شده و به نفس بوزینه تبدیل گردیده است».(1)
سؤال دوم: برخى از نویسندگان قول به رجعت را نشأت گرفته از قول به تناسخ پنداشته اند.(2) آیا اعتقاد به رجعت مستلزم تناسخ نیست؟
پاسخ : چنانکه در جاى خود خواهیم گفت، رجعت، به عقیده اکثر علماى شیعه امامیه، این است که عده اى از اهل ایمان و کفر در آخر الزمان بار دیگر به این جهان باز خواهند گشت و بازگشت آنان مانند احیاى مردگان است که به وسیله حضرت مسیح(علیه السلام) صورت مى گرفت(3) ویا بسان زنده شدن عُزَیْر پس از یکصد سال (4). بنابر این ، عقیده به رجعت، هیچ ربطى به مسئله تناسخ ندارد و ما در بحث از رجعت در این باره توضیح بیشترى خواهیم داد.
اصل یکصد و یازدهم
در سخنان علما، به پیروى از قرآن، مسئله اى به نام «اشراط السّاعة» مطرح شده است که مقصود از آن علائم و نشانه هاى رستاخیز است.
علائم رستاخیز به دو نوع تقسیم مى شوند:
الف ـ حوادثى که پیش از وقوع قیامت و به هم خوردن نظام آفرینش صورت مى پذیرد و در زمان وقوع آنها هنوز انسانها در روى زمین زندگى مى کنند. کلمه «اشراط الساعة» غالباً به این قسم از رخدادها اطلاق مى شود;
ب ـ حوادثى که مایه به هم خوردن نظام آفرینش مى گردد، که بیشترین آنها در سوره هاى تکویر، انفطار، انشقاق، و زلزله ذکر شده است.
1 . المیزان، طباطبائى، 1/209.
2 . فجر الإسلام، احمد امین مصرى، ص 377.
3 . آل عمران/49.
4 . بقره/259.
علائم قسم نخست به طور اجمال عبارتند از:
1. بعثت پیامبر خاتم (صلى الله علیه وآله وسلم)(محمد/18);
2. شکستن سد یأجوج و مأجوج(کهف/98ـ99);
3. پوشیده شدن آسمان توسط دودى غلیظ (دخان/10ـ16);
4. نزول حضرت مسیح (علیه السلام) (زخرف/57ـ61);
5. خروج جنبده اى از دل زمین(نمل/82).
تفصیل این علائم را بایستى در کتابهاى تفسیر و حدیث جستجو کرد.
درباره نشانه هاى قسم دوم نیز قرآن بتفصیل از تغییر اوضاع و فروپاشى خورشید، ماه، دریاها، کوهها، و زمین و آسمان سخن گفته، و اجمال آن این است که طومار نظام موجود درهم پیچیده مى شود و نظام دیگرى پدید مى آید که جلوه اى از قدرت تامّه الهى است ، چنانکه مى فرماید:(یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرضُ غَیرَ الأَرضِ وَ السَّمواتُ وَبَرَزُوا للّهِ الواحِدِ القَهّارِ) (ابراهیم/48): روزى که زمین و آسمانها دگرگون مى شوند، و مردم در پیشگاه خداى یکتاى قدرتمند حاضر مى شوند.
اصل یکصد و دوازدهم
قرآن کریم از حادثه اى به نام «نفخ صور» گزارش مى دهد، که در دو نوبت رخ خواهد داد:
الف ـ نفخ صورى که مایه مرگ همه جانداران در آسمان و زمین مى گردد(مگر آن کس که خدا بخواهد);
ب ـ نفخ صورى که سبب احیاى مردگان وحضور آنان در پیشگاه الهى(1) مى شود. چنانکه مى فرماید:
(وَ نُفِخَ فِی الصُّور فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمواتِ وَ مَنْ فِی الأَرضِ إِلاّ مَنْ شاءَ اللّه ثُمَّ نُفِخَ فیها أُخرى فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ)(زمر/68): در صور دمیده مى شود، وبر اثر آن، جز آنکه خداى بقاى او را خواسته است، هرکه در آسمانها و زمین است یکسر مدهوش مرگ مى شوند، سپس بار دیگر در صور دمیده مى شود و ناگهان مردمان (از خواب مرگ) برخاسته و در صحنه محشر نظاره گر (سرنوشت خود) مى گردند.
قرآن کریم در خصوص حشر و نشر انسانها در روز رستاخیز مى گوید: (یَخْرُجُونَ مِنَ الأَجداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ) (قمر/7): مردگان بسان ملخهاى پراکنده از قبرها بیرون مى آیند.
اصل یکصد و سیزدهم
پس از زنده شدن مردگان و ورود آنها به عرصه قیامت، قبل ازورود به بهشت و دوزخ امورى چند تحقق خواهد یافت که قرآن و احادیث از آنها خبر داده است:
1. به حساب اعمال افراد، با شیوه اى خاص رسیدگى مى شود، که یکى از راههاى آن همان دادن نامه اعمال هرکس به دست او است. (اسراء/13ـ14).
1 . بنابر این آیه مبارکه( إِنْ کانَتْ إِلاّ صَیْحَةً واحِدة فَإِذا هُمْ جَمیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُون) (یس/53) بیانگر واقعیت نفخ صور در آیه 51 است که مى فرماید: (وَنُفِخَ فِی الصُّور فَإِذا هُمْ مِنَ الأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ یَنْسِلُون) و معنى آیه این است که نفخه صور دوم جز یک فریاد نیست، که پس از آن ناگهان همگان نزد ما حاضر خواهند بود.
2. گذشته از اینکه در نامه اعمال هرکس، ریز و درشت کارهاى وى مذکور و منعکس است، گواهانى نیز از خارج و داخل وجود آدمى، در روز رستاخیز بر اعمال دنیوى او شهادت مى دهند.
گواهان خارجى عبارتند از: خدا (آل عمران/98)، پیامبر هر امت (نحل/89)، پیامبر اسلام (نساء/41)، نخبگانى از امت اسلامى (بقره/143)، فرشتگان الهى (ق/18)، و زمین (زلزله/4ـ5).
گواهان داخلى نیز عبارتند از: اعضا و جوارح انسان (نور /24، فصلت/20ـ21)، وتجسم خود اعمال (توبه/34ـ35).
3. براى رسیدگى به حساب اعمال انسانها، افزون بر آنچه گفتیم، میزانهاى عدل برپا مى شود و هرکس دقیقاً به آنچه که استحقاق دارد مى رسد، چنانکه مى فرماید: (وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ القِسْطَ لِیومِ القِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفسٌ شَیئاً وَ إِنْ کانَ مِثقالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل أَتَینا بِها و کَفى بِنا حاسِبینَ)(انبیاء/47): روز قیامت ترازوهاى عدل را برپا مى داریم و بهیچوجه به کسى ستم نمى شود. اگر عمل حتى به وزن خردلى نیز باشد، آن را به حساب مى آوریم، و حساب رسى ما کفایت مى کند.
4. از روایات اسلامى استفاده مى شود که در روز رستاخیز گذرگاهى عمومى وجود دارد که همگان باید از آن عبور کنند.به این گذرگاه، در لسان روایات، صراط گفته شده است، که مفسران آیه 71ـ72 سوره مریم(1) را نیز ناظر بر آن دانسته اند.
1 . (وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاّوارِدُها کانَ عَلى رَبِّکَ حَتْماً مَقْضیّاً * ثُمَّ نُنَجّی الَّذینَ اتَّقَوا وَ نَذَرُ الظّالِمینَ فِیها جِثیّاً) (مریم/71ـ72): هیچیک از شماها نیست مگر اینکه وارد آن (دوزخ) مى شود، واین مطلب حکم قطعى خداوند است. سپس پرهیزگاران را نجات مى دهیم، وستمگران را که به زانو در آن درافتاده اند، رها مى کنیم. در تفسیر این آیه نظر دیگرى هست که تفصیل آن را در کتاب پرسش ها و پاسخ ها آوردیم.
5. میان بهشتیان و دوزخیان حائلى وجود دارد که قرآن از آن به «حجاب» تعبیر مى کند.نیز در روز رستاخیز انسانهاى والایى بر نقطه اى مرتفع قرار دارند، که بهشتیان و دوزخیان را از سیماى هر یک مى شناسند، چنانکه مى فرماید: (وَ بَیْنَهما حِجابٌ وَ عَلى الأَعرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسیماهُمْ)(اعراف/46): میان آن دو حجاب وحائلى است و در نقاط بلند عرصه محشر مردانى قرار دارند که هر شخصى را از سیمایش مى شناسند. این انسانهاى والا، به حکم روایات ما، پیامبران و اوصیاى شریف آنان مى باشند.
6. زمانى که حسابرسى به پایان رسیده و سرنوشت افراد روشن مى شود، آفریدگار جهان پرچمى را که به آن «لواء الحمد»مى گویند به دست پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) مى دهد، و آن حضرت پیشاپیش بهشتیان به سوى بهشت حرکت مى کند.(1)
7. در روایات متعدد، از وجود حوض بزرگى در صحراى محشر خبر داده شده که به حوض کوثر معروف است; پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)قبل از همگان کنار حوض مزبور مى آید، و رستگاران امّت، به وسیله پیامبر و اهل بیت مکرّم ـ سلام اللّه علیهم اجمعین ـ از آن آب مى نوشند.
اصل یکصد و چهاردهم
یکى از عقاید مسلّم اسلامى، شفاعت شافعان در روز قیامت است که به اذن الهى انجام مى یابد. شفاعت در مورد افرادى صورت مى گیرد که پیوند خود را بکلى با دین و خداى متعال قطع نکرده و قابلیت آن را دارند که، با وجود آلودگى به برخى گناهان، به برکت شفاعت شافعان بار دیگر مشمول رحمت حق شوند. عقیده به شفاعت از قرآن و سنت گرفته شده که ذیلاً به آنها
1 . بحار الأنوار، ج8، باب 18، احادیث 1تا 12; مسند احمد، 1/281، 295و 3/144.
اشاره مى کنیم:
الف ـ شفاعت در قرآن:
آیات قرآن حاکى از وجود اصل شفاعت در روز رستاخیز بوده و این کتاب شریف به اصل شفاعت، و منوط بودن آن به اذن و رضاى خداوند، تصریح دارد:(وَلا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى)(انبیاء/28): شافعان جز در حق کسانى که خدا مى پسندد، شفاعت نمى کنند. در آیه دیگر مى فرماید: (ما مِنْ شَفِیع إِلاّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ)(یونس/3). بنابر این اصل شفاعت (البته با اذن و رضاى خداوند)از نظر قرآن، امرى قطعى و واقعیتى مسلّم است.
حال ببینیم شفاعت کنندگان چه کسانى هستند؟
از برخى آیات استفاده مى شود که فرشتگان از شافعانند، چنانکه مى فرماید: (وَ کَمْ مِّنْ مَّلَک فی السّمواتِ لا تُغْنی شَفاعَتُهُمْ شَیئاً إِلاّ مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرضى) (نجم/26): چه بسیار فرشتگانى در آسمانها هستند که شفاعت آنان جز پس از اذن خداوند، در مورد آن کس که مشیت و رضایت الهى به (رستگارى وى) تعلق گیرد، سود نمى بخشد.
مفسران در تفسیر آیه (عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً) (اسراء/79): امید است که پروردگارت تو را به مقام پسندیده اى برانگیزد، مى گویند مقصود از مقام محمود، همان مقام شفاعت براى پیامبر اسلام است.(1)
ب ـ شفاعت در روایات:
گذشته از قرآن، در کتب حدیث نیز روایات بسیارى درباره شفاعت پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)نقل شده است که به برخى از آنها اشاره مى کنیم:
1 . المیزان:13/191ـ192; مجمع البیان:10/549.
1. پیامبر مى فرماید: «إنّما شفاعتی لأهل الکبائر من أُمّتی»(1): شفاعت من مخصوص مرتکبان کبایر از امتم مى باشد. ظاهراًعلت اینکه شفاعت را مخصوص مرتکبان کبایر دانسته این است که خداوند صراحتاً در قرآن وعده داده که هرگاه انسانها از گناهان کبیره اجتناب ورزند، آنها را خواهد بخشید(نساء/31)و دیگر نیازى به شفاعت و امثال آن نیست.
2. نیز مى فرماید: «أُعطیتُ خمساً و أُعطیتُ الشّفاعة، فادّخَرْتُها لأُمّتی فهی لمن لا یُشرِک باللّه»(2): از جانب خداوند پنج موهبت به من اعطا شده، و (از آن جمله)به من شفاعت داده شده، که آن را براى امتم ذخیره کرده ام. شفاعت من در حقّ کسانى خواهد بود که به خداوند شرک نمىورزند.
طالبان آگاهى از هویّت شافعان روز محشر غیر از پیامبر (مانند ائمه معصومین و دانشمندان وشهداء) و نیز شفاعت شوندگان آنها بایستى به کتابهاى عقاید و کلام و حدیث رجوع کنند.
ضمناً، باید توجه داشت که اعتقاد به شفاعت ـ همچون اعتقاد به قبولى توبه ـ نباید مایه تجرّى افراد بر گناه شود، بلکه باید آن را روزنه امیدى شمرده و به امید بخشودگى، به راه صحیح باز گردند، وبسان نومیدان نباشند که به اصطلاح، آب را از سر گذشته مى پندارند و در نتیجه هیچگاه به فکر بازگشت به طریق صحیح نمى افتند.
از بیان گذشته همچنین روشن مى شود که اثر بارز شفاعت، بخشودگى برخى از گنهکاران است، و بنابر این تأثیر آن منحصر به ترفیع درجه شفاعت
1 . شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، 3/376.
2 . خصال شیخ صدوق، ابواب پنجگانه، حدیث صحیح بخارى،1/42; مسند احمد، 1/301.
شوندگان، که برخى از فرق اسلامى (مانند معتزله) گفته اند، نیست.(1)
اصل یکصد وپانزدهم
همان طور که یادآور شدیم اعتقاد به «اصل شفاعت در آخرت در چارچوب اذن الهى» ازعقاید مسلّم اسلامى بوده و کسى حق خدشه در آن را ندارد. حال باید دید که آیا مى توان در این دنیا نیز، از شافعانى چون پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)طلب شفاعت نمود، وبه دیگر تعبیر، آیا درست است که انسان بگوید: اى رسول گرامى، نزد خدا در حق من شفاعت کن (یا وجیهاًعند اللّه إشفع لنا عند اللّه)؟
در پاسخ باید گفت: مشروعیّت این امر، تا قرن هشتم مورد اتفاق همه مسلمانان قرار داشته است و تنها از نیمه قرن هشتم به بعد معدودى از افراد با آن به مخالفت برخاستند و آن را جایز ندانستند، در حالیکه آیات قرآنى، احادیث معتبر نبوى و سیره مستمره مسلمین بر جواز آن گواهى مى دهد. زیرا شفاعت شافعان، در معنى، همان دعاى آنان در حقّ افراد است، و درخواست دعا از فرد مؤمن ـ چه رسد به پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) ـ بدون شگّ امرى جایز و مستحسن است.
از حدیثى که ابن عباس از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) نقل مى کند بروشنى استفاده مى شود که شفاعت مؤمن، دعاى او در حق دیگران است: «هرگاه مسلمانى بمیرد و چهل مؤمن موحّد بر جنازه او نماز بگزارند خدا شفاعت آنان را در حق او مى پذیرد» (2). چه، مسلّم است که شفاعت چهل مؤمن به هنگام اقامه نماز بر
1 . أوائل المقالات، شیخ مفید،ص 54، و کتب کلامى دیگر.
2 . ما من رجل مسلم یموت فیقوم على جنازته أربعون رجلاً لا یشرکون باللّه شیئاً، إلاّ شفّعهم اللّه فیه (صحیح مسلم، 3/54).
میّت، جز دعاى آنان در حق او چیزى نیست.
با مرورى به اوراق تاریخ، مى بینیم که صحابه پیامبر از آن حضرت در زمان حیات ایشان درخواست شفاعت مى کردند. ترمذى از انس بن مالک نقل مى کند که مى گوید: از پیامبر درخواست کردم در روز قیامت شفاعتم کند. پیامبر فرمود: چنین خواهم کرد. به او گفتم: کجا شما را پیدا کنم؟ فرمود: در کنار صراط.(1)
با توجه به اینکه واقعیت استشفاع، چیزى جز درخواست دعا از شفیع نیست،وقوع نمونه هایى از این امر در عصر انبیا را مى توان از خود قرآن به دست آورد :
1. فرزندان یعقوب، پس از فاش شدن مظالمشان، از پدر خواستند از خداوند براى آنان طلب آمرزش کند. حضرت یعقوب نیز درخواست آنان را پذیرفت و به وعده در موعد مقرّر خود عمل کرد.(2)
2. قرآن کریم مى فرماید: هرگاه افرادى از امت اسلامى که در حق خود ستم کرده اند، نزد پیامبر آمده و از او بخواهند براى آنان از خدا طلب آمرزش کند، آنگاه خود آنان استغفار کرده و پیامبر نیز براى آنان از درگاه الهى آمرزش خواهد، خداوند توبه شان را مى پذیرد و رحمت خود را شامل آنان مى کند.(3)
3.همچنین درباره منافقین مى فرماید: هرگاه به آنان گفته مى شود بیایید و از پیامبر بخواهید تا در حق شما استغفار کند، سرپیچى مى کنند و استکبار
1 . سألتُ النبیّ أن یشفع لی یوم القیامة فقال أنا فاعل، قلت فأین أطلبک؟ فقال على الصراط (سنن ترمذى، 4/42، باب ما جاء فی شأن الصراط).
2 . یوسف/97: (قالُوا یا أَبانا استغْفر لنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئینَ* قالَ سَوفَ أَسْتَغْفِرُلَکُمْ رَبّی).
3 . نساء/64: (وَ لَوْ أَنّهُمْ إِذْظَلَمُوا أَنْفُسهُمْ جاؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ توّاباً رَحیماً).
مىورزند.(1) بدیهى است چنانچه اعراض از طلب استغفار از پیامبر، که ماهیّتاً با طلب شفاعت یکسان است، نشانه نفاق و استکبار باشد، طبعاً انجام دادن آن نیز نشانه ایمان و خضوع در پیشگاه الهى خواهد بود.
ضمناً از آنجا که مقصود ما در بحث حاضر، اثبات جواز و مشروعیت درخواست شفاعت است، زنده نبودن شخص شفیع در این آیات، ضررى به مقصد نمى زند; حتى اگر فرض شود که این آیات فقط در مورد زندگان وارد شده نه اموات، باز مضرّ به مقصود نیست. زیرا اگر درخواست شفاعت از زندگان شرک نباشد، طبعاً درخواست آن از میّت نیز شرک نخواهد بود، چون حیات و موت شفیع، ملاک توحید و شرک نبوده و تنها چیزى که هنگام درخواست شفاعت از ارواح مقدسه ضرورى است شنوایى آنها مى باشد، که ما در مبحث توسل، وجود ارتباط مزبور و سودمندى آن را ثابت خواهیم کرد.
در اینجا باید توجه نمود که شفاعت خواستن مؤمنان و موحدان از پیامبران و اولیاى الهى، با شفاعت خواستن بت پرستان از بتهاى خویش تفاوت بنیادین دارد.زیرا موحّدان، با اذعان به دو مطلب اساسى، از اولیاى الهى درخواست شفاعت مى کنند:
1. مقام شفاعت، مقامى است مخصوص خدا و در اختیار او، چنانکه مى فرماید: (قُلْ للّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعاً)(زمر/44): بگو شفاعت، تماماً از آنِ خداست، ویا :(مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ) ؟ کیست که بدون اذن وى حقّ شفاعت داشته و شفاعتش مقبول و مؤثر باشد؟
2. شفیعانى که موحّدان دست التجا به سوى آنان دراز مى کنند، بندگان
1 . (وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللّهِ لَوَّوا رُؤسَهُمْ وَ رَأَیْتهُمْ یَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَکْبِرونَ) (منافقین/5).
مخلص خدا هستند که به پاس تقرّب در درگاه الهى، دعایشان به هدف اجابت مى رسد.
با توجه به این دو شرط، تفاوت اساسى موحّدان با مشرکان عصر بعثت در امر شفاعت روشن مى گردد:
اولاً: مشرکان براى نفاذ شفاعت آنها هیچ نوع قید و شرطى قائل نبودند; توگویى خدا حق خود را به بتهاى کور و کر تفویض کرده است! در حالیکه موحّدان، به رهنمود قرآن، مقام شفاعت را یکسره از آنِ خدا دانسته و پذیرش شفاعت شافعین را ، منوط به اذن و رضاى الهى مى دانند.
ثانیاً: مشرکان عصر پیامبر معبودهاى دستْ ساختِ خویش را ارباب و آلهه! پنداشته از سر سفاهت خیال مى کردند که این موجودات بیجان، سهمى از ربوبیت و الوهیت هستى را بر عهده دارند! حال آنکه موحدان، پیامبران و امامان را بندگان وارسته خدا شمرده و پیوسته به این کلام مترنمّند که: «...عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» و «...عِبادِ اللّهِ الصّالِحین».ببین تفاوت ره از کجا است تا کجا؟!
بنابر این، استدلال به آیاتى که شفاعت خواهى مشرکان از بتها را نفى مى کند بر نفى طلب شفاعت از اولیاء الهى،مغلطه اى کاملاً بى پایه و قیاسى سخت نابجا خواهد بود .
اصل یکصد و شانزدهم
از جمله تعالیم اسلامى ـ بلکه تمام شرایع سماوى ـ باز بودن درِ توبه به روى بندگان گنهکار است. زمانى که انسان گنهکار جدّاً از کار زشتى که انجام داده نادم شده، فضاى روح او را توجه به خداوند و تضرّع به درگاه او پر مى سازد، و از صمیم قلب تصمیم مى گیرد که دیگر گرد آن عمل ناروا نگردد، خداوند مهربان نیز توبه او را، با شرایطى که در کتب کلامى و تفسیرى بیان
شده است، مى پذیرد. قرآن مى فرماید: (وَتُوبُوا إلى اللّه جَمیعاً أَیُّهَ المُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحونَ) (نور/31): اى افراد با ایمان، همگى به سوى خدا باز گردید، باشد که رستگار شوید.
کسانى که از آثار تربیتى توبه و اعتقاد به شفاعت آگاه نیستند تصور مى کنند باز شدن باب این دو به روى گنهکاران، نوعى تشویق آنان به گناه است! در حالیکه آنان از این نکته غافلند که بسیارى از انسانها، هر یک به شکلى، آلوده به برخى از گناهانند، و کمتر انسانى یافت مى شود که در طول عمر خویش گرد گناه نگردیده باشد: «ناکرده گنه، در این جهان کیست بگو؟».بنابراین، چنانچه باب توبه(و شفاعت) به روى افراد باز نباشد، کسانى که آماده اند در بقیه عمر، از گناه دورى جسته و راه طهارت و پاکى را در پیش گیرند، با خود مى گویند: ما بالأخره بایستى به علت گناهانى که انجام داده ایم کیفر ببینیم و به دوزخ افتیم; پس چرا در باقیمانده عمر نیز تمنّیات نفسانى خود را ارضا نکنیم و بیشتر در آغوش لذتهاى نامشروع نلغزیم؟!بدینگونه، با بسته شدن باب توبه، چاه یأس از رحمت الهى دهان مى گشاید و انسانها را، اژدها وار به کام خویش مى کشاند.
آثار مثبت اصل توبه، زمانى روشنتر مى شود که بدانیم پذیرش توبه در اسلام شرایطى دارد که پیشوایان دین و محققان علوم اسلامى بتفصیل درباره آنها سخن گفته اند. قرآن، صریح و روشن در باب توبه چنین مى فرماید:(کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالة ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصلَحَ فإِنَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ) (انعام/54): پروردگار شما رحمت را بر خویش مقرّر داشته است. اگر یکى از شما از روى جهالت کار بدى انجام دهد، سپس از آن توبه کرده و به اصلاح کوشد، خداوند آمرزنده و مهربان است.
اصل یکصد و هفدهم
عقل و نقل گواهى مى دهند که هر انسانى در روز رستاخیز پاداش اعمال نیک خود را خواهد دید. قرآن مى فرماید: (فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَیْراً یَرَهُ) (زلزله/7): هرکس به اندازه وزن ذرّه اى کار نیک انجام دهد آن را خواهد دید. نیز مى فرماید:(وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوفَ یُرى * ثُمَّ یُجْزاهُ الجَزاء الأَوفى)(نجم/40ـ41): سعى و تلاش او قطعاً مشهود گشته و سپس به طور کامل پاداش داده مى شود.
از آیات فوق برمى آید که اعمال زشت آدمى، اعمال نیک وى را از بین نمى برد. درعین حال باید دانست کسانى که مرتکب بعضى از گناهان خاص (نظیر کفر و یا شرک) مى گردند یا راه ارتداد در پیش مى گیرند، گرفتار حبط عمل مى شوند و در نتیجه اعمال نیکشان تباه شده و در آخرت گرفتار عذاب ابدى مى گردند، چنانکه مى فرماید:(وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَة وَأُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ) (بقره/217):هرکس از شما، از دین خویش برگردد و به همان حالت بمیرد، اعمال وى در دنیا و آخرت تباه مى گردد، و این گونه کسان براى همیشه در آتش خواهند بود.
با توجه به آنچه گفتیم ، هر انسان با ایمانى در سراى دیگر پاداش کارهاى نیک و بد خود را مى بیند، مگر در صورت ارتداد و نظایر آن که در کتاب و سنت مایه نابودى و حبط اعمال نیک انسانها قلمداد شده است.
در خاتمه یادآورى این نکته لازم است که، هرچند خداوند درباره کارهاى نیک به مؤمنان «وعده» پاداش داده و متقابلاً درباره کارهاى بد نیز «وعید» کیفر داده است، ولى از نظر حکم عقل این دو ـ وعده و وعیدـ با هم فرق دارند. چه، لزوم عمل به وعده یک اصل عقلى است و تخلّف از آن قبیح است. اما
در مورد «وعید» چنین نیست، چون کیفر دادن حق کیفر دهنده است، و او مى تواند از حق خود بگذرد. ازینروى هیچ مانعى ندارد که برخى از کارهاى نیک، زشتى وتبعات کارهاى بد را بپوشاند که در اصطلاح به آن «تکفیر» مى گویند.(1) در قرآن برخى از اعمال نیک مایه تکفیر اعمال بد شمرده شده، که یکى از آنها اجتناب شخص از گناهان بزرگ است. چنانکه مى فرماید:(إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَونَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیّئاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُمْ مُّدْخَلاً کَریماً)(نساء/31): چنانچه از گناهان بزرگ دورى جویید ما گناهان کوچکتان را مى پوشانیم وشما را به جایگاه ارجمندى وارد مى کنیم.
اعمالى همچون توبه(2)، صدقه پنهانى(3) و غیره نیز داراى چنین اثرى هستند.
اصل یکصد و هیجدهم
خلود و جاودانگى در عذاب دوزخْ ویژه کافران است، و بر مؤمنان گنهکار ـ که جانشان به نور «توحید » روشن است ـ راه آمرزش و خروج از آتش بسته نیست، چنانکه مى فرماید: (إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ و یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَد افْتَرى إِثْماً عَظِیماً)(نساء/48): خداوند هرگز شرک را نمى آمرزد، ولى گناهان دیگر را در مورد هرکس که بخواهد مى آمرزد; و هرکس به خدا شرک ورزد مرتکب گناه بزرگى شده است.
آیه فوق، که صریحاً از امکان آمرزش همه گناهان (به استثناى شرک) گزارش مى دهد، بیشک ناظر به اعمال سوء انسانهایى است که بدون توبه
1 . کشف المراد، ص413، مقصد 6، مسئله 7.
2 . تحریم/8.
3 . بقره/271.
مى میرند. زیرا در صورت توبه، همه گناهان ـ حتى شرک ـ بخشوده مى شود، و با توجه به اینکه آیه میان مشرک و غیر او فرق گذارده، باید بگوییم حاکى از آمرزش کسانى است که بدون توبه از دنیا بروند. روشن است که اگر چنین انسانى مشرک باشد بخشوده نمى شود، ولى اگر غیر مشرک باشد درباره او امید و نوید مغفرت وجود دارد; امّا نه به طور قطعى، بلکه با قید(لمن یشاء) یعنى کسى که اراده و مشیت الهى به آمرزش وى تعلق گیرد. قید (لمن یشاء) در آیه گذشته(که بیانگر رحمت واسعه الهى است) گنهکاران را بین «خوف» و «رجا» نگهداشته و آنان را به سوى پیشگیرى از خطر ـ توبه قبل از مرگ ـ ترغیب و تحریص مى کند . لذا، وعده مزبور، انسان را با دور کردن از دو پرتگاه «یأس» و «تجرّى» ، بر صراط مستقیم تربیت، او را به جلو سوق مى دهد.
امام کاظم (علیه السلام) مى فرماید:«ولا یخلّد اللّهُ فی النّار إلاّ أهل الکفر والجحود وأهل الضلالة والشّرکِ: خداوند جز کافر و مشرک را جاودانه در آتش نخواهد گذاشت» و سرانجام از پاداش اعمال نیک خود بهره خواهد گرفت چنانکه مى فرماید:(فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَیراً یَرَهُ)(زلزله/7) (1).
اصل یکصد و نوزدهم
ما معتقدیم که بهشت و دوزخ، هم اکنون نیز موجودند. شیخ مفید مى فرماید: بهشت و دوزخ، هم اکنون موجود بوده، روایات بر وجود آنها گواهى مى دهند و متشرّعه بر این مطلب اتفاق نظر دارند(2). آیات قرآن نیز به گونه اى بر وجود فعلى بهشت و دوزخ گواهى مى دهد، چنانکه مى فرماید: (وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخرى * عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى * عِنْدَها جَنّةُ المَأْوى)
1 . بحار الأنوار، ج8، باب 27، حدیث 1.
2 . أوائل المقالات، ص 141.
(نجم/13ـ15): پیامبر فرشته وحى را بار دیگر در نزد «سدرة المنتهى» دید; سدره اى که «جنة المأوى»نزد آن است. در جاى دیگر، در مقام نوید و هشدار به مؤمنان و کافران، اعلام مى کند که بهشت براى پرهیزگاران و دوزخ براى کافران آماده شده است، چنانکه در مورد بهشت مى فرماید: (أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ) (آل عمران/133) و در مورد دوزخ نیز خاطر نشان مى سازد: (وَاتَّقُوا النّارَ الّتی أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ) (آل عمران/131).
در عین حال ، جایگاه بهشت و دوزخ دقیقاً بر ما روشن نیست، و تنها از برخى آیات به دست مى آید که بهشت در قسمت بالا قرار دارد، چنان که مى فرماید:(وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَما تُوعَدُونَ)(ذاریات/22).