چهارده خورشید در شعر امام خمینی(ره)
امام راحل(ره) در شمار عاشقان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام جای داشت و بدین امر افتخار می کرد. آن بزرگوار در قصیده ای دروصف پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) چنین سروده است: وین نه عجب زانکه نور اوست ز زهرا نور وی از حیدر است و او زپیمبر نورخدا در رسول اکرم پیدا کرد تجلی ز وی به حیدر صفدر در ادامه همین قصیده در خصوص حضرت زهرا(س) و حضرت معصومه(س) می فرماید: وز وی تابان شده به حضرت زهرا اینک ظاهر ز دخت موسی جعفر این است آن نور کزمشیت «کن » کرد عالم آنکو به عالم است منور این است آن نور کز تجلی قدرت داد به دوشیزگان هستی زیور عیسی مریم به پیشگاهش دربان موسی عمران به بارگاهش چاکر آن یک انجیل را نماید حفظ وین یک تورات را بخواند از بر گر که نگفتی امام هستم بر خلق موسی جعفر ولی حضرت داور فاش بگفتم که این رسول خدایست دختر جز فاطمه نیاید چون این معجزه اش می بود همانا دختر صلب پدر را و هم مشیمه مادر دختر چون این دواز مشیمه قدرت نامد و ناید دگر هماره مقدر آن یک امواج علم شده مبدا وین یک افواج حلم را شده مصدر آن یک موجود از خطابش مجلی وین یک معدوم از عقابش مستر آن یک بر فرق انبیا شده تارک وین یک اندر سر اولیا را مغفر آن یک در عالم جلالت کعبه وین یک در ملک کبریایی مشعر لم یلدم بسته لب و گر نه نگفتم دخت خدایند این دو نور مطهر آن یک کون و مکانش بسته به مقنع وین یک ملک جهانش بسته به معجر چادر آن یک حجاب عصمت ایزد معجر نقاب عفت داور آن یک بر ملک لایزالی تارک وین یک برعرش کبریایی افسر تابشی از لطف آن بهشت مخلد سایه ای از قهر این جحیم مقعر قطره ای از جود آن بحار سماوی رشحه ای از فیض ذخایر اغیر آن یک خاک مدینه کرده مزین صفحه قم را نموده این یک انور خاک قم این یک کرده از شرافت جنت آب مدینه نموده آن یک کوثر در مصرعی از همین قصیده در باره حضرت مهدی(ع) چنین آورده است: مهدی امام منتظر نوباوه خیرالبشر خلق دو عالم سر به سر بر خوان احسانش نگین مهر از ضیااش ذره ای بدر از عطایش بدره ای دریا زجودش قطره ای گردون زکشتش خوشه چین ظاهر شود آن شه اگر حیدر بر کمر دستار پیغمبر به سر دست خدا در آستین دیاری از این ملحدان باقی نماند در جهان ایمن شود روی زمین از جور و ظلم ظالمین یارب به عمر و عزتش افزای و جاه و حرمتش کاحیاکند از همتش آیین خیر المرسلین ای حضرت صاحب الزمان ای پادشاه انس و جان لطفی نما بر شیعیان تایید کن دین مبین در فرازی از قصیده ای دیگر در مورد امام زمان(ع) این گونه سروده است: حضرت صاحب زمان مشکوه انوار الهی مالک کون و مکان مرآت ذات لامکانی مظهر قدرت ولی عصر سلطان دو عالم قائم آل محمد مهدی آخر زمانی با بقا ذات مسعودش همه موجود باقی بی لحاظ اقدسش یکدم همه مخلوق فانی خوشه چین خرمن فیضش همه عرشی و فرشی ریزه خوار خوان احسانش همه انسی و جانی حضرت امام (ره)، در فرازی از یک مسمط، در باره چهارده معصوم علیهم السلام چنین سروده است: مصطفی سیرت، علی فر، فاطمه عصمت، حسن خو هم حسین قدرت، علی زهد و محمد علم مهرو شاه جعفر فیض و کاظم حلم و هشتم قبله گیسو هم تقی تقوا، نقی بخشایش و هم عسکری مو مهدی قائم که در وی جمع، اوصاف شهان شد پادشاه عسکری طلعت، نقی حشمت، تقی فر بوالحسن فرمان و موسی قدرت و تقدیر جعفر علم باقر، زهد سجاد و حسینی تاج و افسر مجتبی احلم و رضیه عفت و صولت چو حیدر مصطفی اوصاف و مجلای خداوند جهان شد دست تقدیرش به تیر و جلوه عقل مجرد آینه انوار داور، مظهر اوصاف احمد حکم و فرمانش محکم، امر و گفتارش مسدد در خصایل ثانی اثنین ابوالقاسم محمد(ص) آنکه از «یزدان خدا» بر جمله پیدا و نهان شد تا ولایت بر ولی عصر(عج) می باشد مقرر نا نبوت را محمد(ص) تا خلافت راست حیدر تا که شعر «هندی » است از شهد چون قند مکرر پوست زندان، رگ سنان و مژه پیکان، موی نشتر باد آن کس را که خصم جاه تو از انس و جان شد در باره امیر بیان حضرت علی(ع) می فرماید: فارغ از هر دوجهانم به گل روی علی(ع) به خم دوست جوانم از خم موی علی(ع) طی کنم عرصه ملک و ملکوت از پی دوست یاد آرم به خرابات چو ابروی علی(ع) علاقه به معصومان علیهم السلام سبب شده است تا امام راحل(ره) به روزهای منسوب به آن بزرگان عشق بورزد; برای نمونه در دیوان آن فقیه وارسته در باره عید غدیر خم و نیمه شعبان می خوانیم: عید «خم » با حشمت و فر سلیمانی بیامد که نهادم بر سر از میلاد شه تاج کیانی جمعه می گوید من آن یارم که دائم در کنارم نیمه شعبان مرا داد عزت و جاه و گرانی امام(ره) شیفته روزگار وصل و ظهور امام عصر(عج) بود. از اینروگاه که فرصتی دست می داد از آن ایام یاد می کرد. در دیوان اشعارش آن روزهای خوب را چنین توصیف می کند: غم مخور ایام هجران رو به پایان می رود این خماری از سر ما می گساران می رود پرده را از روی ماه خویش بالا می زند غمزه را سر می دهد غم از دل و جان می رود بلبل اندر شاخسار گل هویدا می شود زاغ با صد شرمساری از گلستان می رود محفل از نور رخ او نورافشان می شود هرچه غیر از ذکر یار از یاد رندان می رود ابرها از نور خورشید رخش پنهان شوند پرده از رخسار آن سرو خرامان می رود وعده دیدار نزدیک است یاران مژده باد روز وصلش می رسد ایام هجران می رود |