سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقانیت شیعه

اجتماعی

علت مخالفت معاندین با خلافت امیر المؤمنین - حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

علت مخالفت معاندین با خلافت امیر المؤمنین

بارى اگر کسى بگوید: چطور با وجود این نصوصى که از حضرت رسول الله رسیده، و بسیارى از آنرا خود خلفاى ثلاثه، و عائشه روایت کرده‏اند، و مقامات و درجات مولاى متقیان را اعتراف نموده‏اند، آنها خلافت را از آن حضرت گردانیدند، و خود بمقام خلافت در جاى امیرالمؤمنین نشستند، و بر منبر پیغمبر بالا رفتند؟

جواب همانست که خود رسول الله فرموده است، و سنى‏ها نیز روایت کرده‏اند: حبک الشیئى یعمى و یصم (14)

کسى که بچیزى محبت داشته باشد، و این محبت از روى احساسات باشد، و هواى نفس و قواى دنیه در پیدایش او مؤثر باشد، آنکس را نسبت‏بغیر آن منظور و محبوبى که دارد، کور و کر مى‏کند، یعنى غیر از آن هدف، چیزى نمى‏بیند، و سخنى غیر از آن نمى‏شنود.

بر ارباب ملل و نحل پوشیده نیست، و بر مطلعین بر سیر و تاریخ مکشوف است، که غصب مقام خلافت از خاندان رسول هیچ داعى، جز محبت‏حکومت و سرورى بر مسلمین، و طلوع حس شخصیت‏طلبى نداشته است، و لذا تمام این احادیث و نصوص، با وجود آن غریزه مهلکه، کارى نمى‏کند، و در وقت اراده رسیدن بمنظور و هدف، تمام آنها را چون خس و خاشاک بطوفان بلا مى‏دهد، و با مواجه شدن با مقصود از ستیزه نمودن با خاندان رسول خدا، و آتش زدن در خانه بضعه رسول خدا، و بیرون کشیدن مقام ولایت را بمسجد، دریغ نکرده، و با شمشیر برهنه ادعاى تسلیم شدن، و بیعت نمودن، و گردن نهادن در برابر این تعدیات را تحمیل مى‏کند.

و این یک مسئله‏ایست که باید روى او دقت نمود، مقام علم و ادراک به حقایق جداست، و مرحله خضوع نفس و انقیاد او نسبت‏بحق جداست.

بسیارى از کسانیکه در چاه طبیعت و هوى گرفتارند، نه بعلت جهل آنان‏بطریق صلاح مى‏باشد، بلکه چه بسا داراى علم کافى هستند، و بسیار خوب زشت را از زیبا تشخیص مى‏دهند، ولى در مقام عمل روى سیطره قواى نفسیه، و عدم انقیاد آنها سبت‏بملکه عقل، و روى غلبه غرائز شهویه، خود را در کام آن کردار زشت و ناپسند در مى‏آوردند.

لذا انبیاء و ائمه اطهار دعوتشان مبنى بر اصلاح نفس است، و خضوع و انقیاد در مقابل حق، خداى على اعلى فرمود:

«قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها» (15)

هیچ نفرمود فلاح مختص کسى است که روایت از پیغمبر بشنود، و بدبختى و خسران براى کسیکه نشنود، بلکه فرمود رستگارى براى کسى است که نفس خود را اصلاح کند، و زیان و خسران براى کسى که نفس خود را به تباهى آورد، و در طى طرق هلاک آزاد گذارد.

عمر بخوبى از مقام و منزلت و شخصیت مولا امیرالمؤمنین خبر داشت، روایاتى که از طریق سنت در این موضوع وارد شده، بسیار است که خود او اعتراف مى‏نموده، و احادیثى را از رسول خدا نقل کرده است، ولى همانطور که ذکر شد تبعیت از حق، طهارت نفس، و صفاى باطن، و انقیاد لازم دارد و این هذا؟

علامه امینى گوید که حافظ دار قطنى و ابن عساکر تخریج این حدیث نموده‏اند که دو نفر نزد عمر بن خطاب آمدند، و از طلاق کنیز سئوال کردند که چند مرتبه مى‏توان او را طلاق داد، تا حرام نشود، و دیگر نتوان او را بعقد جدیدى نیز در حباله نکاح درآورد.

عمر با آنها برخاست تا آنکه بمسجد آمده و در میان حلقه‏اى از جمعیت مرد اصلعى (16) نشسته بود

عمر گفت‏اى اصلع در طلاق امة (یعنى کنیز) چه مى‏گوئى؟

آن مرد سر خود را بسوى او بلند کرد و با دو انگشت‏سبابه و وسطى اشاره کرد.

عمر دانست که طلاق امه دو طلاق است و فورا به آن دو مرد گفت تطلیقتان یعنى دو بار طلاق. یکى از آن دو گفت: سبحان الله ما نزد تو آمدیم، و تو امیرالمؤمنین و بزرگ آنها هستى!چگونه با ما آمدى تا در مقابل این مرد ایستادى!و از او سئوال کردى!و به اشاره او با دو انگشت‏خود اکتفا نمودى؟

عمر به آندو گفت: آیا مى‏دانید این مرد کیست؟

گفتند: نه گفت: این على بن ابیطالب است اشهد على رسول الله صلى الله علیه و آله لسمعته و هو یقول: ان السماوات السبع، و الارضین السبع، لو وضعا فى کفة، ثم وضع ایمان على فى کفة لرجح ایمان على بن ابیطالب (17)

عمر به آندو گفت: شهادت مى‏دهم بر رسول خدا که از او شنیدم که درباره على مى‏فرمود: اگر آسمان‏هاى هفتگاه و زمین‏هاى هفت طبقه را در کفه ترازوئى بگذارند، و سپس ایمان على را در کفه دیگر بگذارند، هر آینه ایمان على بن ابیطالب سنگین‏تر خواهد بود.

سپس علامه امینى گوید در حدیثى که زمخشرى روایت کرده مى‏گوید: آندو نفر بعمر گفتند: تو خلیفه مسلمین هستى و آمده‏ایم از تو سؤال کنیم!تو ما را پیش مرد دگرى بردى، و از او سئوال نمودى، یکى از آندو گفت: سوگند بخدا که‏اى عمر من دیگر با تو سخن نخواهم گفت:

عمر گفت: واى بر تو!مى‏دانى این مرد که بود؟او على بن ابیطالب است الخ.

و این روایت را دارقطنى و ابن عساکر از حافظین نقل نموده‏اند، و نیز گنجى در کفایه ص 129 روایت نموده و گفته است که هذا حسن ثابت، این روایت، روایت‏خوب و قبول آن نزد علماء ثابت‏شده است.

و نیز از طریق رواة زمخشرى، خوارزمى امام الحرمین در مناقب ص 78 و سید على همدانى شافعى در مودة القربى روایت کرده‏اند، و حدیث (18) میزان و ترازو را از عمر، محب الدین طبرى در کتاب ریاض النضره ج 1 ص 244 و صفورى در نزهة المجالس ج 2 ص 240 آورده‏اند.

پى‏نوشت‏ها:

1 - سوره یونس: 10 - آیه 35

2 - سوره یونس: 10 - آیه 35

3 - سوره طه: 20 - آیه 50

4 - سوره اعلى: 87 آیه 2 - 3

5 - تفسیر المیزان ج 1 ص 282

6 - غایة المرام ص 539 و ص 540

7 - زمخشرى مى‏گوید: استاذن ابوثابت مولى على الخ

8 - این سه روایت را در ینابیع المودة ص 90 نقل مى‏کند

9 - ینابیع المودة ص 90 از جمع الفوائد معیت على را با قرآن و عدم افتراق آنها را تا حوض روایت مى‏کند: و مى‏گوید للاوسط و الصغیر

10 - این روایت را در ینابیع المودة ص 91 نیز بیان مى‏کند

11 - ظاهرا باید «انس‏» باشد.

12 - در ینابیع المودة ص 82 این روایت را با کمى تغییر از اصابة روایت مى‏کند گوید: و فى کتاب الاصابة، ابو لیلى الغفارى قال: سمعت رسول الله یقول: تکون من بعدى فتنة فاذا کان ذلک فالزموا على بن ابیطالب، فانه اول من آمن بى، و اول من یصافحنى یوم القیمة، و هو الصدیق الاکبر، و هو فاروق هذه الامة، و هو یعسوب المؤمنین، و المال یعسوب المنافقین

13 - غایة المرام ص 541

در کتاب على و الوصیة از ص 61 الى ص 65 احادیثى را با اسناد مختلفه راجع بمعیت امیرالمؤمنین با حق و با قرآن آورده است

14 - این حدیث را مسعودى در مروج الذهب ج 2 ص 302 روایت کرده است

15 - سوره شمش: 91 - آیه 10

16 - اصلع کسى است که جلوى سر او مو ندارد

117 - الغدیر ج 2 ص 299

18 - یعنى فقط ذیل حدیث فوق را که جمله: لوان السوات السبع الخ بوده باشد




تاریخ : چهارشنبه 89/6/10 | 6:14 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
.: Weblog Themes By Slide Skin:.