سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقانیت شیعه

اجتماعی

فصل اول : امیر المؤ منین و رهبرى پس از پیامبر - حقانیت شیعه

سیدمرتضی ناصری کرهرودی
حقانیت شیعه اجتماعی

- عایشه با آن کینه و عداوتى که نسبت به حضرت على (ع) دارد تا جایى که حاضر به جنگ با ایشان مى شود از کتمان علم و دانش آن بزرگوار عاجز است و هموست که مى گوید: ((على اعلم الناس ‍ بالسنة .)) ((على آگاه ترین مردم به سنت رسول خدا است .))وى با این کلام امام را از دیگر خلفا و حتى پدر خود عالم تر مى داند.
2- امام در مشکلاتى که براى خلفا و از جمله عمر و عثمان پیش مى آمد به کمک آنها مى شتافت و مخصوصا در حل مسائل شرعى و قضائى آنها را یارى مى نمود تا آنکه آنها شعار: ((لولا على لهلک عمر))و ((لا ابقانى الله بارض لیس فیها ابوالحسن ))و ((لولا على لهلک عثمان ))سر مى دادند.
3- ابن مسعود درباره علم امام على (ع) مى گوید: ((اعلم اهل المدینة بالفرائض على ابن ابى طالب .)) ((على اعلم مردم به واجبات الهى است .))
4- ابن عباس درباره دانش آن حضرت مى گوید: ما علمى و علم اصحاب محمد (ص) فى علم على (ع) الا کقطرة فى سبعه ابحر((علم من و علم یاران پیامبر در مقایسه با علم على (ع) مانند قطره اى در هفت دریاست .))
روزى امام (ع) به طلحة و زبیر مى فرماید: ((مسئله اى پیش نیامده است که حکم آن را ندانم تا محتاج به مشورت با شما و برادران مسلمان خود باشم . البته اگر چنین مساءله اى پیش آمده بود از شما و دیگر مسلمانان روى گردان نبودم .))
آرى تنها کسى که شهامت گفتن جمله ((هر چه مى خواهید از من بپرسید)) را دارد با اطمینان به اینکه از عهده سؤ الات مطرح شده بر مى آید، امام على (ع) است .سعید بن مسیب در این باره گوید: هیچیک از صحابه بجز على (ع) این جمله را به حق بر زبان نیاورده است .البته در طول تاریخ کسانى بوده اند که به گزاف چنین ادعائى کرده اند؛ ولى در مقام عمل رسول گشته اند.
خلیفه دوم با وجود آنکه خودش مهم ترین عامل در کنار زدن على (ع) بود در زمان حکومتش درباره حضرت گفته است : ((بخدا قسم ! اگر شمشیر او نبود اسلام پا نمى گرفت و او الان نیز بهترین قاضى امت است و با سابقه ترین فرد و شریف ترین عنصر جامعه اسلامى است .))
شمردن فضایل امام (ع) از عهده قلم خارج است به تعبیر امام حنابله ؛ احمد ابن حنبل روایاتى که درباره فضایل امام على (ع) وارد شده است درباره هیچ یک از صحابه نیامده است .
و به بیان ابن عباس اگر تمام درختان قلم و تمام دریاها مرکب و تمام انسانها و اجنه نویسنده و حسابگر شوند نمى توانند فضایل على (ع) را شمارش نمایند.
در پایان برخى از فضایل امام را از زبان خود حضرت مى شنویم :
ابى هریره مى گوید: در جلسه اى ابابکر، عمر، عثمان ، طلحه ، زبیر و گروه دیگرى از اصحاب رسول خدا حاضر بودند و درباره فضایل خود سخن مى گفتند. ناگاه على (ع) وارد شد و فرمود: به چه کارى مشغول هستید؟ گفتند: مناقب خود را که از پیامبر (ص) شنیده ایم بازگو مى نماییم . امام على (ع) اشعارى سرود که ترجمه آن چنین است :
((مردم به خوبى مى دانند که سهم من در ترویج اسلام از همه افزون تر است . پیامبر خدا برادر پدر زن و پسر عموى من است . منم که عرب و عجم را به سوى اسلام رهبرى مى کنم و منم که بزرگان و دلیران کفار را به خاک و خون مى کشم . قرآن ، دوستى و اطاعت و پیروى از من را واجب کرده است . هارون برادر موسى ، برادر و جانشین او بود، من هم برادر پیامبرم  و بر این اساس مرا در ((خم )) امام و رهبر مسلمین نمود.فضایل و نقش کدامیک از شما در ترویج دین مانند نقش من و ایمان و سبقت در اسلام و خویشاوندى من با پیامبر است ؟ واى ! واى ! واى بر کسى که با ظلم بر من نزد خداوند رود. واى ! واى ! واى بر کسى که وجوب پیروى از من را انکار کرده و تصمیم بر پایمال کردن حق من داشته باشد!))
با آنچه که گذشت ایشان در زمان رسول خدا (ص) بزرگ ترین قهرمان و درخشنده ترین چهره اسلام شناخته شد و در میان مسلمین پس از مرگ پیامبر (ص) هیچ فردى از نظر فضیلت و علم و جهاد و کوشش در راه خدا و نزدیکى به پیامبر (ص) به مرتبه امام (ع) نمى رسید. بنابراین چنین به نظر مى آمد که پس از پیامبر (ص) امام على (ع) رهبرى جامعه اسلامى را به عهده گیرد و همانطور که پیامبر (ص) در غدیر خم و غیر آن بیان کرده بودند امام و رهبر تمام مؤ منین گردد؛ اما نه تنها امام (ع)، عهده دار رهبرى نمى گردد؛ بلکه کنار زده مى شود و نه تنها در جنگها شرکت نمى کند بلکه از صحنه جامعه نیز تا حد زیادى کناره مى گیرد و سکوت اختیار نمى کند، بلکه از صحنه جامعه نیز تا حد زیادى کناره مى گیرد و سکوت اختیار مى کند، سکوتى که براى شخصى چون على (ع ) که همواره در صحنه اجتماع و میدانهاى جهاد شرکت داشته است بسیار سنگین و جانکاه مى باشد. حال باید دید امام با کسانى که ادعاى رهبرى جامعه اسلامى را پس از پیامبر (ص) دارند چگونه رفتار مى نماید؟
رحلت پیامبر (ص) و جریان سقیفه
رسول گرامى اسلام در 28 صفر سال 11 هجرى پس از چند روز بیمارى به جهان آخرت سفر مى کند. رحلت پیامبر (ص) جامعه اسلامى را با بحران بزرگى روبرو ساخت و هر لحظه احتمال مى رفت آتش جنگ داخلى در بین مسلمین شعله ور گردد. مقارن با ایام بیمارى پیامبر (ص) و رحلت ایشان چند حزب به وجود مى آیند که اینان درباره رهبرى آینده سخن هاى مختلف دارند. مى توان سه حزب عمده آنان را چنین نام برد:
1- انصار به رهبرى سعد ابن عباده .
2- مهاجرین با رهبرانى چون ابوبکر و عمر.
3- بنى هاشم و اصحاب خاص پیامبر در کنار على (ع).
هنگامى که بنى هاشم و یاران خاص پیامبر (ص) مشغول غسل حضرت محمد (ص) بودند گروهى از انصار در سقیفه بنى ساعده جمع شده و درباره رهبرى پس از پیامبر (ص) سخن مى گویند. نامزد رهبرى در این جلسه ، سعد ابن عباده است که در بیمارى به سر مى برد و وى را بر تختى گذاشته و به سقیفه آورده اند؛ ولى به علت کینه هاى دیرینه بین طایفه هاى انصار (اوس و خزرج ) جبهه انصار با اختلاف داخلى مواجه مى شود و قبیله اوس به جهت آنکه سعد ابن عباده که از خزرجیان است ، به حکومت نرسد به سمت حزب دوم متمایل مى گردند.
مهاجرین که در راءس آنها ابوبکر و عمر قرار دارند، با یک برنامه منظم و از پیش طرح شده به سقیفه وارد مى شوند و با سرگرم کردن انصار با سخنانى نرم و سپس با ایجاد جو ارعاب ، ابوبکر را به عنوان خلیفه انتخاب مى نمایند.
بنى هاشم و گروه دیگرى از اصحاب پیامبر (ص) که رهبرى را مخصوص ‍ امام على (ع) مى دانند و کمالات وى را اذعان داشته و سفارشات پیامبر (ص) در مورد او را به فراموشى نسپرده اند. بر رهبرى شخص على (ع) اصرار مى ورزند. این گروه هنوز از ضربه شدید روحى از دست دادن پیامبر (ص) رهایى نیافته اند و هنگام برپایى جلسه سقیفه بنى ساعده ، در خانه پیامبر (ص) مشغول تجهیز ایشان مى باشند که ناگهان خبردار مى شوند مردم با تکبیر خود ابى بکر را انتخاب نموده اند.
امام على (ع) که خود را به حق رهبر جامعه اسلامى مى داند؛ زیرا هم فضایل رهبرى را دارد و هم نص پیامبر (ص) در مورد او وارد شده است با این گروه که حق وى را غصب کرده اند چگونه برخورد مى نماید؟
فصل اول : امیر المؤ منین و رهبرى پس از پیامبر
گفتار اول : موضعگیرى امام على (ع) در برابر جریان سقیفه
امیرالمؤ منین در برابر جریان سقیفه هم تحلیل مهمى داشته و هم در این باره موضعگیرى صریح نموده اند. آنچه در پى مى آید مشروح این مباحث است .
((الف : تحلیل امام على (ع) از جریان سقیفه ))
به نظر امام (ع) جریان سقیفه مسئله اى نبود که بطور ناگهانى اتفاق افتاده باشد و از قبل هیچگونه برنامه ریزى در مورد آن رخ نداده باشد؛ بلکه آنرا یک طرح حساب شده اى مى دانست که مدعیان حکومت ، قبل از وفات پیامبر (ص) روى آن فکر کرده و در مورد آن تصمیم گرفته بودند.
سلمان فارسى مى گوید هنگامى که على (ع) را به زور براى بیعت به مسجد بردند، امام رو به ابابکر و عمر و... کرد و فرمود: ((به طومارى که امضا کرده بودید (که اگر محمد (ص)، به شهادت رسید یا رحلت نمود، خلافت را از ما اهل بیت بگیرید) وفا نمودید)). ابوبکر پرسید: ((از کجا مى دانى ؟)) امام (ع) جواب داد: ((در جلسه اى که من و زبیر و سلمان و ابوذر و مقداد حاضر بودیم پیامبر (ص) فرمود: ((فلانى با فلانى در میان خود طومارى نوشته اند و هم پیمان شده اند که اگر من کشته شدم یا از دنیا رفتم ، خلافت را از على (ع) بگیرند.))
با در نظر گرفتن شرایط سیاسى و اجتماعى آن زمان ، سخن امام على (ع) یک امر طبیعى است . اولا هنگامى که رهبر یک جامعه به اواخر عمر خود نزدیک مى شود همواره کسانى هستند که خواستار رسیدن به قدرت پس ‍ از وى مى باشند و چه بسا منتظرند که از نبودن رهبر بهره برده و به حکومت برسند هر چند صلاحیت اداره جامعه را از نظر فکرى و عملى نداشته باشند. و این شیوه در بسیارى از جریانات سیاسى تاریخ مشهود است . ثانیا قبایل عرب اقوامى کینه توز و انتقامجو بودند و اگر به تاریخ جاهلیت مراجعه کنیم ، مى بینیم که حوادثى بسیار کوچک سبب بروز جنگهاى بزرگى بین آنان گردیده است . این احساسات با ارشادات پیامبر (ص) تا حدودى کنترل گردید؛ لکن باز هم ریشه هاى آن کم و بیش وجود داشت . با فقدان پیامبر (ص) حسادتها و کینه ها دوباره ، زنده شد؛ زیرا محور وحدت دیگر در میان نبود.
حباب ابن منذر که از سخن گویان انصار است در جریان سقیفه خطاب به مهاجرین گفت : ((ما با زمامدارى شما مخالف نیستیم و نسبت به آن حسادت نمى ورزیم ؛ ولى از آن مى ترسیم که زمام امور به دست افرادى بیفتد که ما فرزندان و پدران و برادران آنها را در معرکه هاى جنگ براى محو و شرک و گسترش اسلام کشته ایم .)) ابن ابى الحدید مى افزاید: استاد من ابى جعفر یحیى ابن محمد گفت : ((آنچه حباب ابن منذر پیش ‍ بینى مى کرد پیامبر نیز آن را پیش بینى کرده بود. او نیز از کینه توزى برخى از اعراب نسبت به خاندان خود مى ترسید؛ زیرا مى دانست خون بسیارى از بستگان ایشان به وسیله جوانان بنى هاشم ریخته شده است و مى دانست خون بسیارى از بستگان که اگر زمام کار در دست دیگران باشد چه بسا کینه توزى ، آنان را به کشتن خاندان رسالت وا دارد. از این جهت مرتب درباره على (ع) سفارش مى نمود.))
مى دانیم که قهرمان جنگهاى پیامبر (ص) علیه مشرکین امام على (ع) بوده است و چه بسیار از سران مشرکین که از دم شمشیر امام (ع) گذشته اند. مسلم است که اطرافیان نمى توانند حکومت را در دست حضرت ببینند؛ لذا زمان حضور پیامبر (ص) هنگامى که در غدیر خم جانشینى على (ع) مطرح مى گردد بعضى بناى مخالفت مى نهند.
ابن جوزى از تفسیر ثعلبى نقل مى کند: ((سخن پیامبر (ص) در جریان غدیر در مناطق اسلامى ، شهرها و روستاها پخش گردید و به گوش حرث ابن نعمان نیز رسید. وى در حالى که سوار بر شتر بود به در مسجد پیامبر آمد و شتر خود را خواباند و وارد مسجد شد و گفت : اى محمد! به ما دستور دادى که شهادت به توحید و نبوت تو بدهیم ، پذیرفتیم . فرمان به اقامه نمازهاى پنجگانه و روزه رمضان و حج و زکات دادى ، قبول کردیم . اما تو به اینها راضى نگشتى تا جایى که پسر عمویت را به رهبرى مردم گماردى ! آیا این از ناحیه توست یا از ناحیه خدا؟ پیامبر (ص) در حالى که چشمانش از شدت خشم قرمز گشته بود سه بار این جمله را فرمود: به خداى واحد قسم که از ناحیه خداست نه از جانب من . حرث در حالى که براى رفتن حرکت نمود گفت : خدایا! اگر این سخن حق است از آسمان بر ما سنگ بباران )).
پیامبر (ص) نیز مى دانست که کینه على (ع) در دلهاى بعضى وجود دارد که بعد از رحلت ایشان ، آن را به صحنه عمل خواهند آورد و نخواهند گذاشت امام على (ع) رهبرى جامعه را به دست بگیرد.
شواهد تبانى حزب دوم براى رسیدن به حکومت 
1- امر عایشه به نماز ابى ابکر
همزمان با بیمارى پیامبر (ص) حزب مهاجرین براى تصدى حکومت دست بکار مى شوند و مهم ترین عنصر در این گروه عمر بن خطاب مى باشد. از درون خانه پیامبر (ص) نیز برخى از همسران حضرت به آنها کمک نموده و سعى مى کنند تا پدرانشان مطرح شوند.
ابن عباس گوید: پیامبر (ص) در بستر بیمارى ، على (ع) را طلب مى کرد، عایشه گفت : ابوبکر را صدا کنم ؟ حفصه گفت : عمر را صدا کنم ؟ آنگاه همه جمع شدند. پیامبر (ص) فرمود: کارى با شما ندارم .
اهل سنت روایات زیادى نقل کرده اند که پیامبر (ص) دستور داده است تا ابابکر براى مردم نماز گزارد و اکثر این روایات به عایشه باز مى گردد. در حالى که پیامبر (ص) چنین دستورى نداده و تنها دستور به اقامه نماز داده و شخص خاصى را معین ننموده اند. توجه به این نکته لازم است که پیامبر (ص) دستور به حرکت سپاه اسامه داده بود و بر کسانى که در این سپاه شرکت نکنند نفرین کرد و از جمله افرادى که پیامبر (ص) آنها را جزء سپاه اسامه قرار داد ابابکر و عمر بودند.با این وجود چگونه ممکن است که باز ابابکر را به عنوان امام جماعت معرفى نماید؟!
شاهد دیگر بر مجعول بودن این روایات ، تناقض هایى است که در نقل این قضیه وجود دارد. مثلا در بعضى از روایات آمده است ابوبکر به نماز ایستاده به پیامبر (ص) به مسجد آمدند و جلوى ابابکر ایستادند، آنگاه ابوبکر به پیامبر (ص) و مردم به ابوبکر اقتدا کردند؛ولى در روایتى دیگر آمده است که پیامبر (ص ) هنگام ورود به ابابکر اقتدا نمودند.
راستى اگر واقعا پیامبر (ص) به ابوبکر دستور اقامه نماز داده بودند و وى را به عنوان امام جماعت تعیین کرده بودند؛ پس چرا خود دوباره به مسجد آمدند و جلوى ابى بکر ایستادند چنانچه در بعضى از روایات آمده است ؟
تناقض دیگر آنکه هنگامى که پیامبر (ص) دستور به نماز خواندن ابى بکر مى دهد عایشه مى گوید: او ضعیف است و صدایش به همگان نمى رسد... بهتر است عمر نماز را اقامه کند؛ ولى از طرف دیگر چون پیامبر (ص) مى فرماید: على (ع) را کار دارم . عایشه مى گوید: ابابکر را صدا کنم ؟! و مى خواهد که پدرش را مطرح نماید. اشتیاق وى به مطرح شدن پدرش با استدلال به ضعف او و جلوگیرى از نماز وى با هم نمى سازد.
علاوه بر آنچه گفته شد از برخى روایات چنین برمى آید که پیامبر (ص) فرد خاصى را براى اقامه نماز معین نکرد و تنها دستور داد تا یکى از مسلمین نماز را اقامه نماید.
ابن ابى الحدید نیز بعد از نقل احادیث نماز ابى بکر مى گوید: ((تناقض هاى موجود در این احادیث ، نظر شیعه (که نماز ابى بکر به دستور عایشه بوده است ) را موجه مى سازد.))




تاریخ : دوشنبه 89/11/25 | 12:18 صبح | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()
.: Weblog Themes By Slide Skin:.