در آسمان بنای عزا بس که محکم است
از بار حزن، پشت ملک در فلک خم است
هر جا نظر کنم به زمین محفل غم است
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است»
«باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است»
ارواح انبیاء سلف تا مقربین
گشتند زین خروش به عرش برین غمین
گفتند کای رسول امین عقل اولین
«باز این چه رستخیز عظیم است در زمین»
«بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است»
یا رب ندانم این چه خروش است و انقلاب
کافکنده در نظام فلک باز پیچ و تاب
تاریک گشته مشرق از این ظلم بیحساب
«گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب»
«کآشوب در تمامی ذرات عالم است»
زین انقلاب چشم خدا در زمین گریست
در حیرتم که این همه غوغا برای چیست؟
در شش جهت تزلزل هفت آسمان ز چیست؟
«گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست؟!»
«این رستخیز عالم که نامش محرم است»
چون شاه دین به خوان بلا گشت میهمان
گشتند کوفیان لعین طرفه میزبان
تنها نشد ز سرور لب تشنه، قحط نان
«از آب هم مضایقه کردند کوفیان»
«خوش داشتند حرمت مهمان کربلا»
درگیر و دار دشت غم از فتنه یزید
فریاد العطش به سپهر برین رسید
بگشود چشم ساقی کوثر ز خلد دید
«بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید»
«خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا»
بر آل بوتراب نمودند آب سد
کشتندشان ز کینه دیرینه و حسد
سرها به نیزه رفتبه جا ماندشان جسد
«زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد»
«فریاد العطش ز بیابان کربلا»
باد خزان وزید به بستان کربلا
جاری است
خون هنوز ز میدان کربلا
از خون تر است جسم شهیدان کربلا
«روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار»
«در خاک و خون فتاده به میدان کربلا»
با آل بوتراب چهها کرد روزگار؟!
تا حشر زین قضیه تو از دیده خون ببار
تا نفخ صور جن و ملک گشته دل فکار
«روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار»
«خورشید سر برهنه بر آمد ز کوهسار»