سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقانیت شیعه

اجتماعی

منشورعقاید امامیه - حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

صفحه 228

دارد: در شرایطى راه تقیه را در پیش گیرند; و در شرایط دیگر، که اساس دین در خطر است، جان به کف گرفته به استقبال مرگ روند.

در پایان یادآور مى شویم که تقیه یک امر شخصى و مربوط به وضع فرد یا افراد ضعیف و ناتوان در برابر دشمن قهار است، که اگر تقیه نکند هم جانشان در خطر است و هم بر قتل آنها اثرى مترتب نیست. ولى در تعلیم و تبیین معارف واحکام دینى،تقیّه موردى نخواهد داشت، مثلاً دانشمندى کتابى را بر اساس تقیه بنویسید و عقاید انحرافى و خلاف را، به عنوان عقاید شیعه، درجامعه منتشر سازد! روى همین امر است که مى بینیم در طول تاریخ شیعه، هیچ گاه کتابى در زمینه عقاید و احکام بر اساس تقیه نوشته نشده است، بلکه علماى شیعه در سخت ترین شرایط نیز عقیده حقّه خویش را اظهار داشته اند. البته ممکن است در میان آنان پیرامون اصل یا مسئله اى خاص اختلاف نظر وجود داشته باشد، ولى هرگز در طول تاریخ یک بار هم اتفاق نیفتاده که دانشمندان شیعه رساله یا کتابى را ـ به بهانه تقیه ـ بر خلاف آرا و عقاید مسلّم این مذهب بنویسند، و به اصطلاح در بیرون چیزى بگویند و در خفا چیزى دیگر، و اگر کسى چنین روش داشته باشد از جرگه شیعه امامیه خارج است.

در اینجا، به کسانى که فهم و هضم تقیه براى آنان سنگین بوده و تحت تأثیر تبلیغات سوء دشمنان تشیع قرار دارند، اکیداً توصیه مى کنیم که یک دوره تاریخ شیعه را در عهد امویان و عباسیان، وحتى عثمانیها در ترکیه و شامات، مطالعه کنند تا بدانند که این گروه براى دفاع از عقیده و پیروى از اهل بیت (علیهم السلام) چه بهاى گزافى را پرداخته اند، چه قربانیهایى داده، و چه مصایب تلخى را تحمل کرده اند، تا آنجا که حتى از خانه و کاشانه خود به کوهها پناه برده اند. شیعیان، با وجود رعایت تقیه، چنین وضعى داشتند، حال اگر این اصل را رعایت نمى کردند چه وضعى پیش مى آمد؟! و براستى آیا در آن صورت اثرى از


صفحه 229

تشیع در جهان باقى مى ماند؟!

اصولاً باید توجه داشت که، اگر نکوهشى در تقیّه هست در اصل متوجه مسبّبان آن است. کسانى مستوجب نکوهشند که به جاى اجراى عدل و رأفت اسلامى، سخت ترین و کشنده ترین اختناقهاى سیاسى و مذهبى را بر پیروان عترت نبوى (علیهم السلام) تحمیل مى کردند، نه کسانى که از روى ناچارى براى حفظ جان و مال و ناموس خویش به تقیه پناه مى بردند! و شگفت اینجاست که برخى کسان، به جاى نکوهش مسبّبان تقیه یعنى ظالمان، تقیه کنندگان، یعنى مظلومان را نکوهش کرده و متهم به نفاق مى کنند! حال آنکه فاصله «نفاق» با «تقیه» از زمین تا آسمان است: منافق، کفر را در دل خویش پنهان کرده و در ظاهر ابراز ایمان مى کند، در حالیکه مسلمان در حال تقیه قلبى لبریز از ایمان دارد و صرفاً به علت ترس از آزار طاقت فرساى ظالم، اظهار خلاف مى نماید.

اصل یکصد و بیست و ششم (توسل)

زندگى بشر بر اساس بهره گیرى از وسائل و اسباب طبیعى استوار است که هریک آثار ویژه خود را دارند. همه ما هنگام تشنگى آب مى نوشیم، و هنگام گرسنگى غذا مى خوریم. چه، رفع نیاز توسط وسائل طبیعى، به شرط آنکه براى آنها «استقلال در تأثیر» قائل نشویم، عین توحید است. قرآن یادآور مى شود که: ذوالقرنین در ساختن سد از مردم درخواست کمک کرد :(فَأَعِینُونی بِقُوَّة أجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً)(کهف/95): با قدرت خویش مرا یارى کنید تا میان شما وا نان (یأجوج و مأجوج) سدّى برپا سازم.

کسانى که شرک را به معنى «تعلّق و توسّل به غیر خدا» تفسیر مى کنند، حرفشان تنها در صورتى صحیح است که ما براى ابزار و وسائط موجود، «اصالت و استقلال» قائل شویم، وگرنه چنانچه آنها را وسایلى بدانیم که، به


صفحه 230

مشیّت و اذن الهى، ما را به نتیجه مى رسانند از مسیر توحید خارج نشده ایم، و اصولاً زندگى بشر از روز نخست بر این اساس، یعنى استفاده از وسائل ووسائط موجود، استوار بوده و پیشرفت علم و صنعت نیز در همین راستا صورت گرفته و مى گیرد.

ظاهراً توسّل به اسباب طبیعى مورد بحث نیست; سخن درباره اسباب غیر طبیعى است که بشر جز از طریق وحى راهى به شناخت آنها ندارد. هرگاه در کتاب و سنت چیزى به عنوان وسیله معرفى شده باشد، تمسّک به آن همان حکمى را دارد که در توسل به امور طبیعى جارى است. بنابر این، ما زمانى مى توانیم با انگیزه دینى به اسباب غیر طبیعى تمسک جوییم، که دو مطلب ملحوظ نظر قرار گیرد :

1. از طریق کتاب و سنت، وسیله بودن آن چیز براى نیل به مقاصد دنیوى یا اُخروى ثابت شود;

2. براى اسباب و وسائل، هیچ گونه اصالت و استقلالى قائل نشده و تأثیر آنها را منوط به اذن و مشیّت الهى بدانیم.

قرآن کریم، ما را به بهره گرفتن از وسائل معنوى دعوت کرده مى فرماید:(یا أَیُّهَا الّذِینَ آمَنُوا اتقُوا اللّهَ وابْتَغُوا إِلیهِ الوَسِیلةَ وَ جاهِدوا فِی سَبِیلِهِ لَعلَّکُمْ تُفْلِحُونَ)(مائده/35):اى افراد با ایمان خود را از خشم و سخط الهى واپایید، وبراى تقرّب به او وسیله اى جستجو کنید، و در راه وى جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.

باید توجه نمود که وسیله به معناى تقرب نیست، بلکه چیزى است که مایه تقرب به خدا مى گردد و یکى از طرق آن، جهاد در راه خدا است که در آیه ذکر شده است و در عین حال مى تواند، چیزهاى دیگر نیز وسیله


صفحه 231

تقرب باشد.(1)

اصل یکصد وبیست و هفتم (توسل)

در اصل گذشته ثابت شد که توسل به اسباب طبیعى وغیر طبیعى(به شرط اینکه، رنگ استقلال در تأثیر به خودنگیرند) عین توحید است. شکى نیست که انجام واجبات و مستحبات، همچون نماز و روزه و زکات و جهاد و غیره در راه خدا، همگى وسایل معنوى یى هستند که انسان را به سر منزل مقصود، که همان تقرب به خداوند است مى رسانند. انسان در پرتو این اعمال، حقیقت بندگى را مى یابد و در نتیجه به خدا نزدیک مى شود. ولى باید توجه نمود که وسایل غیر طبیعى، منحصر به انجام امور عبادى نیست، بلکه در کتاب و سنت یک رشته وسایل معرفى شده که توسل به آنها استجابت دعا را به دنبال دارد که ذیلاً برخى از آنها را یادآور مى شویم:

1. توسل به اسما و صفات حسناى الهى که در کتاب و سنت وارد شده است، چنانکه مى فرماید: (وَ للّهِ الأَسْماءُ الحُسْنى فَادْعُوهُ بِها)(اعراف/180): اسماء حسنى مخصوص خداوند است، پس خداوند را به وسیله آنها بخوانید. در ادعیه اسلامى، توسل به اسما و صفات الهى فراوان وارد شده است.

2. توسل به دعاى صالحان که برترین نوع آن توسل به ساحت پیامبران و اولیاى خاص خداوند است تا براى انسان از درگاه الهى دعا کنند.

قرآن مجید به کسانى که بر خویشتن ستم کرده اند (گنهکاران) فرمان مى دهد سراغ پیامبر روند و در آنجا هم خود طلب مغفرت کنند، و هم پیامبر


1 . راغب در مفردات (ذیل ماده وسل) مى گوید: الوسیلة التوصل إلى الشیء برغبة و حقیقة الوسیلة إلى اللّه مراعاة سبیله بالعلم و العبادة و تحرّی مکارم الشریعة.

 


صفحه 232

براى آنان طلب آمرزش کند. و نوید مى بخشد که: در این موقع خدا را توبه پذیر ورحیم خواهند یافت، چنانکه مى فرماید:(وَ لَو أَنَّهُمْ إِذْظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّه وَاسْتغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحیماً) (نساء/64) در آیه دیگر، منافقان را نکوهش مى کند که چرا هرگاه به آنان گفته شود سراغ پیامبر بروند تا در باره آنان از خداوند طلب آمرزش کند، سرپیچى مى کنند؟! چنانکه مى فرماید:(وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللّهِ لَوَّوا رُؤوسَهُمْ وَرَأیتهُمْ یَصُدُّون وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ)(منافقون/5).

از برخى از آیات بر مى آید که در امتهاى پیشین نیز چنین سیره اى جریان داشته است. فى المثل، به صریح قرآن، فرزندان یعقوب (علیه السلام)از پدر خواستند بابت گناهانشان از خدا براى آنان طلب آمرزش کند و یعقوب نیز درخواست آنان را پذیرفت و وعده استغفار داد: (یا أَبانا اسْتَغْفِر لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئِینَ* قالَ سَوفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبّی إِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحیمُ) (یوسف/97ـ98).

ممکن است گفته شود: توسل به دعاى صالحان، در صورتى عین توحید (ویا لااقل مؤثر) است که کسى که به او توسل مى جوییم در قید حیات باشد، ولى اکنون که انبیا و اولیا از جهان رخت بر بسته اند، چگونه توسل به آنان مى تواند مفید و عین توحید باشد؟

در پاسخ به این سؤال یا ایراد، دو نکته را بایستى یادآور شویم:

الف ـ حتى اگر فرض کنیم شرط توسل به نبى یا ولى حیات داشتن آنهاست، در این صورت توسل به انبیا و اولیاى الهى پس از مرگ آنان، تنها کارى غیر مفید خواهد بود، نه مایه شرک; واین نکته اى است که غالباً از آن غفلت شده، و تصور مى گردد که حیات و موت، مرز توحید و شرک است! در حالیکه بر فرض قبول چنین شرطى (حیات انبیا و اولیا در هنگام توسل دیگران


صفحه 233

به آنان)، زنده بودن شخص نبى وولى، ملاک مفید و غیر مفید بودن توسل خواهد بود، نه مرز توحیدى بودن و شرک آمیز بودن عمل!

ب ـ مؤثر و مفید بودن توسل دو شرط بیشتر ندارد :

1. فردى که به وى توسل مى جویند، داراى علم و شعور و قدرت باشد;

2. میان توسل جویندگان و او ارتباط برقرار باشد; و در توسل به انبیا و اولیایى که از جهان درگذشته اند، هر دو شرط فوق (درک و شعور، و وجود ارتباط میان ما و آنان) به دلایل روشن عقلى و نقلى، تحقق دارد.

وجود حیات برزخى یکى از مسایل مسلّم قرآنى و حدیثى است که دلایل آن را در اصل 105 و106 یادآور شدیم. در جایى که، به تصریح قرآن، شهداى راه حق حیات و زندگى دارند، مسلّماً پیامبران و اولیاى خاص الهى ـ که بسیارى از ایشان خود نیز شهید شده اند: از حیات برتر وبالاترى برخوردارند.

بر وجود ارتباط میان ما و اولیاى الهى دلایل بسیارى در دست است که برخى را ذیلاً یادآور مى شویم:

1. همه مسلمانان در پایان نماز شخص پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) را خطاب قرار داده و مى گویند: السّلام علیک أیّها النبی و رحمة اللّه و برکاته ; آیا آنان براستى کار «لغوى» انجام مى دهند و پیامبر این همه سلام را نمى شنود و پاسخى نمى دهد؟!

2. پیامبر گرامى در جنگ بدر دستور داد اجساد مشرکانرا در چاهى ریختند. سپس خود با همه آنان سخن گفت. یکى از یاران رسول خدا عرض کرد: آیا با مردگان سخن مى گویید؟ پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: شماها از آنان شنواتر


صفحه 234

نیستید.(1)

3. رسول گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) کراراً به قبرستان بقیع مى رفت و به ارواح خفتگان در قبرستان چنین خطاب مى کرد: السّلام على أهل الدّیار من المؤمنین و المؤمنات. و بر اساس روایتى دیگر مى فرمود: السّلام علیکم دار قوم مؤمنین».(2)

4. بخارى در صحیح خود آورده است: روزى که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)درگذشت، ابوبکر وارد خانه عایشه شد. سپس به سوى جنازه پیامبر رفته، جامه از صورت پیامبر برگرفت و او را بوسید و گریست و گفت:بأبی أنت یا نبیّ اللّه لا یجمعُ اللّه علیک موْتتین، أمّا الْمَوتَةُ التی کُتِبَتْ علیک فقدمتَّها».(3)

پدرم فداى تو باداى پیامبر خدا، خدا دو مرگ بر تو ننوشته است. مرگى که بر تو نوشته شده بود، تحقق یافت.

چنانچه رسول گرامى حیات برزخى نداشته و هیچگونه ارتباطى میان ما و او وجود ندارد، چگونه ابوبکر به او خطاب کرده و گفت: یا نبیّ اللّه.

5. امیر مؤمنان على (علیه السلام) آنگاه که پیامبر را غسل مى داد به او چنین گفت: بأبی أنت و أُمّی یا رسولَ اللّه لقد إنقطعَ بموتِک ما لَمْ یَنْقَطِعْ بموتِ غیرِک مِن النُبوّةِ والأنباءِ و أخبارِ السماء... بأبی أنتَ و أُمّی اذکرنا عند ربِّک و اجْعلنا من بالک»(4)پدر و مادرم فداى تو باداى رسول خدا، با مرگ تو چیزى منقطع گردید، که با مرگ دیگران منقطع نگردیده بود; با مرگ تو رشته نبوت و


1 . صحیح بخارى، ج5، باب قتل ابى جهل، سیره ابن هشام:2/292 وغیره.

 

2 . صحیح مسلم، ج2، باب ما یقال عند دخول القبر.

 

3 . صحیح بخارى، ج2، کتاب الجنائز، ص 17.

 

4 . نهج البلاغه، بخش خطبه ها، شماره 235.

 


صفحه 235

وحى گسسته شد... پدر و مادرم فداى تو باد، ما را نزد خدایت به یاد آور،ما را به خاطر داشته باش.

در پایان یادآور مى شویم که توسل به انبیا و اولیا صورتهاى مختلفى دارد که مشروح آن در کتب عقاید بیان شده است.

اصل یکصد وبیست و هشتم (بداء)

تقدیر الهى درباره انسان بر دو نوع است:

1. تقدیر محتوم و قطعى، که به هیچوجه قابل تغییر نیست;

2. تقدیر معلّق و مشروط،که با فقدان برخى شرایط، دگرگون مى شود و تقدیر دیگر جایگزین آن مى گردد.

با توجه به اصل مسلّم فوق، یادآور مى شویم که اعتقاد به «بداء» یکى از عقاید اصیل اسلامى است که همه فرق اسلامى اجمالاً به آن اعتقاد دارند، هرچند برخى از آنان از به کار بردن لفظ «بداء» خوددارى مى کنند.و این استیحاش از استعمال لفظ بداء نیز ضررى به قضیه نمى زند، چه مقصود، تبیین محتوى است نه اسم.

حقیقت بداء بر دو اصل استوار است:

الف ـ خداوند داراى قدرت و سلطه مطلقه بر هستى است و هر زمان خواست مى تواند تقدیرى را جایگزین تقدیر دیگر سازد; در حالیکه به هر دو نوع تقدیر، علم قبلى داشته، و هیچگونه تغییرى نیز در علم وى راه نخواهد یافت. زیرا تقدیر نخست چنان نیست که قدرت خدا را محدود ساخته و توانایى دگرگون کردن آن را از او سلب کند. خداوند متعال بر خلاف عقیده یهود، که مى گفتند :(یَدُ اللّهِ مَغْلُولَة)، قدرت گسترده دارد و به تعبیر قرآن


صفحه 236

دست او باز است:(بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ).(1)

به دیگر سخن، خلاّقیت و آفرینش گرى و اعمال قدرت از جانب خداوند، استمرار داشته و به حکم (کُلَّ یَوم هُوَ فِی شَأْن) (2)وى از امر آفرینش فارغ نگشته و کار آفرینشگرى همچنین ادامه دارد.

امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه (قالَتِ الیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُوَلَةٌ...) مى فرماید: یهود مى گویند خدا از امر آفرینش فارغ شده، کم و زیاد (در رزق و عمر وغیره) راه ندارد. خداوند در تکذیب آنان چنین فرمود: (غُلَّتْ أَیدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ): دستشان بسته باد و به گفتار ناهنجار خود از رحمت خدا دور باشند! بلکه قدرت او گسترده است، هرگونه بخواهد انفاق مى کند. سپس مى افزاید:

أَلَمْ تَسْمَعْ قَولَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ (یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الکِتابِ) (3): آیا سخن خدا را نشنیده اى که مى فرماید: خدا آنچه را بخواهد محو کرده و یا ثابت مى دارد، ونزد خداست امّ الکتاب (لوح محفوظ).

نتیجه اینکه: عقیده اسلامى بر اساس قدرت گسترده، سلطه مطلقه، و دوام و استمرار خلاّقیت خدواند استوار است، و خداوند مى تواند هر زمان بخواهد در مقدّرات انسان، از عمر و روزى وغیره، تحول ایجاد کرده و مقدّرى را جایگزین مقدّر قبلى نماید، و هر دو تقدیر قبلاً در اُمُّ الکتاب به ثبت رسیده است.

ب ـ اعمال قدرت و سلطه از سوى خداوند، و اقدام وى به جایگزین


1 . مائده/64.

 

2 . الرحمن/29.

 

3 . رعد/39.

 


صفحه 237

کردن تقدیرى جاى تقدیر دیگر، بدون حکمت و مصلحت انجام نمى گیرد، و بخشى از قضیه، در گرو اعمال خود انسان است که از طریق اختیار و برگزیدن و زندگى شایسته یا ناشایسته، زمینه دگرگونى سرنوشت خویش را فراهم سازد.

فرض کنیم انسانى، خداى ناکرده، حقوق والدین و بستگان خود را مراعات نمى کند. طبعاً این عمل ناشایست و در سرنوشت او تأثیر ناخوشایندى خواهد داشت. حال اگر در نیمه زندگى از کرده خود نادم گشته و از آن پس به وظایف خود در این باره اهتمام ورزد، در این صورت زمینه دگرگونى سرنوشت خود را فراهم کرده و مشمول آیه (یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ) خواهد گشت. این مطلب در عکس قضیه نیز حاکم است.

آیات و روایات در این مورد بسیار است که برخى را یادآور مى شویم:

1. (إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوم حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ)(رعد/11): خدا وضع هیچ قومى را (از آسایش به سختى) دگرگون نمى سازد مگر اینکه آنان خود وضع خویش را دگرگون سازند.

2. (وَ لَوْ أَنَّ أَهْل القُرى آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الأَرْضِ وَ لکنْ کَذّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ)(اعراف/96): اگر ساکنان آبادیها ایمان آورده و پرهیزگار مى شدند ما برکات آسمانها و زمین را به روى آنان مى گشودیم، ولى (چه سود؟ که) آنان دین خدا را تکذیب کردند و ما هم آنان را به کیفر اعمالشان عذاب کردیم.

3. سیوطى در تفسیر خود آورده است که: امیر مؤمنان على (علیه السلام) از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)درباره تفسیر آیه (یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ) سؤال کرد، پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) در پاسخ چنین فرمود: من دیدگان تو و امتم را با تفسیر این آیه روشن مى کنم. صدقه در راه خدا، نیکى به پدر و مادر، و انجام کارهاى نیک، بدبختى را به


صفحه 238

خوشبختى دگرگون ساخته، مایه افزایش عمر مى گردد و از مرگهاى بد جلوگیرى مى کند.(1)

4. امام باقر (علیه السلام) مى فرماید:صله رَحِم، اعمال را پاکیزه و اموال را با برکت مى سازد. همچنین بلا را دفع، و حساب را آسان مى گرداند و اجل (معلّق) را عقب مى اندازد.(2)

با توجه به این دو اصل روشن مى شود که اعتقاد به بداء یک عقیده مسلّم اسلامى است که، صرفنظر از تعبیر واصطلاح خاص بداء، تمامى مذاهب وفرق اسلامى به مفهوم آن اعتقاد دارند.

در خاتمه، براى آگاهى از اینکه چرا از این عقیده اسلامى با جمله «بدا للّه»تعبیر شده است، دو نکته را متذکر مى شویم:

الف ـ در به کار گیرى این کلمه، از پیامبر گرامى پیروى شده است. بُخارى در صحیح خود نقل مى کند که آن حضرت درباره سه نفر که مبتلا به بیمارى پیسى، گرى و نابینایى شده بودند، فرمود: «بَدا للّه عزّ وجلّ أن یَبْتَلِیهم». آنگاه سرگذشت آنان را از آنجا تا پایان مشروحاً بیان داشت و نشان داد که چگونه خداوند بر اثر کفران نعمت دو نفر از آنان سلامتى اولیه را از ایشان گرفته و گرفتار امراض پیشینیانشان ساخت.(3)

ب ـ این نوع استعمالات از باب مشاکله و سخن گفتن به لسان قوم است. در عرف معمول است که وقتى فردى تصمیمش تغییر مى کند مى گوید: «بدا لى» براى من بدا رخ داد. پیشوایان دین نیز، از باب تکلم به لسان قوم، و


1 . الدر المنثور:3/66.

 

2 . کافى،2/470.

 

3 . صحیح بخارى:4/172.

 


صفحه 239

تفهیم مطلب به مخاطبین، این تعبیر را درباره خداى متعال به کار برده اند. در همین زمینه در خور ذکر است که در قرآن، کراراً به ذات اقدس الهى صفاتى چون مکر و کید وخدعه و نسیان نسبت داده شده است. در حالیکه مسلّماً ساحت الهى از ارتکاب این گونه امور (به مفهوم و شکل رایج آنها در میان انسانها) منزه است. با این وصف در قرآن به ذات اقدس الهى صفت مکر و کید و خدعه و نسیان نسبت داده شده است:

1. (یَکِیدُونَ کیداً * وَأَکِیدُ کَیداً) (طارق/15ـ16).

2. (وَ مَکَرُوا مَکْراً * وَمَکَرْنا مَکْراً) (نمل/50).

3. (إِنَّ المُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ)(نساء/142).

4. (نَسُوا اللّهَ فَنَسِیَهُمْ) (توبه/67).

به هر روى، محققین شیعه درباره استعمال لفظ بداء، با توجه به امتناع دگرگونى در علم خدا تحقیقاتى بلندى دارند که مجال ذکر آنها در این مختصر نیست و ما طالبان تفصیل را به کتب یاد شده در زیر ارجاع مى دهیم.(1)

اصل یکصد و بیست و نهم

«رجعت» در لغت به معنى بازگشت است، و مقصود از آن در فرهنگ شیعه، بازگشت گروهى از امت اسلامى پس از ظهور حضرت مهدى ـ عجّل اللّه فرجه الشریف ـ و قبل از برپایى قیامت به دنیاست. گواه روشن بر وجود رجعت، پیش از هرچیز قرآن کریم است که در آیه 84 سوره نمل مى فرماید:


1 . کتاب توحید شیخ صدوق، ص 232ـ 236 تصحیح الاعتقاد شیخ مفید24، عدة الاصول:2/29، کتاب الغیبة، ص 262ـ 264، طبع نجف.

 


صفحه 240

(وَ یَومَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمّة فَوجاً مِمّنْ یُکذِّبُ بآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ) (1) و در آیه 87 مى فرماید: (وَ یَومَ یُنْفَخُ فِی الصُورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّمواتِوَ مَنْ فِی الأَرض إِلاّ مَنْ شاءَ اللّهُ وَکُلٌّ أَتَوهُ داخِرینَ).(2)

چنانکه مى بینیم، آیات فوق از دو روز سخن گفته و «یوم» دوم را بر «یوم» نخست عطف نموده است.

افزون بر این، در روز نخست، تنها از زنده شدن گروهى خاص سخن به میان آورده و در روز دوم از مرگ همه انسانها یاد کرده است. از ملاحظه مجموع این نکات درمى یابیم که روز نخست غیر از روز قیامت بوده و آن دو با هم فرق دارند.

مجدداً یادآور مى شویم آیه نخست از زنده شدن گروهى خاص ـ تکذیب کنندگان ـ سخن مى گوید، و چنین روزى طبعاً نمى تواند روز رستاخیز باشد. زیرا در آن روز همه انسانها پس از نفخ صور زنده مى شوند، چنانکه مى فرماید:(إِنْ کلُّ مَنْ فی السَّمواتِ والأَرضِ إِلاّ آتِى الرّحمنِ عبداً... وَکُلُّهُمْ آتیهِ یَومَ القِیامةِ فَرداً)(مریم/93و95): همه کسانى که در آسمانها و زمین هستند با حال تسلیم به محضر خداى مهربان در مى آیند... و همه آنان در روز قیامت تنها نزد او حاضر مى گردند. نیز در آیه دیگر در وصف قیامت مى فرماید:

(وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادرْ مِنْهُمْ أَحَداً) (کهف/47): آنان را براى حساب گرد مى آوریم، و یک تن را هم رها نمى کنیم.

نتیجه اینکه، از مقایسه دو آیه سوره نمل و اختلاف آنها در مضمون،


1 . روزى که از هر ملتى گروهى از آنان را که آیات ما را تکذیب مى کردند زنده مى کنیم و آنان بازداشت مى شوند.

 

2 . روزى که در صور دمیده شود، همه کسانى که در آسمانها و زمین هستندـ مگر آن کس را که خدا بخواهد ـ به شدت مى ترسند (از شدت ترس جان دهند آنگاه زنده شده) و همگان با ذلت نزد او حاضر مى شوند.

 


صفحه 241

باید گفت که جهان در انتظار دو روز است که در یکى تنها برخى از انسانها محشور مى شوند و در دیگرى همه انسانها. روایات شیعه، روز نخست را مربوط به پس از ظهور حضرت مهدى و قبل از رستاخیز مى داند.

آیه اى که با آن بر وقوع رجعت استدلال کردیم، هر چند در مورد رجعت گروه تبهکار است، ولى دایره رجعت فزون تر از این گروه خاص مى باشد، زیرا گروهى از صالحان را نیز در برمى گیرد، و روایات درباره بازگشت صالحان، فزون از حد است،و از طرف محققان کتاب هاى متعددى در مورد رجعت هر دو گروه نوشته شده است.و براى تفصیل به کتابهاى ویژه در رجعت مراجعه شود.

در هر حال بازگشت گروهى از صالحان و یا تبهکاران قبل از رستاخیز امر شگفت آورى نیست، زیرا در امتهاى پیشین نیز گروهى پس از مرگ بار دیگر زنده شده و پس از مدتى براى بار دوم درگذشته اند.(1)

بازگشت گروهى به این جهان نه مخالف حکم عقل است، و نه معارض با نقل; زیرا همان گونه که یادآور شدیم به صریح قرآن در امتهاى پیشین چنین واقعه اى رخ داده، واین خود بهترین گواه بر امکان آن است. و این نیز که برخى پنداشته اند رجعت با تناسخ یکسان است، تصورى کاملاً بى پایه است، زیرا تناسخ آن است که نفس پس از مرگ بار دیگر حیات خویش را از نطفه آغاز کند و یا به بدن دیگرى تعلق بگیرد. حال آنکه در رجعت هیچیک از این دو امر باطل وجود ندارد. حکم رجعت از این جهت بسان زنده شدن مردگان در امتهاى پیشین، و معاد جسمانى در قیامت بوده و در حقیقت جلوه اى کوچکاز رستاخیز نهایى است که در آن همه انسانها بدون استثناء زنده مى شوند.

بحث گسترده درباره رجعت و تفصیل جزئیات آن در کتب تفیسر، حدیث و کلام شیعه آمده است. روایات شیعه در این باره در حدّ تواتر بوده و بیش از سى محدث در فزون تر از پنجاه کتاب آن را نقل کرده اند.(2)


1 . احیاء گروهى از بنى اسرائیل، سوره بقره آیه هاى 55ـ56، احیاء مقتول بنى اسرائیل به وسیله بقره موسى سوره بقره آیه هاى 72و 73، مرگ گروهى از مردم و زنده شدن آنها. بقره آیه 243. احیاء عزیر پس از صد سال، بقره آیه 259، احیاء مردگان با اعجاز حضرت مسیح، سوره آل عمران آیه 49.

 

2 . بحار الأنوار:53/136.




تاریخ : دوشنبه 89/11/4 | 10:37 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
.: Weblog Themes By Slide Skin:.