حقانیت شیعه

اجتماعی

معراج از دیدگاه قرآن - حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

  جبرئیل را گفتم:یا اخی می‌خواهم مرا به میانه بهشت و دوزخ سِیر کرده باشم.برادرم جبرئیل دست راست مرا گرفت اوّل رو به جانب دوزخ بُرد چون نزدیک رفتم دود سیاهی و آتشی را دیدم بغایت زبانه کَشَنده.چنانکه همه آسمانها تاریک شده بود.چنانکه ،من از آتش ترسیدم.جبرئیل بانگ بر آتش زد و گفت:«النّارُ بَعیداً هذا سَیّدی یَوْمَ الْقِیامَه».و گفت:محمّد عربی است و سید هاشمی است و حق جلّ اعلی تو را از برای دشمنان وی آفریده و چون آتش این سخنان را از جبرئیل شنید سُس گردید . مالک دوزخ چون نام محمّد(ص)را شنید از جای خود برخاست و تواضع کنان بر من سلام کرد و عُذر خواست و گفت:« مَرْحَبا بِکَ مِنْ خَیْرِ خَلْقِ‌الله یا سَیّدَ الاَبرار».مرا معذور دار که من شما را نشناختم یا محمّد م‍ژده باد تو را که خیر بر اُمّتان تو می‌بینم و بر دَربِ هفت دوزخ نوشته که دوزخ حرام است بر اُمّتان محمّد مصطفی(ص). آنگه من گفتم که ای مالک دوزخ ،درب دوزخ را باز کن تا من مشاهده کنم.مالک درب دوزخ را بگشود.تاریکی سخت و دود عظیم،حول بَر دل من پدید آورد و من از آن حال ترسیدم،لرزه بر اندامهای من افتاد. آنگه جبرئیل نعره زد که یا مالک،درب دوزخ را بِبَند که محمد(ص)را طاقت دیدن نیست. مالک درب هفت دوزخ را ببست و آتش بر جای خود رفت و تاریکی برطرف شد و جهان روشن گردید.

      و بر طبق روایاتى که صدوق(ره)و دیگران نقل کرده‏اند از جمله جاهایى را که آن حضرت در هنگام سیر بر بالاى زمین مشاهده فرمود سرزمین قم بود که به صورت بقعه‏اى مى‏درخشید و جون از جبرئیل نام آن نقطه را پرسید پاسخ داد: اینجا سرزمین قم است که بندگان مؤمن و شیعیان اهل بیت تو در اینجا گرد مى‏آیند و انتظار فرج دارند و سختیها و اندوهها بر آنها وارد خواهد شد. و نیز در روایات آمده که در آن شب دنیا به صورت زنى زیبا و آرایش کرده خود را بر آن حضرت عرضه کرد ولى رسول خدا(ص)بدو توجهى نکرده از وى در گذشت.

        حضرت پیغمبر(ص)فرمود:شبی که به معراج رفتم زنی را دیدم که به مویش آویزانش کرده‌اند در حالیکه مغز سرش می‌جوشید و زنی را دیدم که به زبانش آویزان شده بود و در حلقش حمیم جهنّم می‌ریزند و دیدم زنی را که بر پستانهایش آویخته بودند و دیدم زنی را که دست و پایش را بسته و مارها بدان می‌پیچند و دیدم زنی را که گوشت بدن خود را می‌خورد و آتش در زیرش شعله ور بود و زنی را دیدم که کور و کر و لال بود و در تابوت آتش کرده بودند و مغز سرش از بینی او بیرون می‌‌آمد و بدنش از خوره و پیسی پاره پاره شده بود.زنی را دیدم که بر پا آویخته بودند در تنور آتش. و زنی را دیدم که گوشت بدن او را از پیش و پس می‌بریدند به مقراضهای آتش و زنی را دیدم که صورت و بدنش می‌سوزد و امعاء خود را می‌خورد. و زنی را دیدم سرش خوک و بدنش خر و بر او هزار نوع عذاب بود.و زنی را دیدم بر صورت سگ و آتش در دُبَرش داخل می‌گردید و از دهانش بیرون می‌‌آمد و ملائکه سر و بدنش را با گُرزهای آتش می‌زدند.

       حضرت فاطمه فرمود:ای پدر گرامی من،خبر ده مرا که عمل آنها چه بود که خدا این نوع عذاب را بر ایشان مسلّط گردانید؟حضرت فرمود:ای دختر گرامی من،آن زنی که به مویش آویخته بودند موی خود را از مردان نمی‌پوشانید و آنرا که به زبان آویخته بودند، به زبان، آزار شوهر خود می‌کرد.و آن زن که بر پستان آویزان بود مانع شوهر می‌شد از جماع کردن او.و آنرا که به پاها آویخته بودند از خانه بی اجازه شوهر بیرون می‌رفت و آنکه گوشت بدن خود را می‌خورد برای نامحرم خود را زینت می‌کرد.و آنکه دستهایش را به پاها بسته بودند خود را نمی‌شست و جامه‌هایش را پاک نمی‌کرد و غسل حیض و جنابت نمی‌‌کرد و بدنش را از نجاستها طاهر نمی‌کرد و نماز را سبک می‌شمرد.و آنکه کور و کر و لال بود فرزندان زنا و نامشروع بهم می‌رساند و به گردن شوهر خود می‌انداخت. و آنکه گوشت بدنش را مقراض می‌کردند خود را بر مردان عرضه می‌نموده که بر او رغبت نمایند.و آنکه صورت و بدنش را می‌سوزانیدند و روده‌های خود را می‌خورد قُرُمساق بود مرد و زن را به حرام به یکدیگر می‌رسانید و آنکه سرش سَر خوک و بدنش خَر بود سخن چین و دروغگو بود.و آنکه بصورت سگ بود و آتش در دُبَرَش می‌کردند او خواننده و نوحه کننده و حسود بود.پس حضرت فرمود:وای بر زنی که شوهر خود را به خشم آورد و خوشا به حال زنی که شوهر خود را راضی دارد.

       آنگه گفتم یا اخی جبرئیل بهشت را به من بنما. جواب گفت که بعد از این هرچه می‌رویم بهشت است پس از آنجا بگذشتم و برفتم که از عرش ندا آمد که ای حبیب من زمین و آسمان را بیافریدم به سبب وجود تو،در میان برف و آتش را اُلفَت دادم به حرمت تو،آدم و آدمیان را آفریدم به برکت تو بود،پس شکر باری تعالی را به جا آوردم و از آنجا بگذشتم و به آسمان دوّم رسیدم.جبرئیل درب  بکوفت خازنان دوّم گفتند کیست و درب کوفتن از بهر چیست؟جبرئیل گفت منم که آمدم،سیّد ابرار و نبّی مُختار،رسول ملک جبّار را آوردم. خازنان شادی کنان درب آسنان دوّم را بگشودند.فرشتگان آسمان دوّم از من استقبال کردند و برمن سلام کردند و دعا و ثنای بسیار بر من کردند و گفتند:« مَرْحَبا بِکَ مِنْ خَیْرِ خَلْقِ‌الله یا سَیّدَ الاَبرار» و در میان فرشتگان تختی دیدم که از نور نهاده و دو جوان خوبرویی در بالای آن تخت نشسته بودند از جبرئیل پرسیدم اینها چه کسانند؟ گفت:این حسین مظلوم است و آن عیسی بن مریم است و ایشان هردو برخاستند و بر من سلام کردند و گفتند مرحبا بِکَ یا محمّد حبیب الله بشارت باد تو را که خداوند عالمیان در هر شبانه روز 366 مرتبه نظر رحمت بر اُمّتان تو می‌کند.

        و نیز از آنجا هم بگذشتم فرشته‌ای را دیدم که بر تخت نشسته و پنج هزار دست دارد و بر هر دستی دوازده هزار انگشت دارد و به آن انگشتان دست حساب می‌کند. از جبرئیل پرسیدم که این کیست و چه کسی است و این چه حساب است که می ‌کند؟گفت:فرشته ایست که شغوائیل نام دارد و این حساب قطرات باران را می‌کند و می‌داند که در زمین چند قطره باران می‌بارد. و در بیابان چند قطره باران و در جَبَل و کوهستان چند قطره باران می‌بارد. سُبْحانَ ربّی الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِه.این چه فهم و دانائیست که خداوند عالمیان به این مَلِک داده؟آنگاه نزدیک وی رفتم چون مرا دید از جای خود برخاست و بر من سلام کرد و تَهنیَت به جای آورد.من جواب سلا باز دادم و گفتم که ای مَلَک مقرّب آیا هیچ حسابی باشد که تو از آن عاجز باشی به آن؟ ملک گفت: یک حساب را نمی‌دانم گفتم آن حساب کدام باشد که او را نمیدانی؟ گفت:بدانکه چون بنده مؤمن و مؤمنه نمازهای فریضه را به جا آورد و بعد از نماز فریضه بر تو که محمّدی صلوات بفرستد، حضرت حق سبحانه و تعالی چندان ثواب بر دیوان اعمال ایشان بنویسد که من از حساب آن عاجز باشم.

        و از آنجا بگذشتیم از عرش ندا آمد که یا محمّد(ص)ای حبیب من! زودتر آی که من به دیدن تو مشتاقم. گفتم مَلِکا،معبودا آمدم و امّا اُمّتان پُر گناه دارم خطاب در رسید که یا محمّد(ص)ندانسته که من ملک جبّارم و تو نَبّی مختاری پس از آنجا بگذشتم به آسمان سوّم رسیدم. جبرئیل آواز داد که آمدم و حبیب جبّار و نبّی مختار را آوردم. خازنان درب آسمان سوّم را گشودندو همه فرشتگان سوّم پیش آمدند و بر من سلام کردند و تهنیت بجا آوردند و گفتند:« مَرْحَبا بِکَ مِنْ خَیْرِ خَلْقِ‌الله». من در آنجا برنایی دیدم که بغایت صاحب جمال بود و تاجی از زر سرخ بر سر وی نهاده بود از جبرئیل پرسیدم که این چه کسی است؟ گفت: این برادر تو یوسف است.چون مرا بدید از جای برخاست و برمن سلام کرد و گفت مرحبا یا اخی محمّد بدانکه دیرگاه است که من به دیدار مبارک شما مشتاق بودم. و زمانی هم با وی بودم.

        آنگه از آنجا بگذشتم به صحرایی رسیدیم و دیدیم که بر سر راه  شیری عظیم سهمناک خوابیده چون ما را بدید نعره بزد و سر راه بگرفت و جبرئیل از شیر بگذشت .شیر مرا نگذاشت که بروم چون این حال را دیدم ترسیدم و از جبرئیل سئوال کردم گفتم یا اخی این چیست و از ما چه می‌خواهد؟ جبرئیل گفت که این راهدار آسمان چهارم  است و از شما جایزه می‌خواهدو من در این باب فکرهایی کردم تا آنکه انگشتری خود را از دست بیرون آوردم  و بر دهان وی افکند.چون انگشتری را از من بگرفت،بازگشت و غایب شد.تا ما برفتیم و از آنجا بگذشتیم تا به آسمان چهارم رسیدیم خازنان درب آسمان را بگشادند و اندرون رفتم جمیع فرشتگان استقبال من کردند و تواضع و تعظیم به جای آوردند تا آنکه شخصی را دیدم که محاسن وی سفید بود و بر کرسی نشسته بود و از برای فرشتگان وَعْظ می‌خواند. از جبرئیل پرسیدم که این چه کسی است؟گفت:این ادریس پیغمبر است چون مرا بدید از جای خود برخاست و بر من سلام کرد و گفت:« مَرْحَبا بِکَ مِنْ خَیْرِ خَلْقِ‌الله».مرا در کنار گرفت و شادمانیها کرد و گفت مژده باد تو را یا حبیب الله که بر کنگره های بهشت دیدم که نوشته بود:«لا اِلهَ اِلاّ الله مُحمّد رسول الله علی وَلیُّ‌‌الله».

        آنگه ندا  از عرش رسید که یا حبیب من زودتر بیا که بر دیدن تو مشتاقم.گفتم:ملکا،معبودا آمدم اما امّتان عاصی دارم. خطاب عزّت در رسید که ای حبیب من همه عالم و عالمیان را به تو بخشیدم تا آنکه تو راضی و خشنود گردی. پس از آنجا که گذشتیم به آسمان پنجم رسیدیم جبرئیل(ع) درب بکوفت خازنان آسمان پنجم درب آسمان را بگشودند مرا که دیدند از جای خود برخاستند و شادیها کردند و بر من سلام کردند و گفتند:« مَرْحَبا بِکَ مِنْ خَیْرِ خَلْقِ‌الله». پس در میان آسمان پنجم مردی را دیدم کهنسال از جهت ایشان حدیث می‌گفت من از جبرئیل پرسیدم که این کیست؟گفت:هارون پیغمبر است چون مرا دید از جای خود برخاست و بر من سلام کرد و تهنیت بجا آورد.و از آنجا بگذشتیم.به آسنان ششم رسیدیم.جبرئل درب بکوفت خازنان آسمان ششم گفتند کیست و درب کوفتن بهر چیست؟ جبرئیل گفت منم که محمد عربی و رسول مکّی و مدنی را آورده‌ام.خازنان آسمان ششم شادی کنان درب آسمان ششم را بگشودند پس هر که در آنجا بود همه به استقبال من آمدند و تهنیت بجا آوردند و گفتند:« مَرْحَبا بِکَ مِنْ خَیْرِ خَلْقِ‌الله».که در میان فرشتگان آسمان ششم شخصی را دیدم که کلاهی از نور بر سر وی بود و متفکّر نشسته بود. از جبرئیل پرسیدم که این کیست؟گفت:این موسی کلیم الله است. و او چون مرا دید از جای خود برخاست و بر من سلام کرد و عذرخواهی کرد.همچنان می‌رفتم تا به آسمان هفتم رسیدیم.جبرئیل درب بکوفت .خازنان هفتم گفتند کیست و درب کوفتن بهر چیست؟ جبرئیل آواز داد که منم آمدم و برگزیده خلقان را آوردم و از این سخنان شور و غلقله بر آسمان هفتم رسید و درب آسمان هفتم بگشودند صدو شصت هزار فرشته مقرّب را دیدم که همه جامه‌های سبز پوشیده  و هر یکی را تاجی از نور الهی بر سر ایشان بود و بر قُبّه تاج ایشان نوشته بود:«لا اِلهَ اِلاّ الله مُحمّد رسول الله علی وَلیُّ الله».




تاریخ : یادداشت ثابت - یکشنبه 96/3/22 | 1:15 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
.: Weblog Themes By Slide Skin:.