
معراج:پیامها و درسهایی بر گرفته از قرآن کریم
1-معراج، لغو نیست بلکه اسرارى قابل توجه دارد (سبحان الذى اسری….).
2-معراج، اردوى خصوصى و بازدید علمى پیامبر(ص) بود وگرنه خداوندبیمکان است (سبحان الذى اسری ) ...
3-عبودیت، مقدمه پرواز است وعروج، بیخروج از صفات رذیله ممکن نیست(اسرى بعبده).
4-انسان اگر هم به معراج برود، باز «عَبد» است، پس در بارهى اولیاى خدا غلّو نکنیم (اسرى بعبده).
5-عبودیت، از افتخارات پیامبر(ص) وزمینه دریافتهاى الهى اوست(بعبده).
6-براى قرب به خدا، شب بهترین وقت است (اسرای……لیلاً).
7-شب معراج، شب بسیار مهمى بوده است (لیلاً).
8--اگر استعداد و شایستگى باشد، پرواز یک شبه انجام میگیرد (اسرى بعبد و لیلاً).
9-مسجد بهترین سکوى پرواز معنوى مؤمن است (من المسجد).
10--مسجد باید محور کارهاى ما باشد (من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى).
11--حرکتهاى مقدس، باید از راهها وجایگاههاى مقدس باشد (اسری…من المسجد).
12-سرسبزى و برکات،باید بر محور مسجد و پیرامون آن باشد(المسجد…بارکنا حوله).
13-بیتالمقدس و حوالى آن، محل نزول برکات آسمانی، مقر پیامبران و فرودگاه فرشتگان در تاریخ بوده است (بارکنا حوله).
14-ظرفیت علمى انسان، از دانستنیهاى زمین بیشتر و شگفتیهاى آسمان نیز از زمین بیشتر است (اسری….لنریه من آیاتنا).
15-هدف معراج، کسب معرفت و رشد معنوى بود (لنریه من آیاتنا).
16-آیات الهى آنقدر بیانتهاست که رسول خدا(ص) نیز توان دستیابى به همه آنها را ندارند(من آیاتنا).
17-خداوند به مخالفان هشدار میدهد که آنان را میبیند و سخنانشان را میشنود (السمیع البصیر).
واکنش قریش در مقابل معراج حضرت رسول اکرم (ص)
در پیش گفته شد که وجود مقدس پیامبر(ص) هنگام مراجعت از معراج در بیتالمقدس فرود آمدند و راه مکه و وطن را پیش گرفتند، و در بین راه به کاروان تجارتى قریش برخوردند، در حالى که آنان شترى را گم کرده بودند و به دنبال آن میگشتند. رسول الله(ص) از مرکب فضاپیماى خود در خانه «اُمّ هانی» پیش از طلوع فجر پائین آمدند و براى اوّلین بار راز خود را به او گفتند. امّ هانى از ایشان خواست این ماجرا را براى کسى تعریف نکنند، زیرا ممکن است آزارى به پیامبر(ص)برسانند و ایشان را تکذیب نمایند. اما حضرت رسول اکرم (ص) که تمام اعمال وافعالشان در جهت رضاى خدا و عمل به دستور حقتعالى بود، فرموده باشند به خدا سوگند براى آنها خواهم گفت و چون این خبر را به آنان دادند، تعجب کردند وگفتند هرگز چنین چیزى نشنیدهایم.
قریش به عادت دیرینه خود به تکذیب ایشان برخاستند و گفتند اکنون در مکه کسانى هستند که بیتالمقدس را دیدهاند، اگر راست میگوئی، کیفیت ساختمان آنجا را تشریح کن. ابوجهل گفت: بپرسید بیتالمقدس چند استوانه داشت و چند قندیل دارد؟ پس جبرئیل صورت بیتالمقدس را در برابر آن حضرت بازداشت که آنچه پرسیدند جواب فرمود.
رسول خدا(ص) حوادثى را که در میان مکه و بیتالمقدس رخ داده بود بازگو نمود و گفت در میان راه به کاروان فلان قبیله برخوردم و شترى از آنها گم شده بود. قریش گفتند: از کاروان قریش خبر ده، گفت آنها را در تنعیم (ابتداى حرم است) دیدم و شتر خاکسترى رنگى در پیشاپیش آنها حرکت میکرد، وکجاوهاى روى آن گذارده بودند و اکنون وارد شهر مکه میشوند، قریش از این خبرهاى قطعى سخت عصبانى شدند، گفتند اکنون صدق و کذب گفتار او براى ما معلوم میشود، ولى چیزى نگذشت طلیعه کاروان ابوسفیان پدیدار شد و مسافرین جزئیات گزارشهاى آن حضرت را نقل نمودند.
چون از کاروان علاماتى که حضرت فرموده مشاهده کردند، گفتند والله که ما مانند این ندیدیم و نشنیدیم «ان هذا الاسحر مبین» این سحر روشن است به جهت فرط جهالت و غوایت قریش بود که حقتعالى اول فرمود که من محمد را به مسجد اقصى بردم و نگفت که به آسمان بردم، چه اگر در اول بار چنین گفتى تعجب ایشان بیشتر بودى و در تکذیب بیشتر مبالغه کردندى پس او گفت در این سوره که او را به مسجد اقصى بردم وچون به امارت و علامات مذکور تجویز آن کردند، حدیث معراج و بردن او را به آسمان و به عرش نزدیک گردانیدن او را در سوره النجم بیان فرموده فى قوله «فکان قاب قوسین أو أدنی».
شیخ طوسى(ره)در امالى از امام صادق(ع)از رسول خدا(ص)روایت کرده که فرمود: در شب معراج چون داخل بهشتشدم قصرى از یاقوت سرخ دیدم که از شدت درخشندگى و نورى که داشت درون آن از بیرون دیده مىشد و دو قبه از دُر و زِبَرجَد داشت از جبرئیل پرسیدم:این قصر از کیست؟گفت: از آن کسى که سخن پاک و پاکیزه گوید، و روزه را ادامه دهد(و پیوسته گیرد)و اطعام طعام کند، و در شب هنگامى که مردم در خوابند تهجد و نماز شب انجام دهد، على(ع)گوید: من به آن حضرت عرض کردم: آیا در میان امتشما کسى هست که طاقت این کار را داشته باشد؟فرمود: هیچ مىدانى سخن پاک گفتن چیست؟عرض کردم: خدا و پیغمبر داناترند فرمود: کسى که بگوید: «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر»هیچ مىدانى ادامه روزه چگونه است؟گفتم: خدا و رسولش داناترند، فرمود: ماه صبر - یعنى ماه رمضان - را روزه گیرد و هیچ روز آن را افطار نکند و هیچ دانى اطعام طعام چیست؟گفتم: خدا و رسولش داناترند، فرمود: کسى که براى عیال و نانخواران - خود (از راه مشروع)خوراکى تهیه کند که آبروى ایشان را از مردم حفظ کند، و هیچ مىدانى تهجد در شب که مردم خوابند چیست؟عرض کردم: خدا و رسولش داناترند، فرمود: کسى که نخوابد تا نماز عشا آخر خود را بخواند در آن وقتى که یهود و نصارى و مشرکین مىخوابند. و در حدیثى که مجلسى(ره)در بحار الانوار از کتاب مختصر حسن بن سلیمان به سندش از سلمان فارسى روایت کرده رسول خدا(ص)در داستان معراج فرمود: چون به آسمان اول رفتیم قصرى از نقره سفید دیدم که دو فرشته بر در آن دربانى مىکردند، به جبرئیل گفتم: بپرس این قصر از کیست؟و چون پرسید آن دو فرشته پاسخ دادند: از جوانى از بنى هاشم، و چون به آسمان دوم رفتیم قصرى بهتر از قصر قبلى از طلاى سرخ دیدم که به همانگونه دو فرشته بر در آن بودند و چون به جبرئیل گفتم و پرسید آن دو فرشته نیز در پاسخ گفتند: از جوانى از بنى هاشم است. و در آسمان سوم قصرى از یاقوت سرخ به همان گونه دیدم و چون از دو فرشته نگهبان آن پرسیدیم گفتند: مال جوانى است از بنى هاشم و در آسمان چهارم قصرى به همان گونه از در سفید بود و چون جبرئیل پرسید؟ باز هم دو فرشته نگهبان قصر گفتند: از جوانى از بنىهاشم است.
و چون به آسمان پنجم رفتیم چنان قصرى از دُرّ زرد رنگ بود و چون جبرئیل به دستور من صاحب آن را پرسید گفتند: مال جوانى از بنى هاشم است و در آسمان ششم قصرى از لؤلؤ و در آسمان هفتم از نور عرش خدا قصرى بود و چون جبرئیل پرسید باز همان پاسخ را دادند.
و چون بازگشتیم آن قصرها را در هر آسمانى به حال خود دیدیم به جبرئیل گفتم بپرس: این جوان بنىهاشمى کیست؟و همه جا فرشتگان نگهبان گفتند: او على بن ابیطالب(ع)است.

شــــــــــــــــــــــــــــرح معراج
در اخبار چنین آمده است که حصرت حق سُبحانه و تعالی جلَّ جلاله و عظیم الشأن میخواست که حبیب خود محمّد مصطفی صلیالله علیه و آله را به نزد خود بِبَرَد و نُه فلک و افلاک و معراج و هفت آسمان را هرچه در آنجا بوده باشد به مُحمّد عربی و مدنی و مکی و رسول هاشمی صلیالله علیه و آله را سیر دهد و به سرا پرده اعلا برساند و با وی تکلّم نماید و درِ کرامت بر روی اُمّتان وی بگشاید و بعضی اُمّتان نیکو خصال را به وی ببخشد. در شب جمعه دوازدهم ماه رجب المُرجب جیرئیل را فرمان داد و گفت ای جبرئیل و ای پیک مُرسلانِ من و ای امین ملکوت من و ای سرهنگ جمیع فرشتگان ، امشب فرمان من چنین است : امشب شبی است بسیار مبارک باید از آسمان به زمین بروی و بر دور عالم سِیر کنی هوا را نه گرم و نه سرد کنی و عذاب را از اُمّتان محمّد (ص) برداری و خارهای زمین را به گُل و ریاحین مُبدَّل گردانی و خاکهای زمین را از عنبر گردانی و سنگریزههای زمین را تماماً لؤلؤ و مرجان و یاقوت و احمر گردانی و آبهای صاف و زلال را از چشمههای جََبََل روان سازی و بادهای خوش را بوزانی و بادهای بد را بَند کنی و در دیوار مُعطَّل گردانی و از هر درختی ثمره گوناگون بیرون آوری و دنیای فانی را سرای مزین سازی و تخت مشرکان را سرنگون سازی و طیور را آرام قرار دهی و آدمیان را به خواب خوش مُسخّر گردانی و بیماران را لباس صحّت و شفا در او بپوشانید(حق دعا کردن دارید).
و ارواح صد و بیست و چهار هزار انبیإ را آگاه گردانی و همه را به اتّفاق آدم صفیالله(ع) در مسجدالاقصی حاضر گردانی و ایشان را به آداب صف به صف بیارائی. امشب ابلیس لعین را با جمیع شیاطین در بند کنی و غل آتشین به گردن وی اندازی و دهان گزندگان را بربندی و باران رحمت را بیاوری و آسمان را به حلّهای از نور بیارائی و چهره صبح کوکب را بهتر از این بدرخشانی و مشتری را با عطا در جفت سازی و هر دو را با قمر قرین سازی و شمس را جفت پروین سازی و قوس را با میزان به یک خانه آوری و سَعدِ صغیر را با سَعدِ کبیر به در کنی و دربهای آسمان را بگشایی و بر کنگره آسمانها گُل و ریحان بریزی و آفتاب عالمتاب را بر آسمان چهارم در آوری و زمانی بیشتر دهی و سجود فرمانی و ماه را بر آسمان پنجم به در کنی یعنی نور وی را بیشتر کنی و از برای وی آسمانها را قندیل از نور بیاویزی و هفت در دوزخ را ببندی و هشت در بهشت را مفتوح بگشائی.
و روحانیون را بشارت دهی و ملک الموت را تسکین فرمانی و منشور اُمّتان محمّد(ص) را به نور دهی و قلم را با لوح روان کنی و سدر المنتهی را به حلّه بهشت مزیّن سازی و شاخهای درخت طوبی را میوههای گوناگون بیاویزی و نور عرش را مُضاعف گردانی و حاملان عرش را آگاهی دهی و تخت زرّین بر زمین سدرالمنتهی نهی و آتش دوزخ را فرونشانی و آب بر جهنم زنی و لحظه ای آرام دهی و سقّر را سرد گردانی و خشم مالک دوزخ را کم گردانی و روی وی را به خنده در آوری و بهشت پاکیزه سرشت را بیارائی و فردوس برین را معطّر سازی و جوی شیر را روان سازی و جوی انگبین را صاف و روشن سازی و طیوران بهشت را به خواندن آوری و حوران بهشت را بشارت دهی و رضوان را آگاهی دهی و غلمان را کمربند دهی و همه را به کنگره های بهشت آوری و حوران را صف به صف به آداب بداری و در جنّت خانههای نعمت بگشایی و طوقهای نور بر گردن حوران بنَهی.
و بُراق را امشب بیارائی و خود را پر نور گردانی سُرمه حبیب من در چشم کشی و امشب کمر خدمت حبیب مرا در میان بربندی و حلقه تواضع در گوش نما و زبان تضرُّع برگشا و رقم چاکری دست من در پیشانی بکش و بر گلشن عرش گذر کن و بر مرغزار بهشت رو و مرکبی که نه بلند باشد و نه پست او را بیرون آور و کاکُلش را شانه کن و بباف و زین جواهر و لجام زرّین بر وی استوار کن و تیغ حجّت را به زیر رکاب سعادت حمایل کن و غاشینه سفید بر آویز و لجام بُراق را به مانند چاکران و هفتاد هزار فرشته مُقَرَّب به همراه خود ببر و اسرافیل را به یک جانب بُراق روان کن و میکائیل را از جانب دیگر بِراق روان کن.با ادب باش و با حبیب من روان شو. چون جبرئیل این ندا را شنید گفت: بارالها، ملکا،معبودا،پادشاها فرمان بردارم به جان دل و خاطر بر دیدگان منّت دارم و امّا بار خدایا مگر امشب مملکت دیگری خواهی آفریدن؟ مگر امشب حشر اولاد آدم خواهی آفریدن؟ مگر امشب عالم خود را بدل خواهی فرمودن؟ مگر امشب سید انبیإ را اجل نزدیک رسیده؟ مگر امشب شفاعت کنند بندگان عاصی را از عالم دار فنا به عالم دار بقاء تبدیل خواهد ساخت؟ مگر امشب قیامت را پدید خواهی آورد؟ مگر امشب هفت آسمان و هفت زمین را برهم خواهیزد؟ مگر امشب خلق دیگر خواهی آفریدن؟ندا آمد که ای جبرئیل! بدان و دانسته باش که این فکر و اندیشه تو خطاست و گمان تو فاسد و باطل و بی اثر است و آنچه در مَظنّهِ توست نه چنان است بلکه بدان امشب بسیار نیک است و مرا امشب با دوست خود محمد(ص) عربی و سیّد قریشی سخنهاست و عرایض و مقصودی که می خواهم آن نور منوّر را بر این منوال و با چنین طریق در نزد ما حاضر ساخته باشی.
ای جبرئیل زمانی سامع باش تا اینکه چیزی از اوصاف حمیده و خصمان پسندیده آن برگزیده مخلوقات گوش زدت نمایم « اِنَّما ما خَلَقْتُ سَماءً مَدْحِیَّة وَ لآ اَرْفَناً مَبْنْیَّه».یعنی بدرستیکه خلق نکردم آسمان و آنچه در اوست و زمین و آنچه در روی وی میباشد مگر از جهت آن بزرگوار،ای جبرئیل بُراق را با آن اوصاف مذکور و با هفتاد هزار ملائکه بر زمین ببر و تو ای اسرافیل چاکروار خدمت حبیب من بکنید و حلقه خادمی در گوش بکش و از جانب یمین(سمت راست)بُراق روان باش و ای میکائیل تو نیز از جانی یسار(سمت چپ) بُراق روان شو و بدین صورت نزد دوست من محمّد(ص) عربی و بهتر هاشمی و سید قریشی و پیغمبر اَبطَحی و رسول مکّی و نبیّ مدنی و پادشاه عابد و ملک زاهد و آفتاب نبوّت و ماهتاب رسالت و کواکب شجاعت و ارکان سخاوت و اصل فتوَّت و گنج زهادت و شمع با کمال و هادی و مهدی و مقصود عالمیان و فخر بشر و معرفت جهانیان و اصل هُدا و اساس تقوا و برگزیده خداوند تبارک و تعالی و خواجه دو سرا محمّد مصطفی(ص) وی را از هفت آسمان و نه فلک و بهشت و دوزخ بگذران و براحت و آرام جان،که ذرّه ای گزند و آسیب بوی نرسانید که مرا امشب با وی حدیث است. و او بر ما مشتاق و ما بر او صد چندان مشتاق.
ای جبرئیل نام وی را شنیدی زمانی سامع باش تا مکان او را به تو بنمایم ای جبرئیل به کوه حَرا رو و از حَرا به مغرب و از مغرب به کوه مراره و از مراره به معروف و از معروف به مکه و از مکه به مدینه و از مدینه به بنی عروه و از بنی عروه به بنی کنانه و از بنی کنانه به قریش و از قریش به بطحی رو و از آنجا به جانب چپ برو در آنجا خانه ای است عالی در آن خانه برنائی خفته است با جفت خود گلیم شتری پوشش آن هر دو است و در میان آن گلیم بوی مشک فراوان باشد چون نزدیکتر شوی چنانچه در و دیوار آن خانه از بوی مشک معطّر خواهد بوده باشد هان ای جبرئیل در خانه را بازکن و داخل شو آهسته آهسته و نرم نرم پیش رو و گوشه گلیم را بردار چون بیدار شود درود و سلام ما را برسان و بگو ای مقصود زمین و آسمان و ای فخر عالمیان و ای سرافراز جهانیان و ای مقدّم بر همه پیامبران و ای سید مُرسلان و ای آفتاب زمین و آسمان و ای فرستاده بر جانبت قرآن و ای برازنده شیعیان و ای شکننده بتان و ای برطرف کننده سیّئات و ای زینت زمین و آسمان و ای فصیح عرب زبان و ای هر چه بگویم بتو صد هزار چندان ای آدم بتو مقدّم و ای نوح به حرمت تو محترم و ای ابراهیم بنظر تو محتشم و ای موسی به برکت تو معظّم و ای عیسی به برکت تو مکرّم و ای اصل تو مطهّر و ای جدّ تو منوّر ای خاتم نبوّت و ای تاج تو اصل کرامت ای آفتاب سعادت ای مقصود کونین و ای بهتر از قاب قوسین و ای جدّ حسن و حسین و ای آنکه جاهدی وعابدی و فاضلی و محتشمی و حبیبی و عالمی و کبیری و ای آنکه خوبی نزد من و محبوبی ای آنکه از جهت تو آفریدم بهشت و طوبی را بگو برخیز که اهل ملکوت را بر دیدن تو مشتاق،بگو برخیز که جمیع پیغمبران منتظر قدوم شریف تواَند،بگو برخیز که بُراق بر در است چون مرغان.
یا جبرئیل پیغام ما و ستایش ما بدینگونه برسان و اِبریق از زُمُرّد سبز و از آب کوثر پر کن و با خود بر زمین ببر چون برخیزد،دست و روی مبارکش را بشوی و حِلّه پر نور از بهشت فردوس بر حبیب من بپوشان و نعلین کرامت در پای وی کن و عمّامه نیکو بر سر وی نِه و گیسوهای حبیب مرا به مشک و زعفران و گلاب بشور و چون از خانه بیرون آید و پای مبارک خود را به رکاب سعادت نَهَد،ای جبرئیل تو از روی ادب بازوی مبارک وی را بگیر و چون سوار شود عنانن براق را از دل و جان بگیر ای اسرافیل تو از جانب راست بُراق روان باش و ای میکائیل تو از جانب چپ بُراق روان باش و این هفتاد هزار ملک مقرّب از چهار جانب بشما روان شوند و همه تسبیح و تهلیل گویان روان باشید و هر یک گام که بُراق بردارد شما بگوئید: «لا الِه الا الله محمّد رسُولالله عَلیُّ وَلیالله حقاً حقا صِدقاً صِدقاً».
چون جبرئیل این وحی را حاصل کرد بر کار خود و فرمان حق سبحانه و تعالی مشغول شد، اُمّه سَلَمِه رضی الله عنها روایت کرده اند که آن شب آن حضرت در خانه اُمّهانی بود و هم در آن شب سوره (طه) بر آن حضرت نازل شده بود.و آن حضرت در آن ساعت سوره طه را می خواند که در آن حال خوابش برد،بعد از ساعتی بیدار شد و دید که غلغله فرشتگان هفت آسمان بگوش میرسد. دید که خانه اُمّهانی روشن و منوّر شده مانند روز. پیغمبر هر دو سرا برخواست بیرون رود و از قضیه و آن واقعه آگاهی پیدا کند اُم هانی عرض می دارد که آن حضرت در نهایت محبّت و مهربانی با من بود لهذا عرضه داشتم که ای طبیب نفس بندگان و ای ایجاد کننده اخلاق این امر را بر من واگذار تا از این قضیّه اطلاعی حاصل کنم زیرا که ممکن است جهودان مَکر و حیله ورزیده باشند که آزاری به شما برسانند.آن سید هر دو سرا فرمود تو باش تا من رفته،این بگفت و از جا برخاست و از در بیرون آمد جبرئیل و اسرافیل و میکائیل را دیدند که با هفتاد هزار ملک مقرب در میانه سرا ایستاده اند و لِجام بُراق را به مانند چاکران در دست دارند. پس آن حضرت سر بسوی آسمان بلند کرد و درهای هفت آسمان را گشاده دید چون آن فرشتگان روی مبارک آن حضرت را دیدند همه از روی ادب، صف به صف ایستاده و پیغمبر(ص) را سلام کردند و تعظیم و تهنیت به جا آوردند و آن حضرت جواب سلام باز دادند و بُراق را دید که بر در خانه ایستاده است و مانند فیل است و زین او از قدرت حقّ سبحانه و تعالی از نور بود و تاجی از نور بر سر و روی وی بود و روی او چون سر روی آدم بود و سمّ وی بمانند سمّ گاو شکافته بود و دم وی چون دم طاووس بود و بال سبز داشت مانند پر و بال فرشتگان.و بُراق در مرغزار بهشت چریده بود به جای علف از گیاه زعفران خورده بود و از حوض کوثر آب آشامیده بود و بر سایه طوبی تکیه داده بود و گاه گاه به زیر آن درخت خفته بود و افسارش تمام از زر سرخ بود و از ابریشم.پوشش وی از نور بود به قدرت حق هزار گوهر بمانند طوق در گردن او بود و سُم های وی از زبرجد بود و بینی وی از لعل بود و لِجام وی از لعاب بود و سر و گوش وی از عنبر وسینه وی از مُشک بود پاهای وی از یاقوت و دَر پیشانی او نوشته بود:« لا الِه الا الله محمّد رسُولالله عَلیُّ وَلیالله حقاً حقا صِدقاً صِدقاً ».