.
متن دستخط مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی درباره کربلایی کاظم
به عرض محترم می رساند از ساحت قدس ربوبی به وسیله حضرات معصومین (ع) دوام توفیقات سرکار و سایر علاقمندان به دین مبین اسلام و مذهب حق جعفری مسئلت می نمایم . مرقومه شریفه راجع به حافظ قران کربلایی ساروقی شرف وصول ارزانی شد و از حقیر نسبت به حقیقت امر سؤال شده بود . عرض می شود سه سال قبل ، از ملایر بعضی از مؤمنین شرحی راجع به این امر فوق العاده به حقیر نوشته بودند . لذا مخلص در صدد بر آمدم که امتحاناتی از ایشان بشود . لذا از حضرت حجة الاسلام حاج آقا شهاب همدانی که از علمای اعلام ملایر هستند تقاضا کردم که اگر ممکن بشود معظم له را به قم بفرستند . به توفیق الهی مطلب حقیر حاصل و ایشان به قم آمدند . در منزل بنده امتحانات از ایشان در حضور عده ای از حضرات آقایان اهل علم به عمل آمد ، صدق مطلب به همه مکشوف شد ، حتی به اندازه ای این مرد موفق وماهر است در آیات شریفه قرآن که اگر کسی عمداً آیه مبارکه از آیات را غلط یا محرّف یا مقدم یا مؤخر بخواند ، ایشان کاملاً واقف و مطلع هستند . و علاوه از جمله امتحانات ایشان آنکه کتاب فارسی مقابل ایشان گذاشته شد در خلال آن کتاب هر کجا آیه قرآن شریف بود تشخیص می داد و ایشان را در عتبات مقدسه ومشاهد مشرفه هم اشخاصی امتحان کرده اند . در کویت علماء عامه هم امتحاناتی کرده اند و سابقه بیسوادی ایشان را اهل محل خودشان تصدیق دارند . به هر حال شک و شبهه ای در این امر خارق العاده (نیست) و این موهبتی است ربانی (که) شامل حال ایشان شده . ولی متاسفانه امر معاش ایشان مختل است و دندان هم ندارد ، لذا در تلاوت آیات مبارکه اندماج کلمات و حروف می شود و مستعمین درست استفاده و استفاضه نمی نمایند. فعلی هذا چه قدر بجا و به موقع می باشد برادران دینی از مظالم و زکوة و تبرعات به ایشان مساعدتی بنمایند که فارغ البال در محافل دینی از حال ایشان بر معتقدات آنها افزوده شود . در موضوع دندان گذاردن ایشان هم اصرار فرمودند ودر قم اقدامی جهت دندان ایشان شد ، ولی خودش حاضر نشد . به نظر قاصر حقیر که برای ایشان نداشتن دندان نقص بزرگی است ، باید رفع گردد . زیاده بر این مزاحم نمی شوم ، جز التماس دعا . خداوند دست سر کار و سایر مومنین را از ذیل عنایت اجداد طاهرین کوتاه نفرماید . اللهم ارزقنا فی الدنیا زیارتهم و فی الاخرة شفاعتهم آمین آمین .
شهاب الدین الحسینی المرعشی النجفی
ذیقعده 1374 قمری
آیت الله العظمی مکارم شیرازی و کربلایی کاظم
حدود چهل سال قبل، وقتی طلبة نوجوانی بودم، برای تبلیغ ایّام ماه محرّم، به منطقه ای در اطراف ملایر، به نام حسین آباد رفته بودم. در مجلس به من گفتند، پیرمردی اینجاست که حافظ تمام قرآن است و داستان عجیبی دارد. او کشاورز ساده ای است که روزی خسته و ناتوان، بعد از کار روزانه، از کنار امامزاده ای در حوالی همان منطقه عبور می کرده، و طیّ ماجرایی، این موهبت الهی نصیبش می شود که بدون هیچ سابقة قبلی حافظ تمام قرآن می گردد. من از ماجرا خوشحال شدم و مایل بودم سؤالاتی از او بپرسم و امتحانش کنم. قرآن به دست گرفتم و او را آزمودم، دیدم یا للعجب این مرد دهاتی بی سواد، با تسلط کامل سؤالات را پاسخ می گوید، در حالی که اگر کسی قیافه اش را می دید فکر می کرد، حتی سورة حمد و قل هوالله را به زحمت می خواند. او ملّا کاظم و یا به تعبیر دیگر «کَل کاظم» نامیده می شد، و در آن روز هنوز در محافل علمی معروف نشده بود و در قم از او خبر نداشتند. من هنگام بازگشت به قم، این ماجرا را به عنوان ره آورد جالبی از این سفر، برای دوستانم شرح دادم، و همگی تعجب کردند که مردی در این ظاهر، چنان تسلّط عجیبی به قرآن داشته باشد. ممکن است کسی بگوید حافظة او بسیار قوی است و مثلاً سال ها زحمت کشیده و آن را حفظ کرده و الآن هم مرتباً می خواند که یادش نرود، در حالی که چنین نبود. ولی پیدا کردن فوری آیات، بلکه نشان دادن بی وقفه، آن هم نه از روی یک قرآن معین که دربارة آن تمرین داشته باشد، بلکه از قرآن های کاملاً مختلف چاپی، خطی، ریز و درشت، امری نیست که بتوان از طریق عادی تفسیری برای آن پیدا کرد. بعد از مدتی، بعضی از علاقمندان، او را به قم دعوت کردند و آوازة او همه جا پیچید. خدمت مراجع و آیات بزرگ همچون آیت الله العظمی بروجردی رسید و طلّاب در مدرسة فیضیّه مثل پروانه اطراف وجود او را می گرفتند، و اگر کسی از دور این منظره را می دید، تعجب می کرد که این مرد سادة دهاتی با همان لباس محلّی، در میان این جمع طلاّب، چه می گوید. گاهی بعضی از طلّاب چند جمله از آیات مختلف قرآن را از سوره های متعدّد گرفته، با هم تلفیق می کردند و می گفتند: کل کاظم! این آیه در کدام سوره است؟ او خنده ای می کرد و می گفت: ناقلاگری می کنی؟ جمله اوّل در فلان سوره و قبل و بعدش این است، جمله دوم در فلان سوره و قبل و بعد آن چنین است و همچنین جمله های دیگر. از حفظ قرآن مهم تر، این بود که یافتن آیات از روی قرآن، برای او همچون آب خوردن بود، و هر قرآنی را ـ اعمّ از چاپی یا خطیّ ـ به او می دادی و می گفتی: «کل کاظم! فلان آیه را بیاور» مثل استخاره کردن با قرآن که قرآن را باز می کنند، باز می کرد و آیه در یکی از دو صفحه مقابل بود.
شهید نواب صفوی وقتی که آوازه این حافظ قرآن و پیرمرد پاک دل را شنید به دنبال او فرستاد و با یک دنیا عشق و محبت از وی استفبال کرد و او را همدم خود ساخت ، هر جا که می رفت او را نیز به همراه خود می برد . در تمام مجالس او را به عنوان معجزه زنده الهی معرفی کرده ، بر عرشه منبر می نشاند و از حضار مجلس می خواست تا از او در زمینه معجزه اش سؤال کنند و خبرنگاران روزنامه ها و مجلات داخلی وخارجی را برای مصاحبه با او و مخابره معجزه اش به تمام دنیا دعوت می کرد . کربلای کاظم چون بیش از حد مورد محبت و احترام نواب صفوی قرار گرفت ، نسبت به او خیلی علاقمند شده بود . شهید نواب صفوی هنگامی که از مصر بازگشت ، عبای بسیار نفیسی که وزیر اوقاف مصر به ایشان هدیه کرده بود به دوش کربلایی کاظم افکند و به او بخشید .
همچنین شهید نوّاب صفوی ـ رهبر فدائیان اسلام ـ او را امتحان نموده، کلماتی از قرآن را با نهج البلاغه ترکیب کرده، خواندند و گفتند: این آیه در کجاست؟ کربلایی کاظم فوراً کلمات قرآنی را نشان داد و گفت: اینها از قرآن است، ولی آنها قرآن نیست. پرسیدند: چگونه تشخیص می دهی؟ گفت: قرآن نور دارد و می درخشد...
پس او را با خود به تهران برد و روزنامه نگاران کیهان، اطلاعات، تهران مصور و خواندنی ها را دعوت کرد و با آنها با وی مصاحبه ای به عمل آورد و در جرائد آن روز منتشر نمودند. پس چون عازم مشهد مقدس شدند، وی را با خود به مشهد بردند و هنگامی که در شهرهای سمنان، دامغان، شاهرود، سبزوار و نیشابور مورد استقبال مردم قرار گرفتند، آن شهید بزرگوار، وی را معرفی می کردند تا مردم با دیدن این معجزة حضرت ولی عصر(ع)، دین و ایمانشان تقویت شده، ارادة ایشان در عمل کردن به دستورات دین و مبارزه با طاغوت قوی تر گردد.
آیت الله خزعلی و کربلایی کاظم
آیت الله خزعلی که خود حافظ قرآن و نهج البلاغه و صحیفة سجّادیه می باشند، سال 1332 بود که من با ایشان در کنار حوض مدرس? فیضیه ملاقات داشتم و گفتم: «کربلایی کاظم! لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ». و « لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینِ » دو تا آیه را انتخاب کردم که در یک کلمه مشترک باشند و پرسیدم: «کجای قرآن است؟» بلافاصله جواب داد: «یکی مال سور? انعام، آی? 67 است و یکی هم مال سور? ص، آیه 88»! حتی یک ثانیه هم معطل نکرد. این دو آیه را عمداً کنار هم گذاشتم تا ببینم متوجه میشود یا نه؟ فهمیدم قضیه چیز دیگری است. نور قرآن را میدید. دو تا «واو» را که مینوشتند، میگفت: «یکی مال قرآن است، یکی مال غیر قرآن!». از نویسنده پرسیدم: «قضیه چیست؟» جواب داد: «یکی رابه نیت ِ«واو» ولاالضالین نوشتم، یکی را همین طوری». کربلایی کاظم گفت: «این «واو» نور دارد، آن یکی ندارد!» .
آیت الله خزعلی می گفتند: «من بعد از فوت کربلایی کاظم متوجه شدم که به او اسرار آیات و باطن قرآن را هم تعلیم داده بودند. یعنی اگر کسی برای شفای مرض ناعلاج، پیدا شدن گمشده، طی الارض و مانند اینها از او سؤال می کرد، او با قرآن شاید جواب می داد. مثلاً به او گفته شد فلانی بسیار مقروض است و از شما تقاضای دعا دارد. در جواب گفته بود من جز قرآن چیزی بلد نیستم. به او بگویید آیة «و من یتّق الله یجعل له مخرجاً» تا آخر را تا ده روز فلان تعداد بخواند تا انشاءالله قرضش ادا شود. ولی نباید به کسی بگوید که اثرش از بین می رود.
داستانش معروف است. از حرام پرهیز میکرد. در قریهشان زکات نمیدادند، گفت: «من نمیمانم». رفت جای دیگر کار میکرد و مزد میگرفت. به او گفته بودند: «بیا در قریه، خودت کشت کن، خودت هم درو کن». مثلاً 20 من گندم برای زمینی به او میدادند، 10 من را به فقرا میداد و میگفت: «همین10 من برای من بس است». وقتی هم که درو میکرد، باید یکدهم میداد، پنجدهم میداد. روحیه و همت بسیار عالی و بلندی داشت. من در مسافرتی به ساروق رفتم. هم امامزاد? آنجا را دیدم، هم جایی را که دست روی سرش گذاشته بودند. دو نفر که یکی احتمالاً امام زمان(عج)بودهاند، میآیند و میگویند: «کربلایی کاظم! نمیآیی زیارت؟» میگوید: «چرا». علوفههایش را جلوی در امامزاده میگذارد و داخل میرود و فاتحه میخواند. به او میگویند قرآن بخوان. میگوید: «بلد نیستم». ناگهان دورتادور امامزاده به رنگ سبز میشود و آیات قرآن پدیدار میشوند. کربلایی کاظم بیهوش میشود.
بعد که به هوش میآید، میبیند تمام قرآن در سین? اوست. همه هم میگشتند که ببینند کربلایی کاظم کجاست؟ به هوش که میآید، برمیگردد قریهشان و به شیخ آنجا میگوید: «من هم? قرآن را از بَر هستم». میگویند: «این حرف را نزن». میگوید: «بپرسید» و هرجا را پرسیدند، جواب داد، بلکه بالاتر، میگفتند فلان آیه را در قرآن نشان بده، قرآن را باز میکرد و با دست همان آیه را نشان میداد! دستش هدایت شده بود. فرقی هم نمیکرد که قرآن قدیمی باشد یا جدید، چاپی باشد یا خطی. هرآیهای را که میگفتند، دستش میرفت همانجا و نشان میداد! بسیار عجیب بود. عجیب بود. از نعمتهای خدادادی در زندگی من، یکی هم دیدن کربلایی کاظم بود.
اصلاً سواد نداشت که بتواند حفظ کند. مردم قریهاش هم سواد نداشتند. همینطور است که گفتید.
حتی مرحوم آقای بروجردی زیاد او را امتحان کرده بودند. هیچ غرور هم نداشت که چنین شأنی دارد. تواضع محض بود. همه قبول داشتند که آنچه برای او اتفاق افتاده، یک عنایت غیبی است.
داستان کربلایی کاظم را شاید شنیدهاید. پیکر پاک ایشان در قبرستان نو در قم مدفون است. ایشان یک پیرمرد کشاورز با لباس ساده روستایی و کلاه نمدی بود، کربلایی کاظم کاملاً بیسواد بود تا جایی که اسم خود را نمیتوانست بنویسد، با این حال با لطف و عنایت خدا و به خاطر اخلاصی که داشت به یکباره حافظ کل قرآن شد. به گونهای که اگر هر آیه از قرآن را با خصوصیات آن از ایشان میپرسیدی پاسخ میداد. حتی نقطههای آیات و خواص آیات را نیز میدانست. مرحوم آیت الله شیخ مرتضی حائری رضوان الله علیه، که ما نیز افتخار شاگردی ایشان را داشتیم، میفرمودند: من خودم کتاب جواهر را در برابر کربلایی کاظم گذاشتم. گفتم اینجا چیزی از قرآن میبینی؟ چند سطر را دست گذاشت و گفت اینها قرآن است. درست بر روی آیات دست میگذاشت. گفتم از کجا میفهمی؟ این سطرها با دیگر سطرها چه فرقی دارد؟ گفت اینها نور دارد. من از نور آنها میفهمم که آیات قرآن است. حضرت آیت الله خزعلی نیز نقل میکنند شخصی برای کربلایی کاظم بر روی کاغذ، دو تا «واو» نوشت؛ یک «واو» را به نیّت عادی، و یک «واو» را به نیّت قرآن. وقتی هر دو «واوِ» را که به او نشان دادند، به «واو» قرآنی اشاره کرد و گفت: این نور دارد. اگر چشم من و شما این نورها و این امور را نمیبیند نباید بگوییم این امور واقعیت ندارد و نیست. خیلی امور هست که ما نمیبینیم. ای کاش مقداری، چشمانمان باز میشد «فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ»11. وقتی که میگویند به قرآن بیوضو دست نزنید، این فقط برای این نیست که به قرآن احترام بگذاریم و به آن اهمیت بدهیم بلکه برای آن است که وقتی کلمات و آیات به قصد قرآن نوشته شد قداست و نورانیت پیدا میکند. این نورانیت از کجا میآید؟ آیا شعاعی از آن نور اصلی که عندالله است به آن میتابد؟ چرا چشم یک انسان این نور را میبیند و چشم دیگران نمیبیند؟ پاسخ هیچ کدام از اینها را نمیدانیم.
استاد علامه سید محمد حسین طباطبایی نیز در مورد او فرمود: شخصا کربلایی کاظم را ندیده ام. ولی از عده ای صاحب نظران شنیده ام که داستان وی خارق العاده است و طرز حفظ او بر وقوع یک معجزه و کرامت دلالت دارد.
متن دستخط آیت الله العظمی سید محمد هادی الحسنی میلانی
سمه جلت اسمائه
با ایشان مجالس عدیده در نجف اشرف و در کربلای معلا ملاقاتمان شد و جمعی از اهل اعم حضور داشتند و همچنین از سایر طبقات هم بودند و به انحاء کثیره و بطرق مختلفه از ایشان اختبار شد . حقیقتا مهارتشان در اطلاع به آیات و کلمات قرآن مجید امری است بر خلاف عادت و موهبتی است الهیه و هر شخصی که با ایشان قدری معاشرت نماید و به اوضاع و احوال ایشان در مراحل عادیه مطلع شود و قوه حافظه ایشان را در سایر امور امتحان نماید ، کاملاً ملتفت می شود و بالوجدان می یابد که اینگونه تسلط ایشان در معرفت به جمیع خصوصیات قرآن مجید کرامت فوق العاده است . بلکه می توان گفت فرضا قوه حافظه هر اندازه قوت داشته باشد ، نتواند عهده دار شود اینگونه امتحانات و اختیارات را که بانحاء دقیقه بسیار بعمل آمد.
و هو سبحانه و تعالی یهب ما یشاء لمن یشاء
و له الحمد الاحقر محمد هادی الحسنی المیلانی
آیت الله محسنی ملایری و کربلایی کاظم
آیت الله محسنی ملایری می گوید: کربلایی کاظم، بسیار کندذهن و یک ماه رمضان در ملایر میهمان من بود و به مسجد می آمد. هر چه کردم دعای سی روز رمضان را یاد بگیرد نتوانست ولی به معجزة امام(ع) تمام قرآن را مستقیماً و معکوساً تند و سریع بدون هیچ توقفی می خواند. مرحوم آیت الله العظمی بروجردی(ره) ایشان را خواستند و من او را به قم نزد آن مرحوم فرستادم و ایشان هم او را آزمایش و امتحان نمودند و او چندی در منزل حاج سیّد اسماعیل علوی رئیس فرهنگ آن روز قم بود. همه روزه فرهنگیان و اهل علم با او ملاقات و از او سؤال می کردند. یکی از علمایی که او را دیده می گفت: اگر کسی اعتقاد به دین و خداوند نداشت، کافی بود دو سه روزی با کربلایی کاظم معاشرت می کرد، تا با دیدن این معجزة عجیب، به خدای متعال، قیامت، انبیا، و ائمه(ع) و به قرآن کریم معتقد شود.
متن دستخط آیت الله العظمی سید عبدالله شیرازی
بسم الله الرحمن الرحیم
به عرض می رساند امید که مزاج شریف قرین اعتدال و خالی از کسالت و همیشه موفق بوده باشید . مستحضر حالات باشید ، بحمدلله سلامت و به نیابت زیارت اشتغال دارم مرقومه شریفه واصل ، راجع به حالات آقای کربلایی محمد کاظم حافظ قرآن ساروقی سؤال شده بود ، بر اینکه حقیر او را می شناسم یا نه و حفظ او موهبتی است یا نه . حقیر در چند سال قبل به جهت گرما و کسالت مسافرت مختصری به کرند و کرمانشاه نمودم ، ایشان را ملاقات و همراه حقیر مشرف به نجف اشرف شد و قریب چند ماه در نجف اشرف بودند و مورد امتحان حقیر و کثیری از آقایان علما و اهل علم واقع شدند و انصافا در حفظ قرآن و خصوصیات آن خارق العاده می باشد بعضی از اشتباهات و اشکالات به بعضی از علماء بزرگ عامه نمود که مورد تصدیق واقع شد ، مثل استشهاد ابن هشام در مغنی در کلمه ثُمَّ به آیه هُوَ الَّذی خَلَقَکُمَ الخمعلوم شد چنین آیه ای در قرآن مجید که او را استشهاد کرده نیست و در این مدت مدید علماء عامه و خاصه و مدرسین از وجود ایشان استفاده نموده و او را مؤید مِنْ عِنْدِالله دانسته اند . در هر صورت با خصوصیتهایش شخصی است فوق العاده و موجب افتخار مسلمین و شیعه می باشد و از وجود ایشان باید استفاده نمود و مغتنم شمارند .
والسلام علیکم و علی من اتبع الهدی
عبدالله الموسوی الشیرازی
مرحوم آیة الله حجت ، از مراجع تقلید شیعه ، نسبت به کربلایی کاظم محبت و عنایت ویژه داشتند و هر گاه او را می دیدند بدو احترام می نهادند و به ایشان مساعدت مالی می کردند و می فرمودند : او معجزه مقام ولایت است.
(در ارتباط با) کربلایی کاظم ساروقی حافظ قرآن کریم . حقیر حفظ قرآن را از او امر عادی ندیدم ، بلکه موهبتی الهی فهمیدم ، چون اگر آن مستند به قوه حافظه بود مقتضی بود که چیزهای دیگر را نیز حفظ کرده باشد . برای اینکه صاحب این قوه هیچ وقت این قوه را معطل نمی گذارد ، بلکه از ادعیه و اشعار و اخبار و عبارات بزرگان به مقتضای ذوق و شوق زیاد حفظ می نماید . ولی حافظه او در غیر قرآن متعارف است ، بلکه از متعارف نیز کمتر است ، چون حرف متعارف و آداب معاشرت را بلد نیست و جز قرآن چیزی در خود ندارد و اما نسبت به قران به طوری احاطه دارد ، هر آیه را از هر جای قرآن می پرسند فوراً می گوید و هر قرآن هم به دستش می دهند باز کرده دو ورق این ور و آن ور می کند ، هماندم دست روی همان آیه می گذارد و حتی (اگر) یک حرف عمداً زیاد و یا کم کنند ، فوری می گوید این حرف زیاد و یا کم است و چه بسا اتفاق افتاده که در سؤال سر یک آیه را وصل به آیه دیگر کرده اند و پرسیدند ، فوری می گوید جوابش این است و بقیه اش در سوره فلان است و آیه چندم . خلاصه حقیر از امتحانات مکرری که کردم حفظ قرآن ایشان را موهبتی الهی فهمیدم .
بنده حقیر سید احمد الحسنی الزنجانی
ذیحجة الحرام 1374 هجری قمری
مرحوم آیة الله خونساری که نماز باران ایشان در قم مشهور است ، پس از آزمودن کربلایی کاظم به او فرمودند : می توانی قرآن را از آخر به اول بخوانی ؟ کربلایی گفت : آری و شروع کرد به خواندن سوره بقره از آخر به اول . آیة الله خونساری فرمودند : بسیار عجیب است ، من شصت سال است سوره توحید را که چهار آیه دارد می خوانم و نمی توانم بدون فکر و تامل از آخر به اول بخوانم ، ولی این مرد عامی دهاتی سوره بقره را که 286 آیه دارد ، بدون تأمل مستقیماً و معکوساً از حفظ می خواند !
آیة الله العظمی صدر و کربلایی کاظم
آیت الله العظمی آقای صدر (ره) پدر امام موسی صدر ، یکی از مراجع تقلید شیعه که یکی از دو وصیّ مرحوم آیت الله العظمی حائری یزدی بودند، پس از آزمایش و امتحان او فرمودند: «نمی دانم در واقع چه عملی مورد قبول درگاه الهی است، زیرا من که سیّد و ذریّه پیامبر(ص) هستم و سال ها درس خوانده و در اوامر الهی هم کوتاهی نکرده و نواهی و مناهی را هم ترک نموده ام، به این فیض نرسیده ام، ولی این پیرمرد بی سواد مورد عنایت واقع شده و حافظ قرآن گردیده است».
شهید حجة الاسلام سید عبدالحسین واحدی و کربلایی کاظم
شهید سید عبدالحسین واحدی ، از سران فدائیان اسلام ، با زحمت از چند سوره کلماتی را برگزید و چنان آنها را کنار هم قرار داد که وقتی در محضر جمعی از علما آنها را خواند ، هیچ یک از آنها حتی احتمال نداده بود که آیه ای از قرآن نباشد ولی کربلایی کاظم به او گفت : این کلمه را از فلان سوره و آن کلمه را از فلان سوره دیگر و تقریبا بیست کلمه را از بیست سوره ، همه را یک به یک نام برد و قبل و بعد آن کلمه ها را از همان سوره ای که نام می برد تلاوت کرد و گفت : چند واو نیز از جیب برای وصل کردن کلمات در بین آنها گذاشته ای و می خواهی مرا امتحان کنی و این عمل در حضور جمعی از علما بود که همه به او آفرین گفتند و حتی برخی بزرگان از جا برخاستند و دست او را بوسیدند .
شهید خلیل طهماسبی و کربلایی کاظم
او که از شهدای فداییان اسلام و از یاران نزدیک شهید نواب صفوی بود ، در یادداشتی به تاریخ سی ام ، ماه مبارک رمضان ، سال 1373 هـ . ق می نویسد :
هوالعزیز
به نام خدای توانا
بهترین تحفه و هدیه من به مردان خدا ، سخن خدا و سخنان اولیای خداست . این کتاب مفاتیح الجنان را به پدر بزرگوارم جناب آقای کربلایی کاظم حافظ القرآن به عنوان یادگاری تقدیم می کنم که این سند زنده اعجاز آل محمد و حافظ تمام قران در عوض این تحفه ، در طول سال ، دوازده ختم قران قرائت و هدیه به روح معصومین ، سلام الله علیهم کند . به لطف خداوند و محمد و آل محمد ، ثوابش به روح و روان پدر و مادر من باشد . شاید به لطف خدای عزیز از مدافعین سرسخت قران باشم و به خاطر حفظ و دفاع از این قرآن رویم به خونم رنگین شود و به صاحب قرآن با سرافرازی ملحق شوم .
خلیل طهماسبی