سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقانیت شیعه

اجتماعی

تابستان 89 - حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی دِفَاعِ کَیْدِ الْأَعْدَاءِ، وَ رَدِّ بَأْسِهِمْ : 

إِلَهِی هَدَیْتَنِی فَلَهَوْتُ، وَ وَعَظْتَ فَقَسَوْتُ، وَ أَبْلَیْتَ الْجَمِیلَ فَعَصَیْتُ، ثُمَّ عَرَفْتُ مَا أَصْدَرْتَ إِذْ عَرَّفْتَنِیهِ، فَاسْتَغْفَرْتُ فَأَقَلْتَ، فَعُدْتُ فَسَتَرْتَ، فَلَکَ إِلَهِی الْحَمْدُ. تَقَحَّمْتُ أَوْدِیَةَ الْهَلَاکِ، وَ حَلَلْتُ شِعَابَ تَلَفٍ، تَعَرَّضْتُ فِیهَا لِسَطَوَاتِکَ وَ بِحُلُولِهَا عُقُوبَاتِکَ. وَ وَسِیلَتِی إِلَیْکَ التَّوْحِیدُ، وَ ذَرِیعَتِی أَنِّی لَمْ أُشْرِکْ بِکَ شَیْئاً، وَ لَمْ أَتَّخِذْ مَعَکَ إِلَهاً، وَ قَدْ فَرَرْتُ إِلَیْکَ بِنَفْسِی، وَ إِلَیْکَ مَفَرُّ الْمُسی‏ءِ، وَ مَفْزَعُ الْمُضَیِّعِ لِحَظِّ نَفْسِهِ الْمُلْتَجِئِ. فَکَمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضَى عَلَیَّ سَیْفَ عَدَاوَتِهِ، وَ شَحَذَ لِی ظُبَةَ مُدْیَتِهِ، وَ أَرْهَفَ لِی شَبَا حَدِّهِ، وَ دَافَ لِی قَوَاتِلَ سُمُومِهِ، وَ سَدَّدَ نَحْوِی صَوَائِبَ سِهَامِهِ، وَ لَمْ تَنَمْ عَنِّی عَیْنُ حِرَاسَتِهِ، وَ أَضْمَرَ أَنْ یَسُومَنِی الْمَکْرُوهَ، وَ یُجَرِّعَنِی زُعَاقَ مَرَارَتِهِ. فَنَظَرْتَ یَا إِلَهِی إِلَى ضَعْفِی عَنِ احْتِمَالِ الْفَوَادِحِ، وَ عَجْزِی عَنِ الِانْتِصَارِ مِمَّنْ قَصَدَنِی بِمُحَارَبَتِهِ، وَ وَحْدَتِی فِی کَثِیرِ عَدَدِ مَنْ نَاوَانِی، وَ أَرْصَدَ لِی بِالْبَلَاءِ فِیمَا لَمْ أُعْمِلْ فِیهِ فِکْرِی. فَابْتَدَأْتَنِی بِنَصْرِکَ، وَ شَدَدْتَ أَزْرِی بِقُوَّتِکَ، ثُمَّ فَلَلْتَ لِی حَدَّهُ، وَ صَیَّرْتَهُ مِنْ بَعْدِ جَمْعٍ عَدِیدٍ وَحْدَهُ، وَ أَعْلَیْتَ کَعْبِی عَلَیْهِ، وَ جَعَلْتَ مَا سَدَّدَهُ مَرْدُوداً عَلَیْهِ، فَرَدَدْتَهُ لَمْ یَشْفِ غَیْظَهُ، وَ لَمْ یَسْکُنْ غَلِیلُهُ، قَدْ عَضَّ عَلَى شَوَاهُ وَ أَدْبَرَ مُوَلِّیاً قَدْ أَخْلَفَتْ سَرَایَاهُ. وَ کَمْ مِنْ بَاغٍ بَغَانِی بِمَکَایِدِهِ، وَ نَصَبَ لِی شَرَکَ مَصَایِدِهِ، وَ وَکَّلَ بِی تَفَقُّدَ رِعَایَتِهِ، وَ أَضْبَأَ إِلَیَّ إِضْبَاءَ السَّبُعِ لِطَرِیدَتِهِ انْتِظَاراً لِانْتِهَازِ الْفُرْصَةِ لِفَرِیسَتِهِ، وَ هُوَ یُظْهِرُ لِی بَشَاشَةَ الْمَلَقِ، وَ یَنْظُرُنِی عَلَى شِدَّةِ الْحَنَقِ. فَلَمَّا رَأَیْتَ یَا إِلَهِی تَبَارکْتَ وَ تَعَالَیْتَ دَغَلَ سَرِیرَتِهِ، وَ قُبْحَ مَا انْطَوَى عَلَیهِ، أَرْکَسْتَهُ لِأُمِّ رَأْسِهِ فِی زُبْیَتِهِ، وَ رَدَدْتَهُ فِی مَهْوَى حُفْرَتِهِ، فَانْقَمَعَ بَعْدَ اسْتِطَالَتِهِ ذَلِیلًا فِی رِبَقِ حِبَالَتِهِ الَّتِی کَانَ یُقَدِّرُ أَنْ یَرَانِی فِیهَا، وَ قَدْ کَادَ أَنْ یَحُلَّ بِی لَوْ لَا رَحْمَتُکَ مَا حَلَّ بِسَاحَتِهِ. وَ کَمْ مِنْ حَاسِدٍ قَدْ شَرِقَ بِی بِغُصَّتِهِ، وَ شَجِیَ مِنِّی بِغَیْظِهِ، وَ سَلَقَنِی بِحَدِّ لِسَانِهِ، وَ وَحَرَنِی بِقَرْفِ عُیُوبِهِ، وَ جَعَلَ عِرْضِی غَرَضاً لِمَرَامِیهِ، وَ قَلَّدَنِی خِلَالًا لَمْ تَزَلْ فِیهِ، وَ وَحَرَنِی بِکَیْدِهِ، وَ قَصَدَنِی بِمَکِیدَتِهِ. فَنَادَیْتُکَ یَا إِلَهِی مُسْتَغِیثاً بِکَ، وَاثِقاً بِسُرْعَةِ إِجَابَتِکَ، عَالِماً أَنَّهُ لَا یُضْطَهَدُ مَنْ أَوَى إِلَى ظِلِّ کَنَفِکَ، وَ لَا یَفْزَعُ مَنْ لَجَأَ إِلَى مَعْقِلِ انْتِصَارِکَ، فَحَصَّنْتَنِی مِنْ بَأْسِهِ بِقُدْرَتِکَ. وَ کَمْ مِنْ سَحَائِبِ مَکْرُوهٍ جَلَّیْتَهَا عَنِّی، وَ سَحَائِبِ نِعَمٍ أَمْطَرْتَهَا عَلَیَّ، وَ جَدَاوِلِ رَحْمَةٍ نَشَرْتَهَا، وَ عَافِیَةٍ أَلْبَسْتَهَا، وَ أَعْیُنِ أَحْدَاثٍ طَمَسْتَهَا، وَ غَوَاشِی کُرُبَاتٍ کَشَفْتَهَا. وَ کَمْ مِنْ ظَنٍّ حَسَنٍ حَقَّقْتَ، وَ عَدَمٍ جَبَرْتَ، وَ صَرْعَةٍ أَنْعَشْتَ، وَ مَسْکَنَةٍ حَوَّلْتَ. کُلُّ ذَلِکَ إِنْعَاماً وَ تَطَوُّلًا مِنْکَ، وَ فِی جَمِیعِهِ انْهِمَاکاً مِنِّی عَلَى مَعَاصِیکَ، لَمْ تَمْنَعْکَ إِسَاءَتِی عَنْ إِتْمَامِ إِحْسَانِکَ، وَ لَا حَجَرَنِی ذَلِکَ عَنِ ارْتِکَابِ مَسَاخِطِکَ، لَا تُسْأَلُ عَمَّا تَفْعَلُ. وَ لَقَدْ سُئِلْتَ فَأَعْطَیْتَ، وَ لَمْ تُسْأَلْ فَابْتَدَأْتَ، وَ اسْتُمِیحَ فَضْلُکَ فَمَا أَکْدَیْتَ، أَبَیْتَ یَا مَوْلَایَ إِلَّا إِحْسَاناً وَ امْتِنَاناً وَ تَطَوُّلًا وَ إِنْعَاماً، وَ أَبَیْتُ إِلَّا تَقَحُّماً لِحُرُمَاتِکَ، وَ تَعَدِّیاً لِحُدُودِکَ، وَ غَفْلَةً عَنْ وَعِیدِکَ، فَلَکَ الْحَمْدُ إِلَهِی مِنْ مُقْتَدِرٍ لَا یُغْلَبُ، وَ ذِی أَنَاةٍ لَا یَعْجَلُ. هَذَا مَقَامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النِّعَمِ، وَ قَابَلَهَا بِالتَّقْصِیرِ، وَ شَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ بِالتَّضْیِیعِ. اللَّهُمَّ فَإِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِالْمُحَمَّدِیَّةِ الرَّفِیعَةِ، وَ الْعَلَوِیَّةِ الْبَیْضَاءِ، وَ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِهِمَا أَنْ تُعِیذَنِی مِنْ شَرِّ کَذَا وَ کَذَا، فَإِنَّ ذَلِکَ لَا یَضِیقُ عَلَیْکَ فِی وُجْدِکَ، وَ لَا یَتَکَأَّدُکَ فِی قُدْرَتِکَ وَ أَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ فَهَبْ لِی یَا إِلَهِی مِنْ رَحْمَتِکَ وَ دَوَامِ تَوْفِیقِکَ مَا أَتَّخِذُهُ سُلَّماً أَعْرُجُ بِهِ إِلَى رِضْوَانِکَ، وَ آمَنُ بِهِ مِنْ عِقَابِکَ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین.َ

نیایش آن حضرت برای دفع حیله‌ی دشمنان

خدایا، تو مرا راه نمودی و من بیهودگی را پیشه ساختم؛ پندم دادی و من سنگدلی ورزیدم؛ عطایای نیک دادی و من نافرمانی کردم. آن گاه چون آنچه مرا از آن باز داشته بودی، به من شناساندی و من بدان آگاه شدم، آمرزش طلبیدم و تو مرا بخشودی. سپس دوباره خود را به گناه آلودم تو پرده پوشی کردی. پس حمد و ستایش تو را سزد ای معبود من.
خود را به درّه‌های نیستی درافکندم، و به کوره راه‌های نابودی درآمدم، و در آن میان، خود را با تندباهای خشم تو روبرو کردم، و با شعله‌های عذابت مواجه گردیدیم.
با این همه، تنها دستاویز من برای رسیدن به تو، یگانه دانستنِ توست، و تنها وسیله‌ی من این است که هرگز چیزی را در خدایی با تو شریک ندانسته‌ام، و با وجود تو، معبود دیگری نگرفته‌ام، و اینک خود به سویت آمده‌ام، که تو گریزگاه بدکارانی، و پناهگاه آن کس که بهره‌ی خود را تباه کرده و به تو پناه آورده است.
چه بسا دشمنی که شمشیر دشمنی‌اش را بر من آخت، و لبه ی خنجرش را برای کشتن من تیز و برّان ساخت، و دم برنده‌ی آن را به قصد جان من پرداخت، و زهرهای کُشنده را با آبِ خوردن من درهم آمیخت، و تیرهای بی‌خطای خود را به سوی من نشانه رفت، و چشمان مراقبش یک لحظه از من غافل نگردید و در خواب نشد، و در دل آورد که مرا گزندی رسانَد و تلخاب دشمنی‌اش را به کام من ریزد.
و تو ای معبود من، دیدی که من از برداشتن بار سنگین رنج‌ها ناتوانم، و از انتقام آن که قصدش جنگیدن با من است درمانده‌م، و در میان دشمنانِ بسیار خود تنهایم؛ همانان که در کمین‌اند تا مرا آن گونه آسیبی رسانند که هرگز بدان نیندیشیده‌ام.
سپس، پیش از آن که بخواهم، تو یاری‌ام کردن و به قصد خود پشت مرا محکم ساختی. برّانی شمشیرش را بی‌اثر کردی، و او را با آن همه یارانِ بی‌شمارَش تنها گذاشتی، و مرا بر او پیروز نمودی، و تیرهایی را که به قصد جان من رها کرده بود، به سوی خودش بازگرداندی، و بی‌آن که باد خشمش را فرو نشانَد و سوز کینه‌اش را تسکین دهد، او را به عقب راندی، و در آن حال که یاران و سپاهیانش به وعده‌ی خود وفا نکردند، سرانگشت خود را با دندان گَزید و پشت به میدان جنگ کرد و گریخت.
و چه بسا ستمکارای که با فریب و نیرنگ خود بر من دست گشود، و دام‌های خویش بر سَرِ راه من بگسترد، و به جستجوی من همّت گماشت، و همچون درّنده‌ای که در کمین صید گریخته‌ی خود نشسته، در کمین من بنشست؛ در انتظار فرصتی که شکار خود را به چنگ آورَد. و در حالی که با چاپلوسی به من روی خوش نشان می‌داد، مرا با نگاهی کینه‌توزانه می‌نگریست.
آن گاه که تو، ای معبود من ـ که نامت بلند و فرخنده باد ـ فسادِ باطن و زشتیِ نهانش را دیدی، او را با سر در همان گودالی افکندی که برای به دام انداختن من فراهم کرده بود، و در آن سرنگونش ساختی، تا این که پس از آن همه سرکشی، با ذلّت و خواری به همان دامی درافتاد که می‌اندیشید مرا گرفتار آن سازد. و اگر نبود رحمت تو، نزدیک بود که هر چه بر سَرِ او آمد، بر سَرِ من نیز بیاید.
و چه بسا حسودی که آسایش من سبب شد غصه راه گلویش را ببندد و خشم چون استخوانی حلقومش را بخراشد، پس به زبان تیز خود مرا آزرد، و با تهمت عیب و نقص خود را بر من نهاد، و آبروی مرا آماج تیرهای کینه‌ی خود ساخت، و خصلت‌های زشتی را که خود یکدم از آنها جدا نبودم، بر من بست، و با مکر خود مرا به خشم آورد، و با نیرنگ خود قصد جانم کرد.
پس ای معبود من، تو را ندا دادم، در حالی که از تو می‌خواستم به فریادم رسی، و مطمئن بودم که به زودی مرا پاسخ می‌دهی، و می‌دانستم که هر کس در سایه‌ی لطف و حمایتت پناه گیرد، ستم دیده نشود، و هر که خود را به سنگر انتقامت رسانَد، بیم و هراسش نباشد. پس تو مرا به قدرت خود، از بی‌رحمیِ او پناه دادی.
و چه بسا ابرهای بلا را که از فراز سرم پراکندی، و چه بسا ابرهای پُر نعمت را که بر من باراندی، و جویبارهای رحمت را که برای من جاری کردی، و جامه‌های تن درستی را که بر تنِ من پوشاندی. چه بسا چشم‌های حوادث که مرا می‌پایید و تو کورشان کردی،و چه بسا پرده‌های تاریکِ غم که آنها را کنار زدی.
چه بسا گمانِ نیکو که در حقّ من به واقعیت رسانیدی. چه بسا تهی‌دستیِ مرا که با توانگری جبران کردی. چه بسا که در سختی‌ها از پا فتادم و تو مرا بر سَرِ پا آوردی. چه بسا بیچارگی‌ای که تو یکباره آن را دگرگون کردی.
اینها همه انعام و احسان تو بود، و من همچنان در نافرمانی تو سخت می‌کوشیدم، ولی بدکرداری من مانع نشد که احسان خود را در حق من به کمال رسانی، و نیک رفتاری تو با من سبب نگردید که از کارهایی که موجب خشم توست، بپرهیزم. آری، تو درباره‌ی آنچه می‌کنی بازخواست نشوی.
به خدا سوگند که چون چیزی از تو خواستند، بخشیدی، و بی آن که بخواهند، نیز عطا کردی، وچون فضل تو را طلب کردند، بخل نورزیدی. ای مولای من، تو از هر چه اِبا کنی، احسان و نعمت بخشیدن و نیکی انعام را دریغ نخواهی کرد، و من از هر چه دوری کنم، از انجام دادن محرّمات و پا فراتر نهادن از حدود احکامت و غفلت نمودن از بیم‌دادن‌هایت خود را نگاه نخواهم داشت. پس حمد و ستایش تو را سزد ای معبود من، ای مقتدری که شکست ناپذیری، و ای مهلت دهنده‌ای که شتاب نمی‌ورزی.
این جایگاه کسی است که به نعمت‌های بسیار تو معترف است، ولی آنها را با کوتاهی در سپاسگزاری تو، پاسخ گفته و اینک علیه خود گواهی می‌دهد که احکام و حدودت را تباه کرده است.
خدایا، من با تمسّک به مقام بلند محمد و راه روشن علی به تو تقرّب می‌جویم، و به واسطه‌ی آن دو به تو روی می‌آوم، بدان امید که مرا از گزند بدی‌هایی که خود می‌دانی پناه دهی، که این کار با وجود توانگری‌ات تو را به سختی نیندازد، و پیش قدرتت مشکل ننماید، که تو بر هر کار توانایی.
پس ای معبود من، رحمت و دوام توفیق خود را به من ارزانی کن تا آن را نردبانی سازم برای بالا رفتن به سوی خشنودی تو و ایمن شدن از عقوبت تو، ای مهربان‌ترینِ مهربانان.



تاریخ : سه شنبه 89/6/30 | 8:28 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی الرَّهْبَة :ِ 

اللَّهُمَّ إِنَّکَ خَلَقْتَنِی سَوِیّاً، وَ رَبَّیْتَنِی صَغِیراً، وَ رَزَقْتَنِی مَکْفِیّاً اللَّهُمَّ إِنِّی وَجَدْتُ فِیمَا أَنْزَلْتَ مِنْ کِتَابِکَ، وَ بَشَّرْتَ بِهِ عِبَادَکَ أَنْ قُلْتَ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً، وَ قَدْ تَقَدَّمَ مِنِّی مَا قَدْ عَلِمْتَ وَ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی، فَیَا سَوْأَتَا مِمَّا أَحْصَاهُ عَلَیَّ کِتَابُکَ فَلَوْ لَا الْمَوَاقِفُ الَّتِی أُؤَمِّلُ مِنْ عَفْوِکَ الَّذِی شَمِلَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ لَأَلْقَیْتُ بِیَدِی، وَ لَوْ أَنَّ أَحَداً اسْتَطَاعَ الْهَرَبَ مِنْ رَبِّهِ لَکُنْتُ أَنَا أَحَقَّ بِالْهَرَبِ مِنْکَ، وَ أَنْتَ لَا تَخْفَى عَلَیْکَ خَافِیَةٌ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی السَّمَاءِ إِلَّا أَتَیْتَ بِهَا، وَ کَفَى بِکَ جَازِیاً، وَ کَفَى بِکَ حَسِیباً. اللَّهُمَّ إِنَّکَ طَالِبِی إِنْ أَنَا هَرَبْتُ، وَ مُدْرِکِی إِنْ أَنَا فَرَرْتُ، فَهَا أَنَا ذَا بَیْنَ یَدَیْکَ خَاضِعٌ ذَلِیلٌ رَاغِمٌ، إِنْ تُعَذِّبْنِی فَإِنِّی لِذَلِکَ أَهْلٌ، وَ هُوَ یَا رَبِّ مِنْکَ عَدْلٌ، وَ إِنْ تَعْفُ عَنِّی فَقَدِیماً شَمَلَنِی عَفْوُکَ، وَ أَلْبَسْتَنِی عَافِیَتَکَ. فَأَسْأَلُکَ اللَّهُمَّ بِالْمَخْزُونِ مِنْ أَسْمَائِکَ، وَ بِمَا وَارَتْهُ الْحُجُبُ مِنْ بَهَائِکَ، إِلَّا رَحِمْتَ هَذِهِ النَّفْسَ الْجَزُوعَةَ، وَ هَذِهِ الرِّمَّةَ الْهَلُوعَةَ، الَّتِی لَا تَسْتَطِیعُ حَرَّ شَمْسِکَ، فَکَیْفَ تَسْتَطِیعُ حَرَّ نَارِکَ، وَ الَّتِی لَا تَسْتَطِیعُ صَوْتَ رَعْدِکَ، فَکَیْفَ تَسْتَطِیعُ صَوْتَ غَضَبِکَ فَارْحَمْنِیَ اللَّهُمَّ فَإِنِّی امْرُؤٌ حَقِیرٌ، وَ خَطَرِی یَسِیرٌ، وَ لَیْسَ عَذَابِی مِمَّا یَزِیدُ فِی مُلْکِکَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ، وَ لَوْ أَنَّ عَذَابِی مِمَّا یَزِیدُ فِی مُلْکِکَ لَسَأَلْتُکَ الصَّبْرَ عَلَیْهِ، وَ أَحْبَبْتُ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ لَکَ، وَ لَکِنْ سُلْطَانُکَ اللَّهُمَّ أَعْظَمُ، وَ مُلْکُکَ أَدْوَمُ مِنْ أَنْ تَزِیدَ فِیهِ طَاعَةُ الْمُطِیعِینَ، أَوْ تَنْقُصَ مِنْهُ مَعْصِیَةُ الْمُذْنِبِینَ. فَارْحَمْنِی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ، وَ تَجَاوَزْ عَنِّی یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ، وَ تُبْ عَلَیَّ، إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ.

نیایش آن حضرت در مقام خوف از خدای تعالی

خدایا، تو اندامم را موزون آفریدی، و مرا در خُردی پروریدی، و به اندازه روزی دادی.
خدایا، من در کتاب تو که فرو فرستاده‌ای و با آن بندگانت را بشارت داده‌ای، یافته‌ام که فرموده‌ای: «ای بندگان من که بر خود ستم روا داشته‌اید، از رحمت خدا ناامید مشوید؛ زیرا خدا همه‌ی گناهان را می‌آمرزد.» و پیش از این، کارهایی از من سر زده است که خود می‌دانی و از من بدان‌ها آگاه‌تری. پس وای بر من از این رسوایی، به سبب گناهانی که نامه‌ی عمل من در خود ثبت کرده است.
و اگر نبود که من به آمرزش فراگیر تو امیدوارم، خودم را به نابودی می‌افکندم، و اگر کسی را توانایی آن می‌بود که از پروردگارش بگریزد، بی شک من به گریختن از تو سزاوارتر بودم. هیچ رازی در آسمان و زمین بر تو پوشیده نیست و آن را در قیامت آشکار می‌کنی، در حالی که هم جزا دهنده‌ای و هم حسابگر امور.
خدایای، اگر بگریزم، مرا طلب کنی، و اگر فرار کنم، مرا دریابی. اینک این منم که شکسته و خوار و زبون در برابرت ایستاده‌ام. اگر عذابم کنی، سزاوارم، و این کار ـ ای پروردگار من ـ از سوی تو عدل است؛ و اگر بیامرزی، چه عجب که از گذشته‌ای دور مشمول آمرزش تو بوده‌ام و جامه‌ی عافیت بر من پوشانده‌ای.
حال ـ خدایا ـ از تو می‌خواهم که به نام‌های پنهانت، و آن زیبایی و جمال که در پَسِ پرده‌های عزّت و جلالت پوشیده مانده است، رحمت آوری بر این جان بی‌تاب و مشتی استخوانِ سست و بی‌شکیب که تاب گرمای آفتابت را ندارد. پس گرمای آتش دوزخ را چگونه برتابد؟ و جانی که طاقت بانگ رعد تو را ندارد. پس چگونه بانگ خشم تو را تاب آورَد؟
خدایا، بر من رحم کن که مردی حقیر و بی‌مقدارم، و قدر و منزلتم اندک است. عذاب کردن من به اندازه‌ی موری حتی بر قلمرو فرمانروایی‌ات نیفزاید. و اگر چنین باشد، از تو می‌خواهم که مرا بر آن عذاب شکیبایی دهی، و خود، آن افزونی را برای تو می‌پسندم، ولی چه کنم ـ خدایا ـ که قلمرو فرمانروایی‌ات گسترده‌تر، و پادشاهی‌ات جاودانه‌تر از آن است که اطاعتِ بندگانِ فرمانبردار بر آن بیفزاید و نافرمانیِ گنهکاران از آن بکاهد.
پس ای مهربان‌ترینِ مهربانان، بر من رحمت آور و از من درگذر، ای صاحب بزرگی و بخشندگی، و توبه‌ام را بپذیر که تو توبه پذیر و مهربانی.



تاریخ : سه شنبه 89/6/30 | 8:27 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی التَّضَرُّعِ وَ الِاسْتِکَانَة :ِ 

إِلَهِی أَحْمَدُکَ وَ أَنْتَ لِلْحَمْدِ أَهْلٌ عَلَى حُسْنِ صَنِیعِکَ إِلَیَّ، وَ سُبُوغِ نَعْمَائِکَ عَلَیَّ، وَ جَزِیلِ عَطَائِکَ عِنْدِی، وَ عَلَى مَا فَضَّلْتَنِی بِهِ مِنْ رَحْمَتِکَ، وَ أَسْبَغْتَ عَلَیَّ مِنْ نِعْمَتِکَ، فَقَدِ اصْطَنَعْتَ عِنْدِی مَا یَعْجِزُ عَنْهُ شُکْرِی. وَ لَوْ لَا إِحْسَانُکَ إِلَیَّ وَ سُبُوغُ نَعْمَائِکَ عَلَیَّ مَا بَلَغْتُ إِحْرَازَ حَظِّی، وَ لَا إِصْلَاحَ نَفْسِی، وَ لَکِنَّکَ ابْتَدَأْتَنِی بِالْإِحْسَانِ، وَ رَزَقْتَنِی فِی أُمُورِی کُلِّهَا الْکِفَایَةَ، وَ صَرَفْتَ عَنِّی جَهْدَ الْبَلَاءِ، وَ مَنَعْتَ مِنِّی مَحْذُورَ الْقَضَاءِ. إِلَهِی فَکَمْ مِنْ بَلَاءٍ جَاهِدٍ قَدْ صَرَفْتَ عَنِّی، وَ کَمْ مِنْ نِعْمَةٍ سَابِغَةٍ أَقْرَرْتَ بِهَا عَیْنِی، وَ کَمْ مِنْ صَنِیعَةٍ کَرِیمَةٍ لَکَ عِنْدِی أَنْتَ الَّذِی أَجَبْتَ عِنْدَ الِاضْطِرَارِ دَعْوَتِی، وَ أَقَلْتَ عِنْدَ الْعِثَارِ زَلَّتِی، وَ أَخَذْتَ لِی مِنَ الْأَعْدَاءِ بِظُلَامَتِی. إِلَهِی مَا وَجَدْتُکَ بَخِیلًا حِینَ سَأَلْتُکَ، وَ لَا مُنْقَبِضاً حِینَ أَرَدْتُکَ، بَلْ وَجَدْتُکَ لِدُعَائِی سَامِعاً، وَ لِمَطَالِبِی مُعْطِیاً، وَ وَجَدْتُ نُعْمَاکَ عَلَیَّ سَابِغَةً فِی کُلِّ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِی وَ کُلِّ زَمَانٍ مِنْ زَمَانِی، فَأَنْتَ عِنْدِی مَحْمُودٌ، وَ صَنِیعُکَ لَدَیَّ مَبْرُورٌ. تَحْمَدُکَ نَفْسِی وَ لِسَانِی وَ عَقْلِی، حَمْداً یَبْلُغُ الْوَفَاءَ وَ حَقِیقَةَ الشُّکْرِ، حَمْداً یَکُونُ مَبْلَغَ رِضَاکَ عَنِّی، فَنَجِّنِی مِنْ سُخْطِکَ. یَا کَهْفِی حِینَ تُعْیِینِی الْمَذَاهِبُ وَ یَا مُقِیلِی عَثْرَتِی، فَلَوْ لَا سَتْرُکَ عَوْرَتِی لَکُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحِینَ، وَ یَا مُؤَیِّدِی بِالنَّصْرِ، فَلَوْ لَا نَصْرُکَ إِیَّایَ لَکُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبِینَ، وَ یَا مَنْ وَضَعَتْ لَهُ الْمُلُوکُ نِیرَ الْمَذَلَّةِ عَلَى أَعْنَاقِهَا، فَهُمْ مِنْ سَطَوَاتِهِ خَائِفُونَ، وَ یَا أَهْلَ التَّقْوَى، وَ یَا مَنْ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى، أَسْأَلُکَ أَنْ تَعْفُوَ عَنِّی، وَ تَغْفِرَ لِی فَلَسْتُ بَرِیئاً فَأَعْتَذِرَ، وَ لَا بِذِی قُوَّةٍ فَأَنْتَصِرَ، وَ لَا مَفَرَّ لِی فَأَفِرَّ. وَ أَسْتَقِیلُکَ عَثَرَاتِی، وَ أَتَنَصَّلُ إِلَیْکَ مِنْ ذُنُوبِیَ الَّتِی قَدْ أَوْبَقَتْنِی، وَ أَحَاطَتْ بِی فَأَهْلَکَتْنِی، مِنْهَا فَرَرْتُ إِلَیْکَ رَبِّ تَائِباً فَتُبْ عَلَیَّ، مُتَعَوِّذاً فَأَعِذْنِی، مُسْتَجِیراً فَلَا تَخْذُلْنِی، سَائِلًا فَلَا تَحْرِمْنِی مُعْتَصِماً فَلَا تُسْلِمْنِی، دَاعِیاً فَلَا تَرُدَّنِی خَائِباً. دَعَوْتُکَ یَا رَبِّ مِسْکِیناً، مُسْتَکِیناً، مُشْفِقاً، خَائِفاً، وَجِلًا، فَقِیراً، مُضْطَرّاً إِلَیْکَ. أَشْکُو إِلَیْکَ یَا إِلَهِی ضَعْفَ نَفْسِی عَنِ الْمُسَارَعَةِ فِیمَا وَعَدْتَهُ أَوْلِیَاءَکَ، وَ الْمُجَانَبَةِ عَمَّا حَذَّرْتَهُ أَعْدَاءَکَ، وَ کَثْرَةَ هُمُومِی، وَ وَسْوَسَةَ نَفْسِی. إِلَهِی لَمْ تَفْضَحْنِی بِسَرِیرَتِی، وَ لَمْ تُهْلِکْنِی بِجَرِیرَتِی، أَدْعُوکَ فَتُجِیبُنِی وَ إِنْ کُنْتُ بَطِیئاً حِینَ تَدْعُونِی، وَ أَسْأَلُکَ کُلَّمَا شِئْتُ مِنْ حَوَائِجِی، وَ حَیْثُ مَا کُنْتُ وَضَعْتُ عِنْدَکَ سِرِّی، فَلَا أَدْعُو سِوَاکَ، وَ لَا أَرْجُو غَیْرَکَ لَبَّیْکَ لَبَّیْکَ، تَسْمَعُ مَنْ شَکَا إِلَیْکَ، وَ تَلْقَى مَنْ تَوَکَّلَ عَلَیْکَ، وَ تُخَلِّصُ مَنِ اعْتَصَمَ بِکَ، وَ تُفَرِّجُ عَمَّنْ لَاذَ بِکَ. إِلَهِی فَلَا تَحْرِمْنِی خَیْرَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى لِقِلَّةِ شُکْرِی، وَ اغْفِرْ لِی مَا تَعْلَمُ مِنْ ذُنُوبِی. إِنْ تُعَذِّبْ فَأَنَا الظَّالِمُ الْمُفَرِّطُ الْمُضَیِّعُ الْآثِمُ الْمُقَصِّرُ الْمُضَجِّعُ الْمُغْفِلُ حَظَّ نَفْسِی، وَ إِنْ تَغْفِرْ فَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِین.َ

نیایش آن حضرت در تضرّع و اظهار خاکساری

ای معبود من، تو را می‌ستایم ـ و تو سزاوار هر ستایشی ـ بدان سبب که در حقِ من نیکی‌ها کردی، و نعمت‌های فراوان به من بخشیدی، و عطایای بسیار ارزانی فرمودی، و به رحمت خود مرا بر دیگران برتری دادی، و نعمت خویش را بر من تمام گرداندی. تو درباره‌ی من چندان خوبی و احسان کرده‌ای که دست شکر و سپاس من از آن کوتاه است.
آری، اگر نبود احسان تو و نعمت‌های بسیارت، من بهره‌ی خود را به دست نمی‌آوردم و نَفس خود را اصلاح نمی‌کردم؛ ولی تو پیش از آن که درخواست کنم، به من احسان فرمودی، و در همه‌ی کارها از دیگران بی‌نیازم کردی، و سختیِ بلا را از من دور ساختی، و حکم سهمگین خود را از من باز داشتی.
ای معبود من، چه بسیار بلای بیش از طاقت که از من بگرداندی، و چه بسیار نعمت که چشم دلم را بدان روشنی بخشیدی، و چه بسیار احسان که از روی بزرگواری در حقِ من روا داشتی.
توی که هنگام ناچاری و بیچارگی، دعایم را به اجابت رساندی، و چون به پرتگاهِ گناه افتادم، دستم را گرفتی و مرا آمرزیدی و حقّ مرا از دشمنانم ستاندی.
ای معبود من، هرگاه از تو چیزی خواسته‌ام، بخیلت نیافته‌ام، و هرگاه آهنگِ دیدار تو کرده‌ام، گرفته و درهم نبوده‌ای، بلکه دیده‌ام دعای مرا می‌شنوی و آنچه خواسته‌ام عطا می‌کنی، و دیده‌ام در هر حالتی که هستم، و در هر زمانی که به سر می‌برم، نعمت‌های فراوانت بر من ارزانی شده است. از این روست که تو نزد من در خورِ ستایشی و احسانت پیش من نیکوست.
جان و زبان و عقل من تو را ستایش کنند؛ ستایشی که به حدّ کمال خود و حقیقتِ سپاست نایل آمده و منتهای خشنودی تو از من است. پس مرا از شدتِ خشم خود رهایی ده.
ای جان پناهِ من در آن هنگام که راه‌های گوناگون مرا در یافتنِ راه رستگاری به رنج و سختی می‌افکنند. ای بخشنده‌ی گناه من، اگر تو زشتی‌های مرا از چشم مردم نمی‌پوشاندی، من از رسوایان بودم. ای آن که با یاری خود مرا توانای بخشیدی، اگر یاری‌ام نمی‌کردی، از شکست خوردگان بودم. ای آن که پادشاهان در پیشگاه تو یوغ ذلت و خواری را بر گردن نهاده‌اند و از قدرت و سختگیری‌ات هراسان‌اند. ای آن که پرهیزگاریِ بندگانت را سزاواری، و ای آن که نام‌های نیکو داری، از تو می‌خواهم که مرا ببخشای و بیامرزی؛ زیرا نه بی‌گناهم که روی عذر خواهی داشته باشم، نه نیرویی دارم که بر تو پیروز شوم، و نه گریزگاهی که بدان بگریزم.
از تو می‌خواهم که از گناهانم درگذری، و از آن گناهان که مرا در بند خود کرده و از همه سو احاطه نموده و از پرتگاه نابودی فرو افکنده است، پوزش می‌خواهم. ای پروردگار من، از گزند آن معاصی، توبه کنان به سویت گریخته‌ام، پس توبه‌ام را بپذیر. به درگاهت پناه پناه آورده‌ام، پس پناهم ده. از تو پناه می‌جویم، پس مرا خوار مساز. نیاز خواه تواَم، پس نعمت خویش را از من دریغ مدار. در تو آویخته‌ام، پس دستم را رها مکن. خواهان لطف تواَم، پس نومیدم برمگردان.
ای پروردگار من، تو را می‌خوانم، در حالی که درویشم و نالان و ترسان و نگران و بیمناک و فقیر، و از درگاه تواَم گریزی نیست.
ای معبود من، پیش تو شکایت می‌کنم از ناتوانی‌ام در شتاب ورزیدن به سوی وعده‌هایی که به دوستانت داده‌ای، و دوری گزیدن از چیزهایی که دشمنانت را از آنها ترسانده‌ای، و شکایت می‌کنم به تو از فراوانی اندوه و وسوسه نَفسِ خویش.
معبودِ من، تو مرا به نیّت بَدم رسوا نساختی، و به سبب گناهانم به ورطه‌ی نیستی نینداختی. چون می‌خوانمت، پاسخم می‌گویی؛ اگر چه هنگامی که تو مرا به سوی خود می‌خوانی، درنگ می‌ورزم. هر حاجت که خواهم، تنها از تو خواهم، و هر جا که باشم، راز دل با تو در میان می‌گذارم. جز تو را نمی‌خوانم و جز به تو امید نمی‌بندم.
پیوسته فرمانبردارم؛ چرا که هر کس شکایت پیش تو آورَد، آن را می‌شنوی، و هر کس بر تو توکل کند، به او روی می‌آوری، و هر کس در تو آویزد، او را رهایی می‌بخشی، و هر کس به تو پناه آورَد، غم و اندوهش را می‌بَری.
پس معبود من، مرا به سبب اندک بودن سپاسم، از خیر آن جهان و این جهان محروم مساز، و گناهانم را که خود از آنها آگاهی، بیامرز.
با این همه، اگر عذابم کنی، چه می‌توانم گفت، که من ستمکارم، سهل‌انگارم، تبهکارم، گنهکارم، مقصّرم، لاابالی و غافل از بهره‌ی خویشم. اما اگر مرا بیامرزی، چه جای شگفتی، که تو مهربان‌ترینِ مهربانانی.



تاریخ : سه شنبه 89/6/30 | 8:25 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی الْإِلْحَاحِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى : 

یَا اللَّهُ الَّذِی لَا یَخْفَى عَلَیْهِ شَیْ‏ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی السَّمَاءِ، وَ کَیْفَ یَخْفَى عَلَیْکَ یَا إِلَهِی مَا أَنْتَ خَلَقْتَهُ، وَ کَیْفَ لَا تُحْصِی مَا أَنْتَ صَنَعْتَهُ، أَوْ کَیْفَ یَغِیبُ عَنْکَ مَا أَنْتَ تُدَبِّرُهُ، أَوْ کَیْفَ یَسْتَطِیعُ أَنْ یَهْرُبَ مِنْکَ مَنْ لَا حَیَاةَ لَهُ إِلَّا بِرِزْقِکَ، أَوْ کَیْفَ یَنْجُو مِنْکَ مَنْ لَا مَذْهَبَ لَهُ فِی غیْرِ مُلْکِکَ. سُبْحَانَکَ أَخْشَى خَلْقِکَ لَکَ أَعْلَمُهُمْ بِکَ، وَ أَخْضَعُهُمْ لَکَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِکَ، وَ أَهْوَنُهُمْ عَلَیْکَ مَنْ أَنْتَ تَرْزُقُهُ وَ هُوَ یَعْبُدُ غَیْرَکَ سُبْحَانَکَ لَا یَنْقُصُ سُلْطَانَکَ مَنْ أَشْرَکَ بِکَ، وَ کَذَّبَ رُسُلَکَ، وَ لَیْسَ یَسْتَطِیعُ مَنْ کَرِهَ قَضَاءَکَ أَنْ یَرُدَّ أَمْرَکَ، وَ لَا یَمْتَنِعُ مِنْکَ مَنْ کَذَّبَ بِقُدْرَتِکَ، وَ لَا یَفُوتُکَ مَنْ عَبَدَ غَیْرَکَ، وَ لَا یُعَمَّرُ فِی الدُّنْیَا مَنْ کَرِهَ لِقَاءَکَ. سُبْحَانَکَ مَا أَعْظَمَ شَأْنَکَ، وَ أَقْهَرَ سُلْطَانَکَ، وَ أَشَدَّ قُوَّتَکَ، وَ أَنْفَذَ أَمْرَکَ سُبْحَانَکَ قَضَیْتَ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِکَ الْمَوْتَ مَنْ وَحَّدَکَ وَ مَنْ کَفَرَ بِکَ، وَ کُلٌّ ذَائِقُ الْمَوْتِ، وَ کُلٌّ صَائِرٌ إِلَیْکَ، فَتَبَارَکْتَ وَ تَعَالَیْتَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ. آمَنْتُ بِکَ، وَ صَدَّقْتُ رُسُلَکَ، وَ قَبِلْتُ کِتَابَکَ، وَ کَفَرْتُ بِکُلِّ مَعْبُودٍ غَیْرِکَ، وَ بَرِئْتُ مِمَّنْ عَبَدَ سِوَاکَ. اللَّهُمَّ إِنِّی أُصْبِحُ وَ أُمْسِی مُسْتَقِلًّا لِعَمَلِی، مُعْتَرِفاً بِذَنْبِی، مُقِرّاً بِخَطَایَایَ، أَنَا بِإِسْرَافِی عَلَى نَفْسِی ذَلِیلٌ، عَمَلِی أَهْلَکَنِی، وَ هَوَایَ أَرْدَانِی، وَ شَهَوَاتِی حَرَمَتْنِی. فَأَسْأَلُکَ یَا مَوْلَایَ سُؤَالَ مَنْ نَفْسُهُ لَاهِیَةٌ لِطُولِ أَمَلِهِ، وَ بَدَنُهُ غَافِلٌ لِسُکُونِ عُرُوقِهِ، وَ قَلْبُهُ مَفْتُونٌ بِکَثْرَةِ النِّعَمِ عَلَیْهِ، وَ فِکْرُهُ قَلِیلٌ لِمَا هُوَ صَائِرٌ إِلَیْهِ. سُؤَالَ مَنْ قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْأَمَلُ، وَ فَتَنَهُ الْهَوَى، وَ اسْتَمْکَنَتْ مِنْهُ الدُّنْیَا، وَ أَظَلَّهُ الْأَجَلُ، سُؤَالَ مَنِ اسْتَکْثَرَ ذُنُوبَهُ، وَ اعْتَرَفَ بِخَطِیئَتِهِ، سُؤَالَ مَنْ لَا رَبَّ لَهُ غَیْرُکَ، وَ لَا وَلِیَّ لَهُ دُونَکَ، وَ لَا مُنْقِذَ لَهُ مِنْکَ، وَ لَا مَلْجَأَ لَهُ مِنْکَ، إِلَّا إِلَیْکَ. إِلَهِی أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ الْوَاجِبِ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِکَ، وَ بِاسْمِکَ الْعَظِیمِ الَّذِی أَمَرْتَ رَسُولَکَ أَنْ یُسَبِّحَکَ بِهِ، وَ بِجَلَالِ وَجْهِکَ الْکَرِیمِ، الَّذِی لَا یَبْلَى وَ لَا یَتَغَیَّرُ، وَ لَا یَحُولُ وَ لَا یَفْنَى، أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تُغْنِیَنِی عَنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ بِعِبَادَتِکَ، وَ أَنْ تُسَلِّیَ نَفْسِی عَنِ الدُّنْیَا بِمَخَافَتِکَ، وَ أَنْ تُثْنِیَنِی بِالْکَثِیرِ مِنْ کَرَامَتِکَ بِرَحْمَتِکَ. فَإِلَیْکَ أَفِرُّ، و مِنْکَ أَخَافُ، وَ بِکَ أَسْتَغِیثُ، وَ إِیَّاکَ أَرْجُو، وَ لَکَ أَدْعُو، وَ إِلَیْکَ أَلْجَأُ، وَ بِکَ أَثِقُ، وَ إِیَّاکَ أَسْتَعِینُ، وَ بِکَ أُومِنُ، وَ عَلَیْکَ أَتَوَکَّلُ، وَ عَلَى جُودِکَ وَ کَرَمِکَ أَتَّکِلُ.

نیایش آن حضرت در اصرار ورزیدن بر دعا

ای خدایی که نه در زمین چیزی از تو پوشیده می‌ماند و نه در آسمان، و چگونه چیزی که خود آن را آفریده‌ای، از تو پنهان تواند بود ای معبود من؟ یا چگونه چیزی را که خود پدید آورده‌ای، شماره نتوانی کرد؟ یا چگونه چیزی که تدبیر کارش به دست توست، از چشمت پنهان شود؟ یا چگونه می‌تواند از تو بگریزد کسی که بی‌رزق و روزیِ تو زنده نخواهد بود؟ و یا چگونه از بندِ اراده‌ات رهایی یابد آن کس که جز در قلمروِ فرمانروایی‌ات راهی برایش نیست.
پاک و منزّهی تو، از آفریدگانِ تو آن کس که بیش‌تر تو را بشناسد، از تو بیش‌تر می‌ترسد، و آن کس که طاعتش بیش از دیگران باشد، فروتنی‌اش در پیشگاه تو بیش‌تر خواهد بود، و خوارترینِ آنان کسی است که روزی‌اش را تو می‌دهی، ولی او دیگری را پرستش می‌کند.
پاک و منزّهی تو، آن کس که به تو شک می‌ورزد و فرستادگانت را دروغ می‌پندارد، از پادشاهی‌ات نتواند کاست. آن کس که حکم تو را بر نمی‌تابد، نتوان از فرمان تو سرپیچد، و آن کسی که قدرتت را منکر می‌شود، خود را از سلطه‌ی تو باز نتواند داشت، و آن کس که جز تو را می‌پرستد، از دست تو راه گریزش نیست، و آن کس که دیدار تو را خوش ندارد، در دنیا جاودان نخواهد زیست.
پاک و منزّهی تو، و چه بلند است مرتبه‌ات، و چه غالب است قدرتت، و چه سخت است نیرویت، و چه نافذ است فرمانت.
پاک و منزّهی تو، مرگ را برای همه‌ی آفریدگانت مقدّر کرده‌ای؛ چه آنان که تو را به یکتایی می‌پرستد و چه آنان که نمی‌پرستند. همگان چشنده‌ی طعم مرگ هستند، و همه رهسپار کوی تواَند. نامت بلند و فرخنده است. چز تو هیچ خدایی نیست. کتایی و انباز نداری.
به تو ایمان آوردم، و فرستادگانت را تصدیق کردم، و کتابت را پذیرفتم، و به هر معبودی جز تو کافر گردیدم، و از هر که غیر تو را پرستید، بیزار شدم.
خدایا، روز و شبم را در حالی سپری می‌کنم که کار نیک خود را اندک می‌بینم، و به گناه خود معترفم، و به خطای خود اقرار دارم. من چون بر خویشتن ستم کرده‌ام، ذلیل و خوارم. کردار من مرا به نابودی افکنده، و هوای نَفسِ من تباهم گردانیده، و شهوات مرا از خوبی‌ها بی‌بهره ساخته است.
ای مولای من، از تو درخواست می‌کنم؛ چونان کسی که آرزوهای دراز او را به کارِ بیهوده سرگرم نموده، و جسمش به سبب تن درستی به غفلت افتاده، و قلبش به افزونیِ نعمت فریفته گردیده، و کم‌تر به فرجام کار خود می‌اندیشد؛
چونان کسی که آرزوها بر او چیره شده، و خواهش نَفس به فتنه‌اش دچار کرده، و دنیا تما موجودش را به تصرّف درآورده، و مرگ بر او سایه افکنده است؛ چونان کسی که گناهان خود را بسیار می‌بیند و به خطای خود معترف است؛ چونان کسی که نه جز تو پروردگاری دارد و نه جز تو سرپرستی می‌شناسد. کسی او را از خشم تو نمی‌رهانَد، و او هرگز پناهگاهی نمی‌یابد که از تو بدان پناه برد، مگر آنگاه که به درگاه تو پناه آورَد.
معبود من، از تو می‌خواهم که به حقِ خود که بر همه‌ی آفریدگانت لازم گردانده‌ای، و به نام بزرگ خود که به پیامبرت فروده‌ای با آن به تسبیح تو پردازد، و به بزرگیِ ذات بزرگوارت که نه کهنگی می‌پذیرد، نه دگرگون می‌شود، نه تغییر حالت می‌دهد و نه از میان می‌رود، بر محمد و خاندان محمد درود فرستی و مرا با عبادت خود از هر چیز بی‌نیاز کنی، و با ترس از خود، محبت دنیا را از دلم بزدایی، و به رحمت خود مرا با دستی پر از کرامت باز گردانی؛
زیرا من تنها به سوی تو می‌گریزم، و تنها از تو می‌ترسم، و تنها از تو فریادرسی می‌خواهم، و تنها به تو امیدوارم، و تنها تو را می‌خوانم، و تنها به درگاه تو پناه می‌آورم، و اعتمادم تنها به توست، و تنها از تو یاری می‌جویم، و تنها به تو ایمان دارم، و تنها بر تو توکل می‌کنم، اتکای من تنها به جود و بخشش توست.



تاریخ : سه شنبه 89/6/30 | 8:23 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی التَّذَلُّلِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ :

رَبِّ أَفْحَمَتْنِی ذُنُوبِی، وَ انْقَطَعَتْ مَقَالَتِی، فَلَا حُجَّةَ لِی، فَأَنَا الْأَسِیرُ بِبَلِیَّتِی، الْمُرْتَهَنُ بِعَمَلِی، الْمُتَرَدِّدُ فِی خَطِیئَتِی، الْمُتَحَیِّرُ عَنْ قَصْدِی، الْمُنْقَطَعُ بِی. قَدْ أَوْقَفْتُ نَفْسِی مَوْقِفَ الْأَذِلَّاءِ الْمُذْنِبِینَ، مَوْقِفَ الْأَشْقِیَاءِ الْمُتَجَرِّینَ عَلَیْکَ، الْمُسْتَخِفِّینَ بِوَعْدِکَ سُبْحَانَکَ أَیَّ جُرْأَةٍ اجْتَرَأْتُ عَلَیْکَ، وَ أَیَّ تَغْرِیرٍ غَرَّرْتُ بِنَفْسِی مَوْلَایَ ارْحَمْ کَبْوَتِی لِحُرِّ وَجْهِی وَ زَلَّةَ قَدَمِی، وَ عُدْ بِحِلْمِکَ عَلَى جَهْلِی وَ بِإِحْسَانِکَ عَلَى إِسَاءَتِی، فَأَنَا الْمُقِرُّ بِذَنْبِی، الْمُعْتَرِفُ بِخَطِیئَتِی، وَ هَذِهِ یَدِی وَ نَاصِیَتِی، أَسْتَکِینُ بِالْقَوَدِ مِنْ نَفْسِی، ارْحَمْ شَیْبَتِی، وَ نَفَادَ أَیَّامِی، وَ اقْتِرَابَ أَجَلِی وَ ضَعْفِی وَ مَسْکَنَتِی وَ قِلَّةَ حِیلَتِی. مَوْلَایَ وَ ارْحَمْنِی إِذَا انْقَطَعَ مِنَ الدُّنْیَا أَثَرِی، وَ امَّحَى مِنَ الْمَخْلُوقِینَ ذِکْرِی، وَ کُنْتُ مِنَ الْمَنْسِیِّینَ کَمَنْ قَدْ نُسِیَ مَوْلَایَ وَ ارْحَمْنِی عِنْدَ تَغَیُّرِ صُورَتِی وَ حَالِی إِذَا بَلِیَ جِسْمِی، وَ تَفَرَّقَتْ أَعْضَائِی، وَ تَقَطَّعَتْ أَوْصَالِی، یَا غَفْلَتِی عَمَّا یُرَادُ بِی. مَوْلَایَ وَ ارْحَمْنِی فِی حَشْرِی وَ نَشْرِی، وَ اجْعَلْ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ مَعَ أَوْلِیَائِکَ مَوْقِفِی، وَ فِی أَحِبَّائِکَ مَصْدَرِی، وَ فِی جِوَارِکَ مَسْکَنِی، یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ.

نیایش آن حضرت در ابراز فروتنی و تواضع

پروردگار من، گناهانم زبانِ مرا بند آورده و رشته‌ی سخنم را از هم گسسته است و من عذری اقامه نتوانم کرد. پس همچنان اسیرِ گرفتاری و گروگانِ کردار خویشتنم. در میان گناهان سرگردانم، و از مقصد خود بیراه شده‌ام و دستم از چاره کوتاه است.
من خود را در جایگاه گنهکارانِ سرشکسته قرار داده‌ام؛ در جایگاه شوربختانی که با تو گستاخی می‌ورزند و تهدیدهایت را سبک می‌شمارند.
پاک و منزّهی تو، به چه جرئتی با تو گستاخی کردم؟ و با کدامین فریب خود را به ورطه‌ی نابودی افکندم؟
ای مولای من، بر من رحمت آور که به صورت بر زمین افتاده‌ام و از راه لغزیده‌ام. به حِلم خود از نادانی‌ام درگذر، و به احسان خود از بدکرداری‌ام، که به گناه خود اقرار دارم و به خطای خود معترفم. اینک این دست من و این سَرِ من که برای قصاص از خود آن را با فروتنی تسلیم کرده‌ام. بر پیری‌ام و پایان گرفتنِ روزگارم و نزدیک شدنِ مرگم و ناتوانی و درویشی و بیچارگی‌ام رحمت آور.
مولای من، به من رحم کن آن گاه که پایم از دینا بریده شود، و یادم از خاطر آفریدگان برود، و همچون کسی که یکباره از یاد رفته است، به جمع فراموشان درآیم.
مولای من، آن گاه که چهره و حالتم دگرگون شود و جسمم بپوسد و اندامم پاره گردد و بندبند وجودم از هم بگسلد، بر من رحمت آور، که وای بر غفلت من از آنچه در پیش رو دارم.
مولای من، در آن روز که از گور خود به درآیم و زنده شوم، به من رحم کن، و در آن روز جای ایستادنِ مرا برای حساب در میان دوستدارانت قرار ده، و چنان کن که با دوستانت به سوی میزان روانه شوم و در سایه‌ی قربِ تو منزل گزینم، ای پروردگار هستی‌ها.



تاریخ : سه شنبه 89/6/30 | 8:22 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی اسْتِکْشَافِ الْهُمُوم :ِ 

یَا فَارِجَ الْهَمِّ، وَ کَاشِفَ الْغَمِّ، یَا رَحْمَانَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ رَحِیمَهُمَا، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْرُجْ هَمِّی، وَ اکْشِفْ غَمِّی. یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ یَا مَنْ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ، اعْصِمْنِی وَ طَهِّرْنِی، وَ اذْهَبْ بِبَلِیَّتِی. وَ اقْرَأْ آیَةَ الْکُرْسِیِّ وَ الْمُعَوِّذَتَیْنِ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، وَ قُلْ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ، وَ ضَعُفَتْ قُوَّتُهُ، وَ کَثُرَتْ ذُنُوبُهُ، سُؤَالَ مَنْ لَا یَجِدُ لِفَاقَتِهِ مُغِیثاً، وَ لَا لِضَعْفِهِ مُقَوِّیاً، وَ لَا لِذَنْبِهِ غَافِراً غَیْرَکَ، یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ أَسْأَلُکَ عَمَلًا تُحِبُّ بِهِ مَنْ عَمِلَ بِهِ، وَ یَقِیناً تَنْفَعُ بِهِ مَنِ اسْتَیْقَنَ بِهِ حَقَّ الْیَقِینَ فِی نَفَاذِ أَمْرِکَ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اقْبِضْ عَلَى الصِّدْقِ نَفْسِی، وَ اقْطَعْ مِنَ الدُّنْیَا حَاجَتِی، وَ اجْعَلْ فِیمَا عِنْدَکَ رَغْبَتِی شَوْقاً إِلَى لِقَائِکَ، وَ هَبْ لِی صِدْقَ التَّوَکُّلِ عَلَیْکَ. أَسْأَلُکَ مِنْ خَیْرِ کِتَابٍ قَدْ خَلَا، وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ کِتَابٍ قَدْ خَلَا، أَسْأَلُکَ خَوْفَ الْعَابِدِینَ لَکَ، وَ عِبَادَةَ الْخَاشِعِینَ لَکَ، وَ یَقِینَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ، وَ تَوَکُّلَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْکَ. اللَّهُمَّ اجْعَلْ رَغْبَتِی فِی مَسْأَلَتِی مِثْلَ رَغْبَةِ أَوْلِیَائِکَ فِی مَسَائِلِهِمْ، وَ رَهْبَتِی مِثْلَ رَهْبَةِ أَوْلِیَائِکَ، وَ اسْتَعْمِلْنِی فِی مَرْضَاتِکَ عَمَلًا لَا أَتْرُکُ مَعَهُ شَیْئاً مِنْ دِینِکَ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ. اللَّهُمَّ هَذِهِ حَاجَتِی فَأَعْظِمْ فِیهَا رَغْبَتِی، وَ أَظْهِرْ فِیهَا عُذْرِی، وَ لَقِّنِّی فِیهَا حُجَّتِی، وَ عَافِ فِیهَا جَسَدِی. اللَّهُمَّ مَنْ أَصْبَحَ لَهُ ثِقَةٌ أَوْ رَجَاءٌ غَیْرُکَ، فَقَدْ أَصْبَحْتُ وَ أَنْتَ ثِقَتِی وَ رَجَائِی فِی الْأُمُورِ کُلِّهَا، فَاقْضِ لِی بِخَیْرِهَا عَاقِبَةً، وَ نَجِّنِی مِنْ مَضَلَّاتِ الْفِتَنِ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ. وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ الْمُصْطَفَى وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِین.َ

نیایش آن حضرت در طلب از میان بردن غم‌ها

ای غمگسار و ای اندوه زدا، ای بخشنده در این جهان و آن جهان و مهربان در هر دو سرا، بر محمد و خاندان محمد درود فرست. اندوهم را ببَر و غمم را از میان بردار.
ای یگانه، ای یکتا، ای کسی که همگان نیاز خود پیش تو آورند، ای آن که نزاده‌ای و زاده نشده‌ای و هیچ کس همتای تو نیست، مرا از بدی‌ها نگاه دار و از گناه پاکیزه بدار و گرفتاری‌ام را برطرف گردان. 
خدایا، من اینک مانند کسی هستم که سخت نیازمند گردیده و نیرو و توانش رو به ضعف نهاده و گناهانش فراوان شده است؛ همچون کسی که جز تو برای درمانِ نیاز خود فریادرسی نمی‌بیند، و برای ضعف خود نیرو دهنده‌ای، و برای گناهانش آمرزنده‌ای. ای صاحب بزرگی و بزرگواری، از تو می‌خواهم که مرا به کاری توفیق دهی که هر کس آن را انجام دهد، تو دوستش می‌داری، و یقینی ببخشی که هر کس در جریان نافذ بودن فرمانت به حقیقتِ آن یقین برسد، از آن بهره‌مند شود.
خدایا بر محمد و خاندان محمد درود فرست و مرا بر صدق و راستی بمیران، و رشته‌ی نیازم را از دنیا بگسل، و مرا تنها به چیزی که نزد توست راغب گردان، تا از سَرِ شوق دیدار تو را خواهم، و چنان کن که به راستی بر تو توکل نمایم.
من خواهانِ بهترین تقدیری هستم که برایم رقم زده‌ای، و از سرنوشت بدی که پیش از این مقدّر فرموده‌ای، به تو پناه می‌برم. من از تو ترسِ عبادت پیشگاه و طاعتِ خاشعان و یقینِ توکل کنندگان و توکلِ مؤمنان را می‌خواهم.
خدایا، چنان که رغبت من به درخواست کردن از تو، همچون رغبت اولیای تو باشد هنگامِ خواهش، و آن گونه از تو بیمناک باشم که دوستان تو از تو بیمناک‌اند، و مرا در راه خشنودی خود چنان به کار دار که چیزی از احکام دین تو را به سبب ترس از آفریدگانت فرو نگذارم.
خدایا، نیاز من این است. پس شوق مرا برای رسیدن به آن فراوان کن، و عذر و بهانه‌ام را در این خواسته آشکار نما، و حجّت مرا در آن به من بفهمان، و جسمم را در طلبش به سلامت دار.
خدایا، هر کس به غیر تو امید و اطمینانی داشته باشد، اعتماد و امید من در همه‌ی کارها به توست. پس برای من چیزی را مقدّر کن که سرانجامش از همه نیکوتر است، و مرا از فتنه‌های گمراه کننده رهایی بخش، ای مهربان‌ترینِ مهربانان.
و خدای تعالی درود فرستد بر سرور ما محمد، فرستاده‌ی برگزیده ی خدا، و خاندان پاکیزه‌ی او.



تاریخ : سه شنبه 89/6/30 | 8:20 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()

بابُ المختارِ مِنْ کُتب مَولانا اءمیر المؤ منین علی علیه السلام إ لى اءعدائه و اءمراء بلاده و یدخل فی ذلک ما اختیر من عهوده إ لى عماله و وصایاه لا هله و اءصحابه .
باب گزیده اى از نامه هاى مولاى ما امیرالمؤ منین (علیه السلام ) به دشمنان و کارگزارانش در شهرها و نیز گزیده اى از عهدنامه هایش به عمّالش و وصایاى آن حضرت به کسان و یارانش .


نامه شماره : 1
و من کتاب له ع إ لى اءَهْلِ اَلْکُوفَةِ عِنْدَ مَسِیرِهِ مِنَ اءلْمَدِینَةٍ إ لَى اءلْبصْرةِ:
مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیِّ اءَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى اءَهْلِ الْکُوفَةِ جَبْهَةِ الْاءَنْصَارِ وَ سَنَامِ الْعَرَبِ:
اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی اءُخْبِرُکُمْ عَنْ اءَمْرِ عُثْمَانَ حَتَّى یَکُونَ سَمْعُهُ کَعِیَانِهِ، إِنَّ النَّاسَ طَعَنُوا عَلَیْهِ فَکُنْتُ رَجُلاً مِنَ الْمُهَاجِرِینَ اءُکْثِرُ اسْتِعْتَابَهُ وَ اءُقِلُّ عِتَابَهُ وَ کَانَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَیْرُ اءَهْوَنُ سَیْرِهِمَا فِیهِ الْوَجِیفُ، وَ اءَرْفَقُ حِدَائِهِمَا الْعَنِیفُ وَ کَانَ مِنْ عَائِشَةَ فِیهِ فَلْتَةُ غَضَبٍ، فَأُتِیحَ لَهُ قَوْمٌ قَتَلُوهُ وَ بَایَعَنِی النَّاسُ غَیْرَ مُسْتَکْرَهِینَ وَ لاَ مُجْبَرِینَ،بَلْ طَائِعِینَ مُخَیَّرِینَ.
وَ اعْلَمُوا اءَنَّ دَارَ الْهِجْرَةِ قَدْ قَلَعَتْ بِاءَهْلِهَا وَ قَلَعُوا بِهَا، وَ جَاشَتْ جَیْشَ الْمِرْجَلِ، وَ قَامَتِ الْفِتْنَةُ عَلَى الْقُطْبِ، فَاءَسْرِعُوا إِلَى اءَمِیرِکُمْ وَ بَادِرُوا جِهَادَ عَدُوِّکُمْ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.
نامه اى از آن حضرت (ع ) به مردم کوفه هنگام حرکتش از مدینه به بصره .
از بنده خدا، على ، امیرالمؤ منین به مردم کوفه که بزرگواران یاران و ارجمندان عرب اند.
اما بعد. شما را از کار عثمان خبر مى دهم ، به گونه اى که شنیدنش چون دیدن باشد مردم بر او خرده گرفتند و من که مردى از مهاجران بودم ، همواره خشنودى او را مى خواستم و کمتر سرزنش مى کردم . ولى طلحه و زبیر در باره او شیوه دیگر داشتند و آسانترین کارشان ، تاختن بر او بود و نرمترین رفتارشان ، رفتارى ناهموار بود. بناگاه ، عایشه بى تاءمل بر او خشم گرفت و مردمى بر او شوریدند و کشتندش . آنگاه مردم با من بیعت کردند نه از روى اکراه یا اجبار، بل به رضا و اختیار.
بدانید که سراى هجرت (مدینه ) مردمش را از خود راند و مردم نیز از آنجا رفتند.ناگاه ، چون دیگى که بر آتش باشد، جوشیدن گرفت و فتنه سر برداشت . پس به سوى امیرتان بشتابید و اگر خدا خواهد، براى جهاد با دشمن ، به پیش تازید.

نامه شماره : 2
و من کتاب له ع إ لَیهِمْ بَعْدَ فَتْحِ اءلْبَصْرةِ:
وَ جَزَاکُمُ اللَّهُ مِنْ اءَهْلِ مِصْرٍ عَنْ اءَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ اءَحْسَنَ مَا یَجْزِی الْعَامِلِینَ بِطَاعَتِهِ، وَ الشَّاکِرِینَ لِنِعْمَتِهِ، فَقَدْ سَمِعْتُمْ وَ اءَطَعْتُمْ، وَ دُعِیتُمْ فَاءَجَبْتُمْ.
نامه اى از آن حضرت (ع ) پس از فتح بصره به مردم کوفه نوشته است .
خداوند به شما مردم شهر از جانب خاندان پیامبرتان پاداش نیکو دهد، همان پاداش که به فرمانبران و سپاسگویان نعمتش مى دهد. شما شنیدید و اطاعت کردید، فراخوانده شدید و پاسخ دادید.

نامه شماره : 3
من کتاب له ع کَتَبَهُ لِشُرَیْحِ بْنِ اءلْحارِثِ قاضِیهِ:
رُوِیَ اءَنَّ شُرَیْحَ بْنَ الْحَارِثِ قَاضِیَ اءَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع اشْتَرَى عَلَى عَهْدِهِ دَارا بِثَمَانِینَ دِینَارا، فَبَلَغَهُ ذَلِکَ فَاسْتَدْعَى شُرَیْحا فَاسْتَدْعَاهُ وَ قَالَ لَهُ:
بَلَغَنِی اءَنَّکَ ابْتَعْتَ دَارا بِثَمَانِینَ دِینَارا وَ کَتَبْتَ لَهَا کِتَابا وَ اءَشْهَدْتَ فِیهِ شُهُودا.
فَقَالَ لَهُ: شُرَیْحٌ قَدْ کَانَ ذَلِکَ یَا اءَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، قَالَ فَنَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ الْمُغْضَبِ ثُمَّ قَالَ لَهُ:
یَا شُرَیْحُ اءَمَا إِنَّهُ سَیَأْتِیکَ مَنْ لاَ یَنْظُرُ فِی کِتَابِکَ وَ لاَ یَسْاءَلُکَ عَنْ بَیِّنَتِکَ حَتَّى یُخْرِجَکَ مِنْهَا شَاخِصا، وَ یُسْلِمَکَ إِلَى قَبْرِکَ خَالِصا، فَانْظُرْ یَا شُرَیْحُ لاَ تَکُونُ ابْتَعْتَ هَذِهِ الدَّارَ مِنْ غَیْرِ مَالِکَ اءَوْ نَقَدْتَ الثَّمَنَ مِنْ غَیْرِ حَلاَلِکَ، فَإِذَا اءَنْتَ قَدْ خَسِرْتَ دَارَ الدُّنْیَا وَ دَارَ الْآخِرَةِ.
اءَمَا إِنَّکَ لَوْ کُنْتَ اءَتَیْتَنِی عِنْدَ شِرَائِکَ مَا اشْتَرَیْتَ لَکَتَبْتُ لَکَ کِتَابا عَلَى هَذِهِ النُّسْخَةِ، فَلَمْ تَرْغَبْ فِی شِرَاءِ هَذِهِ الدَّارِ بِدِرْهَمٍ فَمَا فَوْقَهُ. وَانُّسْخَةُ هَذِهِ:
(((هَذَا مَا اشْتَرَى عَبْدٌ ذَلِیلٌ مِنْ مَیِّتٍ قَدْ اءُزْعِجَ لِلرَّحِیلِ، اشْتَرَى مِنْهُ دَارا مِنْ دَارِ الْغُرُورِ مِنْ جَانِبِ الْفَانِینَ، وَ خِطَّةِ الْهَالِکِینَ وَ تَجْمَعُ هَذِهِ الدَّارَ حُدُودٌ اءَرْبَعَةٌ: الْحَدُّ الْاءَوَّلُ یَنْتَهِی إِلَى دَوَاعِی الْآفَاتِ، وَ الْحَدُّ الثَّانِی یَنْتَهِی إِلَى دَوَاعِی الْمُصِیبَاتِ، وَ الْحَدُّ الثَّالِثُ یَنْتَهِی إِلَى الْهَوَى الْمُرْدِی وَ الْحَدُّ الرَّابِعُ یَنْتَهِی إِلَى الشَّیْطَانِ الْمُغْوِی وَ فِیهِ یُشْرَعُ بَابُ هَذِهِ الدَّارِ.
اشْتَرَى هَذَا الْمُغْتَرُّ بِالْاءَمَلِ، مِنْ هَذَا الْمُزْعَجِ بِالْاءَجَلِ، هَذِهِ الدَّارَ بِالْخُرُوجِ مِنْ عِزِّ الْقَنَاعَةِ وَ الدُّخُولِ فِی ذُلِّ الطَّلَبِ وَ الضَّرَاعَةِ، فَمَا اءَدْرَکَ هَذَا الْمُشْتَرِی فِیمَا اشْتَرَى مِنْهُ مِنْ دَرَکٍ فَعَلَى مُبَلْبِلِ اءَجْسَامِ الْمُلُوکِ وَ سَالِبِ نُفُوسِ الْجَبَابِرَةِ وَ مُزِیلِ مُلْکِ الْفَرَاعِنَةِ، مِثْلِ کِسْرَى وَ قَیْصَرَ وَ تُبَّعٍ وَ حِمْیَرَ وَ مَنْ جَمَعَ الْمَالَ عَلَى الْمَالِ فَاءَکْثَرَ وَ مَنْ بَنَى وَ شَیَّدَ وَ زَخْرَفَ وَ نَجَّدَ وَ ادَّخَرَ وَ اعْتَقَدَ وَ نَظَرَ بِزَعْمِهِ لِلْوَلَدِ، إِشْخَاصُهُمْ جَمِیعا إِلَى مَوْقِفِ الْعَرْضِ وَ الْحِسَابِ وَ مَوْضِعِ الثَّوَابِ وَ الْعِقَابِ: إِذَا وَقَعَ الْاءَمْرُ بِفَصْلِ الْقَضَاءِ (وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ) شَهِدَ عَلَى ذَلِکَ الْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ اءَسْرِ الْهَوَى ، وَ سَلِمَ مِنْ عَلاَئِقِ الدُّنْیَا))).
نامه اى از آن حضرت (ع ) به قاضى اش شریح بن الحارث .
گویند که شریح بن الحارث قاضى امیرالمؤ منین (ع ) در زمان او خانه اى خرید به هشتاد دینار.این خبر به على (ع ) رسید. او را فرا خواند. و گفت شنیده ام خانه اى خریده اى به هشتاد دینار و براى آن قباله نوشته اى و چند تن را هم به شهادت گرفته اى . شریح گفت چنین است یا امیرالمؤ منین . على (ع ) به خشم در او نظر کرد، سپس فرمود:
اى شریح ، زودا که کسى بر سر تو آید که در قباله ات ننگرد و از شاهدانت نپرسد، تا از آنجا براندت و بى هیچ مال و خواسته اى به گورت سپارد. پس ، اى شریح ، بنگر، نکند که این خانه را از دارایى خود نخریده باشى ، یا نقدى که بر شمرده اى از حلال به دست نیامده باشد. که اگر چنین باشد هم در دنیا زیان کرده اى و هم در آخرت .
اما اگر آنگاه که این خانه را مى خریدى نزد من آمده بودى ، برایت قباله اى مى نوشتم به این نسخت و تو حتى یک درهم و چه جاى بیش از آن رغبت نمى کردى که به بهاى این خانه دهى . و نسخه آن قباله چنین است :
این خانه اى است که بنده اى ذلیل ، از مرده اى که براى کوچ کردن او را از جاى خود برانگیخته اند، خریده است . خانه اى از سراى فریب در کوى از دست شدگان و محلت به هلاکت رسیدگان . این خانه را چهار حدّ است حد نخستین ، منتهى مى شود به آنجا که آفات کمین گرفته اند، و حدّ دوم به آنجا که مصیبتها را سبب است ، و حدّ سوم به خواهشهاى تباه کننده نفسانى ، و حدّ چهارم به شیطان اغواگر. و در آن از حد چهارم باز مى شود. خریدار که فریب خورده آمال خویش است آن را از فروشنده اى که اجل او را برانگیخته تا براندش ، به بهاى خارج شدن از عزّ قناعت و دخول در ذلّ طلب و خوارى خریده است . در این معامله ضرر و زیان خریدار در آنچه خریده است ، بر عهده کسى است که اندامهاى پادشاهان را ویران سازد و جان از تن جباران بیرون کند و پادشاهى از فرعونان چون شهریاران ایران و قیصرهاى روم و تبّعهاى یمن و حمیرهابستانده است ، و نیز آن کس که دارایى خود را گرد آورد و همواره بر آن در افزود و کاخهاى استوار برآورد و آنها را بیاراست و آرایه ها ساخت و اندوخته ها نهاد تا به گمان خود براى فرزند، مرده ریگى نهد. همه اینان را براى عرضه در پیشگاه حسابگران و آنجا که ثواب و عقاب را معین مى کنند، حاضر آورد. در آنجا حکم قطعى صادر شود و کار داورى به پایان آید. ((در آنجا تبهکاران زیانمند شوند)) عقل هر گاه که از اسارت هوس بیرون آید و از علایق دنیوى در امان ماند، به این رسند گواهى دهد.

نامه شماره : 4
و من کتاب له ع إ لى بعض اءمراء جیشه :
فَإِنْ عَادُوا إِلَى ظِلِّ الطَّاعَةِ فَذَاکَ الَّذِی نُحِبُّ، وَ إِنْ تَوَافَتِ الْاءُمُورُ بِالْقَوْمِ إِلَى الشِّقَاقِ وَ الْعِصْیَانِ فَانْهَدْ بِمَنْ اءَطَاعَکَ إِلَى مَنْ عَصَاکَ وَ اسْتَغْنِ بِمَنِ انْقَادَ مَعَکَ عَمَّنْ تَقَاعَسَ عَنْکَ، فَإِنَّ الْمُتَکَارِهَ مَغِیبُهُ خَیْرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ وَ قُعُودُهُ اءَغْنَى مِنْ نُهُوضِهِ.
نامه اى از آن حضرت (ع ) به یکى از فرماندهان سپاهش
اگر در سایه فرمانبردارى باز آیند، این چیزى است که ما خواستار آنیم و اگر حوادث و پیشامدها، آنان را به جدایى و نافرمانى کشانید، باید به یارى کسانى که از تو فرمان مى برند، به خلاف آنکه فرمانت نمى برند، برخیزى . و به پایمردى آنکه مطیع توست از آنکه به یاریت برنمى خیزد، بى نیاز باشى . زیرا، آنکه به اکراه همراه تو به نبرد مى آید، غیبت او بهتر از حضور اوست و در خانه نشستنش ، بهتر است از به یارى برخاستنش .

نامه شماره : 5
و من کتاب له ع إ لى اءشعث بن قیس و هو عامل اءذربیجان :
وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ، وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ اءَمَانَةٌ وَ اءَنْتَ مُسْتَرْعىً لِمَنْ فَوْقَکَ لَیْسَ لَکَ اءَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّةٍ، وَ لاَ تُخَاطِرَ إِلا بِوَثِیقَةٍ وَ فِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ اءَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَیَّ وَ لَعَلِّی اءنْ لا اءَکُونَ شَرَّ وُلاَتِکَ لَکَ، وَ السَّلاَمُ.
نامه اى از آن حضرت (ع ) که به اشعث بن قیس ، عامل خود در آذربایجان نوشته است .
حوزه فرمانرواییت طعمه تو نیست ، بلکه امانتى است بر گردن تو، و از تو خواسته اند که فرمانبردار کسى باشى که فراتر از توست .تو را نرسد که خود هر چه خواهى رعیت را فرمان دهى . یا خود را درگیر کارى بزرگ کنى ، مگر آنکه ، دستورى به تو رسیده باشد. در دستان تو مالى است از اموال خداوند، عزّ و جلّ، و تو خزانه دار هستى تا آن را به من تسلیم کنى . امید است که من براى تو بدترین والیان نباشم . و السلام .



تاریخ : سه شنبه 89/6/30 | 12:41 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
و من کتاب له ع إ لى معاویة :
إِنَّهُ بایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بایَعُوا اءَبابَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمانَ عَلى ما بایَعُوهُمْ عَلَیْهِ، فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ اءَنْ یَخْتارَ، وَ لا لِلْغائِبِ اءَنْ یَرُدَّ، وَ إِنَّمَا الشُّورى لِلْمُهاجِرِینَ وَ الْاءَنْصارِ، فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلى رَجُلٍ وَ سَمَّوهُ إِماما کانَ ذلِکَ لِلَّهِ رِضىً، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ اءَمْرِهِمْ خارِجٌ بِطَعْنٍ اءَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إ لى ما خَرَجَ مِنْهُ، فَإِنْ اءَبى قاتَلُوهُ عَلَى اتَّباعِهِ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ، وَ وَلاّهُ اللَّهُ ما تَوَلّى .
وَ لَعَمْرِی - یا مُعاوِیَةُ - لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِکَ دُونَ هَواکَ لَتَجِدَنِّی اءَبْرَاءَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمانَ، وَ لَتَعْلَمَنَّ اءَنِّی کُنْتُ فِی عُزْلَةٍ عَنْهُ إِلاّ اءَنْ تَتَجَنَّى ، فَتَجَنَّ ما بَدا لَکَ، وَ السَّلاَمُ.
نامه اى از آن حضرت (ع ) به معاویه
این مردمى که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند، به همان شیوه با من بیعت کردند. پس آن را که حاضر است ، نرسد که دیگرى را اختیار کند و آن را که غایب بوده است نرسد که آنچه حاضران پذیرفته اند نپذیرد. شورا از آن مهاجران و انصار است . اگر آنان بر مردى همراءى شدند و او را امام خواندند، کارشان براى خشنودى خدا بوده است ، و اگر کسى از فرمان شورا بیرون آمد و بر آن عیب گرفت یا بدعتى نهاد باید او را به جمعى که از آن بیرون شده است باز آورند. اگر سر بر تافت با او پیکار کنند، زیرا راهى را برگزیده که خلاف راه مؤ منان است و خدا نیز در گردن او کند، گناه آنچه را خود متولى آن شده است .
اى معاویه ، به جان خودم سوگند، که اگر به دیده خرد بنگرى ، نه از روى هوا و هوس ، در خواهى یافت که من از هر کس دیگر از کشتن عثمان بیزارتر بودم و من از آن کنارى جسته بودم ، مگر آنکه بخواهى جنایت را به گردن من نهى و چیزى را که بر تو آشکار است پنهان دارى . والسلام .

نامه شماره : 7
و من کتاب منه ع إ لَیْهِ اءَیْضا:
اءَمّا بَعْدُ فَقَدْ اءَتَتْنِی مِنْکَ مَوْعِظَةٌ مُوَصَّلَةٌ، وَ رِسالَةٌ مُحَبَّرَةٌ نَمَّقْتَها بِضَلالِکَ، وَ اءَمْضَیْتَها بِسُوءِ رَاءْیِکَ! وَ کِتابُ امْرِئٍ لَیْسَ لَهُ بَصَرٌ یَهْدِیهِ، وَ لا قائِدٌ یُرْشِدُهُ، قَدْ دَعاهُ الْهَوى فَاءَجابَهُ، وَ قادَهُ الضَّلالُ فَاتَّبَعَهُ، فَهَجَرَ لاغِطا وَ ضَلَّ خابِطا.
وَ مِنْهُ وَ مِنْ هذَا الْکِتابِ:
لِاءَنَّها بَیْعَةٌ واحِدَةٌ لا یُثَنَّى فِیهَا النَّظَرُ، وَ لا یُسْتَاءنَفُ فِیهَا الْخِیارُ، الْخارِجُ مِنْها طاعِنٌ، وَ الْمُرَوِّی فِیها مُداهِنٌ.
نامه اى دیگر از آن حضرت (ع ) به معاویه :
اما بعد، اندرزنامه اى از تو به من رسید با جمله هایى بربافته و عباراتى که به ضلالت خویش آراسته بودى و از روى بداندیشى روانه کرده بودى . این نامه ، نامه کسى است که نه خود دیده بینا دارد تا راه هدایت را به او نشان دهد، و نه او را رهبرى است که راهش ‍ بنماید. هوا و هواس او را فراخوانده و او نیز پاسخش گفته و ضلالت رهنمونش گشته و او نیز متابعتش نموده . هذیانى در هم آمیخته ، گم گشته و به خطا رفته است .
و از این نامه :
بیعت کردن فقط یک بار است و دوباره در آن نظر نتوان کرد. گزینش از سر گرفته نشود. هر که از بیعت بیرون رود، طعن زننده است ، و هر که در پذیرفتنش درنگ کند و دو دلى نشان دهد، منافق است .

نامه شماره : 8
و من کتاب له ع إ لى جَرِیرِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ البَجَلِىٍّّ لَمَا اءَرْسَلَهُ إ لى مُعاوِیَةَ:
اءَمّا بَعْدُ، فَإِذا اءَتاکَ کِتابِی فَاحْمِلْ مُعاوِیَةَ عَلَى الْفَصْلِ، وَخُذْهُ بِالْاءَمْرِ الْجَزْمِ، ثُمَّ خَیِّرْهُ بَیْنَ حَرْبٍ مُجْلِیَةٍ، اءَوْ سِلْمٍ مُخْزِیَةٍ، فَإِنِ اخْتارَ الْحَرْبَ فَانْبِذْ إِلَیْهِ، وَ إِنِ اخْتارَ السِّلْمَ فَخُذْ بَیْعَتَهُ، وَالسَّلامُ.
نامه اى از آن حضرت (ع ) به جریر بن عبد الله البجلى هنگامى که او را نزد معاویه فرستاده بود:(1)
اما بعد. چون نامه من به تو رسد، معاویه را وادار که کارش را با ما یکسره کند و بخواه که به طور جزم تصمیم بگیرد. آنگاه مخیّرش کن میان جنگى که مردم را از خانه هایشان براند یا صلحى که به خوارى بپذیرد. اگر جنگ را اختیار کرد، همانند خودش عمل کن و اعلان جنگ نماى و اگر صلح را اختیار کرد، از او بیعت بستان . والسلام .

نامه شماره : 9
و من کتاب له ع إ لى مُعاوِیَة :
فَاءَرادَ قَوْمُنا قَتْلَ نَبِیِّنا، وَاجْتِیاحَ اءَصْلِنا، وَهَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ، وَ فَعَلُوا بِنَا الْاءَفاعِیلَ، وَ مَنَعُونَا الْعَذْبَ، وَ اءَحْلَسُونَا الْخَوْفَ، وَاضْطَرُّونا إِلى جَبَلٍ وَعْرٍ، وَ اءَوْ قَدُوا لَنا نارَ الْحَرْبِ، فَعَزَمَ اللَّهُ لَنا عَلَى الذَّبِّ عَنْ حَوْزَتِهِ، وَالرَّمْی مِنْ وَراءِ حُرْمَتِهِ، مُؤْمِنُنا یَبْغِی بِذلِکَ الْاءَجْرَ، وَ کافِرُنا یُحامِی عَنِ الْاءَصْلِ، وَ مَنْ اءَسْلَمَ مِنْ قُرَیْشٍ خِلْوٌ مِمّا نَحْنُ فِیهِ بِحِلْفٍ یَمْنَعُهُ، اءَوْ عَشِیرَةٍ تَقُومُ دُونَهُ، فَهُوَ مِنَ الْقَتْلِ بِمَکانِ اءَمْنٍ.
وَ کانَ رَسُولُ اللَّهِ، ص إِذا احْمَرَّ الْبَاءْسُ، وَ اءَحْجَمَ النّاسُ قَدَّمَ اءَهْلَ بَیْتِهِ فَوَقَى بِهِمْ اءَصْحابَهُ حَرَّ السُّیُوفِ وَالْاءَسِنَّةِ، فَقُتِلَ عُبَیْدَةُ بْنُ الْحارِثِ یَوْمَ بَدْرٍ، وَ قُتِلَ حَمْزَةُ یَوْمَ اءُحُدٍ، وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ یَوْمَ مُؤْتَةَ، وَ اءَرادَ مَنْ لَوْ شِئْتُ ذَکَرْتُ اسْمَهُ مِثْلَ الَّذِی اءَرادُوا مِنَ الشَّهادَةِ، وَ لَکِنَّ آجالُهُمْ عُجِّلَتْ، وَ مَنِیَّتَهُ اءُخِّرَتْ، فَیا عَجَبا لِلدَّهْرِ إِذْ صِرْتُ یُقْرَنُ بِی مَنْ لَمْ یَسْعَ بِقَدَمِی ، وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ کَسابِقَتِی ، الَّتِی لا یُدْلِی اءَحَدٌ بِمِثْلِها إِلاّ اءَنْ یَدَّعِیَ مُدَّعٍ مَا لا اءَعْرِفُهُ، وَ لا اءَظُنُّ اللَّهَ یَعْرِفُهُ، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حالٍ.
وَ اءَمَّا ما سَاءَلْتَ مِنْ دَفْعِ قَتَلَةِ عُثْمانَ إِلَیْکَ فَإِنِّی نَظَرْتُ فِی هَذا الْاءَمْرِ فَلَمْ اءَرَهُ یَسَعُنِی دَفْعُهُمْ إِلَیْکَ وَ لا إِلى غَیْرِکَ وَ لَعَمْرِی لَئِنْ لَمْ تَنْزِعْ عَنْ غَیِّکَ وَ شِقاقِکَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ عَنْ قَلِیلٍ یَطْلُبُونَکَ، لا یُکَلِّفُونَکَ طَلَبَهُمْ فِی بَرِّ وَ لا بَحْرٍ وَ لا جَبَلٍ وَ لا سَهْلٍ إِلاّ اءَنَّهُ طَلَبٌ یَسُوْءُکَ وِجْدانُهُ، وَ زَوْرٌ لا یَسُرُّکَ لُقْیانُهُ، وَالسَّلامُ لِاءَهْلِهِ.
از نامه آن حضرت (ع ) به معاویه :
قوم ما (قریش ) آهنگ کشتن پیامبر ما کردند و خواستند که ریشه ما برکنند. پس درباره ما بارها نشستند و راءى زدند و بسا کارها کردند. از زندگى شیرین منعمان نمودند و با وحشت دست به گریبانمان ساختند. ما را وادار کردند که بر کوهى صعب(2) زیستن گیریم ، سپس ، براى ما آتش جنگ افروختند. ولى خداوند خواسته بود که ما از آیین بر حق او نگهدارى کنیم و نگذاریم که کس به حریم حرمتش دست یازد. در میان ما، آنان که ایمان آورده بودند، خواستاران پاداش آن جهانى بودند و آنان که ایمان نیاورده بودند از خاندان و تبار خود حمایت مى کردند. از قریشیان هر که ایمان مى آورد از آن آزار که ما گرفتارش بودیم در امان بود. زیرا یا هم سوگندى بود که از او دفاع مى کرد و یا عشیره اش به یاریش برمى خاست . به هر حال ، از کشته شدن در امان بود.
چون کارزار سخت مى شد و مردم پاى واپس مى نهادند، رسول الله (صلى الله علیه و آله ) اهل بیت خود را پیش مى داشت و آنها را سپر اصحاب خود از ضربتهاى سخت شمشیر و نیزه مى نمود. چنانکه عبیدة بن الحارث (3) در روز بدر به شهادت رسید و حمزه (4) در روز احد، و جعفر(5) در جنگ موته . یکى دیگر بود که اگر خواهم نامش را بیاورم . او نیز چون آنان خواستار شهادت مى بود، ولى مرگ آنها زودتر فرا رسید و مرگ او به تاءخیر افتاد. و شگفتا از این روزگار که مرا قرین کسى ساخته که هرگز چون من براى اسلام قدمى برنداشته و او را در دین سابقه اى چون سابقه من نبوده است . سابقه اى که کس را بدان دسترس ‍ نیست ، مگر کسى ادعایى کند که من او را نمى شناسم و نپندارم که خدا هم او را بشناسد. در هر حال ، خدا را مى ستایم .
و اما از من خواسته بودى که قاتلان عثمان را نزد تو فرستم ، من در این کار اندیشیدم .
دیدم براى من میسر نیست که آنها را به تو یا به دیگرى سپارم . به جان خودم سوگند، که اگر از این گمراهى بازنیایى و از تفرقه و جدایى باز نایستى ، بزودى آنها را خواهى شناخت که تو را مى جویند و تو را به رنج نمى افکنند که در بیابان و دریا و کوه و دشت به سراغشان روى .
البته تو در پى یافتن چیزى هستى که یافتنش براى تو خوشایند نیست و اینان کسانى هستند که دیدارشان تو را شادمان نخواهد کرد. سلام بر آنکه شایسته سلام باشد.

نامه شماره : 10
و من کتاب له ع إ لیْهِ اءَیْضَا:
وَ کَیْفَ اءَنْتَ صانِعٌ إِذا تَکَشَّفَتْ عَنْکَ جَلابِیبُ ما اءَنْتَ فِیهِ مِنْ دُنْیا قَدْ تَبَهَّجَتْ بِزِینَتِها، وَ خَدَعَتْ بِلَذَّتِها، دَعَتْکَ فَاءَجَبْتَها، وَ قادَتْکَ فَاتَّبَعْتَها، وَ اءَمَرَتْکَ فَاءَطَعْتَها، وَ إِنَّهُ یُوشِکُ اءَنْ یَقِفَکَ واقِفٌ عَلى ما لا یُنْجِیکَ مِنْهُ مُنْجٍ.
فَاقْعَسْ عَنْ هَذا الْاءَمْرِ، وَخُذْ اءُهْبَةَ الْحِسابِ، وَ شَمِّرْ لِما قَدْ نَزَلَ بِکَ، وَ لا تُمَکِّنِ الْغُواةَ مِنْ سَمْعِکَ، وَ إِلاّ تَفْعَلْ اءُعْلِمْکَ ما اءَغْفَلْتَ مِنْ نَفْسِکَ فَإِنَّکَ مُتْرَفٌ قَدْ اءَخَذَ الشَّیْطانُ مِنْکَ مَاءْخَذَهُ، وَ بَلَغَ فِیکَ اءَمَلَهُ، وَ جَرى مِنْکَ مَجْرَى الرُّوحِ وَالدَّمِ.
وَ مَتى کُنْتُمْ یا مُعاوِیَةُ ساسَةَ الرَّعِیَّةِ، وَ وُلاةَ اءَمْرِ الْاءُمَّةِ، بِغَیْرِ قَدَمٍ سابِقٍ، وَ لا شَرَفٍ باسِقٍ؟ وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ لُزُومِ سَوابِقِ الشَّقاءِ! وَ اءُحَذِّرُکَ اءَنْ تَکونَ مُتَمادِیا فِی غِرَّةِ الْاءُمْنِیِّةِ، مُخْتَلِفَ الْعَلانِیَةِ وَالسَّرِیرَةِ.
وَ قَدْ دَعَوْتَ إِلَى الْحَرْبِ فَدَعِ النّاسَ جانِبا وَاخْرُجْ إِلَیَّ، وَ اءَعْفِ الْفَرِیقَیْنِ مِنَ الْقِتالِ لِیُعْلَمَ اءَیُّنَا الْمَرِینُ عَلى قَلْبِهِ وَالْمُغَطّى عَلَى بَصَرِهِ؛ فَاءَنَا اءَبُو حَسَنٍ قاتِلُ جَدِّکَ وَ خالِکَ وَ اءَخِیکَ شَدْخا یَوْمَ بَدْرٍ، وَ ذلِکَ السَّیْفُ مَعِی ، وَ بِذلِکَ الْقَلْبِ اءَلْقى عَدُوِّی ! مَا اسْتَبْدَلْتُ دِینا، وَ لا اسْتَحْدَثْتُ نَبِیّا، وَ إِنِّی لَعَلَى الْمِنْهاجِ الَّذِی تَرَکْتُمُوهُ طائِعِینَ، وَ دَخَلْتُمْ فِیهِ مُکْرَهِینَ.
وَ زَعَمْتَ اءَنَّکَ جِئتَ ثائِرا بعُثْمانَ، وَ لَقَدْ عَلِمْتَ حَیْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمانَ فَاطْلُبْهُ مِنْ هُناکَ إِنْ کُنْتَ طالِبا، فَکَاءَنِّی قَدْ رَاءَیْتُکَ تَضِجُّ مِنَ الْحَرْبِ إِذا عَضَّتْکَ ضَجِیجَ الْجِمالِ بِالْاءَثْقالِ، وَ کَاءَنِّی بِجَماعَتِکَ تَدْعُونِی - جَزَعا مِنَ الضَّرْبِ الْمُتَتابِعِ، وَالْقَضاءِ الْواقِعِ، وَ مَصارِعَ بَعْدَ مَصارِعَ - إِلى کِتابِ اللَّهِ وَ هِیَ کافِرَةٌ جاحِدَةٌ، اءَوْ مُبایِعَةٌ حائِدَةٌ.
از نامه آن حضرت (ع ) به معاویه :
چه مى کنى اگر این حجابهاى دنیوى ، که خود را در آنها پوشیده اى ، به کنارى روند؟ دنیایى که آرایه هایش به زیبایى جلوه گرند و خوشیها و لذتهایش فریبنده است . دنیا تو را به خود فراخواند و تو پاسخش دادى ، و تو را در پى خود کشید و از پى او رفتى و فرمانت داد و اطاعتش کردى . چه بسا، بناگاه ، کسى تو را از رفتن باز دارد، به گونه اى که هیچ سپرى تو را از آسیب او نرهاند. پس عنان بکش و از تاختن باز ایست ، و براى روز حساب توشه اى برگیر، و براى رویارویى با حادثه اى که در راه است ، دامن بر کمر زن ، و به سخن گمراهان گوش فرامده . و اگر نکنى تو را از چیزى که از آن غافل مانده اى ، مى آگاهانم . تو مردى هستى غرقه در ناز و نعمت . شیطانت به بند کشیده و آرزوى خویش در تو یافته است و اینک در سراسر وجود تو چون روح و خون در جریان است .
اى معاویه ، از چه زمان شما زمامداران رعیّت و والیان امر امّت بوده اید و حال آنکه ، نه در دین سابقه اى دیرین دارید و نه در شرف مقامى رفیع . پناه مى بریم به خدا از شقاوتى دامنگیر. و تو را بر حذر مى دارم از اینکه ، همچنان ، مفتون آرزوهاى خویش باشى و نهانت چون آشکارت نباشد.
مرا به جنگ فراخواندى . مردم را به یکسو نه ، خود به تن خویش به پیکار من آى . دو سپاه را از آن معاف دار تا همگان بدانند که کدامیک از ما قلبش را زنگ گناه تیره کرده است و پرده غفلت بر دیدگانش افتاده .
من ابو الحسنم . کشنده نیاى تو(6) و دایى تو(7) و برادر تو(8) در روز بدر سرشان شکافتم . اکنون همان شمشیر با من است و با همان دل با دشمن روبرو مى شوم . نه دین دیگرى برگزیده ام و نه پیامبرى نو. بر همان راه و روشى هستم که شما به اختیار ترکش کردید و به اکراه در آن داخل شدید.
پنداشته اى که براى خونخواهى عثمان آمده اى ، مى دانى که خون عثمان در کجا ریخته شده ، پس آن را از همانجا بطلب ، اگر به خونخواهى او آمده اى . گویى چنان است که مى بینمت که چون جنگ بر تو دندان فرو برد، مى نالى آنسان ، که شتران گرانبار از سنگینى بار خود مى نالند. و مى بینم که سپاهیانت درگیر و دار ضربتهاى پیاپى و حوادث دردناک و سرنگون شدنها مى نالند و مرا به کتاب خدا مى خوانند، حال آنکه ، مشتى کافرند و منکر یا بیعت کرده و بیعت شکسته .

نامه شماره : 11
و من وصیة له ع وصَى بِها جَیْشا بَعَثَهُ إ لَى الْعَدُوِّ:
فَإِذا نَزَلْتُمْ بِعَدُوِّ اءَوْ نَزَلَ بِکُمْ فَلْیَکُنْ مُعَسْکَرُکُمْ فِی قُبُلِ الْاءَشْرافِ، اءَوْ سِفاحِ الْجِبالِ، اءَوْ اءَثْناءِ الْاءَنْهارِ، کَیْما یَکُونَ لَکُمْ رِدْءا، وَ دُونَکُمْ مَرَدّا، وَلْتَکُنْ مُقاتَلَتُکُمْ مِنْ وَجْهٍ وَاحِدٍ اءَوِاثْنَیْنِ، وَاجْعَلُوا لَکُمْ رُقَباءَ فِی صَیاصِی الْجِبالِ، وَ مَناکِبِ الْهِضابِ، لِئَلاّ یَاءْتِیَکُمُ الْعَدُوُّ مِنْ مَکانِ مَخافَةٍ اءَوْ اءَمْنٍ.
وَاعْلَمُوا اءَنَّ مُقَدِّمَةَ الْقَوْمِ عُیُونُهُمْ، وَ عُیُونَ الْمُقَدِّمَةِ طَلائِعُهُمْ، وَ إِیّاکُمْ وَالتَّفَرُّقَ، فَإِذا نَزَلْتُمْ فَانْزِلُوا جَمِیعا، وَ إِذا ارْتَحَلْتُمْ فَارْتَحِلُوا جَمِیعا، وَ إِذا غَشِیَکُمُ اللیْلُ فَاجْعَلُوا الرِّماحَ کِفَّةً، وَ لا تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلاّ غِرارا اءَوْ مَضْمَضَةً.
سفارشى از آن حضرت (ع ) هنگامى که سپاهى بر سر دشمن مى فرستاد:
چون بر دشمن فرود آمدید یا دشمن بر شما فرود آمد، باید که لشکرگاهتان بر فراز بلندیها یا دامنه کوهها یا در بین رودخانه ها باشد تا شما را پناهگاه بود و دشمن را مانع . و باید که جنگتان در یک سو باشد یا دو سو. و دیده بانها بر سر کوهها و تپه ها بگمارید تا مباد، که دشمن از جایى که مى ترسید یا خود را در امان مى دانید، بناگاه ، بر شما تاخت آورد. بدانید که مقدمه لشکر، همان چشمان لشکر است ، و چشمان مقدمه ، طلایه داران هستند. از پراکندگى بپرهیزید. چون فرود مى آیید همه فرود آیید، و چون کوچ مى کنید همه کوچ کنید. هنگامى که شب در رسید، نیزه ها را گرداگرد خود قرار دهید. به خواب مروید یا اندک اندک بخوابید.

نامه شماره : 12
و من وصیة له ع لِمَعْقلِ بْنِ قَیْسٍ الرَّیاحِىٍِّّ حِینَ اءَنْفَذَهُ إ لَى الشامِ فِی ثَلاثَةِ آلافٍ مُقَدِّمَةً لَهُ:
اتَّقِ اللَّهَ الَّذِی لا بُدَّ لَکَ مِنْ لِقائِهِ، وَ لا مُنْتَهَى لَکَ دُونَهُ، وَ لا تُقاتِلَنَّ إِلا مَنْ قاتَلَکَ.
وَ سِرِ الْبَرْدَیْنِ، وَ غَوِّرْ بِالنّاسِ، وَ رَفِّهْ فِی السَّیْرِ، وَ لا تَسِرْ اءَوَّلَ اللَّیْلِ، فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَهُ سَکَنا، وَ قَدَّرَهُ مُقاما لا ظَعْنا، فَاءَرِحْ فِیهِ بَدَنَکَ، وَ رَوِّحْ ظَهْرَکَ.
فَإِذا وَقَفْتَ حِینَ یَنْبَطِحُ السَّحَرُ، اءَوْ حِینَ یَنْفَجِرُ الْفَجْرُ، فَسِرْ عَلَى بَرَکَةِ اللَّهِ، فَإِذا لَقِیتَ الْعَدُوَّ فَقِفْ مِنْ اءَصْحابِکَ وَسَطا، وَ لا تَدْنُ مِنَ الْقَوْمِ دُنُوَّ مَنْ یُرِیدُ اءَنْ یُنْشِبَ الْحَرْبَ، وَ لا تَباعَدْ عَنْهُمْ تَباعُدَ مَنْ یَهابُ الْبَاءْسَ حَتَّى یَاءْتِیَکَ اءَمْرِی ، وَ لا یَحْمِلَنَّکُمُ شَنَآنُهُمْ عَلَى قِتالِهِمْ قَبْلَ دُعائِهِمْ وَالْإِعْذارِ إِلَیْهِمْ.
سفارشى از آن حضرت (ع ) به معقل بن قیس الریاحى فرمود، آنگاه که او را به سه هزار سپاهى بر مقدمه به شام مى فرستاد:
از خدایى که بناچار، روزى با او دیدار خواهى کرد و جز درگاه او پایانى ندارى ، بترس . جنگ مکن مگر با آنکه با تو بجنگد.
و لشکرت را در ابتدا یا انتهاى روز به حرکت درآور و به هنگام گرماى نیمروز فرود آر. و مرکبها را خسته مدار، و در آغاز شب ، لشکر را به حرکت در میاور که خداوند شب را براى آسودن قرار داده . و آن را براى درنگ کردن مقرر کرده نه سیر و سفر. به هنگام شب خود و مرکبت را از خستگى برآور. و چون برآسودى ، یا هنگام سحر و یا زمان دمیدن سپیده به برکت خداوندى حرکت کن هرگاه با دشمن رویاروى شدى ، خود در میانه لشکرت قرار گیر. و به دشمن چنان نزدیک مشو که پندارد قصد حمله دارى و چندان دور مایست که چون کسى باشى که از جنگ بیمناک است تا فرمان من به تو رسد. کینه آنان تو را وادار نکند که پیش از آنکه به اطاعتشان فراخوانى و حجّت را بر آنان تمام کنى ، جنگ را بیاغازى .

نامه شماره : 13
و من کتاب له ع إ لى اءَمِیرَیْنِ مِنْ اءُمَراءِ جَیْشِهِ:
وَ قَدْ اءَمَّرْتُ عَلَیْکُما وَ عَلى مَنْ فِی حَیِّزِکُما مالِکَ بْنَ الْحارِثِ الْاءَشْتَرَ فَاسْمَعا لَهُ وَ اءَطِیعا، وَاجْعَلاهُ دِرْعا وَ مِجَنّا، فَإِنَّهُ مِمَّنْ لا یُخافُ وَهْنُهُ وَ لا سَقْطَتُهُ، وَ لا بُطْؤُهُ عَمَّا الْإِسْراعُ إِلَیْهِ اءَحْزَمُ، وَ لا إِسْراعُهُ إِلى مَا الْبُطْءُ عَنْهُ اءَمْثَلُ.
از نامه آن حضرت (ع ) به دو تن از امیران لشکرش :
من ، مالک بن الحارث الاشتر را بر شما و همه سپاهیانى که در فرمان شماست امیر کردم . به سخنش گوش دهید و فرمانش برید. او را زره و سپر خود قرار دهید. زیرا مالک کسى است که نه در کار سستى مى کند و نه خطا و نه آنجا که باید درنگ کند، شتاب مى ورزد و نه آنجا که باید شتاب ورزد، درنگ مى کند.



تاریخ : سه شنبه 89/6/30 | 12:40 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
و من وصیة له ع لِعَسْکَرِهِ قَبْلَ لِقاءِ الْعَدُوُّ بِصِفَّینَ:
لا تُقاتِلُوهُمْ حَتَّى یَبْدَؤُوکُمْ، فَإِنَّکُمْ - بِحَمْدِ اللَّهِ - عَلى حُجَّةٍ، وَ تَرْکُکُمْ إِیّاهُمْ حَتَّى یَبْدَؤُوکُمْ حُجَّةٌ اءُخْرى لَکُمْ عَلَیْهِمْ.
فَإِذا کانَتِ الْهَزِیمَةُ بِإِذْنِ اللّهِ فَلا تَقْتُلُوا مُدْبِرا، وَ لا تُصِیبُوا مُعْوِرا، وَ لا تُجْهِزُوا عَلى جَرِیحٍ، وَ لا تَهِیجُوا النِّساءَ بِاءَذىً، وَ إِنْ شَتَمْنَ اءَعْراضَکُمْ، وَ سَبَبْنَ اءُمَراءَکُمْ، فَإِنَّهُنَّ ضَعِیفاتُ الْقُوى وَالْاءَنْفُسِ وَالْعُقُولِ، إِنْ کُنّا لَنُؤْمَرُ بِالْکَفِّ عَنْهُنَّ وَ إِنَّهُنَّ لَمُشْرِکاتٌ، وَ إِنْ کانَ الرَّجُلُ لَیَتَناوَلُ الْمَرْاءَةَ فِی الْجاهِلِیَّةِ بِالْفَهْرِ اءَوِ الْهِراوَةِ فَیُعَیَّرُ بِها وَ عَقِبُهُ مِنْ بَعْدِهِ.
سفارشى از آن حضرت (ع ) به سپاهش پیش از دیدار با دشمن در صفین :
با آنان مجنگید تا آنان جنگ را بیاغازند. سپاس خدا را، که حجت با شماست . و اگر واگذارید تا آنان جنگ را آغاز کنند، این هم حجتى دیگر است به سود شما و زیان ایشان . هرگاه ، به اذن خدا، روى به هزیمت نهادند، کسى را که پشت کرده و مى گریزد، مکشید و آن را که از پاى افتاده است ، آسیب مرسانید و مجروح را زخم مزنید و زنان را میازارید و آنان را به خشم میاورید، هر چند، آبروى شما بریزند یا امیرانتان را دشنام دهند. که زنان به جسم ناتوان اند و به نفس و عقل ضعیف . حتى در زمانى که زنان مشرک بودند، ما را گفته بودند که از آنان دست باز داریم . در زمان جاهلیت ، رسم بر آن بود که اگر مردى با سنگ یا چوبدستى به زنى تعرض مى کرد او را و فرزندانش را، که پس از او مى آمدند، عیب مى کردند و سرزنش مى نمودند.

نامه شماره : 15
و کان ع یقول إ ذَا لَقِىٍَّ الْعَدُوَّ مُحاربا:
اللَّهُمَّ إِلَیْکَ اءَفْضَتِ الْقُلُوبُ وَ مُدَّتِ الْاءَعْنَاقُ وَ شَخَصَتِ الْاءَبْصَارُ وَ نُقِلَتِ الْاءَقْدَامُ، وَ اءُنْضِیَتِ الْاءَبْدَانُ.
اللَّهُمَّ قَدْ صَرَّحَ مَکْنُونُ الشَّنَآنِ، وَ جَاشَتْ مَرَاجِلُ الْاءَضْغَانِ.
اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ غَیْبَةَ نَبِیِّنَا، وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ تَشَتُّتَ اءَهْوَائِنَا (رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ اءَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحِینَ).
هنگامى که آن حضرت (علیه السلام ) به عزم جنگ ، با دشمن روبرو مى شد چنین مى فرمود:
بارخدایا، دلها به تو نزدیک شده و گردنها به سوى تو کشیده شده و چشمها به درگاه تو خیره و پاها به آستان تو به راه افتاده و بدنها نزار گردیده . بار خدایا، کینه هاى پنهان آشکار گشته و دیک کینه ها به جوشش آمده . بارخدایا، به تو شکوه مى کنم ، نبودن پیامبرمان را و فراوانى دشمنانمان را و پراکندگى خواستهایمان را. ((اى پروردگار، ما میان ما و قوم ما بحق راهى بگشا که تو بهترین راهگشایان هستى ))

نامه شماره : 16
و کان یقول ع لا صْحابِهِ عِنْدَ الْحَرْبِ:
لاَ تَشْتَدَّنَّ عَلَیْکُمْ فَرَّةٌ بَعْدَهَا کَرَّةٌ، وَ لاَ جَوْلَةٌ بَعْدَهَا حَمْلَةٌ، وَ اءَعْطُوا السُّیُوفَ حُقُوقَهَا، وَ وَطِّنُوا لِلْجُنُوبِ مَصَارِعَهَا، وَاذْمُرُوا اءَنْفُسَکُمْ عَلَى الطَّعْنِ الدَّعْسِیِّ، وَالضَّرْبِ الطِّلَحْفِی ، وَ اءَمِیتُوا الْاءَصْوَاتَ فَإِنَّهُ اءَطْرَدُ لِلْفَشَلِ، فَوَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَاءَ النَّسَمَةَ مَا اءَسْلَمُوا، وَ لَکِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ اءَسَرُّوا الْکُفْرَ، فَلَمَّا وَجَدُوا اءَعْوَانا عَلَیْهِ اءَظْهَرُوهُ!
هنگام جنگ به یاران خود مى فرمود:
بر شما گران نیاید، گریختنى که پس از آن بازگشتنى باشد، یا واپس نشستنى که از پى آن حمله اى بود. حقّ شمشیرهاتان را ادا کنید و پهلوهاى دشمن را بر خاک هلاک آورید. همواره آزمند آن باشید که نیزه هایتان تن ها را بشکافد و ضربتهایتان سخت و کشنده باشد. آوازها را در سینه ها حبس کنید، که این سکوت سستى را از مرد جنگجو دور مى کند. سوگند به کسى که دانه را شکافته و جانداران را آفریده ، که اینان اسلام را نپذیرفته اند بلکه تسلیم شده اند. و کفر را در دل نهان داشته اند و چون یارانى بیابند، آشکارش ‍ سازند.

نامه شماره : 17
و من کتاب له ع إ لى مُعاوِیَةَ جَوابا عَنْ کِتابٍ مِنْهُ إ لَیْهِ:
وَ اءَمَّا طَلَبُکَ إِلَیَّ الشَّامِ، فَإِنِّی لَمْ اءَکُنْ لَاءُعْطِیَکَ الْیَوْمَ مَا مَنَعْتُکَ اءَمْسِ.
وَ اءَمَّا قَوْلُکَ: (((إِنَّ الْحَرْبَ قَدْ اءَکَلْتِ الْعَرَبَ إِلا حُشَاشَاتِ اءَنْفُسٍ بَقِیَتْ))) اءَلاَ وَ مَنْ اءَکَلَهُ الْحَقُّ فَإِلَى الْجَنَّةِ، وَ مَنْ اءَکَلَهُ الْبَاطِلُ فَإِلَى النَّارِ.
وَ اءَمَّا اسْتِوَاؤُنَا فِی الْحَرْبِ وَالرِّجَالِ فَلَسْتَ بِاءَمْضَى عَلَى الشَّکِّ مِنِّی عَلَى الْیَقِینِ، وَ لَیْسَ اءَهْلُ الشَّامِ بِاءَحْرَصَ عَلَى الدُّنْیَا مِنْ اءَهْلِ الْعِرَاقِ عَلَى الْآخِرَةِ.
وَ اءَمَّا قَوْلُکَ: (((إِنَّا بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ))) فَکَذَلِکَ نَحْنُ، وَ لَکِنْ لَیْسَ اءُمَیَّةُ کَهَاشِمٍ، وَ لاَ حَرْبٌ کَعَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَ لاَ اءَبُو سُفْیَانَ کَاءَبِی طَالِبٍ، وَ لاَ الْمُهَاجِرُ کَالطَّلِیقِ وَ لاَ الصَّرِیحُ کَاللَّصِیقِ، وَ لاَ الْمُحِقُّ کَالْمُبْطِلِ، وَ لاَ الْمُؤْمِنُ کَالْمُدْغِلِ وَ لَبِئْسَ الْخَلْفُ خَلْفٌ یَتْبَعُ سَلَفا هَوَى فِی نَارِ جَهَنَّمَ.
وَ فِی اءَیْدِینَا بَعْدُ فَضْلُ النُّبُوَّةِ الَّتِی اءَذْلَلْنَا بِهَا الْعَزِیزَ، وَ نَعَشْنَا بِهَا الذَّلِیلَ وَ لَمَّا اءَدْخَلَ اللَّهُ الْعَرَبَ فِی دِینِهِ اءَفْوَاجا وَ اءَسْلَمَتْ لَهُ هَذِهِ الْاءُمَّةُ طَوْعا وَ کَرْها کُنْتُمْ مِمَّنْ دَخَلَ فِی الدِّینِ إِمَّا رَغْبَةً وَ إِمَّا رَهْبَةً عَلَى حِینَ فَازَ اءَهْلُ السَّبْقِ بِسَبْقِهِمْ وَ ذَهَبَ الْمُهَاجِرُونَ الْاءَوَّلُونَ بِفَضْلِهِمْ، فَلاَ تَجْعَلَنَّ لِلشَّیْطَانِ فِیکَ نَصِیبا، وَ لاَ عَلَى نَفْسِکَ سَبِیلاً، وَالسَّلاَمُ.
از نامه آن حضرت (ع ) در پاسخ نامه معاویه :
شام را از من مى خواهى و من چیزى را که دیروز از تو منع مى کرده ام امروز به تو نخواهم داد.
امّا اینکه مى گویى که جنگ ، عرب را خرد و تباه کرد و اکنون او را جز نیم نفسى نمانده است ، بدان که هر کس که در راه حق کشته شده به بهشت رفته و هر که در راه باطل جان باخته به جهنم . اما این سخن تو که ما در جنگ و مردان جنگى برابریم ، نه چنین است . تو اهل شکى و من مرد یقینم . و آن قدر که مردم شام به دنیا آزمندند، بیشتر از آن مردم عراق به آخرت دلبسته اند.
اما این سخنت که گویى ، ما فرزندان عبد مناف هستیم ، آرى ما نیز چنین هستیم ، ولى امیه کجا و هاشم کجا؟ حرب کجا و عبد المطلب کجا؟ ابو سفیان کجا و ابو طالب کجا؟ مهاجر در راه خدا را با آزاد کرده (9) چه نسبت . و آنکه نسبى صریح و آشکار دارد، با آنکه خود را به خاندانى بسته است ، هرگز برابر نباشد. آنکه بر حق است همتاى آنکه بر باطل است نبود، و مؤ من کجا؟ و دغلکار کجا؟ و چه بد فرزندى است ، آنکه پیرو پدرانى است که همه در دوزخ سرنگون شده اند. افزون بر اینها، ما را فضیلت نبوّت است که به نیروى آن عزیزان را ذلیل کردیم و ذلیلان را نیرو و توان بخشیدیم .
هنگامى که خداوند عرب را گروه گروه به دین خود درآورد و این امت برخى برضا اسلام آورد و برخى بکراهت ، شما از آن گروه بودید که اگر اسلام را پذیرفتند یا به سبب رغبت به دنیا بود یا از بیم جان . و این به هنگامى بود که پیشى گرفتگان به سبب پیشى گرفتنشان ، به پیروزى رسیده بودند و مهاجران ، نخستین نصیب خود از فضیلت برده بودند. پس شیطان را از خود بهره مند مساز و او را بر نفس خود مسلط منماى .

نامه شماره : 18
و من کتاب له ع إ لى عَبْدِاللّهِ بْنِ عَبَاسٍ وَ هُوَ عامِلُهُ عَلَى الْبَصْرَةِ:
وَاعْلَمْ اءَنَّ الْبَصْرَةَ مَهْبِطُ إِبْلِیسَ وَ مَغْرِسُ الْفِتَنِ فَحَادِثْ اءَهْلَهَا بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِمْ، وَاحْلُلْ عُقْدَةَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِمْ.
وَ قَدْ بَلَغَنِی تَنَمُّرُکَ لِبَنِی تَمِیمٍ، وَ غِلْظَتُکَ عَلَیْهِمْ وَ إِنَّ بَنِی تَمِیمٍ لَمْ یَغِبْ لَهُمْ نَجْمٌ إِلا طَلَعَ لَهُمْ آخَرُ، وَ إِنَّهُمْ لَمْ یُسْبَقُوا بِوَغْمٍ فِی جَاهِلِیَّةٍ وَ لاَ إِسْلاَمٍ، وَ إِنَّ لَهُمْ بِنَا رَحِما مَاسَّةً وَ قَرَابَةً خَاصَّةً، نَحْنُ مَأْجُورُونَ عَلَى صِلَتِهَا وَ مَأْزُورُونَ عَلَى قَطِیعَتِهَا.
فَارْبَعْ اءَبَا الْعَبَّاسِ - رَحِمَکَ اللَّهُ - فِیمَا جَرَى عَلَى لِسَانِکَ وَ یَدِکَ مِنْ خَیْرٍ وَ شَرِّ، فَإِنَّا شَرِیکَانِ فِی ذَلِکَ، وَ کُنْ عِنْدَ صَالِحِ ظَنِّی بِکَ وَ لاَ یَفِیلَنَّ رَاءْیِی فِیکَ، وَالسَّلاَمُ.
از نامه آن حضرت (ع ) به ابن عباس ، عامل او در بصره :
بدان ، که بصره جایگاه فرود آمدن ابلیس است و کشتگاه فتنه ها و آشوبها. پس ، مردم آنجا را به نیکى کردن خوشدل نماى و گره وحشت از دلهایشان بگشاى . به من خبر رسیده که با بنى تمیم بدخویى و درشتى کرده اى . از میان بنى تمیم ستاره اى غروب نکرد، مگر آنکه در میان آنها ستاره دیگرى طلوع نمود. در جاهلیت و اسلام ، در کینه جویى ، کس همانند آنها نبوده است . ایشان را با ما پیوند خویشاوندى و قرابت خاص است ، که اگر آن را مراعات کنیم ، پاداش یابیم و اگر نکنیم ، مرتکب گناه شده ایم . پس اى ابو العباس (10) خدایت رحمت کناد، در آنچه از نیکى و بدى بر دست تو جارى مى شود، مدارا کن ، که ما هر دو در آن شریکیم و چنان باش که گمانم به تو نیکو گردد و اندیشه ام درباره تو بد نگردد.

نامه شماره : 19
و من کتاب له ع إ لى بَعْضِ عُمّالِهِ:
اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ دَهَاقِینَ اءَهْلِ بَلَدِکَ شَکَوْا مِنْکَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً، وَاحْتِقَارا وَ جَفْوَةً وَ نَظَرْتُ فَلَمْ اءَرَهُمْ اءَهْلاً لِاءَنْ یُدْنَوْا لِشِرْکِهِمْ، وَ لاَ اءَنْ یُقْصَوْا وَ یُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ، فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَابا مِنَ اللِّینِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشِّدَّةِ وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَیْنَ الْقَسْوَةِ وَالرَّاءْفَةِ وَامْزُجْ لَهُمْ بَیْنَ التَّقْرِیبِ وَالْإِدْنَاءِ وَالْإِبْعَادِ وَالْإِقْصَاءِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
نامه اى از آن حضرت (ع ) به یکى از عاملانش :
اما بعد. دهقانان شهر تو، از درشتخویى و سخت دلیت شکایت کرده اند که ایشان را تحقیر مى کنى و برایشان ستم روا مى دارى . نگریستم و دیدم که آنان هنوز مشرک اند و سزاوار آن نیستند که به خود نزدیکشان سازى و چون در پناه اسلام اند نشاید که آنان را برانى یا برایشان ستم روا دارى . پس شعار خود ساز، درشتى کردن را آمیخته به نرمخویى . و روشى پیش گیر، میان شدت و راءفت . گاه آنها را به خود نزدیک نماى و گاه از خود دور دار، اگر خدا خواهد.



تاریخ : سه شنبه 89/6/30 | 12:39 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
و من کتاب له ع إ لى زِیادِ بْنِ اءَبِیهِ وَ هُوَ خَلِیفَةُ عامِلِهِ عَبْدِ اللّهِ بْنِ عَبَاسٍ عَلَى الْبَصْرَةِ وَ عَبْدُاللّهِ عامِلُ اءَمیرِالْمؤ مِنِینَ ع یَوْمَئِذٍ عَلَیْها وَ عَلى کُوَرِ الا هْوازِ وَ فارِسَ وَ کِرْمانَ:
وَ إِنِّی اءُقْسِمُ بِاللَّهِ قَسَما صَادِقا لَئِنْ بَلَغَنِی اءَنَّکَ خُنْتَ مِنْ فَیْءِ الْمُسْلِمِینَ شَیْئا صَغِیرا اءَوْ کَبِیرا لَاءَشُدَّنَّ عَلَیْکَ شَدَّةً تَدَعُکَ قَلِیلَ الْوَفْرِ، ثَقِیلَ الظَّهْرِ، ضَئِیلَ الْاءَمْرِ وَالسَّلاَمُ.
از نامه آن حضرت (ع ) این نامه را به زیاد بن ابیه (11) نوشته است که از سوى عبد الله بن عباس بر بصره فرمان مى راند وابن عباس خود از جانب على (ع ) فرمانروایى اهواز و فارس ‍ و کرمان را داشت :
به خدا سوگند مى خورم ، سوگندى راست که اگر به من خبر رسد که در غنایم مسلمانان به اندک یا بسیار خیانت کرده اى ، چنان بر تو سخت گیرم که کم مایه مانى و بار هزینه عیال بر دوشت سنگینى کند و حقیر و خوار شوى . والسلام .

نامه شماره : 21
و من کتاب له ع إ لَیْهِ اءَیضا:
فَدَعِ الْإِسْرَافَ مُقْتَصِدا، وَاذْکُرْ فِی الْیَوْمِ غَدا، وَ اءَمْسِکْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِکَ، وَ قَدِّمِ الْفَضْلَ لِیَوْمِ حَاجَتِکَ، اءَتَرْجُو اءَنْ یُعْطِیَکَ اللَّهُ اءَجْرَ الْمُتَوَاضِعِینَ وَ اءَنْتَ عِنْدَهُ مِنَ الْمُتَکَبِّرِینَ؟ وَ تَطْمَعُ - وَ اءَنْتَ مُتَمَرِّغٌ فِی النَّعِیمِ تَمْنَعُهُ الضَّعِیفَ وَالْاءَرْمَلَةَ - اءَنْ یُوجِبَ لَکَ ثَوَابَ الْمُتَصَدِّقِینَ؟ وَ إِنَّمَا الْمَرْءُ مَجْزِیُّ بِمَا سَلَفَ وَ قَادِمٌ عَلَى مَا قَدَّمَ، وَالسَّلاَمُ.
نامه اى از آن حضرت (ع ) نیز به زیاد:
از زیاده روى بپرهیز و میانه روى پیشه کن . امروز به فکر فردایت باش . از مال به قدر نیازت نگهدار و آنچه افزون آید، پیشاپیش براى روزى که بدان نیازمند گردى ، روانه دار. آیا امید آن دارى که خداوندت پاداش متواضعان دهد، در حالى که ، در نزد او از متکبران هستى . آیا در حالى که ، خود در ناز و نعمت فرو رفته اى و آن را از ناتوانان و بیوه زنان دریغ مى دارى ، طمع در آن بسته اى که ثواب صدقه دهندگانت دهند آدمى به آنچه پیشاپیش فرستاده ، پاداش بیند و بر سر آن رود که از پیش روانه داشته . والسلام .

نامه شماره : 22
و من کتاب له ع إ لى عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْعَبَاسِ، وَ کانَ ابْنُ عَبَاسٍ یَقُولُ: مَا انْتَفَعْتُ بِکَلامٍ بَعْدَ کَلامِ رَسُولِ اللَهِ - صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ - کَانْتِفاعِی بِهذَا الْکَلام :
اءَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْمَرْءَ قَدْ یَسُرُّهُ دَرْکُ مَا لَمْ یَکُنْ لِیَفُوتَهُ، وَ یَسُوؤُهُ فَوْتُ مَا لَمْ یَکُنْ لِیُدْرِکَهُ فَلْیَکُنْ سُرُورُکَ بِمَا نِلْتَ مِنْ آخِرَتِکَ وَلْیَکُنْ اءَسَفُکَ عَلَى مَا فَاتَکَ مِنْهَا، وَ مَا نِلْتَ مِنْ دُنْیَاکَ فَلاَ تُکْثِرْ بِهِ فَرَحا، وَ مَا فَاتَکَ مِنْهَا فَلاَ تَاءْسَ عَلَیْهِ جَزَعا، وَ لْیَکُنْ هَمُّکَ فِیمَا بَعْدَ الْمَوْتِ.
نامه اى از آن حضرت (ع ) این نامه را به ابن عباس نوشته و او مى گفت که پس از سخن رسول الله (ص ) از هیچ سخنى بدین پایه سود نبرده ام :
اما بعد. گاه آدمى را دست یافتن به چیزى که براى او مقدّر بوده ، شادمان مى سازد، و گاه از دست دادن چیزى که دست یافتن به آن برایش مقدر نبوده است ، غمگین مى کند. پس باید شادمانى تو به چیزى باشد که براى آخرتت به دست آورده اى ، و اندوهت به چیزى باشد که از آخرتت از دست داده اى . به آنچه از دنیا به دست آورده اى فراوان شادى مکن ، و بر آنچه از دنیایت از دست میدهى ، تاءسف مخور و زارى منماى . و باید همه همّ تو منحصر به کارهاى پس از مرگ باشد.

نامه شماره : 23
و من کلام له ع قالَهُ قُبَیْلَ مَوْتِهِ عَلى سَبِیلِ الْوَصیَّةِ لَمَا ضَرَبَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللّهُ:
وَصِیَّتِی لَکُمْ اءَنْ لا تُشْرِکُوا بِاللَّهِ شَیْئا، وَمُحَمَّدٌ ص فَلا تُضَیِّعُوا سُنَّتَهُ، اءَقِیمُوا هذَیْنِ الْعَمُودَیْنِ وَ اءَوْقِدُوا هَذَیْنِ الْمِصْباحَیْنِ وَ خَلاکُمْ ذَمُّ.
اءَنا بِالْاءَمْسِ صاحِبُکُمْ، وَالْیَوْمَ عِبْرَةٌ لَکُمْ، وَ غَدا مُفارِقُکُمْ! إِنْ اءَبْقَ فَاءَنَا وَلِیُّ دَمِی ، وَ إِنْ اءَفْنَ فَالْفَناءُ مِیعادِی ، وَ إِنْ اءَعْفُ فَالْعَفْوُ لِی قُرْبَةٌ، وَ هُوَ لَکُمْ حَسَنَةٌ، فَاعْفُوا اءَلا تُحِبُّونَ اءَنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَکُمْ.
وَاللَّهِ ما فَجَاءَنِی مِنَ الْمَوْتِ وارِدٌ کَرِهْتُهُ، وَ لا طالِعٌ اءَنْکَرْتُهُ، وَ ما کُنْتُ إِلا کَقارِبٍ وَرَدَ، وَ طالِبٍ وَجَدَ وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ لِلْاءَبْرارِ.
قال السید الشریف رضی الله عنه اءَقُولُ:
وَ قَدْ مَضى بَعْضُ هذَا الْکَلامِ فِیما تَقَدَّمَ مِنَ الْخُطَبِ، إ لا اءَنَّ فِیهِ هاهُنا زِیادَةً اءَوْجَبَتْ تَکْرِیرَهُ.
سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى که ابن ملجم ، لعنة الله علیه ، او را ضربت زد، کمى پیش از وفاتش این وصیت را بیان فرمود:
شما را وصیت مى کنم که به خدا هیچ شرک میاورید و سنت محمد (صلى الله علیه و آله ) را ضایع مگذارید و این دو ستون را همواره برپاى دارید، تا کسى را یاراى نکوهش شما نباشد.
من دیروز یار و مصاحب شما بودم و امروز مایه عبرت شما هستم و فردا از میان شما مى روم . اگر زنده بمانم ، خود اختیار خون خود را دارم و اگر بمیرم ، مرگ میعادگاه من است . اگر عفو کنم ، موجب تقرب من به خداست و براى شما حسنه است . پس عفو کنید: ((آیا دوست ندارید که خدا بیامرزدتان ))(12)
به خدا سوگند، چون بمیرم ، چیزى که آن را ناخوش دارم ، به سراغم نخواهد آمد یا کسى که دیدارش را نخواسته باشم بر من آشکار نخواهد شد. من همانند تشنه اى هستم که به طلب آب مى رود و آب مى یابد. ((آنچه نزد خداوند است براى نیکان بهتر است .))(13)
شریف رضى گوید :
من مى گویم : بعضى از این سخنان پیش از این در خطبه ها گذشت ولى در اینجا چیزهایى افزون شده که تکرار آن را سبب مى شد.

نامه شماره : 24
و من وصیة له ع بِما یُعْمَلْ فِی اءَمْوالِهِ کَتَبَها بَعْدَ مُنْصَرفِهِ مِنْ صِفَّینَ:
هذا ما اءَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِیُّ بْنُ اءَبِی طالِبٍ اءَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فِی مالِهِ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ لِیُولِجَهُ بِهِ الْجَنَّةَ، وَ یُعْطِیَنِى بِهِ الْاءَمَنَةَ.
مِنْها:
وَ إِنَّهُ یَقُومُ بِذلِکَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ یَأْکُلُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ، وَ یُنْفِقُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ، فَإِنْ حَدَثَ بِحَسَنٍ حَدَثٌ وَ حُسَیْنٌ حَیُّ قامَ بِالْاءَمْرِ بَعْدَهُ، وَاءَصْدَرَهُ مَصْدَرَهُ.
وَ إِنَّ لِبَنِیْ فاطِمَةَ مِنْ صَدَقَةِ عَلِیِّ مِثْلَ الَّذِی لِبَنِی عَلِیِّ، وَ إِنِّی إِنَّما جَعَلْتُ الْقِیامَ بِذلِکَ إِلَى ابْنَیْ فاطِمَةَ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ، وَ قُرْبَةً إِلى رَسُولِ اللَّهِ، ص وَ تَکْرِیما لِحُرْمَتِهِ، وَ تَشْرِیفا لِوُصْلَتِهِ.
وَ یَشْتَرِطُ عَلَى الَّذِی یَجْعَلُهُ إِلَیْهِ اءَنْ یَتْرُکَ الْمالَ عَلى اءُصُولِهِ، وَ یُنْفِقَ مِنْ ثَمَرِهِ حَیْثُ اءُمِرَ بِهِ وَ هُدِیَ لَهُ، وَ اءَنْ لا یَبِیعَ مِنْ اءَوْلادِ نَخِیلِ هَذِهِ الْقُرى وَدِیَّةً حَتَّى تُشْکِلَ اءَرْضُها غِراسا.
وَ مَنْ کانَ مِنْ إِمائِی اللَّاتِی اءَطُوفُ عَلَیْهِنَّ لَها وَلَدٌ اءَوْ هِیَ حامِلٌ فَتُمْسَکُ عَلى وَلَدِها وَ هِیَ مِنْ حَظِّهِ، فَإِنْ ماتَ وَلَدُها وَ هِیَ حَیَّةٌ فَهِیَ عَتِیقَةٌ، قَدْ اءَفْرَجَ عَنْهَا الرِّقُّ، وَ حَرَّرَها الْعِتْقُ.
قال الشریف :
قَولُهُ ع فِی هذِهِ الْوَصِیَةِ: اءَنْ لا یَبِیعَ مِنْ نَخْلِها وَدِیّةُ الْوَدِیَةُ: الْفَسِیلَةُ، وَ جَمْعُها وَدِىٍُّّ. وَ قَوْلُهُ ع : حَتَى تُشْکِلُ اءَرْضُها غِراسا هُوَ مِنْ اءَفْصَح الْکَلامِ، والْمُرادُ بِهِ اءَنَّ الاءرْضَ یَکْثُرُ فِیها غِراسُ النَّخْلِ حَتَى یَراهَا الناظِرُ عَلى غَیْرِ تِلْکَ الصَّفَةِ الَّتِی عَرَفَها بِها فَیُشْکِلُ عَلَیْهِ اءَمْرُها، وَ یَحْسِبُها غَیْرَها.
وصیتى از آن حضرت (ع ) که پس از او با اموالش چه کنند. آن را هنگامى که از صفین باز مى گشت نوشته است :
این وصیتى است که بنده ، خدا، على بن ابیطالب ، امیرالمؤ منین ، درباره دارایى خود بدان فرمان داده است . براى خشنودى خداوند تا او را به بهشت برد و در سراى امن خود فرود آورد.
از این وصیت :
حسن بن على به انجام دادن این وصیت قیام مى کند. خود از دارایى من هزینه مى کند آنسان ، که شایسته است ، و از آن انفاق مى کند آنسان ، که شایسته است . اگر براى حسن حادثه اى پیش آید و حسین زنده باشد، او کار را بر عهده خواهد گرفت و وصیتم را مانند برادرش به انجام خواهد رسانید.
نصیب دو پسر فاطمه از صدقه على همان مقدار است که دیگر فرزندان على را.
و اگر پسران فاطمه را براى این کار تعیین کرده ام ، براى خشنودى خدا و تقرب به رسول الله (ص ) و پاس حرمت و شرف خویشاوندى اوست . و با کسى که این کار را بر عهده دارد، شرط مى کنم که اصل مال را به همان گونه که هست باقى گذارد و از ثمره آن هزینه کند، به شیوه اى که بدان ماءمور شده و راهنمایى گشته است . دیگر اینکه ، نهالهاى نخلهاى آن قریه ها را نفروشد تا به قدرى فراوان گردند که شناختن نخلستانها براى کسى ، که آنها را پیش از این دیده است ، دشوار باشد.
از کنیزان من هر که با او همبستر بوده ام و صاحب فرزندى باشد یا فرزندى در شکم داشته باشد، به فرزندش واگذار مى شود و مادر بهره فرزند است . اگر فرزندش بمیرد و او زنده باشد آزاد مى شود و نام کنیز از او برداشته مى شود و آزادى نصیب او گردد.
شریف رضى گوید :
سخن آن حضرت که مى گوید از نخلها ((ودیّه )) را نفروشند، ((ودیّه )) نهال نخل است و جمع آن ((ودىّ)) است و آنجا که مى فرماید ((حتى تشکل ارضها غراسا)) از فصیحترین سخنان است .مراد این است ، که نخلها چنان بسیار شود که کسى که آن را پیش از این به گونه دیگر دیده است ، اکنون شناختش براى او دشوار باشد و پندارد که زمین دیگر است .

نامه شماره : 25
و من وصیة له ع کانَ یَکْتُبُها لِمَنْ یَسْتَعْمِلْهُ عَلَى الصَّدَقاتِ، وَ إ نَّما ذَکَرْنا هُنا جُمَلا مِنْها لِیُعْلَمَ بِها اءَنَّهُ عَلَیْهِ السَّلامُ کانَ یُقیمُ عِمادَ الْحَقِّ وَ یَشْرَعُ اءَمْثِلَةَ الْعَدْلِ فِی صَغِیرِ الاُمورِ وَ کَبِیرِها، وَ دَقِیقِها وَ جَلِیلها:
انْطَلِقْ عَلى تَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، وَ لا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِما، وَ لا تَجْتازَنَّ عَلَیْهِ کارِها، وَ لا تَاءْخُذَنَّ مِنْهُ اءَکْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِی مالِهِ، فَإِذا قَدِمْتَ عَلَى الْحَیِّ فَانْزِلْ بِمائِهِمْ، مِنْ غَیْرِ اءَنْ تُخالِطَ اءَبْیاتَهُمْ، ثُمَّ امْضِ إِلَیْهِمْ بِالسَّکِینَةِ وَالْوَقارِ حَتَّى تَقُومَ بَیْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَیْهِمْ، وَ لا تُخْدِجْ بِالتَّحِیَّةِ لَهُمْ.
ثُمَّ تَقُولَ: عِبادَ اللَّهِ، اءَرْسَلَنِی إِلَیْکُمْ وَلِیُّ اللَّهِ وَ خَلِیفَتُهُ لِآخُذَ مِنْکُمْ حَقَّ اللَّهِ فِی اءَمْوالِکُمْ، فَهَلْ لِلَّهِ فِی اءَمْوالِکُمْ مِنْ حَقِّ فَتُؤَدُّوهُ إِلى وَلِیِّهِ؟ فَإ نْ قالَ قائِلٌ: لا، فَلا تُراجِعْهُ، وَ إِنْ اءَنْعَمَ لَکَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَیْرِ اءَنْ تُخِیفَهُ اءَوْ تُوعِدَهُ اءَوْ تَعْسِفَهُ اءَوْ تُرْهِقَهُ، فَخُذْ ما اءَعْطاکَ مِنْ ذَهَبٍ اءَوْ فِضَّةٍ؛ فَإِنْ کانَ لَهُ ماشِیَةً اءَوْ إِبلٌ فَلا تَدْخُلْها إِلا بِإِذْنِهِ، فَإِنَّ اءَکْثَرَها لَهُ، فَإِذا اءَتَیْتَها فَلا تَدْخُلْ عَلَیْه دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَیْهِ، وَ لا عَنِیفٍ بِهِ، وَ لا تُنَفِّرَنَّ بَهِیمَةً وَ لا تُفْزِعَنَّها، وَ لا تَسُؤَنَّ صاحِبَها فِیهَا، وَاصْدَعِ الْمالَ صَدْعَیْنِ، ثُمَّ خَیِّرْهُ:
فَإِذَا اخْتارَ فَلا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتارَهُ، ثُمَّ اصْدَعِ الْباقِیَ صَدْعَیْنِ، ثُمَّ خَیِّرْهُ فَإِذَا اخْتارَ فَلا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتارَهُ، فَلا تَزالُ کَذلِکَ حَتَّى یَبْقَى ما فِیهِ وَفاءٌ لِحَقِّ اللَّهِ فِی مالِهِ، فَاقْبِضْ حَقَّ اللَّهِ مِنْهُ، فَإِنِ اسْتَقالَکَ فَاءَقِلْهُ ثُمَّ اخْلِطْهُما ثُمَّ اصْنَعْ مِثْلَ الَّذِی صَنَعْتَ اءَوَّلاً حَتّى تَاءْخُذَ حَقَّ اللَّهِ فِی مالِهِ، وَ لا تَاءْخُذَنَّ عَوْدا وَ لا هَرِمَةً وَ لا مَکْسُورَةً وَ لا مَهْلُوسَةً وَ لا ذاتَ عَوارٍ.
وَ لا تَاءْمَنَنَّ إِلا مَنْ تَثِقُ بِدِینِهِ رافِقا بِمالِ الْمُسْلِمِینَ حَتَّى یُوَصِّلَهُ إِلى وَلِیِّهِمْ فَیَقْسِمَهُ بَیْنَهُمْ، وَ لا تُوَکِّلْ بِها إِلا ناصِحا شَفِیقا وَ اءَمِینا حَفِیظا، غَیْرَ مُعْنِفٍ وَ لا مُجْحِفٍ وَ لا مُلْغِبٍ وَ لا مُتْعِبٍ.
ثُمَّ احْدُرْ إِلَیْنا مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ، نُصَیِّرْهُ حَیْثُ اءَمَرَ اللَّهُ بِهِ فَإِذا اءَخَذَها اءَمِینُکَ فَاءَوْعِزْ إِلَیْهِ اءَنْ لا یَحُولَ بَیْنَ ناقَةٍ وَ بَیْنَ فَصِیلِها، وَ لا یَمْصُرَ لَبَنَها فَیَضُرَّ ذلِکَ بِوَلَدِها، وَ لا یَجْهَدَنَّها رُکُوبا، وَلْیَعْدِلْ بَیْنَ صَواحِباتِها فِی ذلِکَ وَ بَیْنَها.
وَلْیُرَفِّهْ عَلَى اللَّاغِبِ، وَلْیَسْتَاءْنِ بِالنَّقِبِ وَالظَّالِعِ، وَلْیُورِدْهَا ما تَمُرُّبِهِ مِنَ الْغُدُرِ، وَ لا یَعْدِلْ بِها عَنْ نَبْتِ الْاءَرْضِ إِلَى جَوَادِّ الطُّرُقِ.
وَلْیُرَوِّحْها فِی السَّاعاتِ، وَ لْیُمْهِلْها عِنْدَ النِّطافِ وَالْاءَعْشابِ حَتَّى تَاءْتِیَنا بِإِذْنِ اللَّهِ بُدَّنا مُنْقِیاتٍ، غَیْرَ مُتْعَباتٍ وَ لا مَجْهُوداتٍ لِنَقْسِمَها عَلى کِتابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ، ص ، فَإِنَّ ذلِکَ اءَعْظَمُ لِاءَجْرِکَ، وَ اءَقْرَبُ لِرُشْدِکَ، إِنْ شاءَ اللَّهُ.
سفارشى از آن حضرت (ع ) آن را براى کسى مى نوشت که به گرفتن زکاتش مى فرستاد. جمله هایى از آن را در اینجامى آوریم تا همگان بدانند که على (ع ) ستون حق را برپاى مى داشت و نشانه هاى عدالت را در کارهاى خرد و کلان و کلى و جزئى آشکار مى نمود:
در حرکت آى ، با پرهیزگارى و ترس از خداوندى که یگانه است و او را شریکى نیست . زنهار، مسلمانى را مترسانى و اگر خود نخواهد به سراغش مروى و بیش از آنچه حق خداوند است ، از او مستانى . چون به قبیله اى برسى بر سر آب آنها فرود آى و به خانه هایشان داخل مشو. آنگاه با آرامش و وقار به سوى ایشان رو تا به میانشان برسى . سلامشان کن و تحیّت گوى و در سلام و تحیّت امساک منماى . سپس ، بگوى که اى بندگان خدا، ولىّ خدا و خلیفه او مرا به نزد شما فرستاده تا سهمى را که خدا در اموالتان دارد بستانم . آیا خدا را در اموالتان سهمى هست ، که آن را به ولىّ خدا بپردازید؟ اگر کسى گفت : نه ، به سراغش مرو و اگر کسى گفت : آرى ، بى آنکه او را بترسانى یا تهدیدش کنى ، یا بر او سخت گیرى ، یا به دشواریش افکنى ، به همراهش برو و آنچه از زر و سیم دهد، بستان و اگر او را گاو و گوسفند و شتر باشد، جز به اجازت صاحبانش به میان رمه مرو، زیرا بیشتر آنها از آن اوست و چون به رمه چارپایان رسیدى ، مانند کسى مباش که خود را بر صاحب آنها مسلط مى شمارد یا مى خواهد بر او سخت گیرد. چارپایى را رم مده و مترسان و صاحبش را در گرفتن آن مرنجان . پس مال را هر چه هست به دو بخش کن و صاحب مال را به گزینش یکى از آن دو بخش ‍ مخیّر گردان و در آنچه براى خود برمى گزیند، متعرضش مشو. سپس ، باقى را باز به دو بخش کن و باز او را در گرفتن یکى از آن دو بخش مخیر نماى و در آنچه براى خود برمى گزیند سرزنش منماى . و پیوسته چنین کن تا آن قسمت ، که حق خداوند در آن است ، بر جاى ماند. پس سهم خدا را از او بستان و اگر پنداشت که مغبون شده و خواست آنگونه قسمت کردن را بر هم زند، از او بپذیر و بار دیگر دو قسمت را یکى کن و باز قسمت از سر گیر. تا سهم خدا را از مال او معین کنى و بستانى . و ستور پیر و سالخورده و پاى و پشت شکسته و بیمار و لاغر و معیوب را مگیر.
و چون مال مسلمانان را مى فرستى ، آن را به کسى بسپار که به دیندارى او مطمئن باشى تا آن را به ولىّ امر مسلمانان برساند و او میان مسلمانان قسمت نماید. و به نگهدارى آنها مگمار، مگر مردى نیکخواه و مهربان و امین را که نیکو نگهبانى کند. کسى که با ستوران درشتى نکند و آنها را تند نراند و خسته شان نگرداند. پس ، هر چه گرد آورده اى ، زود به نزد ما فرست تا ما نیز در جایى که خداوند مقرر فرموده ، صرف نماییم .
چون امین تو ستوران زکات را گرفت ، از او بخواه که در راه میان مادر و کره شیرخواره اش جدایى نیفکند و آن قدر آن را ندوشد که کره اش را زیان رسد و با سوار شدن بر آنها خسته نکند و میان آن شتر که بر آن سوار مى شود یا آن را مى دوشد و دیگر شترها عدالت ورزد. و چنان کند که شتر خسته بیاساید و با شترى که پایش مجروح شده و رفتن نتواند بمدارا رفتار کند و آنها را بر سر آبگیرها برد و آب دهد و از راههایى براند که به علفزارها نزدیک باشد، نه از راههاى خشک و عارى از گیاه ، و ساعتها مهلت آسایش ‍ دهد تا آب خورند یا علف بچرند. تا به اذن خدا آنها را به ما برساند، فربه و پرتوان نه خسته و لاغر، و ما آنها را، چنانکه در کتاب خدا و سنت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) آمده ، تقسیم کنیم . اگر چنین کنى ، اجر تو بزرگ باشد و تو را به رستگارى ، ان شاء الله ، نزدیکتر سازد.



تاریخ : سه شنبه 89/6/30 | 12:38 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
<< مطالب جدیدتر مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.