ای زینب ، تو جز مصیبت چیزی ندیدی اما چه زیبا گفتی «ما رایت الا جمیلا »
ما از دل تو خبر داریم ما می دانیم معنای فراق را ، این داغ را به ما نیز چشانده اند ، ما مزه زخم زبان را چشیده ایم طعم تلخ نیش و کنایه ها را دیده ایم، ما نیز به همان جرم تو محکومیم
ای مظهر صبر ...
ما نیز متهمیم به ولایت مداری ، ای ام المصائب ، ما نیز در عاشورا صدای هلهله شنیده ایم و در خیمه عباس شعله آتش دیده ایم .
اینجا شمر بیداد می کند ما اینجا دنبال قرآنی هستیم به خط علی ، ما را به همان جرم تو محکوم کرده اند ، ما چون تو شیعه بودن جرممان است و با هم در سلول تنگ و تاریک تاریخ هم بندیم .غصه قصه ما ای بانوی مهربان ، یکی است .
عباس های ما نیز در فکه با لب تشنه به شهادت رسیدند ، در هویزه ، شنی تانک ها به جان تن تنها و غریب برادران ما افتاد و علم الهدی و کج کلاه را قطعه قطعه کرد
چه زیبا گفت آن سید جوانمرد «سر با حسین ، پیمان باختن بسته است و خون با حسین پیمان ریختن»
الا ای زینب صبور ، ما با تو همسایه ایم در شب های شام . زیر تازیانه جور و شلاق دشنام !