در متن آغازین گلستان سعدی است که :
منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قرب است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون برمی آید مفرح ذاتس در هر نفس دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.
از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به درآید
اعملوا آل داوود شکرا" و قلیل من عبادی الشکور
بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدا آورد
ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که بجا آورد
دکتر دینانی: شما در آغاز فرمودید که وقتی این متن را می خوانید به یاد کردکیات می افتید خیلی خوب است یکی از بزرگان علم می گوید یکی از دلایل پیشرفت من این است که هرچه بزرگ شدم پرسشهای کودکی ام را فراموش نکردم بهترین پرسشهایی که برای انسان مطرح می شود همان پرسشهای کودکی است چون هر چه انسان بزرگتر می شود اشتغالات دنیوی و وابستگی های دنیوی او بیشتر می شود ولی کودک به دلیل اینکه دلبست? دنیا نیست اگر پرسشی دارد ولو کودکانه است ولی عمیق است. کودک همیشه می پرسد این چیست؟ و از چیستی اشیاء صحبت می کند و بهترین سوالها و فلسفی ترین سوالها، سوال از چیستی است سوال از چگونگی، چه فایده ای دارد اینها هم سوال است اما برای زندگی است اما سوال ماهوی که از ماهیت شیء است این است که کودک همیشه می گوید که این چیه؟ و این سوال مهمی است و اگر انسان این سوالات را همراه خودش نگه دارد تا آخر همواره فیلسوف باقی می ماند و وقتی که فیلسوف باقی می ماند یعنی به اسرار هستی می اندیشد پرسشهای دوران کودکی نشانه فطرت انسان است و اگر آن سوالها زنده بماند انسان همیشه از ماهیت اشیاء سوال می کند و وقتی که از ماهیت سوال کرد تفکر آغاز می شود به هر صورت این جمله های شیخ منحصر به کودکی نیست بلکه ایام دانشگاه و فوق دانشگاه هم هست و تا آخر عمر اینها پند است و زیبایی و نه تنها در تمام عمر بلکه در تمام تاریخ این حرفها زنده است و تازه وبهاری، وبعد از چندین قرن تو گویی که شیخ اجل همین الان این جملات را فرموده و تا قرنها تازگی سخن باقی مانده و به گونه ای شیخ سخن گفته که کهنه نمی شود همه چیز کهنه می شود بعد از هفتصد سال و دگرگونی های زیادی اتفاق افتاده در این هفت الی هشت قرن ولی سخن سعدی همچنان شاداب و زنده باقی است و باقی خواهد ماند و زنده کننده، خوب اینجا جای این سوال هست که چه خصلتی در این بیان هست اصلا" بیان تسخیرکننده است و سخن از ویژگی های انسان است من این بیان را اضافه کنم که کسانی که بر اساس مطالعات زیستی و بایولوژیک یا تکامل داروینی قائل هستند و تحولات را تحول زیستی می دانند که قبل از انسان میمون است و بعد از میمون با یک جهش شده انسان، من نمی دانم که اینها چگونه جواب خواهند گفت که بیان هرگز در حلقه تکامل زیستی نیست چون سحر سخن شیخ اجل ما را گرفته اگر بنا بود بر اساس تکامل زیستی و زیست شناسانه انسان به قدرت بیان برسد پرندگان از محبت بیانی و زبانی به انسان نزدیکترند از میمون،طوطی،بلبل نزدیک تر است و میمون خیلی دورتر است اگر بنا بود که سخن دامارک یا داروین درست باشد پس باید ما از طوطی تبدیل به انسان شده باشیم چون طوطی از نظر بیانی به انسان نزدیک تر است و با همین نظریه می شود این نظریه تکامل زیستی را باطل کرد بیان در حلقه تکامل زیست شناسی نیست حالا چرا؟ بیان از ویژگیهای انسان است و اسرارانگیز موجودات عالم در صحنه هستی آنچه ظاهر می شود بیان است. شاید هیچ چیزی از بیان اسرارانگیزتر نباشد از این جهت اسرارانگیز است که بیان قدرت غیرمتناهی دارد و این قدرت غیرمتناهی از چی درمی آید؟ از امور متناهی. شما وقتی که دارید حرف می زنید با چند تا حرف می زنید؟ با 28 و بعضی 32 و .... در هر صورت الفبا محدود است و ما با ترکیب این حروف لغت می سازیم و از لغت جمله می سازیم و با جمله هایی که از این 28 حرف می سازیم چقدر مطلب می توانیم بیان کنیم ؟ بینهایت،شما بینهایت تا ابد می توانی با 28 حرف بیان کنی آیا در این عالمی که شما باهاش روبه رو هستید می توانی از چیز محدود استفاده نامحدود کنید؟ خیر نمی شود از عناصر و اشیای محدود به فوائد نامحدود دست یافت ، ولی با بیان شما از عناصر محدود که 28 حرف است شما لایتناهی و بی پایان می توانی جمله بسازی و مطلب بیان کنید، پس استفاده نامحدود از عناصر محدود خصلت بیان و زبان است و این در هیچ موجودی در این عالم نیست و این فقط در بیان است آیا این سر است یانه؟ این سر است و اینکه می گویم زبان اسرارآمیز است همین است.
این یکی از جهات سر بودن زبان است یک جهت دیگر هم عرض کنم زبان همواره دربار? چیزی است چنانکه فکر دربار? چیزی است و اینجاست که زبان ظهور فکر است فکر هم همیشه که شما فکر می کنید دربار? چیزی فکر می کنید وقتی که می دانید دربار? چیزی می دانید و وقتی که سخن می گویید درمورد چیزی سخن می گویید این دربارگی بودن از ویژگیهای زبان و بیان است هیچ موجودی دربارگی ندارد مثلا" این دیوار فقط دیوار است و دیوار دربار? چیزی نیست آسمان، دریا، زمین و کوه و هر موجودی خودش،خودش است اما دربار? چیزی نیست اما زبان دربار? چیزی است خوب دربار? چیزی است دربار? جهان هم هست ببینید وقتی که شما از عالم صحبت می کنید دربار? عالم صحبت می کنید دربار? چیزی بودن آیا می تواند از جنس همان چیز باشد؟ دربار? عالم سخن می گوییم آیا این سخن دربار? عالم است یا از عالم است؟ سخن دربار? عالم است و از عالم نیست توجه کنید سر زبان را دارم می گویم سخن دربار? عالم است و با از عالم بودن تفاوت دارد دربار? چیزی بودن با از چیزی بودن تفاوت دارد یک وقت می گوییم فلان چیز از فلان چیز است یا دربار? فلان چیز است اما زبان آدمی دربار? عالم است پس از عالم نیست. حالا اگر زبان از عالم نیست از کجاست؟ منشأ غیبی دارد زبان از عالم نیست زیرا که دربار? عالم است نمی تواند هم از عالم باشد و هم دربار? عالم، آیا جزء دربار? کل است؟ اگر زبان از عالم است جزء عالم است آنوقت جزء چگونه دربار? کل حرف می زند آیا جزء دربار? کل می تواند حرف بزند؟ اگر زبان جزء عالم است چگونه دربار? کل عالم حرف می زند؟ پس نترس و بگو که جهان یک منشأیی دارد که اسرارانگیز است و بگو که منشأ غیبی دارد این هم یک جهت دیگر برای سر بودن زبان که زبان از اسرار است حتی بعضی از مفسرین و بزرگان اهل تأویل می گویند عصای حضرت موسی که اژدها شد خوب البته اژدها می تواند سحر ساحره را ببلعد این چیز مهمی نیست و از علامت قدرت است حالا قدرت مهم تر است یا بیان می گویند این قدرت بیان حضرت موسی بود بیان است که همه چیز را محکوم می کند و می بلعد بیان خوب، بیان است که عالم را بیان می کند بیان وقتی که یک چیزی را بیان می کند تو گویی که می بلعدش حالا یک اژدها چند چیز را بلعید این مهم است؟ بله از صحبت اینکه اظهار قدرت حضرت موسی است و قدرت غیبی است مهم است و شاید برای عوام خیلی مهم بود که قدرتی می دیدند که آنها نداشتند اما قدرتی که همه چیز را می بلعد بیان است بیان همه چیز را در خودش هضم می کند یعنی حضرت موسی کلیم الله است بیان حقانی حضرت موسی سحر را نابود کرد و من هم اینجا یک نتیجه بگیرم قرآن کریم معجزه حضرت ختمی مرتبت چه بود؟ معجزه ظاهر و دائمی اش؟ آنی که خود حضرت ادعای اعجاز کرد؟ در قران کریم است هذا بیان للناس و این چه حرف مهمی است اژدها سحر ساحره را باطل کردن معجزه است حتی مرده زنده کردن هم معجزه است اما حضرت ختمی مرتبت اینها را ادعای اعجاز نمی کند. بوده، اینها را هم داشته اما ادعا نمی کند که معجزه من اینهاست ، شق القمر هم ادعا نمی کند حالا عمل کرده بسیار خوب اما اونی که ادعای اعجازش را دارد کیست حضرت است؟ بیان است، این معجزه باقی است ،شق القمر تمام شد باقی که نمانده، اژدهای حضرت موسی، مرده زنده کردن حضرت عیسی تمام شدند اما بیان که ادعا کرده حضرت محمد که جن و انس جمع بشوند نمی توانند مثلش را بیاورند این معجزه است این همیشه باقی است و واقعا" هم اعجاز است و قران اعجاز است یعنی اعجاز سخن بزرگترین اعجاز عالم است و هیچ معجزه ای به اندازه معجزه سخن اهمیت ندارد من دارم این را ادعا می کنم چون هر معجزه ای ولو عالم را هم تکان بدهد یک لحظه است و تمام می شود اما اعجاز بیان که تمام نمی شود قران که اعجازش تمام نمی شود تا ابد بر تارک هستی می درخشد حالا آن که قران است و به جای خود و آسمانی است همین کلام شیخ اجل سعدی علیه رحم? این چند قرن است که می گذرد از سعدی تو گویی که الان است که شیخ صحبت می کند این کهنه نمی شود تا مادامی که زبان فارسی و فرهنگ زبان فارسی برجاست این تجلی و درخشش خودش را دارد این خیلی مهم است ما به بیان باید خیلی اهمیت بدهیم
مجری: استاد بحث به فلسفه زمان کشیده می خواهیم حقارت و کوتاهی بحثهایی که در فلسفه زبان در غرب می شود را نشان بدهیم شما مطلب بسیار زیبایی را بیان فر مودید که اصلا" بیان از حروف زائیده می شود به عقیده بنده اصلا" قبل از زبان خود حروف هم اعجاز است کلمات اعجازند یک فرقه ای داریم حروفیه که حرفهای بدی نزده اند خود اعجاز کلمه و قران هم می گوید لو کان البحر مدادا و ممد" و سبع? و......... ریشه این در قران است یعنی اگر ما می خواهیم اسرار زبان را هم بشناسیم و به آن ایمان بیاوریم باید رجوع کنیم به قران حالا سوال دیگر شما فرمودید زبان ظهور فکر است حالا من می خواهم مثال کودکی که زدید آیا اول به زبان می آید و بعد پرسش می کند یا نه اول فکر به ظهور می رسد و بعد زبان می گشاید؟
دکتر دینانی: زبان و فکر یک واقعیت است یعنی صورت و معنی است فاصله نیست یعنی همان اول تا متولد شد این عقل بالفعل دارد و شروع می کند به فعلیت درآمدن چشمی که به عالم باز شد یعنی دریچه ادراکش که به جهان باز شد و زبان با تطور فکر است یعنی بچه تا چشمش را باز کرد اولین طلیعه تفکر است و اولین طلیعه اندیشه است با حس بینایی با حس شنوایی با حس چشایی. اینها همه احساس است و احساس یک نوع ادراک است شروع می شود با ادراک و این ادراک کم کم به مرحله زبانی می رسد اصلا" همان وقت هم زبان است اما در واقع این زبانش هنوز به کار نیفتاده است اصلا" هر ادراکی زبان است منتهی این اشاعره کلام نفسی بهش می گویند خوب گاهی ظاهر می شود این کلام و گاهی ظاهر نمی شود شما وقتی که حرف نزنی و ساکت باشی کلام داری اندیشه هایت به صورت کلام است کلام و زبان و اندیشه و زبان از هم جدا نیستند اما برگردیم به آن کلام اولتان که از حروف صحبت کردید که خود حروف معجزه است خیلی حرف مهمی است ببین حالا الفبای خودمان را می گوییم حالا الفباهای دیگر هم فرقی نمی کند ما الف و ب و......... تا آخر را داریم این حروف از کجا پیدا شده اند از چی پیدا می شوند همه شان از الف هستند، الف را می کشید ب می شود،نقطه زیرش می گذاری پ می شود،نقطه بالایش می گذاری ث می شود، کج و مجش می کنی ج می شود با این الف همه حروف ساخته می شوند از یک الف از یک امتداد از یک مد تا اینجا درست است همه حروف را از امتداد الف می سازیم حالا الف از چی ساخته می شود آغاز الف کجاست؟
نیست در لوح دلم جز الف قامت یار چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
حالا الف خودش خیلی اسرارانگیز است الف نمی گوییم از نقطه شروع می شود و در عین حال می گویم به نقطه پایان می یابد الف وقتی که تمام می شود به نقطه پایان می پذیرد البته چون به نقطه پایان می پذیرد باید بگوییم که آغازش هم از نقطه است الف طول دارد البته آنچه که می نویسیم عرض هم دارد ولی خود خط،خط هندسی فقط طول دارد و اونی که می نویسیم عرض هم دارد ولو عرضش کم باشد و آن خط در واقع نیست خود الف را اگر به عنوان خط بگیریم خط عرض ندارد و منتهی به نقطه می شود حالا نقطه نه طول دارد نه عرض دارد نه عمق دارد نه ژرفا دارد نه سطح دارد نه امتداد اما در عین حال اگر نقطه نباشد چی هست؟ چه اتفاقی درعالم می افتاد؟ اگر نقطه نبود خط نبود اگر خط نبود سطح نبود و اگر سطح نبود جسم نبود و اگر جسم نبود عالم نبود ولی خود نقطه نه طول دارد نه عرض دارد نه عمق، این را که می گویم سر است آن فرقه حروفیه که گفتید روی این مسائل فکر کرده اند و حضرت مولا علی فرمود و انا نقطه الباء بسم الله این چقدر ظریف است که اگر حالا وارد این بحث بشوییم خیلی طولانی می شود می خواهم بگویم که بیان یکی از اسرارانگیزترین چهره های هستی در عالم است و اگر بیان نبود چه بود؟ اگر بیان الهی و انسانی نبود چه بود؟ هیچ چیز نبود ما باید بیان را جدی بگیریم
مجری: استاد پس تکلیف کلمه روشن شد که ریشه در قران دارد و معجزه قران است الرحمان علم القران خلق الانسان علم البیان حالا با این فرمایش حضرت عالی این علمه اول با بیان رابطه اش روشن می شود
دکتر دینانی: بله،یعنی عظمت انسان همین است که خداوند بیان بهش داده و این بیان هم الهی است که عرض کردم ریشه در غیبی دارد و بیان در حلقه تکامل زیستی نیست علمه البیان بیان ریشه غیبی دارد غیبی یعنی حق تعالی بیان را به آدم می دهد بیان از حق است علمه البیان بیان ریشه غیبی دارد،غیبی یعنی حق تعالی بیان را به آدم می دهد بیان از حق است علمه البیان