بسم رب الحیدر
در این مقاله سعی می شود که اثبات شود چگونه ممکن است که بعد از پیامبر اکرم(ص) گوساله های سامری اعلام موجودیت نمایند
اللهم صل و سلم و زد و بارک علی السید المطهر و الامام المظفر و الشجاع الغضنفر , ابی شبیر و شبر , قاسم طوبی و سقر الانزع البطین,الاشجع المتین,الشرف المکین,العالم المبین,الناصر المعین , ولی الدین , الوالی الولی , السید الرضی , الامام الوصی,الحاکم بالنص الجلی , المخلص الصفی,مولی الموحّدین، کهف الزاهدین، ملجأ العابدین، تاج العارفین، امیرالمؤمنین،الدفون بالغری لیث بنی غالب,مظهر العجائب, مُظهر الغرائب، مفرّق الکتائب،الشهاب الثاقب,الهزبر السالب و نقطه دائرة المطالب , اسد الله الغالب , غالب کل غالب و مطلوب کل طالب , صاحب المفاخر و المناقب , امام المشارق و المغارب , مولانا و مولی الکونین و الثقلین . الامام بالحق ابا الحسنین صلوات الله و سلامه علیه و روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء.الصلوة و السلام علیک و علی آلک یا ابا الحسنین , یا امیر الموءمنین , علی بن ابی طالب.
اما بعد؛
اعوذ بالله من النار و من غضب الجبارو من شر الکفارالعزة لله الواحد القهار
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و ال محمد و غصب حقهم و هو الزندیق الکبر، الاحمق الابتر، الکافر المردود، ثانی اثنین نمرود، الفاسق الفاجر، المشرک المطرود، عدو الله و عدو الرسول الذی انکر حق البتول،غاصب ارض فدک المدفون بقعر الدرک، راس اهل الضلالة و الشقاوة خسرالدنیا و الاخرة الملقب بکلب وادی التهامة، المؤبد فی عذاب یوم القیامة، قاطع حق الخلافه، اولی لعنة الله عیله.
اللهم العن الشقی الاعظم و الملحد المشرک المجتذم، رئیس اهل الظلم، عدو الله و عدو الولی ، الملعون بالنص الجلی، غاصب حق ابی تراب ، باعث ایجاد النار و العذاب، مخرب المسجد و المحراب، فرعون امة شافع یوم الحساب، المحروم من الحسنات و الثواب، مردود الاعمال و الاداب، الظالم عند اولی الالباب، الکافر فی جمیع الکتاب، المعذب بجمیع العقاب، المخاطب بکلب السقر، الکذاب الفاجر، المرتد المرتاب، المخلد فی غضب الملک الوهاب، دومی علیه اللعنة و العذاب .
اللهم العن الاشل الاعرج الاحمق الاعوج، الخلیفة بغیر الحق، الفاسق الفاجر المنافق الکافر، اکبر ولد الشیطان، سارق کلام الله الملک المنان، دجال اخر الزمان، شارب الزقوم، لابس القطران، امام اهل النیران، ثالث قارون و هامان، مبطل الایات و احکام القران، الملقب بکلب الاوثان، الواصل الی عقاب الرحمن، الشیطان بن الشیطان ، سومی ،علیه اللعنة و النیران.
اللهم العن الشریرة الملعونة الطاغیة الباغیة المحاربة حرب الجمل، المخلدة فی عذاب الملک الاعظم الاجل، المعذبة فی قعر الدرک الاسفل من النار، بنت شریر الاشرار و خلیفة الکفار و الفجار، الذلیلة فی یوم الاتیة، بنت اولی اللعین ، صاحب بیرق جمل لعنة الله علیها.
اللهم العن حارب خلیفة الرحمن و مجوس امة رسول السبحان ، شداد اهل بیت الامین، عدو الله و عدو امیر المومنین ، المکنا بخال الکافرین امیر الفاسقین و الفاجرین و سبب تضییع مذهب سید المرسلین، الملعون بالدلائل و البراهین ، رئیس الاشقیاء من الاولین و الاخرین، لعنة علیه من الان الی یوم الدین، موسس الظلم و البدعة و الطغیان ، معاویة بن ابی سفیان ، علیه غضب الرحمن.
اللهم العن الزندیق بن الضحاک، الکافر المنافق، السفاک الظالم العاصی الطاغی الباغی المعادی المفسد الملحد المجرم ، ولد الزنا ، قاتل سید الشهداء ،اشقی الاشقیاء ، الذی عجز عن لعنه جمیع الاشیاء، المسود وجهه.
پرسشی که در این گفتار به آن خواهیم پرداخت، این است که اگر پیام غدیر، یعنی اعلام مقام جانشینی و امامت و ولایت امیرالمؤمنین توسط پیامبر به وضوح و تصریح و تأکید فراوان گفته شده بود، پس چگونه شد که اکثریت مسلمانها از آن روی گردانده، سر به فرمان پیامبر گرامی اسلام نسپردند؟
چطور امکان دارد امامت و خلافت حضرت امیرالمؤمنین به صراحت در جمعیت عظیم مسلمانان بیان شود، و به فاصلهی کوتاهی پس از آن، اکثریت مسلمانان و یاران پیامبر، آن را زیر پا نهاده، به راهی دیگر بروند؟
پیش از پرداختن به پاسخ این پرسش و تبیین این چگونگی، یادآوری و توجه به مطلبی بهعنوان مقدمه، لازم به نظر میرسد و آن اینکه وضوح و شفافیت کلام پیامبر در معرفی مقام امامت و خلافت حضرت علی، مطلبی است که صفحه صفحهی تاریخ و اقوال متعدد پیامبر اکرم در طول حیاتشان به شهادت موافق و مخالف، گواه آن است و جای تردید ندارد.
این موضوع اولین بار نه در روز غدیر، بلکه سالها قبل از آن و در جریان «یوم الدار» مطرحگردید. پیامبراکرم قریب به بیست سال قبل از واقعهی غدیر، یعنی در سال سوم بعثت، هنگامی که برای نخستین بار رسالت خود را به امر خدای متعال با خویشان نزدیکشان در میان گذاشتند، موضوع ولایت امیرالمؤمنین را همپای ابلاغ امر نبوت خویش علنی ساختند و هرگز میان معرفی خود به رسالت و معرفی علیبنابیطالب به امامت و خلافت، حتی به مقدار یک ساعت فاصلهای نینداختند. نبوت پیامبر و ولایت و خلافت و وصایت امیرالمؤمنین هر دو در یک روز و یک زمان برای اولین بار آشکارا به مردم اعلام گردید (1).
بسیاری از دانشمندان اهلسنت و در راس آنها «ابنجریر طبری» در کتاب تاریخ خود، این واقعه را به صراحت تمام نقل کردهاند (2).
پس از آن روز در طول حیات پیامبر، معرفی مقام امامت و خلافت حضرت علی به دفعات به بیانهای مختلف و در حوادث گوناگون و جمعهای متفاوت مطرح شد (3)؛ و هر چه به اواخر دوران رسالت نزدیک میشویم، تکرار این مسأله را بیشتر مییابیم. و از همهی این مواقف و موارد، مهمتر و ممتازتر، واقعهی غدیر و خطبهی تاریخی آن است.
آنچه واقعهی غدیر را از موارد پیشین ممتاز میسازد این است که اولاً در موارد قبلی هر بار پیامبر به مناسبتی در میان گروهی خاص از حاضرین، این موضوع را بیان میفرمودند؛ در حالی که در روز غدیر یک معرفی فراگیر و عمومی در حضور جمع کثیری از مخاطبین انجام گرفت (4)، و از جانب پیامبر تأکید شد که بر شنوندگان لازم است که آن را به کسانی که نیستند، برسانند و بر پدران نیز لازم است که آن را به فرزندان خود بیاموزند و آنان را به پذیرش آن فراخوانند (5).
ثانیاً موارد قبلی جنبهی بیان موضوع و طرح عنوان داشتند و حال آن که در روز غدیر یک اعلام رسمی انجام شد. یعنی علاوه بر معرفی حضرت امیرالمؤمنین به خلافت و وصایت که پیش از آن هم صورتگرفتهبود، این بار در واقع این معرفی و اعلام به گونهای علنی و رسمی انجامگرفت. دست حضرت امیرالمؤمنین در مقابل دیدگان همهی حاضران به دست پیامبر اکرم تا بالای سر بلند شد و پیامبر عمامهی خویش را که «سحاب» نام داشت از سر مبارک برداشته و بر سر حضرت امیرالمؤمنین گذاشتند (6).
ثالثاً در موارد پیشین، ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین با گرفتن بیعت همراه نبود، اما در غدیر دو بار بیعت گرفته شد. یکی بیعت زبانی که در آن حضار به امر پیامبر، جملاتی را نشان بر اطاعت و فرمانبرداری از حضرت امیرالمؤمنین شنیدند و تکرار کردند. و یکی بیعت حضوری که شامل تبریک گفتن آنان و دادن دست بیعت با امیرالمؤمنین بود (7).
هر فراز خطبهی غدیر نیز گویای صادق اتمام حجت بر تمامی مخاطبین، در همهی ادوار و اعصار است و دیدن و خواندن آن مجالی برای گفتگو و درنگ باقی نمیگذارد.
این خطبه در کتب معتبر و منابع و مصادر متعدد شیعه، با ذکر اسناد و مدارک بهصورت مفصل نقلشدهاست (8). اهل سنت نیز در کتب و آثار متعدد خود، بخشهای زیادی از آن را نقل کردهاند (9). در جای جای این خطبه، پیامبر به فضایل و مناقب امیرالمؤمنین و مقام وصایت و امامت و ولایتِ آن حضرت تصریح کردهاند، و همه مردم را به پذیرش آن امر فرموده، و از تردید و انکار و مخالفت با آن نهیکردهاند (10).
پیامبر اکرم در این خطبه به احتمال غصب خلافت نیز اشاره کرده و مرتکبین آن را مشمول لعنت خداوند دانستهاند و منزلت رفیع و مقام نجات و هدایت را برای کسانی برشمردهاند که بر تبعیت و اطاعت از امیرالمؤمنین سر مینهند (11).
آنچه از طرح این مطالب مورد نظر است، آن است که موضوع ولایت و خلافت امیرالمؤمنین از آغاز دعوت پیامبر تا هنگامهی غدیر، به کرّات و به روشنی از سوی پیامبر طرح شدهبود، و در روز غدیر، در یک مراسم رسمی و علنی در مقابل دیدگان خیل عظیمی از مسلمانان آن روز، به گونهای شبههشکن و بهانهسوز مورد تأکید قرار گرفت.
اکنون به پاسخ سؤال طرح شده خواهیمپرداخت که چگونه با این وضوح و روشنی مطلب، قافلهی مسلمانان پس از پیامبر به بیراهه منحرف شد و سر از فرمان پیامبر برتافت؟
پاسخ این سؤال را در چند عنوان بررسی خواهیم کرد. اولین مطلبی که توجه به آن، پاسخی برای این سؤال خواهد بود و آرامش و قبولی در ذهن ایجاد میکند، نگاه به تاریخ ادیان گذشته است.
نباید پنداشت که سرپیچیکردن جمع کثیری از مسلمانان عصر پیامبر از اوامر الهی که از زبان ایشان بهسوی مردم جاری میگشت، در مدت کوتاهی پس از پیامبر، امری بعید، عجیب و خلاف عادت است.
واقعیت این است که تاریخ انبیای الهی گذشته نیز به وضعیتی کاملاً مشابه گواهی میدهد. به عنوان مثال در ایام حیات حضرت موسی، با اینکه ایشان قومش را از نزدیک و با بیانی روشن و رسا به آیین توحید و خداپرستی دعوت کردهبود و معارف الهی را برایشان بیان کردهبود، هنگامی که به اذن خدا چهل شب و روز از امت فاصله گرفت و به کوه طور رفت، با اینکه حضرت هارون را نیز به خلافت در میان مردم گماشته بود، اکثریت امت با حیله سامری از خداپرستی به پرستش گوساله روآوردند. و در حالی که وصی پیامبر الهی در میان مردم بود و از جانب وی به آنها معرفی شده بود، تمام کوششهای حضرت موسی در مدت بسیار کوتاهی فراموش شد و خداپرستی جای خود را به گوساله پرستی داد (12).
همین رویه در دین مسیحیت نیز تکرار شد. کمتر از نیم قرن پس از عروج حضرت عیسی، «پولِس» که در میان مسیحیان لقب قدیس را با خود دارد، در تعالیم الهی آن حضرت انحراف ایجاد کرد. او در مدت چند سال، مکتب الهی و توحیدی مسیحیت را به مسیحیت تثلیثی مبدل ساخت و قائل به خدایی حضرت عیسی شد و احکام و دستورات الهی را از اعتبار انداخت و مسلک و روش جدیدی را رواج داد که مسیحیت امروز پیرو آن است. تمام این وقایع در زمانهای روی داد که اصحاب و حواریون حضرت عیسی حضور داشتند و هنوز مدت زیادی از فاصله گرفتن حضرت عیسی از امت نگذشته بود (13).
با ملاحظهی چنین شواهدی در تاریخ بشریت، تعجبی نخواهد داشت اگر اکثریت مسلمانان با آن همه تأکید و سفارش پیامبر، از امیرالمؤمنین رویگردان شدهباشند. شکّی نیست که حضرت موسی و حضرت عیسی در ابلاغ پیام الهی توحید، کوتاهی نکرده و با مردم عهد خویش اتمام حجت کردهبودند؛ اما باز همین مردم روی از تعالیم الهی و توحیدی ایشان برگرفتند و سوی گمراهی را برگزیدند.
این مطلب نه تنها در تاریخ پیامبران گذشته و ادیان دیگر سابقه فراوان دارد، بلکه در تاریخ دین اسلام و در طول حیات خود پیامبر خاتم نیز بارها اتفاق افتاد. بهعنوان مثال در جنگ احد، با آنکه پیامبر منطقهای از صحنه جنگ را مشخصکردهبودند و به سپاهیان خود فرمان دادهبودند که آنجا مستقر باشند و در هیچ شرایطی آنجا را ترکنکنند، با این حال پس از شکست کفار، آن دسته از سپاهیان به طمع غنایم جنگی، محلهای خود را ترککردند و همین امر باعث حمله مجدد کفار و کشته و زخمی شدن جمع زیادی از مسلمانان شد (14).
با ملاحظه چنین شواهد و سابقههای بسیار دیگر، رویگرداندن اکثریت مسلمانان از قول روشن و مؤکد پیامبر دربارهی امیرالمؤمنین، صورت خود را از یک ابهام و سؤال جدی از دست خواهد داد و به یک نمونه از نمونههای بسیار تاریخ تبدیل خواهد شد که میتوان زمینهها و عوامل آن را جستجو کرد.
یکی از علل و زمینههایی که میتوان به آن اشاره کرد، وضعیت نظام اجتماعی حاکم بر آن روزگار است. با دقت در وضعیت اعراب در صدر اسلام درمییابیم که حاکمیت عرب در عصر پیش از پیامبر حاکمیت قبیلهای بودهاست. در شرایطی که ایران، مصر، یونان و هند در آن زمان، دولتهای مرکزی داشتند، در حجاز نظام قبیلهای برقرار بود؛ و نه تنها بر کل حجاز، که بر هر یک از شهرها و آبادیهای آن نیز یک حاکمیت مسلط وجود نداشت؛ بلکه قبایل مختلفی در کنار هم زندگی میکردند که هر یک در حیطهی خود حاکمیت داشتند و رئیس و ریشسفید هر قبیله، حکم قوهی مجریه و مقننه و قضائیه را در آن قبیله داشت. رقابتهای قبیلهای باعث میشد به کمترین اشاره، بین دو قبیله جنگ دربگیرد و این جنگها گاه تا دهها سال به طول میانجامید (15).
اولین حکومت مرکزی اعراب، به دست پیامبر گرامی اسلام در مدینه بنیانگذاری شد و قبایل متفرق عرب بدست ایشان زیر پرچم یک حکومت گرد آمدند. سپس دامنهی این حکومت به مکّه رسید و تدریجاً به کل شبه جزیره عربستان گسترش یافت.
بدین ترتیب پیامبر اکرم حاکم مطلق تمامی شبه جزیره عربستان شدند، حال آنکه همچنان نظام فرهنگی قبیلهای و آداب و عادات حاکم بر آن، در بین اعراب رواج داشت. آنان به جای آنکه خود را اهل شهری و کشوری بدانند، عضو قبیلهی خود میدانستند. و در عین اطاعت از دستورات دین و حاکمیت مرکزی، کماکان چشم بر دهان و گوش به فرمان رئیس قبایل خود داشتند. حتی برخی از آنها شرط ایمان آوردنشان را به پیامبر، تعیین خلیفهی پیامبر از میان قبیله خود برمیشمردند که با قبول نکردن و امتناع پیامبر مواجه میشدند؛ چرا که ایشان میفرمودند، انتخاب فردی که صاحب این مقام و جایگاه میباشد، توسط خدا انجام میگیرد (16).
هنگامی که پیامبر امیرالمؤمنین را به جانشینی خود معرفی میفرمود، رقابت قبیلهای و نظام جاهلی رسوخ یافته در نهاد اعراب، به آنها اجازه نمیداد که حاکمیت واحد و خلافتِ جانشین تعیین شده توسط رسول خدا را قبولکنند. همچنین بسیاری از بزرگان قبایل، از روی حسادت نمیتوانستند متابعت از خلیفهی مورد معرفی پیامبر را بپذیرند.
علاوه بر اینها، شخص خلیفهی پیامبر کسی بود که در تمامی جنگهای پیامبر در مدینه در پیشاپیش لشکر اسلام حضوری نمایان داشت. (بجز جنگ تبوک که حضرت علی به امر پیامبر در مدینه ماندند و در جنگ شرکت نکردند. زیرا پیامبر آگاه شدهبودند که منافقین در غیاب پیامبر، قصد فتنه و آشوب دارند.) و امیرالمؤمنین در این جنگها، پدران، عموها، برادران و اقوام کافر بسیاری از مسلمان آن روزگار یا کسانی را که بعداً مسلمان شدند، از دم تیغ گذرانده بودند؛ و این مسئله باعث ایجاد حس کینه و انتقامجویی از آن حضرت در منافقین و افراد کمایمان شده بود (17).
عامل دیگری را که میتوان در جهت ایجاد این انحراف بزرگ برشمرد، حضور چشمگیر و مؤثر منافقین در میان جامعهی مسلمانان است. منافقین، یعنی کسانی که به ظاهر معتقد به آیین اسلام و یار و همراه پیامبر بودند، اما در واقع و در باطن، اعتقادی نداشتند و مخالف و دشمن این آیین و طرفدارانش بودند. و طبعاً چنین افرادی که آشکارا شناخته شده نبودند و به نزدیکی، در جمع مسلمانان حضور فعال داشتند، خطر بیشتری داشته و در انحراف جریانات، نقش مؤثر و چشمگیری میتوانستند داشته باشند.
چنین افرادی به استناد آیات بسیاری که دربارهی منافقین وجود دارد و نقلهای متعددی که در تاریخ آمده است، در میان مسلمانان آن روزگار فراوان بودهاند و از هیچ تلاشی در جهت منحرف کردن مسیر دین و نابودی آن کوتاهینکردهاند.
از جمله توطئهها و نقشههای گروه منافقین که در جهت اجرای آن تلاش بسیار کردند، انحراف مسیر خلافت و وصایت پیامبر بودهاست. این گروه که اعتقاد قلبی به پیامبر و تعلیمات او نداشتند، همواره در پی آن بودند که مسیر این حرکت الهی را تغییر دهند و از آن به نفع جاهطلبی و قدرت خواهی خویش استفاده کنند و در پی این نیت، نقشهها و دسیسههای بسیار طرح و اجرا کردند که جزئیات آن در تاریخ و کتب مختلف آمده است (18).
مهمترین هدف این گروه، نرسیدن خلافت و رهبری به امیرالمؤمنین بود که در این قضیه همپیمان شده بودند. تا آنگاه که پیامبر در واپسین روزهای حیات خویش، در بازگشت از سفر حج، جمعیت عظیم مسلمانان را در راه مکّه به مدینه گرد هم آوردند و خطبهی مفصل و روشن غدیر را بیانفرموده و سپس از همه، از جمله همین افراد، درباره خلافت و ولایت امیرالمؤمنین عهد و بیعت گرفتند.
اعضای حزب نفاق که غافلگیر شده و شرایط را به خلاف پیشبینی خود میدیدند، در مسیر بازگشت به مدینه با رایزنی با گروه دیگری از مخالفین امیرالمؤمنین، ابتدا به چهارده نفر و سپس به سیوچهار نفر افزون شدند. در مدینه این گروه در منزل خلیفه اول جمعشدند و چگونگی برگرداندن خلافت را از امیرالمؤمنین به یکی از خودشان به تصویب رساندند و آن را به منزلهی سندی در کنار خانهی کعبه دفنکردند (19).
با بیمار شدن پیامبر این جماعت بر فعالیت خود افزودند. پیامبر اکرم نیز برای دور کردن آنها از مدینه در ایام وفات خویش، دستور دادند که سپاهی به فرماندهی «اسامه» برای جنگ با روم تشکیلشود، و تکتک افراد این گروه را به نام خواندند و آنان را به خروج از مدینه به همراه لشکر اسامه امر فرمودند، و کسانی را که سرپیچی کرده و از سپاه اسامه فاصله بگیرند، لعنفرمودند.
اما اعضای این گروه که برنامههای از پیش تعیین شدهای را اجرا میکردند، بر نافرمانی خود به بهانههای مختلف اصرار کردند و از سپاه اسامه خارجشدند و عملاً با اجرای یک طرح کودتا، مسیر وقایع را متحول ساختند (20). وجود این گروه همفکر و همبرنامه در شرایطی که اکثریت جامعه از حضور آنان و نقشههای فریبکارانهشان اطلاع نداشتند، در جهتدهی حوادث پس از پیامبر نقش اساسی و محوری داشت.
و آخرین زمینهای که در اینجا به آن اشاره میکنیم، این است که اکثر جمعیت مسلمانانِ آن روزگار، تازه مسلمانانی از نقاط مختلف شبه جزیره عربستان بودند که از نزدیک با تبلیغات و معارف پیامبر آشنا نبودند و ارتباط تنگاتنگ و نزدیکی با سفارشها و اوامر الهی آن حضرت نداشتند. لذا هر انحراف و جریانی، به خصوص اگر از جانب نزدیکان پیامبر صورت میگرفت، بدون مخالفت و بحث قابل توجهی، جای خود را باز میکرد. و بدین ترتیب به پایهریزی و تثبیت بنیان انحراف و گمراهی کمک میشد.
پس به طور خلاصه، اولاً دیدیم که سرپیچی مسلمانان از قول قطعی و روشن پیامبر دربارهی مسألهی خلافت و رهبری، و انحراف قافلهی مسلمانان از مسیری که پیامبر به روشنی آن را بیان کرده بودند، مطلبی جدید و عجیب و غیر قابل پذیرش نیست و در تاریخ ادیان، مشابه این حادثه به دفعات و به اشکال گوناگون دیده شده است.
سپس در عناوینی، زمینهها و علل و عوامل این انحراف را بررسیکردیم، و دیدیم که چگونه بنیان انحراف و گمراهی پایهریزی و تثبیت شد. انحراف و فتنهای که انسان را از مسیر نجات و هدایت و سعادت خارج میکند.
حال سوال بنده از خواننده گان عزیز اینست آیا ممکن نیست که مردم بعد از ماجرای غدیر با آن تعداد شاهد حامی گوساله سامری شوند؟؟؟؟ در سقیفه ؟؟؟؟؟
پی نوشت :
1- علیاکبر بابازاده، آفتاب ولایت: 56-58، انتشارات بدر.تهران؛ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت1: 253-261، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم1366.
2- محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری2: 1170؛ سید قاسم هجر، نصوص القرآن فی أمناء الرحمن1: 82-83، الغدیر للطباعهی و النشر. بیروت.
3- علیاکبر بابازاده، آفتاب ولایت: 58-63، انتشارات بدر. تهران؛ عبدالصالح انتصاری، غدیر خم و پاسخ به شبهات از کتب اهل سنت1: 344، انتشارات داوری. قم.
4- عبدالحسین امینی، الغدیر1: 9، دار الکتب الاسلامیة. تهران.
5- محمد باقر انصاری، خطابه غدیر: 45(بخش6)، نشر مولود کعبه. قم 1377.
6- عبدالحسین امینی، الغدیر1: 291، دار الکتب الاسلامیهی. تهران؛ عبدالله بحرانی اصفهانی، عوالم15/3: 199-201، مؤسسهی الامام المهدی علیهالسلام. قم 1413هـ .ق.
7- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار37: 215 و 219، دار الکتب الاسلامیهی. تهران؛ عبدالحسین امینی، الغدیر1: 58 و 271 و 274، دار الکتب الاسلامیة. تهران.
8- محمد بن فتال نیشابوری، روضهی الواعظین1: 89؛ احمد بن ابیطالب طبرسی، الاحتجاج 1: 66؛ سید علی بن موسی بن طاووس، الیقین:343 (باب127)؛ محمد بن حسین رازی، نزههی الکرام1: 186؛ سید علی بن موسی بن طاووس، الاقبال:454؛ علی بن یوسف حلی، العدد القویة: 169؛ سید علی بن موسی بن طاووس، التحصین: 578؛ علی بن یونس بیاضی، الصراط المستقیم 1: 301؛ علی بن یوسف بن جبر، نهج الایمان:92.
9- امیر تقدمی معصومی، نور الامیر فی تثبیت خطبهی الغدیر، نشر مولود کعبه. قم.
10- محمد باقر انصاری، خطابه غدیر: 37-40(بخش3)، نشر مولود کعبه، قم 1377
11- محمد باقر انصاری، خطابه غدیر: 43-45(بخش6)، نشر مولود کعبه، قم 1377
12- محمد باقر مجلسی، حیاهی القلوب (تاریخ پیامبران)1: 679بهبعد (فصل6)، انتشارات سرور. تهران
13- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار12: 37 و 25: 372، دار الکتب الاسلامیهی. تهران
14- جعفر سبحانی، فروغ ابدیت2: 51-53، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم1366
15- رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام1(سیره رسول خدا): 79-96، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. تهران
16- محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری2: 84
17- عبدالصالح انتصاری، غدیر خم و پاسخ به شبهات از کتب اهل سنت1: 237-342، انتشارات داوری. قم
18- محمد باقر انصاری، اسرار غدیر:75-83، نشر مولود کعبه (ویرایش سوم)
19- محمد باقر انصاری، اسرار غدیر:75-79، نشر مولود کعبه (ویرایش سوم)