خون را تاریخ پُر بها می داند
این خون در تاریخ به جا می ماند
تاریخ ندیده کودکی " شش ماهه "
در میدان با گریه رَجَز می خواند
و دیگر بحث، بحث امتحان نیست
و این فرزند، فرزندی جوان نیست
حسین آورده طفلی شیرخواره
و می داند که قوچی در میان ن
ظهر است و امام شهدا مانده فقط
همراهش گویی که خدا مانده فقط
شش ماهه و عباس؛ در اردوی حسین
سرباز ِ بدون دست و پا ماندi
رفتید و هنوز کربلا کرب و بلاست
رفتید همه حسین دیگر تنهاست
ای خیل شهیدان کمی آهسته روید
یک کودک شش ماهه به دنبال شماس
نماز خوف نه با تکبیره الاحرام که با " آخ " آغاز می شود حسین به سجده می رود اسب ها گِردش طواف می کنند من مطمئنم روز عاشورا قبله نما به سمت عراق بود حسین نمازش را تمام می کند قاتلان زمزمه می کنند: " اللهم صل علی محمد وال محمد " و بغض امانشان نمی دهد هر چند که در راه خدا می میردپ هر یار به علتی جدا می میرد یک عده برای دین و یک عده حسین عباس برای بچه ها می میرد بنویس لب پُر تَرَک و دیده ی خیس بنویس: فرات ِ لعنتی ؛ رودِ خسیس بنویس که این قبر حسین بن علی ست بنویس ، ولی به " خط کوفی " ننویس ..