حدیث : 1 |
و فی حدیثه ع : |
یَعْسوبُ الدَّینِ:
السَّیِّدُ العَظیمُ الْمالِکُ لا مورِ الناسِ یَومَئذٍ، وَ الْقَزَعُ: قِطَعُ الْغَیْمِ الَّتی لا ماءَ فِیها.
ترجمه حدیث شماره : 1 |
در حدیثى از آن حضرت (ع ) آمده است : |
شریف رضى گوید :
(یعسوب ) به معنى سرور و مهتر قوم است که کارهاى مردم به دست اوست و (قزع ) به معنى پاره هاى ابر است که در آن باران نباشد.
حدیث : 2 |
و فی حدیثه ع : |
اقول :
یُریدُ الْماهِرَ بِالخُطْبَةِ الْماضىٍَّ فیِها، وَ کُلُّ ماضٍ فی کَلامٍ اءوْ سَیْرٍ فَهُوَ شَحْشَحَ، وَ الشَّحْشَحُ فی غَیْرِ هذا المَوْضِعِ الْبَخیلُ الْمُمْسِکُ.
ترجمه حدیث شماره : 2 |
در حدیثى فرمود: |
شریف رضى گوید :
مراد از (شحشح ) کسى است که در اداى خطبه و ادامه دادن آن مهارت دارد و هر که در سخن و رفتار چالاک باشد او را (شحشح ) گویند. در غیر این موضوع به معنى بخیل و ممسک است .
حدیث : 3 |
و فی حدیثه ع : |
اقول :
یُریدُ بِالقُحَمِ الْمَهالِکَ، لاَنَّها تُقْحِمْ اءَصْحابِها فی المَهالِکْ وَ الْمَتالِفْ فِی الاَکْثَرَ، وَ مَنْ ذلِکَ (قُحْمَةُ الا عْرابِ) وَ هُوَ اءَنْ تُصیبَهُمْ السَنَةُ فَتَتَعَرَّقُ اءَمْوالَهُمْ، فَذلِکَ تَقَحُّمها فِیهِمْ، وَ قِیلَ فِیهِ وَجْهْ آخَرُ وَ هُوَ اءَنَّها تُقْحِمُهُمْ بِلادَ الرَّیفِ، اءَی تُحْوِجُهُمْ إ لى دُخُولِ الْحَضَرِ عِنْدَ مُحُولِ الْبَدْوِ.
ترجمه حدیث شماره : 3 |
و در حدیثى از آن حضرت (ع ) آمده است : |
شریف رضى گوید :
مراد از (قحم ) جایهایى است که هلاکت را سبب شود. زیرا دشمن بیشتر اوقات یاران خود را در آن هلاکتگاهها به هلاکت رساند. و از این است (قحمة الاعراب ) و آن سالهاى قحطى است که ایشان را فرو گیرد و اموالشان را نابود گرداند. معنى دیگر این است که صحراها خشک شود و ساکنان خود را به زور وادارد که به شهرها روند.
حدیث : 4 |
و فی حَدیِثِه ع : |
اقول :
وَ یُزْوى نَصُّ الْحِقاقِ وَ النَّصُّ: مُنْتَهى الاَشْیاءِ وَ مَبْلَغُ اءَقْصاها کَالنَّصِّ فِی السَّیْرِ لاَنَّهُ اءَقْصى ما تَقْدِرُ عَلَیْهِ الدابَّةُ وَ تَقولُ: نَصَصْتُ الرَّجُلَ عَنِ الاَمْرِ، إِذا اسْتَقْصَیْتَ مَسْاءَلَتَهُ عَنْهُ لِتَسْتَخْرِجْ ما عِنْدَهُ فِیهِ، فَنَصُّ الْحِقاقِ یُرِیدُ بِهِ اَلا دْراکَ لا نَّهُ مُنْتَهى الصَّغَرِ وَ الْوَقْتُ الَّذِی یَخْرُجُ مِنْهُ الصَّغِیرُ إ لى حَدِّ الْکَبِیرِ وَ هُوَ مِنْ اءَفْصَحِ الْکِنایاتِ عَنْ هذا الاَمْرِ وَ اءَغْرَبِها.
یَقُولُ: فَإ ذا بَلَغَ النِّساءُ ذلِکَ فَالْعَصَبَةُ اءَوْلى بِاْلمَراءةِ مِنْ اءُمِّها إ ذا کانُوا مَحْرَما مِثلَ الا خْوَةِ وَ الاَعْمامِ وَ بِتَزْویجِها إِنْ اءَرادُوا ذلِکَ. وَ الحِقاقُ مُحاقَّةُ الاَمِّ لِلْعَصَبَةِ فِی الْمَرْاءَةِ وَ هُوَ الْجِدالُ وَ الْخُصُومَةُ وَ قَوْلُ کُلِّ واحِدٍ مِنْهُما لِلا خَرِ: اءَنَا اءَحَقُّ مِنْکَ بِهذا، یُقالُ مِنْهُ: حاقَقْتُهُ حِقاقا مِثْلَ جادَلْتَهُ جِدالا وَ قَدْ قِیلَ: إِنْ نَصَّ الْحِقاقِ بُلُوغُ العَقْلِ وَ هُوَ الاْدراکُ، لا نَّهُ ع إِنَّما اءَرادَ مُنْتَهى الاَمْرِ الَّذی تَجِبُ فِیهِ الُحقوقُ وَ الاَحْکامُ، وَ مَنْ رَواهُ نَصَّ الْحَقائِقْ فَإ نَّما اءَرادَ جَمْعَ حَقیقَةِ.
هذا مَعْنى ما ذَکَرَهُ اءَبُو عُبَیْدٍ الْقاسِمُ بْنُ سَلامٍ. وَاءَلَّذِی عِنْدِی اءنَّ الُْمرادَ بِنَصٍ الْحَقاقِ هاهُنا بُلُوغُ الْمَراءةِ إ لَى الْحَدِّ الَّذِی یَجُوزُ فِیهِ تَزْویجُها وَ تَصَرُّفُها فِی حُقُوقِها تَشْبیها بِاْلحِقاقِ مِنَ اءلاْبِلِ وَ هِىٍَّ جَمْعُ حِقَّةِ وَ حِقٍّ وَ هُوَ الَّذی اسْتَکْمِلَ ثَلاثَ سِنینَ وَ دَخَلَ فِی الْرابِعَةِ.
وَ عِنْد ذلِکَ یَبْلُغُ إ لَى الْحَدِّ الَّذِی یُتَمَکَّنُ فِیهِ مِنْ رُکُوبِ ظَهْرِهِ وَ نَصِّهِ فِی سَیْرِهِ وَ الْحَقائِقُ اءیْضا جَمْعَ حِقَّةِ فَالرِّوایَتانِ جَمیعا تَرْجِعانِ إ لى مَعْنِّى واحِدٍ وَ هذا اءَشْبَهُ بِطَرِیقَةِ الْعَرَبِ مِنَ الْمَعْنَى الْمَذْکُورِ اءَوَّلا.
ترجمه حدیث شماره : 4 |
در حدیثى از آن حضرت (ع ) آمده است : |
شریف رضى گوید :
(نص ) نهایت چیزهاست و رسیدن به منتهاى هر چیز. چون (نص در رفتن ) و آن منتهاى سرعتى است که چهار پا تواند رفت . و مى گویى (نصصت الرجل عن الامر) و آن هنگامى است که پرسش خود را درباره امرى به منتهى رسانى ، تا هر چه را در دل دارد، بیرون آورى . (نص الحقاق ) مراد، رسیدن به حد بلوغ است زیرا پایان دوره خردسالى و هنگامى است که کودک پاى به دوران جوانى مى نهد. و این از فصیح ترین کنایات است در این باب . چون زن به این سن برسد خویشاوندان پدرى از خویشاوندان مادرى به او نزدیکتر باشند. زیرا محرم او هستند، چون برادران و عموها و نیز اگر بخواهند او را به شوى دهند. و (حقاق ) عبارت از نزاع مادر است با خویشاوندان پدرى دختر درباره او، که هر یک از آن دو به دیگرى مى گوید که من سزاوارتر به او هستم . و در این معنى است (حاققته حقاقا) مانند (جادلته جدالا). و گویند (نص الحقاق ) رسیدن عقل است به کمال که همان رسیدن به سن بلوغ است چه قصد امام (ع ) از آوردن این عبارت ، رسیدن به سنى است که بر او حقوق و احکام واجب مى شود. و آنان که (نص الحقایق ) گفته اند، از حقایق جمع حقیقت را خواسته اند و این معنى را ابو عبید نقل کرده است . به نظر من (نص الحقاق ) در اینجا به معنى رسیدن زن است به سنى که در آن سن ، ازدواجش جایز باشد و بتواند در حقوق خود تصرف کند و این تشبیهى است به (حقاق ) در شتر، که جمع (حقّه ) است و آن زمانى است که سه سال او تمام شده باشد، وارد چهار سالگى شود. و مى توان بر آن سوار شد و تند راند. حقایق نیز جمع (حقّه ) است و هر دو روایت به یک معنى باز مى گردند. و این به روش عرب در معنى مذکور نزدیکتر است .
تاریخ : دوشنبه 89/6/29 | 11:22 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()