یک. از دیدگاه قرآن:
1. از نظر قرآن رهبری و امامت امت، حتما باید به دست انسانی معصوم باشد که از هر گونه کژی دور باشد. این نکته به تعابیر مختلفی در کتاب الهی بیان شده است. از جمله هنگامی که ابراهیم(ع) به امامت رسید و آن منصب الهی را برای فرزندانش درخواست نمود پاسخ آمد: عهد من به ستمکاران نمیرسد.«قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ؛[بقره/124] خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من (نیز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمى رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند)»آیه مذکور نشان میدهد که امامت منصبی الهی است؛ نه به انتخاب افراد و به کسانی اعطا می شود که از هر ظلمی با مفهوم وسیع قرآنی آن پاک و مبرا باشند.آیه ابلاغ: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»[مائده/67] و به دنبال آن آیه اکمال دین که درخصوص ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و جزئیات آن در روایات متواتره بیان گردیده است.
دو. از دیدگاه عقلی نیز باید توجه داشت که:
1. لزوم رهبری در جامعه، امری ضروری و انکار ناپذیر است.
2. رهبری در جامعه اسلامی، باید براساس احکام و قوانین الهی باشد.
3. احکام الهی و اجرای آن به وسیله کسی ممکن است که صد در صد به زوایای آن احکام آگاه و نسبت به آنها متعهد باشد.به عبارت دیگر اگر پیامبر(صلی الله علیه واله) حضور ندارد، این شرایط و اوصاف در نزدیکترین فرد به آن حضرت می باشد و به شهادت تاریخ و گواهی خلفا، هیچ کس در این جهات قابل مقایسه به امامان معصوم(علیهم السلام) نبوده است. حتی خلفا در موارد بسیاری احساس نیاز به ائمه(علیهم السلام) میکردند.
سه. از دیدگاه روایی:
روایات بی شماری از پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) در کتابهای شیعه و سنی، به تواتر نقل شده که به صراحت امامت و ولایت اهل بیت(علیهم السلام) را ثابت میکند مانند:
1. روایات مربوط به حادثه غدیر،
2. روایات لیله الانذار،
3. احادیث سفینه،
4. احادیث ثقلین و...
تا وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم ) زنده بودند شیعه و سنی نبود. رهبر همه پیامبر بود. بعد از پیامبر ما شیعیان فقه خودمان را از اهل بیت گرفتیم و اهل سنت از چهار تا عالم دیگه ،امام احمد حنبل ، ابو حنیفه ،امام مالک و امام شافعی.هنوز یک دقیقه نشده!!اولا: ما که فقه مان را از اهل بیت گرفتیم، سه تا آیه داریم، قرآن راجع به اهل بیت (علیهم السلام ) وقتی به کلمه اهل بیت می رسد می فرماید : یطهرکم تطهیرا [احزاب/ 33]"یطهرکم" یعنی معصومند. هیچ کس نگفته یطهرکم مال ابو حنیفه و شافعی هست. نه شیعه گفته نه سنی.
دوما : اهل بیت در قرن اول هجری بودند، اما چهار تا عالم سنی یعنی ابوحنیفه و شافعی و مالکی و امام احمد حنبل مال قرن دوم هجری بودند.اهل بیت یک قرن از آنها جلوتر بودند.قرآن می فرماید "و السابقون السابقون اولئک المقربون " [واقعه 10-11]
سوما : تمام اهل بیت شهید شدند، یکی از علماء اهل سنت سیلی نخوردند .قرآن می فرماید : "فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما " [نساء 95]
نتیجه:ما شیعه هستیم بدلیل اینکه:
یک : ما فقه مان را اهل بیت گرفتیم، که معصومند «یطهرکم تطهیرا»
دو :یک قرن جلوترند «و السابقون السابقون »
سوم : همه ائمه شهید شدند « قتلوا فی سبیل الله »
البته باید بدانید که این مقدار آگاهی، برای کسی که خود را در معرض انواع شبهات قرار داده، هرگز کافی نیست و نیازمند مطالعات جدی است. که در پایان منابعی در این رابطه خدمت شما معرفی می کنم.علاوه بر مطالب فوق، فقط همین قدر کافی است بدانید که تمام عقاید شیعه از طریق منابع اهل سنت قابل اثبات است و کتاب هایی مانند ((عبقات الانوار)) که ده ها جلد می باشد, همه با منابع اهل سنت حقانیت شیعه را به اثبات رسانده است.نویسندگان برخی از کتب ذکر شده خودشان از علمای اهل سنت بوده که پس از تحقیق شیعه شده اند. برخی از این کتاب ها مناظرات علمای شیعه و سنی می باشد. مانند المراجعات که بسیار عمیق و عالی است و بزرگترین علمای اهل سنت را به اعتراف نسبت به حقانیت شیعه واداشت.
دیندار واقعی کسی است که به تمامی فرامین الهی پایبند باشد و از تمام دستورات اطاعت کند، نه این که هر عملی موافق طبع او بود انجام داده و هر کدام که مخالف بود رها کند.اگر تمام فرامین الهی؛ اعم از واجب و حرام، سهل و سخت و... را انجام داد، میشود به او گفت دیندار واقعی، گاهی اشخاصی به عنوان دیندار در بین مردم هستند که فقط ظاهر خود را حفظ میکنند امّا در واقع، همه دستورات دین را انجام نمیدهند؛ این شخص به عنوان سمبل دینداری نمیتواند باشد، زیرا کسی سمبل دینداری است که: هیچ نقص و کاستی در دین او نباشد.
حال یک عده، اشخاصی که خود را دیندار واقعی مینامند را دیده و میگویند: دینداران، انسانهای در غایت تزلزل هستند و این در حالی است که این اشخاص، دیندار واقعی نیستند و دیندار واقعی در دین خود هیچ تزلزلی ندارد.اباصلت هروی روایت میکند که از امام رضا(علیهالسلام) درباره ایمان سوال کردم، فرمود:«اَلاِیمانُ عَقدٌ بِالقَلبِ وَ لَفظٌ بِاللِّسانِ وَ عَمَلٌ بِالجَوارحِ لایَکوُنُ الاِیمانُ اِلّا هَکَذا؛ ایمان، اعتقاد با قلب و گویش با زبان و عمل کردن به اعضا و جوارح است و ایمان جز این چیز دیگری نیست.» مومن واقعی که همان دیندار واقعی است، هم در گفتار، هم در رفتار و هم در کردار، تمام فرامین الهی را انجام میدهد.
شهید مرتضی آوینی در مورد دینداری میگوید:دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند و گرنه، در راحت فراغت و صلح چه بسیارند اهل دین!دیندار واقعی کسی است که همیشه و همه حال پایبند به دین باشد، امّا کسانی که فقط در رفاه و آسایش، یا در هر جا که به نفعشان است چهره دینداری به خود بگیرند، در واقع دیندار نیستند. و این گونه افراد هستند که تزلزل در دین خود دارند، نه دینداران واقعی.
پانوشت:[1] . مائده ( 5 ) آیه 55.
[2] . معجم الاوسط، ج7، ص 10، ح6228.
[3] . احکام القرآن، ج2، ص 446.
[4] . اسباب النزول، ص 133.
[5] . الکشاف، ج1، ص 649.
[6] . رعد ( 13 ) آیه 7.
[7] . جامع البیان، ذیل آیه .
[8] . مائده ( 5 ) آیه 67.
[9] . ترجمه ایام علی ـ علیه السّلام ـ ابن عساکر، ج2، ص 86.
[10] . مائده ( 5 ) آیه 3.
[11] . تاریخ بغداد، ج8، ص 290.
[12] . دهر ( 76 ) آیات 8 و 9 .
[13] . تاریخ ابی الفداء ، ج1، ص 126.
[14] . تاریخ بغداد، ج13، ص 191.
[15] . بقره ( 2 ) آیه 207.
[16] . مستدرک حاکم، ج3، ص 4.
[17] . شرح ابن ابی الحید، ج 13، ص 262.
[18] . السیره الحلبیه، ج1، ص 306.
[19] . التفسیر الکبیر، ج 5،: ص 223.
[20] . اسد الغابه، ج 4، ص 25.
[21] . تاریخ الخمیس، ج1، ص 325.
[22] . سمند احمد، ج1، ص 348.
[23] . تاریخ طبری.
[24] . طبقات ابن سعد، ج1، ص 212.
[25] . سیره ابن هشام، ج2، ص 291.
[26] . کامل ابن اثیر، ج2، ص 42.
[27] . البدایه و النهایه، ج7، ص 338.
[28] . آل عمران (3) ، 61 .
[29] . سمند احمد، ج1، ص 185.
[30] . صحیح مسلم، ج7، ص 120.
[31] . صحیح ترمذی، ج5، ص 596.
[32] . مستدرک حاکم، ج3، ص 150.
[33] . همان.
[34] . کامل ابن اثیر، ج2، ص 293.
[35] . احکام القرآن ، ج2، ص 16.
[36] . شرح مواقف، ج8، ص 367.
[37] . شوری ( 42 ) آیه 23.
[38] . درالمنثور، ج6، ص 7.
[39] . جامع البیان، ج 25، ص 14 و 15 و مسند احمد، ج 1، ص 199.
[40] . احزاب ( 33 ) آیه 33.
[41] . صحیح ترمذی، ج5، ص 327.
[42] . نساء ( 4 ) آیه 59.
[43] . ترجمه امام علی ـ علیه السّلام ـ ابن عساکر، ج1، ص 364.
[44] . مسند احمد، ج6، ص 401، ح 18506.
[45] . صحیح بخاری، باب الاستخلاف.
[46] . المعجم الکبیر، ج 12، ص 78.
[47] . تاریخ دمشق، ج 42، ص 392.
[48] . صحیح ترمذی، ج 5، ص 641، ح 3730.
[49] . کامل ابن اثیر حوادث سالم سوم بعثت.
[50] . تذکره الخواص، ص 46.
[51] . صحیح ترمذی، ج5، ص 595.
[52] . مروج الذهب، ج1، ص 711.
[53] . مطالب السوول ، ص 42.
[54] . علیّ اما الئمه، ص 107.
[55] . صحیح مسلم، ج1، ص 120، ح 131، کتاب الایمان.
[56] . صحیح ترمذی، ج5، ص 601، ح 3736.
[57] . مسند احمد، ج1، ص 135، ح 643.
[58] . سنن ابن ماجه، ج1، ص 42، ح 114.
[59] . صحیح ترمذی، ج5، ص 601، ح 3736.
[60] . مستدرک حاک، ج3، ص 16، ح 4289.
[61] . مسند احمد، ج4، ص 369.
[62] . سنن ترمذی، ج5، ص 641.
[63] . الخصائص الکبری ، ج 2، ص 324.
[64] . کشف الرمس، سوطی، ص 29.
[65] . همان، ص 34.
[66] . همان.
[67] . مجمع الزوائد، ج 8، ص 279.
[68] . المواهب اللدنیه، ج 1، ص 358.
[69] . در المنثور، ج3، ص 210.
[70] . مسند احمد، ج 4، ص 165.
[71] . سنن ابن ماجه، ج!، ص 44.
[72] . صحیح ترمذی، ج5، ص 636.
[73] . مستدرک حاکم، ج3، ص 550، ح 6044.
[74] . تاریخ بری، ج3، ص 93.
[75] . مسند احمد، ج5، ص 662، ح 19796.
[76] . مستدرک حاکم، ج3، ص 112.
[77] . صحیح ترمذی، ج5، ص 637.
[78] . مستدرک حاک، ج3، ص 127.
[79] . صحیح ترمذی، ج5، ص 621.
[80] . مستدرک حاکم، ج32، ص 136.
[81] . نهایه ابن اثیر، ماده زخّ.
[82] . مستدرک حاکم، ج3، ص 149.
[83] . همان، ص 135 و صحیح ترمذی، ج5، ص 592.
[84] . مستدرک حاکم، ج3، ص 34.
[85] . در المنثور، ج6، ص 589.
[86] . ترجمه الامام علی بن ابی طالب، ابن عساکر، ج2، ص 345، رقم 845 .
وهمچنین منابع دیگر مورد استفاده:
1-بخشی از سخنان حجت الاسلام قرائتی
2-علی اصغر رضوانی - شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ص41
منبع: بکه وبلاگی کردستان
انتهای پیام/ ز.ح
درباره وب

با افتخار معلم بازنشسته سید مرتضی ناصری کرهرودی
فال روزانه
فال حافظ
لینک دوستان
ویژه اسلاید اسکین
ساعت
برچسبها وب
تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 96/3/13 | 1:19 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()