- پرسش...
- 1. خوارج چه کسانى هستند و اعتقادات مهم آنها کدام است ؟
- 2. فرقه هاى مختلف خوارج چه تفاوتها و چه مشترکاتى با یکدیگر دارند؟
- 3. تحلیل شما از فرقه خوارج چیست و به نظر شما چه عواملى مى تواند سبب پیدایش چنین تفکراتى باشد.
- 3 - مرجئه
- کمله ((ارجاء)) در لغت عرب دو معنا دارد: تاءخیر انداختن و امید دادن .(26) اطلاق اسم مرجئه یا مرجیه بر گروهى خاص به معناى نخست از آن روست که آنان عمل را از ایمان مؤ خر مى دانستند و معتقد بودند که عمل از حیث رتبه بعد از ایمان بوده و داخل در حقیقت ایمان نیست . اما اطلاق این اسم بهه معناى دوم از آن روست که معتقد بودند معصیت به ایمان ضرر نمى زند، همان گونه که با وجود کفر طاعت فایده اى ندارد. بنابراین مرجده به مؤ منین امید مى دادند که اگر گناهانى را انجام دهند ممکن است بخشیده شوهد. برخى گفته اند مراد از ارجاء، تاءخیر انداختن حکم مرتکب کبیره تا روز قیامت است ، یعنى در دنیا نباید درباره آنان قضاوت کرد و آنها را اهل بهشت یا جهنم دانست . برخى دیگر ارجاء را به معناى تاءخیر انداختن قضاوت درباره حق یا باطل بودن امام على علیه السلام و عثمان و طلحه و زبیر، و به طور کلى گروههایى که بعد از دو خلیفه اول با یکدیگر درگیر شدند، تا روز قیامت مى دانند. همچنین گفته شده ارجاء به معناى مؤ خر دانستن امامت على علیه السلام از خلفاى سه گانه است . بر طبق این نظر مرجئه و شیعه در مقابل یکدیگر قرار مى گیرند.(27)
- در باره آرا و اندیشه هاى مرجئه و هویت حقیقى آنان در بین مورخان اختلاف نظر وجود دارد و به نظر مى رسد مرجئه به چندین فرقه و مذهب مختلف اطلاق شده است که برخى جنبه سیاسى و برخى دیگر جنبه کلامى داشته اند. حال به ترتیب تاریخى به این گروهها مى پردازیم .
- نخستین گروهى که مرجئه نامیده شدند، در قرن اول هجرى پدید آمدند. پس از وقایعى که در زمان خلافت عثمان رخ داد و به اختلاف امام على علیه السلام و اکثر مردم با او انجامید، مسلمانها به دو دسته تقسیم شدند. برخى مردم از عثمان حمایت کردند و اکثر مردم به خانه على علیه السلام شتافتند و او را به خلافت و پیشوایى امت فرا خواندند. پس از کشته شدن عثمان این اختلاف ادامه یافت و معاویه به بهانه خون خواهى عثمان در مقابل امام على علیه السلام شورش کرد. این اختلاف حتى پس از شهادت امام نیز ادامه داشت . در چنین اوضاع و احوالى عده اى براى اینکه میان این دو گروه وحدت ایجاد کنند پیشنهاد کردند که قضاوت در باره حق و باطل بودن عثمان و على علیه السلام را به تاءخیر اندازند تا خدا در روز قیامت خود حکم کند. ابن عساکر مى گوید: گروهى از مسلمانها که در اطراف سرزمینهاى اسلامى مشغول نبرد با کفار بودند پس از بازگشت به مدینه دیدند عثمان کشته شده و مردم با یکدیگر اختلاف دارند، برخى از عثمان طرفدارى مى کنند و برخى على علیه السلام را بر حق مى دانند. در این هنگام آنها گفتند ما علیه عثمان و على علیه السلام حکمى صادر نمى کنیم و این کار را به تاءخیر مى اندازیم تا خدا در این باره حکم کند.(28)
- ابن سعد در تعریف مرجئه نخستین مى گوید: ((الذین کانوا یرجون علیا و عثمن و لا یشهدون بایمان و لاکفر؛)) (29) آنان کسانى بودند که قضاوت در باره على علیه السلام و عثمان را به تاءخیر مى انداختند و درباره ایمان و کفر آن دو حکمى نمى کردند.
- این عتقاد مرجئه اولیه درست در مقابل خوارج نخستین است که على علیه السلام و عثمان را کافر مى دانستند. ثابت قطنه شاعر مرجعى مسلک نیز در این باره مى گوید:
- نرجى الامور اذا کانت مشبة
- و نصدق القول فیمن جار اءو عندا
- یجزى على و عثمان بسعیهما
- ولست اءدرى بحق اءیة وردا
- و الله یعلم ماذا یحضران به
- و کل عبد سیلقى الله منفردا(30)
- ما حکم کارهاى مشتبه را به تاءخیر مى اندازیم ، و در باره کسى که ستم کرده یا گمراه شده سخن به درستى مى گوییم . على علیه السلام و عثمان به کوشش خودشان پاداش داده مى شوند، و من نمى دانم کدام یک از آنها به حق وارد شدند. خدا مى داند آن دو به چه چیز احضار مى شوند، و هر بنده اى به خداى خویش جداگانه دیدار مى کند.
- برخى مورخان گفته اند نخستین کسى که در باره ارجاء سخن گفت و حتى رساله اى در این مورد نوشت حسن بن محمد بن على بن ابى طالب (م 95 - 101 ه ق ) یعنى فرزند محمد حنیفه بود. گزارش شده است که او در مجلسى حضور داشت که در آن مدتها درباره حق و باطل بودن امام على علیه السلام و عثمان و طلحه و زبیر بحث شد. او که تا این زمان ساکت بود لب به سخن گشود و گفت بهتر از همه این حرفها این است که حکم آنان را به تاءخیر اندازیم و هیچ کدام را قبول یا رد نکنیم . وقتى این سخن حسن به محمد حنیفه رسید او به شدت خشمگین شد و فرزند را مورد سرزنش قرار داد. گفته شده است که حسن پس از این جریان رساله اى در باب ارجاء نگاشت اما بعدها از این کار پشیمان شد و گفت : اى کاش مرده بودم و چنین کارى نمى کردم . (31)
- به عنوان نخستین کسانى که در باره ارجاء سخن گفته اند، یاد شده است . براى مثال شهرستانى از غیلان دمشقى به عنوان نخستین کسى که در باره قدر و ارجاء سخن گفت ، یاد مى کند.(32) گرچه ممکن است مراد و ارجاء کلامى - که بعدا توضیح خواهیم داد - باشد. نوبختى ، عالم و نویسنده بزرگ شیعى ، گروه دیگرى از مرجئه را معرفى مى کند او مى گوید: پس از شهادت امام على علیه السلام جز اندکى از شیعیان آن حضرت ، دیگر همراهان وى به معاویه پیوستند. ایشان قومى بودند که از حاکمان وقت پیروى مى کردند، عقیده مهم این طایفه آن بود که همه اهل قبله را که ظاهرا به اسلام اقرار مى کردند، مؤ من و مسلمان مى دانستند و امید آمرزش و بخشایش آنها را داشتند. (33) این گروه نیز در اصل یک گروه سیاسى بودند که خواهان قطع جنگ و خونریزى فرق مختلف و گردن نهادن به حکومت موجود یعنى حکومت اموى بودند. اینان همان مرجیان طرفدار امویان هستند. این گروه با گروه نخست شباهت زیادى دارند. گروه نخست حکم على علیه السلام و عثمان را به تاءخیر مى انداختند و خواهان قطع خصومت مسلمانها و وحدت امت اسلامى بودند، و گروه دوم به فرقه هاى متخاصم مثل خوارج ، امویان و شیعیان امید آمرزش مى دانند و خواهان قطع جنگ میان آنها بودند و البته از حکومت اموى حمایت مى کردند.
- با وجود اینکه این دو گروه از مرجئه ، در باره امام على علیه السلام قضاوتى نمى کردند اما ذر زمانهاى بعد لااقل برخى از مرجئه به موضع ضدیت با امام علیه السلام کشیده شدند. در تاریخ آمده است که فردى از یکى از راویان حدیث به نام اعمش خواست تا حدیث ((على قسیم النار)) را برایش بازگو کند. اعمش گفت مرجئه اى که در مسجد نشسته اند نمى گذارند فضایل على علیه السلام را نقل کنم ، آنان را از مسجد بیرون کن تا خواسته ات را انجام دهم .(34) در احادیث معصومان علیه السلام نیز به دشمنى مرجئه با اهل بیت پیامبر علیه السلام تصریح شده است .(35)در مقابل این گروه از مرجئه ، گروهى دیگر از آنان معتقد بودند که امام على علیه السلام در جنگهاى خود بر حق بوده و کسانى چون طلحه ، زبیر، عایشه و معاویه که با او جنگیدند خطاکار بوده اند.(36)
- پس از پیدایش چنین عقاید سیاسى و فرقه هاى حامى آنها، برخى به منظور توجیه دینى ارجاء سیاسى به فکر یافتن مبانى کلامى و اعتقادى براى آن بر آمدند و چنین شد که ارجاء کلامى و مرجئه مذهبى متولد گشت . این گروه بر آن شدند که رتبه اعمال متاءخر از رتبه ایمان است و گناهان کبیره به ایمان است ضررى نمى زند؛ در نتیجه به همه گناهکاران حتى غاصبان خلافت رسول اکرم صلى الله علیه و آله امید آمرزش مى دادند. پس از طرح چنین عقیده اى در باره ایمان و کفر، این اعتقاد معرف مرجئه گشت و همه مرجیان آن را به عنوان مبناى اعتقادى و کلامى پذیرفتند. ثابت قطنه شاعر معروف مرجئه که اعتقاد مرجئه نخستین ، یعنى تاءخیر قضاوت در باره على علیه السلام و عثمان ، را در اشعارش آورده است ، ارجاء کلامى را نیز در همان اشعار ذکر مى کند و مى گوید:
- و لا اءرى اءن ذنبا بالغ اءحدا
- م الناس شرکا اذا ما وحدوا الصمدا(37)
- ما هیچ گناهى را نمى بینیم که احدى را به سر شرک برساند، مادامى که آنان خدا را به توحید پذیرفته باشند.
- تاریخ دقیق پیدایش این تفکر کلامى دقیقا روشن نیست . احتمال دارد این اعتقاد پس از تولد مرجئه نخستین مطرح شده است و ممکن است پس از پیدایش دومین گروه از مرجئه یا همزمان با آنها ارائه شده است . به هر حال وضعیت تولد مرجئه کلامى همچون وضعیت خوارج کلامى بوده است ، به این معنا که هر دو در ابتدا گروهى سیاسى بوده اند اما در ادامه حیاتشان به فرقه هاى کلامى و مذهبى تبدیل شدند. پس از طرح ارجاء کلامى ، مرجئه به گروههاى مختلفى انشعاب یافتند. نوبختى مى گوید: آنها به چهار تقسیم شدند. گروه نخست مرجئه خراسان هستند که از همه بیشتر در عقیده ارجاء غلو کردند. اینان جهمیه یعنى پیروان جهم بن صفوان هستند. گروه دوم مرجئه شام اند و غیلانیه ، پیروان غیلان بن مروان هستند. گروه دیگر مرجئه عراق و پیروان عمرو ابن قیس الماصر یعنى ماصریه هستند که ابوحنیفه نیز از آنان است . گروه چهارم شکاک و بتریه هستند که از اصحاب حدیث و حشویه هستند.(38) بغدادى مرجئه را به سه گروه مرجئه قدریه (غیلانیه )، مرجئه جبریه (جهمیمه )، مرجئه اى که جبرى هستند و نه قدرى و به اصطلاح شهرستانى آنها را شش فرقه مى داند.(39)
- همان گونه که مى بینیم انشعاب مرجئه به سه یا چهار فرقه ، به جهت عقاید دیگر آنهاست ، چون برخى از آنان قدرى و تفویضى هستند و برخى جبر مسلک و برخى دیگر نه جبرى و نه قدرى . در واقع عقیده ارجاء عقیده اى بود که فرقه هاى دیگرى چون غیلانیه و جهمیه آن را پذیرفتند و به یک تعبیر، گروههایى از مرجئه در گروههاى دیگر ادغام شدند. عقیده اى که همه این گروهها را تحت نام مرجئه در مى آورد، خارج کردن عمل از ایمان و مؤ خر دانستن رتبه آن از رتبه ایمان است . با وجود این گروههاى مختلف مرجئه در بیان جزئیات این اعتقاد - یعنى تفسیر دقیق ایمان - با یکدیگر اختلاف نظر دارند. تفاسیر مرجئه در باره ایمان را مى توان در سه تفسیر زیر خلاصه کرد:
- 1. ایمان عبارت است از معرفت و اعتقاد قلبى همراه با اقرار و اعتراف زبانى .
- 2. ایمان صرفا معرفت و اعتقاد است .
- 3. ایمان صرفا اقرار زبانى است . (40)
- نقطه اشتراک آراى مذکور این است که عمل بیرون از ایمان مؤ خر از آن است . از این مطلب سه نتیجه مهم گرفته مى شود: نخست آنکه ایمان امرى بسیط است و داراى درجات و مراتب مختلف نیست ؛ دیگر آنکه مرتکبین گناهان کبیره مؤ من هستند؛ و سوم اینکه گناهکاران اگر توبه نکنند، لزوما دچار عذاب ابدى نخواهند شد و درباره اصل عذاب آنها نیز حکم قطعى نمى توان داد.
- همان گونه که آراى سیاسى مرجئه در مقابل آراى سیاسى خوارج بود، در باره آراى کلامى مرجئه و خوارج نیز وضعیت از این قرار است . در واقع عقاید کلامى این دو گروه ، افراط و تفریط در باب ایمان و کفر است . یکى فاسق را کافر و مستحق قتل مى داند و دیگرى ایمان فاسق را مساوى ایمان پیامبر خدا مى داند. همان گونه که عقیده خوارج در طول تاریخ باعث ریخته شدن خون بسیارى بى گناهان گردید، عقیده مرجئه نیز باعث توجیه ظلم ستمکاران و حاکمان بنى امیه و بى اعتنایى به احکام دینى و انحطاط اخلاق گردید.
- جالب اینجاست که سالها قبل از تولد مذهب ارجاء پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وقوع آن را پیش بینى و در این باره به مسلمانها هشدار داده بود.(41) در کتابهاى حدیثى شیعه و سنى احادیث فراوانى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیه السلام او در مذمت مرجئه وارد شده است و حتى مسلمانها به برائت از آنها و نپذیرفتن شهادت آنها و وصلت نکردن با آنان تشویق شده اند. در روایات اهل بیت علیه السلام شدیدا توصیه شده است که شیعیان به فرزندانشان مطالب مفید و احادیث را آموزش دهند تا آنها فریب مرجئه را نخورند.(42) متاءسفانه امروزه نیز تفکرات مرجئه به صورتهاى مختلف از جمله تاءکید یک سویه بر قلب و دل و بى اعتنایى به اعمال و احکام دینى ، در جوامع اسلامى وجود دارد.
- چکیده...
- 1. کلمه ارجاء دو معنى دارد: تاءخیر انداختن و امید دادن . اطلاق این نام به معناى نخست بر گروهى خاص به دلیل آن است که آنها رتبه عمل رامؤ خر از رتبه ایمان و خارج از آن دانستند، و اطلاق آن به معناى دوم به این دلیل بود که آنها به گناهکاران امید بخشیده شدن مى دادند، چون معصیت را براى ایمان مضر نمى دانستند.
- 2. مرجئه به چندین فرقه و مذهب مختلف اطلاق شده که برخى جنبه سیاسى و برخى جنبه کلامى دارند.
- 3. اولین گروه از مرجئه در قرن اول هجرى در جریان شورش بر علیه عثمان پیدا شدند که مى گفتند قضاوت در باره حق و باطل بودن عثمان و على علیه السلام را باید تا روز قیامت به تاءخیر انداخت . این اعتقاد آنها در مقابل این اعتقاد خوارج نخستین است که على علیه السلام و عثمان را کافر مى دانستند.
- 4. گروه دیگرى از مرجئه که در اصل گروهى سیاسى بودند قائل به تبعیت از حاکم وقت ولو معاویه و یزید بودند و همه اهل قبله را مؤ من و مسلمان مى دانستند و خواهان قطع جنگ و خونریزى بودند.
- 5. به دنبال این عقاید سیاسى ، برخى براى توجیه دینى ارجاء سیاسى به فکر یافتن مبانى کلامى آن بر آمدند و به این ترتیب ارجاء کلامى پیدا شد. آنها رتبه عمل را متاءخر از ایمان مى دانستند.
- 6. همانند مقابله مرجئه با خوارج در آراى سیاسى ، در آراى کلامى هم مرجئه در نقطه مقابل خوارج قرار دارند. عقاید کلامى این دو گروه ، بیان دو نقطه افراط و تفریط در باب ایمان و کفر است . یکى فاسق را کافر و مستحق قتل مى داند و دیگرى ایمان او را مساوى ایمان انبیا و اولیا و صالحین مى داند.
- پرسش...
- 1. معناى ازجاء چیست و چه تناسبى میان این معنا و کسانى که نام آن را بر خود گذاشته اند وجود دارد؟
- 2. فرقه هاى مختلف مرجئه کدامند؟
- 3. تفاسیر مرجئه از ایمان و لوازم این تفاسیر چیست ؟
- 4. چه تقابلهایى میان مرجئه و خوارج وجود دارد؟
- 5. چه تحلیلى از پیدایش فرقه مرجئه در جامعه اسلامى دارید.
- 4 - قدریه
- در احادیث ، قدریه از سوى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیه السلام ، سخت مورد مذمت قرار گرفته اند و آنان را محبوس امت خوانده اند. (43) از سوى دیگر، در همین احادیث قدریه بر دو گروه مختلف اطلاق شده است : گاه بر معتقدین به قضا و قدر الهى در افعال انسان و گاه بر منکرین قضا و قدر الهى در افعال انسان یا قاتلین به قدرت و اختیار مطلق انسان در افعالش . (44) این مساءله باعث شده است که هر دو گروه مذکور دیگرى را قدریه بخوانند و احادیث وارد شده را ناظر به مخالفان خود بدانند. (45) به نظر مى رسد که در آغاز واژه قدریه بیشتر بر طرفداران قدر الهى اطلاق مى شده است اما رفته رفته این اسم درباره منکران قدر الهى رواج یافت . از این رو، در کتابهاى مذاهب و فرق نیز به همین معناى دوم به کار رفته است و امروزه نیز وقتى قدریه گفته مى شود همین مذهب و فرقه به ذهن متبادر مى شود. بنابراین سبب اختلاف روایات در مفهوم قدریه همین تحول معنایى آن در طول قرون اولیه بوده است . به هر حال ، در کتاب حاضر نیز قدریه به معناى دوم ، یعنى منکران قدر و طرفداران آزادى مطلق انسان (مفوضه ) اطلاق مى گردد.
- مفوضه به طرفداران تفویض گفته مى شود. تفویض در لغت به معناى واگذار کردن امرى به دیگرى و حاکم کردن او در آن کار است . اما در اینجا تفویض به این معناست که خداوند قدرت انجام کارها را به انسان واگذار کرده و خود را از این قدرت کنار کشیده است به گونه اى که بر افعال انسان و قادر نیست و تقدیر الهى شامل افعال اختیارى انسان نمى شود.
- در کتابهاى فرق و مذاهب ، اصطلاح قدریه یا مفوضه را به دو گروه اطلاق کرده اند. یکى معتزله و دیگرى اسلاف معتزله یعنى قدریه نخستین . عقاید معتزله در این باره در فصل مربوط به معتزله بررسى خواهد شد و در اینجا تنها به قدریه نخستین مى پردازیم .
- قدریه نخستین همان مرجئه قدریه هستند که یکى از فرقه هاى مرجئه به شمار مى روند. اینان دو اعتقاد مهم داشته اند: یکى اعتقاد به ارجاء و دیگرى اعتقاد به تفویض و نفى تقدیر الهى در افعال انسان . غیلان دمشقى ، محمد بن شبیب ، ابى شمر، صالحى و خالدى جزو این فرقه ذکر شده اند. (46)
- در میان قدریه ، معبد جهنى و غیلان دمشقى از دیگران مهمترند و این دو به عنوان نخستین کسانى که اعتقاد به قدر را مطرح کرده اند نام برده مى شوند. (47) غیلان دمشقى پیشواى قدریه شام و معبد جهنى قدریه بصره را رهبرى مى کرد. نقل شده است که معبد جهنى عقیده قدر را از یک مسیحى به نام ابو یونس سنسویه اسوارى اخذ کرد و غیلان دمشقى اعتقاد به قدر را از معبد گرفت . (48) اکثر مستشرقان با توجه به اینکه یکى از مراکز قدریه ، شام و دمشق بوده است و فیلسوفان نصرانى و یونانى در آنجا حضور داشته اند، بر آن اند که قدریه اعتقاد خویش را از متکلمان نصرانى یا فیلسوفان یونانى گرفته اند. براى مثال گفته اند غیلان آراء خود را از کتاب ینبوع الحکمة یوحناى دمشقى اخذ کرده است . اما برخى دیگر چون مونتگمرى وات در این باره تردید کرده اند زیرا کتابهاى یوحناى دمشقى بیست تا سى سال پس از آغاز نزاع غیلان و جعد بن درهم پیرامون جبر و اختیار بوده است . (49) به نظر مى رسد که در فرهنگ دینى و سیاسى مسلمین به اندازه کافى مى توان ریشه ها و انگیزه هایى براى طرح مساءله جبر و اختیار یافت و نیازى به جستجو در ریشه هاى بیرونى و بیگانه ندارد. براى مثال در قرآن کریم آیات متعددى هدایت را به خداى متعال نسبت مى دهد و از سوى دیگر آیات دیگرى وجود دارد که اختیار انسان و شکل موضع گیرى او را در سعادت خویش مورد تاءکید قرار مى دهد. طبیعى است که مسلمانان با قرائت چنین آیاتى این پرسش را مطرح کنند که اگر هدایت به دست خداست ، پس نقش آدمى در این میان چیست . گرچه خود قرآن در برخى آیات و نیز احادیث به این سوال پاسخ داده است . (50) از سوى دیگر چنان که اشاره شد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله تولد قدریه را پیش بینى کرده بودند. از همه مهمتر اینکه معاویه براى اینکه حکومت خویش را توجیه کند آن را به قضا و قدر حتمى خدا نسبت مى داد و کارهاى خویش را خواست خدا مى خواند. بنابراین طبیعى است که مخالفان ظلم و جور اموى که قدریان نخستین نیز از آنها بودند، براى مقابله با امویان قضا و قدر الهى را لااقل به گونه اى که معاویه و امویان آن را تفسیر مى کردند و لازمه تقدیر الهى را مجبور بودن انسان مى دانستند، منکر شوند.
- مساءله مهم درباره قدریان نخستین که در راءس آنها غیلان و معبد قرار داشتند این است که آیا آنان هر گونه تقدیر الهى در اعمال انسان را انکار مى کردند یا اینکه آن گونه تقدیرى را که جایى براى آزادى و اختیار انسان باقى نمى گذارد و به جبر مى انجامد، منکر بودند. مهمترین سندى که درباره آراى قدریه باقى مانده است ، نامه غیلان به عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموى است . آن قسمت از نامه که به عقیده قدر مربوط مى شود چنین است :
- اى عمر! آیا دیده اى که حکیمى از ساخته و کرده خود عیب جویى کند یا چیزى معیوب بسازد؟ یا کسى را به خاطر کارى که فرمان و قضاى او بدان تعلق گرفته عذاب کند یا به چیزى فرمان دهد که مستوجب عذاب اوست ؟ آیا هدایت گرى را دیده اى که به هدایت دعوت کند و سپس مردم را از هدایت گمراه سازد؟ آیا مهربانى را یافته اى که بندگان را بیش از توانشان تکلیف کند یا به خاطر انجام طاعتى عذاب دهد؟ آیا دادگرى یافته اى که مردم را بر ظلم و تظالم وادار کند؟ و آیا راستگویى دیده اى که مردم را به کذب و تکاذب میان خود وادار نماید؟(51)
- آنچه از این نامه مى توان استفاده کرد نفى جبر و اثبات آزادى و اختیار انسان بر اساس عدل و حکمت الهى و حسن و قبح عقلى است و به هیچ وجه نمى توان نفى قضا و قدر الهى و اثبات تفویض را به آن نسبت داد. در این نامه ، غیلان مى کوشد تا لوازم نظریه جبر را نشان دهد و هر جمله از فقره مذکور یکى از نتایج نظریه جبر و قضا و قدر حتمى خدا به گونه اى که آزادى انسان سلب گردد، مى باشد.
- نقل شده است که غیلان شاگرد حسن بن محمد حنیفه بوده و معبد جهنى از ابن عباس حدیث آموخته است . (52) مى دانیم که محمد حنیفه - فرزند امام على علیه السلام - و ابن عباس ، هر دو از دانش آموختگان مکتب امام على علیه السلام بوده اند و همین امر این گمان را که غیلان و معبد به پیروى از استادان خویش تنها عقیده جبر را انکار مى کردند، تقویت مى کند.
- از سوى دیگر، غیلان و معبد جهنى هر دو از مخالفان سرسخت بنى امیه بودند و علیه کارهاى ظالمانه آنان و نیز ترویج نظریه جبر توسط آنها تبلیغ مى کردند و به همین جهت توسط خلفاى بنى امیه شکنجه و سپس کشته شدند. قاضى عبدالجبار از استادش ابوعلى جبانى نقل مى کند که افرادى چون غیلان به دلیل مبارزه با جبر توسط بنى امیه کشته شدند. (53)
- شواهد فوق مى تواند این نظر را تاءیید کند که قدریه نخستین تنها مخالف جبر بودند و نه منکر هر گونه قضا و قدر الهى . اما از سوى دیگر، در کتابهاى فرق و مذاهب عقایدى به آنها نسبت داده شده است که بیانگر اعتقاد به تفویض و نفى تقدیر الهى است .
- براى نمونه ، نقل شده است که معبد جهنى گفته است : ((لا قدر و الامر اءنف )) (54) یعنى تقدیرى در کار نیست و کارها از ابتداست ؛ یعنى چیزى از قبل توسط خدا معین نشده است .
- شهرستانى از جمله آراى ابوشمر، یکى از قدریه نخستین ، را انتساب تقدیر خیر و شر به انسان و نفى هر گونه تقدیر الهى در این باره مى داند. (55)