشندگى عنایت کرده است، وهرگاه نیز بخواهد این تأثیرگذارى را از آنها مى گیرد. از این جهت او آفریدگارى یکتا و بى همتا است.
همان گونه که در اصل هشتم اشاره شد، قرآن نیز نظام سببیت را تأیید کرده است. چنانکه مى فرماید:(اللّهُ الّذِی یُرْسِلُ الرِیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ) (روم/48): خدایى که بادها را مى فرستد، آنگاه باد ابر را برمى انگیزد.سپس خدا آن را در آسمان به هر نحو که بخواهد مى گستراند. در آیه فوق صریحاً به تأثیر باد در تحریک و راندن ابرها تصریح شده است.
شمول دایره خالقیت خدا نسبت به همه پدیده ها، مستلزم آن نیست که کارهاى زشت بندگان به خدا نسبت داده شود. زیرا هر پدیده، به حکم اینکه یک موجود امکانى است، نمى تواند بدون استناد به قدرت و اراده کلّى خدا
جامه هستى بپوشد، ولى در مورد انسان باید افزود از آنجا که وى موجودى مختار (1) و صاحب اراده بوده و در فعل خود، به تقدیر الهى، نقش تصمیم گیرى دارد، چگونگى شکل پذیرى فعل از نظر طاعت و معصیت مربوط به نحوه تصمیم گیرى و اراده او است.
به تعبیر دیگر: خدا هستى بخش است، و هستى به صورت مطلق، از او و مستند بدوست و از این نظر هیچ قبحى در کار نیست. چنانکه فرمود:(الّذی أحْسَنَ کلّ شیء خَلَقَه) (سجده/7) ولى این نحوه تصمیم گیرى انسان است که موجب مطابقت یا عدم مطابقت آن با معیارهاى عقل و شرع مى گردد. براى توضیح بیشتر مسئله، دو فعل از افعال انسان مانند: «خوردن» و « نوشیدن» را در نظر بگیرید. این دو فعل، از آنجا که سهمى از هستى دارند، به خدا مستند مى باشند، ولى از این نظر که وجود و هستى در آنها در قالب «اکل» و «شرب» درآمده و انسان با فعالیت اختیارى اعضاى خود آن را، به این شکل درآورده است، باید مربوط به فاعل باشد، زیرا به هیچ عنوان نمى توان این دو فعل را با این قالب و شکل به خدا نسبت داد. بنابر این خدا مُعطىِ وجود، وانسان آکل و شارب و فاعل و انجام دهنده کار است.
اصل سى ویکم
چهارمین مرتبه توحید، توحید در ربوبیت و تدبیر جهان و انسان است، توحید ربوبى دو قلمرو دارد:
1. تدبیر تکوینى;
2. تدبیر تشریعى.
1 . درباره اختیار انسان در مبحث عدل سخن خواهیم گفت.
از تدبیر تشریعى در اصلى جداگانه سخن خواهیم گفت.فعلاً به توضیح توحید در قلمرو تدبیر تکوینى مى پردازیم.
مقصود از تدبیر تکوینى، کارگردانى جهان آفرینش است، بدین معنا که اداره جهان هستى ـ بسان ایجاد و احداث آن ـ فعل خداوند یکتاست. درست است که در کارهاى بشرى تدبیر از احداث تفکیک پذیر است، مثلاً فردى کارخانه اى را مى سازد و دیگرى آن را اداره مى کند، ولى در عالم آفرینش، آفریدگار و کارگردان یکى است، و نکته آن این است که تدبیر جهان جدا از آفرینشگرى نیست.
تاریخ انبیا نشان مى دهد که مسئله توحید در خالقیت مورد مناقشه امتهاى آنان نبوده و اگر شرکى در کار بوده است، نوعاً مربوط به تدبیر و کارگردانى عالم و به تبع آن عبودیت و پرستش مى شده است. مشرکان عصر ابراهیم خلیل (علیه السلام) تنها به یک خالق اعتقاد داشتند، ولى به غلط مى پنداشتند که ستاره، ماه یا خورشید ارباب و مدبّر جهانند، و مناظره ابراهیم نیز با آنان در همین مسئله بوده است.(1)
چنانکه در زمان یوسف نیز، که پس از ابراهیم مى زیست، باز شرک مربوط به مسئله ربوبیت بوده است ـ تو گویى خدا پس از آفرینش جهان، کارگردانى آن را به دیگران سپرده است ـ این مطلب از گفتگوى یوسف با مصاحبان زندانى او به دست مى آید. آنجا که به آنان مى گوید: (ءَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الواحِدُ القَهّارُ)(یوسف/39).
همچنین از آیات قرآن استفاده مى شود که مشرکان عصر رسالت قسمتى از سرنوشت خود را در دست معبودهاى خود مى دانستند. چنانکه مى فرماید:
1 . انعام/76ـ78.
(وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً)(مریم/81): جز خدا، خدایانى براى خود برگزیدند تا مایه عزت آنان باشند.
نیز مى فرماید:(واتّخذُوا مِنْ دونِ اللّه آلهةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرونَ * لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُندٌ مُحْضَرونَ)(یس/74ـ75): جز خدا، خدایانى را برگزیدند تا به پیروزى برسند، توانایى یارى دادن به آنها را ندارند، ولى مشرکان بسان سپاهى در خدمت بتها مى باشند.
قرآن در آیات متعدد به مشرکان هشدار مى دهد که شما چیزهایى را مى پرستید که قادر نیستند به خود و نیز به پرستش کنندگان خود سود و زیانى برسانند. این دسته از آیات حاکى از آن است که مشرکان عصر پیامبر معتقد به سود و زیان رساندن معبودان خود بوده اند،(1) واین امر انگیزنده آنان به پرستش بتها بود. این آیات و نظایر آنها که بیانگر عقاید مشرکان در عصر رسالت مى باشد، حاکى است که آنان در عین اعتقاد به توحید در خالقیت، در قسمتى از امور مربوط به ربوبیت حق، مشرک بوده و معبودهاى خود را در آن امور مؤثر مى دانستند.قرآن براى بازدارى آنان از پرستش بتها، انگیزه مزبور را باطل مى کند و مى گوید:معبودهاى شما کمتر از آنند که بتوانند چنین نقشى داشته باشند.
در برخى از آیات مشرکان را نکوهش مى کند که براى خداوند، نظیر و همانند تصویر کرده و آنها را به اندازه خدا دوست مى دارند:(وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ)(بقره/165) یعنى برخى از مردم براى خدا همتایانى برگزیده و آنان را بسان خدا دوست مى دارند.
نکوهش در قرار دادن «ندّ» براى خدا، در آیات دیگر (2) نیز وارد شده و از
1 . یونس/ 18 و فرقان/ 55.
2 . بقره/21، ابراهیم/30، سبأ /33، زمر/8، فصّلت/9.
آیات مزبور برمى آید که مشرکان براى آنها شئونى مانند شئون خدا مى اندیشیدند، سپس به خیال داشتن چنین مقامات آنها را دوست داشته و پرستش مى کردند. به دیگر سخن: چون آنها را، از برخى از جهات «ندّ» و «نظیر» و «مثل» خدا مى پنداشتند، از این جهت به پرستش آنها مى پرداختند.
قرآن از زبان مشرکان در روز رستاخیز نقل مى کند که آنان در نکوهش خود و بتها چنین مى گویند:(تَاللّهِ إِنْ کُنّا لفی ضَلال مُبین * إِذْ نُسَویکُمْ بِرَبِّ العالَمینَ) (شعـراء/97ـ 98): به خـدا سوگند ما در گمراهى آشکارى بودیم،زمانى که شماها (بتان)را با خدا یکسان مى گرفتیم.
آرى دایره ربوبیت حق بسیار گسترده است، از این جهت مشرکان معاصر با رسولخدا(صلى الله علیه وآله وسلم)در مورد امور مهمى چون رزق، احیا و اماته، و تدبیر کلى جهانْ موحد بودند.
چنانکه مى فرماید: (قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماء وَ الأَرض أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الأَبْصارَ وَمَنْ یُخْرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّت مِنَ الحَیّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ الأَمْر فَسَیَقُولُونَ اللّه فَقُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ)(یونس31):بگو کیست که شما را از آسمان و زمین روزى مى دهد، کیست که صاحب اختیار گوشها و چشمهاى شما است، کیست که زنده را از مرده، و مرده را از زنده خارج مى سازد، وکیست که امر آفرینش را تدبیر مى کند؟
همگى مى گویند: خدا. بگو،پس چرا پروا نمى کنید؟!
(قُلْ لِمَنِ الأَرْض وَ مَنْ فِیها إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ* سَیَقُولُونَ للّهِ قُلْ أَفَلا تَذَکَّرُونَ * قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمواتِ السَبْعِ وَ رَبُّ العَرْشِ العَظیمِ * سَیَقُولونَ للّهِ قُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ)(مؤمنون/84ـ87).
بگو، زمین وآنچه که در آن است از آن کیست (بگویید) اگر مى دانید.
مؤکَّداً مى گویند از آنِ خداست، بگو پس چرا یادآور نمى شوید.بگو پروردگار هفت آسمان و پروردگار عرش بزرگ کیست؟ قطعاً مى گویند خدا. بگو پس چرا پروا نمى کنید؟!
ولى همین افراد، به حکم آیات سوره مریم و یس، که قبلاً متذکر شدیم، در مواردى مانند پیروزى در جنگ، مصونیت از خطر در سفر، و نظایر آن، معبودان خویش را مؤثر در سرنوشت جهان مى انگاشتند و روشنتر آنکه شفاعت را حق آنان دانسته و معتقد بودند که آنان مى توانند بدون اذن خدا شفاعت کنند و شفاعت آنان مؤثر خواهد بود.
بنابراین منافات ندارد که برخى از افراد، در بعضى امور، تدبیر را از آنِ خدا دانسته و موحد باشند، ولى در امور دیگر مانند شفاعت، سود و زیان، و عزت و مغفرت، تدبیر و سر رشته دارى برخى از امور را در اختیار معبودهایى دانسته و به تأثیر گذارى آنها معتقد باشند.
آرى، گاهى، مشرکان براى توجیه شرک ورزى وبت پرستى خود مى گفتند: پرستش ما به خاطر این است که از این طریق به خدا نزدیک شویم (یعنى ما آنها را در زندگى خود مؤثر نمى دانیم). قرآن این توجیه را از آنان چنین نقل مى کند:(ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى): بتها را جز براى نزدیک شدن به خدا نمى پرستیم. ولى در ذیل آیه یادآور مى شود که آنان در این ادعا دروغ مى گویند چنان که مى فرماید:(إِنَّ اللّهَ لا یَهْدی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفّار) (زمر/3): خدا دروغگوى کفر پیشه را هدایت نمى کند.
امّا توحید در ربوبیت، به معنى کشیدن خط بطلان بر هر نوع اندیشه تدبیر مستقل از اذن الهى ـ اعم از کلى و جزئى ـ براى غیر خدا در مورد انسان و جهان است.منطق توحیدى قرآن، با ابطال اندیشه هر نوع تدبیر مستقل است و به خاطر انحصار تدبیر به خدا، عبادت غیر خدا را مردود مى شمارد.