سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقانیت شیعه

اجتماعی

یاد گذشته... - حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

بسم رب الشهداء و الصدیقین


دومین روز حضور من در جبهه بود . تا ظهر در مقر بچه ها در هتل کاروانسرا بودم . پسرکی حدود پانزده


سال همیشه همراه شاهرخ بود مثل فرزندی که همراه با پدر است .


تعجب من از رفتار آن ها وقتی بیشر شد که گفتند : این پسر ، رضا فرزند شاهرخ است !!! اما من که


برادرش بودم خبر نداشتم .


عصر بود که دیدم شاهرخ در گوشه ای تنها نشسته . رفتم و در کنارش تنها نشستم . بی مقدمه و با


تعجب گفتم : این آقا رضا پسر شماست ؟!


خندید و گفت : نه ، مادرش اون رو به من سپرده . گفت مثل پسر خودت مواظب رضا باش .


گفتم مادرش دیگه کیه ؟!


گفت : مهین ، همون خانمی که تو کاباره بود . آخری باری که براش خرجی بردم گفت : رضا خیلی دوست


داره بره جبهه . من هم آوردمش اینجا .!


ماجرای مهین را می دانستم . برای همین دیگر حرفی نزدم .


چند نفری از رفقا آمدند و کنار ما نشستند . صحبت از گذشته و قبل از انقلاب . شاهرخ خیلی تو فکر رفته


بود بعد هم با آرامی گفت : مهربونی اوستا کریم رو میبینید !


من یه زمانی آخر شب با رفقا می رفتم میدون شوش . جلوی کامیون ها را می گرفتیم . اون ها رو تهدید


می کردیم .


ازشون باج سبیل و حق حساب می گرفتیم . بعد می رفتیم با اون پول ها زهر ماری می خریدیم و  می


خوردیم .


زندگی ما تو لجن بود . اما خدا دست ما رو گرفت . امام خمینی رو فرستاد تا مارو آدم کنه . البته بعدا


هرچی پول درآوردم به جای اون پول ها صدقه دادم . بعد حرف از کمیته و روزهای اول انقلاب شد . شاهرخ


گفت : گذشته من اینقدر خراب بود که روزهای اول ، توی کمیته برای من مامور گذاشته بودند !فکر می


کردند که من نفوذی ساواکی ها هستم !


همه ساکت بودند و به حرف های شاهرخ گوش میکردند . بعد باهم حرکت کردیم و رفتیم برای نماز


جماعت . شاهرخ به یکی از بچه ها گفت : برو نگهبان سنگر خواهر ها رو عوض کن .


با تعجب پرسیدم : مگه شما رزمنده زن هم دارید ؟! گفت : آره چند تا خانم از اهالی خرمشهر هستند که


با ما به آبادان آمدند . برای اینکه مشکلی پیش نیاد برای سنگر آن ها نگهبان گذاشتیم .


کمی جلوتر یک مخزن بزرگ آب بود . بچه ها می گفتند : شاهرخ هر دو روز یکبار اینجا می آید و با لباس زیر


آب می رود و غسل شهادت می کند .


((علیرضا کیانپور ، برادر شاهرخ))


یا زهرا...

ما باید پرچم اسلام را در انتهای افق بر زمین بکوبیم




تاریخ : دوشنبه 89/11/4 | 8:30 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
.: Weblog Themes By Slide Skin:.