اصل یکصد و سى ام (عدالت صحابه)
صحابه و یاران پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) که در زمان حیات آن حضرت به او ایمان آورده و از محضر وى کسب معرفت کرده اند، نزد ما شیعیان از احترام خاصى برخوردارند، چه آنان که در جنگهاى بدر و احد و احزاب و حُنَین شربت شهادت نوشیدند، وچه آنان که پس از درگذشت پیامبر در قید حیات باقى ماندند. همه اینان، از حیث آنکه به پیامبر ایمان آورده و در کنار او بوده اند، از احترام برخوردارند، و در جهان هیچ مسلمانى نیست که به صحابه پیامبر اکرم (از آن نظر که صحابه پیامبر بوده است) بدگویى کرده یا اظهار بى مهرى نماید، و اگر چنین نسبتى به گروهى از مسلمانان بدهند نسبتى کاملاً بى اساس است.
ولى در کنار این مسئله، مطلب دیگرى وجود دارد که بایستى بدون هیچ تعصّب یا حبّ و بغضى بدان رسیدگى کرد : آیا همه اصحاب، عادل و پرهیزگار و پیراسته از گناه بوده اند؟ یا آنکه حکم صحابه، از این نظر، حکم «تابعین» است که نمى توان همگى آنان را عادل و پارسا دانست؟
بدیهى است رؤیت پیامبر و مصاحبت با او، هرچند امرى افتخار آمیز است، ولى براى هیچ انسانى مصونیت از گناه نمى آورد، و نمى توان به همه صحابه با یک نظر نگریست و همگى را عادل و پرهیزگار و پیراسته از گناه دانست، زیرا به شهادت قرآن، آنان در عین داشتن افتخار «صحابى بودن» ـ از حیث ایمان و نفاق، و اطاعت و عصیان در برابر خدا و رسول ـ به اصناف گوناگونى تقسیم شده اند که با توجه به این تقسیم بندى نمى توان همگان را یکسان اندیشید، و کلاً عادل و پرهیزگار دانست.
شکى نیست که قرآن یاران پیامبر را در مواقع مختلف ستوده است.(1)
1 . سوره توبه آیه 100، سوره فتح آیه هاى 18 و 29، سوره حشر آیه 8و 9.
فى المثل از بیعت کنندگان با پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) در جریان صلح حدیبیه اظهار رضایت کرده و مى فرماید:(لَقَدْرَضِیَ اللّهُ عنِ المُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ) (فتح/18). امّا این ستایش، بیانگر رضایت خداوند از آنان در حال بیعت(إِذ یُبایِعُونَکَ) است، و دلالت بر تضمین صلاح و رستگارى همه آنان تا پایان عمر ندارد. لذا اگر فرد یا افرادى از آنان بعداً راه خلاف در پیش گرفته باشند، مسلماً رضایت پیشین الهى، گواه بر پارسایى پیوسته و رستگارى ابدى آنان نخواهد بود، زیرا شأن و مقام این گروه که مورد رضایت خدا قرار گرفته اند بالاتر از پیامبر نیست که درباره او مى فرماید: (لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ)(زمر/65): اگر به خدا شرک ورزى قطعاً عمل تو باطل شده و از زیانکاران خواهى بود.
این نوع آیات، بیانگر کمالى است که این افراد در آن حالت به دست آورده اند، و البته اگر تا پایان زندگى نیز آن کمال را پاس دارند، رستگار خواهند بود.
بنابر آنچه گفته شد، هرگاه دلایل قاطعى از قرآن و سنت و تاریخ بر انحراف فرد یا افرادى گواهى داد، نمى توان به استناد به این گونه ستایشها دلایل مزبور را رد کرد.
از باب نمونه، قرآن کریم از برخى از صحابه به عنوان «فاسق» یاد مى کند و مى فرماید: (إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَأ فَتَبَیّنُوا)(حجرات/6). در آیه دیگر نیز درباره وى مى فرماید: (أَفَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ)(سجده/18). این فرد، به گواهى قطعى تاریخ، «ولید بن عقبه» از صحابه پیامبر بوده است، که در عین کسب دو فضیلت صحابى بودن و هجرت کردن، نتوانست اعتبار خود را حفظ کند و با جعل دروغ درباره طایفه بنى مصطلق،
خداوند از وى به عنوان فاسق یاد کرد.(1)
با توجه به این آیه و نظایر آن(2) و نیز ملاحظه احادیثى که در نکوهش برخى از صحابه در کتب حدیث (3) وارد شده و همچنین مطالعه تاریخ زندگى برخى از آنان (4)، نمى توان قاطعانه همه اصحاب پیامبر را که شماره آنان از یک صد هزار تن هم متجاوز است، عادل و پارسا دانست.
آنچه که در اینجا مورد بحث و بررسى است همانا مسئله «عدالت همه صحابه» است، نه سبّ صحابه. متأسفانه برخى میان این دو مسئله فرقى نگذاشته و مخالفان در مسئله نخست را به مطلب دوم متهم مى سازند.
در خاتمه تأکید مى کنیم که شیعه امامیه، احترام به مصاحبت با پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)را مانع از داورى در افعال پاره اى از صحابه آن حضرت نمى داند و معتقد است که معاشرت با پیامبر به تنهایى نمى تواند سبب مصونیت از گناه تا پایان عمر باشد. اساس داورى شیعه را نیز در این باره، آیات قرآنى، احادیث صحیح، تاریخ قطعى و خرد تشکیل مى دهد.
اصل یکصد و سى و یکم
مهر ورزیدن و دوست داشتن پیامبر و خاندانش یکى از اصول اسلام است که قرآن و سنت بر آن تأکید دارند. قرآن کریم در این باره مى فرماید:(قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَأَبْناؤُکُمْ وَإِخْوانُکُمْ وَأَزْواجُکُمْ وَعَشیرتُکُمْ وَأَموالٌ اقْتَرفْتُمُوها وَتِجارَةٌ تَخْشَونَ کَسادها وَمَساکِنَ تَرضَونَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَجِهاد
1 . درباره دو آیه فوق به تفاسیر مراجعه شود.
2 . آل عمران/153ـ 154. احزاب /12، توبه /45ـ47.
3 . جامع الأُصول، ج11، کتاب حوض، حدیث شماره 7972.
4 . صحیح بخارى، ج5، تفسیر سوره نور، ص 118ـ 119.
فِی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَومَ الفاسِقینَ)(توبه/24): بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران وبستگان شما و اموالى که بدست آورده اید و تجارتى که از کساد آن بیم دارید و مسکن هاى مورد علاقه شما، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوب تر است، در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند، وخداوند جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمى کند.
ودر آیه دیگر مى فرماید:(الّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الّذی أُنْزلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون)(اعراف/157): کسانى که به او ایمان آورده اند و او را تکریم کرده و کمک نموده اند و از نورى که بر وى فرود آمده پیروى کرده اند، رستگارانند.
خدا در این آیه براى رستگاران چهار ویژگى مى شمارد:
1. ایمان به پیامبر:(آمَنُوا بهِ) .
2. تعزیز و تکریم او: (عَزَّروهُ) .
3. یارى کردن او: (نَصَرُوهُ) .
4. پیروى از نورى (قرآن) که نازل شده است (وَاتَّبَعُوا النُّورَ الّذی أُنْزلَ مَعَهُ ).
با توجه به اینکه یارى کردن پیامبر در ویژگى سوم آمده است، قطعاً مراد از (عزّروه) در ویژگى دوم همان تکریم و تعظیم پیامبر است، ومسلماً، تکریم پیامبر مخصوص دوران حیات او نیست، همچنانکه ایمان به وى که در آیه وارد شده، چنین محدودیتى ندارد.
درباره محبت به خاندان رسالت کافى است که قرآن آن را به صورت پاداش رسالت (البته به صورت پاداش نه پاداش واقعى) ذکر کرده
ومى فرماید:(قُلْ لا أَسأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُربى) (شورى/23): بگو من براى اداى رسالت خدا از شما پاداشى نمى طلبم، جز محبت ورزیدن به بستگان و نزدیکانم.
محبت و تکریم نسبت به پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) نه تنها در قرآن آمده، بلکه در احادیث اسلامى نیز بر آن تأکید شده است، که دو نمونه آن را یادآور مى شویم:
1. رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:«لا یُؤمِنُ أَحدُکُمْ حَتّى أَکُونَ أَحبَّ إِلَیْهِ مِنْ وُلْدِهِ وَالنّاسِ أَجْمَعین». (1):هرگز یک نفر از شما مؤمن واقعى نخواهد بود، مگر اینکه من براى او از فرزندانش و همه مردم محبوب تر باشم.
2. در حدیث دیگر مى فرماید:ثَلاث من کُنّ فیه ذاقَ طعمَ الإیمان: من کان لا شیء أحبُّ إلیه من اللّهِ وَرَسُولِهِ، وَمَنْ کان لَئِنْ یُحرق بالنّار أحبَّ إلیه مِنْ أَنْ یرتدّ عن دِینه، ومَنْ کانَ یُحبُّ للّهِ وَ یبغضُ للّه»(2):سه چیز است که هرکس داراى آن باشد، مزه ایمان را چشیده است:1. آن کس که چیزى براى او از خدا و رسولش گرامى تر نباشد. 2. آن کس که سوخته شدن در آتش براى او محبوب تر از خروج از دین باشد.3. آن کس که براى خدا، دوست یا دشمن بدارد.
محبت خاندان پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) نیز در احادیث اسلامى مورد تأکید واقع شده است که برخى را یادآور مى شویم:
1. پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: «لا یؤمن عبد حتّى أکون أحبَّ إلیه مِنْ نفسِه
1 . کنز العمال:ج1، ح70 و72و جامع الأُصول:ج1، ص238.
2 . کنز العمال:ج1، ح70 و72و جامع الأُصول:ج1، ص238.
وتکونَ عترتی أحبَّ إلیه من عترته، ویکون أهلی أحبَّ إلیه من أهله»(1): مؤمن به شمار نمى رود بندهاى مگر اینکه مرا بیش از خود دوست بدارد، و فرزندان مرا بیش از فرزندانش، و خاندان مرا فزون از خاندان خود، دوست بدارد.
2. در حدیث دیگر در باره عترت خود مى فرماید: «مَنْ أحبّهم أحبّه اللّه و من أبغضهم أبغضه اللّه»(2): هر کس آنها را دوست بدارد، خدا را دوست داشته و هرکس آنها را دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است.
تا این جا با دلایل این اصل (مهر ورزیدن به پیامبر و عترتش) آشنا شدیم، اکنون سؤال مى شود:
1. سودى که امت از مهر ورزیدن به پیامبر وعترت او مى برد چیست؟!
2. شیوه مهر ورزى و تکریم نسبت به پیامبر و خاندان او چیست؟!
درباره مطلب نخست یادآور مى شویم: محبت به انسان با کمال و با فضیلت، خود نردبان صعود به سوى کمال است، هرگاه انسانى فردى را از صمیم دل دوست بدارد، کوشش مى کند خود را با او همگون سازد و آنچه که مایه خرسندى او است انجام داده، و آنچه او را آزار مى دهد ترک نماید.
ناگفته پیداست وجود چنین روحیه اى در انسان مایه تحول بوده و سبب مى شود که پیوسته راه اطاعت را در پیش گیرد و ازگناه بپرهیزد. کسانى که در زبان اظهار علاقه کرده ولى عملاً با محبوب خود مخالفت مىورزند، فاقد محبت واقعى مى باشند، امام صادق (علیه السلام) بر این موضوع با دو بیت استدلال کرد و فرمود:
1 . مناقب الامام امیر المؤمنین نکارش حافظ محمد بن سلیمان کوفى ج 2 ح 619 و 700. وبحار الأنوار ج 17 ص 13، علل الشرایع باب 117 ح 3.
2 . مناقب الامام امیر المؤمنین نکارش حافظ محمد بن سلیمان کوفى ج 2 ح 619 و 700. وبحار الأنوار ج 17 ص 13، علل الشرایع باب 117 ح 3.
تعصى الإلهَ وَ أنتَ تُظْهرُ حبَّــه *** هذا لَعمْــری فی الفعـال بدیعٌ
لو کان حبـُّکَ صادقـاً لأطعتَـه *** إنّ المُحبَّ لِمَن یُحبُّ مطیعٌ(1)
«خدا را نافرمانى مى کنى و اظهار دوستى مى نمایى، به جانم سوگند، این کار شگفتى است
اگر در ادعاى خود راستگو بودى او را اطاعت مى کردى، حقّا که مرید پیوسته مطیع محبوب خود مى باشد».
اکنون که برخى از ثمرات مهر ورزى به پیامبر و خاندان او روشن شد، باید به شیوه ابراز آن بپردازیم:مسلماً مقصود حب درونى بدون هیچ گونه بازتاب عملى نیست، بلکه مقصود مهرى است که در گفتار و رفتار انسان بازتاب مناسبى داشته باشد.
شکى نیست که یکى از بازتابهاى محبت به پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) و خاندان او پیروى عملى از آنان است، چنان که اشاره شد، ولى سخن در دیگر بازتابهاى این حالت درونى است، و اجمال آن این است که هر گفتار یا رفتارى که درنظر مردم نشانه محبت ووسیله گرامى داشت افراد به شمار مى رود، مشمول این قاعده مى باشد، مشروط بر اینکه، با عمل مشروع او راتکریم کند، نه با عمل حرام.
بنابر این، گرامى داشت پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) و خاندان او در هر زمان ـ خصوصاً در سالروز ولادت یا وفات ـ یکى از شیوه هاى ابراز محبت وگرامى داشت مقام و منزلت آنان است و آزین بندى در روزهاى ولادت و روشن کردن چراغ و برافراشتن پرچم و تشکیل مجلس براى ذکر فضایل و مناقب پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) یا خاندان او، نشانه محبت به آنان و وسیله ابراز آن به شمار
1 . سفینة البحار:1/199.