عمریه بال های شکسته و روح پژمرده از
گناهان را بهانه کرده ام تا صدایت کنم و چشم هایی را که از فرط ندیدنت
لرزان شده اند را با اشک هایی که خودت هدیه ام کرده ای شستشو دهم.دوباره
دست ها سینه ها را میبوسند که جایگاه عشق به توست و شش دونگش وقف
توئه.دوباره منو خریدی و رخصت دادی تا بیقرارت باشم.کی میدونه،شاید امسال
برا ارباب بمیرم...اینهمه لباس سفید، اما مرا سفیدبخت نمیکند.لباسی میخواهم
سیاه که عاقبتم را سفید کند...به تو روی آوردم.با همه بدی هام.با همه
جسارت هایی که در محضرت کردم.منه شرمنده دیدم عاشقانی به سویت می آیند.فهمیدم
برای دیدن تو میروند.گفتم مرا هم همراه خودتان ببرید.گفتند باید خودش ببرد. بردنی نیستی اگر لایق باشی میبردت حالا آمدم.شفایم بده
تا نوکر دربارت شوم...شفایم بده تا لایق بردنت باشم
گناهان را بهانه کرده ام تا صدایت کنم و چشم هایی را که از فرط ندیدنت
لرزان شده اند را با اشک هایی که خودت هدیه ام کرده ای شستشو دهم.دوباره
دست ها سینه ها را میبوسند که جایگاه عشق به توست و شش دونگش وقف
توئه.دوباره منو خریدی و رخصت دادی تا بیقرارت باشم.کی میدونه،شاید امسال
برا ارباب بمیرم...اینهمه لباس سفید، اما مرا سفیدبخت نمیکند.لباسی میخواهم
سیاه که عاقبتم را سفید کند...به تو روی آوردم.با همه بدی هام.با همه
جسارت هایی که در محضرت کردم.منه شرمنده دیدم عاشقانی به سویت می آیند.فهمیدم
برای دیدن تو میروند.گفتم مرا هم همراه خودتان ببرید.گفتند باید خودش ببرد. بردنی نیستی اگر لایق باشی میبردت حالا آمدم.شفایم بده
تا نوکر دربارت شوم...شفایم بده تا لایق بردنت باشم
تن که بیمار طبیبان شد دچارش بهتر است
دل که نذر کربلا شد بی قرارش بهتر است
بردن چیزی به دربار کریمان خوب نیست
سائل آقا شدن اصلا ندارش بهتر است
ما چرا بی چاره، آنها که حسینی نیستند
هر که شد وقف محرم روزگارش بهتر است
فاطمه با گریه اش ما را اسیر خود نمود
آری آری گریه اصلا گریه دارش بهتر است
نوکری آسوده میمیرد که بیند بعد او
در غلامی از خودش ایل و تبارش بهتر است
سن پیری بیشتر از هرچه باید گریه کرد
میوه خسته زمستان آب دارش بهتر است
روز روشن بود آقا کشته شد پس بعد از این
گریه ماه محرم آشکارش بهتر است
تاریخ : سه شنبه 89/9/16 | 10:33 عصر | نویسنده : سیدمرتضی ناصری کرهرودی | نظرات ()